نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2719
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ» الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رمضان هشتاد و پنج در محضر مبارک عزیزان سیرجانی استان کرمان هستیم. موضوع بحثمان هم چند جلسه ای راجع به آشنائی و اهمیت قرآن بود و بعد هم وارد بحث انسان شدیم. در انسان دو جلسه صحبت کردیم که چرا خدا ما را آفرید. افرادی که به بن بست می رسند، روده روحشان تنگ است. روده که تنگ باشد، هسته انار درش گیر می کند. روح هم که کوچک باشد زود انسان مایوس می شود. تا یک چیزی می خواهد، به خواستهاش نمی رسد، پر می شود و به بن بست می رسد و می برد. بعد شروع می کند که برای چه آفریده شدم. افرادی که به اهدافشان نرسیدهاند، به هستی اشکال می کنند که اصلا چرا خدا این را آفرید، چرا من را آفرید، چرا من باید باشم که غصه بخورم؟ یک مشت چرا چراها پیش می آید و هدف را گم می کند. ولی اگر از اول آدم هدف را بداند این سوالها مطرح نمی شود. یعنی هیچ ورزشکاری در زمین ورزش نمی گوید آخر من چرا می دوم؟ اصلا اینجا میدان ورزش است. میدان ورزش جای دویدن است چرا ندارد. بله اگر بیرون زمین ورزش کسی را بدوانند می گوید حالا چرا می دوانی بگذار بروم، می گوید نه بدو. بیرون زمین ورزش جای چرا هست اما میدان ورزش برای دویدن است. آنجا دیگر چرا ندارد. ما در دنیا آمده ایم که رشد کنیم. خلاص. و تا غصه نباشد رشد نیست. خلاص. دو جلسه بحث کردیم. 1- اهداف آفرینش از نظر قرآن و برهان موضوع کلی ما انسان است. موضوع جزئی ما هدف از آفرینش انسان است. چرا خدا انسان را آفرید. بحثهای گذشته دو تا بود. یکی از نظر عقل، یکی از نظر وحی، از نظر قرآن. از نظر قرآن گفتیم قرآن می گوید آدم را آفریدهام برای پنج تا کار: یک- برای آگاهی، (;لِتَعْلَمُوا) (المائدة/97) دو- برای انتخاب راه، (;لِیَبْلُوَكُمْ) (هود/7) سه- برای بندگی حق (;لِیَعْبُدُونِ) (الذاریات/56) چهار- برای دریافت رحمت، «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ» هود/119. این آیاتی بود که در جلسه قبل گفتیم، یعنی دو جلسه قبل. جلسه قبل از این جلسه از نظر عقل. گفتیم عقل می گوید از استعدادهائی که یک جائی هست می فهمیم مال چیست. یعنی عقل می گوید حالا که گوش هست معلوم می شود شنیدنی است. حالا این که معده در تو هست معلوم می شود بیرون هم خوردنی است، حالا که تشنگی در تو هست معلوم می شود بیرون آب است. حالا که غریزه شهوت در تو هست معلوم می شود بیرون هم همسر است. از چیزهای تو، عقل می فهمد که بیرون هم یک خبرهائی هست. ما حساب کنیم انسان چه چیزهائی دارد. از چیزهای تو می فهمیم که این مال چیست. مثل این که نگاه می کنیم در خانه اگرچراغ گاز و یخچال بود می فهمیم آشپزخانه است. کتاب بود کتابخانه است، رختخواب بود اتاق خواب است، وسایل پذیرائی بود اتاق پذیرائی است. همینطور که از چیزهای در اتاق می فهمیم که هدف هر اتاق چیست، از چیزهای توی انسان هم می فهمیم هدف انسان چیست. چیزهائی که در انسان است چه گفتیم؟ گفتیم علم وسیع، علم زیاد، بی نهایت طلبی، تنوع طلبی، هنر و عشق، تعلیم و تربیت، . . . از چیزهائی که در انسان است، انسان هنر دارد. گاو هنرش همین علف خوردن و شیر دادن است. در طول قرنها گاوها از خودشان هنرنمائی نکردند. خروسها و مرغها هنرنمائی نکردند. انسان هنر دارد، انسان عشق دارد، انسان تنوع طلب است. در طول قرنها تخم مرغ یکجور بوده، تنوع نداشته. ما ساختمانمان، هر مهندسی که ساختمان می سازد، ساختمان سی و دوم غیر از سی و یکم است. سی و سوم غیر سی و دوم است. یعنی انسان تنوع طلب است، بی نهایت طلب است. پس همینطور که از چیزهای توی اتاق می فهمیم که اینجا آشپزخانه است یا مهمانخانه یا کتابخانه، از چیزهای توی انسان هم می فهمی انسان برای چیست. در انسان علم طلبی، بی نهایت طلبی، تنوع طلبی، هنر طلبی، عشق طلبی است. چون اینها در انسان است، پیداست که انسان آمده که اینها را به رشد برساند. این دو تا نیم ساعت قبل. امروز می خواهم چه بگویم؟ این جلسه. از نظر روایات. حدیث چه می گوید؟ چند تا حدیث برایتان بخوانم. بعد هم ببینیم شعرا چه می گویند. عرفا چه می گویند. عرفا و شعرا. از هر کدام یک نمونه. اول حدیث را بخوانم برایتان. 2- سخن امام علی(علیه السلام) در مورد آفرینش انسان بسم الله الرحمن الرحیم. امیرالمومنین فرمود(بتقوی الله امرتم و للاحسان و الطاعه خلقتم) شما امر شده اید به تقوای خدا، . . . خدا برای چه ما را آفرید؟ امیرالمومنین فرمود خلق شدید برای اینکه بندگی خدا را بکنید، برای اینکه به مردم احسان کنید، برای اینکه از نواهی دوری کنید. آنجایی که گفتهاند پرهیز از بدیها، کمک به خلق، بندگی حق. حدیث دوم: می فرماید(خلقهم) برای چه خدا شما را خلق کرد؟ برای اینکه(لاظهارحکمته) حکمت خودش را نشان بدهد(و انفاذ علمه) علم خودش را نفوذ بدهد(و امضاء تدبیره) تدبیر و مدیریت خودش را اعمال کند. حالا می گوئید کمبود داشت. ببینید، اگر کسی بتواند کاری بکند نکند، یعنی اگر توی یک مسجدی پول می خواهند بگیرند برای یک کار خیری، همه مردم در ذهنشان چشمک می زنند به پولداره، یا با چشم و ابرو، یا همینطور در دلشان می گویند ببین، فلانی هست هان! وضعش خوب است هان، ای خوش انصاف. خب بده. یعنی به زبان بی زبانی همه اینهائی که در مسجد نشستهاند خطاب به آن پولداره می گویند تو که داری بده. خدا هم می تواند از خاک گندم و از گندم نطفه و از نطفه انسان درست کند. حالا تو که می توانی این کار را بکنی انجام بده. تو حکمت داری حکمتت را نشان بده. تو علم داری، علمت را اعمال کن. تو می توانی در طبیعت انرژی درست کنی که انرژی هسته ای شاهکار تحصیلکرده های ایران است. تو که می توانی در طبیعت اینقدر سرمایه گذاشته ای. تو می توانی در یک لیوان آب، قدرتی که یک شهر را برق بدهد جاسازی کرده ای. در انسان استعداد بی نهایت است. تدبیرت را انجام بده، علمت را نفوذ بده، حکمتت را اظهار کن. یعنی اگر کسی می تواند یک کاری را بکند باید بکند. بابا تو چراغ روشن است جلویت هم کتاب است هوشت هم خوب است، بخوان. شما به بچهات می گوئی تو که عقل داری، استاد داری، کتاب داری، ما هم زندگی تو را در حد جان کندن تامین می کنیم، خب بخوان درس را. خب. 3- معنای عبادت در آیه خلقت عرض کنم که یک آیه داریم در قرآن می فرمایدکه «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» الذاریات/56. امام حسین علیه السلام می فرمایند که «لِیَعْبُدُونِ» یعنی چه که قرآن می فرماید «لِیَعْبُدُونِ». اول عبادت را معنا کنم. عبادت یعنی رنگ خدا. هر چیزی که رنگ خدا دارد عبادت است ولوعدس پاک کردن باشد، جارو کردن و ظرفشوئی باشد. جارو کردن خیابانها باشد. هر کاری که برای خدا باشد عبادت است. شما برای خدا یک سلام کن، برای خدا یک هدیه بده، برای خدا یک لبخند بزن، برای خدا یک پوست خیار که جلوی پای یک مسلمان افتاده، بگذار کنار که نیفتد زمین، برای خدا در جاده یک کسی گیر کرده کمکش کن. . . هر کاری که برای خدا باشد عبادت است. نه می توانیم بگوئیم که عبادت فقط نماز است، غلط است، بگوئیم عبادت فقط تحصیل است غلط است، بگوئیم عبادت بجز خدمت خلق نیست این هم غلط است، همه چیز عبادت است. نیت خیر عبادت است. بنده نیت می کنم از شما مهمانی کنم. می گویم آقا فردا تشریف بیاورید منزل ما. بعد شما می گوئی فردا قول دادهام و نمی توانم بیایم یا مشکل دارم، یا مسافرم. می گویم خب پس هیچی. همین که من نیت کردهام به شما غذا بدهم ثواب دارم خلاص. نیت خیر عبادت است. ولذا یک چیزی بگویم چون بینندهها در ماه رمضان می بینند خواهش می کنم دعا کنید. ما که اینجا نشسته ایم می توانیم در همه عبادتهای مردم کره زمین شریک شویم. چطور؟ شما راضی باش به کار من. مگر من حدیث نمی خوانم الان در تلویزیون؟ شما پای تلویزیون بگو خدایا این قرائتی حدیث می خواند الحمد لله. همین که راضی هستی من حدیث بخوانم شما هم انگار در تلویزیون حدیث می خوانید. شما روزه می گیرید. ما می گوئیم الحمدلله مسجدها پر شده، الحمدلله مردم روزه می گیرند. همین که من خوشحالم به روزه گرفتن شما، من هم در روزه گرفتن شما. . . . ما می توانیم با نیت، چون با عمل نمی توانیم، با یک عمل یک روزه بیشتر نمی توانیم بگیریم، با یک عمل مگر چند صفحه می شود خواند؟ اما همین که راضیم این دانشجوها درس می خوانند، راضیم دبیرستانیها، راهنمائیها، دبستانیها درس می خوانند، اصلا راضیم. همین که به کار خیر راضی هستم، حدیث داریم نه یکی و دو تا، حدیث های فراوان، هر کس به کار خیر دیگران راضی باشد در اجر او شریک است. پس یک انسان می تواند با نیت شریک شود. کما اینکه انسان می تواند در جنایت شریک شود. 4- آثار رضایت به کار نیک و بد دیگران شب نوزدهم ابن ملجم مغز علی را شکافت. ابن ملجم قاتل بود اما شب نوزدهم به ما گفتهاند بگوئید(اللهم العن. . .) نگفته بگو(اللهم العن قاتل علی) گفته بگوئید(اللهم العن قتله علی ابن ابی طالب). قتله چرا؟ قاتل یکی بود اما می گوئیم خدایا لعنت کن تمام قاتلین را. قتله جمع قاتل است. با اینکه یکی بود می گوئیم همهشان. چرا؟ برای اینکه یک ابن ملجم ضربت زد، یک عده هم از ضربت او خوشحال شدند. چون خوشحال شدند، ما وقتی بعد از هزاروچهارصد سال لعنت می کنیم، آنهائی هم که شریک بودند. . . . ما در زیارت امام حسین(ع) می گوئیم خدا لعنت کند کسی که(سمعت) یعنی استماع کردند، شنید(سمعت بذلک) شنید حسین را کشتند(فرضیت به) یعنی شنید امام حسین را کشتند گفت خوب کاری کرد، خوشحال است. همین که راضیاند می گوئیم خدا لعنت کند آنکه شنید و آنکه. . . در زیارت عاشورا می گوئیم خدا لعنت کند(اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد، و آخر تابع له علی ذلک. . اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین. .) آنکه جهاد کرده با امام