responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2633

موضوع: والدين 1

تاريخ پخش:71/07/23

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي

بحثهايي كه مي‌شود، گرچه ما بيننده هايمان گاهي يك قشر و صنف و سن و در رشته خاصي كار مي‌كنند، هستند. ليكن بحثهايي كه توي تلويزيون مي‌شود بايد مثل آب جوش باشد، به همه معده‌ها بخورد، يعني بايد كسي نباشد پاي تلويزيون بنشيند، بگويد اين بحث به درد من نمي‌خورد، بايد همه مردم بحثها را بشوند، بنابراين بحثهاي تلويزيون عمومي است، آن وقت تذكراتي هم داريم كه آن تذكرات خصوصي است و خواهيم گفت انشاء الله، اما بحث عمومي مان در اين جلسه مساله والدين و اولاد است.

1- وظيفه پدر و مادر تنها تأمين خوراك و پوشاك فرزند نيست

موضوع بحثمان پدر و مادر، اينطور نيست كه حالا بچه‌مان را فرستاده‌ايم، مدرسه حالا رهايش كنيم، صبح مي‌رود مدرسه فقط فكر اين باشيم كه ناهار چي برايش درست كنيم، يا صبح كه مي‌خواهيم يا بعداز ظهر شيفت عصرانه روانه‌اش كنيم، كفش و كلاه فقط نرسيم، (وَ إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ) (آل عمران /36) آيه قرآن مي‌فرمايد كه مادر مريم گفت خدايا «وَ إِنِّي أُعيذُها» من پناه مي‌دهم مريم را و «ذُرِّيَّتَها» خدايا من بچه دار شده‌ام، مريم زاييده‌ام، مادر مريم مي‌گويد من بچه‌ام را و نسلش را به تو پناه مي‌دهم از شر شيطان، آن چيزي كه مهم است، تفكر و خلق و خو و سيره بچه هست نه كه حالا اسمش را چي گذاشتي، آن چيزي كه براي مادر مريم مهم است اين است كه اين بچه انحرافي پيدا نكند، نه انحراف زياد، نه انحراف كم.
ما يكجا رفتيم گفتيم قبله چه جوري است، گفت مثل خودتان يك كمي انحراف دارد حالا مساله‌اي نباشد كه، انحراف نداشته باشد، حالا انحراف اعتقادي، اخلاقي، هيچ رقم انحرافي، «أُعيذُها» خدايا پناه مي‌دهم بچه‌ام را، به تو پناه مي‌برم كه بچه و ذريه‌اش، حالا كي اين دعا را مي‌كند؟ بچه تازه متولد شده خيلي هست‌ها، يعني در لحظات تولد و زايمان مي‌گويد خدايا، اين بچه‌اي كه الان متولد شد و نسلش را، اين دورانديشي مادر و اين كه توجه به انحرافات دارد، توي پدر و مادر نقش مادر خيلي مهمتر است. خدا مي‌تواند به مادر الهام كند، (وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌) (قصص /7) همينطور كه وحي به انبيا مي‌شود مي‌تواند به زن الهام بشود، دخترهاي كوچولو گاهي مي‌توانند كار سازمانهاي بين المللي بكنند، ساواكي‌ها و وزارت اطلاعات‌ها و جاسوسها و تجسس‌ها حالا در رشته حق، حق‌اند، در رشته باطل، باطل. اين مثل چاقو مي‌ماند. آدم چاقو را استفاده درست ازش بكند حق است، استفاده باطل، باطل است.

2- مادر نقش خيلي مهمي دارد

ما يك چيزي داريم بنام تعقيب و مراقبت يعني دنبال يك كسي برو ببين اين كارش به كجا مي‌رسد، اين كار يك دختر كوچك بود، مادر موسي، موسي را زاييد و شيرش داد و گذاشت تو جعبه و انداخت توي رودخانه (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ) (قصص /11)، به خواهر موسي كه دختر كوچولو بود گفت قصيه، دنبال رودخانه برو، اين را بقول وزارت اطلاعات تعقيب و مراقبت كن، برو ببين كار به كجا مي‌رسد، (وَ أَوْحَيْنا إِلى‌‌ام مُوسى) (قصص /7)، از اين آيه مي‌فهميم كه مادر مي‌تواند الهامات الهي را دريافت كند زن در جاييست و به جايي مي‌تواند برسد كه فرشته با او حرف بزند، (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ) (آل عمران /42)، آيه قرآن است، فرشته با مريم گفتگو مي‌كرد، مادر مي‌تواند زبان را بند بياورد، يعني قلب مادر ولايت تكويني دارد يك چيزي مي‌گويند كه مس را طلا مي‌كند، يا معجزه مي‌كند، مرده را زنده مي‌كند، مادر مي‌تواند مس را طلا بكند يعني مادر مي‌تواند زبان را بند بياورد.
جواني بيمار شد و در آستانه مرگ قرار گرفت پيامبر اكرم(ص) آمدند ديدند جوان دارد از دنيا مي‌رود، به جوان گفت كه بگوييد كه لا اله اله الله، جوان نگفت، پيغمبر است آمده بالاي سرت، بگو لا اله الا الله، جوان نگفت، هر چه پيغمبر گفت، اين مسلمان خوبي بود، خوب بگو لا اله الا الله، ديد زبانش گرفته، يك زني آنجا نشسته بود، پيغمبر گفت شما مادرشي؟ گفت بله، گفت شما از اين ناراحتي؟ گفت بله، گفت چون ناراحتي زبانش قفل شده، من خواهش مي‌كنم حالا كه رسول الله هستم، آمده‌ام ديدن پسر تو، خواهش مي‌كنم بخاطر ما راضي شو، مادر گفت خيلي از دست اين پسر دلم خون است اما حالا كه مي‌گويي چشم، خدايا من بخشيدمش، تا گفت من بخشيدمش، پيغمبر فرمود بگو لا اله الا الله، جوان گفت لا اله الا الله، از اين خاطره مي‌فهميم كه مادر مي‌تواند زبان انسان را قفل كند، مي‌تواند زبان را باز كند. نقش مادر خيلي نقش مهمي است. (وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ) (مائده /75).
وقتي پيغمبر مي‌خواهد يك پست و مقامي را بدهد به دخترش، مي‌خواهد يك مدال بدهد به دخترش، مي‌گويد تو دختر نيستي، مادري، ‌اُم ابيها، اين‌ اُم ابيها يعني مادر بابايت هستي، تو دختر بابايت نيستي مادر بابايت هستي، چون حضرت وقتي از جبهه بر مي‌گشت زهرا(س) مي‌آمد خون اگر به بدن بود مي‌شست، پانسمان مي‌كرد، غذا درست مي‌كرد، يعني يكجوري كه مادر از بچه‌اش كه از جبهه برگشته، چه جور مادر پرستاري مي‌كرد، دختر اين رقمي پرستاري مي‌كرد، پيغمبر مي‌گفت تو دختر نيستي مادري، تو مادر بابايت هستي. اين پيداست مادري مادر بودن مقامي است كه وقتي پيغمبر مي‌خواهد به دخترش مدال بدهد مي‌گويد تو مادري، مادري مثل اين كه يك مساله مهمي است.

