نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 418
موضوع: امر به معروف و نهي از منكر، شيوه ها- 15
تاريخ پخش: 72/05/21
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني تقوي»
بحث ما در محرم و صفر سال 72 راجع به امر به معروف و نهي از منكر بود. هر هفته يك گوشه از بحث را مطرح ميكرديم. بحثي كه اين هفته ادامهي آن را ميگوييم، درسهايي از قرآن است. موضوع ما هم اين است كه چگونه جلوي گناه را بگيريم؟
1- يكي از راههاي كم كردن منكرات پر كردن ايام فراغت
يكي از راههايي كه ميشود آمار گناه را كم كرد مسئلهي پر كردن ايام فراغت است. آدم وقتي بي كار است دست به گناه ميزند. حديثي از همسر محترم پيامبر بگويم. بهام سلمه گفتند: چرا تو پيرزن كار ميكني؟ فرمود: اگر زن بي كار باشد دست به فتنه ميزند. مرد هم اگر بي كار باشد دست به فساد ميزند. آمار گناه در ايام فراغت بيشتر است. بنابراين بايد ايام فراغت را پر كرد. پر شدن زمين ورزش كار خوبي است. اگر جوانها در زمين ورزش نباشند شايد پاي ويدئو بنشينند. به شرطي كه خود ميدان ورزش وسيلهي غفلت و گناه نشود. روايت داريم رسيدگي و وقت گذاري براي فرزند. اگر ميخواهيد فرزندانتان گناه نكنند، پدر و مادر يك مقدار از وقتشان را صرف بچه هايشان كنند. اگر پدر و مادر وقت صرف نكند ميگويد: برو حوصله ندارم. در كوچه برو. دنبال كارت برو. اگر انسان وقت براي بچهاش نگذارد بچه گناهكار ميشود.
2- ازدواج آسان يكي از راههاي كم كردن منكرات
اي كاش تلويزيون يك فيلمهايي تحت عنوان ازدواج آسان بسازد. من هم اينجا يك پيامي بدهم. اگر هركس ازدواج آساني در فاميلش سراغ دارد، اين را براي ما بفرستد، ازدواجهاي آساني كه فايده داشته باشد. آخر گاهي وقتها ميگويند: من دخترم را به پنج سكه دادم. اينها مشابه زياد دارد. گاهي در ازدواجها يك شيرين كاريهايي هست. شبيه ازدواجي كه در صدر اسلام داريم. يك زن و شوهر ميخواستند عقد كنند، هيچ پولي نداشتند. حضرت فرمود: اگر تو سواد داري، آموزش را مهريه قرار بده. گفت: باشد، من سواد دارم معلم خانمم ميشوم. خانم هم گفت: براي من سواد از مهريه بهتر است. من همسر ايشان ميشوم به شرطي كه مهريهي من اين باشد كه به من قرآن ياد بدهد. اين يك چيز ابتكاري است. براي من يك كارت عروسي آمد، نوشته بود، دوشيزه فلان، با آقاي فلاني ازدواج كردند. تصميم گرفتند پولي را كه ميخواهند خرج بريز و بپاش كنند، يك دختر و پسر ديگر را هم عروس و داماد كنند. بنابراين تشريفات نداريم. كارت را براي شما فرستاديم كه بدانيد ما عروس و داماد شديم. ولي تشريف نياوريد. اين يك چيز خوبي بود. يعني اگر ما ميرفتيم شيريني ميخورديم هم اينقدر نميخنديديم. من بارها اين كارت را خواندم و كيف ميكردم. گاهي يك ازدواجهايي يك چيزهاي شيريني دارد. اگر ازدواج شيريني داريد بشرطي كه بيش از ده سطر هم نشود به دفتر ما ارسال كنيد. ما از اينها الهام ميگيريم. چون در امر به معروف چارهاي نداريم كه جلوي گناه را بگيريم. اگر ميخواهيد در مسجد دود نباشد بايد پنجره را باز كنيد اين دودها بيرون برود. شهوت ماري است كه اگر كشته نشود، هرچه هم خاك روي آن بريزي از يك سمت ديگر بيرون ميزند. مار را بايد از بين برد. بايد ازدواج كرد. ازدواج هم آسان باشد. ازدواج آسان يعني پسر ميآيد ميگويد: من دانشجو هستم. خانه و حقوق و كار ندارم. پدر دختر هم ميگويد: دختر من فعلاً دبيرستاني است. نه جهازيه دارم. نه دخترم ديپلم دارد. پدر