نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2612
موضوع: نياز انسان به هدايت انبيا و امامان
تاريخ پخش: 08/06/86
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
گل سر سبد هستي انسان است. ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند، اين ابر و باد مه و خورشيد همه آيه قرآن است، چون قرآن ميفرمايد: («خَلَقَ لَکُم» «سَخَّرَ لَکُم» «مَتاعً لَکُم» )لکم، لکم، يعني مال تو است. يعني ابر و باد و مه و خورشيد و فلک مال شما است. ارزش انسان به هدايت او است. در غير اين صورت انسان در شکم خيلي جلو نيست. گاو بيشتر ميخورد. راحتر، پوست کندن، پوست کندن و ظرف شوري هم ندارد. ارزش ما به آن به آن هدايت ما است و هدايت هم به دست خداوند است.(إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى) (ليل/12)هر چه عرضه ميکنم قرآن است، هدايت مال خدا است، خدا گفته: من چند چيز را ضامن هستم، يکي از چيزهايي که من ضامن هستم، اين است که من بايد شما را هدايت کنم، خودتان نميتوانيد، قانون اساسي آمريکا گفته اند 25 بار عوض شده است. امروز ميگويند مالکيت شخصي نيست، بعد ميبينيد چند هزار شرکت شخصي در يک کشور راه ميافتد، و مالکيت شخصي راه ميافتد، پيدا است که اينها اشتباه کرده اند. اگر فرض کنيد 5 ميليارد جمعيت روي کرهي زمين است، هر آدمي 10 بار اشتباه کرده باشد، 50 ميليارد اشتباه، پس 50 ميليارد دليل داريم که عقل انسان کافي نيست، چون اگر کافي بود پشيمان نميشد. به تعدا پشيماني يعني اينکه عقل ما نميرسد.
1- عقل انسان ترازوي زرگري
پس عقل بي عقل، نه، عقل مثل ترازوي زرگر ها ميماند، ترازوي زرگرها ارزش دارد اما به درد هندوانه نميخورد، عقل ما يک سري چيزها را ميتواند بفهمد، خيلي چيزها را نميتواند، تمام اينها که روي کرهي زمين زن خود را طلاق داده اند پيدا است که روز اول انتخاب شان درست نبوده است. به تعداد طلاق ها و به تعداد پشيماني ها دليل داريم که عقل انسان مفيد است اما کافي نيست، اگر کافي بود ما پشيمان نميشديم، تغيير قانون ها بعضي از کشورها حالا اسمش را نميبرم آبروريزي است، 119 بار قانون اساسي آن عوض شده است، پس تغيير قانونها تغيير سليقهها، پشيمانيها، طلاقها، اينها ميگويند عقل ما کافي نيست، لازم است، عقل لازم است اما کافي نيست. پس ما نياز به هدايت داريم، هدايت هم بايد از طريق خدا باشد، بشر نميتواند بشر را هدايت کند، چون هدايت چند اصل ميخواهد، و اصلها اين است، يکي اين که من اگر بخواهم شما را هدايت کنم بايد شما را دوست داشته باشم، از کجا انسان، انسان را دوست دارد، شايد خودم را دوست دارم، منافع خود را به منافع شما ترجيح ميدهم. بايد از آينده خبر داشته باشيم، گاهي وقتها تبليغ ميکنند از شير خشک بعد از چهل سال ميفهمند چه عوارضي داشته ما بايد از کسي قانون بگيريم که او آيندهي ما را بداند، ما را هم دوست داشته باشد، گذشتهي ما را هم بداند، پشيمان نشود، تحت تأثير قرار نگيرد، آدمي باشد 100% قابل اطمينان و او انبياء است و اولياء به همين خاطر ما به شدت نياز به نبوت و امامت داريم، لذا ميخواهم که راجع به حضرت مهدي چند کلمهاي صحبت کنيم.
