نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 281
موضوع: امام خميني (ره)، خطوط کلي وصيت نامه
تاريخ پخش: 77/03/14
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
1- انقلاب امام خميني كم از معجزه نداشت
بحث ما در آستانه رحلت حضرت امام (ره) پخش ميشود، در کنار مرقد مطهر آن بزرگوار هستيم. سالهاي قبل من به مناسبت سالگرد، بحثهايي داشتهام. امسال فکر کردم که: اين وصيتنامه که حدود 60 صفحه است، يکبار ديگر مروري شود تا ببينيم امام(ره) به ما فرمودهاند. براي همه اقشار هم خوب است، بعضي چيزها مثل قرآن است، که حديث داريم: قرآن را تکرار کنيد، بعضي چيزها مثل قرآن نيست، ولي با آن مثل قرآن برخورد ميشد، مثل اشعار پدر حضرت علي(ع). حضرت ابوطالب(ع) اشعار بسيار قشنگي داشت که امام صادق(ع) ميفرمايد: ما به بچه هايمان ميگفتيم: همانطور که قرآن حفظ ميکنيد، همانطور هم اشعار پدر بزرگتان (حضرت ابوطالب(ع)) را هم حفظ کنيد. بعضي چيزها را بايد تذکر داد. بخصوص کسي که عصاره اسلام است. حضرت امام (ره) به قوا آيت الله شهيد صدر که سفارش کرده بود: شما در امام آب شويد، ذوب شويد، همانطور که امام در اسلام ذوب شد. امام(ره) کسي است که در اسلام ذوب شده و به حق امامزاده است. امامزادهها به چه دليل معلوم ميشود امامزاده ميشوند. امامان که تعدادشان معين است) امامزادهها امام زادگيشان را با معجزه نشان ميدهند. و حضرت امام(ره) معجزه کرد. چطور اگر مس طلا شود معجزه است، ولي اگر يک ايران ترسو شجاع شوند معجزه نيست؟! چطور اگر موسي(ع) عصا به سنگ بزند معجزه است، قلمي که امام(ره) روي کاغذ ميآورد و اعلاميههايي که بيرون ميداد و دلها را آب ميکرد معجزه نيست؟! قرآن ميفرمايد: بعضي دلها از سنگ سفتتر است؟! (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ) (بقره /74) از کنار بعضي سنگها آب ميجوشد، ولي بعضي از دلها هيچ تکان نميخورد اگر موسي(ع) عصايش را به سنگ زد و آب جوشيد، اين معجزه است، امام(ره) هم قلمش را کشيد به كاغذ و دلها تکان خورد. اعلاميههاي امام(ره) دلها را تکان داد. اگر جريان آب از سنگ معجزه است، به حركت آوردن يک امت بيتفاوت هم معجزه است. شجاع کردن ترسو معجزه است. ترساندن شجاع هم معجزه است. اگر فرعون ترسيد و ترسش معجزه است پس ترس شاه هم معجزه است. منتها ما براي اينکه حريم نگه داريم به کارهاي انبياء و ائمه(ع) ميگوييم معجزه (به هر حال هيچ کس امام معصوم نميشود. ) اينها را ميگوييم: کرامت. ولي در حقيقت کار امام(ره) يک کار استثنايي بود. قدرت غيبي بود. ملاکش اين است که بشر عادي نميتواند اين کارها را انجام دهد. من در اين وقت کوتاه ميخواهم فرازهايي از وصيتنامه حضرت امام(ره) را بگويم. تا تجديد عهدي باشد با امام(ره) و با پيام امام ره، اول اينکه ايشان ميفرمايد: ظلمي که در تاريخ براي کنار گذاشتن قرآن و اهلبيت(ع) گفته شده، هيچ کس نميتواند بنويسد يعني همان چيزي که پيغمبر(ص) از آن وحشت داشت، همان شد، حضرت فرمود: دارم ميروم، دو چيز سنگين را بين شما گذاشتهام (قرآن و اهلبيت(ع)) اينها از هم جدا نشوند. بارها فرمود: جدا نشود، جدا نشود، جدا نشود، آخرش هم جدا شد، گروهي با قرآن آشنايي ندارند، گروهي هم با اهلبيت(ع) آشنايي ندارند، گروهي هم فقط با ظاهر اين دو آشنايي دارند، با باطن آشنايي ندارند. حافظ قرآن هستند اما محافظ قرآن نيستند. همه قرآن را از حفظ ميخواند، اما حاضر نيست براي يکي از آيههاي قرآن يک سيلي بخورد! فرق است بين حافظ قرآن و محافظ قرآن. براي امام حسين(ع) اشک ميريزد اما وقتي بچه دار ميشود خجالت ميکشد و برايش سنگين است که اسم دخترش را فاطمه بگذارد! يعني يک عزاداري سطحي ميکند. آن مقدار عشق به امام حسين(ع) ندارد که نام دخترش را فاطمه بگذارد. افرادي به پوست قرآن اکتفا کردهاند يعني حافظ قرآنند نه محافظ قرآن، آنهايي هم که اهلبيتي هستند به يک عزاداري اکتفا کردند اما اينکه يک کتابي بخرند يا با روششان آشنا بشوند يا نام فرزندشان را از نامهاي اهلبيت(ع) بگذارند نه، يعني در حد ظاهر هستند. امام(ره) ميفرمايد: خيلي به قرآن و اهلبيت(ع) ظلم شده است ودشمن براي اينکه اينها را از هم جدا کند اول اهلبيت(ع) را جدا کرد. ميگويند: اگر ميخواهي يک شخصيت را ترور کني اول محافظش را ترور کن. مرحوم شهيد مفتح(ره) همينطور به شهادت رسيد، يعني اول محافظش را ترور کردند، ميخواستند قرآن را ترور کنند، اول مفسر قرآن را ترور کردند. يعني اهلبيت(ع) را. قرآن بي اهلبيت مثل سوزن بدون نخ است، يعني چيزي نميدوزد. امام(ره) ميفرمايد: در اين وصيتنامه حرفهايي زدهام که تا بعد از فوت من آنها را بخوانند، که خاطرشان جمع باشد که جيزي براي خودم در نظر نگرفتهام. اگر در وصيتنامهام نوشتهام: چنين کنيد چنين کنيد، حالا دوستان که عاشقند، ولي دشمنان نگويند: براي خودش چيزي در نظر گرفته! اگر من شيخ بگويم: خمس بدهيد، مردم ايران ميگويند: او براي خودش نميگويد چون سيد نيست. اگر يک سيد بگويد: خمس بدهيد، ممکن است بگويند: براي خودش ميخواهد. مثل حديث افطاري دادن، اگر يك آخوندي شب عيد فطر به مردم بگويد: افطاري بدهيد، مردم خيالشان راحت است که او اين حديث را براي خودش نميگويد چون شب آخر ماه رمضان است. امام فرموده: من گفتهام که اين وصيتنامه را بعد از فوت من بخوانيد، که مقام معظم رهبري آن را در خبرگان خواندند. اول وصيتنامه، امام(ره) ميفرمايند: ما افتخار ميکنيم معمولا اول وصيتنامهها ميگويند: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً امير المؤمنين و اولاده المعصومين حجج الله» و… يعني گواهي ميدهم… امام(ره) در اين وصيتنامه نگفته گواهي ميدهم، بلکه ميفرمايد: افتخار ميکنم. ممکن است کسي گواهي بدهد ولي افتخار نکند. امام(ره) در اول وصيتنامهاش به جاي «أَشْهَدُ… » ميفرمايد: مفتخوم يعني هم شهادت ميدهم و هم به اين شهادت ناز ميکنم. افتخار ميکنيم به قرآن، به نهج البلاغه، به مصحف فاطمه(س)، به دعاهاي پر مايه افتخار ميکنيم که امام باقر(ع) بالاترين شخصيت تاريخ از ما است. افتخار ميکنيم که فقه جعفري (ع) است از امام معصوم سرزده افتخار ميکنيم به شهادت، تمام ائمه ما(ع) شهيد شدند. و شهادت افتخار ما است افتخار ميکنيم که زنها، کوچک و بزرگشان در همه صحنهها بودند. افتخار ميکنيم که تأثي به زينب کبري(س) شد. افتخار ميکنيم که در مقابل صهيونيستها و امريکا ايستادهايم. افتخار ميکنيم که ايران يک سمت و تمام کفر جهاني هم يک سمت افتخار ميکنيم که اينقدر عزيزم که همه کفر يک سمت، ايران هم يک سمت. فاز اول فرمايشات امام(ره) «افتخارات» است، من خيلي فهرست وار ميخواهم بگويم. امام(ره) در اين وصيتنامه با همه وزارتخانهها صحبت کرده است: وزارت آموزش و پروش، نيروهاي مسلح، وزارت ارشاد، حوزه علميه، دانشگاه، روحانيت، به همه يک سري تذکراتي دادهاند. امام(ره) يک نخي در همه دانهها چرخاندهاند. يعني هر کسي را مخاطب قرار داده اين هست يعني آنجايي که با خانمها صحبت ميکنند اين هست. آنجايي که با علماء صحبت ميکنند، با دولتمردان صحبت ميکنند و… يعني مثل شيريني که در همه شيرينيها هست و مثل آبي که در همه ميوهها هست يک چيزي در همه اين وصيتنامه هست آنها را برايتان نقل ميکنم. خطوط کلي وصيتنامه:
2- خط و مشي كلي وصيتنامه امام خميني
1- دوري از خود باختگي: اين در همه وصيتهاي امام هست. به همه ميفرمايد: خود باخته نباشيد. خودتان يک کسي هستيد. چرا خودتان را کم ميبينيد؟! هم سابقهي شما بالا است… در اروپا 200 سال است که حمام پيدا شده است، ولي در حديث ما 1300 سال پيش است، روايت داريم: قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع: «إِذَا دَخَلْتَ الْحَمَّامَ فَقُلْ فِي الْوَقْتِ الَّذِي تَنْزِعُ فِيهِ ثِيَابَكَ اللَّهُمَّ انْزِعْ عَنِّي رِبْقَةَ النِّفَاقِ وَ ثَبِّتْنِي عَلَى الْإِيمَانِ» (منلايحضرهالفقيه/ج1/ص112) يعني حمام در اسلام 1300 سالش است اما در اروپا 200 سال دارد. آقاياني که پاي تلويزيون نشستهاند به دايره المعارفهاي انگليسي مراجعه کنند، کلمه حمام در آنها نيست! اين مال بهداشتشان. اگر مقداري پوست هندوانه کنار خيابان ما باشد ميگويند: ايران اصلاً بهداشت را رعايت نميکند! (البته نبايد باشد، بايد شهرهاي ما لوکس باشد) اما مال آنها چطور؟ آنها در کشورشان سگ است، در جاي خاصي هم نيست، در همان رختخواب و اتاق و حمام و آشپزخانه و آسانسور و… است. و ميکروب ادرار سگ به مراتب از ميکروب هندوانههاي ما بيشتر خواهد بود. کفار بسيار کثيف هستند. و ما مفتخريم که در بهداشت از آنها جلوتريم. در فهم آن زماني که ما بوعلي سينا داشتيم آنها شاگردش را هم نداشتند، ما مفتخريم که وقتي در اروپا چاپخانه اختراع شد دومين کتابي که آن را چاپ کردند کتاب قانون بوعلي سينا بود. سابقه تمدن، سابقه فرهنگ، سابقه بهداشت… خود باختگي براي چه؟ الان هم در اين چند ساله، بچههاي ايراني در همه مسابقات مقامهاي زيادي کسب کردهاند. از شطرنج تا رياضي و کامپيوتر و فيزيک و شيمي و… ايراني ميفهمد. ما مفتخريم که ايراني هستيم. 2- نفوذ بيگانه: در مورد خودباختگي من خيلي تعجب ميکنم، آدم گاهي در خيابان که راه ميرود چشمش ميخورد به نوشتههايي از اين قبيل: بستني ايتاليايي، آدامس مکزيکي، شيريني بلژيکي و… هيچکدام از اين شيرينيها به نصف باقلواي يزد نميرسد. اما اين خود باختگي نميگذارد. اين خود باختگي است که اگر يک چيزي خارجي باشد صداي «به به و چه چه» درآيد. و در مقابل جنس ايراني بگوييم: ايرانيه؟! يک خود باختگي بيخودي داريم. تحقير شدهايم. من يکبار ديگر اين را گفتهام: کلاه نمد را ميگويند: اه! وقتي آن را کنار ميگذاريم، يک کلاهي سرمان ميگذارند به نام شاپو که همان نمد است کمي دوري دارند. لباس عربي خودمان را کنار ميگذاريم بعد لباسي تنمان ميکند که از هر لباسي درازتر است به نام ماکسي! نفوذ بيگانه: در دانشگاه، در حوزه، در نيروهاي مسلح، در جامعه گاهي افراد بيگانه وارد ميشود. يکي از آيات قرآن را در اين رابطه برايتان ميگويم. (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ) (آلعمران /118) اگر کسي پرسيد: آيا در قرآن آيهاي در مورد نفوذ بيگانه داريم؟ يکي اين است. ترجمه: اي کساني که ايمان آوردهايد «لا تَتَّخِذُوا»: نگيريد «بِطانَةً» از بطن به معناي شکم ميآيد، «بِطانَةً» يعني چيزي که در شکم آدم ميرود، در شکم جامعه ميرود (در پادگانها، کارخانهها) «دُونِكُمْ»: غير خودتان. از غير خودتان نگذاريد کسي برود درون شما و نفوذ کند. و اسرار شما را کشف کند کدام کتابخانه کتاب خطي دارد، در کدام موزه آثار باستاني داريد، در کجا نفت داريد، در کجا اسلحه داريد، اصلاً نگذاريد بيگانگان بروند در شکمتان. عوامل نفوذي و مستشار خارجي ممنوع! اگر کشورهاي اسلامي بخواهند همين آيه را عمل کنند، همه مستشارهاي خارجي را بايد بيرون کنند. که يکي از برکات حضرت امام(ره) همين بود. در سايهي انقلاب، همه مستشارها فرار کردند. يک آيه ديگر نيز دربارهي « عامل نفوذي» داريم يک توطئهاي بود مال يهوديها، خوب گوش دهيد. عدهاي از بزرگان چهرههاي يهوديها گفتند: يک طرح! صبح ميرويم نزد پيامبر اسلام(ص) و مسلمان ميشويم. غروب ميگوييم: ببخشيد، دين شما اساس ندارد! بر گرديم يهودي شويم. اين کار دو تا فايده دارد: 1- باقي يهوديها هوس مسلمان شدن نميکنند. ميگويند: بزرگانمان که رفتند، برگشتند! 2- مسلمانها هم تودلشان خالي ميشود! ميگويند: دين ما اينقدر زور ندارند که ميهمانان خارجي را جذب کند، و لذا قبل از آمدن آنها خدا به پيغمبرش دستور داد: امروز چند نفر ميآيند و مسلمان ميشوند، به مسلمانها بگو: اينها صبح ميآيند مسلمان ميشوند، غروب هم از دين بر ميگردند. نه از آمدنشان شاد شويد و نه از رفتنشان ناراحت شويد. اين توطئه است. پيغمبر هم به مردم پيغام را فرستاد. و مردم فهميدند که، نه آمدنشان روي حساب است و نه رفتنشان، بلکه بر حساب و اساس شيطنت است. آيهاش اين است: (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ) (آلعمران /72) «وَجْهَ النَّهارِ»: اول روز، اخره: اخر روز. در تمام اقشار از افراد خود باخته وجود دارند. طرف دلش آب ميشود که يکبار اروپا برود! و افتخار ميکند، اما سالهاست که حج به گردنش واجب است و اصلاً دلش براي رفتن به مکه تکان نميخورد!؟ 3- مردمي بودن: در انقلابهاي ديگر يک کودتاي نظامي ميشود و يک گروهي بالا ميروند، امروز اينها زنده باد، فردا آنها زنده باد! انقلاب مردمي يعني انقلابي که از متن مردم بجوشد. مثل ظهر عاشورا. ظهر عاشورا همه عزاداري ميکنند و کسي به کسي نميگويد: شما که عزاداري ميکنيد از کدام وزارت خانه و کدام گروه هستيد؟! وزارتخانه نميخواهد، همه مسلمانند. «يا حسين(ع)» ظهر عاشورا هيچگونه تبصره، آيين نامه، تأمين اعتبار و حزب بازي و… نميخواهد. چون از دل مردم يا حسين(ع) ميجوشد. اين جوشش مردمي، خيلي ارزش دارد (مردمي بودن) اهرمي هم که مردمي بودن را حفظ ميکند، همين «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» است. وقتي گفته ميشود: قد… همه ميريزند در مسجد. بدون کارت دعوت و صف و… کوچک و بزرگ و سفيد و سياه همه پهلوي هم ميايستند. همه با هم خم ميشوند و… اين روحيه مردمي بودن از طريق شرکت در نماز جماعت حاصل ميشود «مردمي بودن» قصه را تروتازه نگه ميدارد. امام(ره) ميفرمايد: مسئوولين از مردم جدا نشوند. من گاهي وقتها با خودمان ميگفتم: منظور قرآن از «آيا راه رفتن پيغمبر(ص) را هم بايد بدانيم؟! بله که بايد بخوانيم. براي اينکه اگر فوق ليسانس شديم، مسجد نميرويم! يمشي… برو در بازار… کمي که درس ميخواند ديگر عزاداري نميرود! ميگويد: من دانشجو هستم، حجه الاسلام هستم! آقا! برو سينه بزن. وقتي ميگويد: پيغمبر(ص) رفت، يعني علم حوزه، علم دانشگاه، ماشين و پول و مقام و… را کنار بگذاريم و داخل مردم شويم. مردمي بودن خيلي مهم است. از مردم، با مردم، در مردم. هر سه تاي اينها هم در قرآن هست. در مردم و از مردم: (فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ) (بقره /129)، با مردم: (وَ الَّذينَ مَعَهُ) (فتح /29)، يک شب ديدم که در تلويزيون طريقه ترشيسازي را ياد ميدهند. چند گرم… چند گرم… و… گفتم: والله زنان و مادران ما اينگونه ترشي درست نميکنند. زنگ زدم به صدا و سيما که اين ترشي مال کجاست؟ گفتند: اين مال خانوادههايي است که از حسينيه ارشاد به بالا زندگي ميکنند! يک چيزي ياد مردم بدهيد که مال همه مردم باشدو بعضي حرفها اصلا به درد نميخورد مثل اين است که کسي بيايد در مدرسه فيضيه و انواع کراوات را بيان کند، آخوندها که کراوات نميزنند! بعضي بحثها اينقدر بي در و دروازه است. از تحقيقات، منبرها و… مردمي باشد… کاربردي خواهد بود و نافع. 4- اسلامي بودن: امام(ره) در تمام بندهاي وصيتنامه، اين مسئله اسلامي بودن را ذکر کردهاند. در تبليغ، در چاپ کتاب، در تدريس، در تصميم، در تفکر، در برخورد و… همه را ميفرمايند که اسلام همه چيز دارد. يک وقت اسلام، نماز و روزه است ميگويند: نميشود که همه کارها را دست آخوندها داد. بنده اسلام شناس نيستم، آيت الله و فقيه هم نيستم، فيلسوف نيستم، متکلم نيستم، عارف نيستم، شاعر نيستم، مورخ نيستم، و هيچ مقام علمي ندارم، يک طلبه عادي هستم. اما الان پشت اين دوربين ادعا ميکنم که با همين اطلاعات