responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 384

موضوع: امام هادي(ع)

تاريخ پخش: 70/04/06

بسم الله الرحمن الرحيم

در خدمت برادران و خواهراني که از مازندران و جاهاي ديگر آمده‌‌اند و بعضي از همکاران آموزش و پرورشي‌‌مان هستيم و در کاخي هستيم که عياشان، عياشي کردند، ناصرالدين شاه‌‌ها، مظفرالدين شاه‌‌ها، احمد شاه‌‌ها، محمدرضا شاه‌‌ها در آن عياشي کردند. چه صلح‌‌هايي اينجا امضاء کردند، چه قرارداد‌‌هايي که بستند، چه وطن فروشي‌‌ها که کردند. به خاطر عياشيشان چه کار‌‌هايي که نکردند.
«قبل از بحثم يک نفريني بکنم؛ خدايا! تمام کساني را که در طول تاريخ جنايت پيشه بودند، نه جنايتکار، جنايت پيشه بودند و خط حق را کوبيدند، عذابشان را زياد کن و به ما توفيق بده، پاسدار خون شهداء و اهداف حضرت امام باشيم» به مناسبت اينکه، در شب هفت تير، به يک مناسبت و تولّد امام هادي(ع)، به مناسبت ديگر است، بحثمان دو قسمت خواهد داشت. تولّد امام هادي(ع) و هفتم تير.

1- زندگي‌‌نامه امام هادي(ع)

امام هادي(ع) (امام دهم) در پانزدهم ذي الحجه در يکي از محله‌‌هاي مدينه به دنيا آمدند. عمر مبارکشان، چهل و دو سال بود. امام هادي(ع) تبعيد شدند، زير نظر بودند و در زمان خلفاي بني عباس، انواع سختي‌‌ها را چشيدند. اين خاندان بني اميه و بني عباس، از هيچ رقم کاري که عليه اهل بيت بود، فروگذار نکردند. مادر امام سمانه، زن دانشمندي بود که خود امام هادي(ع) درباره‌‌اش مي‌‌فرمايد: «أمي عارفة بحقي و هي من أهل الجنة لا يقربها شيطان مارد و لا ينالها كيد جبار عنيد» (دلائل‌‌الإمامة/ص‌‌216) مادر من از وسوسه شيطان دور است. يعني از اولياء خداست، مادر من زن بهشتي است، اهل بهشت است، در خط رهبري سالم است.
امام جواد(ع) دوتا پسر داشت که يکي از آن‌‌ها امام هادي(ع) است. يکي از آن‌‌ها موسي است. امام هادي(ع) خودش علم غيب داشت. خداوند يک پسري به امام هادي(ع) داد، آن شبي که پسردار شدند، همه مي‌‌آمدند و به امام تبريک مي‌‌گفتند، اما امام ناراحت بود. گفتند: آقا، خدا به شما پسر داده است، شما بايد خوشحال باشي، چرا چنين نگران و غم زده هستي؟ فرمود: من مي‌‌دانم که اين بچّة من بچه خرابي مي‌‌شود، حتماً نام «جعفر کذاب» را شنيده‌‌ايد، گاهي بچه امام هم خراب از کار در مي‌‌آيد. حالا چطور مي‌‌شود كه بچه‌‌هاي اولياي خدا خراب مي‌‌شود؟ چون مسأله وراثت يک قسمت کار است. يک قسمتش هم تربيت است. چند چيز در تربيت اثر مي‌‌کند. يکي از عوامل تربيت والدين هستند. يکي از آن‌‌ها هم استاد است. به همين خاطر مي‌‌بينيم متوکّل عباسي، که بسيار آدم خطرناک و فاسدي بود، اما بچه‌‌اش خوب بود، بخاطر اينکه استادش خوب بود. هارون الرشيد، بچه‌‌اش فکرش غير از پدرش بود. عوامل تربيتي خيلي مهم است. گاهي پدر و مادر فاسد هستند، گاهي عامل تربيت دوست است. معلّم خوب است، پدر خوب است، اما دوست فاسد است و بچه را فاسد مي‌‌کند. گاهي مسئلة محيط است، گاهي همه خوب هستند، اما محيط فاسد، بچه را فاسد مي‌‌کند.
از يک کشور انقلابي، از يک خانواده مسلمان، به يک محيط کفر مي‌‌رود، اروپا مي‌‌رود، آمريکا مي‌‌رود، و محيط بر او تأثير مي‌‌گذارد و خراب مي‌‌شود، البتّه بعضي‌‌ها هم خراب نمي‌‌شوند. اما محيط اثر مي‌‌کند. ياران موسي آنطرف رودخانه (رود نيل) رفتند، تا ديدند محيط بت پرست است، به موسي گفتند: (يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ) (اعراف /138) براي ما هم بت درست کن. به موسي گفتند: بت درست کن، ما بت پرستي کنيم. موسي پيغمبر خدا بود، از او تقاضا داشتند که برايشان بت درست كند، اين مثل اين مي‌‌ماند که يک کسي به امام خميني بگويد: برو شاه را، بردار و بياور. من مي‌‌خواهم جاويد شاه بگويم. کسي که شاه را بيرون کرده است، حالا از او تقاضا کنند كه شاه را بياورد. از حضرت موسي كه بت شکن است، تقاضا مي‌‌کنند كه بت تراشي کند. اين تأثير محيط فاسد است. البته از عوامل تربيت همسر مي‌‌تواند باشد، بسيار افرادي هستند که همسرشان منحرفشان مي‌‌کنند. به همين خاطر گفته‌‌اند، اگر زن ديد، شوهرش مسلمان نيست، از اسلام رفته بيرون، سريعاً بايد طلاق بگيرد. نبايد همسر فاسد باشد.
به هرحال خدا يک پسر فاسدي به امام دهم داد. يعني پسرش فاسد بود. وقتي به دنيا آمد، همه مي‌‌گفتند: تبريک مي‌‌گوييم كه خدا به شما پسر داد. مي‌‌فرمود: تبريک بگوييد، اما من دلم خوش نيست. چون اين نوزاد مي‌‌دانم که آينده‌‌اش چيست. امام هادي(ع) رساله‌‌اي در رد جبر و تفويض نوشته‌‌اند. پاسخ‌‌هاي علمي به سؤالات مي‌‌دادند، موعظه‌‌ها داشتند، افراد زيادي را تربيت مي‌‌کردند، بيست نفر از راويان و از اصحاب و از خواص امام هادي(ع)، و از تربيت شدگانشان، اسمشان در تاريخ ثبت شده است. امام هادي(ع) روز کشاورزي مي‌‌کردند، شب عابد بودند. روزها عرق مي‌‌ريختند، شب‌‌ها اشک مي‌‌ريختند. در مناجاتشان جمله‌‌اي داشتند و مي‌‌گفتند: «مصيعٌ و رعد، فقيرٌ قَصَهَ»!