عروس و پدر داماد با عروس و داماد مينشينند و فكرهايشان را ميكنند. قرار داد ميگذارند كه عقد ميكنيم تو در خانهي پدرت باش. تا ديپلم بگيري. من هم در دانشگاه درس ميخوانم تا مدرك بگيرم. اين سه، چهار سال تو در خانهي پدرت باش. من هم در خانهي پدرم هستم. فقط ما به هم محرم باشيم، به جاي اينكه گناه كنيم، رفت و آمدي كه قرار است حرام باشد، حلال باشد. بسياري از اين كارها ميكنند. اشكالي هم ندارد. نگو: تا دختر ديپلم نگيرد. تا پسر خانه نداشته باشد، وقتي اين قيدها را ميكنيد گناه زياد ميشود. حديث داريم اگر كسي ازدواج كند، 50 درصد مسلمان است. معنايش اين نيست اگر دو زن بگيرد 100 درصد مسلمان است. اينطور نيست كه اگر آدم 5 انگشت داشته باشد پس شش انگشت است. اگر پدري دخترش را عروس نكند، دختر هر گناهي بكند، به گردن پدر و مادر است. علاوه بر اينكه خود دختر هم گناه ميكند. اگر پسرش را داماد نكند، پسر هر دسته گلي آب بدهد علاوه بر اينكه پسر گناه كرده است، گناهش به گردن پدر و مادرش هم هست. نميتوانم، نميشود باعث اين پيشامدها ميشود. البته بعضي از افراد واقعاً نميتوانند. اكثر مردم واقعاً درآمد ندارند كه دختر و پسر را ازدواج دهند. اما خيليها هم هستند كه بالاخره يك اتاق خالي دارند. دختر هم ميتواند هم دبيرستان برود و هم ازدواج كند. هم وقتي پسر دانشگاه ميرود ازدواج كند. دو سال بعد هم تشكيل زندگي بدهند. نگوييم: ما رسم نداريم كه دختر در خانه بماند. همينكه عقد كرد بايد فوري او را ببرند. ما بايد يك مقدار ازدواج را آسان بگيريم. اگر كسي ازدواج آسان سراغ دارد كه در ازدواج آسانش يك شيرين كاري هم باشد. آن شيرين كاري را براي ما بگويد، ما شايد بتوانيم آن را به صورتهايي منتقل كنيم. گاهي وقتها افراد ميگويند: مگر ميشود؟ بله، ميشود. سي سال پيش قرار نبود كه كسي طلبه شود. چون در رژيم طاغوت طلبگي يك چيز جالبي نبود. هركس ميخواست بگويد: بدبخت، ميگفت: نان طلبگي! نان طلبگي يعني بدبختي. درويشي هم ميگفتند. بيشتر هم آخوندها بچه هايشان را طلبه ميكردند. پدر من بازاري بود، وقتي من را فرستاد طلبه شدم، بعد از اينكه من طلبه شدم افراد زيادي در همان شهر خودمان بچه هايشان را طلبه كردند. اين كارها خط شكن ميخواهد. خط شكن براي جبهه نيست. يك تاجر بگويد: آقا من دخترم را به دانشجوي فقير ميدهم. پسر خوبي است ولي فقير است. هنر اين است كه يك خانواده يك جوان را آباد كند. وگرنه دختر تاجر و پسر تاجر، اگر دو تاجر زاده با هم ازدواج كردند اين هنري نيست. هنر اين است كه اگر دو ماشين شيك با هم به مسافرت رفتند اين هنر نيست. هنر اين است يك ماشين قوي يك ماشين ضعيف را بكسل كند. اگر دو پولدار به هم پول دادند هنر نيست. هنر اين است كه يك پولدار پول هايش را در قرض الحسنه بگذارد و با يك ميليوني كه گذاشته است، چرخ پنجاه نفر را راه بياندازد. اگر ميخواهيم گناه كم شود بايد ازدواج را آسان كنيم. 50 درصد گناهان براي شهوت است. راه طبيعي شهوت ازدواج است. راههاي ديگر هم هست. منتهي طبيعي نيست. وگرنه ميگويند: روزه بگير. به جوان نميشود گفت: روزه بگير. كم بخور. البته كم خوردن هم خيلي خوب است. در شكم پر خيلي بلا هست. كم خوردن و روزه گرفتن هم راهي است. نگاه نكردن هم راهي است. ياد قيامت هم راهي است. اما طبيعي ترين راه ازدواج است. ازدواج هم ساده باشد. بهترين دختر كدام دختر است؟ حديث داريم بهترين دختر اين است كه شكلش خوب باشد، مهرش كم باشد.
