نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2619
1- قرآن، راهنماي بشر در زندگي 2- قرآن، نور آشكار و روشني بخش 3- خاطرهاي از شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني 4- قرآن، اميد بخش انسان در زندگي 5- بهرهگيري از قرآن در تمام ابعاد زندگي 6- تفاوتهاي قرآن با ديگر كتابها و مقالات 7- قرآن، كتاب علم و حكمت الهي 8- جامعيت و جهاني بودن معارف قرآن
موضوع: نياز بشر به قرآن
تاريخ پخش: 14/06/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
چند جلسه راجع به اهميت قرآن صحبت كرديم، ميخواستم رد شوم نگاه كردم يادداشتهاي ديگر هم دارم، حيفم آمد اين يادداشتها را نگويم. گفتم اين يادداشتها را هم بگويم. يك بحث راجع به نياز به قرآن، يك بحث راجع به مقايسهي قرآن با باقي كتابها، دو تا بحث خوبي است. من انشالله هر بحثي را ده دقيقه ميگويم، يعني اين بيست و پنج، شش دقيقه را با اين بحث پر ميكنيم. انشالله!
خوب، موضوع اول، نياز به قرآن! موضوع دوم، تفاوت قرآن با ساير كتب!
اما بحث اول، انسان راهنما ميخواهد يا نه؟ ما يك اگر ميدهيم. اينجا بزرگ مينويسيم اگر! اگر انسان نياز به راهنما دارد، بله! انسان نياز به مربي دارد، بله! انسان نياز به نور دارد در وقتهايي كه گيج است. انسان نياز به قانون و عدالت دارد. انسان نياز به اميد دارد. انسان نياز به منجي دارد، كه در گرفتاريها نجاتش بدهد. انسان نياز به تذكر و تعقل دارد. انسان نياز به موعظه دارد. انسان نياز به دارو دارد. انسان نياز به آرامش دارد. حالا… اين سرفصلها را حالا با قرآن پر ميكنيم.
1- قرآن، راهنماي بشر در زندگي
انسان نياز به راهنما دارد چون خيلي وقتها آدم نميفهمد. بعضي از كشورهاي دنيا جالب است بشنويد 119 بار قانون اساسياش عوض شده. خود امريكا هم ميگويند: 25 بار تا حالا قانون اساسياش عوض شده است. اينكه صبح پليس ميگويد: خيابان يك طرفه است، فردا ميگويند: دو طرفه، امروز اين خيابان را اين رقمي ميكشند، فردا خراب ميكنند. اسمگذاري ميكنند. فردا عوض ميكنند. اين تغيير و تحولها… كتابهاي درسي عوض ميشود. نميدانم قانونها عوض ميشود. تبصرهها عوض ميشود. خود سليقهي ما عوض ميشود. اين پيداست كه ما نياز داريم. يعني ما عقلمان نميرسد. من چند بار تا حالا اين را گفتم. عقل ما خوب است اما كوچك است. مثل ترازوي طلا فروشها! ترازو است، اما نميشود با آن هندوانه كشيد. ترازو مهم است. بي عقل كه نميشود بود. عقل داريم ولي عقل ما كوتاه است. اگر عقل ما ميرسيد، هيچ وقت پشيمان… هركس پشيمان شده پيداست عقلش كوتاه است. يك تصميمي گرفته بعد فهميده اشتباه كرده است. اگر عقل ما ميرسيد، هيچ همسري، همسرش را طلاق نميگرفت و يا از شوهرش طلاق نميداد. اينكه اول ميگويد: قربانت بروم! فردا ميگويد: برويم دادگاه طلاق! پيداست كه حالا فهميدم كه اشتباه كردم. پس به عدد پشيمانيها، روي كرهي زمين حالا 5 ميليارد جمعيت فرض كنيد داشته باشيم، 5 ميليارد هركدامشان 100 بار پشيمان شده باشند، 5 ميليارد 100 بار ميشود 500 ميليارد. 500 ميليارد پشيماني، پس 500 ميليارد دليل داريم كه ما عقلمان كافي نيست و نياز داريم. اگر انسان راهنما ميخواهد، قرآن راهنماست.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. «وَ أَنَّ الْقُرْآنَ إِمَامٌ مِنَ اللَّه» (بحارالانوار/ج22/ص 315) امام فرمود: قرآن امام شما است. رهبر شما است. («وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً») (احقاف/12) قبل از قرآن كتاب موسي، تورات امام بود. يعني كلمهي («امام») را به آدمها نميگويد. اين قرآن عزيز هم به آدم گفته امام، هم به كتاب آسماني. («وَ مِنْ قَبْلِهِ») يعني قبل از قرآن («كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً») اگر انسان راهنما ميخواهد…