3- اثر شير مادر در فرزند

يكي از علمايي كه اعدام كردند به ناحق، شيخ فضل الله نوري است. آيت الله بزرگواري بود به دار آويزانش كردند كشتنش، پسرش پاي دار كف مي‌زد. بعد گفتند كه اين پسر بايد اينچنين باشد چون وقتي بچه متولد شد مادر ايشان شير نداشت، ما داديم به يك زني شير بهش بدهد، بعد معلوم شد كه آن زن فاسد بوده، آن وقت از همان پسري كه كف مي‌زد نسل سومش همان كيانوري بود كه رئيس توده‌اي‌ها بود، لقمه و مادر و شير و تربيت خيلي مهم است، ما يك چيزي مي‌گوييم و يك چيزي مي‌شنويم. اگر شما داري يك كار مستحب انجام مي‌دهي، مادر گفت بيا، كار مستحب را تعطيل كن، اگر كار واجب است، حتي بعضي وقتها خدا گفته حرف مادر را بگير، حرف مرا رها كن، چند جا خداوند، يعني در اسلام چند جا داريم كه خدا دارد يك دستوري مي‌دهد، خدا يك كاري را دوست دارد اما مادر دوست ندارد، خدا مي‌گويد حرف مادر را بر حرف من ترجيح بده. اين خيلي مسئله واقعا مهم است. بعضي جاها اينطور است.

4- دعا به پدر و مادر در صحيفه سجاديه

به هرحال مساله مادر و خصلت‌هاي مادر و اهميتي كه مادر دارد. امام زين العابدين يك دعا دارد در صحيفه سجاديه، دعا به پدر و مادر، مي‌گويد خدايا به من توفيق بده چنان از پدر و مادر حساب ببرم مثل اين كه از يك سلطان قهرمان حساب مي‌برم، يعني واقعا برايشان عظمتي قائل بشوم، و مثل مادر به آنها مهربان باشم، «وَ أُقَدِّمَ عَلَى رِضَايَ رِضَاهُمَا» (صحيفه،ص114) توفيقم بده هميشه رضاي بابا و ننه را بر رضاي خودم ترجيح بدهم، «اللَّهُمَّ خَفِّضْ لَهُمَا صَوْتِي، وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي»(صحيفه سجاديه، دعاى 24) خدايا توفيقم بده صدايم بلند نشود براي پدر و مادر، صدايم از صداي بابا و ننه كوچكتر باشد، «وَ أَطِبْ لَهُمَا كَلَامِي»، به سيد سجاد، به امام زين العابدين توفيق بده حرف كه بابا و ننه‌اش مي‌زند نرم حرف بزند، «اللَّهُمَّ وَ مَا تَعَدَّيَا عَلَيَّ فِيهِ مِنْ قَوْلٍ، أَوْ أَسْرَفَا عَلَيَّ فِيهِ مِنْ فِعْلٍ أَوْ ضَيَّعَاهُ لِي مِنْ حَقٍّ، أَوْ قَصَّرَا بِي عَنْهُ مِنْ وَاجِبٍ فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُمَا، وَ جُدْتُ بِهِ عَلَيْهِمَا وَ رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِي وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُمَا، فَإِنِّي لَا أَتَّهِمُهُمَا عَلَى نَفْسِي، وَ لَا أَسْتَبْطِئُهُمَا فِي بِرِّي، وَ لَا أَكْرَهُ مَا تَوَلَّيَاهُ مِنْ أَمْرِي يَا رَبِّ»(صحيفه سجاديه، دعاى 24) خدايا اگر پدر و مادر به حق من تجاوزي كردند، يك حرفي زدند كه نبايد مي‌زدند، گاهي پدرم عصباني مي‌شود يك حرف چرندي مي‌زند، اگر بابا و ننه‌ام يك حرفي زدند كه نبايد مي‌زدند، اگر كم و زيادي پدر و مادر در حق من انجام دادند، خدايا فقط من بخشيدم. «وَ لَا تَجْعَلْنِي فِي أَهْلِ الْعُقُوقِ لِلْآبَاءِ وَ الْأُمَّهَاتِ يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُون»(صحيفه سجاديه، دعاى 24) مرا عاق والدين قرار نده، «اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِي ذِكْرَهُمَا فِي أَدْبَارِ صَلَوَاتِي، وَ فِي إِنًى مِنْ آنَاءِ لَيْلِي، وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِي»(صحيفه سجاديه، دعاى 24) توفيقم بده هيچوقت پشت سر هيچ نمازي بابا و ننه را فراموش نكنم، اگر من اهل بهشتم مرا شفيع آنها قرار بده، اگر آنها اهل بهشتند، آنها را شفيع من قرار بده، مساله والدين مساله خيلي مهمي است، حالا من يكخورده ديگر با هم صحبت مي‌خواهيم بكنيم.