3- افراد اگر ميتوانند در امر ازدواج كمك كنند
زكات كساني كه خانهي بزرگ دارند اين است كه به همسايهها بگويد: نميخواهد خانهي بزرگ بگيريد. خانهي من بزرگ است. عقدتان را در خانهي ما بياوريد. كسي كه اتاق بزرگ دارد، در اختيار همسايهها بگذارد. اين جوان با اين كار شما، تا آخر عمر كه شما را ببيند نگاه پدري به شما ميكند. فردا هم اگر شما مشكلي پيدا كردي، جوان حل ميكند. نگو: من خانهام را بسازم به اين جوان بدهم. چشمش كور شود. او هم وقتي شما بميري ميگويد: چشمش كور شود. آمبولانس بيايد او را ببرد. يعني وقتي از كسي كه پولدار بود، خيري نديد جنازهاش را هم آمبولانس ميبرد. اما اگر كسي خانهي بزرگي داشت. من كسي را سراغ دارم كه يك اتاق بزرگ در كاشان داشت، من يادم ميآيد كه هركس عروسي داشت در خانهي ايشان ميگرفت. مثل اينكه اتاقش حسينيه است. همهي مردم محله عقد و عروسيشان را در خانهي ايشان ميانداختند. در تشييع جنازهي ايشان با اينكه بسيار ساده بود و عنوان و سرمايهاي نداشت، مردم به اندازهي يك آيت الله برايش گريه كردند و سينه ميزدند. جوانها براي ايشان چنان سينه ميزدند انگار كه مرجع تقليد از دنيا رفته است. ميگفتيم: چرا چنين ميكني؟ ميگفت: ايشان در عروسي ما خيلي زحمت كشيد. اين كارها محبت به وجود ميآورد. پولدارهاي ما نميدانند. وقتشان را خرج پشم قالي ميكنند، خرج عواطف جوانهاي محل نميكنند. وگرنه من باغ دارم. با مدرسه قرارداد ميبندم كه بچهها را با ميني بوس به استخر باغ ما بياور. جمعهها براي خودم باشد. شنبهها هم براي دبيرستان باشد. ما خيليها را در تهران داريم كه استخر دارند. من روي هتل اوين تهران رفتم. تمام خانههاي اطراف همه استخر داشتند. وقتي اين استخر دارد و كاري نميكند، دولت بايد براي بچهها استخر بسازد. استخر بسازد پول ميخواهد. بايد بيايد از همين كسي كه استخر دارد پول بگيرد. نميشود يك نفر دائم در استخر باشد. اين همه جوان هم اصلاً در استخر نروند. يا در را باز كن و هفتهاي يكبار ما هم در استخر بياييم. يا شهرداري تو را جريمه ميكند و براي ما استخر ميسازد. شوخي نداريم. منتهي اگر شهرداري گرفت، قيامت نميروي. چون به زور از تو گرفتند. مثل اينكه تو را به ديوار ببندند و به زور از تو خمس بگيرند. ارزش به اين است كه انسان به انتخاب اين كار را بكند. انسان فكر كند براي رضاي خدا اين كار را كرده است. محبت در اين است. اگر خواستيم گناه نشود، بايد ازدواج را سريع و آسان كنيم. حديث داريم اگر مرد ميخواهد بداند خوشبخت است يا نه، علامت مرد خوش بخت اين است كه دخترش قبل از آنكه عادت ماهانه بگيرد، ازدواج كرده باشد. البته جاي اين حديثها امروز نيست. ولي ما بايد اسلاممان را بگوييم. زود پسر را داماد كنيد. زود هم دختر را شوهر دهيد. اولين خواستگار كه ميآيد رد نكنيد. جز اينكه گير داشته باشد. جوان تارك الصلاة است. حديث داريم به جوان تارك الصلاة دختر ندهيد. حتي اگر مدرك بالايي هم داشته باشد. خانه هم داشته باشد. به جواني كه در مقابل خدا تواضع نميكند، دختر ندهيد. به كسي كه در مسجد و جمعه و جماعت نميآيد دختر ندهيد. چون كسي را كه جامعه را بايكوت ميكند بايد بايكوت كرد. آن كسي كه سال به سال پايش را در مسجد نميگذارد ميخواهد بگويد: من به امت كار ندارم. امت هم بايد بگويند: ما به تو كار نداريم. يعني مقابله به مثل كنيد.
