نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 508
موضوع: انواع حساب در قیامت
تاريخ پخش: 29/01/1402
عناوين:
1- ارزش کارها به نیت و انگیزه افراد
2- تمایز ارتش شاه و ارتش اسلام
3- حساب سخت و آسان، یا پاداش بیحساب
4- مهلتدادن به بدهکار در پرداخت بدهی
5- مرگهای سخت و آسان، برای افراد خوب و بد
6- تناسب کیفر و پاداش با عمل انسان
7- عاقبت مکر و حیله با خدا و مؤمنان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چون امروز، روز ارتش است، باید یادی از ارزش این کار بکنم. بعضی شغلها، شغل کلیدی است، کسانی که مسئول امنیت هستند، ارتش، سپاه، وزارت اطّلاعات، انتظامی، هر کسی، اینها در اجر همهی مردم شریکند، بنده طلبه هستم، در تلویزیون حدیث و قرآن میخوانم، چون مملکت امن است، امن نباشد، نمیتوانم از خانه بیرون بیایم، ده، دوازده میلیون بچّه مدرسه میروند، چهار، پنج میلیون دانشجو داریم، چند میلیون کارگر، کشاورز، هر کس در مملکت کار بکند، چون مملکت امن است، امن نباشد، کسی نمیتواند کار بکند، از خانهاش بیرون نمیآید، پس شما که مسئول امنیت هستید، در تمام کارهای مردم شریکید، این مزدتان. ممکن است کار شما بعضی جاهایش سخت باشد، تلخ باشد، ولی …
1- ارزش کارها به نیت و انگیزه افراد
یک خاطره برایتان بگویم. جایی بودم، مطالعه میکردم، بنده خدایی هم در آشپزخانه غذا درست میکرد. یک بار دیدم از آشپزخانه بیرون آمد، گفت: «حاج آقا» گفتم: «بله» گفت: «چه کسی گفته تو خوشبخت باشی، من بدبخت؟!» گفتم: «از کجا فهمیدی من خوشبختم، تو بدبخت؟!» گفت: «تو دو، سه ساعت مینشینی، در کتاب قرآن و حدیث یک بحث جور میکنی، هم در رادیو میگویی، هم در تلویزیون میگویی، هم شهر به شهر میگویی، این دو، سه ساعت تو نتیجهاش به همهی ایران میرسد، من بدبخت سبزی پاک کردم، عدس پاک کردم، سوپ درست کردم، خوردی، ظرفها را شستم. دو ساعت من در یک قابلمه تاب میخورد، دو ساعت تو در همهی ایران. چرا باید اینطور باشد؟!» گفتم: «این نگاه کانال یک است، برویم کانال دو ببینیم چه میگوید. خدا کار ندارد که چه کسی تفسیر مطالعه میکند، یا قرآن و حدیث میخواند، چه کسی عدس پاک میکند، نگاه میکند به قلب من، ممکن است نیّت من در دل من این باشد: سخنرانی کنم که مشهور بشوم، خودم را کاندیدا کنم برای ریاست، سخنرانی کنم، پول بگیرم، زندگی تأمین بکنم، من از لابهلای آیههای قرآن تو جهنّم میروم، چون هدفم خدا نیست، پست و پول و مقام و رفاه است، تو خبر نداری که من نیّتم فاسد است، فکر میکنی من یک شیخ متّقی هستم، میگویی حالا که این شیخ برای اسلام زحمت میکشد، من برایش غذا درست کنم، تو از لای عدسها و سبزیها به بهشت میروی، من از لای آیههای قرآن تو جهنّم میروم.» خدا نگاه نمیکند که چه کسی، کجا، چه میکند، نیّتها مهم است. اینقدر کاری داریم که نشده، حالا بد نیست این را توسعه بدهم، یک بحثی دارم، هنوز در تلویزیون نگفتم، ولی آماده کردم بگویم، چهارتایش را بگویم: 1- هم کار میشود، هم نوشته میشود؛ 2- نه کار میشود، نه ثبت و نوشته میشود؛ 3- کار میشود، نوشته نمیشود؛ 4- کار نمیشود، نوشته میشود. درست گفتم؟ بله. یک بار دیگر. آنکه هم کار میکند و هم مینویسد، خب این اختیارش با خداست، ممکن است خدا قبول کند، ممکن است خدا قبول نکند، روی لطفش، چون هم کار میکند، هم سعی میکند اسمش را بنویسد، اصرار دارد اسمش بیاید، ما این را قضاوتی نداریم. ولی یک سری کارها نشده، ولی قبول شده، مثل زیارت اویس قرنی از پیغمبر. اویس قرن، یکی از یاران پیغمبر میخواست پیغمبر را ببیند، از مادرش اجازه گرفت، گفت: «من میروم مدینه پیغمبر را میبینم، برمیگردم.» آمد، حضرت مدینه نبود، مدّتی وایساد، دید به مادرش قول برگشت داده، گفت: «سلام من را به پیغمبر برسانید، من رفتم.» زیارت نکرد، ولی پیغمبر که آمد، فرمود: «بوی اویس قرنی میآید.» یعنی زیارت انجام نگرفته، ولی پاداش زیارت دریافت شد. بعضیها هم زیارت میروند، قبول نمیشود. روایت داریم روز قیامت به بعضی میگویند: «شما چه کردید؟» میگویند: «ما قاری قرآن بودیم.» خدا و فرشتهها میگویند: «دروغ میگویی، قرآن خواندی تا بگویند قاری بینالملل، صوتش خوب است.» تو چه کردی؟ «من تو جبهه بودم.» خدا و فرشتهها میگویند: «دروغ میگویی، رفتی جبهه که بگویند فلانی شجاع است.» یک عدّه میگویند: «ما پول خرج کردیم»، عربی بخوانم: «فَيَقُولُ اللَّهُ كَذَبْتَ وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ كَذَبْتَ» (بحار الأنوار، ج 69، ص 305)، خدا و فرشتهها میگویند: «دروغ میگویی، پول خرج کردی تا بگویند فلانی سخاوت دارد»، یعنی خداوند کارها را براساس نیّت انجام میدهد. نیّتمان این باشد، بالأخره من در این کشور خدمت سربازان عزیز بگویم، من میانگین هفتاد، هشتاد سال میخواهم عمر کنم، به طور عمر طبیعی که خدا انشاءالله بیشتر بدهد، ولی این هفتاد، هشتاد سالی که میخواهم در یک مملکت امنی زندگی کنم، یکی، دو سال سربازیاش با من، هفتاد سال میخواهم راحت بخوابم، خب یکی، دو سالش هم چند ساعت شیفت بده، اگر این باشد، آن وقت سربازیاش هم عبادت است.
