نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2710
1- هجرت اخلاقی، از بدیها به خوبیها 2- هجرت و دوری از زشتیها و گناهان 3- آموزش مهارتهای شغلی به جوانان 4- حضور پزشکان در روستاها و مناطق محروم 5- هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه 6- هجرت برای نهی از منکرهای اجتماعی 7- هجرت برای خدمت به مستضعفان جهان 8- کمک به غیر مسلمانان، از محل زکات مسلمانان
موضوع: هجرت برای خدمت تاريخ پخش: 19/05/96
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
یک بحثی را من در یکی از بحثهای تلویزیون، مطرح کردم، یک مقداری از آن را هم گفتم، بقیهاش هم حرفهای خوبی است، گفتیم حالا یا آنجا بگوییم یا اینجا، در درسهایی از قرآن بگوییم. هر تکهاش خوب است. راجع به هجرت بود. الان مسافرت زیاد است. اما خیلی بار ندارد. فقط میگویند: اگر فصل نوروز باشد، میگویند: چند تن پسته خریدیم و چند تن تخمه خریدیم و گوشت قرمز و گوشت سفید و پلیس و درمانگاه و اورژانس و هلال احمر و… سفرهای عید که یک موج تفریحی است. تابستان هم بالاخره خیلیها از گرما فرار میکنند. یا به روستا میروند، یا مسافرت میروند. یکی فراری است یکی هم تفریحی است. سفر هست، اما هجرت نیست. راجع به برکات هجرت بگویم.
1- هجرت اخلاقی، از بدیها به خوبیها
دو رقم هجرت داریم. یکی هجرت از بدیها… بداخلاق هستی؟ خوش اخلاق بشو. فحش میدهی، تصمیم بگیر فحش نده! ماه رمضان چطور میگویند: سی روز نخور! سی روز سیگار نکش! سر زیر آب نکن! در مکه اینهایی که به مکه میروند، ده بیست رقم چیز در این چند روز برایشان حرام میشود. بعضیها هم چند ساعتی. این کار را نکن، این کار را نکن، این کار را نکن، یک خورده بازنگری به کارهای خودمان است. چه اخلاقی بدی داشتیم، لباسمان خوب نیست، رفیقمان خوب نیست، کتابی که میخوانیم خوب نیست… هجرت از بدیها! که این خیلی مایه دارد، چون هر کسی گرفتار یک بدی هست. مهم این است که چطور دل بکند. عاشق یک کسی شده است، و این عشق، عشق بدی است، به گناه کشیده میشود، خوب باید از این عشق دل بکنیم. دلش میخواهد که خانهاش کجا باشد، دلش میخواهد ماشینش فلان باشد، دلش میخواهد که با فلان سرعت حرکت کند. دلش میخواهد رکورد بزند. این خصلتهایی است که انسان یک وقت دنگش میگیرد. بعضیهایش هم که تقریباً خل بازی است. آدم فکر میکند که این عقل است؟ یک بار تابلو دیدم که نوشته بود ساندویچ شانزده کیلویی را اگر هر کس در یک ربع بخورد، یک ماشین جایزه میبرد و برنده است. یعنی از این حماقت بیشتر هست؟ احمقی از این بالاتر هست؟ ساندویچ شانزده کیلویی را یک ربعه آدم بخورد؟ مگر اینکه عمل جراحی کنی! شکمش را پاره کنیم، درون معدهاش بریزیم و شکمش را ببندیم. بعد آن وقت جایزه باید صرف این چیزها بشود؟ حتی در مذهبیها هم همینطور است. یک سؤالات غلطی میشود که این حدیث برای امام صادق(علیهالسلام) یا برای امام باقر(علیهالسلام) است؟ سؤال غلط است. هر کس که گفت گفت. اگر حدیث است، فرقی نمیکند برای امام رضا(علیهالسلام) است یا کس دیگر. مثل اینکه بگوییم آمدهای نماز جمعه با کدام شیرها وضو گرفتهای؟ دیگر وقتی نمازجمعه رفتی، با هر شیری وضو گرفتی فرقی نمیکند. سؤالهای احمقانه، پولهای لغو… حالا این یک هجرت طولانی است که نمیخواهم دربارهاش صحبت کنم، چون در این زمینه مقداری صحبت کردهام.
2- هجرت و دوری از زشتیها و گناهان
برکات هجرت را برایتان بگویم. حدیث داریم: «أفضل الهجرة» بالاترین هجرت «ان تهجر ما كَرَه الله» هجرت کنید از چیزهایی که خدا دوست ندارد. یک تصمیمی بگیرید. خدا به آدم گفت: گندم نخور! حضرت آدم گندم را خورد، از بهشت بیرونش کردند. ما هم دیگر نسل او هستیم و همه بدبخت شدیم. اگر بابای ما گندم را نمیخورد، ما الان یک جای خوبی بودیم. به حضرت آدم میگوییم: چرا گندم خوردی؟ مگر نگفتند نخور؟ قرآن میگوید: «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» (طه/115) عزم نداشت. یعنی تصمیم نداشت. این جوان هم تصمیم ندارد. دست از سیگار بکش. این فیلم را نبین. میگوید: نمیتوانم. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» یعنی میگوید نتوانستم. بابا دروغ نگو! این نگاه حرام است، نگاه نکن. «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» بالاترین هجرت این است که انسان از چیزی که خدا دوست ندارد، هجرت کند. امیرالمؤمنین میفرماید: «إِنَّمَا الْمُهَاجِرُونَ الَّذِينَ يَهْجُرُونَ السَّيِّئَاتِ» (الغارات، ج2، ص342) مهاجر واقعی کسی است که از بدیها بگذرد. حالا بدیهای فردی را گفتم، بدیهای اجتماعی را بگویم. مملکت ما چه مشکلی دارد؟ چرا همه در اشتغال جوانها ماندهاند؟ یکی به خاطر بیمه است. بیمه میگوید اگر تو نجار این بچه را ببری نجاری یادش بدهی، باید بیمهاش را بدهی. او هم میبیند که گیر بیمه میافتد، میگوید: نه! دنبال آدم میگردد، ولی جوان ول میگردد، عمویش هم نجار است، ولی میگوید: اگر دکان عمویم بروم، عمویم باید بیمه بدهد. خوب این موضوع را دولت محال است که حل کند؟ نمیشود که این قصه را حل کند؟ یک سری چیزها را میگوییم که مد است، مدها را بشکنیم. ما در جمهوری اسلامی، چند تا قفل به دانشگاه خورده بود، به لطف خدا قفلها شکسته شد. زمان شاه میگفتند دانشگاه باید در شهرهای بزرگ باشد. جمهوری اسلامی گفت به چه دلیل؟ شهر کوچک هم دانشکده داشته باشد. دانشگاه باید وسط شهر باشد! به چه دلیل؟ برویم و بیرون شهر دانشگاه بسازیم. دانشجو باید از هجده سال کمتر نباشد! به چه دلیل؟ حالا اگر یک بچه سیزده ساله فهمید؟ استاد دانشگاه نباید 65 سال بیشتر باشد. به چه دلیل؟ اگر یک 70 ساله میتواند حرف بزند! دانشگاه باید شنبه تا چهارشنبه باشد! به چه دلیل؟ ما میتوانیم پنجشنبه و جمعه دانشگاه داشته باشیم. در دانشگاه باید مجانی درس بخوانید! به چه دلیل؟ آن کسی که پول میدهد و کفش میخرد، برای پایش پول میدهد، برای مخش هم پول بدهد. پول بدهد و درس بخواند. ببینید این قفلها شکسته شد، نتیجهاش چند میلیون دانشجو و تحصیلکرده به جمهوری اسلامی اضافه شد. قفلها را شکستیم. باید یک آدمهایی باشند که قفلها را بشکنند. ما الان بیش از جنگ خطشکن میخواهیم. در جبهه که خطشکن داشتیم، یک خطی بود، چند نفر میرفتند و خط را باز میکردند. الان در همهی خانهها خطشکن میخواهیم. یک مهمانی ساده! یک افطاری ساده! یک عروسی ساده! یک تحصیل ساده! یک هنرمند ساده!