مربي! انسان مربي ميخواهد. قرآن ميفرمايد كه: اگر مربي ميخواهيد بايد سراغ قرآن برويد. آيهاش اين است. ديگر حالا ميترسم بنويسم طول بكشد. («كُونُوا») يعني باشيد. («كُونُوا رَبَّانِيِّين») رباني باشيد. چطوري؟ توسط قرآن. («بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُون») (آلعمران/79) حيف آيه را ننويسم. قرآن ميگويد: راهنما، («وَ مِنْ قَبْلِهِ») قبل از قرآن («كِتابُ مُوسى» )كتاب حضرت موسي (ع)، («إِماماً وَ رَحْمَةً») آنوقت حديث داريم كه حضرت فرمود: قرآن هم امام است. مربي، آيهي مربي اين است. ميفرمايد:(«كُونُوا» )يعني باشيد، («رَبَّانِيِّين») عالم رباني باشيد. خوب چطور رباني باشيم؟ («بِما كُنْتُمْ») اين رقمي باشيد. («تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ») يعني سراغ كتاب آسماني برويد، («وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُون» «تَدْرُسُون») يعني درس بگيريد. يعني («تُعَلِّمُونَ») يعني آموزش ببينيد، («تَدْرُسُون») يعني درس بگيريد. اينجا ميگويد: («كُنْتُمْ») اينجا هم ميگويد: («كنتم»)، («كنتم») يعني دائماً. اگر ميخواهيد رباني شويد دائماً بايد از قرآن درس بگيريد، دائماً بايد قرآن را آموزش بدهيد. نه اينكه آدم بگويد: حالا من يك دور تفسير ديدم يا نوشتم، يا ترجمه خواندم. يا قرآن را حفظ هستم. حفظ و ترجمه و تفسير براي يك فرد كافي نيست. اگر خواستيد ذغال شعلهور شود دائماً بايد بادزن دستتان باشد. يك فوتش كني سرخ شود بادزن را كنار بگذاري دومرتبه خاموش ميشود. دائماً! پيوسته بايد خون وارد قلب شود و بيرون بيايد وگرنه مردهايم. اگر ميخواهيد قلب زنده باشد بايد اين جربان خون دائمي باشد. دائماً بايد اين نفس وارد ريه شود و برگردد. دائماً بايد خورشيد بتابد تا خرما بپزد. با يك تابش خورشيد، با يك تابش خورشيد خرما نميرسد. يعني بعضي چيزها با دوام است. نماز دائمي، وگرنه آدم هروقت ميخواهد برود كنكور نماز بخواند تا قبول شود ديگر نماز را كنار بگذارد. پشت در كنكور صلوات بفرستد بعد از كنكور هيچ! ماشين ميآيد چپ شود، يا الله! وقتي ماشين راه افتاد نسبت به نماز غفلت كند. اين تذكر… ضمناً معلوم شد كه اگر حوزههاي علميه عالم رباني درست كنند، بايد…
به هر حال عالم رباني عالمي است كه با قرآن سر و كله بزند. يعني قرآن محور كارش باشد نه در حاشيه كارش. حالا!
2- قرآن، نور آشكار و روشني بخش
انسان نياز به نور دارد. قرآن نور است. («وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً») (نساء/174) خيلي قشنگ است. («نُوراً مُبيناً») نور آشكار. اين را به آقاياني كه ميگويند: ما قرآن را نميفهميم. ميگويد: («نُوراً مُبيناً») نور آشكار. چرا نميفهمي؟ بله در قرآن آيات سنگين هست. متشابه هست. متشابهات هم يا با روايات روشن ميشود يا با آيات ديگر روشن ميشود يا چهار تا متشابه هست نميفهميم. در نقشه ممكن است چهار تا نقطهاي باشد ما نفهميم. اما نميشود گفت: من از نقشه سر در نميآورم. در هر شهري ممكن است راننده تاكسياش هم چهار تا خيابان و كوچه را بلد نباشد. نميتواند بگويد: من با اين شهر كاري ندارم. اِ…! تو راننده هستي. بايد دائماً در اين شهر تاب بخوري. حالا چهار تا بنبست، چهار تا نميدانم خيابان را نفهميدي، بله جاهايي را نميفهمي. هيچكس علم بينهايت كه ندارد. حالا بعضي آيات متشابه آيهي كناري آن مفسرش است. تفسير ميكند. مثلاً ببينيد، سورهي شوري. حروف مقطعه. («حم عسق») بعد ميگويد: («كَذلِكَ يُوحي» «كَذلِكَ يُوحي») (شوري/3) تفسير ميكند. ميخواهد بگويد: اين قرآن از همين الفبا است. من از اين الفبا يك قرآن درست كردم. مثل اينكه به من ميگويي: خاك… تو از خاك چه درست ميكني؟ ميگويي: من از خاك، خشت و آجر و سفال و سراميك. ميگويم: به خدا بده. خدا از اين خاك چه درست ميكند. صدها رقم ميوه با مزه با رنگ. تو از خاك خشت و آجر درست ميكني، سفال درست ميكني و كوزه و اينها، ولي خدا از اين خاك، هزار رقم چيز درست ميكند. تو از اين («حم، ع، س، ق» )تو از حروف الفبا چه درست ميكني، خدا از اين الفبا چه درست كرده است؟ حالا،
جامعه نياز به قانون و عدالت دارد. قرآن ميگويد: اصلاً («أَنْزَلْنا») ما نازل كرديم قرآن را براي چه؟ («لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»)(حديد/25) تا قسط و عدالت حاكم شود. علتي كه ما هنوز نرسيديم، هنوز به قرآن عمل نشده است. صدها و هزارها آيه در قرآن است كه به آن عمل نشده است. صدها و هزارها آيه در قرآن است كه… ولو سي سال از انقلاب ميرود. به آن عمل نشده است. اصلاً بعضي آيات قرآن هست كه بندهي آخوند 65 سالهي ريش سفيد كه از 15 سالگي طلبه شدم، 50 سال هست طلبه هستم هنوز جرأت نميكنم بگويم. همين الآن اگر همان آيه را بگويم، خود بعضي از شما كه پاي تلويزيون هستيد شيشهي تلويزيون را ميشكنيد. يعني هنوز ظرفيت عدالت… بله يك سري چيزها مثل تقسيم پنير و كره و نميدانم كود شيميايي و آهن و يك جاهايي يك بويي از عدالت به دماغ ميخورد. به مشام ميخورد. اما خيلي از آيات هست كه هنوز… يعني اگر بگويند: آقا («بسم الله الرحمن الرحيم») هركس در شهر پزشك است، بايد مثلاً در سال بيست روز هم در روستا پزشك باشد. چند تا پزشك ميگويند: چشم؟ هر روحاني در شهر منبر ميرود و مسجد دارد بايد اين روحاني بيست روز هم در روستا برود. چه كسي حاضر است؟ هر روحاني پير مردي كه نميتواند با جوانهاي منطقه تماس بگيرد، به يك طلبهي جوان خوش سليقه بگويد: بيايد، نماز را پيرمرد بخواند، ارتباط با نسل نو را آن طلبه جوان داشته باشد. چند تا آخوند پير مرد حاضر هستند سجادهشان را بدهند به… ولو پسرشان، ولو دامادشان، برادرزن، شاگرد، خيلي از آخوندهاي پيرمرد پسرش يا دامادش جوان… ما هرچه را گرفتيم سفت نگه داشتيم. چند تا آدم هست كه اگر گفتند: اگر تو كنار بروي كس ديگري بيايد وضع بهتر ميشود و حاضر باشد پستش را بدهد. اينها يك چيزهايي است كه ما هنوز حاضر نيستيم، برگرديم.
3- خاطرهاي از شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني
من حالا چون اينجا كرمانشاه است بايد اين قصه را بگويم. يكبار ديگر چند سال پيش گفتم. ولي كرمانشاه است… كرمانشاه بايد بگويم. … وارد خانهي آيت الله شهيد اشرفي شدم. شهيد محراب، شهيد چهارم! به آقازادهشان گفتم: يك خاطره از آيت الله اشرفي بگو. اين خاطره را من ميگويم، اگر شنيديد دست بلند كنيد كه اگر در جلسه 20 نفر باشند من نميگويم. چون الآن شما حدود 350 نفر هستيد. 400 نفر هستيد. اگر ده نفر، بيست نفر شنيده باشند تكرار نميكنم. اگر نشنيدهايد من تكرار كنم. ماجراي عصا زد به گربه! هركس شنيده دست بلند كند. اي بابا! اِ…! يك نفر هم نشنيده است؟ البته من اين را خيلي سال پيش در تلويزيون گفتم، پس معلوم ميشود ما براي يك نسل ديگر داريم…
مرحوم شهيد محراب، اشرفي، يك صلوات بفرستيد، ثواب صلوات را به اشرفي هديه كنيد. (صلوات حضار) ايشان شهيد شده بود من آمدم كرمانشاه، رفتم خانه ايشان و به آقازادهاش گفتم: خوب يك خاطره از ايشان بگوييد. گفت: خانهي ايشان يك خانهي كوچكي بود، سه اتاق داشت و يك حال، يا دو تا اتاق داشت و يك حال، يادم نيست. ميگفت: پدر من از آشپزخانه ميخواست به اتاق برود. خوب پيرمرد بود حدود 80، 90 سال عصا دستش بود. ميگفت: يك مرتبه كه از آشپزخانه رفت در اتاق برود در حال ديد كه گربه دارد ميدود گوشت دهانش است. تا ديد گوشت دهانش است، با عصا روي گربه زد. بعد رفت در اتاق گفت: چرا زدي؟ گربه غريزهاش اين است كه هرجا گوشت ديد ببرد. چون هم گرسنه اش است هم بچه دارد. تو هنر داري بايد گوشت خودت را حفظ كني. تو وظيفهات اين است كه گوشت را حفظ كني. گربه هم غريزهاش اين است كه گوشت را ديد ببرد. تو به وظيفهات عمل نكردي ولي او به غريزهاش عمل كرده است. مقصر تو هستي. هرچه فكر كرد گفت: حسين! آمدم گفتم: بله آقا! گفت: برو گربه را بياور عذرخواهي كنم. گفتم: بابا ول كن. سفت گرفت، گفتم: بابا ول كن. آخر گربه كه عذرخواهي نميخواهد. گفت: من به ايشان بيخود چوب زدم. من وظيفه دارم حيوان غريزه، وظيفهي من حفظ گوشت