2- تمایز ارتش شاه و ارتش اسلام
ارتش زمان شاه هم بود، ارتش هم هست، الآن هم هست، اما فرق دارد. یک بار در هواپیما نشسته بودیم، بیاییم مشهد، بعضی از درجهدارهای بزرگِ بالای، آن طرف نشسته بودند، من اینجا نشسته بودم، آنها هم آنجا، چند تا خانم هم پشت سر من بود، بعداً فهمیدم این خانمها، دختر یا خانم این آقاست که آن طرف نشسته. این خانم گفت: «آقای قرائتی» گفتم: «بله» گفت: «اگر میشود، سرتان را عقب بیاورید، من یک چیزی بگویم، بابایم نفهمد.» گفتم: «خب بفرمایید.» گفت: «سرتان را عقب بیاورید.» گفتم: «بسم الله» گفت: «پدر ما باید بگوید بلهقربان، زمان شاه به شاه میگفتیم بلهقربان، حالا هم به ولایت فقیه میگوییم بلهقربان، ما بلهقربانگو هستیم، حالا چه شاه، چه خمینی.» جواب: آن ایّامی بود که فیلم یوسف را تلویزیون پخش میکرد، گفتم: «فیلم یوسف را میفهمی؟» گفت: «آره» گفتم: «وقتی زلیخا عاشق یوسف شد، یک روز هم درها را بست و به یوسف گفت بیا با هم باشیم، یوسف چه کرد؟» یک خورده فکر کرد، گفت: «یوسف فرار کرد.» گفتم: «زلیخا چه کرد؟» گفت: «او هم عقبش فرار کرد که لباسش را کشید، پاره شد.» گفتم: «فرق این دو تا فرار چه هست؟ او میدوید و من میدویدم، فیزیکش هر دو میدویدند، شیمیاش فرق میکند، یوسف میدوید که گناه نکند، زلیخا میدوید که گناه بکند. بلهقربان، بلهقربان است، منتها آن زمان به شاه فاسق میگفتید بلهقربان، حالا به مجتهد عادل بلهقربان میگویید، آن زمان شاه کارمند آمریکا بود، باید منطقه را به نفع آمریکا امن کند، منافع آمریکا در نظرش بود، شما منافع آمریکا نیست، منافع کشور خودمان است. بلهقربان، بلهقربان است، کلید، کلید است، از یک طرف تکان بدهی، قفل میشود، از یک طرف تکان بدهی، باز میشود. زبان، زبان است، تا چه چیزی از آن صادر بشود، اینکه انسان در جمهوری اسلامی باشد، مردم شریف باشند، فرماندهی کلّ قوایش یک مجتهد باشد، توفیقی است. خدایا تمام کسانی که حقّ امنیتی به گردن ما دارند، در مرزها، آتشنشانیها، نیروی انتظامی، سپاه، ارتش، بسیج، هر کس امنیت را برای ما به وجود آورده، تمام خیرات شب قدر را نصیبش بفرما.
3- حساب سخت و آسان، یا پاداش بیحساب بحث ما بحث حساب در قیامت بود. در قرآن به عنوان معلّم قرآن عرض میکنم، چهار رقم حساب داریم، آیهی قرآن است، ولی از بس که بعضی آیههای قرآن آسان است، فارسها هم میفهمند: 1- یک حساب سخت داریم، قرآن میگوید: (حِساباً شَديداً) (طلاق /8)، بعضیها حسابشان با ما سخت است؛ 2- یک آیههایی داریم، حساب بعضیها آسان است، (حِساباً يَسيراً) (انشقاق /8). اوّلی چه بود؟ «حِساباً شَديداً»، دوّمی «حِساباً يَسيراً»؛ 3- یک آیه داریم، بیحساب به جهنّم میرود، اصلاً حساب نمیخواهد، شما الآن صدّام را بگیری، سؤال و جواب نمیخواهد دیگر، نیاز به پرونده ندارد، صدّام است دیگر، هشت سال جنگ، این همه کشته، اصلاً (فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً) (کهف /105)، برای یک سری آدمها اصلاً میزان نیست که ببینیم خوب بوده یا بد، این هم یکی؛ 4- بعضیها هم بیحساب به بهشت میروند. پس حساب سخت، حساب آسان، بیحساب به جهنّم، بیحساب به بهشت. ما از کدامها هستیم؟ یک حدیث بخوانم. کسی از کسی طلب داشت، اصرار میکرد طلبش را بگیرد، او هم هی میگفت: «فردا، فردا» هی فردا، فردا میکرد و شیعه هم بود. یک روز عصبانی شد، رفت خانهی امام صادق، گفت: «آقا این مرید شما شیعه هست، مال من را برده، نمیدهد، هی میروم، فردا میآیم، میگوید فردا بیا، فردا میروم، میگوید پسفردا بیا. میخواستم در بازار تو گوشش بزنم، ولی چون دیدم شیعه هست، گفتم اوّل به امام صادق بگویم.» امام صادق فرمود: «چه جوری به او میگویی پول بده؟» چون پول گرفتن هم روانشناسی میخواهد. گفت: «هیچی، میروم میگویم حاج آقا پول را بده، او هم میگوید برو فردا بیا.» امام فرمود: «این رقمی پول بگیر، شما بگو سلام علیکم، نگو پول بده، نگاهش کن، میدهد.» گفت: «آقا من داد میزنم، نمیدهد.» گفت: «نمیدانی، گاهی در سکوت اثری است که در فریاد نیست.» گفت: «حالا امتحان میکنیم.» فردایش رفت، گفت: «سلام علیکم» همینطور نگاهش کرد. یک مدّتی نگاهش کرد، این طرف بالأخره پول را داد. این یک ماجرا. یک ماجرای دیگر، طلبکار سخت میگرفت از آن آقای بدهکار. آن بدهکار خدمت امام آمد، گفت: «آقا یکی از یاران شما از من طلب داد، خیلی سخت میگیرد، متّه به خشخاش میگذارد، میگوید تا یک ریال آخرش را میگیرم.» همینطور که گله میکرد، چه کسی گله میکرد؟ بدهکار گلهی طلبکار را خدمت امام گفت، گفت: «این طلبکار بد طلبکاری میکند، هیچ رحم ندارد.» گفت: «خب رحمش کن» گفت: «حقّم است، من که حقّم است، فشار میآورم، تا بگیرم.» امام فرمود: «درست است حقّت است، ولی هر حقّی هم لازم نیست با فشار بگیری»، امام فرمود: «این آیه را خواندی؟ (يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ) (رعد /21)»، «سُوءَ الْحِسابِ» را هم میفهمید، یعنی بدحساب، میگویند سوءسابقه، یعنی سابقهاش بد است، «سُوءَ الْحِساب» یعنی بدحساب است، مؤمنین از بدحسابی خدا میترسند. فرمود: «مگر خدا بدحساب است؟ قرآن میگوید مؤمنین از بدحسابی خدا میترسند، مگر خدا بدحساب است؟» گفت: «نمیدانم» فرمود: «بله، کسانی که مثل تو بدحسابند، سخت میگیرند، خدا هم روز قیامت سخت میگیرد، کسانی که با مردم با نرمش رفتار میکنند، خدا هم با اینها با نرمش رفتار میکند.» (الكافي، ج 5، بَابٌ فِي آدَابِ اقْتِضَاءِ الدَّيْن، ح 1، ص 100 و 101) چه کسی حسابش، حساب شدید است؟ آنهایی که با مردم سخت میگیرند. چه کسی حسابش (حِساباً يَسيراً) (انشقاق /8) روان است؟ آنهایی که با مردم رواناند، سفت باشیم، سفت میشوند، نرم باشیم، نرم میشوند، این یک مسئله.
