نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 320
موضوع: امام سجاد(ع)، اولي الامر
تاريخ: 04/01/67
بسم الله الرحمن الرحيم
در ميان جمعي از محصلين و بزرگواران عزيز، آقا زادههاي شهدا از مدرسه شاهد، خواهراني که پشت جبههها لباس ميدوزند و خدمات فراواني ميکنند، هستيم. امروز در اين جمع چند قشر مهمان داريم. بحثي را که بينندهها ميبينند در اوايل ماه شعبان است که در آستانه تولد امام زين العابدين است. لذا ميخواهيم با زندگاني امام سجاد(ع) بيشتر آشنا شويم. تمام مصيبتهاي که سر کشورهاي اسلامي ميآيد به خاطر نامردهايي است که در کشورهاي ديگر حکومت ميکنند.
1- اوليالامر چه كساني هستند؟
در قرآن يک آيه داريم که هر مسلمان بايد اين آيه را بداند. قرآن ميفرمايد: (أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) (نساء /59) «أَطيعُوا» به معني «اطاعت کنيد» است. «الله» يعني از خدا اطاعت کنيد. «الرَّسُولَ» يعني از رسول خدا اطاعت كنيد. اما اين اولي الامر کيست که خدا ميفرمايد از او اطاعت کنيد؟ ماه رجب ماهي است که امام جواد در آن متولد شده است. حضرت اميرالمؤمنين در ماه رجب، حضرت مهدي(عج) در ماه شعبان، امام حسين در ماه شعبان، امام سجاد در ماه شعبان، متولد شدهاند. ماه رجب و شعبان ماهي است که بعضي از اولي الامرهاي ما در اين دو ماه عزيز به دنيا آمدهاند. بد نيست پنج دقيقه در مورد اولي الامر صحبت کنيم، اما بيشتر بحث ما درباره اين است که با زندگاني امام سجاد(ع) آشنا شويم. از طرفي هم چون عنوان، درسهايي از قرآن است بايد يک آيه در قرآن در مورد اين مسئله باشد. خواهش ميکنم بحث را گوش دهيد که اگر خواستيد هر کجا بحث کنيد، مطالبي داشته باشيد. من تقاضا ميکنم از برادران و خواهران اهل سنت و برادران و خواهران شيعه، که بدون هيچ گونه تعصب متن قرآن را بررسي كنيم. خودمان راحت از متن قرآن بفهميم که اولي الامر کيست؟ چون شما يادگاري آقازادههاي شهيد هستيد، من ميخواهم يک بحث پدرانه و يك يادگاري براي شما داشته باشم؛ مثلاً اگر يک روز ميرويد و ميبينيد وزارت بهداشت يك اعلاميهاي نوشته است از لبنيات استفاده کنيد، بعد زيرآن نوشته است «ماست، کره، دوغ، خامه، سر شير، کشک و روغن نخوريد» اگر شما اين را ببينيد چه ميفهميد؟ هم نوشته از لبنيات استفاده کنيد و هم نوشته از اين موارد استفاده نكنيد. پس چه بخوريم كه هيچ کس هيچ چيز نگويد؟ گفته از لبنيات استفاده بکنيد و در ادامه گفته اينها را نخوريد، چه چيز را گفته است که بخوريد؟ تنها چيزي که ميماند شير است و بايد شير ميل کنيد. البته در مَثل مناقشه نيست و از بزرگها معذرت ميخواهم. من در قرآن گاهي مثل مگس ميزنم و حال آنکه چنين مثلهايي طوري نيست و براي آموزش مثل عيبي ندارد، حالا من براي آموزش ميگويم. خداوند در قرآن گفته است از اولي الامر اطاعت کنيد، مثل اينکه گفته است از لبنيات استفاده کنيد، بعد گفته كه «وَ لا تُطِعْ» يعني اطاعت نکن (وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً) (دهر /24) آثم يعني گناهکار باشد. «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً» يعني از صاحبان فرمان، از قدرتمندان از حاکم، از رئيس حکومت پيروي کنيد اما اگر رئيس حکومت گناهکار است، گوش به حرفش ندهيد. (در مثال بالا گفت که از ماست استفاده