2- قم و كاشان در زمان امام هادي

يكي از شهرهايي که در طول تاريخ، طرفدار خط اهل بيت بوده‌‌اند، شهر قم است. در ايران چند شهر بودند، که اين‌‌ها هيچ انحرافي نداشتند، از اول در خط اهل بيت بودند، يکي از آن‌‌ها قم است. اگر حمل بر تعريف نکنيد، يکي از آن‌‌ها هم کاشان است. از بعضي از شهر‌‌هاي خراسان هم نام برده شده است. بعضي شهر‌‌هاي ديگر هم بوده است. اما به قم خيلي عنايت شده است. از اوّلي که اسلام پا گذاشته است، مردم قم، طرفدار خط اهل بيت بوده‌‌اند. مردم قم پولي براي امام هادي(ع) فرستادند، متوکل متوجه شد، گفت: نمي‌‌گذارم پول به دستشان برسد. امام فرمود: اين‌‌ها موفّق نمي‌‌شوند. طرح‌‌هاي زيادي فرستادند، بالاخره پول رسيد، وقتي پول را دادند، وسط راه يک کسي، يک جبه‌‌اي كه براي يک زن قمي بود، جبّه‌‌اش را کش رفت و پوشيد و يک جبّة ديگر جايش گذاشت. وقتي اموال دست امام رسيد، امام فرمود: يکي از زن‌‌هاي قم جبّه‌‌اي فرستاده است. گفتند: آقا اين جبه را در راه که مي‌‌آمديم، يک خانمي برداشته است و اين را جايش گذاشته است. فرمود: خانم برنداشته است، همين است که تو پوشيده‌‌اي همان جبه است. طرف خيلي رسوا شد.
همين کاخي که امروز، فيلمبرداري مي‌‌کنيم، چه قرارداد‌‌هايي در اين کاخ امضاء شده است؟ چه جنايت‌‌هايي شده است؟ چه اهدافي و چه وطن فروشي‌‌هايي در آن شده است؟ و چه کساني قرار بود كه چه بشوند؟ اصولاً شيعه روي امامت تکيه مي‌‌کند، روي رهبري تکيه مي‌‌کند. ما دو امام داريم، «امام نار» و «امام نور». امام نور را قرآن مي‌‌گويد: (أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا) (انبياء /73) امام نار را مي‌‌گويد: (أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ) (قصص /41) هر دو ائمه هستند، منتها «أَئِمَّةً يَهْدُونَ»، «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» امام نار و امام نور. شيعه روي امامت خيلي تکيه مي‌‌کند، به همين خاطر و بحمدالله بخاطر اشک‌‌ها و خون‌‌ها و حرکتي که شده است، الآن در کل کره زمين، مسأله رهبري ما در جمهوري اسلامي، بهترين رهبرهاست. يعني خون داديم، اما به جايي رسيديم که ديگر عياش خانه‌‌اي در ايران براي رهبراني، مثل شاه وجود ندارد. نظام شاهنشاهي واژگون شد. رهبري عالم، مجتهد، زاهد و مخلص داريم. خدايا! اين نعمت‌‌هايي که به ما داده‌‌اي را از ما نگير.