5- احترام به پدر و مادر بر هر كسي واجب است

اخيرا كتابي به دستم رسيد تحت عنوان والدين، اين كتاب را خلاصه كردم، يك نكاتي تويش هست كه خدمتتان بگويم، مساله والدين را همه بهش نياز داريم، از بوعلي سينا گرفته تا يك بچه ابتدايي، اينطور نيست كه آقاي قرائتي اين احترام والدين يك بحث عوامي است. متخصص‌ترين، متخصصها توي احترام والدين گاهي ضعف نشان مي‌دهد، ما داريم آدمهاي بسيار مهمي كه براي احترام به والدينش كم مي‌آورد، حالا اسمش را نبرم، آبروريزي است، يكي از معممين مملكت رفت خدمت امام، يك پيرمردي هم پشت سرش بود، آمد دست امام را بوسيد و صحبت كرد و امام فرمود اين پيرمرد كي بود؟ فرمود ايشان ابوي است گفت پدرتان است تو جلويش راه مي‌رفتي؟ درست است كه تو وكيل و وزيري، اما او بابايت است تو چه حقي داشتي جلوي بابايت راه مي‌رفتي؟ اينطور نيست يك كسي آيت الله باشد، من آيت اللهي را ديدم كه دست پدرش را مي‌بوسيد، پدر، پدر است ولو پسرش آيت الله باشد، چون او نان مفت داد به تو تو خوردي و فوق ليسانس شدي و من حجت الاسلام شدم.
اينطوري نيست كه حالا آنها عوامند و اينها، ما گاهي افراد بسيار خوبمان، نامه نوشته به خارج كه مادر شما مرحوم شد، ايشان نوشته كه به احترام مادر يك دقيقه سكوت كردم آخر مثلا كجايش اين منطق است، عاطفه است، وجدان است، تو چي داري، بابا مرگ بر علمي كه اينقدر به آدم غرور مي‌دهد كه انسان نسبت به عزيزترين افراد، يك كسي مادر پيري داشت كولش كرده بود، دوشش گرفته بود داشت طواف مي‌كرد، چون نمي‌توانست طواف كند دوش گرفته بود، هر كس هم رفته مكه مي‌داند طواف يعني چي، مهمترين كارها طواف است. چون خيلي شلوغ بود، واقعا قهرمان باشد آنجا به هن و هن مي‌افتد، همان وزنه بردارهاي توي ميدانها توي طواف، آنجا بعد از هفتم از حال مي‌روند مادر را كول كرده بود طواف مي‌داد، در حال طواف گفت يا رسول الله من به وظيفه‌ام عمل كرده‌ام؟ فرمود تمام جاني كه مي‌كني به اندازه يك ناله‌هايي كه وقت زايمان داشت نيست چي مي‌گويي حالا مادرت را كول كرده‌اي طواف مي‌دهي، اينطور كه نيست، حديث داريم بين دو تا ابروي مادرتان را ببوسيد.
زمخشري دو تا پايش قطع شد، از ادباي عرب است، گفت مي‌دانيد چرا دو تا پايم قطع شد؟ مادرم نفرين كرد، گنجشكي را گرفته بود، بچه بودم. دو تا پايش را قطع كردم، مادرم دلش سوخت گفت خدا دو تا پايت را قطع كند، و من الان دو تا پايم قطع شده، كسي آمد خدمت حضرت گفت خيلي من گناه دارم، راهي مي‌شود من اين همه گناهانم از بين برود؟ فرمود كه پدر داري؟ گفت بله، فرمود برو قدر پدرت را داشته باش، احترام به پدر گناهانت را مي‌بخشد، وقتي رفت بيرون حضرت فرمود كاش مادر مي‌داشت، اگر مادر مي‌داشت مي‌گفتم برو خدمت كن، بيشتر گناهانش بخشيده بود، ديگر حالا چون مادر نداشت گفتم برو قدر پدرت را داشته باش، گفت خيلي گناه دارم، گفتم برو قدر بابايت را داشته باش، احترام بگذار به پدر.
آخر ما گيرمان اين است كه دو تا كلمه پول داريم، دو تا كلمه حرف بلديم بزنيم، يا بگوييم، يا بخوانيم، يك زبان انگليسي، فرانسه بلديم، يك مدركي، يك حقوقي، يك ماشيني، خانه‌اي، تلفني، پستي، مقامي، مي‌گوييم مثل اين كه مثلا پدر و مادر را يك ديدي نگاه مي‌كنيم كه بسيار ديد ساده، حتي يكوقت مهمان كه مي‌آيد به بابا مي‌گوييم شما لازم نيست توي اتاق بيايي، همين جا به مادرمان مي‌گوييم اين بابا را اينجا نگهدار، اين مهمانهاي من سوپر دولوكس است، چي چي، اصلا با همان لباسها و فرهنگش بيايد و به مهمان‌هاي سوپر دولوكست، روبروي آنها پيش پاي پدرت بلند شو و آنها را تحت تاثير قرار بده، تو چقدر خودت را باختي، اين هستي‌اش را فداي تو كرده، اين مهمانهاي سوپر دولوكسي كه عارت مي‌شود بابايت بيايد اتاق مهمانخانه، اين مهمانها فوقش اگر راستي باوفا باشند همه‌شان ممكن است پول روي هم بگذارند يك دسته گل بگذارند روي قبرت. اين مهم است، آخر اين آقا حرف زدنش قديمي است، خوب باشد قديمي حرف بزند، حالا مگر قديمي حرف زدن بد است، اصلا كي گفته تو درست مي‌گويي، هر كي هر جور حرف بزند درست است. ما اصلا ادبياتي نداريم به نام اين كه اينطور حرف بزند، هر كسي زبان خودش اصلش است. شيرين است يا شيرين نيست، كدامش درست است؟ هر كسي زبان خودش درست است.
(وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ) (روم /22)، هر كسي، اصلا از قدرتهاي خدا اين است كه هر كسي يك شكل است، حالا من بيايم شكلم را عمل جراحي كنم صورتم را مثل شما كنم شما صورتت را جراحي پلاستيك كني مثل من كني، هر كسي همانطور كه خدا درستش كرده درست است كه ما بگوييم اصل اين است همه آقايان جراحي پلاستيك كنند بشوند مثل ايشان، البته نمي‌خواهم منكر ادبيات بشوم، درست حرف زدن درست است اما لهجه‌ها، اينطور نيست كه يك لهجه نسبت به لهجه‌اي اصل باشد غرضم لهجه هاست، نمي‌خواهم بگويم كه حالا، ممكن است حرف زدن را كه بايد خوب حرف زد. حرف ركيك ما نداريم، حرف زشت ما نداريم.
يكي از انقلابهايي كه پيغمبر ما كرد، اين بود كه وقتي اسلام آمد همه اسمهاي بد را عوض كرد، حتي اسم شهرها، مثلا يثرب بود، تبديل كرد به مدينه، اسم خوب، نام خوب، بيان خوب، اينها مهم است، ولي اينقدر اصولي نيست كه آدم بخاطر يك كسي كه يك كلمه‌اي را مثلا، آمدند گفتند يا رسول الله، آخر بلال خوب نيست اذان بگويد، بلال نمي‌تواند درست حرف بزند، عوض «اشهد ان لا اله الاّ الله»، مي‌گويد «اسهد ان لا اله الا الله» اين شين‌اش، سين است. فرمود كه خدا سين ايشان را بجاي شين شما قبول مي‌كند.

