نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 464
موضوع: انسان در قرآن -2
تاريخ پخش: 72/07/15
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي، الهمني التقوي»
خدايا بزبان ما حق جاري كن و به قلب ما حق الهام كن و کارهاي ما را حق بده. در خدمت برادران و خواهران محترم هستيم كه كارگران و پرسنل و كارمندان و مديريت كارخانهاي هستند توليد كنندهي ماشين. اما اسم ماشين را نميبرم چون بنده يك پيچ گوشتي هم از اين كارخانه نه گرفتهام و نه خواهم گرفت. ولي برادراني كه خدمتشان هستيم پرسنل و كارگران و كارمندان يكي از كارخانههاي تهران هستند. كارخانهاي كه هفتاد و دو شهيد داده به عدد هفتاد و دو تن، آخر ما چند تا هفتاد و دو داشتهايم امروز در اين كارخانه يك هفتاد و دو هم اضافه شد. شهداي جنگ احد كه در ياري اسلام شهيد شدند هفتاد و دو نفر بودند. شهداي كربلا هم هفتاد و دو تا بودند. شهداي حزب جمهوري هم هفتاد و دو تا بودند. ما امروز توي اين كارخانه فهميديم شهداي شما هم هفتاد و دو تا هستند كم كم دارد عدد هفتاد و دو به يك چيزي ميرسد كه شايد يك رمزي تويش باشد. خداوند انشاءالله روح امام عزيز و همهي شهدا و شهداي شما را از ما راضي بفرمايد. در اين كه اين كارخانه در محور بي سوادي گامهاي مهمي برداشته. از مسئول نهضت سوادآموزي اين كارخانه كه شهيد شد و از مديريت و نوسوادها، از تك تكشان تشكر ميكنم. بحث ما بحثي است كه الآن چهارده سال است. عنوانش در تلويزيون درسهايي از قرآن است. موضوع: خدا براي چي ما را آفريد. موضوع بحث چرا آفريده شديم. خداوند براي چي ما را آفريد.
1- هستي هدف دار آفريده شده است
اول بايد حساب كنيم كه اين هستي هدف دارد. كل هستي هدف دار است. در جهان بيني الهي يعني در عقيده اسلامي، اديان آسماني ديد ما اين است كه هستي بي هدف خلق نشده است. آيه زياد در اين زمينه داريم. (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ) (انبياء /16) قرآن ميفرمايد ما زمين و آسمان را لعب، لاعب، «لاعِبينَ»، خلق نكردهايم يعني ما از آفرينش هدفي داشتهايم. در جاي ديگر ميفرمايد، اين سورهي انبياء جزء هفده. در جاي ديگر ميفرمايد، (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً) (ص /27). ما هستي را باطل نيافريديم. نه براي باطل و نه لاعب اهل لهو و لعب بوديم. (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ) (انعام /73). آسمان و زمين را بر اساس حق آفريديم. آفرينش انسان هم همين طور است. ميفرمايد: (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً) (مومنون /15)، شما خيال ميكنيد كه ما انسان را عبث و بيهوده آفريديم، (أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً) (قيامت /36)، انسان خيال ميكند كه ما او را رها آفريديم؟ آيات زيادي در قرآن است كه هستي بي هدف نيست، خوب، حالا كه هستي هدف دارد. هدف چي است؟ كل هستي هدف دارد. انسان محور هدف هاست. بارها من اين را در تلويزيون و غير تلويزيون گفتهام كه در قرآن كلمهي لكم زياد است. مثلاً ميگويد «خَلَقَ لَكَمْ»، «سَخَّرَلَكُمْ»، (مَتاعٌ لَكُمْ) (نور /29)، اينها ترجمهاش همين ميشود، ابر و باد و مه و خورشيد و فلك… هستي را براي بشر آفريده. يعني كل هستي هدف دارد و توي همهي هستي، آن وسط، نقطهي مركزي، انسان است.
