نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 513
1- یاد نعمت های الهی، عامل خشوع در برابر خدا 2- انواع نعمت های خدا در وجود انسان و جهان 3- نماز شکر و نماز رشد 4- نماز، کارخانه آدم سازی 5- رابطه نماز با کمالات انسانی 6- برتری عقل و حکمت بر مال و ثروت 7- نماز انس و قرب به خدا
موضوع: انواع نماز در قرآن تاريخ پخش: 23/03/95
بسم الله الرحمن الرحيم «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحث امشب ما راجع به انواع نمازهاست. یک بحثی هست که هم قرآنی و تفسیری است و هم مورد نیاز همه است و میشود روی این هم فکر کرد و این بحث را پرورش داد. خیلی سؤال میکنند فلانی راجع به نماز سرسنگین است. پسرم، دخترم، عروسم، دامادم، برادرم، همسرم، چه کنیم؟ یکبار خداوند به حضرت موسی گفت: مردم را عاشق من کن. حضرت موسی گفت: چطور؟ گفت: نعمتهای مرا برایشان بشمار. اگر نعمتهای خدا را برای افراد بشماری، این نسبت به خدا شرمنده میشود. در قرآن یک آیه داریم میگوید: علت اینکه نماز نمیخواند، خشوع ندارد. (وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين) (بقره /45) ترجمهاش این است: «وَ إِنَّها» نماز، «لَكَبِيرَةٌ» سنگین است. نماز سنگین است. «إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين» مگر کسانی که خشوع دارند. آدمهایی که خشوع دارند، روان نماز میخوانند. آدمهایی که خشوع ندارند، نماز نمیخوانند. این خشوع یعنی چه؟ خشوع یعنی نرم. نان سفت را نمیشود خورد. در آبگوشت و دوغ که ریختی نرم میشود، میشود خورد. میگوید: این را نرم کن. چطور نرمش کنیم؟ شما اگر پسر و دختر خودت به حرفت گوش ندهند، میگویی: بنشین اقا جون، میدانی برای ثبت نامت چقدر خرج کردم؟ میدانی روزی چند ساعت کار میکنم؟ میدانی از خودم کم میگذارم؟ میدانی… میدانی…نعمتها و محبتهایت را برای پسرت بگویی، پسر آرام میشود و میگوید: چشم!
1-یاد نعمت های الهی، عامل خشوع در برابر خدا
چطوری این را نرم کنیم؟ در قرآن خیلی آیه داریم. دائم نعمت درونش است. (أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْن) (بلد /8) یک جفت چشم به تو ندادم. کسی یک دوربین به شما بدهد، تا آخر عمر از او تشکر میکنی، من دو تا دوربین به تو دادم. نود سال فیلمبرداری میکنی. هم عکس ساده، هم عکس رنگی، هم از دور، هم از نزدیک، «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْن»، (وَ لِساناً) (بلد /9) زبان به تو ندادم؟ هر عضوی در بدن درد میآید جز زبان. هیچکس نگفته من زبانم درد میکند. «وَ شَفَتَيْن» یک جفت لب… اصلاً به لب فکر کردید؟ اگر لب ما استخوان داشت، هرچه میخوردیم بیرون میریخت. زشت میشدیم. نمیتوانستیم سینه مادر را بمکیم. نمیتوانستیم فوت کنیم. نمیتوانستیم سوت بکشیم. به لبت فکر کردی؟ (أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهادا) (نبأ /6) (وَ الْجِبالَ أَوْتادا) (نبأ /7)، (وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً) (نبأ /8) اگر پنجاه سال تمام زنها دختر میزاییدند، چه میشد؟ اگر پنجاه سال تمام زنها پسر میزاییدند، چه میشد؟ اگر خواستید کسی را به نماز دعوت کنید، نعمتهای خدا را برایش بشمارید. دولت یک لامپ را به ما بدهد، سر ماه پولش را میگیرند. اگر هم ندهیم، قطع میکنند. این خورشید، (وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً) (نوح /16) خورشید یک لامپ مفت، دائماً به تو نور میدهد و یکبار هم یک فیش در خانه نمیآید. ما چهار رقم نماز داریم، اگر امشب بگوییم، بحث خوبی است. یک نماز داریم نماز شکر است. چرا نماز بخوانیم؟ تشکر کن. قرآن میگوید: (اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون) (بقره /21) شما را خلق کرد. همین که ما خلق شدیم. اصلاً انسان هستیم، میشد انسان نباشیم. عقل داریم، میشد عقل نداشته باشیم. حافظه داریم. میشد حافظه نداشته باشیم. یک روز امام بنیانگذار جمهوری اسلامی به آیت الله صدر گفت: یک روز خدا از من حافظه را گرفت، یک ربع استراحت و فکر کردم، یادم آمد اسم من روح الله است. یک نماز داریم نماز شکر است. چون خدا به تو داده است. آخر قرآن هم میگوید: (فَلْيَعْبُدُوا رَبَ هذَا الْبَيْتِ) (قریش /3) چرا عبادت کنیم؟ آخرش هم میگوید: (الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف) (قریش /4) نانت دادم و آبت دادم. این نانی که میخوریم میدانید چند گروه روی این کار میکنند؟ جناب آقای میرزاده که الآن رئیس دانشگاه آزاد است، چند سال پیش به من گفت: یک روز حساب کردم، نانی که ما میخوریم، 268 گروه روی این کار میکنند. 268گروه؟ بله… گفتم: نه! یک کشاورز گندم تولید میکند. یک مرکزی هم گندمها را آرد میکند. آرد هم در نانوایی خمیر میشود و نان تهیه میشود. سه گروه هستند. کشاورز، آرد کن، خمیر کن، نانوا، چهار گروه، پنج گروه هستند. ده گروه! گفت: نخیر! کشاورز تراکتور میخواهد. تراکتور از چند قطعه است. گندم در سیلو میرود. سیلو هم از چند جزء است. کامیونی که برای سیلو گندم میبرد، کامیون از چند جزء است. من نشستم نخ نخ کردم، ما نمیتوانیم. الآن شما گفتید که خدا را شکر، خدا نهنگ را آفرید؟ میدانید اگر نهنگها نبودند، ما هم نبودیم. هر روزی در اقیانوسها و دریا کلی ماهی میمیرند، نهنگها هم شهردار هستند. زبالههای مسئول حفاظت دریا هستند. کلی شهرداری پول میگیرد و کوچهها را تمیز میکند. نهنگها مجانی لاشه هر حیوانی را که مرده است، قورت میدهند. حالا اگر فردا صبح نهنگها اعتصاب کنند، بگویند: چه کسی گفته: ما گوشت مرده بخوریم؟ از فردا گوشت تازه میخوریم. نهنگها ماهیهای مرده را نخورند، ماهی مردههای اقیانوسها، آب دریا را بدبو میکنند، آب دریا و اقیانوس بد بو شود، تنفس برای ما مشکل است.
2- انواع نعمت های خدا در وجود انسان و جهان
اینکه سعدی میگوید: در هر نفسی… کمک کنید… در هر نفسی دو نعمت است. چون فرو میرود، ممد حیات است و چون برمیگردد… پس در هر نفسی… خوب این سعدی بوده است. سعدی هم مردی حکیم و شاعری محترم است. اما امام صادق حرف سعدی را قبول ندارد. امام صادق میفرماید: «فی کل نفس آلاف نعمه» شما میگویی: اشک ما شور است. همین! خوب آب نمک هم شور است. بابا! آب نمک شور است. اشک هم شور است. منتهی اشک ما از ده ماده ترکیب شده است. شما تا به حال گفتی: آب دهان من میزان تولید میشود؟ اگر زیاد تولید میشد، همه شما هرجا میرفتید یک سطل هم روی چانهتان بود و اگر کم تولید میشد، همه شما یک سرم کنار دهانتان بود. این خیلی مهم است. اگر میخواهید مردم را به نماز دعوت کنید، نعمتهای خدا را بشمارید. نعمت شب، قرآن میگوید:اگر شب را طول دادیم، حرکت زمین دور خودش کند شود، روی شمعک بیاید. اگر حرکت زمین کند شود، شش ماه شب، شش ماه روز، به چه کسی تلگراف میکنی؟ (إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدا) (قصص /71) اگر شب را طول بدهیم، چه کسی برای شما روز را میآورد. «إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدا» اگر خدا شب را بکشد، طولانی شود، چه کسی برای شما روز را میآورد؟ الو! روز بیاور. به چه کسی تلگراف میکنی؟ اگر فردا صبح کندید، (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماء) (ملک /30) اگر صبح هرچه کندید به آب نرسیدید، به چه کسی تلگراف میکنید؟ شاه یک وزیر احمق داشت. مثل خیلیهای دیگر. وزیر کشاورزی بود. گفته بود: اینکه آخوندها میگویند: نماز باران بخوانید الآن نیاز نیست. اعلی حضرت همایون شاهنشاه آریامهر به ما دستور داده، چاه عمیق بکنیم. دیگر نیازی به آن نماز باران نیست. ای احمق! آخر چاه عمیق که میکنی آبش از کجاست؟ اگر باران نیاید، زیر خاک هم آب نیست تا شما چاه عمیق بکنی. قرآن میگوید: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماء» اگر هرچه کندید به آب نمیرسید، چه کسی برای شما آب میآورد؟ اصلاً یک نعمتهایی هست که در عمرمان فکر را نکردیم، یکبار یک کسی نهضت سوادآموزی آمد، گفت: حاج آقا من میخواهم داماد شوم هیچ مشکلی ندارم. خانه، پول، استخدام رسمی، ماشین و همه امکاناتی دارم، خوشتیپ هم هستم. منتهی پوست بدن من بو میدهد که کسی زن من نمیشود. گفتم: یعنی چه؟ گفت: شما دست مرا بو کن. اوه اوه اوه! پوست بدنش بوی گند میداد. شما تا به حال گفتی: الحمدلله پوست بدن من بو نمیدهد؟ اگر خدا نعمت غلتیدن را از شما بگیرد. شش میلیارد نفر که امشب میخوابیم، هیچکس تا صبح غلت نزند. صبح همه کرخ هستند. اصلاً کسی نیست. دکتر هم نیست که بیاید مشت و مال بدهد. آنها هم کرخ شدند. نعمت غلتیدن را از شما بگیرد، خلاص! خوابمان برد، بیدار نشویم. بیدار شویم، خوابمان نرود. آدمهایی را داشتیم. من خودم دیدم کسی را که میگفت: چند ماه است نخوابیدم. در تلویزیون هم یک کسی را نشان داد که سی سال است نخوابیده بود. التماس میکند برای ده دقیقه خوابیدن. چه کنیم مردم را به نماز دعوت کنیم؟ بنشینیم روی نعمتهای خدا فکر کنیم. چقدر گفته: «فاذکروا آلاء الله، نعم الله» دائم گفته: به تو دادم. به تو دادم! آنجایی هم که خدا نعمت نداده، نعمت ندادنش هم لطف است. حالا مثلاً بچه عقل ندارد. حالا اگر بچه عقل داشت، چه خاکی بر سرش میکرد؟ صبح به صبح قنداقش را باز میکنند، میبینند خودش را ضایع کرده است. اگر این بچه عقل میداشت، کلی خجالت میکشید. ولی چون عقل ندارد دست و پا میزند و مادرش هم میگوید: قربونت بروم. یعنی وقتی هم که نیست، نبودنش هم نعمت است. گاهی یک طلبه میگوید: چرا من فلان مقام علمی نشدم؟ شاید هم همین مقداری که هستی نعمت است. چون اگر به آن مقام برسی، شاید توفیق نداشته باشی شهر به شهر و روستا به روستا و مسجد به مسجد بروی. اگر به آن مقام برسی، شرایط حفاظتی پیدا میکنی، سنی، سوادی، پیر میشوی. خیلی از بزرگان ما، به خیلی از جوانها غبطه میخورند. من آیت الله العظمایی را دیدم که به یک طلبه گفت: به تو غبطه میخورم. توفیقی که تو داری، من ندارم. بنابراین پیری نعمت است. نابینایی نعمت است. حافظه نعمت است. حافظه را از دست دادن گاهی نعمت است. اگر ما همیشه یک غصهای را بخوریم هی در ذهن ما زنده میشد، دائم گریه میکردیم. این است که یک غصهای را که پیدا میکنیم، فراموش میکنیم. فراموشی یک نعمت است. فراموشی نباشد در غصه آب میشویم.