تا حالا چه گفتم 1، بسم الله الرحمن الرحيم
حرفهايم را دسته بندي ميکنم، 1 ـ هستي براي بشر آفريده شده است، گفتم در آيات قرآن داريم چه کلمه اي کد دادم کلمه ي، («لَکُم» «خَلَقَ لَکُم» «سَخَّرَ لَکُم» «مَتاعً لَکُم» )تمام لکم هاي قرآن يعني هستي براي بشر است، بشريت بشر هم به هدايت او است، چون انسان در شکم و شهوت و خواب و پرواز، حيوان ها از ما جلوتر هستند، هدايت ما هم به دست خدا بايد باشد، بشر به دست خود نميتواند، هدايت کند، به دليل طلاق ها پشيماني ها، اين هدايت بايد از طريق نبوت و امامت باشد.
2- تفاوت معجزه پيامبران با کارهاي مرتاضان
پيغمبر را چگونه بشناسيم، معجزه، معجزه کاري است که کسي نتواند، شما ميدانيد مرتاضهاي هندي هم 40 روز نميخوابند، 40 روز نميخورند، وزنه بردارها وزنه اي بلند ميکنند که کسي نميتواند، بعضي از مخترعين، مکتشفين، نوابغ دست به کارهايي ميزنند که کسي نميتواند، کار آنها با کار پيغمبرها 5 فرق دارد، کار آنها تمريني است، وزنه بردار وقتي در قنداق بود قاشق چاي خوري بلند کرد، بعد دسته گوشت کوب، بلند کرد بعد، ذره ذره دوچرخه و موتور تا حالا يک وزنه بلند ميکند، يعني تمرين ميکند، پيغمبرها که تمرين نميکنند، وقتي به حضرت صالح ميگويند يک شتر بيرون بياور نميگويد قبل آن يک سوسک بيرونت بياورم، بعد موش بيرون بياورم، بعد يک بز بيرون بياورم، کار او تمريني است، او از قاشق چاي خوري شروع کرده، کار انبيا تمريني نيست، کار آقايون تحصيلي است، تحصيل ميکنند، تا به يک اختراع ميرسند پيغمبرها کارشان تحصيلي نيست، کار آقايون در يک رشته است، او که نميخورد فقط رياضت او در نخوردن است، ميگوييم آقا حالا که شما 40 روز نخوردي 40 روز هم نخواب، ميگويد نه تخصص من در نخوردن است. کار انبيا تخصصي نيست، کار آقايون مشابه سازي دارد يعني هيچ مخترعي نميگويد من اين اختراع را کردم ديگر بعداً نميتوانم اين گام اول بود، انرژي هسته اي بعد برنامه هاي ديگري هم داريم. هر مخترعي به هر اختراعي دست زد، آينده را درخشان تر ميبيند، اما انبيا ميگويند اين قرآن را ديدي، همانند آن را هيچ کس نميتواند بياورد. ما انبيا را از طريق معجزه ميشناسيم، و نمونه هاي عملي آن هم است که بالاخره اين بشر سير بشر سير رشد است.
3- انقلاب اسلامي ايران، نمونهاي از انقال جهاني امام زمان(ع)
سؤال آيا ميشود امام زمان بيايد؟ به چه دليل، به دليل جمهوري اسلامي، بالاخره امام خميني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ يک مرد خدا بود آمد حکومت را دست گرفت يا نه، اگر يک مرد خدا يک گوشه را دست گرفت پيدا است، يک مرد خداي ديگر ميتواند. آيا ميشود مثل شهيد رجايي يک معلم با فضيلت رهبري کند، رئيس جمهور شود؟ بله، پس ميشود بندگان صالح («أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ») (انبياء/105) اگر شهيد رجائي حکومت را دست گرفت، پس رجائي ها ميشود. اگر امام خميني حکومت را دست گرفت پس امام زمان ميشود. آيا ميشود طاغوت فرار کند، اگر شاه فرار کرد و هويدا و نصيري اعدام شدند پس ميشود باقي طاغوت هم فرار کند. آيا ميشود ساختمان طاغوت ها در هم بکوبد، بله اگر کاخ شاه خراب شد باقي ساختمان ها هم ميشود خراب شود. مشت نمونهي خروار است.