3- امام هادي و متوكل

رهبري از زمان رسول اکرم کج شد و هرچه گذشت کج‌‌تر شد. درست مثل خطي که اين خط مستقيم است. اول کم کج مي‌‌شود، بعد هر چه تاريخ پيش‌‌تر مي‌‌رود فاصله‌‌اش از خط مستقيم، بيشتر مي‌‌شود. جانشين پيغمبر، متوکل شراب خور شد، اين‌‌ها بعنوان خليفه رسول خدا، رئيس حکومت اسلامي شدند، متوکل جلسه عياشي و شراب تاسيس کرد، ليوان‌‌هاي شراب آمد، جلسه و سفره عياشي پهن شد. براي کوبيدن شخصيت امام هادي(ع)، شبانه در منزل امام ريختند، با نردبان در خانه رفتند. امام هادي(ع) وقتي ديد دارند مي‌‌آيند، گفت: صبر کنيد، من چراغ بياورم تا نيفتيد. امام هادي را در مجلس شراب بردند، اين خيلي درد است، ما اگر ببينيم يک طاغوت، يک مرجع تقليد را پيش خودش برده است. ولو طبيعي باشد، کلي غصه مي‌‌خوريم، که عجب! چطور شد که مثلاً چنين شد. شبانه بريزند در خانه امام هادي، ولي الله اعظم، امام معصوم، فرزند رسول الله را سر سفرة شراب متوکل عباسي ببرند… اما امام هادي(ع) چه کرد، اشعاري را خواند، حرکتي کرد، انقلاب فرهنگي کرد. متوکل گريه کرد، ظرف شراب را زمين زد. جلسه را تبديل به يک جلسه ديگر کرد. و اصولاً شيعه معنايش اين است که هر جا که بود، تحول بوجود آورد. اگر شما نشستي و ساکت شدي، نشان‌‌دهنده اين است كه خون امام هادي در بدن ما نيست. شيعه بايد خون امام در بدنش باشد، آرام ننشيند، امام هادي(ع) با اشعارش، تحوّلي بوجود آورد. ظرف‌‌ها را شکستند، ناراحت شدند، آن قلدر طاغوتي گريه كرد و منقلب شد.
امام هادي(ع) را وقتي به جلسه عياشي بردند، امام صحنه عياشي را که ديدند، مطالبي را فرمودند که آقاي حسام به شعر درآورده بودند، اين مطالب باعث شد که متوکل قلدر طاغوت، تکان خورد، جام شراب را دور ريخت و منقلب شد و گريه کرد و امام را با سلام و صلوات برگرداندند. (در شب تولّد امام هادي بحث را گوش مي‌‌دهيد) امام دهم وقتي در كاخ تشريف مي‌‌آوردند، افرادي که در کاخ بودند، پرده را براي امام کنار مي‌‌زدند. يک روز گفتند: درست نيست که ما اينقدر امام را احترام بگذاريم. ديگر کسي پرده را کنار نزند. و خواستند امام را سبک کنند. امام وقتي وارد شد، به هر دري مي‌‌رسيد، خود پرده کنار مي‌‌رفت. گفتند: اين تصادف است. باز امام رفت و برگشت و پرده کنار رفت، مثل اين در‌‌هايي که در بعضي اداره‌‌ها هست، هنوز نرسيده به در، خود در کنار مي‌‌رود. افرادي که آنجا بودند، مات و مبهوت شدند، امام فرمود که: تحير ندارد. قرآن مي‌‌فرمايد: (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْري بِأَمْرِهِ) (ص /36) باد را در اختيار سليمان قرار گذاشتيم که هر کاري سليمان مي‌‌خواهد، انجام دهد. امروز هم باد، هي تختة ما را جمع مي‌‌کند.
يک کسي آمد منزل يکي از وعاظ معروف جناب مجلسي، گفت: هم تو ممنوع المنبر هستي و هم من، فرقش اين است که تو را دولت ممنوع المنبر کرده است، من را مردم دعوتم نمي‌‌کنند. يعني منبرم خوب نيست. تو كه خوب هستي و مردم جمع مي‌‌شوند، دولت ممنوع المنبر کرده است، من را مردم ممنوع المنبر كرده‌‌اند. من و فلاني که مي‌‌رويم يکجا سخنراني كنيم، مي‌‌گوييم: «در را ببنديد» با اين تفاوت كه او مي‌‌گويد «در را ببنديد» براي اين که ديگر مردم نيايند. چون سالن و جلسه جا نيست. من كه مي‌‌گويم «در را ببنديد» براي اين مي‌‌گويم كه اين چهارتايي هم که هستند، بلند نشوند و بروند. در را ببنديد که کسي نرود. به هرحال امام هادي(ع) فرمود: «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْري بِأَمْرِهِ» مگر تعجّب مي‌‌کنيد كه باد در اختيار سليمان باشد؟ متوکل مي‌‌گفت: از دست امام هادي(ع) جانم به لبم رسيده است، خلاصه تمام امامان ما استخواني در گلوي طاغوت بودند. حالا بعضي مثل امام حسين(ع)، قطعه قطعه مي‌‌شدند و بعضي مثل اميرالمؤمنين ضربه مي‌‌خوردند.
امام مسجد الحرام به متوکل نامه نوشت که اگر مي‌‌خواهي حکومت مکه و مدينه، در اختيار تو باشد، امام هادي نبايد اينجا باشد. تبعيدش کنيد، از اينجا ببريدش و بالاخره امام را به سامرا بردند، آخوند درباري به متوکل مي‌‌نويسد، که اگر بنا باشد امام هادي آزاد باشد، اين مناطقي که امام هادي نفسش به آنجا مي‌‌رسد، اينها از منطقه حکومت شما خارج است. اصلاً شيعه معنايش اين است. شيعه چند معني دارد، شيعه يعني بيزاري از کفر، شيعه يعني نجس دانستن کافر، يعني شکنجه را قبول کردن و زير بار طاغوت نرفتن.