6- مادر الگوي فرزند

مادر يك الگوي خوبي است براي بچه، حركاتي كه مادر مي‌كند روي بچه اثر مي‌گذارد، امام حسن مجتبي مي‌گويد نماز شب مادرم يادم نمي‌رود، اينها اثر مي‌گذارد، مرحوم مطهري خوب علامه بود، اما توي يكي از كتابهايش نوشته يك شب مهمان بودم، يا استادم مهمان من بود يا من مهمان استادم بودم، مي‌گفت پا شده بود نماز شب مي‌خواند، در نماز شب بجاي قل هو الله سوره فجر مي‌خواند، رسيد به اين آيه كه (وَ جي‌ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى‌) (فجر /23)، آيه قرآن است توي سوره فجر است، كه روز قيامت انسان جهنم را مي‌بيند، جهنم آورده مي‌شود، يكمرتبه آدم تكان مي‌خورد و ديگر فايده ندارد تكان خوردن، «يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى‌»، مرحوم مطهري مي‌گفت استاد ما اين را توي نماز شبش مي‌خواند و مثل مرغي كه توي تابه مي‌لرزد سر نماز ورجه ورجه مي‌كرد، يعني كتفهايش هيجان بود، نمي‌گويد حرفهاي استاد يادم بود، مي‌گويد شانه هايش كه تكان مي‌خورد يادم است. حركات معلم و مربي، خيلي از سخنرانيها و كتابهايش در مغز اثر دارد.

7- سفارش درباره پدر و مادر در قرآن

امام حسن مجتبي مي‌گويد يادم نمي‌رود عبادتهاي مادرم را، سفارش به پدر و مادر شده و آن وقت مادر خط ويژه رفته، قرآن مي‌گويد (وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً) (احقاف /15)، سفارش كرديم، اول كه (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً) (بقره /83)، (نساء/36)، (انعام/151)، (اسراء/23) چهار بار توي قرآن آمده، چيزهايي كه توي قرآن تكرار شده پيداست كه خيلي مهم است. چهار بار آمده، دوم اين كه احسان به پدر و مادر، اين احسان شامل همه چيزي هم مي‌شود، گاهي پدر و مادر پول دارند، آقا پول دارد، لازم نيست من كمكش كنم، خانه‌اش را بفروشد، يك دنگش را خرج خودش كند، مزرعه دارد، دكان دارد، سرقفلي دارد، پاساژ دارد، آقا، نمي‌گويد «وَ بِالْوالِدَيْنِ اِنْفَاقاً»، ممكن است پول نخواسته باشد، محبت كه مي‌خواهد، اصلا انسان محبت مي‌خواهد، شكمش هم سير است باشد.
گاهي بچه گريه مي‌كند، عروس و دامادهايي كه تازه بچه دار شده‌اند نمي‌دانند چه‌اش است، مي‌گويند چه‌اش است؟ مي‌گويد شايد غذا مي‌خواهد، شايد قنداقش چطور است، شايد لباسش چطور است، هر كاريش مي‌كنند گريه مي‌كند، آخرش بغلش مي‌كنند، وقتي بغل مي‌كنند ساكت است، اين بچه مي‌خواهد بگويد هيچ كمبود نداشتم، فقط مي‌خواستم يك كسي مرا بغل كند. نمي‌گويد «وَ بِالْوالِدَيْنِ اِنْفَاقاً»، «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»، تازه نمي‌گويد «الي الوالدين»، اگر مي‌گفت «اِلي الْوالِدَيْنِ إِحْساناً»، يعني به سوي پدر و مادرت يك احساني بفرست، يعني تلفن كه آقا يك گوني برنج بقال محل ببرد برايش، مي‌گويد پلو بپز، دهانش بگذارد، اين «بالْوالِدَيْنِ» يعني از نزديك خودت كمك كن، نه يعني تلفن كن داداش من يك پولي مي‌فرستم شما آنجا خرجش كنيد. با تلفن نمي‌شود، بايد بروي قاشق دهانش بگذاري، «وَ بِالْوالِدَيْنِ»، اگر مي‌خواست تلفن كني مي‌گفت چي؟ مي‌گفت «و اِلي الْوالِدَيْنِ» يعني بفرست برايش، پست كن برايش، بعد مي‌فرمايد «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً»، تازه اين مراتبي هم كه راجع به پدر و مادراست بعد از توحيد است، «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ»، سفارش مي‌كنيم انسان را به پدر و مادرش، بعد مي‌فرمايد (وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‌ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ في‌ عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لي‌ وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصيرُ) (لقمان /14)، با اين كه اينجا اسم پدر و مادر را برده، «والِدَيْهِ» يعني والدين پدر و مادر است، اما‌ام، مادر، يعني علاوه براين كه اسم هر دو را مي‌برد اسم مادر را خصوصي مي‌برد. بعد مي‌فرمايد كه «إِلَيَّ الْمَصيرُ»، مسيرتان بسوي ما است اگر احسان نكنيد پدرتان را در مي‌آورم، «إِلَيَّ الْمَصيرُ» تهديد است، آخر آيه كه مي‌گويد قدر پدر و مادرت را داشته باش آخر آيه مي‌گويد سر و كارت به من مي‌افتد، اين سر و كارت به من مي‌افتد يعني اگر انجام ندهيد.