اما اينکه استعداد جهان، کشورهاي عربي جمع ميشوند و تشکيلاتي راه مياندازند، يعني بياييد يکي شويم، جمع ميشوند ميگويند بياييد يکي شويم، سازمان ملل ميگويند بياييد يکي شويم، همين هم که همه به فکر اين هستند که بياييد يکي شويم، يعني فکر جمع گرايي، اين هم يک چيزي است که روز به روز در حال توسعه است. پس ميشود همهي کرهي زمين روزي بگويند بياييد يکي شويم. ميشود کرهي زمين سرش به سنگ بخورد، بعد ياد بگيرد حق با شما است. همين مالکيت خصوصي، بعضي از کشورهاي کمونيسم، گفته اند مالکيت خصوصي نباشد، در حالي که مالکيت خصوصي فطري است، شما يک قاشق چايخوري بدهيد به يک نوزاد در قنداق، وقتي ميخواهيد از او بگيريد پس نميدهد، نگه ميدارد مقاومت ميکند، ميگويد چيزي که در دست من است به تو نميدهم، نه در انسانها در حيوانها، اگر اسبي سرش را در آخور کرد علفي را به دهان گرفت اسب ديگر گرفت لگتش ميزند. ميگويد چيزي که در دهان من است به تو چه. مالکيت خصوصي جزء غرايز هر حيواني است. روي اين غرايز و فطرت ميشود پا بگذاريم، دهها سال ميگذرد در تنگنا گير ميکنيم، بعد يک مرتبه…
انسان فطرتاً ميخواهد بخندد، خوب بخندد. (نخند هر کس بخندد از کلاس بيرون ميکنم) بابا خنده طبيعت است جلوي آن را بگيري منفجر ميشود. نه شرق در کمونيسم، غرب هم همينطور، فرانسه گفت: هر کس مرد ارثش براي دولت است، يک مرتبه چرخ اقتصاد ايستاد. چون ديدند پدرها که کار ميکنند، به عشق اينکه ارثش به پسرش برسد، اگر من ميميرم همهي اموالم براي دولت، خُلم که براي دولت کار کنم، يک مرتبه ديدند بسياري از نيروهاي فعال دست از حرکت برداشتند، آخر گفتند ارث براي خودتان، قرآن ميگويد همهي شما با هم بي سواد هستيد. وما 100 کتاب خوانديم ليسانس شديم 200 تا فوق ليسانس، 300 فوق ليسانس، 300 کتاب هم در زمان ما کتاب است، قرآن ميگويد («وَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا») (اسراء/85) همهي شما با هم قليل سواد داريد. و در ثاني خواسته باشيد با اين علمي که داريد مغرور شويد، کليد هاي اسرار را معلوم کنم اگر اين هم معلوم شود همهي مردم کرهي زمين بايد مرده باشند. چون تمام مردم کرهي زمين مريض ميشوند به دکتر ميروند، دکتر ميگويد اين قرص را 4 ساعت اين کپسول را 6 ساعت، اين کپسول را 8 ساعت، به دکتر ميگويد، ببخشيد من تا اسرارش را نفهمم نميخورم.
4- رجوع به علماي دين در زمان غيبت
تمام مراجع ما تقليد ميکنند، تمام مراجع تقليد وقتي مريض ميشوند به دکتر ميروند، و هر چه دکتر گفت گوش ميدهند، چطور يک مرجع 80 ساله از يک دکتر 15 سال درس خوانده تقليد ميکند، خوب يک دکتر 15 ساله هم از يک مرجع… ديگر تکبر تا چه حد، بابا 80 سال است درس خوانده، از شما تقليد ميکند، شما 15 سال درس خواندي، تمام مراجع ما تقليد ميکنند، منتهي شيعه يک امتيازي دارد، چون تمام کرهي زمين به کارشناس رجوع ميکند، تقليد يعني رجوع به کارشناس، منتهي ما در کارشناس ميگوييم سه شرط داريم، که در هيچ جاي کرهي زمين اين شرط را ندارد، ميگوييم اعلم باشد، عادل باشد، هوي و هوس هم نداشته باشد، ما در تقليد سه حرف ميزنيم، اين سه حرف را کرهي زمين نميزند، شيعه رو سفيد است، من يادداشت کردم در يادداشتهايم است، 70 کمال پيدا کردم هيچ مکتبي اين اين 70 کمال را ندارد، افتخار ما اين است. تقليد ما رجوع به کارشناس است و رجوع به کارشناس هم، بعضي جاها هم که فکر ميکنيم اينها خيلي رشد کردند نخير رشد نکردند اينطور نيست که هر چه، هر کار که اينها ميکنند درست باشد. هدايت ما دست خدا باشد، بندهي خدا باشيم، و امام زمان آخرين ولي خدا است.