حسین(و شایعت) آنکه مشایعت کرد، بدرقه کرد(و بایعت) آنکه بیعت کرد(و تابعت) آنکه تبعیت، پیروی کرد. شمشیر کشید، خودش شمشیر نکشید، از شمشیر کشها بدرقه کرد، نه شمشیر کشید نه بدرقه کرد، بلکه با رژیم ناحق بیعت کرد یا پیروی کرد. همهشان باهم. شنید و راضی بود، جهاد کرد و بدرقه کرد و بیعت کرد. یکی بود و باقیها راضی بودند. پس ببینید چقدر تا حالا ثواب از دستتان در رفته. راستی هان! بجای اینکه حسودی کنیم، راضی باشیم. گاهی می گوید اه مگر این از این بهتر نیست، چرا این؟ عوض اینکه حسودی، چرا این به خیر رسیده، بگو الحمدلله رب العالمین. او افطاری میدهد، شما نمی توانید افطاری بدهید، او پول دارد، خانه بزرگ دارد، امکانات دارد افطاری میدهد، شما هم نمی توانی بدهی. بگوئی خب خدایا قبول کن نذرش. همین که راضی هستی او به دویست نفر افطاری داد، شما هم در افطاری دویست نفر، بدون این که از او کم کنند هان! اینطورنیست که از او بردارند بدهند به شما. مثل لامپ است. یک لامپی که شما زیرش بنشینید، اینطور نیست که شما وقتی نشستی ازنور من کم شود. یعنی یک کوهی را که پنجاه نفر نگاهش می کنند، اینطور نیست که از سهم نگاه دیگران کم شود. چی دارم می گویم؟ می گویم انسان ظرفیتی دارد که می تواند در همه خیرهای هستی شریک باشد. 5- خطر حسادت در زندگی انسان و چقدر تا حالا کارها از دستمان رفته. بجای اینکه شریک باشیم، حسودی کرده ایم. چرا او دارد، بیائیم بگیریم. بیائیم خرابش کنیم، بیائیم خیطش کنیم. بیائیم یک سوالی طرح کنیم که آبرویش را ببریم. یک کسی آبرو دارد، می گوئیم بیائیم خرابش کنیم. بجای اینکه بیائی خرابش کنی، بیا کمکش کن. امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق می گوید(اللهم اجعل ما یلقی الشیطان فی روحی من التمنی و التظنی و الحسد) خدایا آن وقتهائی که شیطان هلم می دهد قصه را خراب کنم با حسادت و آرزو و. . یعنی هی سوسه بیایم، خدایا آن وقتهائی که شیطان هلم میدهد و وسوسهام می کند سوسه بیایم، (ذکرا لعظمتک) بجای اینکه سوسه بیایم، . . . دختر فلانی را گرفته؟ این که به هم نمی خورد. اینها فیل و فنجانند. داماد کلفت، عروسه مثل موش مرده، داماد مثل موش مرده، عروس مثل نمیدانم بشکه. اینها که به هم نمی خورند. لباسشان به هم نمی خورد، ماشینشان به هم نمی خورد، شغلشان به هم نمی خورد، اصلش سوادشان به هم نمی خورد، نه بابا سر نمی گیرد. اوهو. زیرزیرکی رفته زیر میز کی؟ مردم خل. حضرت زهرا برای زشتها دو رکعت نماز خوانده. هی تو نیش بزن ای خانم. چادر مشکی هم سرش هست هان، دو لیتر هم گریه می کند برای حضرت زهرا روضه، اما همچی نیش می زند، خانم تا می گوئی فلانی رفته خواستگاری برای فلانی، بگو الحمدلله. ان شاءالله خدا برای همه بی همسرها همسر خوب مقدر کند. دعا کن ان شاءالله کارها خوب شود، چرا هی نیش می زنی؟ به تو چه؟ یک وقت می بینی همان دو تا زشتها قربون هم رفتند، دو تا خوشگلها به هم فحش دادند. خیر دست خداست (;وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً) (الروم/21) یعنی خدا بین عروس و داماد قلاب زده، کار به شکل نیست. هی می گوید آقا چانهاش باریک است، مژه هایش چطور است؟ پاشنه پایش چطور است؟ این یک میلیمتر ناخن های پایش کج نیست؟ عطسه می کند با صدا است؟ خواب می کند خرخر می کند! ای بابا. اینقدر ور نرو. گاهی دو نفر همدیگر را دوست دارند زندگیشان هم شیرین است با این خط کش های شما هم قابل متر نیستند و گاهی با همه خط کش های روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصادی و سیاسی، با همه خط کشها مترند آخرش خداوند آن قلاب را وصل نمی کند. گاهی یک لامپ کوچک است وصل به برق می شود گاهی یک لامپ بزرگ است خدا از کارخانه برق را قطع می کند. یک خرده هم توجه به کارخانه برق بکنید. همهاش لامپها را با هم مقایسه نکنید. عروس و داماد دو تا لامپند. برقش از کارخانه باید وصل شود. 6- معرفت خداوند با معرفت امام معصوم خدا برای چه ما را آفرید؟ آفرید مارا برای این که «لِیَعْبُدُونِ». امام حسین علیه السلام می فرماید که «لِیَعْبُدُونِ» یعنی چه؟ از امام پرسیدند «لِیَعْبُدُونِ» یعنی چه؟ فرمود(لیعرفون) فرمود «لِیَعْبُدُونِ» یعنی(لیعرفون) معرفت. بعد امام فرمود(فما معرفت الله الا معرفه اهل کل زمان امامهم). (ما معرفه الله) یعنی معرفت خدانیست(الا) مگر اینکه(معرفه) معرفت پیدا کنند(اهل کل زمان) اهل هر زمانی معرفت پیدا کنند به چی؟ (بامام زمانهم). پس آفرینش برای عبادت است، عبادت معرفت می خواهد، معرفت خدا هم بستگی دارد به معرفت امام. این که خدا و امام به هم گره خورده، این را اجازه بدهید من چند تا نکته بگویم. اتصال خداوند با ولی خدا. خداوند با اولیایش گره خورده چند جا. یک جا داریم(کلمه لااله الا الله حصنی) حصن یعنی قلعه است. یک جا هم داریم(ولایه علی ابن ابی طالب حصنی). توحید قلعه الهی است، در این قلعه الهی بیمه هستی، ولایت علی هم قلعه الهی است، در این قلعه هم بیمه هستی. پیداست توحید و ولایت یکی است. اگریک دکتر به شما گفت قرص را بخوری خوب می شوی، آمپول هم بزنی خوب می شوی، معلوم می شود مواد شیمیائی قرص و آمپول یکیاند منتهی یکیش مایع است یکیش جامد. قرص را بخوری خوب می شوی آمپول هم بزنی خوب می شوی. پیداست ترکیبات شیمیاییشان یکی است. می گوید توحید قلعه است ولایت رهبر معصوم هم قلعه است پیداست دستت را بگذار در دست علی، علی دستت را بگذارد در دست خدا. دستت را می گذاری در دست خدا، خدا دستت را می گذارد در دست علی. اینها فتوکپی است. نه یعنی خداوند علی است نعوذبالله، علی ابن ابی طالب بنده خداست، اما بنده خدا می تواند بر اثر عبادت جوری بشود که چشمش چشم الهی باشد. عمر، خلیفه دوم نشسته بود یک نفررا آوردند که علی ابن ابی طالب به این سیلی زده. گفتند چه کرده؟ حضرت علی دید یک جوانی هرزگی کرد یک سیلی بهش زد. عمر می دانی گفت چه؟ گفت(راتک عین الله ضربتک ید الله) این حرف مال عمر است. یعنی چشم خدا تو را دید دست خدا تو را زد. (راتک عین الله ضربتک ید الله). یعنی انسان در اثر بندگی جوری می شود که هر چه دعا می کند مستجاب می شود. چون خدا هر چه گفته گوش داده، این هم هر چه گفته خدا گوش می دهد. خدا هر چه گفته گوش داده، این هم هر چه گفته خدا گوش داده. هر چه امام حسین داشت در راه خدا داد. حالا هر چه امام حسین دعا کند، . . اینجا یک جاست که می گوید امامت و ولایت با توحید لااله الاالله یکی است. یکی هم امام رضا فرمود(کلمه لا اله الا الله. . و انا من شروطها) یعنی منی که امام رضا هستم شرط توحیدم. در نیشابور هم که مردم دور امام رضا را گرفتند گفتند یک چیزی بگو می خواهیم بنویسیم، امام رضا فرمود لا اله الا الله قلعه است من هم شرط هستم. من شرطام یعنی چه؟ یعنی وقتی می گوئیم وضوشرط نماز است، یعنی نماز بی وضو نمی شود. می گوید من شرط توحیدم، یعنی توحید بدون امامت نمی شود. بحثم یادم نرود. 7- عبادت، فانی را باقی می کند بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع بحث خدابرای چه انسان را آفرید؟ گفتیم انسان را آفریده برای عبادت. عبادت یعنی چه؟ یعنی رنگ خدائی. عبادت شامل هر کار خوبی می شود. هر کاری که نیتت خدا باشد می شود عبادت. نجاری، بقالی، لحافدوزی، تحصیل، مطالعه، فکر، جهاد، کمک به مردم. . همه کارهائی که رنگ خدا داشته باشد. رنگ خدا پاک نمی شود. الان یک نقاش زبردست را می گویند آن نقاشی که رنگهایش، نقشه هایش طبیعی باشد. یعنی اگر آنطور که خدا رنگ کرده، این نقاش توانست یک طاووس بکشد عین طاووس طبیعی، خدا چه جوری طاووس را در طبیعت آفریده؟ همانطور این نقاش زبردست است. یعنی عقلای ما بهترینشان و هنرمندترینشان آن است که کارهایشان رنگ طبیعت باشد. طبیعت ساخت خداست، آنوقت رنگ خدا پاک نمی شود. یعنی هرچه شلنگ بگیری به دم طاووس نمی رود. اما رنگ بشر خراب می شود. یک تخم مرغ را که انسان رنگ کرده با آب دهان پاک می شود. رنگ ما پاک می شود رنگ خدا پاک نمی شود. این حزب های سیاسی. امروز این حزب حاکم است آن حزب پائین نشسته، دو مرتبه آن حزب می شود بهار این حزب می شود پائیز. این خط های سیاسی امروز بهار است فردا پائیز. این تاجر است، این نمی دانم زیباست فردا تب می کند و از زیبائی می افتد. اینجا نمی دانم سکه ارزان می شود نفت گران می شود. یعنی بند به اقتصاد، بند به شکل، بند به سیاست، بند به هر چیزی پاک می شود، چیزی که پاک نمی شود رنگ خداست. ولذا پدر ما که می میرد، هفته اول پیراهن مشکی می پوشیم، تا چهلم هم سر قبرش می رویم، بعد از چله، کم کم سر قبر رفتن را کم می کنیم، یک سال، دوسال، چند سال دیگر می گوید سلام علیکم، احوال شما، آقا شما هجدهمین سالگرد فوت ابوی است، می گوئی والا من که یادم نیست خب خدا همهشان را بیامرزد. آقا می خواهیم یک فاتحه. . . فاتحه برو بخوان، برو بابا حوصلهام نمی رسد. دیگر برای پدرمان هم پول فاتحه نمی دهیم چند سال بگذرد. اما بعد از هزاروچهارصدسال، روز عاشورا برای امام حسین خرج می دهیم. رنگ خدا پاک نمی شود. شاه عباس کلاهش رفت، کلهاش رفت، زنش رفت، طلایش رفت اما کاروانسراهای شاه عباسی چون برای زوار امام رضا ساخته، در بیابانها، کاروانسراها پاک نشده، اما کلهاش پاک شد خودش هم پاک شد. اگر می خواهیم باشیم باید رنگ خدائی بگیریم و می شود هم. شما که وضو می گیرید، خب شبها وضو بگیرید بخوابید. حدیث داریم اگر وضو گرفتید خوابیدید، خواب هم که هستید ثواب عبادت است. یک ماه رمضان یک آیه قرآن خواندن ثواب یک ختم قرآن دارد، خب بخوان ثواب دارد. حالا که رادیو تلویزیون هم انواع قرائتها را دارد. خب بخوان. شما که داری می روی نماز جمعه، یک بوق بزن اگر همسایهها هم می آیند ببرشان. شما که صدقه می دهی، چرا برای سلامتی خودت، برای سلامتی همه. اصلا گاهی وقتها از خودمان بیائیم بیرون. می گوید همیشه باید برای سلامتی خودمان باشیم، اصلا من سالمم، اصلا گیرم به ما گفتند آقای قرائتی تو همه جانت سالم است، قطعا ما از طرف خدا ماموریم به تو ابلاغ کنیم، تو جانت سالم است، در عین حال صدقه بده برای سلامتی مردم. حتما باید برای سلامتی خودت که ماشینت چپ نشود؟ مردم آدم نیستند؟ یک خرده از خودمان بیائیم بیرون می شود عبادت. از خودمان بیائیم بیرون برویم سراغ خلق، نه خلق برای خلق، چون خلق هم مثل من است، اگر برای خلق باشد که خودم خلقم. نه از خودمان برویم بیرون برویم الهی شویم. وقتی الهی شدیم حساب نمی کنیم که ساعتی چند است، روزی چند است، درآمدش چقدر است؟ می گوئیم آقا کار خیراست؟ بله. مفید است؟ بله. مردم به این کار نیاز دارند؟ بله. اگر مردم به این کار نیاز دارند و مفید است من شروع می کنم. دیگربه من می خورد، به من نمی خورد. حدیث داریم دوره آخرالزمان آدم های معروف عارشان می شود اذان بگویند. می گویند آخر اذان. . چیز که. . . من خانه یک مدیر کلی یک زمانی مهمان بودم صبح پا شدم اذان گفتم، گفت بیاتو بیا تو. گفتم چرا؟ گفت من مدیر کلم. گفتم مگر مدیر کل زشت است الله اکبر بگوید؟ یاد این حدیث افتادم که دوره آخرالزمان آدمهائی که یک جوپز دارند، از الله اکبر خجالت می کشند. یک تاجر اذان نمی گوید. یک تیمسار و سردار و امیر اذان نمی گوید. یک آیت الله اذان نمی گوید. بابا اذان بگو. خدا رحمت کند آیت الله العظمی گلپایگانی اذان می گفت، شهید مطهری اذان می گفت، آیت الله احمدی میانه ای خدا رحمتش کند، می فرمود دکتر بهشتی شهید مظلوم چنان اذان می گفت مدرسه حجتیه که چند هزار متر صدایش را می شنیدند. اگر یک کاری مفید است، پزت را نگیر. هرچه خودت را می بینی از خدا دور می شوی. گرچه این مثل هایم تکراری است منتهی من چاره ای ندارم بعد از بیست و هفت سال حرفهایم بعضی هایش تکراری است دیگر چه کنم؟ می گویند کسی سوار اسب بود رسید به یک نهر آبی. نهر آب هم نیم متر طولش بود. اسب از نیم متر آب می رود اما این اسبه ایستاد. هر چه شلاق کوبید، افسار کشید، پاشتهاش را سیخ کوبید زیر شکم اسب نرفت. یک مردی این صحنه رادید گفت چته؟ گفت بابا آب کم است اسبه می تواند از تو آب رد شود، ایستاده. گفت یک بیل بردار آب را گلی کن می رود. این هم یک بیل برداشت و آب را گلی کرد و اسب رفت. خدا رحمت کند این خاطره را از یکی از دوستان شیرازی، حاجی نجات، یک وقتی برای من گفت این قصه را، مرحوم شده. چون وقتی مرحوم شده آدم راحت می تواند اسم آدمها را ببرد، تا زنده هستند اسم افراد را نمی شود برد، می گویند فلانی با که هست با که نیست. ما الان خیلی از علما داریم که اذان می گویند هان! خیلی از مدرسین داریم که اذان می گویند هان! منتهی چون زنده هستند اسمشان را نمی توانیم بگوئیم. می گویند ترویج شد، تبلیغ شد، یک هدفی داشتی، غرضی داشتی، ما حالا وقتی از دنیا می روند می گوئیم که دیگر نگویند غرضی داشتی. بهشتی و مطهری و آیت الله العظمی گلپایگانی. بله ایشان نقل می کرد می گفت که یک مرد حکیمی صحنه را می دید، گفت چته؟ گفت بابا اسب می تواند برود، نمی رود. گفت بیل بردار آب را گلی کن می رود. این هم یک بیل برداشت و زد در آب رودخانه و گلی کرد و اسب رفت، گفت خدا پدرت را بیامرزد. دلیلش چه بود؟ گفت اسب که رسید به آب، آب تمیز بود. آب تمیز نگاه می کرد عکس خودش را می دید و چون خودش را می دید پا روی خودش نمی گذاشت. و هر که خودش را ببیند و پا روی نفس خودش نگذارد، حرکت هم نمی کند. اگر می خواهی راه بروی باید خودت را. . . . من؟ به این سلام کنم؟ این عروس من است. بابا سلام کن. مادر شوهر به عروس سلام کند؟ بابا سلام کن. پدر به بچهاش سلام کند؟ بابا سلام کن. مدیر کارخانه به کارگرش سلام کند؟ بابا سلام کن. پیغمبر به بچهها سلام می کرد. سلام کن. اه او باید به من سلام کند. اخیرا تلفن که می کنی سلام می کنی، آقا ببخشید سلام از بنده است، حالا یا سلام از من یا سلام از تو، جواب بده. تا می گویم سلام می گوید سلام با بنده است. جواب من چه شد؟ در تلفن هم بگو سلام علیکم و رحمه الله بعد بگو مثلا سلام با بنده است. خیلیها عوض جواب سلام می گویند سلام از ماست. جواب سلام واجب است. هر کسی به هر که رسید سلام کند. چرا خدا ما را آفرید؟ برای معرفت. معرفت امام. امام شناسی به خدا شناسی با هم جفت شده. حدیث دیگر داریم که(خلقهم لینفعهم) خدا این مردم را آفرید که نفعی برساند(و یوصلهم الی نعیم الابد) تا اینها را به ابدیت وصل کند. هدف انسان چیست؟ 8- دنیا برای انسان، نه انسان برای دنیا مثنوی هم یک شعری دارد، می گوید: در جهان، دل جوهر و عالم عرض سایه دل کی بود دل را غرض؟ شعرش این است می خواهد بگوید ببین کل هستی مال ماست. «خَلَقَ لَکُم»، «سَخَّرَ لَکُم»، «مَتَاعاً لَکُم» ابر و باد و مه و خورشید مال من است. هستی برای ما آفریده شده، وقتی هستی برای ما است، ما نباید برای هستی کار بکنیم. یعنی من برای طلا کار بکنم؟ اصلا طلا مال من است نه من مال طلا. یعنی طبیعت برای بشر آفریده شده. من نباید برای خانه و تلفن و ماشین و اینها. . . اینها همه جمادند، یعنی سایه باید عقب آدم برود، آدم نباید عقب سایه برود. می گوید در جهان دل جوهر و عالم عرض. در هستی محور تو هستی، کل ابر و باد و مه و خورشید، اینها دنباله رو تو هستند، سایه تو هستند، عرضی هستند، اینها پرتوی از تو هستند، نقطه حساس خودت هستی. سایه دل کی بود دل را غرض؟ غرض شما نباید سایه باشد، سایه خوب است عقب شما برود، شما نباید عقب سایه بروید. دنیا عقب شما باشد خوبست، شما نباید عقب دنیا بروی. اگر این جمله را از آنطرف بخوانی درست است دنیا برای بشر، درست است. اما بشر برای دنیا درست نیست. نخ عقب سوزن برود طوری نیست سوزن نباید عقب نخ برود. هدف ما باید خدا باشد. چرا خدا ما را آفرید؟ تا خاکی ایم، افلاکی بشویم. تا فانی، با قی شویم. (;كُلُّ شَیْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ) (القصص/88) همه ما هالکیم، هرچه رنگ خدائی داشته باشد، گفتم کاروانسرای شاه عباسی ماند کاخ و کلهاش رفت. پول و دلارش رفت. خدایا. چه گفتم در این جلسه؟ گفتم ما با نیت می توانیم در همه خیرها شریک شویم. یک دعا می کنم آمین بگوئید: خدایا از الان تا ابد در همه خیرات و برکات ما را شریک بفرما. بحث دوم این بود: آفریده شده ایم برای اینکه رنگ الهی بگیریم. خدایا به همه ما توفیق خلوصی که کارهایمان رنگ عبادی داشته باشد مرحمت بفرما. تا حالا هر چه که رنگ الهی نبوده و رنگ زرق و برق و اینها بوده و پاک شده، گذشته های تلف شده ما را ببخش و بیامرز. والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 2719