نکنيد) «وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً» آدم کفور يعني کسي که کافر است، گوش به حرفش ندهيد. (وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَهينٍ) (قلم /10) «حَلاَّفٍ» کسي که خيلي قسم ميخورد را گوش به حرفش ندهيد. «كُلَّ حَلاَّفٍ مَهينٍ» آدم مهين به معني آدم پست است، اگر حاکم پست است به حرف او گوش ندهيد. فهد حاکم است اما به انگلستان رفته و دست ملکه را بوسيده است و ملکه انگلستان يک عکس كه از صليب مسيحيان است، گردن فهد کرده است. يعني اگر خواسته باشي گردن يک گربه زنگوله کني يک ميو ميگويد و فهد هم ميو ميگويد. اين را حاکم پست ميگويند که خم ميشود و يک زن گردن او صليب مياندازد، او اندازه يک گربه از خودش شرف نشان ندارد. «مَهينٍ» به معناي پست است، حلاف کسي است که قسم ميخورد، کفور يعني کافر و آثم يعني کسي که گناهکار است. (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً) (كهف /28) يعني کسي را که قلبش را غافل قرار داديم و قلبش غافل است، گوش به حرفش ندهيد. کسي که ياد ما نيست و مست است، دنبال عياشي و هوس است و ياد خدا نيست، گوش به حرفش ندهيد. «وَ اتَّبَعَ هَواهُ» کسي که «وَ اتَّبَعَ» از هوي و هوسش پيروي ميکند، گوش و به حرفش ندهيد. «وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» فرط به معني افراطي است. به حرف آدمهاي افراطي گوش ندهيد (وَ لا تُطيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفينَ) (شعراء /151) کسي که مسرف است و اسراف ميکند، به حرفش گوش ندهيد. کاخ آنچناني ميسازد، انگشتر چناني دست ميکند، مهمانيهاي چناني ميگيرد، چراغهاي چنيني در خانهاش است و. .. آدمي که اسراف ميکند، نبايد رهبر باشد. (وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ) (اعراف /142) پس آقاياني که دير تلويزيون را روشن کردهايد خوب گوش دهيد، اگر اداره بهداشت گفت: از لبنيات استفاده کنيد، بعد گفت: ماست و دوغ و کشک و. . . را نخوريد، پس شير اولي الامر است. يعني از صاحبان فرمان پيروي کنيد. بگو خوب صدام حسين هم صاحب فرمان است. فهد و شاه حسن و شاه حسين و. . . هم همه صاحبان فرمان هستند. ميگويم: نه! قرآن گفته است: از اولي الامر پيروي کنيد، اما در آيه ديگر ميگويد: اگر اولي الامر آثم است، آثم به معني گناهکار است، اگر اولي الامر کفور است، اگر اولي الامر«حَلاَّفٍ» است يعني زياد قسم ميخورد، اگر اولي الامر «مَهينٍ» است يعني پست است، (البته دختراني که اسمشان «مَهينٍ» است، به معني پست نيست، آن «مَهينٍ» فارسي و به معني ماه است، اين «مَهينٍ» عربي و از اهانت است.) از او پيروي نکنيد. «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» يعني اگر کسي غافل است، اولي الامر نيست. اگر کسي پيرو هوي هوس است، اولي الامر نيست. اگر کسي آدم زياد روي است، اولي الامر نيست. اگر ولخرجي ميکند، اولي الامر نيست. مفسد است، و فساد ميکند، اولي الامر نيست. پس معلوم ميشود، اولي الامر کيست، امام معصوم است. چون وقتي در قرآن ميگويد گوش به حرف صاحبان قدرت بدهيد، گوش به حرف کسي بدهيد که قدرت دست اوست، اما اگر آن کس که حکومت دستش است، نبايد گناهکار باشد، نبايد قسم بخورد، پست نباشد، غافل نباشد، پيرو هوي و هوس نباشد، افراطي نباشد، اسراف کار نباشد، مفسد