5- نمونه هاي عمر طولاني در طبيعت
دربارهي امام زمان چند حرف داريم بزنيم، براي سلامتي امام زمان صلوات، اول اينکه ميشود کسي هزار سال عمر کند، چگونه؟ موي ابرو و مژهي شما 80 سال ثابت است، 1 سانتي موي سر و صورت، هر روز در حال تغيير و تحول است. پوست يکي، گوشت يکي، نان يکي، آب يکي، کربن يکي، اکسيژن يکي، خدا اراده کرده يک مو ثابت، يک مو متغير، در صورت هر انساني يک مو ثابت يک مو متغير، يک انسان را ثابت نگه دارد و بقيهي انسانها متغير، چه اشکالي دارد، مگر اين مو نيست، چطور موي مژه بلند نميشود، موي سر بلند ميشود، فاصلهي مژه و سر مگر چند سانت است، چه اشکالي دارد حضرت مهدي را خدا نگه دارد، آن خدايي که کهکشان ها را حفظ ميکند، کرات آسماني را در جاي خود حفظ ميکند، يک انسان را نميتواند حفظ کند، دوم از نظر قرآن، در قرآن يک آيه اي داريم ميگويد که، حضرت عزير سوار الاغي بود («مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ») از کنار قلعه اي عبور ميکرد، («وَهِيَ خَاوِيَةٌ») وارد خرابه اي شده بود، گفت خدايا چگونه مرده ها را زنده ميکني، («فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ» )صد سال روي الاغ خداوند مرگش داد، اين پيامبر را که روي الاغ بود ميراند، («ثُمَّ بَعَثَهُ») بعد از صد سال او را زنده کرد. گفت چند وقت است که اينجا بودي، يک نگاهي کرد گفت: يک روز نه روز، گفت نه صد سال پيش يک سوالي کردي حالا نگاه کن ميخواهم الاغت را جلوي چشمت زنده کنم، ذرات الاغ جمع شد و ترکيب شد الاغ شروع کرد صدا کردن، گفت به غذاي خود نگاه کن، شما صد سال پيش، يک غذايي هم داشتي آب انگور، («لَمْ يَتَسَنَّهْ» )غذا تغيير نکرده، آب انگور يک هفته باشد فاسد ميشود،
در سال چند يک هفته است، يک سال 52 هفته، در سال صد 50 تا 5000 تا صد تا هم 2 تا 5200 خداوند ميگويد اين آب انگور را 5200 برابر عمر طبيعي آن سالم نگه داشته ام. آيه قرآن است، اگر خدا بخواهد امام زمان در حال حاضر 1200 سالش است، آدم طبيعي اگر آدم طبيعي 75 سالش باشد، چيزي نيست قرآن ميگويد («لَمْ يَتَسَنَّهْ») (بقره/259) همان خدايي که يک غذا را 5200 برابر عمر طبيعي، زنده نگه ميدارد، يک انسان را 20 برابر عمر طبيعي30 برابر عمر طبيعي چه مشکلي دارد.