4- اسلام واقعي و اسلام آمريكايي

علت اين هم که مسئولين مملکتي اروپا، آمدند به مسئولين مملکتي ما گفتند: ما حرفي نداريم، صدام سر کار باشد، همين است. با اينکه آن‌‌ها همه كار عليه صدام کردند، اما مي‌‌گويند اگر صدام باشد، بهتر است از اينکه حکومتي شبيه به حکومت شما باشد. حالا مگر اين حکومت ما به آمريکا چه کرده است؟ به اروپا چه کرده است؟ اين نشان مي‌‌دهد كه ما شيعه هستيم، اصولاً ما دو اسلام داريم که امام فرمودند، «اسلام آمريکايي» و «اسلام ناب» بد نيست يک نمونه‌‌هايي از آنرا برايتان بگويم. امام خيلي روي اين دو تا جمله تکيه داشت. من آيات خيلي کوچكي مي‌‌نويسم. خيلي ساده فرقش را ببينيد، در اسلام ناب (وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ) (احزاب /39) از احدي جز خدا، نمي‌‌ترسد. ولي آن اسلام مي‌‌گويد: (يَخْشَوْنَ النَّاسَ) (نساء /77) ما که از مردم مي‌‌ترسيم. هر دو آيه قرآن است. يک گروهي «يَخْشَوْنَ النَّاسَ» يعني از مردم مي‌‌ترسيم، يک گروهي مي‌‌گويند «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» خيلي فرق مي‌‌کند. يک گروهي مي‌‌گويند: (أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا) (انبياء /73) يک گروه امام دارند كه به خدا سوق مي‌‌دهد (أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ) (قصص /41) و يك گروه امام دارند كه به آتش هدايتشان مي‌‌كند، فرق مي‌‌کند. يک مسلمان (يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ) (بقره /256) است، يعني نسبت به طاغوت کفر مي‌‌ورزد و طاغوت را قبول ندارد. يک مسلمان مي‌‌بيني كه (أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ) (بقره /257) است، يعني اصلاً رئيسش طاغوت است. يک جامعه اسلامي مي‌‌گويد: مستشار خارجي را ما بيرون مي‌‌کنيم. آيه‌‌اش اين است: (لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ) (آل‌‌عمران /118) يعني اگر از غير خودتان، «بِطانَةً» يعني مستشار، اگر از غير مسلمان يک مستشاري آمد، از ميان مسلمان‌‌ها بيرونش کنيد. يک آيه مي‌‌گويد: (وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ) (توبه /47) اصلش چشم و گوش شما هستند. «سَمَّاعُونَ فيه»، «وَ فيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ» معيار‌‌ها خيلي مشخص است. کشوري که مستشار را بيرون مي‌‌کند، کشوري که مستشار را مي‌‌گيرد. کشوري که امامش «يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»، کشوري که «يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» کشوري که «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً» کشوري که «يَخْشَوْنَ النَّاسَ» معيار‌‌ها خيلي روشن است. کشوري که «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» کشوري که «أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» و…

