نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 273
موضوع: امام حسين(ع) و قرآن (2)
تاريخ پخش: 77/02/17
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
1- مشتركات قرآن و امام حسين
بينندگان عزيز بحث را شام غريبان ميبينند. فرصتي براي گفتن نيست، از آقاي حسان استفاده نموديم. من هم چند جملهاي خدمتتان بگويم. گفتيم که امام حسين(ع) و قرآن وجوه مشترک دارند. چندتا را در جلسه گذشته گفتيم، چند تا نيز اين جلسه ميگوييم. 13- راجع به امام حسين(ع) در زيارت ناحيه داريم: امام حسين(ع) بزرگ است. «عَظِيمَ السَّوَابِقِ» (بحارالأنوار/ج98/ص320) حسين جان! تو سابقههاي درخشاني داري. قرآن هم لقب «عظيم» دارد. (وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ) (حجر /87) کلمهي «عظيم» هم صفت قرآن است و هم صفت امام حسين(ع). 14- (وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ) (بقره /23) قرآن ميفرمايد: اگر شک داريد که قرآن از طرف خداست يا اينکه ساخته و بافته پيغمبر(ص) است، شما هم ببافيد. آدم هستيد، عرب هم هستيد، شما هم سورهاي بياوريد. اگر شک داريد بسم الله، امام حسين(ع) هم فرمود: «فَإِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ هَذَا أَ فَتَشُكُّونَ أَنِّي ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ» (إرشاد مفيد/ج2/ص97) اگر در هر چه شک داريد، آيا در اين هم شک داريد که من پسر فاطمه هستم؟! 15- امام حسين(ع) فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا يَحِقُّ لَكُمْ عَلَيَّ» (بحارالأنوار/ج45/ص5)! اي مردم! ببينيد که من چه ميگويم. در روز عاشورا ده تا سخنراني شد (سخنرانيهاي کوتاه) حبيب بن مظاهر يک قطعه سخنراني کرد. اباالفضل(ع) سخنراني کرد خود امام حسين(ع) سه بار صحبت کرد که، حواستان جمع باشد، داريد چه چيز را با چه چيزي معامله ميکنيد؟! آخرت را فروختيد به دنيا؟! حسين(ع) را فروختيد به يزيد «أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي»اي مردم بشنويد سخنم را. «وَ لَا تَعْجَلُوا»: عجله نکنيد. اگر ميخواهيد مرا بکشيد، بکشيد، اما صبر کنيد بشنويد. «حَتَّى أَعِظَكُمْ»: من ميخواهم شما را موعظه کنم. قرآن هم در سورهي يونس آيه 57 مي فرمايد: (يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ) (يونس /57). قرآن موعظه است، امام حسين(ع) هم موعظه. 16- امام حسين(ع) فرمود: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ» (المناقب/ج4/ص89) من ميخواهم امر به معروف کنم. ميخواهم نهي از منکر کنم. من خروج نکردم براي اينکه حکومت بدست گيرم. من آمدهام براي اينکه به معروفها سفارش کنم، از منکرات جلوگيري کنم. امام علي(ع) ميفرمايد: «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ» (نهجالبلاغه/خطبه183) قرآن امر به معروف ميکند، از منکر زجر ميدهد. 17- راجع به قرآن داريم که: (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ) (ابراهيم /1) قرآن فرستاديم تا مردم را از ظلمت به نور دعوت کند. راجع به امام حسين(ع) هم داريم! امام حسين(ع) شهيد شد: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى وَ الرَّشَادِ» (تهذيبالأحكام/ج6/ص59) خون امام حسين(ع) ريخت تا مردم آشنا شوند. بفهمند که حق چيست. پيغمبر ما(ص)، اسلام را آورده رانندهاي هم در روز غدير خم پشت ماشين اسلام نصب کرد به نام علي ابن ابيطالب(ع)، بعد از پيغمبر(ص) رانندهي حقيقي را کنار زدند. يک رانندهي ديگري پشت فرمان گذاشتند. بعد رانندهي دوم و بعد هم رانندهي سوم، رسيد به زمان معاويه. معاويه هم شمشير را از رو بست. چند تا از بخشنامههاي معاويه را صبح ميخواندم، منقلب شدم. معاويه بخشنامه کرده بود: هر کس را که فهميد شيعهي علي بن ابيطالب(ع) است، حقوقش را قطع کنيد. گواهياش را در هيچ محکمهاي قبول نکنيد! بخشنامه ديگري هم کرد که: هر کسي را که فهميديد از علاقهمندان علي بن ابيطالب(ع) است، بريزيد و خانهاش را رو سرش خراب کنيد! بخشنامه ديگري که کرد اين بود: در تمام خطبههاي نماز جمعه شهرها، به علي ابن ابيطالب(ع) ناسزا بگوييد! اينها همه در ابن الحديد هست. بالاخره گاهي بايد خون حرف آخر را بزند. يزيد يک کاسه شراب دستش گرفته بود و ميگفت: اي شراب! تو خورشيدي، مشرق تو خُم، مغرب تو شکم من! از مشرق طلوع ميکني و در مغرب غروب ميکني. معاويه يزيد را فرستاد براي سر کردگي يک لشکري، مردم در جبهه گرفتار مرضي شدند، به يزيد گفتند: تو فرمانده لشکر هستي، مردم دارند دسته دسته ميميرند، کاري بکن. گفت: من که خوشم، مردم هر جوري شدند که شدند. زماني که اذان ميگفتند، يزيد به رقاصهها ميگفت: چنان بزنيد و برقصيد تا صداي « الله اکبر» را نشنوم! به معاويه گفتند: بس کن، چقدر کينهي علي(ع) را داري! گفت: من ناراحتم از اينکه در اذان: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» ميگويم!! من از اذان ناراحتم! چه بريز و بپاشها بود! چه اموالي که به غارت رفت! گاهي استدلال حرف را ميزند، گاهي هم بايد انسان با خون حرف خودش را بزند. امام حسين(ع) با خون حرف آخر را گفت و به مردم بصيرت داد. 17- امام حسين(ع) شفيع است. حديث داريم: سه دسته در روز قيامت، شاهد هستند. انبياء، علماء و شهداء. امام حسين(ع) شاهد است، شفيع است. نهج الفصاحه ميگويد: «نعم الشفيع القران» هم قرآن شفاعت ميکند و هم امام. 18- تربت حسين(ع) شفا است: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ تُرْبَةَ الْحُسَيْنِ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ» (وسائلالشيعه/ج14/ص522)، قرآن هم شفاء است. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ» )اسراء/82 ). قرآن شفا است، خاک کربلا هم شفاء است. عاشورا خيلي درس عجيبي است. به ما گفتهاند: در نماز سر بر مهر کربلا بگذاريد، ثوابش بيشتر است. هر مسلماني يك قطعه خاک کربلا در جيبش باشد. يعني اينکه: شهداء شما هرگز فراموش نميشويد. ما هفده رکعت نماز داريم، هر رکعتي هم دو تا سجده دارد. 34 بار بلند ترين نقطه بدن (پيشاني) ماليده ميشود به خاک کربلا، اين چقدر تربيت است. اگر يک انساني در روز 34 بار بلندترين نقطه بدنش را به خاک کربلا بگذارد، او ديگر رنگ حسين(ع) ميگيرد. ديگر زير بار زور و ذلت نميرود. 19- رشد: امام حسين(ع) فرمود: «إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ» (بحارالأنوار/ج45/ص8) من شما را به رشد دعوت ميکنم. در قرآن (سوره جن) هم داريم: «يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ» جن/2. هر دو ميگويند: ما براي شما رشد ميخواهيم. 20- ابن زياد در مسجد کوفه به امام حسين(ع) گفت: دروغگو! گفت: «الحمد الله الذي أظهر الحق و أهله و نصر أمير المؤمنين و أشياعه و قتل الكذاب بن الكذاب» (اللهوف/ص164)! ابن زياد فرماندار کوفه بود. گفت: خدا را شکر که اين دروغگو در کربلا کشته شد! قرآن هم ميفرمايد: «وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً» )فرقان/4) کفار هم ميگفتند: قرآن دروغ است. به امام حسين(ع) گفتند: دروغگو! به قرآن هم نسبت دروغ دادند! اين مشترکات خيلي عجيب است. 21- پيغمبر(ص) فرمود: «ان الحسين (عليه السلام) سيدالشهداء» باز پيغمبر(ص) فرمود: «الْقُرْآنُ سَيِّدُ الْكَلَامِ» (مستدركالوسائل/ج4/ص336) و يعني هر دو سيد (بزرگ) هستند. 22- امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ» (كاملالزيارات/ص80) جامع الحديث مرحوم بروجردي (ره) وقتي امام حسين(ع) شهيد شد کوهها لرزيدند. در قرآن هم داريم: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» )حشر/21 ( اگر قرآن بر کوه نازل شود، کوه ميلرزد، اينها را ما بايد قبول کنيم. گاهي اوقات ما فکر ميکنيم دنيا همهاش شعور است و فقط ما هستيم که از شعورها خبر نداريم 23- درباره امام حسين(ع) داريم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ وَ حُجَّةَ اللَّهِ وَ بَابَ اللَّهِ وَ الدَّلِيلَ عَلَى اللَّهِ» (كاملالزيارات/ص212) سلام بر تو حسين جان! تو راهنماي به سوي خدا هستي. در الحياه هم حديث داريم: « القران الدليل علي خير السبيل». برادران و خواهران! چطور شدند که جمع شدند و امام حسين(ع) را کشتند! چرا امام حسين(ع) شهيد شد؟! خود امام(ع) فرمود چرا؟ فرمود: ميدانيد چرا جمع شدهايد که مرا بکشيد؟ «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ» (بحارالأنوار/ج45/ص8) شکم هايتان از لقمههاي حرام پر شده است. عزاداران امام حسين(ع) فصل درو کردن گندمهاست. از استانهايي شروع شده است و تا يکي دو ماه ديگر گندمها درو ميشوند. بياييد زکات بدهيم. گندم زکات نداده را نون نکنيم. مال خمس نداده به بچههايمان ندهيم. تربيت بچه به اين نيست که کفش و کلاهش يکرنگ باشد. بعضي پدرها ميگويند« الحمدلله ببين! کفش و لباس و جورابش همه يک رنگ است، اسباب بازي هم برايش خريدهام. آيا اين تربيت است؟ نوار هم برايش خريدهام سرود هم يادش دادهام، اينها که تربيت نيست. تربيت اين است که لقمهي حلال به بچهات بدهي، مواظب آبروي مردم باشيم.
2- اهميت آبروي مسلمان
يک قصه برايتان بگويم: پسر حاج شيخ عباس قمي ملا بود و منبرهاي خوبي هم ميرفت. ده شب در مشهد براي سخنراني دعوتش کردند. روي منبر يک چيزي گفت، يک حديثي را نقل کرد بعد گفت: بله، مرحوم مجلسي (ره) اين حديث را اين رقمي معنا کرده، ولي کم لطفي کرده و درست معنا نکرده. معناي درست حديث اين است که پدر من گفته: منبرش هم خيلي شلوغ ميشد. شب خوابيد، پدرش يعني مرحوم شيخ عباس قمي (ره) صاحب کتاب مفاتيح الجنان به خوابش آمد. به او گفت: توبه مجلسي (ره) توهين کردي! من از تو راضي نيستم، مجلسي هم از تو راضي نيست. چرا اين حرف را زدي؟! ميداني مجلسي (ره) چقدر خدمت کرده است! راحت آبرويش را بردي؟ با اينکه اعلاميه زده بودند در مشهد، براي ده شب سخنراني، ايشان دو شب سخنراني کرد و قطع کرد و گفت: من ديگر سخنراني نميکنم. آن زمان آمد تهران و از تهران با اتوبوس به اصفهان رفت سر قبر مجلسي (ره)، سه شب در آنجا گريه کرد و متوسل شد و از او خواست که او را ببخشد. شب بعد پدرش به خوابش آمد و گفت: مجلسي تو را بخشيد. به اين راحتيها نميشود آبروي کسي را برد. من اين حديث را باز هم ميگويم: کعبه خيلي عزيز است. امام صادق(ع) فرمود: کعبه! خيلي عزيزي، آبروي مسلمانان از تو هم عزيزتر است. ما هرگز حاضر نيستيم به کعبه لجن بماليم، ولي راحت حاضريم لجن به آبروي مردم بماليم. علت دومي که امام حسين(ع) را شهيد کردند، عقده بود. اين حرف را از ميرزا خليل کمرهاي نقل ميکنم (يک ملاي محققي بود و در تاريخ مجتهد بود) ميگفت: چطور شد يک مرتبه اين همه آدم به کربلا آمدند؟! ميگفت: وقتي حکومت در دست علي بن ابيطالب(ع) بود، چند تا از مسئولين را برکنار نمود. چند تا از استانداران خلافي کرده بودند و حضرت آنها را عزل کرد. اينها عقدهاي شدند و آمدند در کوفه و دفتر زدند و شروع کردند جلسه و کلاس و… و روي مردم و بچهها کار کردند. وقتي امام حسين(ع) را تنها يافتند، اسم يکي يکي از استاندارها را ميگويد. و لذا در کربلا امام حسين(ع) فرمود: حلالي را حرام کردم! حرامي را حلال کردم! چرا مرا ميکشيد؟! گفتند: «بُغضاً لأبيک»؟ پدرت در جنگهاي بدر و حنين پدران ما را کشته يا مثلاً فاميل ما را که استاندار بوده عزل کرده بود. ورشکستگان سياسي گاهي وقتها اينطور ميشوند. اول طرفدار انقلاب است، بعد ميشوند ضد انقلاب وقتي ميپرسي: چرا ضد انقلاب شدي؟ ميگويد مرا عزل کردهاند. حالا انتقام ميگيرد. پناه ميبريم به خدا. کربلا خيلي عجيب است. يک آدمهايي خوش عاقبت شدند. البته حر معروف است، بعضي ديگر هم خوش عاقبت شدند. از آنها برايتان بگويم: (اسمش را نميبرم) شخصي در 14 تا عمليات شرکت کرده بود. يعني به همراه پيغمبر(ص) ميجنگيد. از ياران پيغمبر(ص) بود و کمک آن حضرت بود. به علي ابن ابيطالب(ع) کمک ميکرد. به امام حسن(ع) هم کمک ميکرد امام حسين(ع) به او نامه نوشت که: تو يک عمري در جبههها بودي، از ياران پيغمبر(ص)، علي(ع)، و حسن(ع) بودي، حالا من دارم به کربلا ميروم بيا. گفت: ديگر بس است. ما مدتي جبهه بوديم و خسته شدهايم. يکي لحظههاي آخر حسيني ميشود، يکي خانه نشين ميشود. وقتي گريه ميکنيد براي عاقبت به خيري دعا کنيد. من رفتم پيش آيت الله معصومي، آخوند ملا علي همداني، هم دورههاي امام (ره) بود در همدان، مرجع تقليدي بود. (90 ساله) گفتم: اگر شما يک دعاي مستجاب داشته باشيد، چه دعايي ميکني؟ گفت: دعا ميکنم که خدا عاقبت مرا به خير کند. رفتم پهلوي آيت الله العظمي گلپايگاني (ره)، همان سؤال را از ايشان کردم. ايشان گفتند: دعا ميکنم عاقبت به خير شوم. ممکن است يک کسي عمري سينه زني ميکند، عزاداري ميکند. مسجد ميآيد، اما يک امضاي ناحق ميکند و… يک جا شهادت نا حق ميدهد، يکجا دين فروشي ميکند. خطرناک است. 24- داريم: «حَنِّكُوا أَوْلَادَكُمْ بِتُرْبَةِ الْحُسَيْنِ(ع) فَإِنَّهَا أَمَانٌ» (تهذيبالأحكام/ج6/ص74) بچه که به دنيا ميآيد، اولين چيزي که به لبش ميمالي، تربت حسين(ع) باشد. باز هم داريم: «حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ يُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ» (نهجالبلاغه/حكمت399) فقط پدر نيست که حق به بچه دارد. بلکه بچه هم حق دارد. يکي از حقوق فرزند اين است که والدين او را قرآن بياموزند. اي امت حسيني! عزاداري کرديد، دستتان درد نکند. ولي اينکه ميگويند: سر بريده امام حسين(ع) روي نيزه قرآن خواند، يعني حتي سر از تن شما از قرآن جدا نشويد. بچههايتان قرآن بلدند!! شما که براي فيزيک و شيمي و… معلم خصوصي گرفتي، آيا براي معلم قرآن هم اين کار را کردي؟ براي قرآن چه کرديم؟ بياييد بچههايمان را قرآن خوان کنيم. آقاياني که قرآن بلدند روي ترجمه و تفسير کار کنند. اينها پيام دارند. سر بريده قرآن خواند يعني از تن جدا شدم ولي از قرآن جدا نشدم. امير المؤمنين(ع) با اينکه ميداند ضربت ميخورد و با اين حال به مسجد ميرود يعني چه؟ يعني: ميدانم که امشب شب نوزده است و ابن ملجم مغزم را ميشکافد، اما دست از مسجد بر نميدارم. ما اگر کفشمان هم گم شود ديگر مسجد نميرويم! يکي از بزرگان را سراغ دارم گفتم: چرا مسجد نميرويد؟ گفت: رفتم و کفشم را دزديدند! رفتيم روضه جا نبود! مگر اصحاب امام حسين(ع) شب چهاردهم جا داشتند؟ اباالفضل(ع) فرمود: «و الله إن قطعتم يميني إني أحامي أبدا عن ديني» (المناقب/ج4/ص108) به خدا قسم اگر دست راستم را بگيريد من هميشه از دينم حمايت ميکنم. اگر دست راستم را بدهيد، من از دينم دست بر نميدارم. اين درست است که اگر پنير و تخم مرغ درست شود ما دست از انقلابي برداريم؟! اينکه حضرت اباالفضل(ع) آب را جلوي دهان آورد ولي نخورد و گفت: بچههاي حسين از من تشنه ترند يعني چه؟ يعني به فکر ديگران هم باشيم. اگر پولداريد به مردم بدهيد. الان کربلا نيست ولي ابالفضل هست. اباالفضل(ع) آب را نخورد و گفت: ديگران تشنه ترند، يعني شما ميخواهيد تجارت کنيد، بخشي از پولتان را به فقراء اختصاص دهيد. اينها پيام است. اينکه شعر ميخوانند: جوانان بني هاشم بياييد علي را بر در خيمه گذاريد يعني چه؟ جوانان بني هاشم زنده بودند و علي اکبر شهيد شد. يعني اگر ميخواهي حرفت اثر بکند خودت زودتر عمل کن. ( أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ ) (يونس /104)
3- كربلاي ايران و كربلاي حسين
عاشورا ست. خيلي دلم ميخواهد روضه بخوانم ولي نميتوانم. ما خيلي زمان جنگ ميگفتيم: کربلاي ايران! واقعاً ايران هم کربلا بود نسبت به خيلي جاها، اما با کربلاي حسين(ع) فرق ميکند. شما يک مقايسه کنيد. خيلي از بچهها به جبهه ميرفتند. در جبهه با تانکر آب ميبردند در کربلا اباالفضل(ع) با مشک نميتوانست آب ببرد! بنياد شهيد در ايران درست شد به خانوادههاي شهداء احترام ميگذارند. آنجا خيمههاي خانوادهي شهدا را ميسوزاندند! لانه مرغ را کسي آتش نميزند. گيرم که اينها فرزندان حسين(ع) نبودند! آتش بر آشيانه مرغي نميزنند، گيرم خيمه خيمهي آل عبا نبود. در کربلاي ايران خبر شهادت جوان را به پدرش ميدادند در انجا علي اکبر روبروي چشمان بابا شهيد شد! در