با اين تکنولوژي جديد چه ميکند، امام خميني چه کرد، تمام خلبان هايي که رفته بودند زمان شاه آمريکا دوره ديده بودند، آمدند تخصص خود را در اختيار امام خميني گذاشتند، حديث داريم وقتي امام زمان ظهور ميکند، تمام متخصصين ميآيند نزد ايشان ايمان ميآورند، و تخصص خود را عرضه ميکنند، علاوه بر اينکه آقا هم خود، حديث داريم حديث هاي معتبر، که آنچه علم پيشرفته تا زمان دو بيست و هفتم است، يعني اگر تمام علم را تقسيم بر بيست و هفت کنند، دو بيست و هفتم آن تا ظهور است، بيست و پنج، بيست و هفتم آن، از بيست و هفت تا دو تا براي کل دانشمندان کرهي زمين، بيست و پنج تاي آن مربوط به اشارات حضرت مهدي است، ميگويد اين کار را بکن چنين ميشود، يعني ما وقتي چراغ خاموش است، بايد همهي خانه را زير و رو کنيم ببينيم کبريت کجا است، مادر خانه وقتي باشد ميگويد کبريت اينجا است، ناخن گير آنجا است، و…. بيست و پنج، بيست و هفتم علوم، به دست مبارک حضرت مهدي(ع) رشد مردم خيلي مهم است، مردم طوري رشد ميکنند که يک نفر به اندازهي چهل نفر ميفهمد،
روايت داريم. برکات آسمان، برکات زمين، رعب يک وحشتي در دلها، ميافتد که («يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا») (نصر/2)، «المؤمن کالجبل» حديث داريم، مؤمن مثل کوه است. ببين کوه را شما بالاي سرش ميروي، پايت را روي کوه ميگذاري ولي از کوه ميترسي، کوه زير پايت است. امام در زندان بود، شاه بيرون زندان بود، شاه از امام ميترسيد، امام فرمود دو سرهنگ در زمان شاه آمدند من را گرفتند، گذاشتند وسط ماشين، من نگاه کردم ديدم سرهنگ ميلرزد، گفتم نترسيد، «و نصرته بالرعب» يعني اينها اول کار حضرت مهدي است، حضرت مهدي(ع) اول کاري که 1ـ اکتشافاتي که با اشارهي ايشان انجام ميشود 2 ـ مخترعيني که ميآيند تخصص خود را در اختيار ايشان قرار ميدهند، 3 ـ امدادهاي غيبي «و نصرته بالرعب» 4 ـ بالا رفتن فکر مردم، فکر مردم بالا رفته،
6- پايان امور در اختيار صالحان و پرهيزکاران
(وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) (اعراف/128) آيهي قرآن است، قرآن قول داده («وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى») (طه/132) قرآن قول داده («وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ») (قصص/5) ما تصميممان را گرفته ايم، که مستضعفين بايد حکومت را در دست بگيرند. ابزار کار حضرت مهدي، ترس استکبار، رشد مردم، متخصصين تخصص را در اختيار حضرت ميگذارند، اکتشافاتي که با اشارهي حضرت درست ميشود، سر خوردگي مردم از مکتبها، اينها همه زمينه به اين است که حضرت مهدي، چرا امام زمان غائب است. من يک روي تابلو يک عکسي کشيدم، عکس يک چراغ کشيدم گفتم اگر از طرف دولت سازمان برق آمد يک چراغي زد شکست، بگويد خيلي خوب مردم، بي ادب هستند، چراغ دوم، چراغ سوم، چراغ چهارم، يازده چراغ زدند و يازده تا را شکستند، شما اگر رئيس سازمان برق باشيد لامپ دوازدهم را ميزنيد، نه، ميگويد مردم هنوز رشد نکرده اند، باشد در تاريکي وقتي آدم شدند. امير المؤمنين چراغ بود يازده چراغ هدايت را شکستند لامپ دوازدهم را خدا وصل نميکند
7- امام زمان(ع) ، خورشيد پشت ابر