4- پاداش تعليم قرآن به فرزندان
پيغمبر(ص) فرمود: «من علّم ولده القرآن» (بحارالانوار/ج89/ص188) اگر كسي به بچهاش قرآن ياد بدهد، اگر كسي دختر و پسرش را با قرآن آشنا كند، «فَكَأَنَّمَا حَجَّ الْبَيْتَ عَشَرَةَ ألف [آلَافِ] حَجَّة»(بحارالانوار/ج89/ص188) ثواب ده هزار حج مستحبي دارد. ثواب ده هزار عمرهي مستحبي و ده هزار گرسنهاي كه سير كند. هر حرفي كه اين بچه ياد ميگيرد ده ثواب براي پدرش مينويسند، ده گناه پدر هم پاك ميكنند. اين آقايي كه بچهاش را با قرآن آشنا كرد، روز قيامت از پل صراط مثل برق ميگذرد. بچه هايمان را براي يادگيري قرآن تشويق كنيم. پدرها و مادرها هرچه پول خرج مغز كرديد غصه نخوريد. الآن جامعهي ما با كمال تاسف جامعهاي است كه اگر دو هزار تومان پول كفش بدهد، غصه نميخورد. اما اگر صد تومان پول كتاب بدهد، ميگويد: گران است. كتاب براي مغز است. كفش براي پا است. براي كفش پا هزار تومان ميدهد. براي كتابي كه براي مغز است، زورش ميآيد پول بدهد. جامعهي ما جامعهاي است كه براي محراب مسجد راحت پول ميدهند، اما براي كتاب خانهي مسجد زورش ميآيد. يعني هنوز ارزش مغز براي ما مشخص نيست. هرچه پول خرج مغز كنيد اشكال ندارد. شما اگر ميخواهي غصه بخوري براي چيزهاي ديگر غصه بخور. كتاب هرچه گران باشد غصه نخور. البته نميخواهم بگويم: كتاب گران باشد. ما بايد دو نوع كتاب داشته باشيم. يكي با كاغذ و جلد اعلا و قيمت گران باشد. يكي هم با كاغذ ارزان و جلد ارزان براي كسي كه پول ندارد. نبايد كتاب طوري باشد كه افراد فقير نتوانند كتاب را تهيه كنند.
5- ياد قيامت يكي از راههاي كم كردن گناه
يكي از راههايي كه آدم را از گناه باز ميدارد، ياد قيامت است. ياد قيامت براي كم شدن گناه مهم است. آياتي داريم كه خداوند ميفرمايد: چرا كم فروشي ميكني؟ (أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ) (مطففين /4) نميداني شما روز قيامت مبعوث خواهي شد. حساب و كتاب دارد. مال مردم خيلي مهم است. ياد قيامت انسان را از گناه باز ميدارد. وقتي فرعون به ياران موسي گفت: حالا كه به موسي ايمان آورديد، شما را تكه تكه ميكنم. گفتند: بكش. (قالُوا إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ) (اعراف /125) ما الآن يك شمشير ميخوريم و نزد خدا ميرويم. ايمان به خدا قصه را آسان ميكند. وقتي شما الآن به بانك پول ميدهي، راحت پول ميدهي. چون ميگويي: ميدهم يك چيزي هم روي آن ميگذارد. اگر ما ايمان داشته باشيم كه هركاري براي خدا كرديم اجر ميگيريم، براي ما آسان ميشود. به شما چهار متلك ميگويند. قرآن ميگويد: آدمهاي حزب اللهي چهار تا متلك ميشنوند. متلك هايش در سورهي «ويل للمطففين» است. ميفرمايد: (إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ) (مطففين /29) يعني مجرمين به خوبها ميخندند. آدمهاي هرزه به آدمهاي مكتبي ميخندند. (وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ يَتَغامَزُونَ) (مطففين /30) وقتي ميآيند از كنارشان عبور كنند، «يَتَغامَزُونَ» غمزه ميآيند. چشمك ميزنند. (وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهينَ) (مطففين /31) وقتي ميآيند فكاهي ميگويند. از آنطرف خيابان ميگويند: (وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ) (مطففين /32) اينها مرتجع هستند. يك حزب اللهي بايد چهار متلك از مجرمين بشنود. اگر ببيند نماز ميخواني ميخندد. بدها به خوبها ميخندند. چهار متلك ميگويند براي اينكه شما حجاب و نماز و تقوا و نجابت داري. تو را مسخره ميكنند. يك مردي در بازار بود سرّاج بود. ايشان شلاق درست نميكرد. گفتند: چرا؟ گفت: ميآيند ميخرند و ممكن است آن شلاقي كه به الاغ ميزند بي جهت باشد. من هم كه شلاق دست او دادم ممكن است در گناهش شريك باشم. به او ميخنديدند. بعد وقتي صاحب مغازه گفت: بلند شو. بلند شد و پولي از صاحب مغازه نگرفت. به او گفتند: تو واقعاً ديوانه هستي. اين همه سال در مغازه بودي. بايد سريع مغازه را تحويل ميدادي؟ البته شايد حقي باشد. مثل خياباني كه كشيده ميشود. 16 خانه خراب ميشود تا 18 ميليون دست بقيه بيايد. اين را بايد از طرف گرفت. گفت: شهرداري ميآيد خانهي شما را خراب ميكند. 16 خانه را خراب ميكند تا خيابان از كنار خانهي من بگذرد. من يك خانهي دو ميليوني داشتم. خانههاي شما را كه خراب كردند، خانهي دوميليوني من 20 ميليون شد. اين را بايد يك جايي پس داد. حالا ممكن است بگويي: من در اين خانه نشستم. بنشين ما كاري با تو نداريم. منتهي اگر خواستي اسكناسش كني، يك خردهاش براي من است كه ما بگيريم و به آنهايي كه خراب كرديم بدهيم. چون نميشود 18 نفر پدرشان دربيايد، كه خانهي شما نبش خيابان باشد. يك حقوقي پيدا ميشود. اينها يك سري مسائل است كه بايد روي آن كار شود. مردم هم توقع بي خود دارند. ما هنوز باور نكرديم كه يك جاهايي بايد از خودمان كم بگذاريم و براي جامعه بگذاريم.
6- جامعه بر فرد ترجيح دارد
اصل براي ما جامعه است. پياز خوردن براي شما مفيد است. پياز ويتامين دارد. ولي اسلام ميگويد: اگر ميخواهي نماز جمعه بروي، اگر خواستي به مسجد بروي حق نداري پياز بخوري. براي اينكه حقوق جامعه از حقوق فرد، مقدم است. پياز خاصيت دارد، اما مردم هم آدم هستند. اگر درگيري بين حق فرد و حق امت شد، حق امت مقدم است. شما ميخواهي خانه بسازي، اينجا كه شما ميخواهي بسازي، كوچه را تنگ ميكني. جامعه نياز به ماشين آتش نشاني، به آمبولانس، به آمد و رفت، به حوادث خطرناك دارد. بنابراين در هر كوچهاي بايد ماشين بتواند راحت عبور كند. شما ميگويي: ملك خودم است. ملك شما هست. اما شما به شرطي مالك خودت هستي كه به امت ضرر نزني. امت بايد طوري باشد كه در همهي كوچهها ماشين آتش نشاني برود. حالا اگر من جلوي راه كوچه را ميبستم، خانهي شما آخر كوچه بود، آنوقت خانهي شما آتش ميگرفت و ماشين نتوانست عبور كند، چه كار بايد كرد؟ يك مقدار خودمان را جاي ديگران بگذاريم. براي ما آسان ميشود. ما يك آيه در قرآن داريم كه اگر همه به اين آيه عمل كنيم، اين دردها حذف ميشود. (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض) (آل عمران /195) يعني من از شما هستم. شما هم از من هستي. اگر خانهي 200 متري من 150 متر شد، 50 متر عقب رفتم. 50 متر از حياط خانهي من كم شد. اما فضا براي امت باز شد. ضرر نكردم. يك غير مسلمان يك روز به مدرسهي اسلامي آمد. طرف مسلمان نبود. گفت: اينجا مدرسهي اسلامي است. گفتند: بله، اين حرف را من از مرحوم آشيخ عباس علي اسلامي ياد گرفتم. ايشان مداركي تحت عنوان جامعهي تعليمات اسلامي داشت. من تازه ريش درآورده بودم و طلبهي نجف بودم. ايشان آمده بود يك سخنراني براي علماي نجف بكند من هم به عنوان يك بچه طلبه تماشاچي بودم. گفت: يك غير مسلمان در يك دبيرستان اسلامي آمده و پول سنگيني داده است. گفته اين پول را خرج كنيد. گفتند: اين مدرسه اسلامي است و ما بچهي غير مسلمان را راه نميدهيم. گفت: ميدانم. ولي بچههاي همسايهي ما شاگرد شما هستند. من به خاطر تربيتي كه شما در مدرسه ميكنيد من در محله در رفاه زندگي ميكنم. چون من راحت زندگي ميكنم يعني بچههاي مسلمان به بچهي من كار ندارند. من از تربيت خوشم آمده است. من مسلمان نيستم و بچهي من هم مسلمان نيست. اما وقتي محيط سالم شد من هم راحت زندگي ميكنم. من ميخواهم پول بدهم. اين فكر درستي است. مسلمان نبود اما فكرش درست بود. ما بايد حساب كنيم كه همهي امت را با يك چشم ببينيم. پياز براي بدن مفيد است. ولي بوي پياز براي مسجد خوب نيست. فلاني از سيگار كيف ميكند. امام حساب ميكند كه وقتي سيگار كشيد، دودش را از ريه در مسجد ميدهد. آقايان بايد دودي كه از ريهي آقا برگشته است، استفاده كنند. چه كسي گفت: كه من از دود ريهي شما استفاده كنم؟ هواي مسجد براي همه هست. هزار نفر در مسجد هستند. 16 نفر سيگاري هستند. اين 16 نفر حق همه را ميدزدند. دزدي فقط اين نيست كه آدم از ديوار بالا برود. يكي از دزديها اين است كه آدم مقابل قبله و با وضو تند، تند سيگار ميكشد. گاهي وقتها اكثريت هم بايد در اينجا از بين برود. مثلاً در يك اتاق 15 سيگاري و 5 نفر هم غير سيگاري هستند. كدام يك بايد بيرون بروند. نگويند: ما 15 نفر هستيم اين 5 نفر بيرون بروند. اكثريت با ما سيگاريها است. اكثريت با شما است اما حق با آنها است. يا اينكه شب ميخواهيم در يك سالن بخوابيم. در يك خوابگاهي 20 نفر هستند. 17 نفر ميخواهند حرف بزنند. سه نفر هم ميخواهند بخوابند. اگر از لحاظ اسلامي در نظر بگيريم آن 17 نفر بايد بيرون بروند. چون شب براي خوابيدن است. اگر ما حقوق را مراعات كنيم. خيلي عالي ميشود. به ما متلك ميگويند. قرآن ميگويد: چهار متلك اين است كه: ميخندند. غمزه ميآيند. صفحه كوك ميكنند. نسبت املي به تو ميدهند. ميگويد: غصه نخور. (فَالْيَوْمَ الَّذينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ) (مطففين /34) امروز اين به تو ميخندد. فردا هم تو به او بخند. آنجا كه عوض دارد گله ندارد. قرآن ميفرمايد: هرچه متلك به مذهبيها ميگويند هيچ نگوييد، يك زماني هم مذهبيها متلك خواهند گفت. قرآن ميگويد: روز قيامت مجرمين ميگويند: «انْظُرُونا» روز قيامت گناهكاران به مومنين ميگويند: يك نگاهي به ما كنيد. (انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ) (حديد /13) يك نگاهي به ما كنيد تا ما از نور شما اقتباس كنيم. رويتان را برگردانيد ما از نور شما استفاده كنيم. ميگويد: ما در يك دبيرستان بوديم. ميگويد: بله! تو بد حجاب بودي. حتي مادر شهيد و خانوادهي شهيد هرچه سفارش كرد، تو گوش ندادي. ما در يك مدرسه و در يك كلاس بوديم. اما ما خوش حجاب بوديم و تو بد حجاب بودي. من با خدا رابطه داشتم و تو تارك الصلاة بودي. حالا هرچه ميگويند: رويت را برگردان تا ما از نورت استفاده كنيم (قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً) (حديد /13) در دنيا برگرديد و از آنجا نور بياوريد. اينجا به كسي نور قرض نميدهيم. من يك مثالي بزنم. الآن در مكه برق زياد است. در قديم حاجيها كه به مكه ميرفتند چون شب عيد قربان در يك بيابان زندگي ميكنند، در بيابان پشت مكه جايي به نام مشعر است. حاجيها شب عيد قربان در صحرا بودند. در صحرا تاريك بود. ضمناً حاجي شب عيد قربان در بيابان تاريك بايد شن جمع كنند كه فردا به جايي پرتاب كنند. چون تاريك بود، ايرانيها كه ميرفتند يك چراغ قوه با خودشان ميبردند. بعضي از ايرانيها چراغ قوه نميبردند. آنجا ميگفتند: حاج آقا چراغ قوهات را به من بده، من هم يك مقدار شن جمع كنم. ايشان ميگفت: بايد از ايران چراغ قوه بياوري. يك نگاهي كنيد تا ما از نور شما استفاده كنيم. بايد از آنجا نور بياوري. جايي كه عوض دارد گله ندارد. اگر ما ياد قيامت بكنيم امروز اين به ما ميخندد.
7- مذهبيها هميشه رو سفيدند
خواهران و برادراني كه پاي تلويزيون هستيد، لقمهي حرام ميخوري. دروغ ميگويي. شغلت حرام است. رفيق هايت فاسد هستند. فيلمي كه ميبيني بد است. معتاد هستي. مجرم هستي. خوب هستي. بد هستي. پاك هستي. حزب اللهي هستي. بي تفاوت هستي. من يك حساب رياضي براي شما بكنم كه براي امام رضا(ع) است. امام رضا فرمود: اگر خواستي با كسي حرف بزني، چون ممكن است هر حزب اللهي رفيق بي تفاوت داشته باشد. هر كسي چند نفري را در بستگان دارد. امام رضا فرمود: با آدم بي تفاوت طوري حرف بزن كه مجبور باشد، چيزي نگويد. يعني تسليم بشود و بگويد: حق با تو است. امام رضا فرمود: بگوييد يا قيامت هست. يا قيامت نيست. اگر قيامت نبود، شما كه صبح بلند شدي 5 دقيقه نماز خواندي. ظهر هم ده دقيقه نماز خواندي. عصر هم ده دقيقه نماز خواندي. جمعاً نيم ساعت، بيست دقيقه طول كشيد. حجابي را هم كه دو سانت بالاي سر بود دو سانت جلو آوردي. اين كلمهي دروغ را هم نگفتي. كلمهاي را هم كه حرام بود نگفتي. بالاخره اگر قيامت نبود، مذهبي ضرري نكرده است. اما اگر قيامت بود، كه حتماً هست آنكس كه از خدا قيچي شده است، چه خواهد كرد؟ آن كسي كه بي بند و بار است چه خواهد كرد؟ يك مثال بزنم. مثلاً ميخواهيم صد كيلومتر مسافرت برويم. بيست تا ماشين هم صد كيلومتر ميخواهند با هم بروند. ده تا از اين ماشينها در صندوق عقب يك چيزهايي ميگذارند. يك گالن آب، يك چماق، يك چيزهايي با خودشان ميبرند. ده تا ماشين هم اينها را ندارد و همينطور ميخندد و موسيقي گوش ميدهد. نمازش را هم نميخواند. اگر در راه دزدي، تصادفي، پنچري، بنزيني، اگر در راه هيچ مشكلي نبود، آن آقاياني كه يك چيزهايي در صندوق عقب گذاشتند، ضررشان چيست؟ هيچ ضرري ندارند. اگر خطر نبود آن كسي كه احتياط كرده است، ضرر نكرده است. اما اگر خطر بود، آن كسي كه در صندوقش چيزي نيست چه ميخواهد بكند؟ بنابراين زنده باد مذهبيها! امل بي تفاوتها هستند. چون اگر قيامت باشد، دستشان به چيزي بند نيست. هميشه مذهبي رو سفيد است. آدم عاقل مذهبي است. مذهبي ضرري نكرده است. شما خيال ميكني اينها كه رها هستند خيلي خوش هستند. مثلاً دنياي غرب بي حجابي غوغا ميكند. زن و شوهري كه نيمه عريان راه ميروند از بس همديگر را ديدند ديگر لذت هم نميبرند. مثل آنهايي كه مسئول نجات غرق شدهها هستند. اين افراد چون هميشه در استخر هستند ديگر از شيرجه كيف نميكند. اما آدمي كه از راه ميآيد و در آب استخر شيرجه ميزند خيلي لذت ميبرد. من معتقد هستم كه غرب در شهوت كلاه سرش ميرود. يعني لذت نميبرد. درست مثل كباب است. ما كه هفتهاي يكبار كباب ميخوريم، كباب براي ما مزه دارد. اما كباب براي كبابي ديگر مزه ندارد. ما معتقد هستيم كه آنها در لذتهاي مادي هم خيلي لذت نميبرند. شما خيال ميكني كه مردم مكه از طواف لذت ميبرند؟ اما ايرانيها اينقدر هيجان دارند. هرچه هيجان و شور است براي ايرانيها است. يعني آدمي كه زياد در يك جا بود ديگر مزه نميبرد. زنده باد ما كه هم قيامت داريم. هم دنيا داريم. از دنيا چيزي كم نداريم. شما خيال ميكنيد مذهبيها نميخندند. البته ما فكر ميكنيم كه مذهب گريه و غم و اندوه است. دين ما ديني است كه هركس مسلمان باشد، همه چيز دارد. چهار متلك از مجرمين ميشنويم. اما روز قيامت چنان مومنين به مجرمين پوزخند بزنند. اينجا پوزخند خطري ندارد. خندههاي قيامت حسرت دارد. چه كنيم كه كم گناه كنيم؟ ايام فراغت را پر كنيم. ام سلمه فرمود: آدم بيكار دست به گناه ميزند. به اميد روزي كه وقتي ديپلم دختر ما از مدرسه بيرون ميآيد چند نوع هنر هم بداند. زنهاي نائين و كاشان و كرمان قالي ميبافند و چهارصد هزار تومان مزدش است. زنهاي شمال توليد ميكنند. زنهاي ما توليد كننده هستند. زنهاي غربي مصرف كننده هستند. هيچ مانعي ندارد كه آدم سواد داشته باشد و هنر هم داشته باشد. خوشا به حال كسي كه شغلش در بازويش است. حديث داريم دنبال شغلي برويد كه در بازويتان باشد. پر كردن ايام فراغت و وقت گذاشتن براي بچهها خيلي مهم است. اگر ميخواهيم گناه نشود براي بچهها وقت بگذاريم. ازدواج را سريع انجام دهيم. ازدواج را آسان بگيريم. من خودم دو دختر داشتم، دو دخترم را شوهر دادم. يكي 14 سكه مهر دارد. هر جمعيتي هم كه براي عقد آمدند. 50 نفر بيشتر نبودند. 50 نفر در خانهي همسايه نشستيم، عقد اول چهار هزار تومان شيريني گرفتيم. عقد دوم نه هزار تومان شيريني گرفتيم. جمعاً سيزده هزار تومان شد. هر دختري هم 14 سكه مهر دارد. داماد خوب پيدا كنيد. دخترتان را به يك سكه بدهيد. شما داماد تارك الصلاة ميگيري و مهر را زياد ميكني. مثل آدم زشتي كه آرايش كند. اگر من نماز نخوانم در قيامت چه كار خواهم كرد؟ دروغ گفتن، كلاه برداري كردن، خيانت كردن، روز قيامت چه كار خواهم كرد؟ ياد قيامت آدم را كنترل ميكند. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد ايمان ما را به خودت، به قيامت، به اوليائت، روز به روز ايمان ما را زيادتر بفرما. نسل ما، دختر و پسر ما، مرزو بوم ما، امت و ملت ما، رهبر عزيز ما، را حفظ بفرما. مردم ما خيلي خوب مردمي هستند. دين ما خوب است. فقط بايد مواظب باشيم، اين ضعفهاي اخلاقي را برطرف كنيم. اميدوارم روزي برسد، كه ازدواج آسان در ايران زياد شود. الان مسابقه در مهريه و تالار زياد است. اصلاً خيلي از زنها دروغ ميگويند. پيراهن 4 هزار توماني را ميگويد: 8شت هزار تومان خريدم. تو اگر عزيز هستي با پيراهن ارزان هم عزيز هستي. اگر ذليل هستي با پيراهن يك ميليوني هم ذليل هستي. مثلاً مينويسد: ساندويچ اسپانيا، مگر تخم مرغ اسپانيا با ايران فرق ميكند. يك كسي حزب اللهي شده بود، به تابلويش نوشته بود: پنچر گيري آيت الله. مگر پنچر گيري آيت الله با شاگرد شوفر فرق ميكند؟ چون مريد آيت الله بود اسم پنچر گيرياش را آيت الله گذاشته بود. يك سري كارها بي خود است. آدم اگر از درون مايه داشته باشد، نيازي به اين همه تصنع ندارد. مشكي كه آب كم دارد صدا ميدهد. اسكناس هزاري صدا نميدهد. پول خرد صدا ميدهد. دختر با كمال، پسر با كمال، ازدواج آسان است. دختر بي مايه و پسر بي مايه با دو سه ميليون به هم نميچسبند. چون هيچ كدام مايهي اعتقادي ندارند با اسكناس جوش نميآيد. دل آرام در دلار نيست در ايمان است. (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد /28)
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 418