است. غريزهي او هم گوشت را ببرد. من به وظيفه… مقصر من هستم. نه گربه! گفتم: خوب حالا عوضش گوشت را برد. اين گوشت براي اينكه… گفت: نه! اين چوبي كه من زدم به او، اين گناه كردم. هرچه… ديدم سفت گرفته كه آقا تو را به خدا برو او را بياور. اين گربه در سرداب رفته. برو او را بياور. زير زمين، گفتم: آقا گربه را مگر ميشود مرغ كه نيست. گربه چنگ مياندازد صورتمان را زخمي ميكند. گفت: ببين يك كلاه روي سرت بكش، چشمهايت پيدا باشد، گفتم: دستهاي من را گاز ميگيرد. گفت: دستت را بكن در اين كيسههاي حمام هست كه در حمام كيسه ميكشند، دستت را در كيسه بكن. صورتت را هم بپوشان، اين را بگير و بياور. گفتم: آقا ولم كن! ديدم پيرمرد التماس ميكند. دلم براي پدرم سوخت. صورتم را پوشاندم و خلاصه دستكش دست كردم و رفتم در زير زمين، يواش اين گربه را گرفتم. حالا از او هم ميترسم. ولي به آيت الله اشرفي دادم. آيت الله اشرفي بغلش گرفت و مرتب گفت: خدايا! مرا ببخش! ظلم كردم. اين حيوان كه گناه نكرده بود. اين بايد گوشت را ببرد. من بايد حفظ كنم. خدايا من را ببخش. اصلاً براي ما صحنهاي پيش آمد، اصلاً ما بهت زده شديم. ميگفت: بعد از آن هروقت آيت الله اشرفي ميخواست غذا بخورد يك مقدار غذا در يك ظرف ميكرد، پير مرد 80، 90 ساله زيرزمين ميبرد و به گربه مي داد و برميگشت غذا ميخورد. ميگفت: بايد اين چوب را جبران كنم. آيت الله اشرفي كه شهيد شد. مي گفت: گربه تا صبح نعره كشيد. هرچه غذا به اين گربه داديم نخورد. جنازه را اصفهان برديم، گربهاي هم كه چند سال در خانهي ما بود، رفت كه رفت كه رفت. حيوان ها شعور دارند. در دنيا خبرهايي است. حالا چند تا آدم روي كرهي زمين است كه … حالا جالب اين است كه امام در پيامي كه براي شهيد آيت الله شهيد اشرفي داد در پيامش فرمود: عالمي كه در عمرش ظلمش به مورچهاي نرسيده بود. در اين همهي كمالها نميدانم آخر يك آيت الله خيلي كمال دارد. پير مرد، عالم، فقيه، مجتهد، چه، چه، زاهد، در همهي كمالات كه هست ميگويد: ظلمش… يعني اين پيداست كلماتي هم كه امام مينوشت كلمات هم كلمات طبيعي نبود. يعني براي هركسي خدا به امام ميگفت: اين را… براي ايشان اين را بنويس. ما اگر عدالت ميخواهيم قرآن! عدالت حتي بين حيوانها…
4- قرآن، اميد بخش انسان در زندگي
اگر اميد ميخواهيم قرآن به ما اميد ميدهد. بسياري از قصههايي كه ميخوانيم آخرش به پوچي و خودكشي و غرور و يأس و بن بست ميكشد. خيلي از رمانهايي كه آدم ميخواند، ما كه نخوانديم، ولي خيلي از رمانهايي كه ميخوانند نتيجهاش اين است كه خيلي از فيلمهايي كه انسانها ميبينند عاقبت اين فيلم به جنگ و دعوا و توقع بيشتر و اصلاً زندگي… بعضي از فيلمها زندگيها را ممكن است به هم بزند. بعضي از كتابها ممكن است زندگيها را به هم بزند. اگر اميد ميخواهيم. اگر منطق ميخواهيم قرآن ميگويد: («قَدْ جاءَكُمْ بُرْهان» )(نساء/174) قرآن كتاب علمي است. برهان دارد. استدلال دارد.
تذكر ميخواهد. («لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون») (انعام/152) تعقل ميخواهيم («لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ») (بقره/73) اگر كتابي ميخواهيم كه بيعيب باشد، («لا يَأْتيهِ الْباطِل») (فصلت/42) از هيچ جهتي باطل به آن راه نداشته باشد. يك واو آن كم و زياد نداشته باشد. («لا يَأْتيهِ…» )قرآن است. اگر دارو ميخواهيم، («وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ …») (اسراء/82) «فان الْقُرْآنِ شفاءُ النافعُ و دواءُ المبارك» داروست نه يعني دندانت درد ميكند. يعني تكبر يك مرض است. حرص يك مرض است. حسد يك مرض است. غرور يك مرض است. شرك يك مرض است. اگر به آرامش نياز داريم قرآن ذكر است. («نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر») (حجر/9) («و أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب») (رعد/28) خلاصه چرا انسان قرآن ميخواهد؟ چون ماه رمضان ماه قرآن است.
5- بهرهگيري از قرآن در تمام ابعاد زندگي
منتهي حالا ما از اين قرآن نفهميديم با كمال تأسف قرآن طوري معرفي شده كه اگر در خيابان هر كس صداي قرآن بشنود ميگويد: اينجا فاتحه است. يعني قرآن علامت… يعني قرآن مثل تابوت شده است. اگر در يك محلهاي ديدند يك تابوت ميبرند، چه كسي مرده است؟ قرآن اكسيژن ما نيست. تابوت ما است. ما بايد با قرآن نفس بكشيم، اينجا قرآن چه ميگويد؟ انتخاب همسر قرآن چه ميگويد؟ بله برون قرآن چه ميگويد؟ مقدار مهريه قرآن چه ميگويد؟ خانم من اخلاقش اين رقمي است. شوهر من اخلاقش اين رقمي است. قرآن چه ميگويد؟ يعني زنگ بزنيم بگوييم: آقا بنده با همسرم مشكل دارم. قرآن دواي من را بگويد. چه ميگويد؟ آن كسي كه من و همسرم را خلق كرده است، او ميداند چطور نسخه بدهد؟ قرآن، آقا درس ميخواهيم بخوانيم. چه درسي بخوانيم؟ استادمان چه كسي باشد؟ چند ساعت درس بخوانيم؟ مقدار ميخواهيم تفريح كنيم. چه تفريحي كنيم؟ از قرآن بپرسيم. در قرآن براي ورزش آيه داريم. منتها حالا… براي ورزش آيه داريم. براي درس آيه داريم. براي استاد آيه داريم. ما به قرآن عمل نكرديم. چون عمل هم نكرديم سيلي ميخوريم. مثلاً قرآن يك آيه دارد همهي شما تقريباً حفظ هستيد. نصفش را من ميگويم. نصفش را همه با هم بگوييد. («رِحْلَةَ الشِّتاء…» )با هم بگوييد… («… وَ الصَّيْف» )(قريش/2) يعني حركتهاي زمستان و تابستاني. همين به اين آيه عمل كنيم دانشگاه و حوزهي ما نجات پيدا ميكند. الآن دانشگاه و حوزهي ما گير است. تا هوا داغ ميشود ميگويند: نميشود درس خواند. حالا نميشود درس خواند اينجا داغ است. نمي شود برويم چند كيلومتري در يك روستا. يك خيمهاي، چادري بزنيم، برويم، صبح برويم آخر شب برگرديم. بابا («رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْف») سه ماه حوزه را تعطيل نكنيد. سه ماه دانشگاه را تعطيل نكنيد. بله اينجا بنشيني ميخ دارد. خوب بلند شو آن طرفتر بنشين. شما اگر يك جايي نشستي زنبور تو را ميگزد، بلند ميشوي يك جاي ديگر مينشيني. اگر ديدي هوا داغ است پنجره را باز ميكني. خوب يك دانشگاه يا حوزه چهار تا اتوبوس بگيرد يك خورده جا به جا كنيد، اصلاً ساعتها را جا به جا كنيم. عوض اينكه قبل از ظهر درس بخوانيم تا بعد از ظهر كه داغ است، هوا گرم شد زمستان درس بخوانيد. ببخشيد! شبها درس بخوانيد. ساعت درس را عوض كنيم. مكان را عوض كنيم. استاد را عوض كنيم. فيلم را عوض كنيم. اين فيلم تلويزيون در اين فصل امتحاني باعث شد بچهها تجديد شدند. خيلي خوب، به ما گفتند: اگر مادردر ماه رمضان ميداند كه اگر روزه بگيرد اين گرسنگي مادر و روزهي مادر در شيرش اثر ميگذارد، مادر روزهاش را بخورد. يعني ما حق نداريم روزهاي بگيريم كه به شير طفل… ما حق داريم فيلمي پخش كنيم كه به تحصيلات بچههايمان ضرر بخورد؟ شب امتحانها بچهها هي ميخوانند، اِ… اِ… اِ… اِ…اِ…! (با بيان حالت) فيلم ميبيند. اِ… اِ…! اِ…اِ…اِ…! اِ…اِ…اِ… ميبيني فردا يك ميليون بچه نمره شان ضربه خورد. به يك بچه، به غذاي ظاهري يك بچه ضربه بخورد ميگويد: تو حق نداري روزه بگيري. آنوقت ما يك فيلمي پخش ميكنيم، كه يك مرتبه به يك ميليون، دو ميليون بچه ضرر ميزنيم. خوب اين… بايد يك كسي جلوي… عرض كردم ما نه شرقي هستيم. نه غربي هستيم. نه قرآني! از شرق و غرب بيرون آمديم گيج هستيم. چه مشكلي است كه قرآن شفا نميدهد؟ مگر به اين راحتي ميشود اينقدر كشور تعطيلات داشته باشد؟ يا دانشگاه، يا حوزه، يا بازار، يا هركس. قرآن ميگويد: ظهر جمعه مغازه را ببنديد. («إِذا نُودِيَ لِلصَّلاة» )براي نماز جمعه ميگويد: («ذَرُوا الْبَيْع») (جمعه/9) مغازهها تعطيل! بعد از نماز كه شد ميگويد: بعد از ظهر جمعه برو باز كن. فقط يك ساعت روز جمعه براي نماز جمعه تعطيل كن. ما پنجشنبه را هم تعطيل ميكنيم. گاهي هم ميگوييم: خوب دوشنبه كه تعطيل بود، سهشنبه هم تعطيل است. پنجشنبه هم، به هم وصل. يك مرتبه 5 روز يكجا تعطيل. خوب اين رقمي كه به جايي نميرسيم. دين ما ميگويد: «مَنْ عَلَّمَنِي حرفاً فَقَد صَيِّرَنِي عَبداً» هركس چيزي ياد من بدهد، من بندهي او هستم. الآن آموزش و پرورش بچهها بندهي معلم هستند. دبير هستند. دانشجوها بندهي استاد دانشگاه هستند. ما ميگوييم: برو بابا! او پول ميگيرد درس ميدهد ما هم براي ترم و نمره ميخوانيم. اصلاً عاشق و معشوقي در كار نيست. شاگردهاي امام صادق به امام صادق ميگفتند: «بِنَفْسِي اَنْت» يعني خدا جان من را قربانت كند. «رُوحِي لَهُ الْفِدا» خدا جان من را قربانش كند. الان كدام دبيرستاني ميگويد: دبير رياضي را ميگويي؟ خدا جان من را قربانش كند. يعني احترام استاد و شاگردي طبق اسلام نيست. آداب زن و شوهري طبق اسلام نيست. انتخاب همسر طبق اسلام نيست. قرآن ميگويد: وقتي داماد پول ندارد ببين جوان خوبي است دخترت را به او بده. چه كار به پولش داري؟ موسي هيچ پولي نداشت. هيچ! يك تكه نان نداشت بخورد. ولي شعيب گفت: چون داماد خوبي هستي من دخترم را به تو ميدهم. كم كم براي من كار بكن، بعداً بده. هر طور كه آسان است. «وَ ما أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْك» (بحارالانوار/ج13/ص13) نميخواهم به تو سخت بگذرد. هرطور برايت آسان است. الان كدام دختر دار به داماد ميگويد كه: من شما را گزينش كردم. از نظر فكري و اخلاقي جوان خوبي هستي، من دخترم را عقد ميكنم. كمكم هروقت داشتي بده؟! داماد را چهار ميخ مي كنيم. حاضر نيست… اِ من پيراهن خواهرش را در عروسي بپوشد؟ مگر تو… بابا يك پيراهن عروس است خوب خواهر پوشيده حالا اين هم بپوشد ديگر. دو ساعت كه بيشتر نميخواهند بنشينند. براي نيم كيلو آرد كه يك نانوايي باز نميكنند. براي دوساعت دومرتبه چند صد هزار تومان خرج كنيم. همين سالني كه اينجا ساختند. اگر صاف ميساختند ميشد نماز جماعت هم خواند. وقت سخنراني يك كسي ميرود اين بالا صحبت ميكند، روي صندلي نشستند. صندليها را روي هم سوار ميكنند «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاة» نماز ميخوانند. عروسي هم ميشود گرفت، نميدانم همه… ميز پينگ پنگ هم ميشود رويش گذاشت. الآن اين پله پله كه ساختند فقط آمفي تئاتر است. نه ميشود در آن نماز خواند. نه ميشود ميز پينگ… نه ميشود در آن روضه خواند. نه ميشود در آن عروسي كرد. ما بايد طوري كنيم كه ببينيم چه كنيم؟ ما رمز اينكه هرجا به قرآن عمل كنيم جلو ميرويم. هرجا از قرآن فاصله بگيريم گير ميكنيم. قرآن شفا است. يعني قرآن مشكلات را حل ميكند. خوب، اين يك بحث كه… چند دقيقه ديگر وقت داريم؟ ده دقيقه؟ يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)
يك بحث ديگر هم من ديشب نشستم طراحي كردم راجع به اينكه علوم ديگر گير دارد. يعني حالا بگويم گير علوم، گير كتابها، گير و گور اين كتابهاي ديگر را ميخواهم بگويم. با آن گير و گورهايي كه كتابهاي ديگر دارد قرآن ندارد. يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)
خوب بسم الله الرحمن الرحيم، حالا، انسان موعظه ميخواهد. نميتواند بگويد علم كار به موعظه ندارد. كسي بالاترين درجه علم را داشته باشد باز نياز به موعظه دارد. يعني موعظه مثل لباس است. انسان نياز به لباس دارد. نگويد:آقا ايشان فوق ليسانس است لباس نميخواهد. اِ…! آيت الله و پروفسور هركس ميخواهد باشد. نياز به لباس براي همه هست. همه موعظه ميخواهند.