3- آموزش مهارتهای شغلی به جوانان
یا مثلاً بانکها وام میدهند، بگویند: آقای نجار! ما به شرطی به شما وام میدهیم که در این تابستان ده تا جوان را با نجاری آشنا کنی! پنج تا جوان را با نجاری آشنا کنی. اگر اینها را هنر یادشان دادی، به تو وام میدهیم. یا اگر خواستی سود بانکی را اینقدر بگیریم، به شرطی باشد که این هنر را یاد این جوان بدهی. چقدر آدم داریم که هنر دارد، بچههای خودش، پسرهای برادرش، پسرهای خواهرش، فامیلهایش ول میگردند، میگوییم بروید پیش عمویتان… یک خورده هم مخ تحصیلکردهها را باید عوض کرد. در ذهنش این است که من آخر لیسانس هستم. قالی ببافم؟ نوچ نوچ نوچ! خوب اگر لیسانس نباید قالی ببافد، یا لیسانس نباید بیل به دست بگیرد، پس حضرت علی(علیهالسلام) چه؟ حالا یک خاطره برایتان بگویم. یک بزرگواری بود. بگویم میشناسید که چه کسی است. هم ملا بود، هم فقیه بود، هم فیلسوف بود، یک پنجاه شصت کتاب علمی تقریباً نوشته است. ولی سیگاری هم بود. هی سیگار میکشید. یک بندهی خدایی کنار دستش نشسته بود، کور و نابینا بود. چشمهایش سیگار را ندید ولی فهمید که اتاق پر از دود شده است. گفت: حضرت آقا! سیگار میکشی؟ گفت: بله! گفت: چرا؟ گفت: من از بس که در عالم لاهوت و ناسوت و جبروت و ملکوت و در سیر و سلوک و عرفان و فلسفه و فقه و… چون مغزم من دائم این طرف و آن طرف میرود، در هستی شناسی فکر میکنم، به مغزم فشار میآید، سیگار میکشم. گفت: آقا پس باید حضرت علی(علیهالسلام) هروئین بکشد. این همینطور ماند. حالا اگر یک دختر لیسانس نباید کار بکند، پس حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) چه کند؟ چطور امام باقر و حضرت امیر(علیهماالسلام) بیل دست میگرفتند؟ یعنی چه که چون من لیسانس گرفتهام نباید کار کنم. خوب این گیر مخی است. چه کسی گفته است که نباید کار بکنیم؟ حتی آدمهایی هم که نیاز به پول ندارند باید کار کنند. یک بار امام کسی را دید و پرسید چه میکنی؟ گفت: آقا من پیر شدهام و از کار افتادهام. در خانه نشستهام و از سرمایهام میخورم. انقدر هم سرمایه داریم که تا آخر عمر بخوریم. نیاز به کار نداریم. فرمود: مگر همهی کاسبیها برای نیاز است؟ همینکه من میروم و در را باز میکنم و آدمها را میبینیم، معاشرتم تقویت میشود، به جوانها مشورت میدهم، از پیرترها، باتجربهترها، مهارتدارترها، مشورت میگیرم، مشورت میدهم، تجارت که فقط برای این نیست که زن و بچه فقیر هستند. شما اگر شکمت هم سیر است، زن و بچهات هم نیاز ندارد، باز هم مغازهات را باز کن و در مغازهات بنشین. تجربهات را به بازاریهای دیگر منتقل کن. چرا چنین میکنی؟
4- حضور پزشکان در روستاها و مناطق محروم
در آخر عمر… همهی گناهان را خدا برای قیامت گذاشته است. ولی کسانی که بتوانند هجرت کنند، هجرت نکنند… شما میدانید که اگر پزشکان ما هجرت کنند… یک نمونههایی را در تلویزیون میبینیم که جمعی از پزشکان با بیمارستان سیار در یک منطقهی محروم میروند. چشم پزشک است، دندانپزشک است، هر چه هست. خوب این کار چقدر برای خود پزشک هم خوب است. اینکه گفتهاند پیش فقیر بنشین، یعنی برای خودت خوب است. اینطور نیست که فقط بچه نیاز به پدر و مادر دارد، پدر و مادر هم نیاز به بچه دارند. بسیاری از انبیای ما چوپان بودند. این چوپانی برای خود انبیا هم درس داشت. معلم کلاس اول درست است که کارش سخت است، اما ضمن اینکه استاد هست، این شاگرد… همین تلویزیون! تلویزیون خیلی به گردن من حق دارد. چون به خاطر اینکه میخواهم یک حدیث بخوانم، مطالعه میکنم. وقتی مطالعه میکنم، خودم هم باسواد میشوم. مثل آدمی که میرود لباس بشوید، هدفش این است که لباس بشوید، ولی دستهای خودش هم پاک میشود، عرقش هم درمیآید، غذایش هم هضم میشود، ایام فراغتش هم پر میشود، درست است که هدفش لباسشویی است، ولی برکات دیگری هم دارد. بنابراین هجرت! لحظهی مرگ که فرشتهها میآیند جان را بگیرند، میگویند: «فِيمَ كُنْتُمْ…» شما چه کاره بودید؟ میگویند: ما طبقهی مستضعف بودیم. به یک کسی گفتند: حالت چطور است؟ گفت: الحمدلله! نه پول داریم که دزد ببرد، نه دین داریم که شیطان ببرد. حالا میگوید: «فِيمَ كُنْتُمْ» شما چه کارهاید؟ میگوید ما مستضعف بودیم. میگوید: خوب مستضعف بودید، نمیتوانستید هجرت کنید؟ «أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها» (نساء/97)از اینجا جای دیگر بروید. امام بنیانگذار جمهوری اسلامی، اگر از خمین هجرت نمیکرد، همینطور یک طلبه بود، در خمین هم پیشنماز بود و پیر هم که میشد، یک عالمی و پیرمردی، در یکی از مسجدهای خمین نماز میخواند. میتوانست خمینی بشود؟ مراجع ما اگر هجرت نمیکردند، میتوانستند در شهر خودشان هجرت کنند؟ نه فقط هجرت به بیرون، هجرت از بیرون به ایران! اگر پزشکهای متخصصی که ایرانی هستند در اروپا و آمریکا، همهی اینها هجرت کنند و به ایران بیایند، کمر آمریکا میشکند. ما خیلی از دکترهای درجهی یک، درجهی یک، درجهی یک، داریم که مقیم کانادا و اروپا و اینطور جاها هستند. همینها اگر به ایران هجرت کنند، هم ایران مشکلش حل میشود و هم کمر آنها میشکند. ما میتوانیم آنها را تحریم کنیم. چرا آنها ما را تحریم کنند؟ مسألهی هجرت خیلی گرهگشا است. اصلاً قرآن راجع به فقیه شدن میگوید: «فَلَوْ لا نَفَرَ» چرا هجرت نمیکنید. بلند نمیشوید و بروید و در منطقهای فقیه بشوید؟ منتها فقیه شوید و به وطن برگردید. عدم هجرت مورد توبیخ است. همهی گناهان را در قیامت میپرسند که چرا کردی؟ چرا نکردی؟ ولی هجرت را لحظهی مرگ و وقت جان دادن فرشتهها میگویند: «فِيمَ كُنْتُمْ» در چه حالی بودی؟ میگوید: مستضعف بودم. میگویند: خوب چرا ماندی؟ بلند میشدی و جای دیگر میرفتی. در این شرکت گناه میکنی، یک شرکت دیگر برو. با این رفیق من به گناه کشیده میشوم، یک رفیق دیگر! کسی نگفته است که…
5- هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه
خروج از محل گناه در هجرت واجب است. قرآن میگوید که اهداف هجرت زیاد است. بعضی برای حکومت هجرت میکنند. مثل هجرت پیغمبر به مدینه! هجرت کرد که حکومت تشکیل بدهد. بعضی هجرت میکنند برای فشار از طاغوت، مثل هجرت مسلمانان به حبشه! مشرکین مکه مسلمانان را اذیت میکردند اینها حبشه رفتند و هجرت کردند. بعضی برای تجارت هجرت میکنند. «لِإِيلافِ قُرَيْشٍ * إِيلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْف» (قریش/1-2) یعنی زمستان و تابستان هجرت میکردند، برای تجارت! بعضی برای کمک رسانی هجرت میکنند. مثل ذوالقرنین! ذوالقرنین وضع مالیاش خوب بود. قرآن راجع به ذوالقرنین میگوید: همهی امکانات در اختیارش بود. «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبا» (کهف/84) هر چه میخواست داشت. اما نگفت شکمم سیر است، کیف کنم. تو شکمت سیر است باید به فکر گرسنهها باشی. لذا یک سفر شرقی رفت، قرآن میگوید: «مَطْلِعَ الشَّمْسِ» (کهف/90) یک سفر غربی رفت، قرآن میگوید: «مَغْرِبَ الشَّمْس» (کهف/86) یعنی یک سفر به شرق، یک سفر به غرب، تا بالاخره رسید به گروهی که هیچ چیزی سرشان نمیشد. قرآن میگوید: بیفرهنگ! بیفرهنگ! بیفرهنگ! تا ذوالقرنین را دیدند گفتند این قوم یأجوج و مأجوج گردن کلفت هستند، گاهی به ما حمله میکنند، شما یک دیوار محکم، یک سدی بساز که اینها نتوانند به سمت ما بیایند. گفت: خیلی خوب، آهن و مس بیاورید، مهندسیاش با من، سدسازیاش با من! یک سدی ساخت به قدری بلند بود که نمیشد روی پشت بامش رفت. به قدری هم سفت بود که قرآن میگوید: «نَقْبا» (کهف/97) یعنی نمیشد سوراخش کرد. مهندسی کرد. موادش چه بود؟ آلیاژش از آهن گداخته و مس گداخته بود. یعنی از ترکیب آهن و مس بتون آرمه درست کرد. رفت و برای مردم سد ساخت. برای کمک رسانی هجرت کرد. این گروههای عزیز دانشجویی، سپاه و بسیج و دانشگاه، اینهایی که جمع میشوند و اردوهای جهادی میروند، اردوهای جهادی برای خدمت میروند. پس گاهی هجرت برای خدمت است. گاهی هجرت برای معاش و خرجی زن و بچه است. قرآن میگوید: نماز جمعه که خواندید، نگویید که جمعه است، بعد از نماز جمعه بروید و بازار را باز کنید. «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ» یعنی نماز جمعه که تمام شد. «فَانْتَشِرُوا» یعنی منتشر شوید، بلند شوید و پخش شوید، هجرت کنید و اینطرف و آنطرف بروید. «فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» (جمعه/10) چه کار دارید؟ برای خرجی زن و بچه! هجرت برای معاش!
6- هجرت برای نهی از منکرهای اجتماعی
بعضی وقتها هجرت برای نهی از منکر است. شما گاهی وقتها یک جایی نشستهای که گناه میشود، اگر بلند شوی و بروی میگویند: چرا رفت؟ میگوید: خوب جلسه معصیت بود، بلند شد و رفت. یک اثر و عکسالعملی باید از خودمان نشان بدهیم. حدیث داریم آدمی که فساد میبیند و خم به ابرویش نمیآید، این مرده است. منتها مردهی عمودی! مردههای در قبرستان افقی هستند. خوابیدهاند. مردهی عمودی یعنی سیخکی راه میرود، غذا هم میخورد، باد هم در ریهاش میرود، اما هیچ خاصیتی ندارد. «فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاء» (وسائل الشيعه/ ج16/ ص133) این مرده است، منتهی بین زندهها، مردهای است که راه میرود، مرده متحرک است. انسان بالاخره باید یک عکسالعملی از خودش نشان بدهد. چون اینکه وقتی میخواهد با یک صحنهای مردم را متوجه خودش کند، وقتی دید مردم نگاهش میکنند و رویشان را برمیگردانند. «بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ» (كافي، ج5، ص58) در حدیث داریم که عبوس کن. لااقل گناه دیدی عبوس کن. وقتی عبوس کردی، میگوید: خوب پس برای چه کسی؟ من هر چه نمایش میدهم، کسی به من نگاه نمیکند. خوب دست برمیدارد. بلند شدن و رفتن، از این منطقه به آن منطقه!
7- هجرت برای خدمت به مستضعفان جهان
گاهی وقتها هجرت برای نجات مستضعفین است. ما هجرت میکنیم برای مستضعفین. اگر لازم شد، کشوری در آن طرف دنیا مستضعف بود، ناله زد، در قرآن آیه داریم، برای جمهوری اسلامی هم نیست، برای همهی بلاد اسلامی است. حالا بعضی مسلمانان بیغیرت هستند، خم به ابرو نمیآورند. ولی قرآن بخوانم. برای همه است. میفرماید که: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ» (نساء/75) چرا بلند نمیشوید و به جبهه کمک نمیکنید؟ «فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِين» در راه خدا و مستضعفینی که زیر چکمه دشمن له میشوند و ناله میکنند. نالهاش را میشنوی و هیچ به روی خودت نمیآوری؟ یک عکسالعملی داشته باشیم. دیروز یک کسی آمد در ستاد نماز، از یک ورامینی یک چیزی گفت. برای پیشوای ورامین بود. گفت که کسی در تلویزیون دیده است که مردم یمن کفش ندارند، گفته است که من این همه زمین دارم و اینها بدون کفش است. آمده پیش امام جمعه که آقا این قطعه زمین را بفروشید و کفش بخرید و برای یمن بفرستید. حالا کشورهایی که قارون هستند و به اندازه قارون و بیشتر از قارون پول دارند، خم به ابرویشان نمیآورند که هیچ، اصلاً در کشتار یمنیها دست دارند. بالاخره یمنیها مسلمان هستند؟ شیعه و سنی هم ندارد. در کمکرسانی نگویید که شیعه است یا سنی! اصلاً یهودی باشد. اگر مستضعف است باید نجاتش داد. ما داریم که قرآن برای بچهی مشرک روضه میخواند. دختر مشرک است. یعنی پدرش بتپرست است. اما چون بتپرستها دخترشان را زنده در گور میکردند، آیه نازل شد که «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت» (تکویر/1) آن وقتی نور خورشید گرفته شود. «وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَت» (تکویر/2) آن وقتی که ستارهها بیرونق و بینور شوند. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَت» (تکویر/6) دریاها جوش بیاید. «وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَت» (تکویر/3) کوهها به حرکت بیافتد. و همینطور«وَ إِذَا، وَ إِذَا، وَ إِذَا» آن وقتی که، آن وقتی که، آن وقتی که، اشاره به آیات قیامت است. میگوید: خوب آن وقت چه میشود؟ میگوید: میپرسند که این بچهی کوچک چه کرده بود که زنده به گور شد؟ چرا دختر را زنده به گور کردی؟ چرا فکر میکردی که دختر ننگ است؟ دختر افتخار است. یعنی خداوند روضه میخواند برای دختر بچهی مظلوم! ولو این بچهی دختر مسلمان نیست، پدرش هم مسلمان نیست ولی مظلوم است. حمایت از مظلوم شیعه و سنی ندارد. مسلمان و یهودی ندارد. قرآن به ما گفته است که «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی/10) کسی که فقیر است کمکش کن. نگفته است که «وَ أَمَّا السَّائِلَ المؤمن» اصلاً گاهی وقتها افرادی که وضعشان بدتر است باید بیشتر کمکشان کرد. یک آقایی داشت میرفت، یک فقیری دید و یک پولی داد. یک نفر همراه آقا بود و گفت: به این پول نده! گفت: چرا؟ گفت: تریاکی است! گفت: عجب! برگشت و یک خورده دیگر به او پول داد. گفت: گفتم ندهید، شما بیشترش دادید. گفت: آخر شما گفتید که تریاکی است، پس خرجش سنگینتر است. یعنی نگویید که چون این آدم این گناه را میکند… سین جینش نکنید. «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» آخر بعضیها میگویند آخر ما کمک کنیم مثلاً به فلسطین یا کمک کنیم به لبنان و غزه و اینها، ما خودمان کشورمان هزاران مشکل دارد. قرآن یک آیه دارد که میگوید مشکلات کشور را فراموش نکنید، اما یک چشماندازی هم برای غیر داشته باشید. آیه اش این است. یک صلواتی بفرستید…
8- کمک به غیر مسلمانان، از محل زکات مسلمانان
آیهاش این است. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ» یعنی زکات که گرفتی به چه کسی بدهیم؟ به هشت گروه! از این هشت گروه هفت موردش مؤمنین هستند. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ» صدقات در قرآن به معنای زکات هم آمده است. اینجا به خصوص برای زکات است. زکات را بدهید به «لِلْفُقَراءِ» به فقیر بدهید. «الْمَساكِينِ» مساکین از مسکین و مسکن است. یعنی خانه! مسکین یعنی کسی که از بیپولی در خانهاش نشسته است. چون لباس نو ندارد از خانه بیرون نمیآید. میگوید بروم و بخورم باید پس بدهم، من که نمیتوانم پس بدهم. پس نمیروم بخورم. بروم بیرون بچهام فلان میوه را میخواهد، من ندارم، پس در خانه مینشینم. اینهایی که از بیپولی در خانه نشستهاند، مسکین میگویند. یعنی در مسکن رفته است. یعنی اسکنه فقره! بیپولی این را خانهنشین کرده است. «وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها» دستاندرکارهای زکات. زکات را جمع میکنند، حفظ میکنند، پخش میکنند. در آخر یک مورد را هم میگوید که «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» (توبه/60) زکات را به غیر مسلمانها بدهید. چرا؟ برای اینکه آنها به اسلام خوشبین بشوند. بالاخره شکم افراد که سیر شد، جذب میشوند. روز عاشورا این پلوهایی که میدهند، اگر این پلوها را قطع کنند، امام حسین(علیهالسلام) هم مثل امام جواد(علیهالسلام) میشود. هیچ خبری نیست. روضههاست که این جریان را راه انداخته است. به یک کسی گفتند برویم روضه، گفت: من شام خوردهام. قرآن میگوید که اگر میخواهید مردم را به حق دعوت کنید، شکمشان را سیر کنید. اول میگوید: ببین من شکمتان را سیر کردم. «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ» (قریش/3) حالا عبادت کنید. چرا برای اینکه «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» شکمتان را سیر کردم. «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/4) به شما امنیت دادم. اقتصادتان را راه انداختم. پس «فَلْيَعْبُدُوا» خدا به کسی میگوید عبادت کن که میگوید شکمت را سیر کردم. آیهی دیگر قرآن میگوید: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ» اول یک چیزی بخور بعد میگوید: «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» (مؤمنون/51) یک چیزی بخور بعد عمل صالح انجام بده. ما گاهی وقتها باید حتی آدمهایی را هم که مسلمان نیستند… متن قرآن است، که شما زکات که گرفتی، تقسیم بر هشت کنید، هفت موردش برای مؤمنین، یک سهمی را هم بگذارید برای افرادی که کافر هستند. اگر شکمش سیر بشود میآید و مسلمان میشود. کتاب بخرید و در اختیارش بگذارید. فیلم بخرید و در اختیارش بگذارید. جلسه بگیر و اطعامش کن. با او رفیق شو و او را جذبش کن. ما خیلی استعداد داریم. گاهی فکر میکنم، هم نسبت به خودم ناراحت هستم و هم نسبت به خیلیهای دیگر ناراحت هستم. چقدر ظرفیت داشتیم. همین الان تابستان مگر نیست؟ دوازده میلیون دانشآموز تعطیل هستند. پنج میلیون هم دانشجو تعطیل هستند. پنج میلیون و دوازده میلیون میشود هفده میلیون! یک میلیون هم معلم هستند. هجده میلیون فرهنگی در خیابان و کوچه ول هستند. آن وقت نه شب قدر… شب قدر ماه رمضان یکی دو شب تعطیل است، عاشورا و تاسوعا دو شب تعطیل است، صد روز تعطیل است. شما هجده میلیون صد روز، دوازده میلیون دانشآموز، پنج میلیون دانشجو، هجده میلیون نفر هر کدام صد روز تابستان تعطیل هستند. هجده میلیون صد روز چقدر ظرفیت است؟ چه کاری است که نمیشود کرد؟ منتهی همینطور ول هستیم. هنوز تصمیم نگرفتیم که کار بکنیم. هجرت باید کرد. همهی ما باید هجرت کنیم. دکترها، مهندسها، آخوندها، دانشجوها، در هجرتها خیلی کارها حل میشود. قرآن دربارهی انبیاء میگوید که «وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ» (فرقان/20) اینها در بازارها راه میرفتند. نمیگوید: مشی! مشی یعنی رفت، «يَمْشُونَ» یعنی کارش راه رفتن است. یعنی این کاره است. آخر یک وقت انسان کاری را میکند. ولی این کاره نیست. حالا یک کسیاش مرده است، پدری، مادری، بستگانش مرده است، یک پلویی میدهد. ولی این سخاوت ندارد. مرگ و میر باعث شده است که این را هلش دادهاند و یک سوری داده است. اما بعضی نه! «یُطعِمُون» اینکارهاند. «يَمْشُونَ» یعنی کار انبیاء این بود که در بازارها راه میرفتند. نمیگوید: «وَ يَمْشُونَ فِي السُّوق» در یک بازار نمیرفتند، فقط از بازار آهنگرها برود، از بازار آهنگرها برگردد. بازار فرشفروشها… نه در همهی بازارها تاب میخوردند. هم در یک آیه «یمشی» داریم، برای پیغمبر ما است. هم «يَمْشُونَ» داریم. یعنی همهی انبیاء! همهی انبیاء راه میرفتند. این راه میرفتند یعنی چه؟ یعنی تا بلند نشوی و حرکت نکنی… مقام معظم رهبری در این تذکراتی که به ریاست محترم جمهوری دادند در مراسم تنفیذ، یکی از آنها این بود که به گزارشهای تایپ شده فقط اکتفا نکنید. بلند شوید و خودتان هم ببینید، چون وقتی دیدی میبینی که عجب گزارش چیز دیگری است و این چیز دیگری است. گزارش! بلند شویم و بگردیم. من نگاه و بگویم بله مسجد پر بود. مردم هم نشستند و حرفهای من را گوش دادند. باید بنشینم و ببینم که از این حرف امشب ما چه چیزی گیرشان آمد؟ چه خصلتی؟ چه چیزی؟ برای گزارش باید بلند شویم و راه بیفتیم. یک عده کمک علمی میخواهند، بچه مدرسهایها! راهنمایی است دبیرستان است در درسش ضعیف است، تجدید شده است، خوب آن دانشجویی که فامیلش است بگوید آقا بیا ببینم! صد روز تو بیکار هستی، صد روز هم من! شما ده روز بیا و این کتاب درسی را بیاور من کمک شما کنم. اگر همین دانشجوهای عزیز بیایند و بچههای راهنمایی و دبیرستانی فامیل را کمک علمی کنند، آنوقت ما دیگر اول شهریور تجدیدی داریم؟ این سفرها باید برای حل مشکلات هدفمند باشد. والا به خدا قسم دولت نمیتواند. هر کس رئیس جمهور باشد، نمیتواند. میخواهند نمیشود. باید همه باشیم. هجرت را برای خودمان لازم بدانیم. هجرت برای نجات مستضعفین! هجرت برای اخلاص! آدم وقتی پهلوی هم است، نمیتواند اخلاص داشته باشد. ببینید من وقتی در یک خیابان منبر میروم میبینم عجب! آن مسجد بغلی هم یک واعظ دارد، آنجا هم یک واعظ دارد، عجب در این راسته خیابان پنج تا عزاداری است، پنج تا سخنرانی است، من چون رقیب دارم میگویم اگر دیر بجنبی مشتریهایت را از دست میدهی! پس یک منبری بروم که بگویند بارک الله آقای قرائتی! برویم پای منبر قرائتی. او خیلی خوب حرف میزند. چرا؟ برای اینکه رقیب دارم. اما اگر هیچ کس نبود. من دیگر رقیب ندارم. اگر درس میدهم برای خدا درس میدهم. قرآن میگوید که «إِنَ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُون» (عنکبوت/56) زمین بزرگ است، پس مخلص باش. یعنی چه؟ یعنی اگر تنگ هم بودید، اخلاص ندارید. زمین بزرگ است، در زمین بزرگ آدم میتواند قصد قربت بکند. اما وقتی زمین تنگ است، قدم به قدم مسجد و قدم به قدم مدرسه و دانشگاه است، قدم به قدم مغازه است، این… ایرانیها سابقهی خوبی یک زمانی در هجرت داشتند، عالم قزوینی بلند شد هشتصد سال پیش به چین رفت. الان این مسلمانانی که چین هستند، بنیانگذار اسلام در چین، برای هجرت بود. هجرت یک عالم! حالا فقط عالم باشیم؟ نه تاجر! تجار شیراز هجرت کردند به آفریقا، به کشورها تانزانیا و زنگبار! الان مسلمانان تانزانیا، اسلامشان برای تجار شیرازی است. عرض کردم هجرت امام خمینی از خمین به قم یک نهضتی شد. باید نگاه کنیم یک جا که گیر کردهایم، حتماً باید چنین باشد، حتماً باید چنین باشد، قفلهایی که به دانشگاه بود شکستید، میلیونها لیسانس اضافه شد، یک سری قفلها به ازدواج ما، به تجارت ما، به اخلاق ما، به بازی ما، تا میگوییم جوانهای منطقه میخواهند ورزش کنند، خوب چه؟ زمین ورزش میخواهد! زمین ورزش مساحتش، دیواربندیاش، تجهیزاتش، پول میخواهد. بنابراین این روستا پس نمیشود. بابا ورزش همان کشاورزی است. همان راه رفتن است. راه رفتن خودش یک ورزش است که بودجه هم نمیخواهد. ما گاهی وقتها یک چیزی را اهمیت میدهیم. افطاری دادنها، مهمانی دادنها، همهی کارهای ما خرجدار شده است. خطشکن میخواهیم. در جبهه یک زمانی خطشکن داشتیم، الان هم خطشکن میخواهیم. بعد اینها را باید مطرح کرد. یک نفر را نشان بدهند که آقا این آقا بیست نفر را خیاط کرد. این آقا پنجاه نفر را از تجدید شدن درسی نجات داده است. این آقا… خدمات را تلویزیون نشان بدهد. خدایا هر کجا که باید تکان بخوریم تکان نخوردیم و برای خودمان مشکل قیامت درست کردهایم و برای مردم هم مشکل دنیا، چون هجرت نکردیم مردم مشکلشان حل نشد، خودم هم قیامت گیر هستم. غفلتهای گذشته ما را جبران بفرما، ما را از مهاجرین مخلص و فداکار قرار بده. کسی نگوید که آقای قرائتی خودت هجرت کردهای یا نه؟ من هم مقصّر هستم، ولی در عین حال میانگین هفتهای دو سفر من میرفتم، الان یک خورده مشکلات جسمی دارم، کم شده است. ولی در سال پنجاه سفر من داشتم. منتهی این سفرهای من سفرهای با آسایش بود. این رو که من برای جوانها میگویم سفرهای سخت را میگویم. حالا در سن ما سفرهای سخت نه! هجرت بکن ولو سخت نباشد. همهی علما، همهی تجار، همه باید فکر کنیم و هجرت کنیم.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- بر اساس روایات، برترین هجرت کدام است؟ 1) هجرت از کشور کفر 2) هجرت از گناهان و زشتیها 3) هجرت برای کسب علم 2- بر اساس قرآن، ریشه نافرمانی آدم و حوا چه بود؟ 1) ضعف ایمان 2) ضعف اراده 3) ضعف آگاهی 3- آیه 97 سوره نساء، چه کسانی را سرزنش میکند؟ 1) تارکان علم 2) تارکان جهاد 3) تارکان هجرت 4- آیات اولیه سوره قریش به چه امری اشاره دارد؟ 1) هجرت برای تجارت 2) هجرت برای خدمت 3) هجرت برای کسب علم 5- هدف ذوالقرنین از سفر به شرق و غرب عالم چه بود؟ 1) دعوت به سوی خدا 2) خدمت به نیازمندان 3) مبارزه با ستمگران
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2710