8- رفتار با مادر در سيره امامان و بزرگان

امام حسن وقتي مي‌خواست نامه بنويسد به معاويه، گاهي مي‌نوشت من حسن بن علي، از امام حسن پسر علي بن ابيطالب، گاهي مي‌نوشت من حسن بن زهرا، يعني بجاي علي مي‌گفت من پسر زهرا هستم وقتي يزيد به امام حسين گفت بله قربان بگو كاريت ندارم، گفت من بله قربان بگويم؟ مادرم زهراست، اين مادرم زهراست يعني در دامن زهرا بله قربان گويي يزيد تربيت نمي‌شود، مادرم زهراست تو به من مي‌گويي بله قربان بگويم؟ مادرم زهراست. خيلي مهم است كه امامان ما به مادرانشان افتخار مي‌كردند.
يك چيزي هم بهتان بگويم شايد نشنيده باشيد. تقريبا تا آنجايي كه من توي ذهنم است تمام امامان ما دختر داشتند و اسم دخترانشان را فاطمه مي‌گذاشتند. توجه به فاطمه زهرا. خوب، امام باقر(ع) وقتي خيلي غم مي‌گرفتش، آهي مي‌كشيد و با صداي بلند مي‌گفت يا زهرا. خيلي وقتها امام باقر فشار بهش مي‌آمد و مشكلات سياسي و اجتماعي يا زهرا مي‌گفت و امام رضا در مجلس مامون مفصل از مادرش ستايش كرد. و امام جواد هر روز صبح كه نمازش را توي مسجد مي‌خواند مي‌رفت خانه فاطمه زهرا دو ركعت نماز مي‌خواند بعد مي‌رفت خانه، وقتي به امام جواد گفتند مهريه چقدر فرمود من اجازه نمي‌دهم مهريه زنم بيش از مهريه مادرم باشد، احترام به مادر را بايد نگه دارم خوب.
اويس قرني يكي از ياران و عاشقان پيغمبر بود و پيغمبر را هم نديد. به مادرش گفت من مي‌خواهم رسول اكرم را ببينم، مادرش گفت كه به شرطي مي‌گويم برو كه تا ظهر برگردي، نصف روز وقت داري، ايشان آمد مدينه تا آمد مدينه رسول اكرم را ببيند، عاشق بود، در عمرش نديده بود، گفتند حضرت رفته بيرون از مدينه، مسافرت است خارج از شهر است. ايستاد تا نزديك ظهر ديد نيامد، گفت من چون قول داده‌ام به مادرم بايد برگردم. و پيغمبر را نديده رفت و مرد و بعد پيغمبر اكرم آمد مدينه گفت امروز اويس آمده بود اينجا؟ گفتند چطور گفت نور اويس اينجاست، به احترام رضاي مادرش از زيارت رسول الله صرف نظر كرد.
دو نفر راه مي‌رفتند، يعني يك مادري، يك پسري، اين پسر همينطور شب داشتند راه مي‌رفتند توي كوچه، پسر داد مي‌زد سر مادر، آخر مگر به تو نگفتم، چند دفعه بگويم، امام صداي ايشان را شنيد، فردا پسر را ديد گفت كه ديشب توي كوچه با مادرت راه مي‌رفتي چرا داد مي‌زدي؟ مي‌داني مادرت كي است؟ شكمش مسكن تو بود، زانوهايش گهواره تو است. سينه‌اش تغذيه تو است. شكمش مسكنت است، دامنش گهواره است. سينه مادر تغذيه تو، غذاي تو است، آن وقت روي مادرت داد مي‌زني؟ به همين خاطر روايت داريم كه، سني‌ها هم نقل كرده‌اند، حديثي است معروف كه «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ»(مستدرك‌الوسائل، ج‌15، ص‌180) كليد بهشت زير پاي مادر است.
ناپلئون مي‌گويد مادر وقتي گهواره را تكان مي‌دهد ضمن اين كه گهواره را تكان مي‌دهد، دنيا را هم تكان مي‌دهد، با يك دستي كه گهواره را تكان مي‌دهد، عالم را هم تكان مي‌دهد. اديسون مخترع برق، مي‌گويد دنيا برقش از من است و من كمالاتم از مادر. مادر خيلي مهم است. مقام معظم رهبري در يك جلسه عقدي بود، مقام معظم رهبري، خوب پدر ايشان عالم و آيت الله بود، اما فرمود: مادر من در آشنايي من با قرآن و تفسير قرآن و حديث نقش بسيار مهمي دارد. مادر من زن دانشمندي است و ما در كودكي چيزهاي زيادي را از قرآن از مادرمان ياد گرفته‌ايم. آيت الله شهيد صدر مرتب دست مادرش را مي‌بوسيد.