4- مهلتدادن به بدهکار در پرداخت بدهی
قرآن میگوید: (فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ) (بقره /280)، آیهی قرآن است، یعنی اگر طرف ندارد، «نَظِرَة» یعنی متنظر باش، «إِلى مَيْسَرَةٍ»: تا پولدار شود، به او مهلت بده. بعد میگوید اگر میتوانی ببخش، اگر نمیتوانی به او مهلت بده. مقام معظّم رهبری قبلاً رئیس جمهور بود، چند تا کشور رفت، پاکستان و بعضی کشورهای آفریقایی و یک هیئت همراه بود، من همراه ایشان بودم، جزء هیئت همراه. در تانزانیا، آقا که رئیس جمهور بود آن زمان، به رئیس جمهور تانزانیا گفت که: «ما از شما پول نفت میخواهیم، بدهیتان را بدهید.» رئیس جمهور تانزانیا حافظ کلّ قرآن بود، گفت: (وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ) (بقره /280)، پول ندارد، صبر کن تا پولدار شود، یک آیه قرآن برای آقا خواند، آقا گفت: تا اینجایش قبول است، بعدش را نخوان، که اگر میشود ببخشید، نمیبخشیم، ولی طوری نیست، این قسمتش را عمل میکنیم، «فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ» به هر حال، چهار رقم حساب داریم. جان کندن هم چهار رقم داریم. این را هم بگویم، دقیقههای آخر مرگ، نمیشود گفت اینها را نگو، تلخ است، ما به آن میرسیم، بخواهیم یا نخواهیم، چهار رقم مردن داریم، دو تایش را من میگویم، دو تایش را هم شما میگویید انشاءالله: 1- هم آدم خوبی است، هم خوب میمیرد، مرگ را مثل گل بو میکند، حدیث داریم: «مؤمن که میمیرد، انگار گل بو میکند.» لحظههای آخر عمر امام، من بالای سر امام بودم، دیدم که نفسها دارد قطع میشود، چون حدیث هم شنیده بودم که مؤمن وقتی میمیرد، انگار گل بو میکند، میخواستم ببینم امام چهطور نفس آخر را میکشد. همینطور که، البتّه پشت شیشه، شیشهی ضخیمی بود، دیدم واقعاً انگار گل بو کرد. خوبانی که خوب میمیرند؛ 2- خوبهایی که بد میمیرند، آدم خوبی است، ولی خیلی بد میمیرد، جان کندنش سخت است. خوبهایی که راحت میمیرند، خوبهایی که بد میمیرند، این دو تا؛ 3- بدهایی که خوب میمیرند؛ 4- بدهایی که بد میمیرند. این هم دستهبندی.
5- مرگهای سخت و آسان، برای افراد خوب و بد
– خوبهایی که خوب میمیرند، حدیث داریم: «این مزدی است که خدا به آنها میدهد.» این شکلاتی است که در هواپیما قدم اوّل یک شکلات میدهند تا بعد ناهار بدهند، چون آدم خوبی است، هدیهی خداوند است که راحت جانش را بکشد، خوبهایی که خوب میمیرند، خدایا تو را به حقّ محمّد و آل محمّد مردن ما را مردن مبارک و مثل گل بو کردن قرار بده. – خوبهایی که بد میمیرند، آنها چه جورند؟ حدیث داریم بعضی آدمهای خوبیاند، ولی یک خلافهایی داشتند، این به خاطر خلافهایشان خدا لحظهی مرگ یک گوشمالی به آنها میدهد، که وقتی نفس آخر را کشیدند، آن طرف دیگر راحت باشند، خوبند، ولی به خاطر خلافهایی که داشتند، یک گوشمالی داده میشود، خوبهایی که بد میمیرند. – بدهایی که خوب میمیرند، این هم مثل همان حدیث هست، این آدم بدی است، ولی یک کارهای خوبی در عمرش کرده، خدا به خاطر کارهای خوبش مردنش را راحت میکند. – بدهایی که بد میمیرند، مثل مجرمینی که میبرند زندان، در راه هم دو تا سیلی به او میزنند، بد است، قدم اوّلش این است که، اینها همهاش روایت هست هان، هیچیاش از خودم نیست، یا قرآن است یا حدیث، شعر و خواب و قصّه و تاریخ نیست که قابل دستکاری باشد. یک صلواتی بفرستید، اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. یک آیه در قرآن است، میگوید که: «يَوْمَئِذ»: روز قیامت، «لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ»: کسی از گناهش سؤال نمیشود، (إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ) (الرحمن /39): نه انسانی، نه جنّی، روز قیامت از هیچ کس سؤال نمیکنند. پس این همه آیههای حساب و کتاب چه هست؟ مو را از ماست میکشیم، ذرّهای زیر سنگ باشد، درمیآوریم، این همه آیه داریم حساب و کتاب است، حالا این آیه چه میگوید؟ روز قیامت از هیچ کس سؤال نمیکنیم. در قیامت مواقف مختلف است، یک موقف است، سؤال میکنند، یک موقف است، سؤال نمیکنند، روایات داریم قیامت پنجاه ایستگاه و موقف دارد (الكافي، ج 8، حَدِيثُ مُحَاسَبَةِ النَّفْس، ح 108، ص 143)، مواقف فرق میکند. از چه کسی سؤال میکنند؟ روایت میگوید: «كلّكم راع»، از همه سؤال میکنند، «و كلّكم مسئول عن رعيته»، هر کسی مسئول زیردستش است، این سرگرد است، مسئول است، آن سرهنگ است، آن آیت الله است، زن خانهدار است، مرد است، همه مسئولند. «فالإمام يسأل عن الناس»، از امام سؤال میکنند: «با امّت چه جوری برخورد کردی؟» «و العبد يسأل عن مال سيده.»، به برده میگویند: «پولی که اربابت به تو داد، بردی کجا خرج کردی؟» (تفسیر المیزان، ج 8، ص 15)، از مال و دارایی.