3- نماز شکر و نماز رشد
چهار رقم نماز داریم. نماز شکر، یاد نعمتها کنیم. ما اصلاً کسی را داریم که چشمش هم سالم است فقط فنر چشمش پاره شده است. هرکسی را میخواهد ببیند با انگشتش پلکش را بالا میزند و میگوید: حال شما خوب است؟! خیلی خوش آمدید. باز پایین میافتد. باز میخواهد نگاه کند، چایتان را نخوردید. بفرمایید! چشمش سالم است فقط پلکش فنر ندارد. شما تا به حال برای فنر پلکت شکر کردی؟ خدا را نشناختیم. نمیتوانیم بشناسیم. یک نماز شکر داریم. یک نماز داریم، نماز رشد است. آیه نماز شکر«اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»، «فالیعبدوا» بود که شنیدید. حالا سراغ آیه نماز رشد برویم. آیه نماز رشد را بسیاری از ایرانیها حفظ هستند. (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر) (عنکبوت /45) قرآن میگوید: نماز کارخانه آدم سازی است. اگر انسان نماز بخواند، از بسیاری از بدیها دور است. اول «تنهی» را معنا کنم. معنای «تنهی»، «تمنعوا» نیست. نمیگوید: هرکس نماز بخواند دیگر خلافکار نیست. ممکن است نماز بخواند و دروغ هم بگوید. غیبت هم بکند. فحش هم بدهد. بداخلاق هم باشد. نمیگوید: «ان الصلاة مانعه». نماز جلوگیری از فحشا و منکر نمیگوید. میگوید: «تنهی» یعنی هی میزند.مثل پلیس! پلیس لب چهارراه مانع ماشین نیست. ممکن است پلیس باشد، و چراغ هم قرمز باشد، ولی گازش را بگیرد و برود. منتهی پلیس که هست و چراغ هم قرمز هست، این پلیس هس میزند! نماز هی میزند. من اگر عمامه سر گیرم، میگوید: عمامه که سر بگیری دیگر در خیابان نمیدوی. دیدید یک آخوند در خیابان بدود؟ این «ان العمامه تنهی از دویدن»! نه اینکه نمیتواند بدود. میتواند بدود، نمیدود. من که لباسم سفید است، خودم روی زمین سیاه نمینشینم. نه اینکه نمیتوانم بنشینم. میتوانم بنشینم اما نمینشینم چون لباس سفید است. اگر بچه نمازی شد، خودش بیمه میشود. بالای نود درصد از مجرمین کسانی هستند که نماز نمیخوانند. این حرف را چه کسی گفت؟ دادستان بندرعباس، دادستان مشهد، دادستان تهران، دادستان شیراز. اکثر مجرمین کسانی هستند که با خدا… از خدا که جدا شد، یک کسی گفت: این هواپیما به این بزرگی را چطور میدزدند؟ گفت: تا پایین هست بزرگ است و نمیشود بدزدی، صبر میکنند به هوا که رفت، آنجا کوچک که شد میدزدند. تا انسان دستش در دست خدا شد که نمیشود فرارش داد. این اول از خدا جدا میشود. و لذا قرآن میگوید: (أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتفَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا) (مریم /59) یک دختری را که میخواهند بدزدند، یا پسری که میخواهند او را بدزدند، دستش در دست پدر و مادرش باشد، نمیشود او را دزدید. یک کاری میکنند جدا شود. الآن چرا اینقدر… به ما گفتند: اجلاسهایی در دنیا درست شده است که یک کاری میکنند ولایت فقیه را قیچی کنیم. چون کشورهایی که رئیس جمهور دارد ما حریفشان میشویم. این ایران استخوان در گلوی ما است. این هم بخاطر اینکه ولایت فقیه دارد. این ولایت فقیه را باید شکست. خوب چطور بشکنیم. ولایت فقیه دو تا زور دارد. 1- مردم تقلید میکنند. 2- مردم خمس میدهند. در تقلید مگر ما خودمان عقل نداریم، نمیخواهیم تقلید کنیم، جوابت این است که نخیر عقل نداری. اگر انسان عقلش کامل بود، هیچوقت پشیمان نمیشد. چه کسی هست تا حالا پشیمان نشده است. هرکدام از ما دهها و صدها و هزارها بار پشیمان شدیم. پشیمانی یعنی چه؟ یعنی عقل من نرسید. پشیمانی دلیل بر این است که عقل بشر کوتاه است. عقل بشر که کوتاه است نیاز به یک راهنما دارد. راهنما هم یا معصوم باشد یا حداقل عاقل باشد. و در ثانی شما از تقلید مهم وحشت داری. شما روی کره زمین یک نفر را پیدا کن که تقلید نکند. روی کره زمین یک نفر را سراغ دارید که لباسش را به خیاط ندهد. ساختمانش را به مهندس و معمار ندهد؟ در و پنجره را به نجار ندهد؟ خود مراجع تقلید هم تقلید میکنند. تمام مراجع تقلید هرکدام مریض میشوند دکتر میروند. هرچه دکتر گفت گوش میدهند. تقلید یعنی رجوع به کارشناس. به نانوا، به خیاط، به مهندس، به معمار، به پزشک مراجعه میکنیم. در دینمان هم مراجعه میکنیم. تقلید چیزی نیست. خیلی دست و پا میزنند این تقلید را بشکنند. جواب ما هم این است. تقلید یعنی رجوع به کارشناس. روی کره زمین همیشه همه مردم به کارشناس رجوع میکنند. تقلید این است. یکی هم میگویند: چرا خمس بدهیم؟ ما خودمان مالیات میدهیم. آدمی که مالیات میدهد، دیگر برای چه خمس بدهد؟ این هم یک کاری میکنند که مسأله خمس و سهم امام را قیچی کنند. جوابش این است. مالیات، زیادی گوش بدهید. مالیات برای زندگی شخصی شماست. شما زندگیشخصیتان بر دو بخش است. یک چیزهایی در خانه است، داخل خانه را سنگ میکنی، بیرون خانه آسفالت میخواهد. داخل خانه را قفل میکنی، بیرون خانه پلیس میخواهد. در خانه کمکهای اولیه و قرص آکساد آسپرین داری، بیرون خانه درمانگاه میخواهد. داخل خانه میز پینگپنگ داری، بیرون خانه زمین والیبال میخواهد. درون خانه لامپ روشن میکنی، بیرون خیابان هم لامپ میخواهد. یک پولی در خانه خرج میکنی با دست خودت، یک پولی را هم میگویی: دولت بگیر، بیرون خانه جاده را آسفالت کن. برق بگذار، درمانگاه، مدرسه، آتشنشانی و چه و چه… مالیات که به دولت میدهیم برای زندگی خودمان است. اگر خانه ما آتش گرفت ماشین آتشنشانی روشن است. مریض شدیم، بیمارستان هست. سهم امام را نگوییم، حضرت آیت الله العظمی سلام علیکم، این را بگیر، من را اداره کن. پول را به آقا میدهیم و دست آقا را میبوسیم و میگوییم: این را خرج دین کن. فرق میکند که بگوییم: پول را به دولت دادیم، دولت لازم نیست عادل باشد. اما مرجع تقلید باید عادل باشد. دولت لازم نیست بیهوس باشد. ولی مرجع تقلید باید بیهوس باشد. عادل مجتهد بیهوس! پول را به او بدهی و بگویی: خرج دینم کن. نه خرج آسفالت من، پلیس من، درمانگاه من، آتشنشانی من! فرق میکند بین مالیاتی که میدهید با خمسی که میدهید. پول مالیات برای خرج دولت است که دولت نیازهای افراد را بیرون خانه تأمین کند. این مالیات است. خمس پولی است که به نایب امام زمان میدهیم که خرج دین ما بکند. فرق میکند.
4- نماز، کارخانه آدم سازی
نماز رشد است. امام فرمود: یک کارخانه آدم سازی است. چه کمالی است که در نماز نیست؟ من یک کتاب نوشتم به اسم پیوندهای نماز. 135 نخ در نماز پیدا کردم. تازه من فرصت مطالعاتی ندارم. در تکه پارههای وقتم گاهی مطالعه و فکر میکنم. فرصت اینکه بروم مطالعه کنم ندارم. 135 نخ! دو سه مورد را بگویم. عدالت در نماز هست. پیشنماز باید عادل باشد. معنای عادل هم برای شما بگویم. معنای عادل این نیست که در عمرش گناه نکرده باشد. من از او گناه ندیدم. ممکن است خودش هزار و یک گناه کرده باشد. من که از او گناه ندیدم پشت سرش میگویم: الله اکبر! تمام شد و رفت. گناه کبیره! نظم در نماز هست. صفها باید منظم باشد. توجه به ارزشها در نماز هست. صف اول کسانی بایستند که علم و تقوایشان بیشتر است. حضور در صحنه در نماز هست. قدقامت الصلاه همه حاضر هستند. مردمی بودن در نماز هست. در نماز نداریم صف اول برای بنزیهاست. صف دوم برای تویوتا است. صف سوم برای پژو است. تا برسیم به ژیان و موتور و موتورگازی و تا برسیم به الاغ… اینطور نیست که از بنز تا الاغ باشد. همه با هم بحول الله و همه با هم سمع الله! در نماز یکی نمیگوید: آقا بنده مکانیک هستم، شما چه؟ رئیس جمهور، خوب باش. همه با هم هستن. با هم بحول الله و با هم سمع الله! 5- رابطه نماز با کمالات انسانی فریاد در نماز هست، اذان. آب در نماز است، وضو و غسل. خاک در نماز هست، سجده و تیمم. شهید در نماز هست، مهر کربلا. انتخابات در نماز هست، این آقا را قبول نداری، مسجدی برو که آقایش را قبول داشته باشی. آزادی در نماز هست، رکعت اول اقتدا کردی، رکعت دوم میخواهی، نمیخواهی برو قصد فرادی کن. مجبور نیستی، تو آزاد هستی. مسواک در نماز هست،وقت نماز مسواک بزنی یک رکعت تو هفتاد رکعت حساب میشود. شانه بزنی، یک رکعت تو، سی رکعت برای شانه اضافه میشود. عطر و گلاب هم بزنی، سی رکعت برای عطر و گلاب اضافه میشود. عطر و گلاب سی تا، شانه سی تا، مسواک هفتاد تا. نشاط در نماز هست. حتی زمستان در لوله آب داغ هم هست، با آب سرد وضو بگیر. خشک نکن، هرچه آب سرد روی پوست بدن باشد، نشاطش بیشتر است. ادب در نماز هست. تا آقا حرف میزند، تو حرف نزن. اطاعت در نمازهست. قبل از آقا رکوع نرو. سجده نکن. دعا در نماز هست. قنوت! قرآن در نماز هست، 120 آیه در حمد و سورههایی که میخوانیم هست. حق حیوان در نماز هست. سگ اگر تشنه است، حق وضو گرفتن نداری. باید آب را به سگ بدهی و تیمم کنی. حق بغل دستی در نماز هست. اگر میخواهی مسجد بروی، حق خوردن سیر و پیاز را نداری. ممکن است بغل دستی تو ناراحت شود. 130 نخ پیدا کردم، بنده طلبه کم سواد! نماز یک چیزی است. نماز یک آمپولی است که خدا هم به آسمان فرو میکند و هم به زمین. زمین میلرزد، میگوید: نماز آیات. باران هم نمیآید، نماز باران بخوان. این چه آمپولی است که خدا هم به زمین فرو میکند و هم به آسمان؟ یک سر نماز زایشگاه است. بچه متولد میشود در گوشش اذان، در گوش چپش اقامه. در اذان و اقامه «حی علی الصلاه». در زایشگاه میگوید: حی علی الصلاه. در قبر هم میگذارند باید اول نماز بخوانند بعد مرده را دفن کنند. این چیست که یک سرش زایشگاه و یک سرش قبرستان است؟ یک آمپولی است که هم به زمین فرو میکنند و هم به آسمان؟ نفهمیدیم نماز چیست. باید روی نماز سرمایهگزاری کنیم. دیر شده است. اخیراً به فکر مسجدسازی افتادند. ولی دیگر دیر شد. یک کسی میگفت: پسر دارم نابغه است. گفت: چیست؟ گفت: هجده سالش است تازه به پدرش میگوید: مامان! حالا مالبه از 35 سال به فکر مسجد افتادیم. دیگر دیر شد. میگذاریم وقتی سیمان خشک شد، حالا کاشی روی آن نمیچسبد. یک تحولی و یک کارهایی باید بشود. بودجه فرهنگی هست. یک چیزی اخیراً کشف کردم برای شما بگویم. این را دو سه روز پیش فهمیدم. تا دو سه روز پیش نمیدانستم. شما هم بدانید چقدر قشنگ است.
6- برتری عقل و حکمت بر مال و ثروت
یک آیه در قرآن داریم (وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً) (بقره /269) میگوید: به هرکس حکمت دادیم، خیر کثیر دادیم. قرآن به مال میگوید: خیر! (إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِين) (بقره /180) «إِنْ تَرَكَ خَيْراً» یعنی «اِن ترک مالً» قرآن به مال گفته: خیر. در آیه قرآن میگوید: «إِنْ تَرَكَ خَيْراً» اگر خیری گذاشت، وصیت کند. یعنی «ان ترک مالً» پس قرآن به مال گفته: خیر. اما به عقل گفته: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً». یکبار دیگر میگویم. فارسی میگویم. مال خیر است. عقل خرج کردن خیر کثیر است. یعنی ما مشکل پول نداریم. مشکل … حتی بعضی از مؤمنین ما کمعقل هستند. آقای قرائتی امشب چه میگویی؟ قرآن میگویم. قرآن میگوید: ای مؤمنین! این رقمی باشید. «یا ایها الذین آمنوا» یعنی تو ایمان داری، منتهی باید این رقمی باشی. آخرش میگوید: «ان کنتم تعقلون» اگر عاقل هستی. پیداست آمنوا هست، تعقلون نیست. پول خرج میکنند، پولهای الکی! خیلی در مملکت پول آتش میگیرد. یک پولهایی خرج میشود که اگر خرج خود اصل شود قصه تمام میشود. ما خرج مقدمات میکنیم. یک کسی در کاشان سوار الاغ شده بود. این الاغ نمیرفت. هی پایش را زیر شکم الاغ میزد، هه.. هه… هی پایش را آورد، آخر به الاغ گفت: اینقدر که پایم را از این طرف آوردم، از این طرف آورده بودم، رفته بودم و رسیده بودم. ما گاهی وقتها پولمان را یکجایی خرج میکنیم که اگر به خود طرف بگوییم… یک کسی مرده بود، روی قبرش یک سبد موز گذاشتند. گفت: بابا اگر دو تا موز را خودش میخورد، نمیمرد. صبر میکنید مُرد روی قبرش موز میگذارید. بابا یک طرفی مرده است، این همه دسته گل برای چه میبرید؟ یک آبسرد کن در یک دبیرستان بگذارید، بچهها آب خنک بخورند. روی آبسرد کن بنویسید اهدایی مرحوم محسن قرائتی! آخر من بمیرم این گل فردا پرپر میشود. نه به درد دنیای من میخورد و نه به درد آخرت من میخورد. در عروسیها، در مهمانیها، در حجها، در عمرهها، در سوغاتیها، قرآن به مال خیر گفته است. ولی به عقل خیر کثیر گفته است. یعنی پول مهم نیست. اگر یک میلیون دست آدم عاقل باشد خوب خرج میکنند. ده میلیون دست آدم کم فکر باشد، خراب میکنند. نفت زیاد مهم نیست، قیف مهم است. نفت زیاد باشد و قیف تنگ باشد همه روی زمین میریزد. یعنی در کنار نفت باید ظرف هم بزرگ باشد. ولذا قرآن میگوید: خودت را بزرگ کن. هی فکر مال زیاد نباش. (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم) (ابراهیم /7) قرآن نگفته: «لازیدن نعمتکم» سعدی این را درست معنا نکرده است. سعدی می گوید: نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. شعر سعدی را همه حفظ هستیم. میگوید: شکر نعمت، نعمتت افزون کند. یعنی چه؟ اگر هزار تومان داریم، الحمدلله بگوییم، میشود دو هزار تومان؟ یک مرتبه بگوییم: الحمدلله میشود سه هزار تومان؟ الحمدلله میشود چهار هزار تومان؟ معنایش این است؟ اگر شعر سعدی درست باشد یعنی هی الحمدلله بگو، پولش زیاد میشود. خدا نمیخواهد بگوید: اگر الحمدلله گفتی، هزار تومانی، دو هزار تومان میشود. میگوید: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم» نمیگوید: «لازیدن نعمتکم» خودت بزرگ میشوی. انسان باخدا یک ظرفیتی است و انسان بیخدا یک ظرفیتی دارد. این آب وصل به کر باشد یک طور است و وصل به کر نباشد طور دیگری است. ما باید خودمان بزرگ شویم. مال خیر است، عقل خیر… بگویید… کثیر است. یک نماز داریم نماز شکر است. بگذارید یک مثال بزنم. گاهی به بچه میگوییم: بچه برو بالا بنشین. برو بالا! میگوییم: آنجا چیه؟ میگوید: پرتقالهایش بزرگ است. به بچه میگوییم: بالا بنشین برای اینکه پرتقالهایش بزرگ است. این بچه است دیگر. میگوییم: بابا خوب است؟ بله. برای چه؟ دوچرخه خرید. من را تاب بازی برد. جوراب خرید. پفک نمکی خرید. شیرینی خرید. آجیل خرید. بچه میگوید: بابا خوب است برای آجیل و بستنی. ولی به یک دختر هجده ساله نمیشود گفت: بابا خوب است. برایت بستنی خرید؟ دختر هجده ساله و پسر 22 ساله که نمیگوید: بابا خوب است برای… میگوید: بابا جون اگر سایه پدر بالای سرت نباشد، هزار چشم بد به تو نگاه میکند. آقازاده جوان هستی. اگر سایه پدر بالای سرت نباشد، آسیبپذیر هستی. به یک نفر میگوییم: بالا برو پرتقالهایش بزرگ است. به یک کسی میگوییم: برو بالا عکست را بگیرند. آنجا فیلمبرداری است، دوربین تو را نشان میدهد. به یک کسی میگوییم: برو بالا! بوعلی سینا نشسته است. برو بالا پیشش یک چیزی یاد بگیری. ببین هرکسی… به یک کسی میگوییم: نماز بخوان. نانت داد، آبت داد. نماز بخوان، رشد میکنی. ولی به موسی، نماز سوم خدا به موسی میگوید: نماز بخوان. نمیگوید: موسی نماز بخوان. (أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف) (قریش /4) نانت دادم، نماز بخوان. موسی نانت دادم، نماز بخوان. آبت دادم نماز بخوان. زشت است. زشت است خدا به موسی بگوید: نانت دادم، آبت دادم. شما حاضر هستی به من طلبه بگویی: آقای قرائتی نانت دادم و آبت دادم. خوب به من برمیخورد. به موسی نمیگوید: نماز بخوان برای اینکه «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف» نانت دادم و آبت دادم. به موسی نمیگوید: موسی نماز بخوان برای اینکه «اِنَّ الصَلاة تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَ المُنکَر» مگر حضرت موسی اهل فحشا و منکر است؟ به موسی میگوید: (أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي) (طه /14) این نماز انس است. نماز اول چه بود؟ نماز شکر. نماز دوم نماز رشد. نماز سوم نماز انس.
7- نماز انس و قرب به خدا
به موسی میگوید: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» میخواهم با من حرف بزنی. انس با من پیدا کنی. ذکر چه فایده دارد؟ آیهاش را بخوان. «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» نماز بخوان تا یاد من باشی. ذکر چه فایده دارد؟ (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب) (رعد /28) نماز بخوان برای ذکر. ذکر برای اطمینان، اطمینان چه فایدهای دارد؟ «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» (فجر/27 و 28) گرفتید چه شد؟ این حرف را من چهل سال پیش از آیت الله العظمی حایری، پسر مؤسس حوزه علمیه قم شنیدم. یک منبر رفت. این جمله را گفت. جمله قشنگی بود. از نوجوانی این آیات در ذهن من هست. یکبار دیگر میگویم لذت ببرید. میگوید: برو دبستان. که چه؟ بعد راهنمایی میروی. که چه؟ بعد دبیرستان میروی. که چه؟ بعد دانشگاه میروی. که چه؟ بعد مخترع میشوی. «أَقِمِ الصَّلاةَ» که چه؟ «لِذِكْرِي» به ذکر چه؟ «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» اطمینان. اطمینان که چه؟ «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» میگوید: نماز بخوان برای انس، انس به تو آرامش میدهد. دلهای آرام پرواز میکنند. این نماز انس است. یک نماز دیگر هم داریم، چقدر وقت داریم؟ تمام شد… خوب وقتم تمام شد. این را پس اشاره میکنم. لب تکان بدهید باید سجده کنید. مواظب باشید لب تکان ندهید. آیهای است که سجده واجب دارد. آیه «اقراء» آخرش میگوید: ای پیغمبر اگر میخواهی به خدا قرب پیدا کنی، باید سجده کنی. راه قرب به خدا سجده است. از این هم معلوم میشود آموزش و پرورش و دانشگاهی ارزش دارد که اقرأ آن به سجده تمام شود. چون آیه «اقرأ» اولش اقرأ هست و آخرش سجده است. یعنی درسی ارزش دارد که این درس انسان را به بندگی خدا بکشاند. اگر درس خواندم و بنده خدا نشدم، در درسمان باید شک کنیم. اینجا دیگر نماز قرب است. میگوید: سجده کن تا قرب پیدا کنی. پس چهار رقم نماز داریم. نماز شکر، خدا به ما نعمت داده سجده کنیم. نماز رشد این نماز کارخانه آدمسازی است. نماز انس تا انس و اطمینان پیدا کنیم. نماز قرب آن آیهای است که سجده واجب دارد. آیه آخر سوره «اقرأ» است. ما چهار رقم نماز داریم. ما نمازمان چیست؟ ما در کلاس اولش هم ماندیم. مثل پیرمردهایی هستند که در خانههای چند طبقه در همان پله اول به هن و هن میافتد. ما نمازمان در پله اولش هم به هن و هن افتادیم. من شما را نمیشناسم. حضرت عباسی راست بگویید. تا حالا در حرم گفتید: یا امام رضا تو نزد خدا آبرو داری. از خدا بخواه نماز من با حال باشد؟ همش جهازیه دخترم، عطسه پسرم، سرفه دامادم، دائم دنبال زندگی هستیم. البته گرانی هم به قدری شده که همه را گیج کرده است. زندگی همه را گیج کرده است. تورم و گرانی… حق با شما هست. اما شما ضمن اینکه برای دنیا فکر میکنید، آیا نسل شما برای نماز… حضرت ابراهیم میگفت: (رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي) (ابراهیم /40) خدایا میخواهم نسل من در تاریخ نمازخوان شود. همه مردم که مکه میروند به دو دلیل میروند. یا برای حج میروند یا برای عمره میروند. ولی ابراهیم گفت: خدایا من آمدم مکه، نه برای حج آمدم و نه برای عمره. پس برای چه آمدی؟ (رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاة) (ابراهیم /37) نگفت: «ربنا انی اسکنت من ذریتی» نگفت: خدایا زن و بچه آوردم، «لیحجوا لیعتمروا» یکبار دیگر میگویم. شما کمک کنید. تمام اینهایی که مکه میروند یا برای حج میروند، یا برای عمره میروند. ولی حضرت ابراهیم گفت: خدایا مکه آمدم نه برای حج نه برای عمره. پس برای چه آمدی؟ «رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاة»
خدایا به آبروی بنیانگذاران دین، ادیان آسمانی، همه انبیاء و اوصیاء و اولیاء به خصوص پیغمبر اسلام و اهلبیتش قسم میدهم مزه نماز را به ما بچشان. نماز با معرفت نصیب ما بفرما. نسل ما را تا آخر تاریخ بهترین نمازگزار قرار بده.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 513