5- مادر متوكل با امام هادي بود

متوکل مي‌‌گويد: امام دهم، استخوان در گلويم شده است. چه کار کنم، حالا مادر متوکل، مريد امام هادي(ع) بود. مامورين متوکل خانه امام دهم ريختند، يک کيسه پول ديدند، ديدند اين پول، مهر خورده است، عجب! مادر شاه، مريد امام است. نقل مي‌‌کند: وقتي آيت الله شيرازي تنباکو را حرام کرد، ناصرالدين شاه در کاخش، که شايد هم اينجا بوده است. قليان مي‌‌کشيد، يکمرتبه، زن در خانه آمد، قليان را برداشت. ناصرالدين شاه گفت: کجا مي‌‌بري؟ گفت: آيت الله قليان را حرام کرده است. بحمدالله در مقابل اين خط، يعني خط انحرافي، هميشه يک جهت مخالفي بوده است، با اينکه در اقليت بودند، اما هميشه مهره‌‌هايي بوده‌‌اند.
در دربار‌‌ها کساني حامي و طرفدار اهل بيت بودند، ما زن‌‌هاي نمونه داشتيم، مادر متوکل طاغوت، مريد امام دهم(ع) بود.
حالا چون حاجي‌‌ها مکه هستند و شما بحث را مي‌‌شنويد، بد نيست اين را بشنويد. قرآن قصه‌‌هاي زيادي را از زن‌‌هاي خوب نقل مي‌‌کند، مادر موسي به جايي رسيد که خدا به او وحي مي‌‌کرد. (وَ أَوْحَيْنا إِلى‌‌‌‌ام مُوسى‌‌) (قصص /7) خدا به مادر موسي وحي کرد که، چون پسربچه‌‌ها را مي‌‌کشند، تو بچه‌‌ات را شير بده، بگذار توي صندوق، بيندازش توي رودخانه، ما اين بچه را به گونه‌‌اي به تو برمي گردانيم. اينكه خدا به مادر موسي وحي مي‌‌کند، يعني زن مي‌‌تواند به جايي برسد که خدا به او وحي کند، البته حالا هر زني نگويد که آقا به من الهام شده است.
گاهي بعضي مي‌‌گويند که: خواب يک سيد بزرگواري را ديدم، خود امام حسين(ع) بود! اين سيد بزرگوار که به خواب شما آمد، اول ببين نمازت را خوانده‌‌اي، يا نخوانده‌‌اي، زني که نماز نخوانده و خوابيده، اين سيد بزرگوار، شيطان است. مگر مي‌‌شود که يک سيد بزرگوار به خواب زني بيايد که نماز نمي‌‌خواند؟ براي مردها همينطور است. بعضي مردها، کارشان غلط است. ولي از اين سيدهاي بزرگوار را در خواب مي‌‌بينند. زن و مرد فرق نمي‌‌کند. اما زن مي‌‌تواند به جايي مثل مرد برسد، فرق نمي‌‌کند «وَ أَوْحَيْنا إِلى‌‌‌‌ام مُوسى‌‌».