6- تفاوتهاي قرآن با ديگر كتابها و مقالات
اما بحث دوم تفاوت قرآن با كتب ديگر. كتب ديگر آن گيرهايي كه دارد. مشكلاتش را… گاهي… اينجا مينويسيم گاهي، يك گاهي بنويسيم. گاهي مؤلف گير دارد. مؤلف مشكل دارد. كتابهاي ديگر ممكن است مؤلفشان مشكل داشته باشد. سوادشان كم است. يا كم است. اصلاً انسان هميشه… خدا به پيغمبرش ميگويد: («قل») به مردم بگو: («إِنْ أَدْري») (جن/25) بگو: بلد نيستم. ما، بشر علمش محدود است. يا مؤلف گير است. روايت داريم «لا تُطلِبُ الهُدي مِنْ غَيرِ القُرآن فَتَضَلُّوا» كسي كه از راه غير قرآن ميخواهد هدايتش كند، گمراه ميشود. زن و شوهر با هم قهر هستند، ميروند پهلوي كساني كه نميدانم مشاوره! بابا اين آقايي كه پهلويش رفت و آمد ميشود خودش هم با خانمش مشكل دارد. زمان شاه گفتند: يك كسي چيز ميخورد. در خيابان روزه ميخورد. گرفتند و او را به كلانتري بردند. ديدند اصلاً رئيس كلانتري دارد نهار ميخورد. گفت: به! ما در خيابان يك آدامس در دهانش بود او را گرفتيم. حالا خود رئيس كلانتري دارد نهار ميخورد. پهلوي چه كسي مشاوره؟ از چه كسي؟ خانم رفته پهلوي آن آقا براي مشاوره، خوب حالا دنياي روانشناسي هم طي كرده است. گفته كه: به نظر من شما از شوهرت جدا شو. به به به! خيلي خوب است. شما هرجاي بدنت ديدي لكه خون است، قيچي كن دور بيانداز. خوب اگر اين رقمي است بگذاريد من همه را… آقايان من در تلويزيون ميگويم. بسم الله الرحمن الرحيم زنهايي كه با شوهرانشان مشكل دارندهمه طلاق بگيرند. حديث ميگويد: كسي كه هدايت را از غير قرآن ميخواهد گمراه ميشود. ميخواهيم انتخاب رفيق كنيم. رفيقت را از قرآن بگير. نه برو با اينها رفيق شو كه شد. كه ميشود… كه چه ميشود؟ امام فرمود: «لا تُطلِبُ الهُدي مِنْ غَيرِ القُرآن» هدايت را از غير قرآن سراغش نرو. «فَتَضَلُّوا» گمراه مي شويد. «وَ مَنْ أَرَادَ الْعِلْم» اگر علم ميخواهيد، «فليثور القرآن» گاهي مولف مشكل دارد.
7- قرآن، كتاب علم و حكمت الهي
گاهي مولف آدم خوبي است، ولي محتوا ضعيف است. قرآن مي فرمايد:(«حِكْمَةٌ بالِغَةٌ» )(قمر/5) قرآن حرفهاي حكمت دارد. («فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ») (اعراف/52) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. بند بند قرآن روي علم است. («وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ») (يس/2) قرآن همهي حرفهايش حكمت دارد. يعني هم خدا حكيم خبير است، قرآن داريم («حَكيمٍ خَبير») (هود/1)(«حَكيمٌ عَليم»)(انعام/83) هم خود خدا حكيم است، هم حرفهايش حكمت است. چون ممكن است كسي حكيم باشد ولي حالا يك لحظه چرت و پرت بگويد. ميخواهد جك بگويد. آدم حكيمي است، دانشمند است ولي فعلاً دارد شوخي ميكند. خدا هم خودش حكيم است، هم حرفهايش حكمت است. («حَكيمٍ خَبير») يعني خودش حكيم است. («حِكْمَةٌ بالِغَةٌ») يعني غير از اينكه خودش حكيم است، حرفهايش هم جدي است. گاهي نوشته آدم را مأيوس و به بنبست ميرساند. يا مغرور ميكند. اين هم يك عيب ديگر. گاهي تاريخ مصرف دارد. مثل بعضي از روزنامهها، روزنامهها يك مقاله دارد ميخواند اما فردا تمام ميشود ميرود. مثل خاراندن! خاراندن در يك لحظه دست ميخارد آدم چنين ميكند تمام ميشود مي رود. بعد نيم ساعتش نه اينجا چيزي است نه اينجا! لحظهاي كه خاريد چنين كردي، تمام شد. بعد نه اينجا چيزي است نه اينجا. بعضي وقتها حرفها مثل مرگ بر شاه! مرگ بر شاه در يك زمان خيلي مهم بود. الآن كسي در خيابان ميگويد: مرگ بر شاه! نميگويند: واقعاً چقدر انقلابي است. اوه…! اين مجاهد است. مرگ بر شاه يك شعاري بود تاريخ مصرفش تمام شد. اما در قرآن يك كلمه نيست كه تاريخ مصرفش تمام شده باشد. «لَا تَفْنَى عَجَائِبُه» (بحارالانوار/ج2/ص284) «لَا تُحْصَى عَجَائِبُه»(بحارالانوار/ج74/ ص136)«لَا تَفْنَى» يعني تاريخ مصرف ندارد. «لَا تُحْصَى» يعني آمار ندارد.
8- جامعيت و جهاني بودن معارف قرآن
خوب، گاهي براي همه مفيد نيست. مثلاً پوستين، پوستين براي مناطق سردسير مفيد است، بندرعباس كسي پوستين نميخواهد. اينطور نيست كه بگوييم، اين آيه به درد عربها ميخورد. به درد… اين آيه به درد اندونزي ميخورد. اين آيه به درد چين ميخورد. نه، تمام آيات قرآن به درد همهي مردم ميخورد. («هُدىً لِلنَّاس»)(بقره/185)(«ذِكْرٌ لِلْعالَمين») (يوسف/104)گاهي كتاب يك بعد را قوي ميكند و بعد ديگر را ضعيف. مثلاً مغز را رشد ميدهد. ولي احساسات نه! يا احساسات را هيجاني ميكند. مثلاً مثل بازيهاي فوتبال و بعضي بازيها احساسات را هيجاني ميكند. اما علم زياد نميشود. بعضي وقتها سر كلاس علم زياد ميشود اما احساسات،… يك كتابي كه هم به جنبهي مغز برسد، هم به احساسات، هم به فرد، هم به جامعه، هم به خانواده، هم براي اين دنيا، هم براي آن دنيا، جامعيت داشته باشد.