2- هدف از آفرينش انسان
انسان را براي چي آفريده، هدف خلقت انسان را قرآن ميفرمايد كه: اما آفرينش انسان براي يک و دو وسه و چهار يك جا قرآن ميفرمايد كه (اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ) (طلاق /12) اصلاً آفريدم همه چيز را «لِتَعْلَمُوا» براي آگاهي و معرفت، انسان آفريده شد براي اين كه معرفت پيدا كند. معرفت براي چي است؟ (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ) (ذاريات /56). براي «لِيَعْبُدُونِ» اين بعد معنوياش، تكامل اختياري معنوي. يكي هم براي زمين. قرآن ميگويد (هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها) (هود /61). شما را از زمين آفريدم. بعد ميگويد «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها»، خواستم كه شما، «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ»، يعني زمين را آباد كنيد. «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها»، يعني آباد كردن. بعد ميفرمايد كه، جاي ديگر ميفرمايد كه (الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ) (ملك /2). شما را آفريد تا استعدادهاي شما شكوفا بشود. شكوفايي استعداد. اصلاً اگر خدا خلق نميكرد اشكال داشت. نه اگر خلق ميكرد. يك وقت يك كسي، زمان طاغوت. طلبهي نويي بودم. از من در آبادان پرسيد كه خدا براي چي ما را خلق كرد؟ من همين طور نگاهش كردم، گفت آقاي قرائتي با شما هستم، خدا براي چي ما را خلق كرد؟ باز نگاهش كردم هي گفت، باز هي من نگاهش كردم. يك خورده ناراحت شد، گفتمها، براي همين آفريد. شما ميگويي آقاي قرائتي تو كه ميتواني چرا جواب نميدهي؟ اگر كسي بتواند كار خوبي را بكند و انجام ندهد بخل است. خدا ميتواند از عدم بوجود بياورد. نكند بخل است. خدا ميتواند از خاك سيب زميني و گندم درست كند و از گندم اسپرم و نطفه درست كند و از نطفه انسان درست كند. اصلاً اگر مهندس بتواند از معدن آهن استخراج كند و آهن را تصفيه كند و ذوب كند و قطعه سازي كند و ماشين بسازد، اگر يك مهندسي بتواند اين تكامل را از خودش نشان بدهد و انجام ندهد اين بخل است. اگر خدا خلق نميكرد بخل بود. كسي كه ميتواند خوب يك كاري را بكند، اگر كسي بتواند خوب بنويسد و ننويسد بخل است. آقا من يك خبري دارم ميگويند شما بيا دادگاه شهادت بده كه مال مال كي است، تو كه ميداني، قاتل كي بود، دزد كي بود، گوينده كي بود، شنونده كي بود. من يك خبري دارم اعلام نميكنم. اين كتمان و ظلم است. شما ميتواني دست يك بيچارهاي را بگيري و بلند كني، نكني ظلم است. اصلاً اگر خدا خلق نميكرد سوال بود. كسي كه ميتواند اگر يك بچهي خوش استعدادي رفوزه بشود اين را ميزنند توي سرش.
3- استفاده نكردن از استعدادها و نعمتهاي الهي ظلم است
كسي توي سر درخت نميزند كه نرفتي درس بخواني. آن كسي كه ميتواند بخواند، اگر نخواند ظلم است خدا ميتواند خلق كند، اگر خلق نكند بايد بگوييم خدا چرا خلق نكرد پس نبايد بگوييم خدا چرا خلق كرد، اگر خلق نميكرد حقش بود، حالا ولو ما نبوديم، اما جاي سوال بود كه بگويند خدا چرا خلق نكرد، كسي كه ميتواند از عدم وجود، كسي كه ميتواند يك سوالي ازش بكني جواب بدهد، جواب ندهد بخل است. استاد تو كه سواد داري زبان هم داري، خوب من سوال ميكنم جواب بده، كسي كه بتواند يك كاري بكند و نكند بخل است، به همين دليل پيغمبر فرمود كه خاك توي سر كسي كنند كه آب دارد، خاك دارد، نان ندارد، «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَاباً ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»(قربالإسناد/ ص55)، آب دارد، خاك هم دارد، اما گداست. يعني تو كه ميتواني از آب و خاك ميوهي خودت را تهيه كني و تهيه نميكني «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ»، پيغمبر نفرينش كرده. همهي شماها اگر بچهي خوش استعداد درس نخواند ميگويي خوش انصاف، من كه براي تو كيف خريدم، كفش خريدم، نميدانم اسمت را، براي ثبت نامت كلي پول دادم، من كه، تو ديگر چرا، تو كه مدرسه بود، كتابخانه بود، آزمايشگاه بود، تو ديگر چرا، آخر خوش انصاف، تو كه مسلماني، بابايت هم كه مذهبي است، خودت هم كه آدم خوبي هستي، نمازخانه هم كه هست، آخر چرا نميروي نماز، يك وقت آدم ميگويد من اصلاً عقيده ندارم به اسلام، به دين، اصلاً من بهائي زادهام من يهودي زادهام، تو بابايت مسلمان، مادرت مسلمان، خانوادهي اصيل، شريف، تو كه خوبي، تو چرا. يعني اگر يك كسي بتواند يك كاري را بكند و نكند ميگويند چرا، تو ديگر چرا درس نخواندي، نماز نيامدي، تو كه مهندسي چرا اين آهن را استخراج نكردي، تو كه آب و خاك داري چرا فقيري، بنابراين، سوال چرا خدا ما را آفريده، پاسخ، اگر نميآفريد جاي سوال بود. آفرينش جاي سوال نيست. وجود از عدم بهتر است و تكامل هم از بي تكاملي بهتر است و توي تكاملها، تكامل اختياري هم از تكامل اجباري بهتر است. خوب، چرا ما را آفريد؟ كل هدفدار است. قرآن يک آيه دارد ميگويد ما عبث نيستيم يعني هدف داشتيم. ما هستي را باطل خلق نكردهايم. يعني هدف داشتيم. (لاعِبينَ) (انبياء /16)، لهو و لعب نبود، يعني هدف داشتيم. آيات زيادي داريم كل هستي هدف دارد، و هدف كل هستي محورش انسان است، و انسان هم خدا آفريد براي شناخت، 1- «لِيَبْلُوَكُمْ»، براي آزمايش تا استعدادهاي بالقوه شكوفا بشود، 2- شكوفايي، استعداد يك, معرفت دو، عبادت 3- «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها»، آباد كردن زمين چهار، اين نظر قرآن.
4- يكي از اهداف آفرينش انسان دريافت رحمت الهي است
اما حالا اگر ما همهي مراحل را طي كرديم چي؟ ميفرمايد (إلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ) (هود /119). دريافت رحمت. يك آيه ميفرمايد «إلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»، جز رحمت خدا، پشت سر رحمت خدا ميفرمايد «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ». به خاطر همين دريافت رحمت خدا آفريد. يعني يكي از اهداف آفرينش انسان دريافت رحمت الهي است. مثل اين شما يك پولي ميخواهي بدهي به يك كسي، ميگويي آقا دو ساعت بايست اضافه كار. شما پنج شنبه هم جمعه هم بيا، ميبيني دختر بزرگ دارد ميخواهد جهيزيه بدهد، با اين حقوق دولت، هم نميشود. اين مدير عامل دلش ميسوزد عيالوار است، يك كار اضافه بهش ميدهد. ماموريتي، نميدانم اضافه كاري، اصلاً ميگويد تو هم برو من كارم را انجام ميدهم. من ميگويم اين كار را بكن يك خورده توليد برود بالا، تو هم يك يخچال براي دخترت جور ميكني. «لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»، براي آن يخچال نگهت داشتهام. «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ» براي دريافت رحمت، پس اينها كه دير پيچ تلويزيون را باز كردهاند ميگويند شيخ چه ميگويد؟ بحث ما اين بود هدف خلقت چي است؟ گفتيم قرآن ميگويد هستي بيخود خلق نشده، هستي بي جهت خلق نشده، دست حكمت خدا را، اين همه قرآن ميگويد حكيم است، حكيم است يعني كارهايش حكمت دارد. تمام چيزها حكمت دارد. و چه حكمتي، بعضي چيزها يك محافظ دارد. ببنيد من نميدانم اين را گفتم يا نگفتم، بعضي چيزها، الآن حفاظت براي شخصيتهاي مملكتي چند رده كرده. درجه يک، درجه دو، درجه سه، درجه چهار، بعضيها را يك راننده بهشان ميدهند، بعضيها را يك راننده و يك پاسدار، بعضيها را يك راننده و دو تا پاسدار، بعضيها را يك اسكورت هم ميدهند، بعضيها را، تا ميرسد به آن نفر درجه يك كه مثلاً امام است. امام را پنج رقم محافظت ميكنند. يك محافظ توي اتاق امام است كه يك وقت يك كسي، آشپزي، چاي ريزي، چيزي توي استكان چاي، يك حفاظت توي خود اتاق باشد، يك محافظ لب در است، نارنجك نبايد وارد اتاق بشود، يك حفاظت سر كوچه است، ماشين با مواد منفجره نيايد، يك حفاظت آسماني است يك وقت، ميبيني چند رقم محافظت است. ما همين طور رده بندي است نگاه ميكنيم اعضاي بدن. چشم ما چون ظريفتر است حفاظتيش بيشتر است. اين را در برنامه قبل هم گفتم. خوب اين حكمت نيست؟ هم چون پي است، چشم ما از پي است با آب نمك قاطي كرده، اين حفاظت دروني، هم لب دروازهاش مژه گذاشته، هم پلك و كشو گذاشته، هم ابرو يا سايه بان گذاشته، هم جدولهاي پيشاني را گذاشته كه عرقها از اين ور بيايند، هيچ عرقي از اين ور نميآيد، همهي عرقها از اين جا ميآيند. يعني راهنمايي ميكند كه عرق از اين ور برود. مزاحم نشود. يعني جدول پيشاني، مشكي بودن ابرو، شوري اشك چشم، مژه، كشوي پلك، ميبيني چشم چون ظريفتر است پنج تا محافظ دارد اما پا هيچ حفاظت نميخواهد. ما وقتي ميبينيم ميوههاي درشت بتهاي است، ميوههاي كوچك درختي، جابجا نيست، برگ درختها، تنهي درختها، پوست ميوهها، نوع درياها و حيواناتي كه توي درياها هستند مزهي آبها، مواد آبها و نوع حيوان، اصلش آن چه ميبينم حكمت ميبينيم، بچه بدنيا ميآيد، سر پستان مادر با قد دهان بچه يك جور است. فوت كردن بلد نيست، مكيدن بلد است. عقل داشتن، نداشتن، همهاش روي حكمت است. بعضي وقتها كم عقلي حكمت است. بايد بگوييم خدا را شكر ما عقل نداريم. اگر نوزاد عقل ميداشت صبح به صبح كه مادر قنداقش را باز ميكرد خيس عرق ميشد از خجالت، الآن ميخندد و مادر هم ميگويد قربانت بروم. اين بايد عاطفه اين قدر زياد باشد و بي شعوري بچه آن قدر زياد باشد كه مساله بگذرد و گرنه كار پيش نميرود. مگر ميشود بچه عاقل باشد، ما نگاه ميكنيم از مژهي چشم تا ناخن پا، از ميوهي درخت، من اكسيژن ميگيرم كربن ميدهم، درخت كربن را اكسيژن ميكند، و گرنه اگر همه اكسيژن بگيريم كربن بدهيم همه خفه ميشويم. يكي پيچ ميشود، يك پيچ گوشتي، يكي پيچ ميشود، يك مهره، هر سلولي هر اتمي، اصلاً هسته مملو از حكمت است. مگر ميشود؟ حركات دست شما، تا حالا هيچ شغلي كارگري نيامده پهلوي يك مدير عامل بگويد آقا يك شغلي پيدا شد، لازم بود دستم از اين ور خم بشود و چون خم نميشد مرا گزينش نكردند، استخدام نكردند.
5- انسان براي عبادت خلق شده و مفهوم عبادت وسيع است
اصلاً چون نياز نداريم دست از اين ور خم بشود، از اين ور خم نميشود و چون تمام نيازهاي بشر در طول تاريخ نياز بوده كه دست از اين ور خم بشود، از اين ور خم شده. آثار حكمت در دل ديوار هست. بنابراين هستي حكيمانه است، هدف دارد. و توي اين هستي هدف دار محور انسان است، و انسان محورش اين است كه: شناخت، پيدا كردن راه حق، عبادت هم معنايش اين است كه آدم راه حق را به قصد حق انجام بدهد. مراد ما از عبادت فقط نماز نيست. هر كسي كه راه حق را شناخت و براي آن راه حق راه رفت ميشود عبادت، ولو نجاري. يعني يك مهندس، ميتواند، شما كارگر عزيز ميتواني در محل، اصلاً كارخانه ميشود مسجد اگر هدفت درست باشد. عبادت با فيزيك نيست كه ركوع و سجود چه طور است. عبادت با نيت است. گاهي عبادت هست ولي چون رياست، عبادت نيست. گاهي نجاري است. چون هدف مقدس است، نجاري ميشود عبادت، نماز ميشود شرك. هدف ما از عبادت آن كارهايي است كه رنگ خدايي داشته باشد. رنگ خدايي كه داشت ميشود عبادت و لو كارهاي عادي باشد. حالا، در اين جا بايد بگوييم كه افرادي كه بگويند خدا ما را براي چي آفريد، يك سوالهايي هم دارند، اين سوالها انگيزههاي مختلفي دارد. من اين انگيزه هايش را هم برايتان بگويم، صلوات بفرستيد.
6- گاهي انگيزه سؤال از خلقت، شكست در زندگي است
عرض كنم بحضور شما كه بعضيها كه ميگويند چرا خدا مرا آفريد اينها شكست خوردهاند. اين انگيزههاي سوال، بعضيها كه ميگويند خدا براي چي آفريد اين شكست خورده عاشق دختري بوده آه ميكشيد، حالا پدر عروس يا مادر عروس يا خود عروس گفتهاند دختر بهت نميدهيم. در عشق شكست خورده ميگويد خدا براي چي آفريد. اين مثل يك مورچهاي كه روي برگ درخت مينشيند، برگ ميافتد، فصل پائيز است، برگ ميافتد پائين. اين به كائنات فحش ميدهد براي اين كه برگ زير پايش افتاده، اگر يك مورچهاي گفت مرگ بر هستي، مرگ بر نجار و دريا و جنگل و ابر و باد و مه و اينها، بعد ميبيني همهي اين مرده باد، زنده بادها براي اين است كه برگ زير پايش لق شده و لذا اگر همان روز يك دلالي پيدا بشود و اين دختر را پيدا كند و عقد كند براي اين پسر، اصلاً ديگر سوال نميكند خدا براي چي آفريد. ميگويد خدا براي همين آفريده. خيليها كه سوال ميكنند كه خدا براي چي آفريد شكست خورده، حالا شكست، در تحصيل شكست ميخورد، هر سال درس ميخواند و هر سال رد ميشود. آخرش چون رد ميشود ميگويد خدا براي چي آفريد. اول اگر شما شكست خوردي نسبت به يك دختري برو سراغ يك دختر ديگر. تو اشتباه ميكني كه خيال ميكني كه سعادت دنيا و آخرتت توي اين است. آن قدر آدم عاشق دختري شد. دختر عاشق پسري شده و بعد ازدواج نشده و بعد خود اين دختر و پسر سجده كردهاند كه الحمدلله نشد. آدم، به چه دليل شما ميگويي سعادت دنيا و آخرتت اين است؟ ما خيال ميكنيم محور اصلي ما هستيم، محور همهي شناخت هايمان آن است كه من ميشناسم. نه اين طور نيست، برادري كه عاشق يك دختر هستي، يا خانمي كه دوست دارد با فلان پسر عروسي كند. شما در عمرت چند بار پشيمان شدهاي؟ به عدد دفعاتي كه پشيمان شدهاي ممكن است اين مورد هم از مواردي باشد كه، يك وقت آدم در عمرش يك بار پشيمان ميشود نه، ما در عمرمان هفتهاي دو بار، سه بار، پنج بار پشيمان ميشويم. اي كاش اين را نخريده بوديم، اي كاش اين كار را نكرده بوديم. اي كاش اين حرف را نزده بوديم. هفتهاي پنج بار شما، يعني ماهي بيست بار، سالي، دويست و چهل بار، آدمي كه دو سه هزار بار پشيمان شده از كجا اين مورد هم يكي از آنها نباشد. چه ميداند؟ بنابراين خيلي چانه نزنيد. يك جنب و جوشي داشته باشيد. شد، شد. نشد، نشد، يك داماد زشتي رفت خواستگاري. اين داماد خيلي زشت بود. دماغش مثل لامپا بود. لب هايش برگشته بود، قد كوتاه، سياه، اين يك چيزي درب و داغان. هيچكس به اين دختر نميداد، گفت خودم ميروم خواستگاري. رفت خانهي پدرزني، گفت شما به ما دختر ميدهي يا نه؟ «ان تزوجونا» اگر دخترت را دادي الحمدلله، «و ان تمعنونا» اگر ممانعت كردي، اگر دخترت را به ما ندادي الله اكبر. دادي الحمدلله، ندادي الله اكبر، اما ما جوان هايمان چه ميكنند؟ مرا به نوكري خودتان بپذيريد. مرا به فرزندي خودتان بپذيريد. اميدوارم بتوانم يار باوفاي، همچين مثل گربه تملق ميكند. بعد هم بهش نميدهند ميگويد من در عشق شكست خوردهام خدا مرا براي چي آفريده؟ چون خودش شكست خورده به كائنات فحش ميدهد. پس يك سري اين هاست. در تحصيل، در كار، دختر خانمي كه تجديد ميشد يا آقا پسر، برود دنبال كار. كي گفت سعادت در ديپلم يا ليسانس است. آدم اگر كشيد مغزش درس ميخواند نكشيد، يك كار ديگر. نه عزت فقط توي درس است. اين قدر آدمهاي باسواد ذليل داريم. اين قدر آدمهاي باسواد گدا داريم. نه عزت توي سواد است، نه پول، منتهي اگر ميتواني اصل درس است. منتهي راه منحصر بفرد نيست. ارزش اولي به علم است، منتهي دختر اگر برود خياط بشود پيراهن عروسي ميدوزد پنج هزار تومان، اما چون به چشم و هم چشمي كه دختر عمويش ديپلم دارد. اين هم خودش را به آب و آتيش ميزند كه ديپلم بگيرد يا برود دانشگاه. اين خبرها نيست. آدم اگر هوش داشت اصل راهش درس است. اما اگر نكشيد يك كار ديگر. داروين بابايش پزشك بود. فرستادش دنبال پزشكياش شكست خورد. رفت دنبال درسهاي آخوندي، روحاني مسيحيت بشود، كشيش بشود. در آن رشتهي روحاني و آخوندي هم شكست خورد. رفت دنبال رشتهي طبيعي شد داروين صاحب نظريه، حالا كار هم نداريم كه نظريهاش غلط است يا درست بهرحال اين دارويني كه شما خيال ميكنيد نابغه است از آن دانشجوهايي است كه در دو دانشكده، اين قدر نابغهها هستند، شكست خوردهها هستند، ما مرجع تقليدي داريم رفت روضه بخواند همه بهش خنديدند. روي منبر رفت خواست بگويد يك صلوات بلند ختم كنيد. گفت يك بسم الله بلند ختم كنيد، آقا خنديدند، رفت روضه بخواند اشتباه گفت، آقا اين قدر خنديدند، گفت معلوم ميشود حلقوم من بدرد روضه نميخورد. رفت شد مرجع تقليد. اين طور نيست اگر شما شغلت را عوض كني، و لذا حديث داريم، تاجرها هم اگر در يك رشته شكست خوردند فوري اين رشته را عوض كنند، ممكن است شكست خورده در يك رشته نابغهي رشته ديگر، يك سري از اينها را ميپرسند، انگيزهها شكست خوردهاند.
7- گاهي انگيزه سؤال از خلقت فشار زندگي است
انگيزهي دوم فشار زندگي، شكست نخورده ولي فشار، فشار زندگي، عيالمند است. بچه هايش يا مريض ميشوند يا رفوزه ميشوند. از سر و كلهاش بالا ميروند، فيلم آن آقاي گرفتار. بهرحال در فشار زندگي قرار ميگيرد، يك مرتبه چون فشار است ميگويد كه خدا براي چي آفريد؟ يعني خورشيد و ماه و ابر و باد و مه و خورشيد را ميبرد زير سوال، چه خبر است؟ امروز رفته توي صف شير، شير گيرش نيامده، يك توقعاتي دارد. نتوانسته به آن توقعاتش برسد، مردم از او توقعاتي داشتهاند نتوانسته توقعات مردم را انجام بدهد.
8- گاهي مرفهان از علت خلقت سؤال ميكنند
اين هم گروه دو، گروه سه، مرفهان بي درد. يك سري آدمهاي مرفه، بهترين غذا را ميخورد، بهترين لذتها را ميبرد، آخرش ميبيند كه تكراري است، ميگويد كه چي؟ چون زندگي محدود است و انسان نامحدود. انسان نامحدود توي زندگي محدود ناراحت است. مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك. بابا تو مال جاي ديگري هستي. اين، ميبيند زندگي، كار ميكند، براي چي؟ براي اين كه يك چيزي گير بياورد بخورد. يك چيزي ميخورد براي اين كه جان داشته باشد كار بكند. كار بكند براي خوردن، بخور براي كار كردن، كار كن يك لقمه گير بياور بخور، بخور، جان داشته باش كار كن، كار كن بخور. بخور كار كن. يعني هي توي يك دايره، يك زندگي تكراري، لذتهاي، مثلاً ميگويند اصول دين چند تاست، ميگويد سه تاست، خوراك، پوشاك، مسكن. اين اصلش لذتي بنام لذت قرب بخدا. لذت تحصيل، لذت عشق، يك لذتهايي است، آن لذتها را خدا ازش، محروم است، چون از آن لذتها محروم است ميگويد فايدهاش چي است. يك پيرزني در كاشان پاي تلويزيون نشسته بود. اين بالغ نشده بود در فوتبال. پيرزن بود، ميگفت اين همه جوان زشت نيست عقب يك توپ ميدوند اين جمهوري اسلامي يك توپ بخرد بدهد به اينها اين همه آدم عقب يك توپ ندوند. خوب اين بنده خدا چه كند؟ اين پيرزن از كيف فوتبال محروم است. كسي كه از كيف فوتبال محروم است اصلاً نميتواند قضاوت كند. بابا نماز شب خوشمزه است، اگر پهلوي شما خوشمزه نيست مثل پيرزن كاشاني ميماني. نماز شب خوشمزه است كه آدم سحر پا شود. وضو بگيرد، بي نهايت كوچك وصل شود به بي نهايت بزرگ، شما كه بوعلي سينا را ميشناسي اگر الآن بوعلي سينا بيايد دست و پا ميزنيد پهلويش بنشينيد. يك كسي كه نميشناسد ميگويد كه حالا كه چي هي ميرويد پهلوي او، بياييد پهلوي ما بنشينيد. اين نميفهمد بوعلي سينا كي است. نشستن پهلوي بوعلي سينا لذت دارد. منتهي براي كسي كه عشق به علم داشته باشد. كسي كه عشق به علم ندارد. چه ميداند علامه طباطبايي كي است. من ديدم علامه طباطبايي داشت ميرفت. يك كسي سوار دوچرخه بود نشناخت رفت، كتفش هم به كتف علامه خورد. ولي از آن ور هم مرحوم علامه مطهري اسم علامه طباطبايي را كه ميبرد ميگفت علامه طباطبايي روحي له الفدا، خدا روح مطهري را، يك كسي كه ميشناسد، ميگويد خدا جان مرا قربانش كند، درست مثل عروس، به يك بچه سه ساله بگويي عروس چي است، عروس بهتر است يا آدامس، ميگويد آدامس خوب است. خواب بهتر است يا نماز شب، ميگويد خواب. بابا، همين طور كه عروس بلوغ ميخواهد، فوتبال بلوغ ميخواهد، نماز شب هم بلوغ ميخواهد و لذا حديث داريم كساني كه از نماز لذت نميبرند، خداوند اينها را مثل آدم نابينايي كه رنگ را تشخيص نميدهد، افرادي كه از نماز لذت نميبرند، اينها در اثر غفلت و گناه روحشان پوسيده، ديگر آهنربايشان، آهن را جذب نميگيرد. با شهيد اشرفي، شهيد محراب، با آيت الله اشرفي در عمليات مسلم بن عقيل در جبهه بوديم. ايشان در خدمتشان نشسته بوديم گفت آقاي قرائتي بوي بهشت ميآيد. ما بو كرديم ديديم نه يك امام جمعهي ديگر بود گفتم چيزي ميفهمي؟ گفت نه، يك دقيقه ديگر نشستيم باز گفت بوي بهشت ميآيد. ما هيكلمان، وزنمان، زورمان بيش از آيت الله اشرفي بود. مثل راديو بزرگها كه نميگيرد، راديو كوچكها كه ميگيرد، گاهي آنتن ميگيرد، نميگيرد، چارهاي نميشود، يك كسي شناختش ميگيرد يك كس نميگيرد. ديدم گير توي ما است، مرفهان، لذتهايي است كه مرفهان بد نيست امتحان كنيد آقا، آقا امتحان كنيد آقا. در بليط بخت آزمايي زمان شاه ميگفت بخت خودت را آزمايش كن آقا يك شب آزمايش كنيد. يك شب پا شويد. يك وضويي بگيريد پيشانيتان را بگذاريد روي خاك، يك پنج دقيقه، فارسي با خدا حرف بزنيد. اگر لذت برديد فردا شب هم پا شويد. اگر هم لذت نبرديد دو تا فحش حوالهي من كن و بگير بخواب. شبهاي طولاني همهاش براي اين نيست كه ما تا ساعت يازده بنشينيم فيلم ببينيم، زندگي، زندگي خروسي خوب است. خروسها سر شب ميخوابند سحر بيدار ميشوند. بعضي ديگر نه، تا يك بعد از نصفه شب بيدارند، چاشت ميخوابند، زندگي خروسي خوب است. البته حواستان پرت نشود. به يك چيز ديگر.
9- گاهي غرور علمي عامل سؤال از علت آفرينش ميشود
عرض كنم كه، گاهي، غرور علمي، ششم، غرور علمي، آقا ليسانس گرفته حالا چهار سال رفته دانشگاه، چهار تا فرمول ياد گرفته، ميگويد هدف از آفرينش چي است، آقا بيا، بابا تو دو تا كلمه ياد گرفتهاي، اين ميخواهد هدف آفرينش را همين امروز الساعه بفهمد. چه ميدانيم آفرينش ما يك تكهاش هم ممكن است اهدافي داشته باشد. تا چند سال پيش اصلاً هدف از نفت را ما نميفهميديم چي است. حالا برو پتروشيمي ببين چي ميكنند. درختهاي جنگل را ميگفتند. لغو است. حالا معلوم ميشود درختهاي جنگل چه عنصري بوده كه از ما ازش استفاده نكردهايم و بالاي بيست رقم مواد ازش استخراج ميكنند. من فقط چوبش را ميشكستيم براي، الي آخر. گاهي وقتها ما يك چيزي را نميدانيم غرور علمي است. بايد روشن بشود و اين غرور علميها را بايد تنظيم باد كرد. خداوند براي اين كه غرور ما را بشكند ميگويد به شما ميگوييم سبحان الله بگوييد. اما اگر نميخواهي بگوئي هم نگو، (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ) (حشر /1). كل هستي در حال تسبيح است، خواستي بگويي وصلهي همرنگ هستي ميشوي، چون (كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ) (بقره /116). نگفتي وصلهي همرنگ هستي نيستي. غرور علمي هم گاهي، هدف از آفرينش چي است؟ يك جواني يك روز آمد پهلوي من گفت نماز صبح چرا دو ركعت است؟ گفتم نميدانم. هر جوري خدا گفته: دكتر ميگويد اين قرص را نيمه كن، توي آب نيم گرم، با قاشق مرباخوري. نميدانم هر چه بزرگتر گفته، مكانيك ماشين را باز ميكند هيچ نميگوييم. دكتر ميگويد نفس بكش، نكش، پيراهنت را باز كن، هرچه دكتر گفت، جانمان را در اختيار دكتر بي حرف، ماشين را در اختيار مكانيك بي حرف، ما بايد خودمان را در اختيار خدا بگذاريم بي حرف. من ديدم به خاطر اين كه يك خورده درس خوانده گفت نخير. دنيا، دنياي علم است بايد ثابت بشود. من ديدم يك خورده باد گرفتنش، تنظيم بادش كردم. بهش گفتم كه شما رشتهات چي است؟ گفت طبيعي، گفتم برگ درخت انار چرا باريك است؟ برگ درخت انگور پهن است، برگ درخت انار باريك است و حتماً بين اين قيافهي برگ و مزهي ميوه يك رابطهاي هم هست، آن رابطه را هنوز دنياي علم كشف نكرده، از همه گذشته ما نميدانيم چي است. ميگفت آقا بول و عرق هر دو ساخت كليه است، چرا يكي نجس است و يك پاك، گفتم ساخت كليه هست و نيست من نميدانم، ولي بر فرض هر دو ساخت كليه، به فرض، موادش هر دو يك جور، در تركيبات هم يك جور. بر فرض هر چه گفتي درست است، حالا گفت عرق از پيشاني ميآيد، پاك، بول نجس اشكال دارد؟ گفت نخير دنياي علم است. بهش گفتم خال اگر از روي دماغ عروس بيايد بيرون كلي نرخش كم ميشود. اگر اين خال از بغل لبش بيايد بيرون كلي نرخ عروس بالا ميرود. تركيبات شيميايي خال هم يكي است، تا ببينيم از كجا آمد بيرون. از روي دماغش يا، بابا حالا گيرم تركيبات شيميايي بول وعرق يكي چه اشكالي دارد. كه به دليل اين كه عرق از پيشاني ميآيد پاك باشد؟ چه اشكالي دارد؟ آقاجان افرادي هستند ميگويند هدف از خلقت چي است غرور است. بعضي هم ژست روشنفكري ميگيرند بعضي هم دندهشان ميخوارد براي اين كه رئيس بشوند. مثل صادق هدايت. مردم, هر كسي غصهاي دارد، افرادي ميآيد براي اين كه مردم را رأيشان را جمع كند، توي انتخابات خودمان هم هست، مثلاً ببينيد كه از پابرهنهها رأي جمع كند طرف داري از پابرهنهها ميكند و گرنه، نه خودش پابرهنه است و نه خانه و نه خانمش. فعلاً ميگويد پابرهنهها كه رأي اينها را جمع كند. صادق هدايت پيدا ميشود ميبيند هر كسي يك غصهاي دارد، اين غصهها را هي بيان ميكند، مردم را هي كيش كيش ميكند، بعد ميگويد هدف از هستي چيست؟ و مسئله خودكشي را آسان ميكند. گاهي اوقات افرادي ميخواهند رهبر يك فكري بشوند. از نقاط ضعف استفاده ميكنند علي اي حال اينها نصفش بود گفتم، نصف ديگرش را هم هفتهي بعد انشاءالله. آقاياني كه دير پيچ تلويزيون را باز كرد هاند چي بود؟ بحث ما اين بود خدا چرا ما را آفريد، گفتيم آياتي داريم كل هستي هدف دارد. 1- محور هدفها انسان است. 2- هدف انسان، قران چهار تا چيز گفته 3- «لِتَعْلَمُوا»، هدف انسان شناخت است، «لِيَعْبُدُونِ» عبادت است و عبادت گفتيم آن كاري است كه رنگ خدايي داشته باشد و لو نجاري، هدف آباد كردن زمين است، هدف دريافت رحمت است «وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ»، هدف آفرينش انسان اين است، و بعد گفتيم اگر خدا ما را نميآفريد جاي سوال بود. اگر عالمي جواب ندهد، اگر كسي توي خانهاش نخوابد، ميگويند آقا تو كه خانه داري چرا كنار پياده رو ميخوابي، اگر يك كسي بتواند يك كاري را بكند نكند، جاي سوال است. اگر خدا خلق نميكرد جاي سوال است. بعد گفتيم انگيزهاي كه سوال ميكنند. خدا چرا ما را آفريد، گاهي شكست خورده چون شكست خورده عصباني است ميگويد خدا چرا آفريده، گاهي فشار زندگي ميگويد خدا براي چي آفريد، گاهي مرفهان احساس ميكنند زندگي تكراري است و مزههاي معنوي، از لذتهاي معنوي محرومند، يك زندگي تكراري است ميگويد خدا براي چي آفريد. گاهي هم غرور علمي، دو تا كلمه درس ميخواند، ميخواهد همه هستي را بفهمد، و هفت تا هشت تا چيز ديگر هم هست هفتهي ديگر، هدف آفرينش شناخت، عبادت معرفت، قرب بخدا، تكامل انتخابي و معنوي.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 464