نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 488
موضوع بحث: انقلاب، عوامل دلسردى مردم
تاريخ پخش: 9/4/67
بسم الله الرحمن الرحيم
اين جلسه در خدمت برادرانى هستيم كه علاوه بر خدماتى كه در جبهه دارند، در خاموش كردن آتش، رساندن خدمات و نجات مردم سهم بسزايى دارند. آيهاى كه درباره شما است اين است. قرآن مىفرمايد: (وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً) (مائده /32) اگر كسى يك نفر را نجات بدهد، گويي که همه مردم را نجات داده است.
1- نجات يك فرد، نجات جامعه است
اين ارزش كار نجات است. مانند: نجات از آتش، نجات از غرق شدن و ساير نجاتها مىباشد. نجات دادن مانند پزشك و پرستار و غيره و هركسى كه خدمتى انجام مىدهد كه يك نفر را نجات دهد. قرآن مىفرمايد: اگر كسى بتواند يك نفر را نجات دهد، گويى تمامى مردم كره زمين را نجات داده است. به اميد اينكه همه مردم ايران هم جمع شوند و با شركت در جبههها هرچه زودتر آتش جنگ را خاموش كنند. برادران آتش نشانى يك پيامى براى مردم ايران دارند كه رساندن اين پيام را به اين جانب واگذار كردهاند و چون پيامشان عمومى است من آن را خدمت شما عرض مىكنم. در سالهاى اخير ظاهراً در سال 63 بيش از 70 كودك، که همگي دختر بودند، دستشان در چرخگوشت گير كرده است. حالا اگر دختر بچه باشد، دختر بىدست در آينده خيلى مشكل خواهد داشت. پسر بى دست نمىتواند براى تأمين معاش كار كند و اين غفلتى است كه از جانب خانوادهها به فرزندان وارد ميشود و خانوادهها بايد مسائل ايمنى و حفاظتى و امنيتى را بيشتر رعايت كنند. اصولاً بايد گاز و وسايل خطرناك در دسترس كودك قرار نگيرد كه اگر والدين نيز كوتاهى كردند، كودك به آنها دسترسى نداشته باشد. اگر اين كوتاهى از جانب والدين صورت بگيرد و كودك بميرد، والدين در قتل كودك شريك مىباشند و اين تذكر نيست، بلكه يك مسئله شرعى مىباشد. اگر انسان احتمال اين را بدهد كه اگر اين سماور و يا گاز، در دسترس كودك باشد جان بچه به خطر مىافتد يا عضوى از اعضاى بدن او معيوب مىشود، مادر در قتل كودك شريك مىشود. اين هم وظيفه شرعى است و هم تذكر است.
2- حفظ انقلاب يا ضربه زدن به آن
اما بحث امروز ما چيست؟ بحث امروز ما يك بحثى است كه خيلى در قرآن به آن پرداخته شده است. چون گاهى انسان از افرادى با خبر مىشود كه به انقلاب سنگ مىاندازند. يعنى بى حجابى يك خانم سنگى است كه به طرف انقلاب پرتاب مىشود و آقايى كه به خيالى سوپردولوكس مىباشد و با كراواتى سرخ بيرون مىآيد نيز، سنگى است كه به طرف انقلاب پرتاب مىشود. كسى هم كه احتكار مىكند نيز سنگى به طرف انقلاب پرتاب مىكند. كسى هم كه در اداره، كار مردم را انجام نمىدهد هم به طرف انقلاب سنگ پرتاب مىكند. اجمالاً انقلابى را بوجود آوردهايم و كنار آن ايستادهايم و برايش سينه مىزنيم، اما از ميان جمعيت افرادى نيز به آن سنگ پرانى مىكنند. حالا ما بعضى از اين سنگ پرانىها را باز ميكنيم. باعث تعجب اين است، بعضى از افراد كه به طرف انقلاب سنگ پرانى مىكنند از خانواده هايى هستند كه شهيد دادهاند يا خانوادههايي که در محلهشان يا ادارهشان يا كوچهشان کسي شهيد شده است. شما كه الان هزار نفر هستيد، بيش از صد نفر شما در جبههها شهيد شدهاند. به عبارتى يك دهم از شما در جبههها شهيد شدهاند. يعنى شهدا دوستان خودتان بودهاند. هر ادارهاى و هر كارخانهاى و هر مزرعه و شهر و روستايى، بغل دستىهايشان افرادى بودهاند كه شهيد شدهاند. آن وقت اين شخص با عملش به انقلاب سنگ پرتاب ميکند. من امروز بحثى را براى شما در نظر گرفتهام كه از سوره بقره مىباشد و ماجراى طالوت و جالوت است كه بعد از ظهر امروز يادداشت كردهام. عنوان آن(عوامل دلسردى مردم از انقلاب) است. البته بايد مواظب بود كه اين اتفاق نيافتد چون اگر جايى روزنه و يا تركى برداشت و از آن جلوگيرى نشد اين روزنه به مرور زمان بيشتر و بزرگتر خواهد شد و انسان نمىتواند خودش را توجيه نمايد. ما مىبينيم كه بعضى از افراد غُر مىزنند و يك افرادى هم هستند كه اشكال مىگيرند و آن هم اشكال به جايى مىباشد و دليلى هم ندارد كه هركس اشكال به جايى مىگيرد او را به غرزدن متهم كنيم. اين عوامل هشدارى است كه خدمت شما عرض مىكنم. بعد هم يك قطعه از قرآن را مىخوانم كه خيلى جالب مىباشد.