9- هديه فرستادن براي پدر و مادر مرحوم

خير رساندن به پدر و مادر. نگاه به صورت پدر و مادر ثواب دارد. حالا اگر كسي پدر و مادرش مرحوم شده مي‌توانيم آنها را راضي كنيم. چون گاهي وقتها زماني كه زنده هستند ما كمش مي‌گذاريم ولي بعد از رحلت و فوتشان ما مي‌توانيم با فرستادن هدايايي، هديه برايشان بفرستيم، اينها بهشان مي‌رسد. شخصي از دنيا رفته بود همسر باوفايي داشت. اين همسر باوفا شبها يك غذاي خوبي مي‌پخت مي‌داد به يك نفر مي‌گفت در خانه فقرا بده، ايشان هم مي‌رفت مي‌داد، يكبار گفت آن غذا را ببر در خانه فلان فقير بده، آن رابطه توي راه خودش خورد، شوهر به خواب زن آمد گفت آن هديه‌اي كه امشب به ما فرستادي به ما نرسيد، بلند شد گفت چي است گفت راستش را بخواهي توي راه من خوردم. توي اين عالم كانال دو از كانال يك قويتر است. البته حالا كانال دو را نزنند فيلم ديگري را ببينند، حرفهاي مرا گوش بدهيد، مساله مهم است.
شيخ انصاري يك مرجع تقليدي است، حدود مال صد و ده بيست سال پيش، بچه شوشتر دزفول، عالم درجه يك، از صد سال پيش تا حالا هر كه مجتهد شده سر سفره شيخ انصاري درس خوانده كه مجتهد شده، همه مراجع تقليد و علما توي اين قرن همه شاگرد شيخ انصاري هستند، يعني از كتابهايش استفاده كرده‌اند، رسائل و مكاسب و اينها، مادر شيخ انصاري مي‌گويد هيچوقت بي وضو بچه‌ام را شير نمي‌دادم. خوب.
از امام كاظم پرسيد چه كنم نسبت به پدر و مادرم، فرمود هيچوقت اسمش را نگو مثلا اگر پدرت حسين است، نگو حسين، بگو بابا، بچه‌ها اسم بابا را نبرند، بابا بگويند، نگويند حسين آقا، و جلويشان راه نروند و جلويشان ننشينند و يك كاري هم نكنند مردم به آنها فحش بدهند. چون گاهي وقتها بچه يك حركتي مي‌كند كه مردم مي‌گويند اين پدر فلان، اگر كسي عاق والدين بشود نمازش قبول نيست.

10- يكي از بزرگترين گناهان كبيره عاق والدين است

از پيغمبر نقل شده كه بزرگترين گناهان كبيره بعد از شرك بخدا و آدمكشي و فرار از جنگ، مدال چهارم را مي‌آورد عاق والدين. يعني اول شرك، دوم آدم كشي، سوم فرار از جنگ، چهارمين گناه عاق والدين. يعني انسان يك كاري بكند پدر و مادرش ناراحت بشوند. خوب وقتي به ما مي‌گويند كه احسان كن، اول مي‌گويد (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‌ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ) (نساء /36)، وقتي قرآن مي‌گويد كمك كن، اولين مرحله كمك به، اصلاً حديث داريم «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ»(من‌لايحضره‌الفقيه، ج‌2، ص‌68) اگر بستگانت گرسنه هستند، كمك به ديگران بكني ارزش ندارد. خوب، ما اين مقدار كافي است. دو تا سه تا تذكر بايد بدهيم، پدر و مادرها، آقازاده‌ها قدر بابا و ننه را داشته باشيد. و پدر و مادرها هم بچه هايشان را، يك مقداري بيشتر به بچه‌ها برسند. حالا هم به مسائل تربيتي‌شان، هم به مساله نمازشان، هم به مساله مدرسه و معلمانشان، رفيق بچه هايشان. اول كه رفيق بچه هايتان را هم احترام بگذاريد. يك حديث بخوانيم. گاهي حضرت يك گوسفندي كه ذبح مي‌كرد، گوشتش را مي‌فرستاد پهلوي پيرزنهاي مدينه، گفتند اين كي است؟ فرمود كه اينها رفقاي خديجه بودند. چون اگر احترام رفيقهاي بچه‌ات را گرفتي، احترام خود بچه‌ات را گرفته‌اي. شخصيت بايد داد هم به خود بچه، به پدر و مادرها گفته‌اند بچه هايتان را مودب صدا بزنيد. حسين نگو، حسين آقا بگو، هم اسم خوب رويش بگذار هم مودب صدايش بزن.

11- اهميت مدرسه‌سازي

الان يكي از مشكلاتي كه آموزش و پرورش دارد مساله مدرسه است كه حالا اين جمله را هم من بايد بگويم، شما خانه چند متري مي‌سازي؟ حالا آنهايي كه خانه ندارند كاريشان نداريم. خوب يك قشر عظيمي خانه ندارند و رهني است و هيچي، اما آنهايي كه خانه دارند، من با آنها حرف مي‌زنم فعلا، چند متر است خانه‌ات، براي چند تا بچه، پنج نفري خانه‌ات چند متر است؟ براي بچه‌ات چند متر خانه‌ات را حساب كرده‌اي، آن وقت براي مدرسه‌ات چند متر چند ساعت بچه توي خانه است و چند ساعت توي مدرسه. بچه شما صبح تا شب توي مدرسه است. چه مانعي دارد هر كه مي‌خواهد صد و پنجاه متر خانه بسازد، صد و چهل و پنج متر خانه بسازد، هر كسي مي‌خواهد خانه بسازد، پنج متر كم كند، عوضش يك به فضاي آموزشي، چون آخر شما خانه مي‌سازي براي بچه‌اي كه دم غروب مي‌آيد، براي اين كه بچه ايام خوابش توي خانه است، شما خانه دويست متري، پانصد متري، سيصد متري مي‌سازي آن وقت مدرسه‌اي كه صبح تا شام مي‌خواهد تويش درس بخواند، آن حياط كوچك است.