6- هاجر يكي از زنان نمونه

يک زن نمونه مثل هاجر داريم. تمام حاجي‌‌ها که مکه مي‌‌روند، بايد به تقليد هاجر، هفت بار بين صفا و مروه بدوند، کوه صفا و مروه، يک خيابان سرپوشيده، چهارصد متر فاصله‌‌اش است. تقريباً همه حاجي‌‌ها هفت بار بايد بدوند، چرا؟ براي اينکه قبل از موسي و عيسي، در زمان ابراهيم، اين خانم دويد. و چون اين خانم دويد، خدا بعد از آيه‌‌اي که مي‌‌گويد (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ) (بقره /158) مي‌‌گويد: خدا شاکر است، يعني شکر مي‌‌کند. يعني‌‌اي هاجر! اگر يک زماني دويدي، وادار مي‌‌کنم، در طول تاريخ، همه حاجي‌‌ها بدوند. همه حاجي‌‌ها را مي‌‌دوانم، براي اينکه تو دويدي. خدا جبران مي‌‌کند. مادر عيسي و زن فرعون از زن‌‌هاي نمونه هستند. ما چنين كساني را داريم. پس کسي نگويد: آقا شوهرم بد بود! اگر شوهرت بد بود، شما مي‌‌توانستي خوب باشي. پدرت بد بود، شما مي‌‌توانستي خوب باشي. خانمت بد بود، شما مي‌‌توانستي خوب باشي. پدر خانم و مادر خانمت بد بود، تو مي‌‌توانستي خوب باشي. ما در اسلام كساني را داشتيم كه پدرخانم رهبر منافقين بود، پدر هم رهبر کفار، پسر مسلمان بود. يعني پدرش جزء خط کفر، پدر خانمش رهبر منافقين، خودش يک آدم حزب اللهي بود. اين‌‌ها هيچکدام انسان را اجبار نمي‌‌کند. که چون همه دروغ مي‌‌گويند، من هم دروغ بگويم. چون همه فاميل گفتند، من هم اين کار را بکنم. چون همه و… همه و… اين‌‌ها بر هان نمي‌‌شود.
مادر متوکل خبيس، براي امام هادي پول مي‌‌فرستد. حضرت عبدالعظيم حسني، همين امامزاده‌‌اي که در شهر ري است و داريم زيارت حضرت عبدالعظيم، ثواب زيارت کربلا دارد. بخاطر اينکه تحت تعقيب حکومت قرار گرفت، فرار کرد، آمد در باغ‌‌هاي شهرري پنهان شد و عقايدش را به امام هادي عرضه کرد.

7- متوكل قبر امام حسين را شخم زد

امام هادي مريض مي‌‌شود. به يک کسي پول مي‌‌دهد و مي‌‌گويد: برو قبر امام حسين، زيارت بخوان، مي‌‌گويد: آقا شما خودت امام هستي، دعا کن در حق خودت. مي‌‌گويد: من امام هستم، دعايم هم مستجاب مي‌‌شود. اما من بنا دارم نماينده بفرستم، کربلا، آنجا دعا بخواند، که اين در تاريخ بماند و خون حسين فراموش نشود. متوکل عباسي، قبر امام حسين(ع) را کشاورزي کرده است، متوکل عباسي قبر امام حسين(ع) خراب کرده است. وقتي متوکل عباسي قبر امام را خراب کرد، امام هادي نماينده مي‌‌فرستد که به آنجا برو و… اين‌‌ها بخاطر اين است که، حرکت‌‌هايي شود.
شب تولّد امام هادي است، خدايا! تو را بحق محمد و آل محمد هر چه به عمر ما اضافه مي‌‌کني، به معرفت ما نسب به اهل بيت ما بيفزا، آل بني اميه‌‌ها و بني عباس‌‌ها و طاغوت‌‌هايي که اهل بيت را درهم مي‌‌شکستند و يارانشان را تبعيد و شکنجه مي‌‌کردند، همه آن‌‌ها را عذابشان را زياد کن.
کمتر روستايي است که امامزاده نداشته باشد، تمام امامزاده‌‌هايي که شما در روستاها مي‌‌بينيد، همه از ياران و نسل اهل بيت بوده‌‌اند، که بخاطر فرار از طاغوت‌‌ها به روستاهاي ايران پناه مي‌‌بردند، و خدا را شکر که ما ايراني هستيم، و از اول طرفدار خط اهل بيت بوده‌‌ايم.