استفادهي ما از امام زمان(ع) نظير استفادهي در زمان غيبت از خورشيد ميکنيم، اگر خورشيد پشت ابر بود، اگر خورشيد پشت ابر باشد استفاده ميکنيم، روايتي ديدم حضرت مهدي فرمود، من روزي صد بار به شما دعا ميکنم، حديث داريم روزي صد بار من به شما دعا ميکنم، و حديث داريم اگر دعاي من نبود دشمنان شما را قورت ميدادند، خيلي مهم است اگر دعاي من نبود دشمنان شما را قورت ميدادند، در اسکناس يک نخ است آن نخ به اسکناس ارزش ميدهد، «ان الحبل متصل بين الارض و السماء» آن نخي که بين ما و خدا است آن اوليا خدا، نماز هاي ما که ارزشي ندارد که کار ما که ارزش ندارد، نميشود گفت ابر و باد و خورشيد و فلک براي ما است، مگر ما چه کرده ايم، مگر ما چه کرده ايم، ما خودمان خود را قبول داريم، الان شما يک کاغذ به من بده بگو مثلا نماز روزهي خود را قيمت کن، يک کسي نماز نخوانده مثلا وارث ها به او کمک کنند. پنجاه سال نماز نخوانده، حالا پانزده سال اول هيچ، پنجاه سال نماز نخوانده، پنجاه سال، سالي صد هزار تومان، پنجاه تا صد هزار تومان ميشود پنج مليون، پنجاه تا روز آن هم پنج مليون ميشود، اگر آن هم خيلي گران حساب کني بازار آزاد، کل نماز روزهي ما ده مليون بيشتر نميارزد، ده مليون پول يک مرغ دان است در تهران، خانه که نميدهند. واقعاً نماز روزهي ما اينقدر ارزش دارد که مثلا («وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا»)(آلعمران/133) بهشت هايي که گسترش آسمانها و زمين دارد، نماز ما ارزش ندارد، اين همه هستي براي نماز من است، کسي بايد عبادت بکند که، بيرزد، اين هستي صاحب دارد، اگر هدف خدا، اين ما بوديم که هستيم، ما خودمان هم براي خودمان، الان شما براي برادرت چقدر ميتواني مايه بگذاري، براي خواهرت، براي عمويت، براي دايي چقدر ميتواني مايه بگذاري، فوق يک مهماني دو مهماني، همهي هستي را خرج برادرت نميکني، برادرت اينقدر نميارزد که هر چه دارم به برادرم بدهم، آن وقت کل هستي را خدا به نماز ما داده است، کدام از ما هستيم که دو رکعت نماز با توجه در طول عمر خود خوانده باشيد، يکي دستش را بلند کند بگويد در عمرم دو رکعت نماز خواندهام که حواسم پرت نشده است، نماز ما ارزشي ندارد، بايد يک عبادتي باشد، يک اخلاصي باشد، يک روح ملکوتي باشد، که دين اصلي هم وزن آن باشد، بايد هم وزنش باشد، اگر اين بود ميارزد، در غير اين صورت نميارزد.
خوب وظيفهي ما در زمان غيبت چيست، امام زمان فرمود وقتي من نيستم ببينيد مراجع تقليد چه ميگويند، منتهي مرجع تقليد هم آزادي است، شما اين مرجع را خود پيدا بکن، منتهي ملاک ها را فراموش نکن، باسوادترين، بي هوس ترين، عادل ترين، زمان غيبت ما بايد ببينيم مراجع تقليد چه ميگويند، هر چه هم داريم از ولايت فقيه داريم، چون ببينيد ما از وقتي يک بچه اي که دستش را در دست پدرش گذاشت، هر لاتي هم در محله نگاهش کند، نگاه بد به لاتها ميگويد که، دستش در دست پدرش است شير ميشود، ما دستمان را در دست امام خميني گذاشتيم، امام خميني ميگويد امريکا هيچ غلطي نميتواند بکند، بچه هاي ما شير ميشوند، هر که هر تشري به ما زد، بشر بايد دستش در دست کسي باشد که در وجود او ترس نباشد، («لَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا») (احزاب/39) قرآن ميگويد، از احدي نميترسيد، يک چاقو کش در تهران بود ميگفت همهي بچه هاي تهران از من ميترسند، بعد ميگفت من از زنم ميترسم، بعد گفت زنم از سوسک ميترسد، دست بشر در دست کسي باشد که از نظر علم، از نظر تقوا، از نظر بيهوا بودن، از نظر شجاعت اين را امام زمان فرموده وقتي من نيستم، دستتان را در دست يک همچين کسي بگذاريد، بعد هم مقايسه کنيد بين خودتان، شما اگر خواسته باشيد بين مکتب اسلام و مکتب غير اسلام مقايسه کنيد دست به هر جا بگذاريد، دست به هر جا بگذاريد يک سر و گردن بالاتر هستيد.