6- تناسب کیفر و پاداش با عمل انسان
خب مسئلهای که در این هفت، هشت دقیقهای که باقی مانده، هشت دقیقه باقی مانده، باید بگوییم این است که در قرآن آیاتی داریم که کیفر و جزا تناسب دارد، کیفر و جزا تناسب دارد. یک چیزی یادم آمد، بگویم. گفتند: «بیایید مسابقهی دروغ بگذاریم، چه کسی دروغ بزرگ میگوید، جایزه بدهیم، یکی بیست و چهار ساعت هم فرض کنید مهلت.» دو نفر در مسابقه شرکت کردند، بزرگترین دروغهای عالم را بگویند. یکی گفت: «پدر من طویله داشت، اسب از این طرف طویله که میخواست آن طرف طویله برود، چند بار حامله میشد، میزایید و آخرش هم این اسب به آخر طویله نمیرسید.» اینقدر طویلهی پدر تو بزرگ بود؟! گفت: «حالا تو بگو.» گفت: «پدر من یک چوب داشت، هر وقت ابر بود، این چوب را در ابرها جابهجا میکرد، آفتاب میشد.» گفت که: «این چوب پدر تو اینقدر بلند بود؟!» گفت: «بله» گفت: «تابستان که باران نمیآمد، با این چوب چه میکرد؟!» گفت: «در طویلهی پدر تو میگذاشت!» دروغ، باید سنخ دروغ با هم تناسب داشته باشد. در قرآن آیات مماثلت است، میگوید: (فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُم) (بقره /194)، هر جوری عمل کردند، همان مقدار، اضافه نکن. امیرالمؤمنین فرمود: «ابن ملجم یکی زده، شما هم یکی بزنید.»، عربیاش را بخوانم، «ضَرْبَةٌ بِضَرْبَةٍ» (أمالي، طوسي، ص 365)، او یک ضربه زد، شما هم یکی بزنید، نگویید چون علی امیرالمؤمنین را کشته، تکّه تکّهاش کنیم، یکی به یکی. ما الآن اگر گفتند راجع به عدالت امیرالمؤمنین و عدالت آمریکا بگویید، میگوییم علی امیرالمؤمنین فرمود: «یکی به یکی»، آمریکا گفت: «کلّ افغانستان را اشغال کنید، به خاطر دو تا ساختمان دوقلوها.» اسلام میگوید یکی به یکی، او میگوید که به خاطر دو تا برجی که خراب شد، حالا خودشان خراب کردند یا دیگری، کار نداریم، کلّ افغانستان را چند سال اشغال کنیم که حالا الحمدلله با رسوایی رفتند. (فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ) (نحل /126)، عدالت را پیشه کنید، به همان مقداری که گفته، همان مقدار. کیفر باید متناسب با جرم باشد.
7- عاقبت مکر و حیله با خدا و مؤمنان
در قیامت. آیات مماثله، (مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّه) (آل عمران /54)، کلک زدی، کلک میخوری، اصلاً قرآن یک آیه دارد، میگوید که: «اگر کلک زدی، کلک میخوری، حالیات نیست.» بگذار یک مثال بزنم، کلمهی «مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّه» را برایتان معنا کنم. پزشک میآید بیمارستان، به بیمار میگوید: «این شربت را میگیری، هر به چهار ساعت یک قاشق از این شربت بخور، من فردا میآیم دیدنت.» بیمار هم میگوید: «چشم»، شیشهی شربت را از پزشک میگیرد، میگذارد روی کمد، فردا نمیخورد. بعد میبیند حالا دکتر میآید، خواهد گفت: «شربت را که نخوردی، سرش که خالی نیست؟!» یک خورده شربت را توی دستشویی میریزد، شیر آب را هم باز میکند. دکتر میآید، میگوید: «شربت را خوردی؟» میگوید: «بله، مگر نمیبینی؟ سر شیشه خالی است.» میگوید: «خیلی خب» دکتر که بیرون میرود، مریض میگوید: «عجب کلاهی سر دکتر گذاشتم» این کلاه سر دکتر نگذاشت، کلاه سر خودش گذاشت، این معنای «مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّه» است، کلک زدی، به خودت کلک زدی. خیر برسانید، خیر میبینید، حتّی در قرآن داریم که اگر آدم خوبی باشید، خدا به نسلتان کمک میکند. حضرت موسی و خضر وارد یک روستایی شدند، یک تکّه نان میخواستند، هیچ کس به این دو تا پیغمبر یک قطعه نان نداد، نان خالی. داشتند میرفتند، یک دیواری داشت کج میشد، خضر به موسی گفت: «بیا این دیوار را صاف بکنیم.» گفت: «برای این مردم بیمهر؟! یک لقمه نان به ما ندادند! حالا کارگری مجّانی؟! بدون دعوت؟! تأمین اعتبار بشود، من که نیستم!» موسی رفت کنار، گفت: «من بنّایی مفت نمیکنم!» خضر تنهایی ساخت. آخرش خضر گفت: «میدانی چرا دیوار را ساختم؟ یک پدر مؤمنی سرمایهای زیر این دیوار گذاشته، این گنج زیر دیوار است، اگر ما بنّایی نمیکردیم، این خشتها کنار میرفت، گنج لو میرفت، غریبهها میبردند، چون بابایشان خوب بود، خدا دو تا پیغمبر عزیز را به کارگری مفت واداشت، که این ارث به بچّههایش برسد.» یعنی چه؟ یعنی قرآن میگوید اگر خیر برسانید، نسلت خیر میبیند. مگر من نوکرشم؟! چشمش کور، خودش برود نان بگیرد.» بابا این پیرزن است، حالا درست است بچّههایش آمریکا و کانادا هستند، ولی فعلاً این پیرزن در خانه تنهاست، تو هم که میروی نان بگیری، روزی یک نان هم برای این پیرزن بگیر. چشم بچّههایش کور شود. خیر برسانید، خیر میبینید، غصّه نخورید، هر خیری برسانید، همان خیر را میبینید، تشنهای را سیراب کنید، یا خودت، یا نسلت تشنه سیراب میشوند. بله، پاداشهای خدا فوری نیست که ساعت هشت کار بکنی، هشت و پنج دقیقه پاداشت بدهد، ممکن است هشت کار بکنی، فردا پاداشش را ببینی، میگویند این عوض آن. یوسف خیلی زحمت کشید، در تهمت و عشق زلیخا و زندان، ولی همه را صبر کرد، خدا فرمود: این عوض آن، (كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنين) (یوسف /22) مزد میدهیم. خدایا هر چه شب قدر برای خوبها مقدّر میکنی، به آبروی همان آدمهای خوب، همهی آنها را برای همهی ما مقدّر بفرما. ما را از محرومین و خاسرین قرار نده.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 508