8- آيت‌‌الله بهشتي و 72 تن

حالا بمناسبت هفتم تير دو، سه جمله من بگويم. درباره مسأله هفتاد و دوتن بايد بگويم كه ما در تاريخ سه جا هفتاد و دوتن داريم. که اين خيلي براي من مهم است. يک هفتاد و دو تن كه در ياري رسول اکرم، در احد شهيد شدند، و هر هفتاد و دو نفر اسمشان در الغدير هست. يک هفتاد و دو تن در کربلا، و يك هفتاد و دو تن در حزب جمهوري… حالا چطور شد در تاريخ همه اين‌‌ها هفتاد و دو تن شدند، اين خودش يکي از اسرار است.
9- خصوصيات آيت‌‌الله بهشتي
بهشتي که بود؟ هفتاد و دو تن که بودند؟ بهشتي هم قوّة مقننه بود، هم قوّة مجريه و هم قوّة قضاييه بود، در خبرگان اول قوّة مقننه بود، دوازده تا از قانون‌‌هاي کشور‌‌هاي مترقّي را مطالعه کرد، چون ايشان چند زبان خارجي خوب بلد بود و گفت: قانون جمهوري اسلامي بايد طوري نوشته شود، که تمام منافع قوانين مترقّي را داشته باشد. و ما چيزي داشته باشيم که قوانين مترقّي دنيا نداشته باشند. به عنوان قوّة مجريه، برنامه ريز تشکيلاتي، خط دهنده‌‌اي به همه مجريان مملکت، و در قوّة قضاييه، رئيس قوّة قضاييه در زمان خودش بود. بهشتي نمونه نظم بود.
ملاقاتي با ايشان داشتم، قرار ملاقات ساعت تقريباً چهار بعد از ظهر بود، زمان طاغوت بود و هنوز جمهوري اسلامي نشده بود. گفتم براي اينکه با ايشان بيشتر صحبت کنم، ده دقيقه زودتر رفتم، در را زدم، خود ايشان دم در آمد و گفت: قرار ما با شما چه ساعتي بود؟ گفتم: چهار! گفت: زود تشريف آورده‌‌ايد، بفرماييد بنشينيد، من چهار مي‌‌آيم. يکروز هم به قم منزل ما تشريف آوردند. گفتم: تا کي تشريف داريد؟ نگاه به ساعت کرد و گفت: من پنجاه و پنج دقيقه منزل شما مي‌‌مانم، و از اينجا تا منزل آقاي رباني املشي چقدر راه است؟ گفتم: پنج دقيقه. گفت: من ساعت فلان با ايشان قرار دارم. پس پنجاه و پنج دقيقه اينجا مي‌‌نشينم. و پنج دقيقه هم در راه هستم. خيلي منظّم و بسيار مؤدّب بودند. آقازاده ايشان مي‌‌گفت: در يکي از کشورها از كنار قبرستاني مي‌‌رفتيم، سگي در قبرستاني بود. دوستان يک متلکي گفتند. (گفتند: فلاني آمده سر قبر فلاني فاتحه بخواند، چون رهبر يکي از کفار هم اونجا بود) فرمود: کافر است، ما با فکرش بد هستيم، اما توهين نبايد به هيچ وجه باشد. ايشان چقدر ادب داشت و چقدر مظلوم بود. همه يارانش هم همينطور بودند. محمد منتظري از تحفه‌‌هاي روزگار بود. هيچ عمامه به سري در زمان ما به اندازه محمد منتظري آوارگي نکشيد. از مؤسسين سپاه و از برنامه ريزان سپاه بود. شکنجه‌‌ها شد، و همه هفتاد و دو تن هر کدامشان، يک چنين حرکت‌‌هايي داشتند.
يک روز مرحوم بهشتي، به من تلفن کرد و گفت: با شما كاري دارم. زمان طاغوت، ما از قم به تهران آمديم. گفت: ما هرکجا جلسه مي‌‌گيريم، ساواک مي‌‌گيرد. يک طرحي دارم شما مي‌‌تواني پياده کني؟ گفتيم: طرحتان را بفرماييد. گفت: ما از هر فاميلي، فاميل‌‌هاي مختلف، يک تحفه انتخاب مي‌‌کنيم، يک کلاس سي، چهل نفري براي شما مي‌‌گذاريم. شما يک دوره اصول عقايد براي اين‌‌ها بگوييد و اين‌‌ها بنويسند. اين‌‌ها شب جمعه که مي‌‌شود، به ديد و بازديد مي‌‌روند و دختر و پسر‌‌هاي فاميل را بعنوان ديد و بازديد، در خانه‌‌هايشان جمع مي‌‌کنند و آنچه از تو ياد گرفته‌‌اند، براي دختر و پسر‌‌هاي فاميل مي‌‌گويند. ما مي‌‌توانيم با اين وسيله چهل تا کلاس در تهران درست کنيم كه ساواک هم ما را نگيرد. چون ديد و بازديد دختر و پسر فاميلي است. من قبول كردم و از قم به تهران آمديم و ايشان چهل نفر به ما داد. يک دوره برايشان مي‌‌گفتيم و آن‌‌ها مي‌‌نوشتند، بعد اين‌‌ها آنچه نوشته بودند را در خانه‌‌ها براي فاميل نقل مي‌‌کردند و…
خيلي مغز طراحي داشت، آنوقتي که ساواک، چهار چشم نگاهش مي‌‌کرد، صدها کلاس داشت. سي سال پيش آمد و سي طلبه را انتخاب کرد و گفت: بايد هر کدام از شما، يک زبان خارجي بلد باشيد و… عجب هفتاد و دو تني! ولي الحمدلله خونشان هدر نرفت. الآن کشور ما عزيزترين کشورها، امّت ما بهترين امّت‌‌ها و رهبر ما بهترين رهبرها هستند. قدرتمان و وضع سياسي ما الحمدلله خوب است. اگر گيري داريم در خودمان است. در رشوه‌‌هايي است که شما در اداره مي‌‌گيريد. در کم کاري است که بنده مي‌‌کنم. در سرهم بندي است که کارگر مي‌‌کند. کارگرمان سرهم بندي مي‌‌کند. کارمندمان تفره مي‌‌رود. بازاري ما گرانفروشي مي‌‌کند و… گير الآن در مملکت نيست، گير در خودمان است. بايد مواظب باشيم و بهشتي‌‌هايي که داريم، لت و پارشان نکنيم. الآن هم متاسفانه بازار شايعات زياد است. ‌‌اي فلاني چه کرد و… هر چه شنيديد، تحقيق کنيد. من يک بار ديگر در تلويزيون گفتم، حالا هم بمناسبت مظلوميت شهيد بهشتي مي‌‌گويم. قرآن يک آيه مي‌‌گويد، من مي‌‌خواهم يک آيه بالاتر از قرآن بگويم. «استغفرالله ربي و اتوب اليه»…
يک کسي مي‌‌گفت: من از علي شجاع‌‌تر هستم. گفتند: علي از مردم نمي‌‌ترسد. من نه، از مردم مي‌‌ترسم نه از خدا مي‌‌ترسم. گفت: من از علي سخاوتم هم بيشتر است، گفتند: چطور؟ گفت: چون علي از دنيا مي‌‌گذشت، من هم از دنيا گذشته‌‌ام و هم از آخرت. يکبار هم گفتم: حالا که اينطور است، من از پيغمبر بالاتر هستم، پيغمبر دست کارگر را بوسيد، من يک آدم بيکار بغلم بود، دستش را بوسيدم. گفتم: من يک آدم بيکار را هم دستش را مي‌‌بوسم، حالا مي‌‌خواهم يک جمله بالاتر از قرآن بگويم.
قرآن مي‌‌گويد: اگر فاسق خبري را آورد، تحقيق کنيد. من مي‌‌خواهم بگويم: اگر عادل هم حرفي زد، باز هم تحقيق کنيد. چون بسياري آدم‌‌هاي خوبي هستند، اما خبر ندارند، مي‌‌آيند و اين‌‌ها را کوک مي‌‌کنند، هر چه شنيديد، تحقيق کنيد. قرآن مي‌‌گويد: (إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) (حجرات /6) اگر فاسق خبر آورد، تحقيق کنيد. من مي‌‌خواهم بگويم كه اگر عادل هم خبر آورد، تحقيق کنيد. براي بهشتي خانه چند طبقه گفتند، خانه‌‌اش يک طبقه بيشتر نبود. چقدر تهمت به او زدند. الآن هم خط کلي آمريکا، اروپا، شرق و غرب و منافق و ليبرال و تمام گروه‌‌هاي ضد اسلام کوبيدن روحانيت است.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 384
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست