نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 399
موضوع: امداد رساني در امور جامعه(1)
تاريخ پخش: 18/11/86
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندگان عزيز در دههي فجر بحث را پاي تلويزيون تماشا ميكنند. مخاطبين ما برادران و خواهراني هستند كه در هلال احمر خدمت ميكنند. موضوع بحث من هم كمك رساني و امداد است. منتها بحث اينطوري است كه بچهي ده ساله هم اگر نشسته باشد، بگويد: پس من هم ميتوانم خدمت كنم. امداد فقط در سيل و زلزله با پتو وخرما و نميدانم اينها نيست. هركسي در هر مرحلهاي، در هر شرايطي ميتواند كمك كند. موضوع بحث ما كمك است. خوب دربارهي كمك من يازده رقم كمك نوشتم. ممكن است شما هم اضافه كنيد. يازده آيه قرآن هم نوشتم.
كمك رساني در قرآن! و هلال احمر اين را ميتواند به صورت يك جزوه دربياورد، هم در كتابهاي درسي، هم در بروشورهايش، هم در روزنامههايش، اصلاً تابلو كند. يعني بحث ما از يكبار مصرف بيرون بيايد. اين را سيدي كند، نوار كند. اين بحث مفيد است. و نه هلال احمر بلكه همهي افرادي كه وقت خطر كمك ميكنند، چون وقتي سيلي آمد، زلزلهاي شد، همهي مردم بسيج ميشوند و همهي گروههايي كه به نحوي كمك ميكنند. يازده نوع كمك با يازده آيهي قرآن! البته ميگويم: «يازده» علم خودم را نوشتم. شايد بيش از اينها باشد.
1- نقش عالمان دين در نجات جامعه
پس موضوع: كمك رساني! امام عسكري(ع) ميفرمايد: «الفقيه» مجتهد جامع الشرايط «من» كسي است كه «انقذ الناس» مردم را نجات بدهد، «من شر اعدائهم». ممكن است كسي استاد دانشگاه، پروفسور يا آيت الله باشد، اما هيچ مشكلي را حل نكند. امام عسكري(ع) ميفرمايد: فقيه كسي است كه مردم را از شر دشمنان نجات بدهد. به حق بايد گفت: امام بود كه در دههي فجر و قبل از دههي فجر مقدماتي كه جور كرد، باعث شد كه ايران را از شر آمريكا و از شر شاه نجات بدهد. «الفقيه من انقذ»«انقاذ» يعني نجات دادن. «انقاذ غريق» يعني غرق دارد ميشود، نجاتش بده. «الفقيه» فقيه كسي است كه… پس علم فايده ندارد، يك دانشجو، يك استاد دانشگاه، يك طلبه، احساس نكند چقدر چيز در كلهاش است. ممكن است رسالهي دكترا نوشته يا اجازهي اجتهاد هم دارد، اما زلزلهي بم چه كرد؟ بعد از انقلاب هم دشمن ما بعث و صدام بودند. باز رزمندهها آمدند ما را نجات دادند. بهترين كمك رساني، عدهاي در شهرها و روستاها خوابيدند، عدهاي هم رفتند لب مرز سينه سپر كردند نگذاشتند دشمن تا خانهي ما بيايد. آنها كمك رساني كردند، جان دادند كه ما راحت بخوابيم، كه ما راحت زندگي كنيم. براي شادي روح آنهايي كه فدا شدند تا ما زنده باشيم باز هم يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار) بله، حالا اين موضوع بحث امروز ما كه انواع كمك رساني است براي شما بگوييم: چيست؟ كمك چند رقم است.
انواع كمك؛ 1- كمك فكري، بعد آيهاش را مينويسم. 2- كمك با زبان، زباني، كمك مالي، كمك نظامي، كمك علمي، كمك عملي، كمك عاطفي، كمك آبرويي، كمك قلمي، كمك زماني، كمك اطلاعاتي و غيره. حالا يك و غيره هم بنويسيم چون چيزهايي هم بوده به ذهن بنده نيامده. ممكن است اينهايي كه پاي تلويزيون نشستند، بگويند: يك كمكهاي ديگر هم هست تو حاليت نيست.