بسيار اندکي دارم هر کس هر حرف حسابي دارد اگر به من بگويد من آيه و حديثش را به او ميدهم. شما چه ميگوييد که آيه و حديث نداريم! شما اگر يک کمي با اسلام آشنا شويد خواهيد فهميد که اسلام خيلي عميق است. اصلاً آدم گيج ميشود وقتي در حديث ميخواند: پيغمبر(ص) در فصل تابستان لباس هايشان را براي ضد عفوني کردن، در ديگ ميجوشاندند. بالاترين پيشرفتهاي بهداشتي را پيغمبر(ص) داشته است، وقتي آدم ميفهمد که پيغمبر اسلام(ص) مسواکش را پشت گوشش ميگذاشته… يک دقتهاي عجيب و ظريف! اينها خيلي مهم هستند. کساني ديگر ندارند. يک خاطره از امام(ره) بگويم. گوينده اين خاطره، آيت الله سبحاني از مدرسين قم هستند. (حاج شيخ جعفر سبحاني)، من از ايشان شنيدم، گوش بدهيد: (در سالگرد رحلت امام و در کنار مرقد آن بزرگوار، ببينم برخورد اسلامي چگونه است. ) حديث داريم. در سفرههايي که تنها نيستي و کسي کنارت ايستاده است، چيزي از دهانت در نياور تا در بشقاب بگذاري (هسته خرما…) آيت الله العظمي بروجردي (ره) (مرجع تقليد) آمدند منزل امام (ره)، امام (ره) بود و آقاي بروجردي (ره). امام (ره) يک پرتقال گذاشتند جلوي آقاي بروجردي (ره) ايشان نخوردند! امام (ره) پرتقال را پوست کندند و جلوي ايشان گذاشتند. امام (ره) پرتقال پوست کنده را آورد جلوي دهان آقاي بروجردي(ره) و فرمود: ميل بفرماييد. ايشان هم خوردند. منتها براي اينکه به آن حديث عمل کنند هستههاي پرتقال را در دستشان نگه داشتند زير عبا! تا اينکه جلسه تمام شد و ايشان از منزل امام (ره) خارج شدند، درشکه که آمد آقاي بروجردي (ره) را سوار کند، ايشان هستههاي پرتقال را در سطل زباله انداختند. يعني براي اينکه به يک حديث عمل کنند دقيق بودند. آقاي بروجردي (ره) در رسالهشان نوشتهاند: خوردن غذاي گرم مکروه است. امام (ره) هم حاشيه زدهاند که: غذاي گرم خوردن مکروه است به شرط آنکه داغ باشد. يعني فرق است بين غذاي گرم و غذاي داغ. اين دقت است. الان اگر شما به بهترين هتلها برويد، طرف مرغ را از دهانش در ميآورد و روي سفره در بشقاب ميگذارد. همه هم سوپر دو لوکس هستند. نه خير آقا، آخوندهاي ما به مراتب از سوپر دو لوکسها تميزترند. چون به آداب اسلام عمل ميکنند، يک پزشکي خيلي از امام(ره) تعريف ميکرد. امام (ره) خيلي کمال داشتند. همينجا يک زماني رانندههاي تاکسي دعوت شدند (آخرين سخنراني حاج احمد آقا(ره)) ايشان در جملاتشان فرمود: اشک امام (ره) سحرها که گريه ميکردند دستمال کاغذي کافي نبود با حوله اشک هايشان را پاک ميکردند، اشک امام (ره) نماز شب امام (ره) شجاعت امام (ره)، سعه صدر امام (ره) و… من به پزشک گفتم: شما از چه چيز امام (ره) خوشتان آمده؟ گفت: آقاي کوثري روضه ميخواندند، امام (ره) هم دستمالي در دستشان بود و گريه ميکردند، همينطور که گريه ميکردند بيني امام (ره) ترشح پيدا کرد، امام (ره) با دستمال اشکش بينياش را پاک نکرد بلکه يک دستمال ديگر در آوردند و با آن پاک کردند و ميگفت: من به عنوان يک پزشک، از اين جهت که امام (ره) بهداشت را رعايت ميکردند عاشق ايشان شدم. اسلام دين عزيزي است. امام وقتي ميخواست بگويد: اسلام، ميگفت: اسلام عزيز. 5- مسئله دخالت و نظارت: آيه قرآن است (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ) (توبه /71) همه ما بر همه شما ولايت داريم و همه شما هم بر همه ما ولايت داريد. يک دختر 9 ساله که تازه به تکليف رسيده است حق دارد از بالاترين مقامات مملکتي. نهي از منکر کند اگر بالاترين مقامات با کفش آمد داخل مسجد و فرش مسجد خاکي شد. اين دختر 9 ساله ميتواند بگويد: حضرت آقا با کفش داخل مسجد شدي گناه کردي. نميتواند بگويد برو بچه! يعني اسلام به قدري عزيز است که به يک دختر 9 ساله گفته: حق نظارت و دخالت و پيشنهاد و تذکر به بالاترين مقامات را داري. کدام دين غير از اسلام عزيز اين اجازه را صادر کرده است. به رهبر ميتواني پيشنهاد بدهي، به رييس جمهور ميتواني پيشنهاد بدهي. و لذا امام(ره) فرمود: در انتخابات مجلس، خبرنگاران، رياست جمهوري و… خودتان را کنار نکشيد، حفظ نظام جمهوري اسلامي از مهمترين واجبات است. 6- به ديگران اکتفا نکردن: تنها به ديگران اکتفا نکنيد. اين هم از فرازهاي بسيار درخشنده حرفهاي امام (ره) است. يعني اينکه: نگو، ما گفتيم، ديگر مسؤوليتي نداريم! اين حرفها چي است؟ آيا فقط بايد بگويي و ديگر هيچ؟! بايد داد بزني و بگويي. ميگويد: من سه بار گفتهام! خُب 4 بار بگو. اين امام (ره) است. ميفرمايد: اگر سي بار تذکر دادي و گوش نداد اگر ميداني بار 31 گوش ميدهد بايد بگويي. به خصوص در مورد خانواده، قرآن ميفرمايد: (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها) (طه /132) خانوادهات را به نماز سفارش کن. «وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» نگو: من يک بار گفتم و گوش نداد! مقاومت کن، صبر کن، خسته نشو. حتي فرمود: اگر عيبي در مسؤولين ديديد به آنها تذکر دهيد، اگر ديديد مسؤولين گوش نميدهند خودتان اقدام کنيد. منتظر مسؤولين هم نباشيد. 7- گزينش خوب: اگر رهبر صالح، رييس جمهور صالح، دولت صالح، شوراي نگهبان صالح، وکيل و وزير صالح، اگر همه صالح باشند و بهترين قانونها را وضع کنند اما آن کسي که ميخواهد اجرا کند آدم صالحي نباشد همه صالحها از بين ميروند. مثلاً يک خانه خوبي، بسازي و دست يک سرايدار بيقابل بدهي، همه معماري و مهندسي و… هدر ميرود. گزينش بايد صالح باشد. من اين را بگويم: بعضي از کساني که وارد برخي ادارهها ميشود موقع بيرون آمدن يک ضد انقلاب ميشوند! يعني نانخور دولت ضد دولت درست ميکند! با طفره، با کاغذ بازي، با رشوه، با پارتي بازي و… حديث داريم: اگر مسلماني به شما مراجعه نمود و کارش را راه انداختي و او را شاد کردي، رسول خدا –(ص) – را شاد کردهاي. 8- از زمان عقب نبودن: اين هم در همه فرمايشات ايشان هست. ميفرمايند: ببينيد آخرين اسلحهاي که دنيا دارد چه است؟ به دانشگاه ميفرمايد: ببينيد آخرين مدارج علمي و کشفيات دنيا چيست؟ به حوزه ميفرمايد: ببينيد آخرين اشکالاتي که در ذهن جوانها ميکنند چه است؟ ما از اينها در دنياي آخوندي داريم با کمال تأسف! يک بحثي ميخوانيم که اصلاً مورد نياز نيست! اما صدها اشکال در ذهن جوانهاست، اما براي پاسخش مطالعه نشده است! در اين باره يک حديث ميخوانم: به پيغمبر ما(ص) گفتند: فلان گروه کافر با يک روش نوي ميجنگند؟! يک تاکتيک جديدي به کار ميبرند. پيغمبر اسلام(ص) ده نفر جوان مسلمان را فرستادند و فرمود: برويد روش آنها را ياد بگيريد و به مسلمانها آموزش بدهيد. اصلاً چرا پيغمبر(ص) به معراج رفتند؟ براي اينکه وقتي مردم با آپولو به کره ماه ميروند پيغمبرشان هم بايد آنجاها را ديده باشد، يک شتر سوار که نميتواند رهبر آپولو سوار باشد. بايد پيغمبر(ص) يک قدم جلوتر باشد، مردم وقتي ميگفتند! جنگ جنگ تا پيروزي، امام (ره) ميفرمود: تا پيروزي يعني چه؟ جنگ جنگ تا رفع کل فتنه از جهان، يعني: هميشه يک قدم جلوتر باشيد. دنيا ماليات دارد، ما هم ماليات داديم. منتها ماليات ما همان ماليات دنياست به علاوه ده امتياز. منتهي چون نميدهند ما خمس و سهم امام(ع) هم ميگويم. حديث داريم (يک هيئت حديث): اگر مردم زکات اموالشان را بدهند حتي يک فقير هم در کره زمين نميماند (حتي يک شکم گرسنه هم در زمين نميماند) از زمان عقب نمانيم. خودِ اسلام خيلي از زمان جلو است. ببين تا حالا کسي اين کلمه از دهانش بيرون آمده! «ز گهواره تا گور دانش بجوي» آيا کسي ميتواند بالاتر از اين حرف حرفي بزند؟! اصلاً اسلام به کلمه فارغ التحصيل ميخندند. براي اسلام سن مطرخ نيست (در طلب علم) ميگويد: ما فارغ نداريم. و لذا به پيغمبرش ميفرمايد پيغمبري که (وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً) (كهف /65) علمش لَدُّني است (فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ) (انشراح /7) نگو که الحمدلله 15 خرداد است پس سه ماه تعطيلي، ميفرمايد: وقتي فارغ شدي… ما تعطيلي نداريم. به قول شهيد باهنر (ره) که ميگفت: در تابستان تعليم تعطيل است تربيت که تعطيل نيست. در ثاني شما در مدرسه مگر چقدر ياد ميگيري؟ خيلي از چيزها را بايد بيرون از مدرسه ياد بگيري. در مدرسه چهار تا فرمول ياد ميگيري و امتحان ميدهي، بعد هم يک مدرک ميگيري. الان هم ميبينيد نه تنها ديپلمهها کار ندارد بلکه ليسانسيهها هم کار ندارند. بايد در تابستان يک هنري ياد بگيرند تا به کارشان بيايد. در تابستان تير اندازي و شنا و رانندگي و… ياد بگيريد. با تماشاي فوتبال ديگران در تلويزيون چيزي گير تو نميآيد. فردا ميخواهي ازدواج کني، يک هنري، يک کاري ياد بگير. جوان داريم که 19 ساعت پاي تلويزيون مينشينيد بابا يک ساعت بس است بلند شو و به کارت به جوانيت برس، شنا بلد نيستي، کامپيوتر بلد نيستي، خطت بد است، قرآن بلد نيستي، شعر بلد نيستي، مقاله بلد نيستي، آخر کسي که اين همه کار وقتتان تمام شد. بايد اين فرازها را تابلو کرد و در خيابانها نصب کرد. به مناسبت رحلت امام (ره) از آقاي کوثري که روضه خوان امام(ره) بودند دعوت کردهايم تا ما را به فيض برسانند.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 281