8- برتري اهل بيت(ع) بر ديگر پيشوايان دين
در پاکستان سخنراني داشتم به من گفتند اينجا حواست جمع باشد اينها همه استاد دانشگاه هستند، خوب ما در ايران هم در تلويزيون هم صحبت ميکنيم، استاد دانشگاه حرف ما را گوش ميدهد، گفت اينها سني هستند گفتم ما با سنيها مسألهاي نداريم، در ايران مليون ها سني هستند، يک جمعيتي جمع شده بودند حدود 300 نفري ما هم گفتيم کاري به شيعه و سني نداشته باشيم يک مبحث کلي، يک بحثي داشتيم و چند دقيقه اي کف ميزدند، آخر سخنراني يکي از اينها پوکيد، بلند شد يک نعره کشد گفت احسن، حيف که تو شيعه هستي، گفتم قرار شد بحث شيعه و سني نکنيم، تو غصه نخور که من شيعه هستم، من که شيعه هستم روي ساعت يک دقيقه ثابت ميکنم که چرا شيعه هستم، با سه آيه که همهي شما حفظ هستيد، شما همه استاد دانشگاه هستيد و بعضي از آيات را همه بلد هستند، («إِنَّ أَكْرَمَكُمْ» )(حجرات/13) («وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ») (آلعمران/103) بعضي آيات رو بورس است، بعضي آيات را همه به آن عمل ميکنند، مثل («کُلُوا» )بخوريد همه به آن عمل ميکنند، بعضي آيات را هيچ کس به آن عمل نميکند، («يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ» )(فرقان/64) گفتم سه آيه رو بورس است به شما ميگويم، ساعت بگذاريد يک دقيقه ثابت ميکنم چرا شيعه هستم، يک دقيقه به ساعت نگاه کنيد، ديدم خيلي حساس شدند که من ميخواهم در يک دقيقه با سه آيه قرآن که همه حفظ هستند، ثابت کنم شيعه بودنم را، گفتند: بگو، بگو، بگو هيجاني شدند، گفتم بسمه تعالي تا پيغمبر بود شيعه و سني نبود، رهبر همه پيغمبر بود، («لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ») (احزاب/21) اسلوب و الگوي همه خدا، بعد از پيغمبر ما دين خود را اهل بيت گرفتيم شما چهار تا آدم ديگر با هم دعوا نداريم، منتهي شما چرا نميخواهيد بگوييد، شيعه هستيد، من اگر ميگويم شيعه هستم دليل دارم، قرآن راجع به اهل بيت ميگويد، («يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا») (احزاب/33) اينها معصوم هستند، هيچ کس نگفته آنها معصومند اهل بيت معصوم هستند 2ـ اهل بيت قرن اول هجري بودند چهار تا عالم شما هم امام ابوحنيفه، هم امام احمد و مالکي و شافعي چهار عالم شما قرن دوم هجري متولد شدند، اهل بيت قرن اول ما يک قرن جلو تر هستيم، قرآن ميگويد، («وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ») (واقعه/10و11) 3ـ تمام اهل بيت شهيد شدند يکي از امام هاي شما شهيد نشد، قرآن ميگويد، («فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ») (نساء/95) پس من شيعه هستم به دليل 3 آيه، 1ـ(«يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا») (احزاب/33) 2ـ(«يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ») (بقره/154) 3ـ(«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ») (واقعه/10و11) يک دقيقهي من تمام شد. ما اگر به حضرت مهدي عشق ميورزيم بايد صبح به صبح، فقط صدقه بدهيم، دعاي فرج را بخوانيم «اللهم کل لوليک…» را بخوانيم، از نايبش مراجع تقليد تقليد کنيم، به او عشق بورزيم و اگر او صد بار ما را ياد کند ما روزي دو سه بار ياد آن حضرت بکنيم.
خدايا به حق محمد و آل محمد، روز به روز ايمان ما را نسبت به خودت و اولياي خود بيشتر بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2612