3- عوامل دلسردي از انقلاب
به ترتيب عوامل دلسردي را بگوييم: 1- عمل بعضى از ما، مردم را دلسرد مىكند. يعنى اگر شما ديديد كه بنده واعظ مىگويم دنيا ارزش ندارد. يعني سخنرانى ميکنم كه در آن به بى ارزشى دنيا اشاره دارم و بعد به منزل شما مىآيم و از اينجانب كم رنگ پذيرايى مىشود و شما از من برخورد بدى مىبينيد، اين براى شما موجب دلسردى مىشود. چون پيش خود مىگوييد: ايشان يك ساعت پيش بر سر منبر به بى ارزشى دنيا اشاره داشتند، اما حالا با كمرنگ بودن پذيرايى من اين چنين برخورد مىكند. پس عمل ما موجب دلسردى مىشود. من جملهاى را از نهج البلاغه نقل مىكنم. در جنگ جمل يكى از افراد دچار سردرگمى شد و گفت: كه ما دليل بوجود آمدن جنگ را نفهميديم. چرا در طرفى حضرت على بن ابى طالب و در طرف مقابل بعضى از صحابه قرار دارند؟ اميرالمؤمنين به شخص فرمودند: «فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ»(أمالي مفيد، ص3) اول حق را بشناس و بعد هركس كه با حق مطابقت داشت او را به حق بدان. خدمت شما بگويم كه شخصيت¬پرستي ممنوع مىباشد، دين خودتان را از فرد خاصى نگيريد كه اگر آن فرد سقوط كرد، دين شما هم سقوط كند. حالا اگر شما گفتيد كه من هرچه دارم از آقاى قرائتى دارم، اگر فردا من خطايى انجام دهم پيش خود مىگوييد: بفرما اين هم از اين آقا! دنبال كارتان برويد. معلوم مىشود كه هيچ خبرى در جايى نيست. اگر شما دينتان را از من بگيريد، تا من خراب شوم، شما هم خراب خواهيد شد. اميرالمؤمنين مىگويد: دينتان را از شخص نگيريد. دروغ گناه است. حالا اگر ديديم يك انسان مهمى دروغ مىگويد، خوب پس اين شخص، آنقدرها هم مهم نيست. اگر ما خواستيم كه بدانيم روايت قوى كدام است و روايت ضعيف كدام است دو حديث داريم. مىخواهيم بدانيم كدام حديث راست است و كدام حديث دروغ است؟ چون ما حديث غلط هم خيلى داشتهايم. اصلاً بسيار کساني بودهاند که پول مىدادهاند تا حديث دروغ بسازند. به ما گفتهاند كه قرآن براي ما معيار است. پس هر حديثى كه شنيديم با مطالب قرآن مىسنجيم، اگر مطابقت داشت درست است و اگر مطابقت نداشت غلط است و آن را بايد به ديوار زد. بنابراين شما نبايد دينتان را از يك شخص بگيريد. مريد شخص خاصى نشويد. اگر شما به طور كلى از كسى طبعيت كنيد اگر او سقوط كند، شما هم سقوط خواهيد كرد. انجمن اسلامى خوب است، اما اگر گفتيم كه كل دين به معني انجمن اسلامى است، حالا فرض کنيم بعضى از افراد در انجمن اسلامى مثلاً خانمش و يا دخترش دچار خطايى شد يا پسرش عمل زشتى انجام داد، آنوقت خواهيم گفت: اين هم از انجمن اسلامى! خوب نبايد اينطور باشد. شما دين را از من طلبه، از انجمن اسلامى، از فلان وكيل يا وزير نگيريد. خلاصه حق را حساب كنيد و كار به آدمها نداشته باشيد. يك سرى از افرادي که دلسرد مىشوند، به خاطر اين است كه دينشان را از افراد ديگر مىگيرند. حالا اگر آدمها سقوط كنند، دين او هم از بين خواهد رفت.
4- عدم اخلاص و فراموش كردن خداوند
2- نبودن اخلاص يكى ديگر از عوامل دلسرد شدن است. گاهى وقتها اگر انسان براى خدا قيام كند تا خدا هست انسان دلگرم مىباشد. اما اگر براى خدا نباشد، دلسردي ميآورد. اگر شما من را براى سور دادن دوست دارى، خواهى گفت كه فلانى مهمانىهاى خوبى مىدهد. پس اگر براى مهمانىهاى من با من دوست شدى، اگر آنها از بين برود، علاقه تو هم به من از بين خواهد رفت. اگر قيام براى خدا بود، تا خدا هست علاقه هم هست. بعضى هم مىگويند: انقلاب مىكنيم تا اجناس ارزان شود. انگيزه آنها از انقلاب کردن براى بهبودى وضع اقتصادى مىباشد. پس اگر وضع اقتصادى خوب نشد، خواهند گفت که اين انقلاب به درد نمىخورد. روز به روز وضع مالى بدتر مىشود و اجناس گرانتر مىشود. مهم اين است كه نيت چيست. مثلاً انسان مادرش را براى خوشگلى دوست ندارد و اين دوست داشتن هميشه هست. ولى در مورد غير مادر اينگونه نيست و لذا حديث داريم اگر خواستيد ازدواج كنيد براى خدا ازدواج كنيد. اما اگر براى قيافه باشد مريض مىشود و زرد مىشود و قيافهاش مىرود يا مالش با آتش سوزى از بين مىرود و در نتيجه علاقه را از بين مىبرد. اگر علاقه براى اصالت بود، اصالت هست، دوستى هم هست و اگر دلسرد شديم بدين معناست كه از ابتدا بخاطر خدا نبوده است. مثلاً كسى مىگويد: من مىخواهم به جمهورى اسلامى خدمت كنم و پشت يك ميزى مىنشيند. ولى به محض اينكه مىخواهند جاى او را عوض كنند، مىخواهد استعفا بدهد و اين نشان مىدهد كه او براى خدمت و خدا نيامده بود. چون اگر اينطور بود تا زماني جمهورى اسلامى هست بايد در هر پستى خدمت كند و استعفا ندهد. اين آقايان ليبرال اول جمهورى اسلامى همه كاره بودند ولي برخى از آنها به محض اينکه پست از دستشان رفت، مىخواهند دشمن درجه يك بشوند. خدا كه همان خدا است و نماز جمعه هم همان نماز جمعه است. پس چرا حالا كه او را برداشتهاند نماز جمعه حرام شده است؟ چرا تا زماني که مسئول بود، حجاب خانمها هم درست بود ولى به محض اينکه او را برداشتند حجاب خانمها عوض شد؟ پس بخاطر دين نبود و اين هم بخاطر شما بود. وقتي که افراد عوض مىشوند بايد در اخلاص خود شك كنند. چون خدا و دين و شهدا كه عوض نشدهاند پس معلوم مىشود که او ميلى داشته است و به آن نرسيده است. اگر تا زماني که در مسجد كولر گازى و بخارى بود به مسجد آمدى و تا كولر را برداشتند به مسجد نيامدى، معلوم مىشود که اخلاص ندارى. البته نميخواهم خودم را تبرئه كنم. شايد فردا من را هم از تلويزيون بيرون كنند. من به خودم هم اطمينان ندارم و شما هم اينطور باشيد. حق، حق است چه من رئيس باشم و چه نباشم و اگر من نباشم مملكت در خطر نيست. برخى كه دلسرد مىشوند بدين خاطر است كه تنها مشكلات خودشان را مىبينند. قرآن مىگويد: چرا از جبهه دلسرد شدى؟ چون تركش خوردى؟ آنها كه بيشتر از تو تركش خوردند. (إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ) (نساء /104) اگر شما سختى مىكشيد، آنها هم سختى مىكشند. اگر تو ندارى، ديگران هم بيشتر از تو ندارند. ديوانهاى در كاشان حرف زيبايى مىزد. مىگفت: اگر غصههاي همه مردم را جمع کني و در ميدان شهر بريزي و همه بى غصه بشوند و به مردم بگويى: هركس يك غصهاى را بردارد هركس غصه خودش را بر مىدارد. چون هركس غصه ديگران را ببيند، مىفهمد كه غصه خودش كمتر است. كسى از كشتى مىترسيد. او را گرفتند و در آب انداختند و مقدارى آب خورد بعد كه او را از آب در آوردند، تازه آرام نشست و ديگر نترسيد. وقتي که همه دنيا در سر جمهورى اسلامى مىزنند و ما گاهى هم براى مصلحت روزگار مىگويم: برادر! در حالى كه اصلاً در دنيا نه برادر و نه خواهري داريم. چون جمهورى اسلامى نه برادر دارد و نه خواهر و تنها است و بچهاى ده ساله است كه همه شرق و غرب در سرش مىزنند و بعد مىگويند: چرا موهاى سر جمهورى اسلامى ريخته است؟ در حالى كه بايد سرش شكسته باشد و جاى شكر است كه هنوز سر پا است. كسى نامش مخفى بود به او گفتند: مخفى خان چرا اينقدر زرد هستى؟ او گفت: من بايد مرده باشم چون هركسى در نامهاش مىنويسد، مخفى نماند. باز خوب است كه ماندم فقط رنگم پريده است. همه مىخواهند که جمهورى اسلامى نماند و مىماند. فقط گرانى است. كدام كشور در دنيا بدهكار و سر سپرده ابر قدرتها نيست؟ ما هستيم. البته در خودمان مسأله هم داريم و اشكال هم هست و منكر آن نمىشويم. ممکن است هركسى هم اشكال داشته باشد. يعنى اگر 50 ميليون نفر باشيم و هر كدام هم يك عيب داشته باشيم و50 ميليون بشود، حداقل اين است كه سر سپرده و بدهكار نيستيم. مثل اين كه ماشين و راننده سالم باشد و مسافرها پوست پرتغال ريخته باشند. ما خيال مىكنيم مشكل داريم ولى جاى ديگر مشكل ندارند و فقط مشكلات خودمان را مىبينيم.
5- سياست دفع و حذف وتوقع زياد
3- سياست حذف: يكى از عوامل دلسرد كننده اين است كه هركس سر كار مىآيد، همه همکارانش را از دم درو ميکند. گويى که همه اينهايى كه از قبل بودهاند فاسد بودهاند و فقط خود آقا حزب اللهى است. ما از سياست حذف خيلي ضرر ديديم. ارزش ساختن مهره هاست و دور کردن و دور ريختن و حذف مهرهها ارزش نيست. سياست حذف هم به انقلاب سيلى زده است. 4- توقع بالا: ممكن است برخى توقعات بالايى داشته باشند و به آنها نرسند در نتيجه دلسرد بشوند. مثلاً به من آيت الله مىگويد. بعد چند سوال مىپرسد و مىبيند که نميدانم. مىگويد: اين هم از آيت الله و اين هم از حزب اللهي ما! در حالى كه اصولاً من يك طلبه هستم. چه كسى گفته است که فلانى حزب اللهى است؟ مثل شاعري كه اول شعر مىگويد، بعد در قافيه آن مىماند. اشكال اين جاست كه اول به كسى لقب حزب اللهى مىدهيد، سپس كارهايش را مىبينيد كه اشتباه است. پارتى بازى مىكند و غيره. پس از ابتدا لقب ندهيد. يا اول به كسى دکتر مىگوييد، بعد ميبينيد که نميتواند آمپول بزند. از اول توقع خودتان را پايين بياوريد اشكال هم كم مىشود. كسى به دكان ليوان فروش رسيد. ديد ليوانها برعكس است و به پشت ليوان دست ماليد. گفت: چرا ليوانهاى شما در بسته است؟ بعد هم همانطور آن را بلند كرد و گفت: چرا ته ليوان سوراخ است؟ از اول مىگوييد: جمهورى اسلامى به هركس خانه و پيكان و. . . مىدهد بعد كه توقع بالا رفت، برگشتن آن مشكل مىشود. الان در حوزه علميه همين مسأله مشكل شده است كه چون ماه به ماه شهريه دادهاند همه فكر مىكنند بايد هر ماه بدهند. در حالى كه در قديم هر وقت بوده است، شهريه مىدادند و هر وقت نبوده است، نمىدادند. كسى به من مىگفت: من كه به راهپيمايى مىآمدم گمان مىكردم با جمهورى اسلامى فلان مشكل من حل خواهد شد و مشكل خاصى داشت. اما تا ديده بود مشكل حل نشده است، دلسرد شده بود. استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى. استقلال يعنى ما وابسته نيستم. آزادى يعنى آزاد هستيم كه براي انتخاب رييس جمهور رأى بدهيم يا راي ندهيم و در انتخاب مسئولين آزاد هستيم. قوانينى كه مجلس تعيين مىكند زير نظر شوراى نگهبان اسلامى است. ولى ما نگفتيم نان ارزان شود يا آب و. . . اين طور بشود.
6- دروغ و شايعه پراكني
5- مسأله ديگرى كه مردم را دلسرد مىكند، شايعات است. مرحوم شهيد بهشتى تا زماني که بود، طرفدار چندانى نداشت، از بس براى او شايعه ساخته بودند. بعد از شهادت شايعات آشكار شد. دلسردى از بسيارى از مسئولين به دليل شايعات دروغ است. باور نمىكنند كه بسيارى از مسئولين كوپنى زندگى مىكنند يا من وزيرى را مىشناسم كه سالهاست بخاطر جهيزيه دخترش مقروض است و وام مىدهد. ما خيال مىكنيم كه مسئول مشكل جهيزيه ندارند و وقتى يك دكمه را فشار مىدهند، چرخ گوشت و فرش و. . . مىآيد. ولى آنها هم مثل ما چنين مشكلاتى را دارند. البته ناحقى هايى هم هست، ولى مثل يك مورچه كه وقتى در بدن انسان مىآيد، آدم به ولوله مىافتد اين هم همينطور است ولى بعد مىبينى كه يك مورچه بيشتر نبوده است. وقتى يك نا حقى مىشود فكر مىكنيم همه همينطور هستند. چه خوب است كه انسان وقتي خبرى مىشنود درباره آن تحقيق كند. قرآن مىفرمايد: (إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) (حجرات /6) خبر شنيديد، تحقيق كنيد. البته من چيزهاى ديگرى هم نوشتم كه مىترسم بگويم و از بحث قرآنى دور بشويم.
7- داستان طالوت و جالوت
قصهاى در قرآن هست كه خوب است همه حفظ باشيم. اين داستان در سوره بقره است. ميدانيد که سوره بقره دومين و طولانىترين سوره قرآن است كه در مدينه نازل شده است. در آيات 245 تا 250 يک قصهاي است و حدود يک صفحه است که من دوست دارم قصه را گوش بدهيد و براى همديگر بگوييد. چون اشكال ايرانىها اين است كه گيرندهشان خوب است، ولى فرستندهشان ضعيف است. يعنى 60 سال پاى منبر مىنشيند ولى وقتى از او مىپرسى «آمين» به چه معناست؟ نمىداند. پس حالا وقتى بحث تمام شد، براى همديگر بگوييد و حتى مىتوانيد قرآن بياوريد و آيات مربوطه را ملاحظه كنيد. (أَ لَمْ ترإِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ) (بقره /246) وقتي حضرت موسى آمد و ديد که مردم گرفتار فرعون هستند، رهبر انقلاب شد. بنى اسرائيل را بسيج نمود و بالاخره به لطف خدا از شر فرعون نجات يافتند و آزاد شدند. ولى كم كم از انقلاب فاصله گرفتند تا بالاخره ابر قدرتى به نام جالوت بر اينها حاكم شد. اينها ديدند عجب! زمانى ذليل بودند و حضرت موسى آمد و نجات پيدا كردند ولي كم كم كه غر زدند و دلسرد شدند باز دوباره قدرتى بر اينها حاكم شده است. براى همين نزد پيامبرشان آمدند و گفتند: «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ» يك ملك (فرمانده) براى ما انتخاب كن تا دوباره نيروها را بسيج كنند و طاغوت دوم را هم ريشه كن كند. «قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلاَّ تُقاتِلُوا» پيامبر ديد که آتش اينها خيلى تند است و مىخواست اينها را محك بزند. براى همين گفت: من نگران هستم كه شما شعار بدهيد و عمل نكنيد. «قالُوا وَ ما لَنا أَلاَّ نُقاتِلَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا» ما از خانهمان آواره شديم و از بچه هايمان دور شديم و اين طاغوت خون ما را به جوش آورده است و قطعاً اهل جنگ هستيم. «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ» فرمان جهاد كه آمد همه به جز گروه کمي فرار كردند. «وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ» يعنى خدا مىداند كه چه كسى حرف مىزند و عمل نمىكند و اين افراد را ظالم خطاب كرده است. (وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ) (بقره /247) پيامبرشان گفت: اگر شما رهبر مىخواهيد خدا طالوت را رهبر شما قرار داده است. آنها گفتند: او فقير است و پول ندارد. چون خيال مىكردند رهبر بايد پولدار باشد. «قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ» يعنى خدا ايشان را انتخاب كرده است. شما چه كار داريد؟ مىخواهم حرف جديدى بزنم و آن اين است که هركسى كه توحيد، معاد و نبوت را قبول داشت، مسلمان نيست. چون شيطان هم خدا را قبول داشت و لذا مىگفت: (خَلَقْتَني مِنْ نارٍ) (اعراف /12) يعنى شيطان توحيد و خلق خودش توسط خدا را قبول داشت. نبوت را هم قبول داشت. چون مىگفت: همه را گمراه مىكنم به جر: (إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ) (حجر /40) يعنى قبول داشت كه عدهاى انبيا و مخلصين هستند و وسوسه او در آنها اثر نمىكند و معاد را هم قبول داشت چون به خدا مىگفت: به من تا روز قيامت عمر بده. پس اينها دليل مسلمانى نيست و ممكن است كسى هر سه راقبول داشته باشد ولى وقتى خدا گفت: سجده كن! سجده نكند. به همين خاطر ما مىگوييم: مرگ بر ضد ولايت فقيه و فرقى نمىكند كه نماز مىخواند يا چند بار به مكه رفته است. همين كه جلوى حرف امام ايستاد، بايد به او گفت: مرگ بر ضد ولايت فقيه. چون اگر بالاى كعبه هم بنشيند، تازه مثل كلاغ ميشود. اگر 6 هزار سال هم عبادت كند تازه مثل شيطان مىشود. چون اميرالمؤمنين مىفرمايد: شيطان 6 هزار سال عبادت كرده بود، پس به نماز و روزه و. . . نيست. مهم اين است كه جايى كه خدا فرمان داد، تسليم بشود. خلاصه اينکه وقتى خدا برايشان طالوت را رهبر قرار مىدهد، تسليم شدند و گفتند: او پول ندارد و خدا از اينها انتقاد مىنمايد كه عدهاى شعار مىدادند ولى از فرمان جهاد فرار كردند و رهبرى را قبول نكردند. «قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» يعنى رهبر لازم نيست پول داشته باشد، بايد که بتواند بجنگد و از نظر قدرت بدنى توانايى داشته باشد. «وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» خدا به هركسى که بخواهد، ملك و عزت مىدهد. البته بى جهت هم نمىدهد. يعنى خداوند حكيم است و بى دليل كارى را انجام نمىدهد. اگر طالوت ملك شد، حتماً لياقتش را داشته است. خلاصه به پيامبرشان گفتند: ما مىخواهيم بجنگيم. و در حديث آمده است که شصت هزار نفر بودند. رهبرشان مىخواست در بين راه آنها را امتحان كند. براى همين به آنها گفت: در راه به نهر آب كه مىرسيد از آن نخوريد. (إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ) (بقره /249) هركس از آب نخورد از ما است و هركس از آب بخورد از ما نيست. مثل اينكه به دختر نگاه نكنيد و يا فلان درآمد حرام است و طرف آن نرويد. (إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ) (بقره /249) ولى وقتى به آب رسيدند، جز عدهاى از نهر نوشيدند و در امتحان رد شدند. خلاصه در هر مرحلهاى عدهاى رد شدند و وقتى به دشمن رسيدند گفتند: (لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ) (بقره /249) كه توانش را نداريم. اينجا هم عدهاى رد شدند و عدهاى كه ماندند از چهار صافى عبور كردند و مثل آب انگور كه وقتى دو سوم آن تبخير مىشود يك سوم باقيمانده حلال مىشود، عدهاى باقى ماندند. خلاصه گروه كمى ماندند و شعار دادند. (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً) (بقره /249)
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 488