12- كمي بودجه تعليم و تربيت

ما بايد باورمان بيايد كه كمك به آموزش و پرورش و كمك به مغز ارزش است و ما هنوز، بزرگهايمان هم اين را بعضي هايشان، يعني رسيدن به مخ برايشان ارزش نيست. يك چيزي بگويم، حالا وارد سياست هم نمي‌شويم، شايد هم شديم، پولي كه در جمهوري اسلامي خرج مخ مي‌شود يك دويستم باقي پولهاست. يعني دويست تومان كه خرج مسكن و گاز و تلفن و نوسازي و خيابان و شهرداري و نمي‌دانم آب و برق، دويست تومان پول خرج زندگي مي‌شود، يك دويستم پول مخ، حالا يك دويستم تقسيم مي‌شود به صدا و سيما و، البته صدا و سيما به من نگفته اين حرف را بزن، صدا و سيما هرچه پول داشته باشد به من نمي‌دهد، نمي‌دانم چرا، حالا، صدا و سيما، ارشاد، عرض كنم، كتابخانه عرض كنم كه، اصلا كارهاي فكري، سازمان تبليغات، نمي‌دانم، ارشاد و سازمان تبليغات و دفتر تبليغات و نمي‌دانم، اصولا تبليغات خارجي و و و. . . اصولا آنچه مربوط به مخ است دويست است، يعني صد و نود و نه تومان خرج خوراك، پوشاك، مسكن، يك تومان خرج مخ، البته اخيرا يك تكاني خورده‌اند، يكبار يادم نمي‌رود معاون تربيتي وزير آموزش و پرورش آمده بود توي مجلس داد مي‌زد، مي‌گفت‌اي نمايندگان اين پولي كه به من داده‌ايد براي تربيت بچه‌ها، تقسيم كرده‌ام براي هر بچه‌اي دهشاهي بهش مي‌افتد، آخر من با دهشاهي مي‌توانم تربيت كنم؟ البته حالا خيلي خوب شده.
يعني واقعا آنهايي كه برنامه ريزي اقتصادي مي‌كنند بايد حساب كنند، آخر خدا مخ را گذاشته بالا. ما توي برنامه ريزي‌مان مخ را گذاشته‌ايم پائين، البته ما هم همينطور هستيم‌ها، ما هم صبح حليم فروشي درش باز است، مسجد درش بسته، خودمان هم خيطيم، يكوقت حالا خيال نكنيد كه برنامه ريزها خيطند، با هم خيطيم. آنها كه برنامه ريزي مي‌كند مخ را، يعني خدا مخ را گذاشته بالا، ولي ما توي برنامه ريزي. ما بايد اين را باورمان بيايد، رسيدن به مخ بچه، به كتاب بچه، به مدرسه بچه اين ارزش دارد. اگر بناست شهرداري خيابان را گلكاري كند كه عابرين لذت ببرند، خوب مدرسه را گلكاري كند.
ما مدرسه كشف كرديم كه هزار تا بچه تويش است، يك دستشويي داشت، مستراح، باقيش يا خراب بود يا بسته بود. رفتيم پهلوي مدير گفت بودجه نيست خود بنده رفتم پهلوي مدير كل گفت بودجه نيست. خود بنده رفتم پهلوي وزير، آن زمان، گفت بودجه نيست، گفتم عجب، خوب بودجه نيست بچه ادرارش را نگه مي‌دارد مريض مي‌شود، كليه، اصلا درس را نمي‌فهمد، شما اصلا به چه فكر مي‌كنيد، بعد نگاه مي‌كنيم كه مثلا ما اينجا حوض را برمي داريم سنگ مرمر مي‌كنيم. فواره درست مي‌كنيم آن بچه هزار تا مرض مي‌گيرد. ما بايد باورمان بيايد رسيدن به مخ و نسل نو و فكر و كتاب و معلم، بايد باورمان بيايد كه علم و فكر و ادب و اخلاق و دين از چيزهاي ديگر اهميتش بيشتر است. بچه‌ها هم بايد باورشان بيايد كه اصلا بچه هم ساعت مچي نداشته باشد طوري نيست ولي كتاب بايد داشته باشد. دختر النگو نداشته باشد طوري نيست اما بتواند مقاله خوب بنويسد، بتواند قرآن خوب بخواند، ما بايد باورمان بيايد كه اگر بچه جهازيه ندارد غصه مي‌خوريم نمازش را بد مي‌خواند بيشتر غصه بخوريم، پدر و مادر بايد دردش بيايد، چرا اگر دخترم كفشهايش تا به تا بود، رنگ كفش‌هايش با جورابش نخورد غصه مي‌خورم، اما نماز صبحش قضا مي‌شود اصلا غصه نمي‌خورم.
ما يك مقداري بايد، همينطور كه خرمشهر را بازسازي مي‌كنيم بايد خودمان را هم بازسازي كنيم. ما يك خورده خراب شده وضعمان. بايد بازسازي كنيم خودمان را، توجه به مكتب، به مدرسه به مغز، اين خيلي مساله مهمي است. در اينجا ما بايد حساب كنيم كه اگر يك مقداري پولي، چقدر آقا پول خرج بچه‌ام كنم؟ مرز ندارد. يك سوال مي‌كنم بچه كه مريض است، سوال، يك نامه مي‌نويسيم، آقاي قرائتي، اگر بچه ما مريض شد چقدر پول خرجش كنيم؟ بسمه تعالي، تا خوب شود. اصلا براي خوب شدن بچه مرز نيست، چقدر پول خرج بچه كنيم براي رشد علميش و فكريش و اخلاقيش، اصلا مرز ندارد. بيخود نيست كه امام حسين فرمود آن كسي كه بسم الله ياد بچه من داد من دهانش را بايد پر از پول كنم. اصلا معلم و فكر و ادب مرز ندارد، البته بعضي‌ها قدرش را دارند.