2- مشورت، راه كمك فكري به ديگران
اما كمك فكري: قرآن راجع به كمك فكري ميگويد: («وامرهم شوري بينهم») (شوري/38)(«وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر»)(آلعمران/159) مشورت بركات زيادي دارد. آدم اگر مشورت كرد و به جايي رسيد حسود ندارد. مثلاً من به شما ميگويم: آقا من ميخواهم اين قطعه زمين را بخرم. شما ميگويي: بله! به نظر من بخر. خوب است. حالا اگر خريدم و اين زمين ترقي كرد، ترقي طبيعي نه تورم. اگر اين زمين بعداً به يك خياباني خورد و مرغوب شد، من پولدار شدم، شما حسود نيستي. ميگويي: من به او گفتم: اين كار را بكن. اين وضعش خوب شد به خاطر فكر من بود. من به او مشورت دادم. چون رشد من را در اثر فكر خودت ميداني، حسادت نميكني. يعني مشورت جلوي حسادت را ميگيرد. اگر هم مشورت كردم اين زمين ضربه خورد، يعني در خيابان افتاد و هيچ شد. باز هم وقتي من غصه ميخورم شما غمخوار من هستي. ميگويي: بيچاره، من به او گفتم اين كار را بكن. با طناب من در چاه رفت، اينطور شد. يعني اين فايده مشورت اين است كه رشد كني، حسود نداري. ضربه بخوري، غمخوار داري.
آدم با مشورت دوست و دشمنش را ميشناسد. مشورت هم مربوط به تحصيلات نيست. خدا وقتي به پيغمبر ميگويد: تو با مردم مشورت كن. يعني يك وقت يك كسي نگويد: من آيت الله هستم يا استاد دانشگاه هستم، نياز به مشورت ندارم. هركسي به مشورت نياز دارد. يك چراغ يك چراغ است. ده تا چراغ، ده تا چراغ است. حتي يك چراغ قوه را زير خورشيد بگيري به همين مقدار كه چراغ قوه هست نور اضافه ميشود. نميشود گفت: با بودن خورشيد تو چرا چراغ قوه روشن ميكني؟ چراغ قوه هم در جايگاه خودش نوري دارد كه خورشيد ندارد. مشورت («وشاورهم» «هم») هم براي خواص نيست. گاهي عوام يك چيزهايي ميفهمند كه خواص نميفهمند. شده گاهي وقتها من يك بحثي را بين يك مشت آدمهاي عادي، بين بچهها طرح كردم، بچهها يك پيشنهادهايي كردند گفتم: من اصلاً به اين توجه نداشتم. كمك فكري!
3- نقش زبان، در نجات پيامبران
2- كمك زباني: گاهي يك كمك زباني يك جامعه را نجات ميدهد. فرعون لب دريا نشسته بود جعبهاي را روي آب ديد. جعبه را گرفتند، در را باز كردند ديدند يك نوزاد است. هر زني پسر ميزاييد فرعون او را ميكشت. چون به او گفته بودند: امسال زني يك پسر ميزايد كاخ تو را زير و رو ميكند. اين هم دستور داد هر مادري پسر زاييد بچه را بكشند، مادر موسي هم موسي را زاييد وحشت زده شد. («وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى») به مادر موسي وحي كرديم، الهام كرديم بچهات را شير بده در دريا بيانداز. («إِنَّا رَادُّوهُ») (قصص/7) برميگردانيم. فرعون هم كنار رودخانه جعبهاي را ديد و فرستاد. كارگزارانش جعبه را گرفتند و ديدند بچه است. خواست او را بكشد، اين زن آمد يك حرف زد. زن فرعون گفت: («لا تَقْتُلُوهُ») او را نكش. من و تو كه پير شديم بچهدار نشديم، اين بچهي ما، اين بچه را آب آورده است. معلوم نيست كه چه كسي او را زاييده است. «َنتَّخِذَهُ(وَلَدا») اين را به عنوان بچهي خودمان نگه ميداريم. («عَسى أَنْ يَنْفَعَنا») (قصص/7) شايد به درد ما بخورد. يك رايزني كرد، چه ميگويند: لابي، امروزيها ميگويند؟ لابي، يك رايزني كرد. يك گفتگو كرد و يك نهي از منكر كرد. گفت: («لا تَقْتُلُوهُ») اين («لا تَقْتُلُوهُ») يك كلمهي اين خانم باعث شد كه راي فرعون را زد. فرعون موسي را نكشت. موسي بزرگ شد. بني اسرائيل را از شر فرعون نجات داد. يعني يك كلمه، يك نهي از منكر، يك پيغمبر را نجات داد. يك پيغمبر يك امت را نجات داد. اين براي يك خانم. يك آقا را هم بگويم.
برادر يوسف، برادرها ميخواستند يوسف را در چاه بياندازند. يكي از برادرها گفت: («لا تَقْتُلُوا») او را نكشيد. («وَ أَلْقُوهُ في غَيابَتِ الْجُب») (يوسف/10) او را در چاه بياندازيد. يك («لا تَقْتُلُوا») گفت، راي برادرها را زد. يوسف را نكشتند، بعد همين يوسف جامعه را از قحطي نجات داد. يعني گاهي يك كلمه، يك نهي از منكر، يك پيغمبر را نجات داد. دو تا نهي از منكر، دو تا پيغمبر را نجات داد، نهي از منكر زن، زن فرعون، نهي از منكر مرد، برادر يوسف. دو تا نهي از منكر دو تا پيغمبر را نجات داد، دو تا پيغمبر دو تا امت را نجات دادند. او بني اسرائيل را نجات داد. او هم مردم را از قحطي نجات داد.
كمك زباني، به يكي از منبريها گفتند: چطور تو اينقدر منبرت خوب شد؟ گفت: اولين منبري كه رفته بودم داشتم ميلرزيدم. وحشت كرده بودم. يك نفر از پايين منبرم گفت: احسنت! تا گفت: احسنت، آرام شدم. فهميدم نه منبرمان خوب بوده است. ديگر تمام شد و رفت. گاهي وقتها يك تشويق… خوب، («وَ صَلِّ عَلَيْهِم») قرآن به پيغمبر ميگويد: از آنهايي كه زكات ميگيري بر آنها درود بفرست. («إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم») (توبه/103) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. اين كلمهي تشكر خيلي بار دارد. به هر حال چه كسي باعث شد كه دولتي كه شاه بعد از خودش تعيين كرد، بختيار، فرار كند. مردم در خيابان ريختند، گفتند: مرگ بر بختيار، مرگ بر بختيار، بختيار ول كرد رفت. اصلاً چه كسي شاه را بيرون كرد؟ مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، شاه رفت. دههي فجر يادمان نرود. با همين كلمات، با همين كلمات، بيخود نيست كه امام فرمود: اگر هر مسلماني يك سطل آب سر اسرائيل بريزد، اسرائيل غرق ميشود. يك سيد حسن نصرالله پيدا ميشود، اين حركت را در لبنان انجام ميدهد.
4- كمك به مظلومان با حضور در دادگاه
حالا، قرآن يك آيه دارد ميگويد: در داد و ستد شاهد بگيريد. حالا اگر به يك شاهدي گفتند: بيا شهادت بدهد، ناز نكند. («وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا») (بقره/283) شاهدهايي كه جريان را خبر دارند اگر گفتيم: بيا در دادگستري شهادت بده، بگويد: حوصلهام نميرسد. راه دور است. ترافيك است. بابا حقي از بين ميرود. برو يك كلمه بگو. هرچه ميداني بگو. («وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا») يعني ناز نكنند اگر گفتند: يك كلمه بگو.
كمك مالي، كمك مالي تمام آيات انفاق، تمام آيات قرض الحسنه، اين قرض الحسنه را ميدانيد چرا ميگويند: حسنه؟ حسنه چيست؟ قرض ديگر. اين حسنه چيست؟ دربارهي اينكه قرض الحسنه چيست، ده تا شرط دارد. حالا ديگر ده تا شرطش فكر نميكنم يادم باشد. حالا چند تا را كه يادم است ميگويم. يعني قرض فوري، قرض بي منت و بيآزار، قرضي كه براي كار خوب قرض كنيم نه اينكه مثلاً من ميخواهم پشت ديوار خانهام را سنگ مرمر كنم. قرض بدون سود، بدون آزار، بدون منت، بدون سود، فوري، براي كار مهم، خوب!
5- انواع كمك مالي در قرآن
كمك مالي آيات انفاق، ما تقريباً پانصد تا آيه در قرآن داريم راجع به كمك مالي، آيات زكات، سي و دو تا است. آيه خمس يكي است. آيات انفاق زياد است. آنوقت در كمك رساني از خريدن برده و آزاد كردن، آيه داريم تا عاريه دادن تا… انواع كمكها، كمك مالي، گاهي هم ميگويند: حالا بچه پاي تلويزيون نشسته است ميگويد: حالا ما كه پول نداريم آقاي قرائتي تو هم براي ما يك چيزي ميگويي. كمك مالي معنايش پول زياد نيست. گاهي يك برگ زرد در حوض ميافتد. همين برگ زرد كشتي پنجاهتا مورچه ميشود. يعني گاهي كمك كم، اما يك افرادي را نجات ميدهد. به قول يكي از برادرها قبل از سخنراني من ميگفت: وقتي حادثه رخ ميدهد، پولدارترين آدمها محتاجترين آدمها هستند. همين فرعوني كه بچه را گرفت، («وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِع») تمام دايهها آمدند، بچه سينهي دايهها را نمكيد. فرعون بيچاره شد. آن وقت يك بچه آمد گفت: (« هَلْ أَدُلُّكُم») اجازه ميدهيد من شما را راهنمايي كنم («على أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ») (قصص/12) من بروم سراغ يك خانوادهاي كه او اگر بيايد تكفل ميكند. غير از اينكه شير ميدهد، اصلاً متكفل تربيت بچه ميشود. گفتند: بگو بيايد. يعني فرعوني كه ميگفت: («أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى») (نازعات/24) من پروردگار بزرگ شما هستم، وقتي بيچاره ميشود. ميبيند يك نوزاد را نميتواند، در تغذيهي يك نوزاد بيچاره شد. بيچاره كه شد يك بچه كه حرف به او زد، گفت: چشم، هرچه تو ميگويي. برو بگو بيايد. رفت به مادرش گفت: بيا. چه ميگويم؟ توجه كنيد. فرعون گردن كلفت وقتي مضطر شد محتاج به راهنمايي يك بچه ميشود. محتاج به يك… ميگويند: يك مهمي يك جايي مهمان شد، خيلي ميلرزيد. صاحبخانه گفت: والله من هرچه داشتم روي تو انداختم ولي باز هم ميلرزي. من چه خاكي بر سرم كنم. اينجا يك پالون خر هست. ميخواهي روي تو بياندازم؟ گفت: اسمش را نگو، ولي خودش را بيا بيانداز. من فعلاً دارم ميلرزم. اسمش را نگو. ولي خودش را بياور. وقتي انسان سرما خورد، ديگر حالا اگر شاه هم هست، بايد زير پالون الاغ برود. محتاج است.
يك روز شاه ميخواست به قم بيايد. امام فرمود: هيچكس از خانهاش بيرون نيايد. انصافاً قميها مردانگي كردند و هيچكس از خانهاش بيرون نيامد. يك مرتبه ديدند شاه آمده، هيچكس در خيابانها نيست. نميدانيد دولت شاه به چه پيسي افتاد. چند تا اتوبوس از افراد مختلف از اين طرف و آن طرف جمع كردند يك جمعيت دو هزار نفري را با عمل سزارين جمع كردند. يعني گاهي وقتها شاه… زور ولايت فقيه اين است. شير نفت را ببنديد. خلاص ميشود. رگ حيات شاه قطع شد. سربازها از پادگان فرار كنند. ارتش شاه متلاشي شد. اين ولايت فقيه خيلي به ما حق دارد.