کربلاي ايران يک نفر يکي 0 دو تا شهيد ميدهد. در کربلاي ايران جوانان داوطلبانه ميرفتند. کربلاي ايران ميهمان کشي نبود. خودشان جبهه ميرفتند. آنجا امام حسين(ع) را ميهمان کردند. آخر ميهمان را که کسي نميکشد. در کربلاي ايران براي شهداء عزاداري ميکنند، روضه ميخوانند، در گودي قتلگاه وقتي زينب کبري(س)وقتي ميخواست روضه بخواند او را کتک زدند! اول روضه خواني که کتک خورد زينب کبري(س) بود. بچهها که گريه ميکردند کتک ميخوردند. در کربلاي ايران کسي جسارت زباني نميکرد، تير اندازي ميشد، اما در آنجا جسارت زباني ميکردند! دين خيلي گران به دست ما رسيده است. بنده که الان در تلويزيون هستم، کتکهايش را بلال خورد، من به پهلوهايش رسيدم. زجر کشيدهاند. شاعر از قول حضرت زهرا(س) نقل ميکند: «صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا» (المناقب/ج1/ص242) اينقدر بلا به من رسيد که اگر بلاها را به روزها ميريختند، روزها شب ميشدند! هيچکس حسين(ع) نميشود، هيچکس مثل بچههاي حسين نميشوند و لذا حضرت فرمود: کسي را مثل شما نديدم. عصر تاسوعا يک هجومي کردند که فرمود: بسم الله، ما منتظريم. از خواب بيدار شد، ديد که اسبها دارند رو به خيمه ميآيند. به ابالفضل(ع) فرمود: برو ببين چه ميگويند. فرمود: ميگويند: ميخواهيم بجنگيم. فرمود: به آنها بگو جنگ را عقب بيندازند. چرا؟ دلايلي دارد که خود حضرت يکي از دليلها را فرمود: امشب شب عاشورا است، من ميخواهم نماز بخوانم «أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ» (إرشاد مفيد/ج2/ص89) من نماز را دوست دارم. آيا ما هم نماز را دوست داريم يا فقط چون واجب است آن را ميخواهيم؟ يکي از برکات آن شب اين بود که: شايد لشکر يزيد فکر کنند و چند تا برگردند، يک فرصتي براي فکر کردن باشد و اباالفضل(ع) رفت جلو، (ابالفضل(ع) در لشکر يزيد يک فاميل داشت. گفت: من يک امان نامه گرفتهام که تو بيايي اين طرف! دعوت کردند. ابالفضل(ع) هم با يک تشري، با يک صلابتي فرمود: از من دعوت ميکنيد دست از حسين(ع) بکشم! اينها پيام دارد. ممکن است يکي يک فيلم برداشته باشد، به شما بگويد: تو هم بيا ببينم. هر جا خواستند ما را ببرند نرويم، مواظب باشيم. اينها مسائل تربيتي اين حادثه عظيم است: از چيزهاي مهم اين است که زينب کبري(س)، فرزندانش شهيد شدند. دو تا پسرش در کربلا شهيد شدند. يکجا در سخنرانيهايش نگفت: من خانواده شهيدم. از فرزندانش نگفت بلکه از حسين(ع) گفت. معنايش اين است که در مقام ولايت مطرح است نه خودمان. حسين(ع) را مطرح کنيم. حضرت قاسم(ع) سيزده ساله بود (پسر امام حسن مجتبي(ع)) امام حسين(ع) عموي او ميشد. به او گفتند: چطور ميبيني مرگ را؟ فرمود: مرگ: مرگ از عسل شيرينتر است! اينها جزء ديدنيهاي دنيا است. بچه سيزده ساله تحليل سياسي داشته باشد که بگويد: اگر بناست رژيم، رژيم اموي باشد و حاکم يزيد باشد، مرگ از عسل شيرينتر است. خيلي فکر بلندي ميخواهد امام حسين(ع) فرمود:: مرگ براي من مثل گردنبند زيبايي است بر گردن يک دختر» مرگ اين نيست که آدم بميرد و زندگي اين نيست که آدم نفس بکشد. چه بسا افرادي که نفس ميکشند ولي مردهاند.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 273