بعضي كتابها عمل به آن سنگين است. قرآن ميگويد: نه! به كدام آيه سنگين عمل كنيد. («وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّين مَن حَرَجَ») (حج/78) اصلاً قرآن… در قرآن دين سنگين نداريم. پايم درد ميكند. بنشين نماز بخوان. اصلاً نميتوانم بنشينم. بخواب نماز بخوان. نميتوانم وضو بگيرم. تيمم. روزه برايم مشكل است، بخور. يعني اصلاً عمل به دين مشكل نيست. گاهي دگم است. يعني فقط يك راه را ميگويد. راهي ديگر ندارد. مثل اينكه ميگويد: نه راه ديگرنيست. مثل هواپيما! هواپيما فقط بايد در فرودگاه بنشيند. ديگر جاي ديگر نمي تواند بنشيند. ولي آيات قرآن مثل هلي كوپتر است. در هر خياباني ميتواند بنشيند. يعني بن بست ندارد. گاهي علم هست اما پاسخ سوالات من را نمي دهد. قرآن ميگويد:(«آياتٌ لِلسَّائِلين» )(يوسف/7) هر سوالي دارد قرآن جواب ميدهد. عرض كردم ما بايد يك نهضتي راه بيافتد تمام مشكلاتمان را از افرادي… قرآن چه مي گويد؟من كار يك كس ديگر را فعلاً بروم سراغش، باشد بعد. اول ببينم خالقي كه من را خلق كرده ميداند كه من اين مشكل را دارم؟ الآن خدا ناظر بر من است. ميداند من گير كردم. خدا براي من الآن چه نسخهاي پيچيده است؟ اول نسخهي خالق، بعد ببينيم مشكل ديگران چيست؟
خروجي قرآن چيست؟ اينها كه به قرآن مراجعه ميكنند خروجيشان چيست؟ آنهايي كه از غير مكتب قرآن بيرون ميآيند خروجيشان چيست؟ دانشگاههاي دنيا… شما كسي هست پاي تلويزيون اين شعار را بده. بگويد: بسم الله الرحمن الرحيم، هر كشوري دانشگاهش بيشتر است، عدالت در آنجا بيشتر است! هيچكس جرأت نميكند بگويد. هر كشوري دانشگاهش بيشتر است، آمار فسادش كمتر است. هيچكس جرأت نمي كند بگويد. خروجي غير از قرآن اينطور نيست كه شما بگويي كه هركس باسواد شد يا فسادش كم ميشود يا عدالتش بالا ميرود. خيلي كشورها كه ميبيني تحصيلاتشان بالا است، آمار جناياتشان هم بالا است. خروجياش چيست؟ ببينيد، كتابهاي ديگر خروجيشان را ببينيد. يك بعديشان را ببينيد. دگميشان را ببينيد. رنگ باختنشان را ببينيد. تاريخ مصرفشان را ببينيد. محتوا را ببينيد. مولف را ببينيد. بعد آنوقت ببينيم قرآن چيست؟ اينها هر چه گفتم كليات بود. حالا براي مثل بايد برويم دانه دانه مثل بزنيم. آيا اين رقم كه من در خيابان ميآيم خودم را درست ميكنم، اين دختر خودش را اين رقمي جلوه ميدهد در خيابان، خروجياش چه ميشود؟ چند تا دل را ميبرد؟ آن جواني كه دلش رفت، دست به چه كاري ميزند؟ نسبت به خود اين دخترتصميم ميگيرد يا نميگيرد؟ اگر تصميم گرفت چه ميشود؟ تو خودت را نشان دادي، قرآني عمل نكردي با اين لباس بيرون آمدي، جوان هم قرآني عمل نكرد قشنگ خيره خيره نگاهت كرد. خوب آن دختر به قرآن عمل نميكند اين رقمي بيرون ميآيد. اين پسر به قرآن عمل نميكند، قشنگ مينشيند تا دلش ميخواهد نگاه ميكند. وقتي نگاه كرد خروجياش چه ميشود؟ عاشق ميشود. عاشق كه شد يا طراحي ميكند، زنا پيش ميآيد. اولاد حرامزاده پيش ميآيد. سقط جنين پيش ميآيد. خودكشي پيش ميآيد. حمله به دختر پيش ميآيد. عقده پيش ميآيد. انحراف پيش ميآيد. امراض مقاربتي پيش ميآيد. امراض… اوه! هر طوري عرض كردم اين مفاسد به خاطر اين است كه قرآن را كنار گذاشتيم، دلم ميخواهد اين رقمي باشم، او هم مي گويد: دلم مي خواهد نگاهش كنم. خوب دنبال دل كه رفتي، خربزه خوردي پاي لرزش هم مينشيني. بايد براي حل به سمت قرآن برويم.
خدايا! بينندهها بحث را ماه رمضان گوش ميدهند حالا يا قبل از افطار يا بعد از افطار نميدانم ساعت پخشش چه موقع است؟ خدايا تو را به آبروي قرآن و آن قلبي كه قرآن به آن نازل شد، مزهي قرآن را به ما بچشان. عشق ما را به عِدل و همتاي قرآن و اهل بيت بيشتر بفرما. آن مقداري كه از قرآن و دين فاصله داريم، فاصله ما را روز به روز كم كن.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2619