6- شيوه قرآن براي دل كندن از دنيا
قرض الحسنه، براي قرض الحسنه اصولاً آدمهايي كه پولدار هستند، خدا يازده تا آمپول به آنها زده است. يازده تا را باز من بلد هستم. شايد بيشتر باشد. من يازده تا آمپول در قرآن پيدا كردم كه به اين آدمهاي سخت ميزند اينها را خرفت ميكند كه پولشان را بدهند. چون بعضي تاجرها پول دارند اما سخاوت ندارند. يعني گاو صندوق گوشتي هستند. آمپولهايي كه خدا به اين ميزند اين است كه 1- ميگويد: دنيا ارزش ندارد. («مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ») (نساء/77) دنيا ارزش ندارد. 2- ميگويد: تو مهمتر از پول هستي. پول جماد است. تو انسان هستي. اسير نباش. 3- ميگويد: («يَتيماً ذا مَقْرَبَةٍ») (بلد/15) فاميلت است. يتيم است. («أَوْ مِسْكيناً ذا مَتْرَبَةٍ») (بلد/16) روي خاك نشسته است. («مَتْرَبَةٍ») تراب، روي خاك نشسته است. تو براي رعيتي من رحم نميكني. تو براي كسي هم كه روي خاك نشسته رحم نميكني. ديگران دادند تو عقب ماندي. اگر بدهي هفتصد برابر به تو ميدهيم. اگر ندهي در همين دنيا مالت را ميسوزانيم. هلال احمر و همهي مردم وظيفهاش اين است وقتي آسيبي پيدا شد، كمك برساند. اما آسيب ديدگان هم بدانند امام صادق(ع) فرمود: «وَ مَا تَلِفَ مَالٌ فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا بِمَنْعِ الزَّكَاةِ»(وسائلالشيعه/ج9/ص24) اگر يك جايي سيلي، زلزلهاي ميآيد بنشينيد فكر كنيد عقلاي قوم بنشينند فكر كنند آيا در اين منطقه زكات دادند يا ندادند؟ امام صادق فرمود: هر كجا خطري پيش ميآيد به خاطر اين است كه زكات ندادند. يكبار ديگر عربياش را ميخوانم. «مَا تَلِفَ» تلف نشد. «مَالٌ» هيچ مالي تلف نميشود. «فِي بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ» نه در خشكي نه در دريا مالي تلف نميشود «إِلَّا بِمَنْعِ الزَّكَاةِ» پدري از ميوههاي باغ به فقرا ميداد، مرد. بچههايش گفتند: ما نميدهيم. خوابيدند كه سحر بروند ميوهها را انبار كنند، سحر كه رفتند ديدند باغشان سوخته است. نيت كردي ندهي خدا مالت را سوزاند. در حوادث غير مترقبه بايد هم مردم مواظب باشند، كمك كنند كه اين حادثه رخ ندهد و هم اگر رخ داد مردم نبايد بگويند: چشمت كور! نه!
7- تأكيد اسلام بر برخوردهاي انساني
در كمك به محرومين اسلام هم شرط نيست. امام صادق(ع) ديد كه كسي در جاده دائم چنين ميكند. به اصحابش فرمود: برويد ببينيد كه او چه مشكلي دارد؟ رفتند و برگشتند، گفت: چه شده است؟ گفتند: آب ميخواهد. گفت: به او داديد؟ گفت: نه! گفت: چرا به او نداديد؟ گفتند: يهودي بود. فرمود: يهودي باشد. مگر در كمك رساني شرط اسلام است؟ به يهودي هم كمك كنيد. به مسيحي هم كمك كنيد. در بعضي كارها اسلام نيست. («وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً») (بقره/83) نميگويد: «قولوا للمومنين حسني» كمك رساني براي همه، اصلاً خيلي افراد كافر بودند كه وقتي ائمهي ما به آنها محبت ميكردند اين طرفي شدند. باور نميكردند. كمك رساني.
كمك نظامي، قرآن ميگويد كه: («فَإِنْ بَغَت») اگر يك گروهي گردن كلفتي ميكنند، («فَقاتِلُوا») همهي شما بسيج شويد، در مقابل گردن كلفت بايستيد، («حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّه») (حجرات/9) تا گردن كلفت به دستور خدا برگردد. يعني اگر يك قلدري مثل صدام پيدا شد، همهي كشورهاي اسلامي بايد به نفع جمهوري اسلامي بيايند و جلوي صدام را بگيرند. («فَقاتِلُوا») آيهي قرآن است. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. («فَقاتِلُوا») بكشيد. جنگ كنيد. («فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي») آن طايفهاي كه، گروهي كه («تَبْغي») با غين، يعني («بغي»)، يعني متجاوز است همه بسيج شويد. به نفع مستضعف، به نفع آن كسي كه مورد حمله قرار گرفته است. در جاي ديگر ميفرمايد: («ما لَكُم لا تُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفين») (نساء/75) چرا شما به نفع مستضعفين بلند نميشويد كمك نظامي كنيد؟ هر جاي كرهي زمين مستضعفي بود، جمهوري اسلامي بتواند كمك او بكند، بايد كمك كند. ما مرز نميشناسيم. چون ما مرز را قبول نداريم. از نظر قرآن در كمك رساني مرز در اسلام نيست. ما در نماز نميگوييم: «السلام علينا و علي ايرانيها» ميگوييم: «وعلي عباد الله صالحين» بندگان خوب خدا هر جاي كرهي زمين باشند. هرجاي كرهي زمين مستضعفي بود بايد كمك كنيم. اگر ميتوانيم. بله، يك وقت هست كه يك تعهدات سياسي است، اگر تعهد داريم، آن تعهدات… چون يك وقت در اسلام قرارداد بستند كه مثلاً اگر كافر آمد برگردان، يا مسلمان آمد برگردان، او را بله بايد برگرداند. («إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاق») (انفال/72) آيهي قرآن داريم. اگر يك قرار قبلي است، حسابش جداست. اما اگر قرار نباشد، و يا اولويتي نباشد هر جا هست بايد كمك كند.
8- كمكهاي علمي و عملي در شرايط ويژه
كمك علمي، يك پرنده پهلوي سليمان آمد، گفت: كجا بودي؟ («ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُد») (نمل/20) هدهد كجا بودي؟ ميكشمت. يا استدلال بياور. مگر ميشود در جايي كه بايد حضور داشته باشي بيخود غائب شوي؟ غيبت داشتي، بايد توجيه كني. اگر توجيه منطقي داشتي، عذر داشتي وگرنه («لَأُعَذِّبَنَّه») ذبحت ميكنم. («أَوْ لَيَأْتِيَنى») (نمل/21) يا استدلال بياور. هدهد آمد گفت: بله، من نبودم. اما ميخواهم كمكت كنم. (« أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ بِهِ») من هدهد يك چيزي بلد هستم كه تو سليمان بلد نيستي. گفت: چه بلد هستي؟ گفت: پرواز ميكردم از منطقهاي كه مردم خورشيد پرست بودند. پادشاهشان خانمي بود كه روي تخت نشسته بود، خانم هم خورشيد پرست بود. يعني هدهد به سليمان اطلاع داد و سليمان هم نامه نوشت («إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ») (نمل/30) به خانم نامه نوشت. خانم هم مشورت كرد و بعد از يكي، دو بار رفت و آمد هدهد بالاخره آن خانم مسلمان شد. مردمش هم مسلمان شدند. يعني گاهي يك هدهد سبب اسلام يك كشور ميشود. اطلاع رساني، هدهد ميگويد: احاطه دارم («بِمَا لَمْ تحُِطْ») سليمان چيزي بلد هستم كه تو بلد نيستي. گاهي يك افراد عادي يك چيزي ميفهمند كه افراد بزرگ نميفهمند. كمك علمي.
كمك عملي، قرار شد كه آن خانم از پايتختش نزد سليمان بيايد. سليمان گفت: يك نفر را ميخواهم كه اينجا در عمليات كمك كند. تخت بلقيس را در يك لحظه اينجا بياورد. يك نفر در تشكيلات سليمان بود، گفت: سليمان، قبل از آنكه از جايت بلند شوي ميآورم. يكي ديگر گفت آقا روي دستش، قبل از آن كه چشمت به هم بخورد ميآورم. («قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِك»)(نمل/39) يعني قبل از اينكه از جايت بلند شوي. يكي گفت: نخير، من زودتر، قبل از اينكه چشمت را به هم بزني. اينجا ايجاد رقابت كرد. در مديريت ميگويند: مدير خوب كسي است كه براي پيشرفت كار ايجاد رقابت كند. اينجا حضرت سليمان از اين اصل استفاده كرد. ايجاد رقابت، («أَيُّكُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها») (نمل/38) چه كسي ميتواند عرش و تاج، تخت بالقيس را بردارد بياورد؟ يكي گفت: تا نشستي. يكي گفت: تا چشم بر هم بزني. ايجاد رقابت يكي از اصول مديريت است. كمك عملي، («وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُون») (انبياء/82) يك عده از جنيها كمك سليمان ميكردند. تماثيل و محاريب و… اصلاً كارگزاراني بودند كه جن كمك سليمان ميكرد.
9- كمكهاي عاطفي به يتيمان و مصيبتزدگان
كمك عاطفي، گاهي افراد بايد كمك عاطفي شوند. افراد ضربه ديده، بابا ندارد. مادر ندارند. ميگويد: («فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ»)(ضحي/9) («وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ») (ضحي/10) مصيبت ديده را بايد تفقد كرد. احوالش را پرسيد. بايد كنارش ماند. پدر و مادر وقتي پير ميشوند احتياجشان بيشتر ميشود. ولذا ميگويد: («وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً») (نساء/36) احسان به والدين در چهار جاي قرآن آمده است. اما براي پيرياش انگشت گذاشته است. («إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ») (اسراء/23) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. («إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما…») (اسراء/23) اگر پدر و مادر يكي از آنها يا هردو پير شدند، وقت پيري نيازشان بيشتر است. چون آدم، پدر و مادر پير… من يك وقت اين («اعوذ»)ها را بررسي ميكردم. پناه به تو ميبرم از فلان عيب، از فلان عيب، عيبها را بررسي ميكردم. ديدم يكي از مشكلات اين است كه امام ميگويد: خدايا، خدايا پناه ميبرم به تو كه پير بشوم، بيپول بشوم، پسرم جوان پولدار، به پسرم بگويم: كمكم كن. خجالت ميكشم. پسرم اگر هزار بار هم به من بگويد: پول بده. خجالت نميكشد. اما پدر وقتي به بچهاش ميخواهد بگويد: پول بده خجالت ميكشد. خدايا آن روزي را نياور كه پدر محتاج شود. ولذا آقازادهها گاهي كه از خانه بيرون ميرويد، يك پولي در جيب مادر بگذاريد و برويد. مثلاً پول را روي تاقچه بگذاريد. پول را در كيسهاش بگذاريد. نگذاريد پدرتان بگويد. چون پدر و مادر خيلي سختش است. خيلي سختش است و حالا يك خاطرههايي هم در اين زمينه دارم، نميخواهم بگويم.
كمك عاطفي، يتيم، داغ ديده، مصيبت زده، آسيب ديده، محتاج است. و ضمناً آسيب ديدهها هم… خودشان را نبازند. يك كسي بود آسيب ديده بود، چه آسيبي! چشم نداشت. دست نداشت. همينطور مثل يك تكه گوشت افتاده بود. به او نگاه كردم، گفتم: حال شما چطور است؟ گفت: خدا را شكر. خدا چيزي به من داده كه به احدي نداده است. چه چيزي به تو داده است؟ نه دستي، نه پايي، آخر تو يك تكه گوشت روي زمين افتادي. مثلاً خدا به تو چه چيزي داده است؟ گفت: هركس من را ميبيند، ميگويد: الحمدلله رب العالمين. من وسيلهي اين شدم كه مردم غافل را ياد خدا مياندازم. شما آيت اللهها خيلي كه زور بزنيد، برويد يك موعظهاي بكنيد، نامهاي بنويسيد و نصيحت كنيد يك آدم غافل را متوجه خدا ميكنيد. اين هم با درد سر، من هر كس ميآيد از كنار من بگذرد ياد خدا ميافتد. يعني هنر من از اين آيت الله بيشتر است. عجب! يعني آسيب ديدهها هم تلخيها، تلخ نيست. اگر ليموترشي گيرتان آمد دور نياندازيد. هنر داريد از همين ليمو ترش ليمونات درست كنيد. از شرايط تلخ هم هميشه استفاده كن. نگوييم: همه اين خوب است. صاف است. «دال» دولا است. بله، از همان اگر اديب باشي از همان كمر خميدهي «دال» كلمه ميسازيم. ميگوييم: ادب. الفش ايستاده است. دالش دولا است. «ب» هم افقي است. اگر كسي اديب باشد از عمودي و افقي و دولا ميتواند كلمهي ادب بسازد. الفش عمودي، دالش دولا. كمك عرضي، آبرو دارد. («مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً») (نساء/85) دلالي ميكند يك دختر و پسر را به هم ميرساند. از طريق عقد شرعي، دلالي ميكند. وام براي كسي ميگيرد. افرادي با آبرويشان ميتوانند كمك كنند، وقت تمام شد.
كمك قلمي، بزرگترين آيات قرآن راجع به تنظيم اسناد تجاري است. در قرآن يك آيه داريم، از همهي آيهها بزرگتر است. بزرگترين آيهي قرآن است. يك صفحهي كامل قرآن است. در آنجا ميگويد: وقتي قرارداد ميبنديد، بنويسيد. حالا اگر سواد نداريد، صدر اسلام انسان باسواد نبوده، ميگويد: («وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُب») (بقره/283) اگر گفتند: يك كلمه بنويس، ناز نكن. كمك قلمي.
كمك اطلاعاتي، دادگاه صحرايي تشكيل دادند موسي را اعدام كنند. يك نفر فهميد، دويد («وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى») يك نفر از دورترين نقطهي مدينه بدو آمد گفت: موسي برو. گفت: چه؟ گفت: («إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوك»)(قصص/20) شوراي نظامي تشكيل دادند، اعدام صحرايي، دستور اعدام دادند. سريع فرار كن. يعني گاهي وقتها شما ميداني كه ترياك جابه جا شد، نگو: حالا اين پسر عمهي ما است. اگر به كلانتري بگويم، نانش آجر ميشود. با ما قهر ميكند. رابطه داريم. بابا! ترياك آوردند جوانها را نابود ميكند، هركس اطلاع دارد كمك كند. يك توطئهاي كه در كار است همه بايد وزارت اطلاعات را كمك كنند. اگر يك خطري است همه بايد پليس را خبر كنند. فاميل است. به ما چه؟ كمك اطلاعاتي بايد بكنيم. مگر ميشود انسان بيتفاوت باشد؟
منتها كمك كردن خوب است. كمك گرفتن خوب نيست. سعي كنيد كمك نگيريد. تا ميتوانيد روي پاي خودتان بايستيد. يك كسي آمد گفت: يا رسول الله پول به من بده، كمكم كنم. گفت: برو كار بكن. گفت: سرمايه ندارم. حضرت فرمود: سرت را تكان بده. گفت: خوب بيا. گفت: سرت سالم است. برو با سرت حمالي كن اما گدايي نكن. ما خيلي افراد مثلاً ميآيد ميگويد: حاج آقا يك وام ضروري است، ميتواني به ما كمك كني؟ پهلوي خودم آمده. گفتم: آقا ميشود بگويي: ضرورت چيست؟ ميگويد: تلويزيونم را ميخواهم رنگي كنم. حالا مثلاً رنگي كردن تلويزيون خيلي ضرورت دارد؟ تا ميتوانيد وام نگيريد. كمك كردن خوب است. ولي كمك خواهي حتي القدور خوب نيست، منتها اگر خواستيم كمك كنيم، كمك كردن سخاوتمندانه ولي در كمك گرفتن، حداقل.
به هر حال اسلام ما چون دين جامعي است راجع به كمك، كمك فكري، زباني، مالي، نظامي، علمي، عملي، عاطفي، عرضي، قلمي، زماني، كمك زماني را نگفتم. آقا بدهكار است، چرا او را در زندان ميكني؟ متن قرآن است. ميگويد: («فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ») (بقره/280) چكش برگشته يك ماه، دو ماه به او مهلت بده. چرا او را در زندان ميكني؟ («فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ») متن قرآن است. تمام اينهايي كه چك را برميگردانند برگه ميگذارند طرف را زندان ميكنند، ضد قرآن هستند. («فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ») متن قرآن است. يك مدتي به او مهلت بدهيد. مگر اينكه بفهمي اختلاس است و تيز بازي است و رند است. حساب رندها جدا است. ولي آدمهاي معمولي ندارد بدهد يك مدتي به او مهلت بده. كمك زماني.
خدايا هرچه ميتوانستيم كمك كنيم. نكرديم، گذشتهي ما را ببخش و بيامرز. از الآن تا ابد هر نوع كمكي كه ميتوانيم به هر مسلماني بكنيم، توفيق اين كمك را خالصانه، كه ذخيرهي قيامت شود به ما مرحمت بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 399