نباشد، اگر اولي الامر از اين «لا تُطِعْ»ها و اين گروهها نباشد، پس ما ميفهميم اولي الامر چه كسي است كه بايد به حرفش گوش داد. اين يک آيهاي است که هيچ اختلافي در مورد آن بين شيعه و سني نيست. حالا آخوندهاي درباري، پول ميگيرند و در کشورهاي اسلامي نما، حرف ميزنند و از رو خطبههايي را ميخوانند. هرکسي هر کاري ميخواهد بکند، بکند. ما هستيم و اسلام. اسلام ميفرمايد: از اولي الامر پيروي کنيد. و اولي الامر کسي جز رهبران معصوم نيستند. پس يکجا قرآن گفته است از اولي الامر پيروي کنيد، چند جا هم گفته است كه از اين گروهها پيروي نکنيد. اولي الامري که قرآن گفته است پيروي کنيد، امام معصوم است و گفتنش کاري ندارد. يک ماشيني را فرض کنيد، يک جادهاي را هم فرض کنيد، از طرف اداره راه به ما ميگويند: در اين جاده برو! راننده اينجا نشسته است و نگاه ميکند که تابلو زده است «برو» اين هم به اطمينان تابلو ميرود و در دره ميافتد. يک سؤال ميکنم شما بگوييد: در جاده اي که دره دارد آيا درست است که به ما بگويند: برو! من ميگويم خدا به بشر گفته است، پشت سر اولي الامر برو. وزارت راه بايد بگويد: که از راهي برو كه دره نباشد. خدا هم که ميگويد: برو! ميگويد پشت سر اولي الامري برو که اولي الامر نقطه ضعف نداشته باشد. غلط است که به من بگويند: پشت سر اولي الامر گناهکار برو، بايد بگويند كه پشت سر اولي الامر معصوم برو. چون خدا در قرآن به ما گفته است كه پشت سر اولي الامر برو. پس پيداست اين اولي الامر، اولي الامري است که لغزش ندارد. حالا برويد و حاکمي را پيدا کنيد که لغزش ندارد. اينهايي که رئيس جمهور هستند را بررسي کنيد. رئيس جمهور مصر، اردن و کويت و ديگر کشورها و اين اميرها و شيخها را بررسي کنيد. آيا ايشان را به عنوان اولي الامري که لغزش ندارد، قبول ميکنيد؟
2- ويژگيهاي امام سجاد (ع)
يکي از اين اولي الامرهاي عزيز ما، امام سجاد(ع) است. يک خورده با امام سجاد آشنا شويم، امام سجاد(ع) را از چند مورد بررسي ميكنيم. حلم و صبر، جرات و شجاعت، عبادت و تواضع امام. يک خاطراتي ميگويم که خاطرات خوبي است. يک حديث است كه من مطلب اين حديث را ميدانستم امّا حديثش را نديده بودم و نميدانستم. اصلش را قبول داشتم اما حديثش را نديده بودم، حديث اين است که امام فرمود: تمام امامها در تمام کمالات يک طور هستند، يعني شجاعت هيچ امامي از امام ديگر بيشتر نيست. اگر ميگويند: امام کاظم معنايش اين نيست که تنها امام کاظم، کظم غيظ ميکرده است. امام رضا راضي بوده است. امام تقي تقوا داشته است. ائمه در تمام کمالات با هم مساوي هستند. اما هر کدام يک اسمي دارند. چند قصه است كه يكي از آنها دربارهي حلم امام است. امام چهارم در کربلا بودند. ديدند که مردم آمدند، پدرش را در کربلا شهيد کردند. اما همين قاتلها که به كربلا آمدند و امام را شهيد کردند و رفتند، همه اينها مأمورين دولت وقت بودند. مأمورين حکومت بني اميه و يزيد و اينها بودند. به كربلا آمدند و امام حسين(ع) را کشتند و لب مرز رفتند تا به لب مرز رفتند، امام زين العابدين(ع) براي مرزدارها دعا ميخواند، اين خيلي حلم و صبر ميخواهد. ماه گذشته ، پدرش را کشتند، حالا چون رفته مرز حکومت اسلامي را حفظ کند، به همان مأمورين دولت آن زمان، دعا ميکند. چرا امام نميگويد: اينها آمدند پدر من را کشتند، قاتل پدر من بودند، مأمورين دولت بودند؟ امام آنها را دعا ميکند. از اين ميفهميم که گاهي يک مصلحتي پيش ميآيد که آدم بايد به خاطر آن مسئله مهمتر حق خودش را نبيند. يکي از خوارج به امام حرف زشتي زد، مردم ريختند تا او را کتک بزنند، امام فرموده «مهلاً، مهلاً» يعني صبر کنيد کسي به او کتک نزند. گفت: «أ لك حاجةٌ»(كشف الغمة، ج2، ص101) شما ناراحتي داري؟ اگر ناراحتي داري، مشکلت را حل ميکنم. خلاصه با اينکه اين حرف زشت زد، امام چنان مؤدب با آن رفتار کرد، که روايت ميگويد: «فأستحيا» (كافي،ج2،ص226)شخص خجالت کشيد. بعد امام فرمود: هزار درهم به او بدهيد، هزار درهم به او داد و ايشان مسلمان شد و در خط اهل بيت آمد. گفت: «أشهد أنك من أولاد الرسل» (بحارالانوار،ج46،ص99) خدا را گواه ميگيرم که تو لياقت داري امام شوي، با اينکه من به تو ناسزا گفتم، ولي تو با بزرگواري تمام به روي خودت نياوردي. زشت ترين حرف را به امام ميزند، با اينکه ياران امام ميخواهند به او کتک بزنند، ميگويد: او را نزنيد. بعد ميگويد: شايد ناراحتي داري، ناراحتي او را حل ميکند و به او پول هم ميدهد و همين محبت باعث ميشود که در خط اهل بيت بيايد. يک کسي به امام جسارتي کرد، امام گفت: بيا، آمد و گفت: چه به من ميگفتي؟ حالا ما اگر يک کسي جسارتي کند ميگوييم: بيا، به من بودي، خودتي، جد و آبادت است. اين اخلاق ما است. يک کسي يک حرفي زد، امام سجاد(ع) فرمود: نزد من بيا! آمد و گفت: اين حرفهايي که شما زدي، بالاخره يک قيامتي هم هست. اگر ما از آن قيامت رد شويم، يعني اگر از مشکلات قبر و قيامت رد شويم، اينهايي که تو گفتي چيزي نيست. اگر رد نشويم، اين که تو گفتي کم است، صد برابر اين هم بايد به ما گفته شود. عبارت عربي آن اين است. ما يک راه پر پيچ و خم داريم كه راه قبر و قيامت است. اگر از آن عقبهها و گردنه هاي قيامت رفتم، مهم نيست. حالا تو يك فحش هم دادي، مهم نيست. اگر ما رفتيم و به مکه رسيديم حالا قيف نفت هم گم شد، چيزي نيست. اگر هم به مکه نرسيديم، اين ساکهاي خوشگل فايدهاي ندارد. مهم اين است که ما به هدف برسيم. در يک جاي ديگر به امام توهين شد. امام فرمود: آقا اين حرفي که شما زدهاي، يا راست ميگويي و يا دروغ ميگويي، تو گفتي من اين عيب را دارم، اگر اين عيب را دارم خدا من را بيامرزد. اما اگر اين عيب را ندارم خدا تو را بيامرزد. اينها اخلاقهاي امام معصوم است. يک روز امام در مسافرت بود، نمازش را خواند، اينهايي که با امام بودند، طولش ميدادند، گفتند: آقا، شما رئيس کاروان و قافله هستيد؟ شما نمازت تمام شده است ولي نماز اينها هنوز تمام نشده است. گاهي وقتها هست كه پيش نماز ميگويد: «السلام عليکم و رحمه الله و برکاته» ولي نمازگزار هنوز نمازش تمام نشده و نمازش را طول ميدهد. ميگويد: (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ) (فاتحه /7) ميگويد: و لاالض، و لاالض، مرض! چه شده است؟ مي گفتيم که امام سجاد(ع) با يک گروهي در مسافرت بود، امام نمازش تمام شده بود، همراهان امام داشتند کارهاي مستحبي انجام ميدادند. گفتند: آقا نماز شما تمام شده است، آنها کارهاي مستحبي و متفرقه انجام ميدهند. آقا بگو کارشان را تمام کنند. امام گفت: نميخواهم بگويم، صبر ميکنم تا کارشان را تمام کنند. چرا عجله کنم، بگذار در ذوقشان نخورد.
3- برخورد امام سجاد با كنيز خطاكار
يک کنيزي در خانه بود، يکروز امام نشسته بود، اين يک چيزي دستش بود افتاد به پيشاني امام سجاد(ع) خورد، صورت مبارک امام خوني شد، امام سجاد(ع) نگاهي کرد، کنيز باسوادي بود، گفت: (وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ) (آل عمران /134) آيه قرآن است. يعني وقتي آدم غيظ کرد بايد خودش را نگه دارد. گفت: خيلي خوب غيظ نميکنم. گفت: (وَ الْعافينَ عَنِ النَّاس) (آل عمران /134) اين آيه سه جمله دارد. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» يعني کساني که غيظ خودشان را کظم ميکنند. غيظ غير از غضب است، اگر آدم پنجاه درصد يا هفتاد، هشتاد در صد جوش بياورد غضب ميگويند، صد در صد که شد غيظ ميشود و لذا قرآن نميگويد: «والکاظمين الغضب» ميگويد: «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» يعني خوب که جوش آوردي، خودت را نگه دار. در ادامه ميگويد: «وَ الْعافينَ» عافين به معني بخشش است. (وَ الْعافينَ عَنِ النَّاس، وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ) (آل عمران /134) خداوند نيکوکاران را دوست دارد. اين کنيز در خانه امام بود، ظرفي دستش بود، از دست او افتاد و در صورت امام چهارم خورد، صورت امام خوني شد، امام عصباني شد، اين کنيز فوراً اين آيه را خواند. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» امام فرمود: باشد، من تو را بخشيدم و غيظم را نگه داشتم. «وَ الْعافينَ عَنِ النَّاس» يعني عفو کن. گفت: تو را هم بخشيدم. کنيز گفت: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ» امام گفت: آزادت کردم، بلندشو و برو. يعني سه تک زد. من يک وقت قباي نو پوشيدم تا از قم به تهران بيايم، وقتي ميآمدم لباس نو پوشيدم، آمدم در ماشين و در اتوبوس نشستيم. بعد از مدتي شاگرد شوفر گفت: پول بده! ديدم، قبايم را عوض کردم و پول در قبا نگذاشتهام و پولها در قباي کهنه است. (الان هم همينطور است، خيليها که لباس شيک ميپوشند پول ندارند. خيليها که لباسهايشان کهنه است، پول دارند.) رفتم پهلوي راننده و گفتم آقاي راننده لطفاً من را پياده کنيد. گفت: چرا؟ گفتم: راستش را بخواهي من قبايم را عوض کردم، پولم را در قباي كهنه گذاشتهام. گفت: خيلي خوب مهمان من باشيد. گفتم: نه فايده ندارد، حالا من در تهران پياده ميشوم، پول ندارم. بايد کنار جاده گدايي کنم، اين که نميشود، يا همين جا پيادهام کن برگردم، يا خرجي تهران را هم به من بده گفت: خيلي خوب گفت: چقدر پول ميخواهي، گفتم: به اندازهاي که ما به خانه برسيم. آن زمان بيست تومان بود و من بيست تومان گرفتيم.
4- توجه به حقوق حيوانات
پيشاني امام را خوني کرد. ولي چون بلد بود يک آيه بخواند جلوي غيض را گرفت. مورد عفو قرار گرفت، خودش هم کنيز بود، آزاد شد. اين هم يک قصه از امام چهارم بود كه گفتم. امام سجاد(ع) بيست بار به مکّه رفت، امّا يک مرتبه به شتر خودش تازيانه نزد. ما گاهي وقتها الکي، ميآييم برويم حيواني ايستاده است، پاشنه کش را در ميآوريم و زيرش ميکوبيم، آقا چه کارش داري؟ شما هيچ ميداني نميشود حيوان را اذيت کرد؟ شخصي روي حيوان نشسته بود و حرف ميزد، امام فرمود: بي خود نشستهاي حرف ميزني، پايين بيا، حيوان براي راه رفتن است، اگر سه نفري سوار حيوان بشوند، روايت داريم از آن سومي خيلي انتقاد شده است. اگر حيواني نميتواند بار را تحمل كند، مگر ميشود او را کتک زد؟ مگر ميشود بار زياد روي بار حيوان گذاشت. اسلام ميگويد: ميروي شير بدوشي ناخنت را بگير. يک موقع ناخن تو پستان گاو را اذيت نکند. پرندهاي که خواب است را شکار نکن. پرندهاي که پر ندارد را صيد نکن. وقتي ميخواهيد زکات بگيريد، بين شتر و بچه شتر جدايي نيندازيد. شير را ميدوشيد، يک خرده شير را در پستان گاو براي بچه گوساله بگذاريد. تو بخاطر اينکه کيف کني، پرنده را در قفس ميکني. الان اين براي من از نظر فقهي يک مشکل است و ميخواهم از يک فقيه بپرسم، اينها که پرنده را در قفس ميکنند که برايشان چهچه بزند، خدا پرنده را براي اين آفريده كه در هوا پرواز کند. آنوقت شما حق داري که اين پرندهاي را که حق دارد در هوا پرواز کند براي خوشحال شدن خودت در قفس كني؟ اگر پرنده را آزاد کني خدا هم تو را آزاد ميکند. يک خاطره است كه بد نيست برايتان بگويم. بد نيست اين را گوش کنيد، ما يکروز داشتيم با يكي از برادرها ميرفتيم، به يکي از اين کوچههاي تهران رسيديم. ديديم يک حجلهاي در خانهي يک شهيد است، به برادرها گفتم كه داخل برويم. در را زديم و داخل شديم. صاحبخانه آمد و گفت: شما آقاي قرائتي كه در تلويزيون صحبت ميكند، هستي؟ گفتم: بله. گفت: چطور شده است كه به خانهي ما آمدهاي؟ گفتم: داشتيم ميرفتيم، حجله را ديديم، گفتيم خانواده شهيد است، ما هم داخل شديم. دويد به خانمش گفت: بدو! بدو! آمد و گفت: آن قصه را براي ايشان بگو، خوب ببينيم حالا قصه چيست؟ معلوم شد اين آقايي که شهيد شده است، کبوترهايي داشته كه آنها را در قفس کرده است، يکروز كنار قفس رفته و با خود گفته كه چرا من اين كبوترها را در قفس زنداني كردم؟ بايد اينها را آزاد كنم. يکي، دو کبوتر داشته که خيلي هم رنگ آميزيش کرده است، او در قفس را باز ميکند و کبوتر را آزاد ميکند، کبوتر که آزاد ميشود، اين بچه هم ميگويد: که ما هم خودمان را آزاد کنيم و به جبهه برويم. اين کبوتر را در فضاي باز آزاد کنم و خودم هم از اين کوچه و محله آزاد شوم. ايشان به جبهه ميرود و يک مدتي که جبهه است مادرش ميبيند که اين کبوتر رنگ آميزي شده است، آمد دور اين خانه چرخيد و در اتاق آمد، دور اتاق چرخيد و رفت پهلوي عکس نشست و همينطور گردنش و صورتش را به عكس اين شهيد ميماليد، تا اين کبوتر صورتش را به عکس کشيد، مادر شروع به جيغ زدن كرد که بچهام شهيد شد. پرسيدند از کجا فهميدي؟ گفت: آخر اين کبوتر، شش ماه پيش آزاد شده است. چرا اين كبوتر بعد از شش ماه آمده و دائم دور خانه ميگردد؟ چرا رفت پهلوي عکس نشست و صورتش را به عکس ميماليد؟ حيوانها شعور دارند. قرآن ميگويد: هدهد شعور دارد، مورچه شعور دارد. در اين عالم خبرهايي است. امام سجاد(ع) وقتي ميخواست مسافرت برود، با آدم ناشناس ميرفت تا او را نشناسند حتي در سفر حج نا شناس ميرفت، با لباس مبدّل و يا با اسم مستعار يا با هر نحوي که ناشناس باشد و به کاروانيها ميگفت: من با شما به مكه ميآيم پول ميدهم، کار هم ميکنم. ميگفتند: چه بهتر که هم پول ميدهد و هم کار ميکند. حالا بعضيها مثل حاجيهاي معمولي پول ميدهند و کار نميکنند. بعضيها مثل کارگرها کار ميکنند و پول نميدهند. بعضيها پول نميدهند و کار هم نميکنند. بعضيها هم پول ميدهند و هم کار ميکنند. ايشان گفت: من هم پول ميدهم و هم کار ميکنم. مدير کاروان هم کيف ميکرد از اين مشتري که هم کار ميکند و هم پول ميدهد و همانطور ظرف ميشست و غذا ميپخت، خيلي فعاليت ميکرد، نزديک مکّه يک کسي گفت: آقا اين چه کسي است؟ گفتند: نميدانم يك جوان خوبي است، هم پول ميدهد و هم کار ميکند. گفتند: شما او را نميشناسيد؟ گفتند: نه! گفتند: اين امام زين العابدين است. حاجيها دويدند و عذر خواهي کردند و اما امام گفت: ببخشيد ندارد، من اصلاً آمدهام با کاروان ناشناس کار بکنم، اين هم يک ماجرا است.
5- امام سجاد در برابر قدرتهاي ستمگر
جرأت امام زياد بود، در مجلس شام، يزيد به امام سجاد جسارت کرد و گفت: (كَيْفَ رَأَيْتِ صَنِيعَ اللَّهِ بِكُمْ أَهْلَ الْبَيْت) (بحارالأنوار، ج45، ص154) ديدي خدا با شما چه کار کرد؟ فرمود: خدا هرچه کرد لطف بود، امّا تو به جهنم ميروي. امام سجادي که فرزند شهيد است، حالا قاتل پدرش را ميبيند، هيچ نميترسد و ميگويد: تو به جهنم ميروي. (وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها) (نساء /93) هرکس مؤمني را بکشد، بايد به جهنم برود. تو که ولي مؤمنين و امام مؤمنين را کشتي، به جهنم ميروي. يزيد مشورت کرد و گفت: با اين اسير چه کار کنم؟ گفتند: او را بکش. فوري امام سجاد(ع) يک تک زد و فرمود: فرعون که با مشاورينش مشورت کرد گفت: با موسي چه کار کنم؟ گفتند: (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرينَ) (اعراف /111) موسي را نگهدار. امّا مشاورين تو از مشاورين فرعون بدتر هستند، فرعون با مشاورين مشورت کرد، با موسي چه کنم؟ تو هم مشورت کردي كه با سجاد چه کني؟ نظير آن جواني بود که اسيرش کردند، دستهاش را بستند و او گفت: مرگ بر صدام. امام سجاد(ع) در خرابه شام اسير بود. گفت: کاري که اينها با ما کردند، همان کار فرعون است. امام سجاد(ع) هفتاد و دو داغ ديده است. واعظ روي منبر رفت و تعريف يزيد را کرد. از پاي منبر فرياد زد: خاک بر سرت کنند، تو خواستي يزيد را راضي کني، خداي يزيد را از خودت غضبناک کردي. به منبر رفتي، تعريف يزيد را ميکني؟ ميگويي: يزيد آدم خوبي بود؟ خاک بر سرت کنند. يزيد نشسته است و آخوند بالاي منبر است. امام سجاد اسير است، يک اسير در مسجد است، حاکم هست، يزيد هم هست، از پا منبر دارد نفرين ميکند، آخوندي را که دارد از يزيد تعريف ميکند.
6- دعا با روش مبارزاتي امام سجاد (ع)
هرکس ميخواهد امام سجاد(ع) را بشناسد بايد صحيفه سجاديه را بخواند. يکي از علما گفت: صحيفه سجاديه مهم نيست. من هم مثل صحيفه سجاديه مينويسم. گفتند: بنويس! قلم و کاغذ دستش دادند، سرش را پايين انداخت، ساعتها فکر کرد و دستش خشک شد و در تاريخ نوشتهاند که مرد. «وَ أَطْرَقَ رَأْسَهُ فَمَا رَفَعَهُ حَتَّى مَاتَ»(المناقب، ج4، ص137) ميخواست روي دست امام سجاد(ع) دعا بنويسد، مگر ميشود؟ امام سجاد چه دعاهايي دارد و چه مناجاتي دارد. امام سجاد در دعاهايش، يک کارهاي به خصوصي ميكرد. مثلاً ميديد همهي مردم، بله قربان ميگويند. اگر ميگفت: مردم بله قربان نگوييد، حکومت زور است، ظالم است، طاغوت است، در مقابل طاغوت احترام نکنيد. اگر اينها را ميگفت، امام سجاد را ميکشتند. امام سجاد با يک چنين جانورهايي بود. يکي از حکام، وليد بود. وليد قرآن را تير باران کرد. همين قرآن را گذاشت و به ارتش گفت: قرآن را تير باران کنيد. امام سجاد در چنين زماني بود. يکي از حکام زمان امام سجاد، عبدالملک بود. گفت: هرکس کلمه تقوا از دهانش بيرون بيايد تير بارانش ميکنم، اين هم يکي ديگر است. يک نفر به وليد گفت: بزرگي براي خداست و وليد او را با لگد کشت. جابربن عبدالله انصاري که روز اربعين به قبر امام حسين آمد، ايشان را با مهر داغ شکنجه ميداد. خليفه در محراب مست بود، نماز صبح را که دو رکعتي بود سه رکعت خواند. ميگفت: من امروز مست هستم و حالم خوب است، ميخواهيد هفت رکعت بخوانم. ميخواهيد بيشتر بخوانم من حالش را دارم، امام سجاد(ع) در زماني زندگي ميکرد که امام حسين(ع) را کشتند، خودش را هم اسير کردند. آنوقت در زمان چنين جانورهايي امام سجاد چه کند؟ امام لابلاي دعا حرفهايش را ميزد و بد نيست من اين جمله را هم براي اينهايي که نشنيدهاند بگويم. در يک دقيقه خيلي فشرده ميگويم: يکي از علماي قم که امام جمعه بوده است و الان از مدرسين و معلمين قم است ايشان براي من ميگفت: آيت الله العظمي منتظري زمان شاه در زندان بود. در زندان انفرادي از روزنه در ميديد، که ما را به زندان و به اتاقي بردند. ايشان ميخواست در اتاق به همه دلداري بدهد. چون آيت الله العظمي منتظري خودش زنداني بود، به باقي زندانيها دلداري ميداد. لب مبارک را دم روزنه گذاشت و گفت: آقاي فلان سلام عليکم ما هم اينجا هستيم، ناراحت نباشيد، تنها نيستي، خسته نباشي. شروع كرد به صحبت کردن، مأمور زندان آمد و گفت: آقا خواهش ميکنم. حالا آيت الله العظمي منتظري در زندان است هم ميخواهد بگويد، و هم مير غضب زندان لب در ايستاده و نميتواند بگويد، ايشان گفت: ديديم که يک دفعه آقاي منتظري قرآن ميخواند و آن آقايي که تازه به زندان آمده است شروع به قرآن خواندن كرد (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ) (اسراء /82) همينطور قرآن ميخواند، لابلاي قرآن گفت: رفيق عزيز، ما هم اينجا هستيم. دو سه روز ديگر تو را براي محاکمه ميبرند و از تو سؤال ميکنند. جواب هم بده. اگر چنين گفتند، تو چنين بگو. (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً) (اسراء /82) آن آقا ميگفت: ما در زندان بوديم. ايشان تمام مسائل دادگاه زمان شاه را از لابلاي آيههاي قرآن استخراج ميكرد و از اين سوراخ رد ميکرد و ما همهي فوت و فن را فهميديم، که اگر بردند چنين گفتند، ما چه بگوييم. فهميديم كه آيت الله العظمي منتظري اين درس را از چه کسي گرفته است؟ از امام سجاد(ع)، امام زين العابدين حکومت را ميديد ظلم را ميديد، ميخواست حرف بزند، تيرباران ميشد، آنوقت شروع به دعا خواندن ميکرد. مثلا ميديد طاغوت وارد شد، همه اظهار ادب ميكنند. اگر ميگفت: ادب نكنيد تير باران ميشد، آنوقت بعد از نماز شروع ميکرد به دعا كردن كه خدايا مرا بيامرز، اگر در صورت طاغوت نگاه کردم، مرا بيامرز. اگر طاغوت وارد شد و من جلوي پايش ايستادم، مرا بيامرز. اگر براي طاغوت کف زدم، مرا بيامرز. اگر دوات طاغوت را مرکب ريختم، مرا بيامرز. اگر قلم طاغوت را تيز کردم، مرا بيامرز. اگر آب دست طاغوت دادم، مرا بيامرز. اگر حاضرم يک دقيقه زنده بماند، مرا بيامرز. يعني ميگفت: مردم کارهاي شما درست نيست. يعني امام سجاد دعا ميخواند اما لابلاي دعا تمام کارهاي خلاف را محکوم ميکرد و اين کاري که آيت الله منتظري کرده بود، يک ذره است از درياي کارهايي که امام سجاد کرده بود. بردهها را ميخريد و در خانه با آنها کار ميکرد. خوب که اينها را تربيت ميکرد شب عيد قربان آنها را آزاد ميکرد. يک مقدار از اشعار ناب آقاي حسان را درباره امام سجاد گوش بدهيم. چون ايام ايام ماه شعبان است و خواهرها و برادرها گوش ميدهند، ما هم يک چند خاطره گفتيم حالا آقاي حسان هم يک يا چند از آن شعرهايش را براي ما ميخواند. . خدايا! تو را به حق آبروي اوليائت، امام حسين(ع)، امام سجاد(ع)، که ايام عيد و تولد اين بزرگواران است، خدايا به حق محمد و آل محمد همين طور که در اين جلسه بچههاي شهدا را پاي بحث نشانديم، با بچههاي شهدا به کربلا و سر قبر آن شهدا و دل خانواده شهدا با باز شدن راه کربلا و سقوط صدام و حاميانش و سقوط اسرائيل و حاميانش و آزادي اسراء و مفقودين، دل همه را شاد بفرما. خدايا امروز همهي ما مسئوليم. من به عنوان يک معلّم، يا يک طلبه در برابر شهدا هستم، روز قيامت پدرهاي اينها، يقه من را ميگيرند، ميگويند: با خون ما چه کردي؟ به آبروي امام سجاد(ع) قسمت ميدهيم به ما توفيق بده با يک نيت و يک گونهاي کار بکنيم که امروز که پهلوي بچه هايشان هستيم، فردا قيامت پهلوي پدرشان شرمنده آنها نباشيم. به خانواده هايشان صبر کامل، اجر کامل مرحمت بفرما، شما هم در خانه مادرها را اذيت نکنيد. در نماز جمعه شرکت کنيد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي(عج) خميني را نگه دار
«السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 320