13- يك خاطره

من يك خاطره هم دارم نمي‌دانم بگويم يا نه، ساعت ده شب بود يازده شب بود، يك طلبه‌اي آمد در خانه گفت من مي‌خواهم دستت را ببوسم، گفتم نه، شما خيلي از من بهتري خلاصه صورت من را ببوس، خلاصه اين وقت شب بوسيدن صورت ما چي است؟ ‌شان نزولش، ساعت ده يازده شب بود، گفت راستش من يك روش كلاسداري را در قم يكدوره حدود دو سه ماه آمدم از تو ديدم روش كلاسداري را، قصه مال زمان شاه است. رفتم كنار دريا، شمال، آنجا يك كلاسي و يك عده بچه‌ها آمدند و كلاسها را پياده كردند و ضمنا يك بچه‌اي كه علاقمند به قصه‌ها و كلاسداري و اصول و عقائد و استدلال ما شد كم كم جذب شد و كم كم نماز خوان شد. پدرش خيلي مي‌خواست اين نماز بخواند، نمي‌خواند ولي در اثر اين كه جذب اين كلاس شد اهل نماز شد، پدرش يكروز آمد گفت كه آقا، شما مشكلي داري، گفتم نه الحمدلله، گفت نه، آخر من مي‌خواهم يك خدمتي به تو بكنم چون پسر من «تارك الصلوة» بوده، تو نماز خوانش كردي، بهرحال گفت نمي‌دانم چي، گفت خانه هم داري، گفتم آقا نه، مي‌گفت اين حاجي آقاي تاجر كه پسر «تارك الصلوة» داشت آمد قم، يك خانه خريد، به اسم من كرد، من هم اثاث كشي كردم، امشب اولين شبي است كه مي‌روم توي خانه بخوابم، حالا آمده‌ام دستت را ببوسم، گفتم حالا كه ما كاري نكرده‌ايم، حالا بقول امروزيها بايد سوبسيدش را بگيريم، چي چي، پورسانت، قاطي پاتي كردم، بايد پورسانتش را بگيريم.
حالا بهرحال عرض كنم به حضور شما كه ما بايد حساب كنيم خرج بچه‌ها كردن مرز ندارد و يك وظيفه ديني است و اين عنايتي را كه بياييم هر كداممان مي‌خواهيم خانه بسازيم، باورمان بيايد كه شهر خودمان خانه خودمان است، آموزش و پرورش مال خودمان است، اصلا همه مال خودمان است. اين را بايد باورمان بيايد. هنوز باورمان نيامده، البته كشورهاي ديگر باورشان آمده، كشورهاي ديگر خانه‌شان كوچك است، مدرسه هايشان بزرگ، چون حساب مي‌كند خانه مال خوراك پوشاك و مسكن است، مدرسه مال فكر است. فكر از شكم مهمتر است. بسياري از كشورهاي مترقي خانه‌شان كوچك است اما مدارسشان بزرگ است. ما خانه هايمان بزرگ است، مدارسمان كوچك است، به مدرسه سازي و نظافت مدرسه و مسجد، ما اگر مسجد مي‌سازيد بياييد مسجد را با هم بسازيم، مسجد بسازيم قسمت پائينش مسجد، بالايش مدرسه باشد، پشت بام مسجد فضا است، اينطور نباشد كه سي ميليون خرج كنيم فقط ده تا پيرزن نماز بخوانند، آخر سي ميليون مي‌دانيد بانك بدهيد چقدر سود بهت مي‌دهند؟ آن وقت اين سود را تقسيم به ده تا پيرزن بكني هر ركعتي دو هزار و هفتصد تومان مي‌شود، آخر شما كه اين همه پول خرج مي‌كني براي يك مسجد، مسجد بشود چند منظوره اين كارها را بايد بكنيم، حسينيه همينطور، يكجايي را بسازيم، سالن بزرگ داشته باشد، حسينيه دهم عاشورا تويش روضه بخوانند، سالي 365 روز، ده روزش روضه، 355 روزش هم، ما بايد يك فكري بكنيم يكمقداري از پولهايمان بيشتر استفاده بكنيم. پول خرج مي‌كنيم حسينيه سال تا سال درش بسته، مسجد فقط چند تا پيرزن مي‌آيند يا پيرمرد، بهرحال بايد يك فكر ديگري بكنيم، حرفهايم دارد تمام مي‌شود.
يكدقيقه وقت دارم؟ خوب يكدقيقه را من د و تا نيم دقيقه مي‌كنم، سي ثانيه‌اش آن است كه برادرها، هر كدام خانه‌تان گاز داريد فكر كنيد كه بچه‌هاي بوسني سرما مي‌خورند و گرسنه‌اند، و اروپا آمده بخش عظيمي از اين بچه‌ها را برداشته برده توي خانه‌هاي خودشان و اينها را مسيحي تربيت كند، يعني من و شما يكمرتبه چشممان را باز نكنيم رسول اكرم بيايد روز قيامت بگويد كشور اسلامي، قلع و قمع شد بچه هايشان را مسيحي‌ها بردند توي خانه و اينها را مسيحي تربيت كردند و شما هيچ كمكي بهشان نكرديد، اين اخباري كه تلويزيون مي‌گويد اخبار نيست، پيام است. يعني تا مي‌گويد بوسني هرزگوين گوشمان همچين مي‌شود، يعني اينطوري گوش نده، همچين گوش بده، ما همينطور معمولا اخبار كه مي‌بينيم مي‌گوييم ا، حيف، اينطوري نيست، مسئوليم با نچ نچ رفع مسئوليت نمي‌شود بنابراين هر كس هر كاري مي‌تواند بكند، بكند، حالا كارخانه‌ها توليد ژاكت، جوراب، لباس كهنه نه، توليد بيسكويت، هر كارخانه‌اي كه لباس، خوراك تهيه مي‌كند زمستان به فرياد اينها برسد كه اروپا بسيار سرد است. سرماي اروپا خيلي از سرماي ما بيشتر است.
اين يك تذكر كمتر از يك دقيقه، آخرين لحظات بحثمان هم اين است كه ما سواد آموزي، مردم سه دسته هستند، بعضي مردم توتي‌اند، مثل توت مي‌مانند، شيرين‌اند، توت را تا تكانش دادي مي‌ريزد، مي‌گوييم آقايان بياييد اسم نويسي كنيد، قشنگ مي‌آيند، بعضي مردم مثل انارند، بايد تابش داد تا از درخت، بعضي از مردم مثل گردواند، بايد چوب بزني تو كله‌اش تا، ما يكسري مردم را هر چي مي‌گوييم بيا سر كلاس نمي‌آيند، خوش انصاف معلم نهضت سواد آموزي تحصيل كرده را، از پدر و مادرش شهر جدا شده آمده توي روستا، در خانه شما را مي‌زند مي‌گويد بيا يك چيزي يادت بدهم، خيلي ظلم است دختر عزيز تحصيلكرده ما هجرت مي‌كند از شهر به روستا، تك تك در خانه شما را مي‌زند و شما نمي‌آيي با سواد شوي.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2633
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست