نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 47
1- اختلاف رنگ و زبان مردم، نشانهي قدرت الهي 2- اختلاف طعم و رنگ ميوهها، نشانهي لطف الهي 3- نزاع و اختلاف، عامل شكست در برابر دشمن 4- تهمت و لعنت، نشانهي جامعهي دوزخي 5- خطر تفرقه و جدايي در يك جامعه 6- عوامل اختلاف و تفرقه ميان افراد جامعه 7- راه اصلاح، پاسخ خوب به بديهاي ديگران 8- وظيفهي مؤمنان براي اصلاح كدورتها
موضوع: اختلافات مفيد و مضر
تاريخ پخش: 10/05/87
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در اين جلسه بحثمان راجع به آشتي دادن است. اختلافاتي كه در بين ما هست، آستين بالا كنيم اين اختلافات را حل كنيم. دو نفر با هم بد هستند. قهر هستند. آشتي كنان، اصلاح ذات البين، دربارهي اصلاح ميخواهم صحبت كنم.
1- اختلاف رنگ و زبان مردم، نشانهي قدرت الهي
اختلاف هرجا از خداست خوب است. هرجا از ما است بد است. ما اختلافات مفيد هم داريم. اختلافات دو نوع است. اختلافات مفيد، اختلافات مضر. اختلافات مفيد، سبب خداشناسي است. قرآن ميفرمايد:(«وَ مِنْ آياتِهِ … وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُم» )(روم/22) («اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُم» )از نشانههاي قدرت خدا اين است كه هركسي يك شكل حرف ميزند. و لذا هيچ وقت نبايد كسي، كسي را مسخره كند. زبان تركي براي ترك ارزش است. زبان رشتي، زبان مازندراني، زبان لر، زبان عرب، زبان كرد، زبان اصفهاني، يزدي، شيرازي، هركس زبانش براي خودش عزيز است و اين لطف خداست. اينكه خواندم آيهي قرآن است. («وَ مِنْ آياتِهِ … وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُم») اختلاف زبانها از نشانههاي خداست. اصلاً اگر همهي مردم يك طور حرف ميزدند ما بايد مردم را رنگي كنيم كه از رنگشان بفهميم. در تلفن حرف ميزدند نميفهميديم چه كسي است؟ اما الآن از لهجه طرف را ميشناسيم. وگرنه اگر صدا يك شكل باشد اصلاً آدم نميتواند تلفني با هم صحبت كند. چون همه صداها يك شكل است، الان ببينيد در تلفن صداي ميز بيايد (حاج آقا روي ميز ميزنند و حركت را نشان ميدهند) خوب آن كسي كه اين صدا را ميشنود در تلفن نميفهمد چه كسي است؟ چون همه تختهها يك شكل است.
لطف خداست كه هركسي يك شكلي است. لطف خداست هركسي يك لهجهاي دارد. هيچ كس حق ندارد كسي را به خاطر لهجهاش تحقير كند و فكر كند مثلاً لهجهي او اصل است، و لهجهي ديگران فرع است. اين اختلاف مفيد است.
2- اختلاف طعم و رنگ ميوهها، نشانهي لطف الهي
(ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها) (فاطر/27)ميوههاي رنگارنگ، اين اختلاف رنگها، («نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الْأُكُل») (رعد/4) طعمها، اختلاف طعمها، اختلاف رنگها. («شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ») (ص/51) ميگويد: از عسل، از زنبور، هم عسل سفيد، هم عسل سرخ، هم عسل زرد، همين رنگ عسلها اين اختلاف دارد. اين اختلاف لطف و قدرت خداست. حالا آنجا كه اختلاف از خداست، اين اختلاف، اختلاف مفيدي است. چون اگر همهي مردم يكسان بودند، شكلشان، لهجهشان آدم فكر ميكند يك كارخانهاي است همه را يكسان بيرون ميدهد. اما اگر هركسي يك گونه است پيداست اين دستي است. صنايع دستي، فرق ميكند با صنايع ماشيني. صنايع ماشيني همه يكسان بيرون ميآيد. اما صنايع دستي هنرمند دارد («يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاء») (آلعمران/6) يكوقتي يك جايي رفتيم صنايع دستي سفال بخريم. من نشسته بودم قصه براي زمان طاغوت است. ميخواستم همه گلهايش يك شكل باشد. آن آقا گفت: آشيخ! گفتم: بله! گفت: تو متوجه نيستي؟ اگر گلش فرق داشته باشد ميگويند: دستي است. اگر همه يك شكل باشد ميگويند: ماشيني است. تو اگر آمدهاي صنايع دستي پس بايد دنبال اين بگردي كه همه متفاوت باشد. پس ببينيد اين اختلاف مفيد است («وَ مِنْ آياتِهِ … وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُم و الوانكم») هركسي يك رنگي است. («مُخْتَلِفاً أَلْوانُها» «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» «أَلْوانُها» «مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» «أَلْوانُهُ») براي عسل است. («أَلْوانُها») براي ميوه است. اين اختلافاتي است كه كليد خداشناسي است.
يك اختلاف مفيد ديگر هم داريم. كه حديث داريم، «اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ» (وسائلالشيعة/ج27/ص140) اختلاف امت رحمت است. بعد طرف فكر كرد يعني با هم جنگ كنند، فرمود: نه، اختلاف يعني رفت و آمد. يعني گروهي بروند تحصيل كنند. به شهرشان برگردند. اينها از آنها ياد گيرند. يعني رفت و آمدهاي علمي. «اخْتِلَافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ» يعني رفت و آمدهاي علمي. همينكه مدرسهها باز ميشود او دانشگاه ميرود. او ميرود كتابخانه. او پاي درس ميرود. او پاي سخنراني ميرود. اين اختلافات اين رقمي. اين اختلافات مفيد است. اما اختلافات مضر.
3- نزاع و اختلاف، عامل شكست در برابر دشمن
در جنگ احد، بنا بود پيروز شوند شكست خوردند. آمدند گفتند: يا رسول الله! مگر شما نگفتي: خدا با ما است. چطور شكست خورديم؟ فرمود: تقصير خودتان است. («وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَه») (آلعمران/152) خدا به وعدهاي كه داده بود صادقانه عمل كرد. ببين عربيهايي كه ميخوانم شما به كلمات من نگاه كنيد. هركلمهاي را ميفهميد، ميفهميد. آن را كه يك مقدار فني است من ترجمه كنم. («وَ لَقَدْ») يعني قطعاً («صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَه») يعني خدا وعدهاي كه به شما داده بود («صَدَقَ») صادقانه وفا كرد. شما در احد هم پيروز شديد. منتها ميدانيد چرا شكست خورديد؟ («فَشِلْتُم») شل شديد. («تَنازَعْتُمْ» )نزاع در شما افتاد. («وَ عَصَيْتُمْ») پيغمبر گفت: منطقه را خالي نكنيد. به عشق غنائم جنگي دويديد آمديد غنائم جنگي را برداريد شكست خورديد. پس رمز شكست سه چيز است. 1- («فَشِلْتُم») شل شديد. («عَصَيْتُمْ» )معصيت كرديد از فرمان پيغمبر. («تَنازَعْتُمْ») نزاع، اختلاف در شما افتاد. اين سه تا كليد، كليد شكست. كليد شكست شما همين است. شل شدن از نظر روحي، معصيت از نظر سياسي، تنازع از نظر اجتماعي، از نظر روحي شل شديد. روحيهتان را باختيد. از نظر سياسي اطاعت از فرماندهي نكرديد. از نظر اجتماعي در شما اختلاف افتاد.
4- تهمت و لعنت، نشانهي جامعهي دوزخي
اختلاف مضر، در جهنم همه با هم بد هستند. قرآن ميگويد: («كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها») (اعراف/38) او به او لعنت ميكند. او به هم لعنت ميكند. اگر در جامعه همه به هم فحش دادند، آن جامعه جهنمي است. در يك خانه او به او فحش ميدهد. او به او فحش ميدهد. اين پيداست خانه جهنمي است. در يك كارخانه در يك دانشگاه، مدرسه، پادگان، بازار، مزرعه، در هر جامعه اگر مردم به هم فحش ميدهند اين جامعه جهنمي است. چون علامت جهنم اين است(. «كُلَّما دَخَلَتْ») باز عربيهايي كه ميخوانم شما نگاه كنيد. («كُلَّما» )يعني هرجا، («دَخَلَتْ») يعني («أُمَّةٌ لَعَنَتْ») لعنت ميكند، («أُخْتَها») امت ديگر را. اصلاً كلمات عربي را يك خرده بادقت بخوانيم ميبينيم بسياري را ميفهميم. («كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها») او به او لعنت ميكند، او به او لعنت ميكند. خانهي بهشتي، كارخانه و مزرعه و دانشگاه بهشتي آنجاست كه («إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً») (واقعه/26) همه به هم خوبي بگويند. اگر همه خوبي همديگر را گفتند، بهشتي هستند. اگر همه بدي همديگر را گفتند، جهنمي هستند. قرآن راجع به جهنم ميگويد كه: («إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ») (ص/64) («تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» «أَهْلِ النَّارِ» )را كه ميفهميد يعني چه؟ يعني اهل جهنم خصومت با هم و دشمني دارند. حالا ما فكر ميكرديم مشرك بت پرستها هستند. خورشيد پرست، ماهپرست، بت پرست مشرك است. ولي قرآن يك چيز تازهاي ميگويد. ميگويد: («وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكينَ») (روم/31) يعني چه؟ از مشركين نباشيد. مشركين بت پرستها هستند؟ ميگويد: نه! («مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ») (روم/32) آنها كه در دين («فَرَّقُوا») تفرقه به وجود ميآورند. يعني مشرك فقط بت پرست نيست. كسي هم كه در مكتب ايجاد تفرقه كند، او هم مشرك است. («لَا تَكُونُواْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ – مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ») (روم/31و32)
كليد شكست تنازع است. اختلافات در دين خطرناك است. حالا، قرآن ميفرمايد: («وَ لا تَنازَعُوا» )اختلاف نداشته باشيد. («فَتَفْشَلُوا») شل ميشويد. («وَ تَذْهَبَ ريحُكُم») (انفال/46) بادي كه به پرچمتان ميخورد ديگر نميخورد. يعني اگر گرفتار اختلاف شديد ديگر عزتتان از بين ميرود. اگر كسي،همديگر را قبول نداشته باشد، اينها خصلت يهوديها و مسيحيها است.(«وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْء») (بقره/113) يهوديها ميگفتند: مسيحيها كسي نيستند. مسيحيها ميگفتند: يهوديها كسي نيستند. و جالب اين است كه در زمان ما اسرائيل و آمريكا يعني يهوديها و مسيحيها با هم شريك ميشوند و آنوقت مسلمانها با هم اختلاف دارند. خيلي بد است. دشمنان ما رفيق شدند. دوستان ما با هم خوب نيستند. اين فاجعه است.
5- خطر تفرقه و جدايي در يك جامعه
اگر مردم گوساله پرست باشند، كه رفيق باشند بهتر از اين است كه خداپرست باشند با هم دعوا كنند. اين خيلي مهم است. حضرت موسي بنا بود سي شب عبادت كند تورات در كوه طور نازل شود. سي شب، چهل شب شد، در اين ده روز فاصله، 5 عامل به هم دست داد. 1- نبود رهبري مثل موسي. گرچه هارون بود. ولي خوب حساب موسي از هارون جدا است. نبود موسي، سادگي مردم، سابقهي گاو پرستي و گوساله پرستي، زرق و برق طلا، هنرمند منفي كه توانست از اين طلا يك گوساله درست كند. سامري آمد يك گوساله درست كرد و گفت: («هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى») (طه/88) خداي شما همين گوساله است. خداي موسي هم همين گوساله است. يك عده هم دور گوساله جمع شدند. حضرت موسي از كوه طور آمد و عصباني زلفهاي برادرش را گرفت. («وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّه») (اعراف/150) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. اين موي سر برادرش را گرفت، («يجُرّ» )كشيد، و ريشش را گرفت و گفت: چرا گذاشتي مردم سراغ گوساله بروند؟ گفت: («إِنِّي خَشيت») گفت: داداش جان! («إِنِّي خَشيت») من ترسيدم. («أَنْ تَقُول») برگردي به من بگويي («فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيل») (طه/94) ترسيدم بگويي: تفرقه شد. من ديدم گوساله پرست باشند كه تفرقه نباشد بهتر از اين است كه خداپرست باشند و… خيلي مهم است. گوسالهپرستي از تفرقه بهتر است(.«إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيل») اين آيه خيلي مهم است. اين آيه را معمولاً كمتر استفاده ميكنند. معمولاً دربارهي وحدت اين آيه را ميخوانند. («وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا») (آلعمران/103) اين آيه در بورس است. ولي اين آيه در بورس نيست. قرآن هم بعضي آيههايش كم شانس است. بعضي آيهها را همهي مردم به آن عمل ميكنند. مثل آيهي («كلوا») بخوريد. تنها آيهاي كه همه به آن عمل ميكنند همين است. اما آيهي («وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ» «آتُوا الزَّكاةَ» «فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه» «جاهَدُوا») آيهي جهاد و خمس و اينها را خوب يك عده عمل ميكنند، يك عده كم عمل ميكنند، يك عده هم عمل نميكنند. از آياتي كه صد در صد عمل ميكنند آيهي … چه؟ («كُلُوا») است. خوب، بعضي آيهها را فقط امام خميني به آن عمل كرد و چند نفر از يارانش. مثلاً آيهاي كه دو سه نفر به آن عمل كردند اين آيه است. («وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَدا»)(احزاب/39) از احدي نترسيد. اين هم ما اگر امام خميني را نميديديم ميگفتيم: به اين آيه هم هيچ كس عمل نكرده است. از احدي نترسيد. بالاخره مردم ميترسند. يك چاقوكش در تهران بود. ميگفت: همهي چاقوكشهاي تهران از من ميترسند. بعد ميگفت: من از زنم ميترسم. بعد ميگفت: زن من از سوسك ميترسد. بالاخره («لا يَخْشَوْنَ أَحَدا») خيلي باردار است. از احدي نميترسيم. بعضي آيهها را تا حالا من پيدا نكردم كسي به آن عمل ميكند يا نه، آن آيه اين است. («يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً»)(فرقان/64) بيتوته يعني شب تا صبح در حال سجده. من در اين شصت و چند سال عمري كه دارم نفهميدم چه كسي به اين آيه عمل ميكند. اين آيه مصداقش چه كسي است؟ شب تا صبح در حال سجده،آيات قرآن، از آياتي كه براي وحدت است، («وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً» )در بورس است. اما اين آيه چه؟ هارون به موسي ميگويد: ترسيدم دست به عمل انقلابي بزنم بيايي بگويي: («فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيل») گفتم: گوساله پرست باشند فتنه نشود. يكي از آيات اختلاف اين است كه اختلاف كنار قهر خداست. قرآن ميگويد: ما سه رقم عذاب داريم. («عذاباً») قرآن ميخوانم شما ترجمه كنيد. («عَذاباً مِنْ فَوْقِكُم») عذاب آسماني، («أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُم» «أَرْجُل» )رجل، پا يا از زير پايتان. عذاب زميني. («أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعا») (انعام/65) يا تفرقه. يعني خداوند تفرقه را كنار عذاب آسماني، گفته: ما سه رقم عذاب داريم. عذاب آسماني، عذاب زميني، عذاب تفرقه. خيلي تفرقه خطرناك است.
6- عوامل اختلاف و تفرقه ميان افراد جامعه
خوب، («وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِه») (انعام/153) راههاي تفرقه هم بايد حساب كنيم چطور با هم بد نشويم. اول گفته: سوء ظن. من نسبت به شما سوظن دارم. ميگويم: به نظرم، يك سوء ظني دارم. دنبال سوء ظن تجسس ميكنم. بلند ميشوم ببينم قصه چيست؟ تجسس كه كردم يك عيبي پيدا ميكنم غيبت ميكنم از شما جدا ميشوم. پس اول، يعني ورودياش اين است. گام به گام آمده. قرآن ميگويد: («وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ») (بقره/168) خطوات جمع خطوه، خطوه يعني گام به گام. يعني آدم گام به گام بد ميشود. مثل اينكه اول سيگاري ميشود بعد ترياكي ميشود. بعدهروئيني. اول انسان سوءظن ميبرد. همينطور يك سوءظن برده است. به نظرم شوهرم يك زن ديگر گرفته است. رفيق ما ميگفت: كه شش ماه است خانم با ما قهر است. ميگويد: به نظر من تو يك زن گرفتهاي. من خواب ديدم تو يك زن گرفتهاي. اين نامههايي كه اين ايام به من دادي، چند تا از اين نامهها خانم خواب ديده، خواب را ول كن. اولياي خدا خوابشان ارزش دارد. ما بنا نيست كه هركس خواب ببيند دنبال خواب برود. خواب حجت نيست. اگر شما خواب ديدي كه پيغمبر از شما پذيرايي كرد و ابالفضل آمد دست شما را گرفت، ولي خودت ميداني هم نمازت غلط است. هم گاهي نميخواني. نمرهات صفر است، آن هم صفر اندازهي در قوري، حالا اگر هر شب هم 124000 پيغمبر به خواب شما بيايد باز هم نمرهات صفر است. خودتان را به اين خوابها دل خوش نكنيد. من خواب ديدم كه…
راههاي اصلاح، اين يك بحث قشنگي است عنايت كنيد. چه كنيم اختلاف حل شود؟ 1- اول از خودمان يك برخورد انقلابي كنيم. («ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن») پاتك بزن به نحو خوب! او فحش داد تو برو بگو: آقا من به شما فحش نميدهم، بيا با هم رفيق شويم. آقا من از تو ناراحت هستم. بگو: خوب من از شما ناراحت نيستم. تو غلط كردي! بسيار خوب من غلط كردم شما آدم خوبي هستي. يك خرده كوتاه بياييم تمام ميشود. قرآن بخوانم. ميگويد: («ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن») يعني او كه بد كرد، تو («احسن») تو نيكو انجام بده. («فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَة») آنوقت بين تو و او دشمني بود، («كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ») (فصلت/34) يعني اگر يك خرده كوتاه بيايي، افرادي بودند، آمدند گفتند كه: آقامن از شما نارحت هستم. گفتم: آقا من بد هستم. غافل شدم. معذرت ميخواهم. تمام شد و رفت. چرا ناراحت هستي؟ نخير! بيخود ناراحت هستي.آقا بگو: معذرت ميخواهم تمام شود برود. ما گاهي وقتها گير شرق و غرب نيستيم. گير خودمان هستيم. يعني اجازه نميدهم كه بگويم: آقا من غلط كردم. مقصر من هستم. حق با تو است. يك كلمه بگو: حق با تو است،مقصر من هستم، تمام ميشود. نخير حق با من… آقا اگر هم حق با تو است، بگو: حق با تو است. براي اصلاح ذات البين گناه را به گردن بگير، بخورش تمام شود برود. اول گام براي آشتي اين است كه خود شما خودت را بشكني. بشكن! در عوض يك نفر به تو نزديك ميشود. يك نفر علاقهاش به تو زياد ميشود. خودت را بشكن. بگو: آقا مقصر من هستم. تمام مي شود و ميرود. («وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَة …») (قصص/54) («وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ» )يعني بديها را با حسنه دور كنيد. ديدن من نيامده است. تو به ديدنش برو. براي من سوغاتي نياورده است. در عروسياش من را دعوت نكرده است.شما دعوتش كن. به من افطاري نگفت بيا. من به او ميگويم بيايد. به من سلام نكرد. من سلامش ميكنم. تمام ميشود ميرود. اينكه كاري ندارد. اول گام بايد خودمان را بشكنيم. اگر خودمان را بشكنيم آنوقت راهها باز مي شود. يك جايي به خودت ضربه بزن، از خودت بگذر آنوقت ميبيني چه درهايي باز ميشود. خيليها از من ميپرسند، چه كنيم خدا به ما توفيق بدهد؟ درها روي من بسته شده است. هرچه ميدوم به جايي نميرسم. كارم گير كرده است. به كارم تاب خورده است. گير كجاست؟ قرآن ميگويد: اگر ميخواهي گيرت را باز كنم، گير را باز كن. گير را باز كن، گيرت را باز ميكنم. آيهي قرآن است. يك كسي وارد جلسه ميشود جا نيست. بلند شو كنار برو. جايش بده. تكان بخور يك خرده… قرآن ميگويد: («إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ») يك كسي كه وارد جلسه ميشود با چشمانش دنبال جا ميگردد تنگ هم بنشينيد جايش بدهيد، بعد نميگويد: «يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم في المجالس» تو در مكان جايش بده، خدا هميشه جا ميدهد. يعني همهي راهها را برايت باز ميكند. بگو: خدايا يك مومني وارد شد جا نداشت. من زودتر بيرون رفتم، اينجا بالاي سر امام رضا است، جا تنگ است، من ميخواستم دو تا دو ركعتي بخوانم يك دو ركعتي ميخوانم. آن دو ركعتي را به يك زوار ديگر ميدهم. بعد به امام رضا بگو: يا امام رضا، اين زوار تو بود من جايم را به او دادم، تو هم به من كمك كن. بعد ببين امام رضا حاجتت را ميدهد يا نه؟ نشسته مردم هم نگاه ميكنند منتظر هستند. خوب زوار است ميخواهد دو ركعت نماز بخواند، اين هم آمده نشسته تكان نميخورد. وقتي تكان نميخوري آنوقت ميخواهي امام رضا به حرفت گوش بده. اين زوار امام رضا نيست. خوب بلند شو. اصلاً بنده ميخواهم زيارت جامعه بخوانم. يك زوار ميگويد: حاج آقا ميشود يك زيارت براي من بخواني؟ من ميگويم: باشد. ما از خير زيارت جامعه… يك زيارت ساده ميخوانيم كه اين هم بفهمد. روانتر باشد زود تمام شود. بعد همينكه من زيارت نامهخوان اين زوار شدم، بعد ببين امام رضا چه چيزهايي به تو ميدهد. قرآن ميگويد، («إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ») شما در مجلس به او جا بده، بعد ميگويد: («يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم») (مجادله/11) ديگر اينجا («فِي الْمَجالِسِ») نيست. ميگويد: تو در مجلس، يعني تو در مكان جا بده، خدا هميشه جا ميدهد. يعني همهي راهها را باز ميكند. («يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم» )ديگر مطلق است. ميگويند: آشپزخانهها اُپن است، اُپن يعني ديگر در ندارد. اينجا در دارد. فقط در مجالس، يعني گشايش در مكان از تو گشايش همهجا خدا! شما بشكن، بگو: نخير! من خودم را پهلوي عروس ذليل نميكنم. به عروسم بگويم: معذرت ميخواهم؟ هرگز! من مادربزرگ هستم. او بايد بيايد دست مرا ببوسد. آقا خودت را بشكن، ببين خدا چقدر نشكن برايت ميگذارد. هرچه بيشتر تواضع كنيم…
يك كسي سوار، روي ديوار نشسته بود، تشنهاش شد. ديد كسي نيست به او آب بدهد، اگر هم پايين بپرد ممكن است پايش بشكند. تشنگي به او فشار آورد گفت: خيلي خوب با ناخنهايم اين ديوار خشتي را ميتراشم. هي ديوار زير پايش را خالي كرد، هي يك ذره يك ذره پايين آمد. يك مقدار كه جان كند، كم كم توانست از ديوار بپرد يا به آب برسد. ما هرچه خودمان را پايين بياوريم به آب ميرسيم. هرچه پايين بياييم به آب ميرسيم. من نميدانم حتماً اين مثال را شنيديد. ديگر آدمي كه 30 سال است در تلويزيون است تقريباً نميتواند يك چيزي بگويد كه تكرار نكرده باشد. بالاخره بعد از 30 سال چند هزار تا سخنراني بعضي كلماتش هم تكراري است. حالا اگر شنيديد كه دو بار بشنويد. اين كراوات نيست كه بگويي: دو تا روي هم ببندم زشت است. كراوات را دوتا روي هم ببندي زشت است. دو تا كت روي هم بپوشي زشت است. اما بعضي چيزها تكرارش هم عيب ندارد. مثل گل! گل را اگر دهبار هم بو كني، زشت نيست.
ميگويند: كسي سوار اسبي بود. ميخواست برود به نهر آبي رسيد. نهر هم نيم متر آب داشت. اسب از آب نميآمد برود. ميتواند برود. چون نيم متر آب است، اسب از نيم متر آب ميگذرد. اسب ايستاد، هرچه شلاق كوبيد نرفت. سيخ كوبيد نرفت. افسار را كشيد نرفت. خودش در آب رفت افسار را كشيد ديد نميرود. يك مردي گفت: چه شده است؟ گفت: آب كم است. در نهر آب كمي است. ميتواند برود، اما اين اسب ايستاده است. از عقب ميزنم نميرود. از جلو ميكشم نميرود. سيخ ميكوبم نميرود. گفت: يك بيل بردار آب را گلي كن. يك بيل برداشت و آب را گلي كرد و اسب از آب رفت. گفت: خدا پدرت را بيامرزد. ما را از بن بست نجات دادي. اين دليلش چه بود؟گفت: آب كه تميز بود اسب ميآمد خودش را در آب ميديد، هركس خودش را ببيند حاضر نيست پا روي نفسش بگذارد. و كسي كه خودش را ببيند پا روي نفسش نگذارد حركت نميكند. اگر ميخواهيد حركت كنيد بايد آب را گلي كنيد كه خودتان، خودتان را نبينيد. اگر خودت را نبيني حركت ميكني. من ديدن او بروم! من فوق ليسانس هستم به اين ديپلم سلام كنم! من به او چاي بدهم؟ گير هستيم. صد تا كتاب خوانديم گير كرديم. خانهمان بالا شهر است. ماشينمان، مدركمان، عنوانمان، پزمان، يك خرده پزي كه داريم ديگر عارمان ميشود. اول راه اصلاح اين است كه خودت را بشكني، آقا فرض كن من مقصر هستم. حلال كن بيا با هم رفيق شويم.آقا خلاف كردم معذرت ميخواهم. فحش دادم معذرت ميخواهم. جسارت كردم معذرت ميخواهم. تمامش كن برود. اين قدم اول است. پس راه آشتي اول اين است كه از خودمان شروع كنيم.
8- وظيفهي مؤمنان براي اصلاح كدورتها
2- مردم شروع كنند. قرآن آيه داريم ميگويد كه: («فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما») (حجرات/9) اصلاح كنيد («بَيْنَهُما») آيهي ديگر ميفرمايد كه: («فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُم») (حجرات/10) اصلاح كنيد بين دو نفر را كه با هم قهر هستند. مگر شما نميگويي: حزب اللهي هستي! سالي چند نفر را با هم آشتي ميدهي؟ گاهي وقتها بايد پول خرج كنيد. خرج كنيد. امام صادق پولي به يكي از يارانش داد، فرمود: اگر ديدي بين شيعيان ما اختلاف است، اين پول را بده اينها را با هم آشتي بده. امام رضوان الله تعالي عليه به دادستان پول داد. دادستان جمهوري اسلامي زماني كه امام زنده بود. اين را دادستان به من ميگفت. ميگفت: امام يك پولي در اختيار من گذاشت. گفت: بعضي جاها گير در پول است. قانون هم نداريم كه… تا بروي قانون پيدا كني دنيا را آب برده است. شما ميداني اين مشكل با صد هزار تومان با يك ميليون حل ميشود. اين پول را بده حلش كن. نگذار همهي كارها قانوني شود. قانون گاهي وقتها تا ميروي قانون درست شود اوه دنيا را آب برده است! خدا شهيد هاشمي نژاد را رحمت كند. متلك ميگفت به زمان شاه. حالا اميدوار هستم اين متلك شامل ما نشود. ميگفت: برفش را خانهي همسايه ريخته بود، آن خانهاي كه برف در آن ريخته بود رفت شكايت كرد. اين تا پرونده به قاضي رسيد و حكم صادر شد، وسط مرداد شد. وسط تابستان، قاضي هم نوشت لطفاً بايد به اسرع وقت، برفها را از خانه بيرون ببرد. آمدند گفتند: آقا به ما گفتند: برفها بيرون برود. گفت: بابا برفها آب شد دنبال كارت برو. گاهي وقتها يك چيزي را تا ميرود قاضي و دادستاني دنيا را آب برده است. گاهي پول، مفضل اين پول را بگير، آشتي بده. از جيب خودت، آشتي بده. جمع شويم آقا اين دوتا مسلمان سر چه مشكل است؟ يك خرده كوتاه بيا آشتي بده. اگر كسي دو مسلمان را با هم آشتي بدهد، از همهي نمازهاي مستحبي و روزههاي مستحبي ثوابش بيشتر است. يعني از حج مستحبي، بعد از واجبات، ثوابي بالاتر از آشتي دادن نيست. يعني آقاياني كه ميخواهندعمره بروند، اگر فكر ميكنند پول عمره را بين دو نفر مشكلشان را حل كنند، يك پسر و دختري است اينها همديگر را ميخواهند هردو هم پسر خوبي هستند، دختر خوبي هم هستند هيچ مشكلي هم ندارند. فقط مشكلشان مال است. بيايند ما دو تا، ما سه تا، به خانمت بگو كه ميخواهيم مكه برويم پول مكهمان را بدهيم ازدواج اينها را راه بياندازيم. آنوقت اجر هم داريم. («مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً») (نساء/85) كسي اگر دلالي كند آشتي بدهد، نصيبي دارد يعني بهرهاي دارد. يك كسي ميپرسد، آقا من ميخواهم كمك مستحب كنم، بروم جمكران، بروم امام رضا، بروم عمره، حج، چه… نذر، عاشورا، تاسوعا، همه ثواب دارد. اما حديث داريم بعد از واجبات هيچ ثوابي بهتر از آشتي دادن نيست. اشاره ميكنند وقت تمام شد.ولي حرفهاي من ماند. باقي حرفهايم را جلسهي بعد ميزنم.
خدايا در دل ما كينهي هيچ كس را قرار نده. هم خودمان را اصلاح كنيم هم يك عيبهايي داريم در جامعه اصلاح كنيم. هم در خانه اصلاح كنيم. هم در فاميل، هم در شهر و ما بايد مصلح باشيم. خدايا توفيق آشتي دادن و اصلاح درون، اصلاح بيرون، اين چنين توفيق را نصيب ما بفرما. دنبال بحث اصلاح را انشاءلله جلسهي بعد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 47