نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 53
موضوع بحث: اخلاق، بیماری های روح و قلب -1
تاريخ پخش: 17/01/60
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التّقوي»
بحثي كه در اين جلسه ميخواهم برايتان بگويم، بحث قلب و روح و خودسازي و امراض قلبي است. چون ما همينطور كه بدنمان به انواع امراض مبتلا ميشود، روحمان هم انواع امراض را ميگيرد و لذا قرآن به روح قلب ميگويد. به درك و احساسات و عقل و قوهي تفكر هم قلب ميگويد. (في قُلُوبِهِمْ مَرَض) (بقره /10) خلاصه مطلب اين است كه ميخواهيم انسانهاي مختلف، با روحيههاي مختلف و با امراض مختلف را بررسي كنيم. بنابراين بحث قلب در قرآن بحث امروز ماست.
1- مفهوم قلب در آيات قرآن
گاهي قلب مريض و گاهي سالم است. گاهي هم كه سالم يا مريض است يا در بحث شناخت مريض است و يا در بخش احساس مريض است. قلب دو گونه است: 1- قلب سالم 2- قلب مريض. قلب سالم گاهي در بعد شناخت سالم است و گاهي در بعد احساس سالم است. اين شناخت روحيه هاست. حالا معناي قلب را برايتان بگويم. هم بايد معنايش را بگويم و هم بايد امراضش را بگويم. قلب به معناي عقل و ادراك است. در فارسي قلب را دل خطاب ميكنيم. در فارسي هم به اين دل ميگويند كه در سمت چپ قفسهي سينه قرار گرفته است. هم به آن دلي كه به سيخ ميكشند و ميخورند، دل ميگويند و هم به روح دل ميگويند. مثلاً وقتي معلم سر كلاس به شاگردش ميگويد: دل بده! يعني روحت پهلوي من باشد. يا ميگويند: فلان كس از دستت دلگير شده است. دلگير شده است يعني روحش از تو ناراحت شده است. دل من از دست فلاني درد ميكند، يعني روحم را خسته كرده يا برو حوصلهات را ندارم. دل و دماغ ندارم. دل و دماغ ندارم يعني روحم آمادگي ندارد. در فارسي هم هر وقت كه ميگوييم: دل! به معناي روح و توجه و تفكر و بعد معنوي است. يعني گاهي قلب به معناي علم و درك آمده است. مثلاً قرآن ميگويد: (إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ) (ق /37) به درستي كه در اين آيات اين قرآن تذكر خوبي است، منتهي براي كساني كه دل بدهند. مثلاً ميگوييم ايشان معلم خوبي است، براي كساني كه دل به درس ميدهند. الآن پاي تلويزيون كساني هستند كه از ابتدا كه من آيه و حديث خواندهام نوشتهاند و چند تا دفتر پر كردهاند. بسياري از خواهران و برادران خوب دل ميدهند. آدم هم بهتر بحث را مطرح ميكند. اما آدم هم هست كه اصلاً دل نميدهد. مثلاً 50 سال سن دارد. دائم هم پاي منبر مينشيند. از 15 سالگي پاي منبر نشسته است. ميبيني35 سال پاي منبر بوده است. هر سالي هم48 هفته دارد. فرض كنيم هر هفته به مسجد ميرود و اگر هر هفته هم يك ساعت پاي سخنراني نشسته باشد، 1750 ساعت پاي سخنراني نشسته است. اما در مجموع چيزي بلد نيست. براي اين كه دل نداده است. دل دادن خيلي مهم است. عمري شما به نانوايي نگاه ميكني، اما ياد نميگيري. عمري كنار راننده مينشيني، اما رانندگي ياد نميگيري. اما اگر 30 ساعت به قصد تعليم بروي و دل بدهي، در اين 30 ساعت رانندگي ياد ميگيري. قرآن ميگويد: «إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى» به درستي كه در اين آيات تذكر است. اما اين آيات براي چه كساني است؟ «لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ» براي كساني كه دل بدهند. قرآن در آيهاي ديگر ميگويد: (لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا) (يس /70) خدا به پيغمبر ميگويد: محمد! حرف تو در كساني اثر ميكند و كساني را هدايت ميكني كه زندهاند. كسي كه فرهنگ حق در دلش اثر نكند، در فرهنگ قرآن مرده است. خدا به پيغمبرش ميگويد: (إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى) (نمل /80) حرف تو در مردهها اثر نميكند. بعضي از مردم مرده هستند. حالا «لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ» درك، فهم و آمادگي است. پس اين قلب گاهي به معناي روح است. مثلاً قرآن ميگويد: (وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر) (احزاب /10) قلبشان به حنجره ايشان رسيد. آدمهايي كه ميميرند و روح از بدنشان بيرون ميآيد، در اين زمينه ميگويد: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر» يعني روحش به گلويش رسيد. پس قلب به معناي روح و درك و مركز عواطف آمده است (سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْب) (انفال /12) در دل كفار رعب مياندازيم. پس قلب در قرآن مانند قلب در فارسي است. يعني هم به معناي يك عضو است و هم به معناي روح و توجه و درك است. (لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها) (اعراف /179) قرآن ميگويد: دلهايي دارند كه نميفهمند. دل نميفهمد يعني منظور عضو خاصي نيست، چون فهم و درك خصوصيت مغز است.
2- قلب سالم و قلب مريض از نظر قرآن
عمده ترين قسمت بحث اين است كه بفهميم، چگونه افراد مريض هستند؟ چطور ميشود كه گاهي اين همه آيات خدا را ميبيند و خدا را نميشناسد. چرا بعضيها را هرچه نصيحت ميكني، گوش نميدهند؟ چرا بعضي پدرها، برادرها و خواهران را كه نصيحت ميكنند، اين برادران و خواهران توجه نميكنند؟ دليل اين جريان مسئلهي امراض قلبي است. الآن اگر از ما بپرسند: اسم چند نوع از مرضها را بگو؟ ميتوانيم بگوييم: مرض قند، سرطان، حصبه، ديفتري، سل يعني الآن بسياري از امراض جسمي را ميشناسيم. حالا همينطور كه امراض جسمي را ميشناسيم، امراض روحي را هم بايد بشناسيم. قلب سالم و قلب مريض چيست. قرآن ميگويد: همهي مردم در روز قيامت به عذاب مبتلا ميشوند، (إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ) (شعراء /89) مگر كساني كه روح سالمي داشته باشند. يا از طرفي قرآن در چند آيه ميگويد: (في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ) (بقره /10) پس هم روح سالم داريم و هم روح مريض داريم. حالا ببينيم روح سالم چيست؟ روح مريض چيست؟ چطور ميشود كه روح مريض ميشود؟ چه كنيم كه روح مريض نشود؟ اگر مريض شد، چه كنيم تا سالم شود؟ قلب سالم در بعد شناخت، علم و يقين و فقه و باور عبادت است. چون قلب سالم لجاجت و بد جنسي و حرام زادگي ندارد، وقتي سند را ديد، علم و يقين پيدا ميكند. زودباور نيست، اما لجباز هم نيست. در بعد شناخت طبق سند علم و يقين پيدا ميكند. تعصب خشك و لجاجت و حقه و كلك و تكبر و مانند اينها را ندارد و در بعد احساس هم خشوع دارد و تواضع و آرامش دارد. قلب سالم، روحي است كه وقتي سند حق را ديد، بدون تعصب قبول ميكند. روح سالم، روحي است كه وقتي فهميد و باور كرد، دلش آرام و تسليم است. اما قلب مريض چيست؟ قلب مريض چه قلبي است؟ بسياري از دانشمندان سري پر از علم دارند، اما روحشان مريض است. دانشمند بد جنس، دانشمند حرام زاده، دانشمند متكبر، دانشمند بخيل، دانشمند حسود، دانشمند عقدهاي، اينها دانشمنداني هستند كه سرشان صندوقچهي علم است، اما روحشان مريض است. دانشمند مريض چه دانشمندي است؟ دانشمندي كه در بعد شناخت، ريب، وسوسه و شك دارد. دائم وسوسه ميكند. زماني كه فهميد به روي خود نميآورد. براي اين قبيل انسانها آيهاي داريم. قرآن ميگويد: بعضي انسانها هستند كه تا حرفي ميزني (ثانِيَ عِطْفِهِ) (حج /9) يعني كتفش را بالا مياندازد. آخر لازم نيست كه دائم بگوييم: ماترياليسم، امپرياليسم! كسي ميگفت: مادربزرگ من هم ايسمي است. گفتم: اين پيرزن چه ايسمي است؟ گفت: رماتيسم. مگر بناست كه هركس تابع ايسم باشد. آدمي كه در بعد شناخت مريض است، يا وسوسه دارد، يا وقتي فهميد، زير آن ميزند، انكار ميكند، و در مجموع غافل است. دلش زنگار بسته و مهر شده است. آياتي داريم كه ميفرمايد: (خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ) (بقره /7) به بعضي از دلها مهر ميزنيم. هر چه داد ميزني، هرچه اشك يتيم ميبيند، در او اثر ندارد. از حس رفته است. بي تفاوت شده است. ديديد، بعضي از مطربها در عروسيها وقتي براي دايره زدن مينشينند، همهي آنهايي كه درعروسي هستند، شروع به كف زدن و خنديدن ميكنند و خوش هستند، اما خودش از حال رفته است و پشت سر هم ميزند. يعني ديگر از حس افتاده است. بعضي از آدمها اينگونه هستند. همين كه چيزي حرفهاي شد، سوز و عشق و شور از بين ميرود. براي اين كه آن چيز عادي شده است. خيلي از مواقع شده است كه ما سر نماز هستيم ولي حواسمان جاي ديگر است. دلش مهر شده است و زنگار بسته است. اينها همه قلب مريض هستند. آن وقت در بعد احساس چه؟ در بعد احساس هم قساوت و خشونت است. خدا پزشك روح است، دربارهي روح با انسان سر و كار دارد. چون انسانيت ما با همان بعد معنوي ماست والا در ديدن و خوردن و خوابيدن، در حواس كه حيوانات قويتر هستند. حيوان هست كه زير يخ را ميبيند اما ما نميتوانيم، حيواني هست كه حافظهاش از ما بهتر است. پس بعد من و شما بعد روحي است. بحث امروز ما بحث روح است. گاهي ميپرسند، چطور شد كه امام صادق آپولو نساخت؟ جوابش اين است كه بشر خودش توانايي آپولو ساختن را دارد و امام صادق بايد آدم بسازد، يعني كاري كه بشر نميتواند اين كار را بكند. دلهاي سالم در بعد علمي و شناخت سالم است يا در بعد احساس. دلهاي مريض هم گاهي در بعد شناخت و گاهي در بعد احساس مريض هستند.
3- قلب سالم ميفهمد و ميپذيرد، قلب مريض ميفهمد و نميپذيرد
حال كه بناست، بحث قلب را بررسي كنيم، به اين جا رسيديم كه قلب دو گونه است. قلب سالم و قلب مريض. در بعد شناخت، فرق بين علم و يقين را اينطور ميگوييم. علم به معني دانستن و باور است. در ماجراي معاد، بحث شد كه چطور ما به جهنم علم داريم، اما نميترسيم. اين جوابش روشن است. ما ميدانيم كه جهنم وجود دارد، ولي هنوز باورمان نشده است. مثلي معروف كه در اين جا ميزنند، مثل همان مرده شور است. ما ميدانيم كه مرده كاري به كسي ندارد، نه گاز ميگيرد و نه لگد ميزند و نه مشت ميزند. اما اگر به هر كداممان بگويند: تا صبح كنار مرده بخواب، ميترسيم. اگر به مرده شور بگويند: كنار مرده بخواب! سرش را روي شكم مرده ميگذارد و ميخوابد. اصلاً مرده، براي مرده شور چيز عادي شده است. زمان طاغوت مرده شوري در يكي از شهرها بود. اين مرده را مانند پنبه ميدانست. اگر مرده چاق بود، كيلويي ميشست. اگر مرده دراز بود، متري ميشست و اگر كوچك بود، عددي ميشست. ببينيد، ما ميدانيم كه مرده كاري به ما ندارد، مرده شور هم ميداند، اما فرق اينجاست كه ما ميدانيم ولي ميترسيم، اما مرده شور ميداند ولي نميترسد. پدر شما وارد خانه ميشود و ميگويد: من بدهكار هستم. خانم ميفهمد ولي شما چه ميفهميد؟ همه فهميديد كه پدرشما بدهكار است. فردا چكش بر ميگردد، اما هنگام شام خوردن و بعد از شام وقتي به رختخواب ميروند، خواب ازسر پدر ميپرد. گرچه شما ميدانيد او طلب كار است، اما راحت ميخوابيد. براي اين كه باور كرده است كه آبرويش ميريزد. اما شما فقط ميدانيد كه او بدهكار است. آدمي كه پول نداشته باشد، آبرويش ميريزد. اما پدر باور كرده است و شما باور نكردهايد. افراد با تقوا جهنم را باور كردهاند. آدم سالم علم دارد و بر خلاف آدم مريض يقين پيدا كرده است. قرآن دربارهي آدم مريض ميگويد: (وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ) (قمر /2) هرچه دليل برايش ميآوري، انكار ميكند و ميگويد: اينها سحر است و نميپذيرد. چون گاهي آدم خواب است و گاهي خودش را به خواب زده است. اگر آدم خواب باشد، دو يا سه بار او را تكان بدهي، بيدارمي شود. اما اگر خودش را به خواب بزند، لگد هم به شكمش بزني، بيدار نميشود. افرادي هستند كه لجباز هستند. افراد لجباز مانند آدمهايي هستند كه خودشان را به خواب زدهاند. نزد پيغمبر آمدند و گفتند: اگر تو از خدا خواستي و او اين ماه را دو تا كرد، ما ايمان ميآوريم. پيغمبر هم از او خواست كه ماه را دو تا كند. همينطور كه شما خشت را دو تا ميكني، خدا ماه را دو تا كرد. براي خدا كه مسئلهاي نيست. اينها شق القمر را ديدند. دو تا شدن ماه را ديدند اما با اين كه ديدند، گفتند: سحر است. آدم اينطوري هم داريم. نشانهي قلب سالم اين است كه وقتي آدم فهميد، قبول كند. تعصب نداشته باشد كه حرفي كه من ميزنم، حتماً درست است. در بعد مذكور بايد خاشع باشد. حديثي داريم كه آدم منافق كسي است كه ظاهر خاشعي دارد. ظاهرش نشان ميدهد كه خيلي با تقواست اما در درون دين ندارد. از آخرت بسيار دم ميزند، اما خودش معتقد نيست. بسيار از خلق دم ميزند، اما گندم خلق را آتش ميزند و لذا حديث داريم: اگر قيافهي حق به جانبي دارد، خشوعش زياد شده است، اما عمل نيست، اين خطرناك است. اين نشانهي نفاق است. قلب سالم قلبي است كه آرامش دارد. چون ميداند كه بيهوده نيست و ميداند كه كارهايش زير نظر خداست. (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) (رعد /28) آدم از چه چيزي دلهره دارد؟ انساني كه ميترسد، ترس او يا از نابود شدن است، يا از اسارت ميترسد. يا از اين ميترسد كه حرام شود. كسي كه ايمان به خدا دارد، آگاه است كه نابود نميشود. مرگ نابوي نيست، مرگ خانه را عوض ميكند. لباسش عوض ميشود. انسان خانهاش را عوض ميكند. آدم مؤمن خود را در محضر خدا ميبيند. هيچ گاه غصه نميخورد كه كاش اينطور ميشد. بنابراين قلب سالم، قلبي است كه لجاجت نميكند، ميفهمد و پس از فهميدن باور ميكند. تسليم ميشود و در آرامش كامل است. اين نشانهي قلب سالم است. كساني كه انكار ميكنند، كساني كه وسوسه ميكنند، كساني كه تسليم نميشوند، كساني كه دلهره وترس و وحشت دارند، اينها مريض هستند.
4- زيغ از بيماريهاي قلب است
حالا ميخواهيم دربارهي قلب مريض بحث كنيم كه عمدهي بحث ماست. نشانهي قلب مريض چيست؟ يكي از مرضها زيغ است. زيغ يعني چه؟ زيغ به معني انحراف از راه حق است. افراد با تقوا يكي از دعاهايشان اين است: (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا) (آل عمران /8) بعضيها در قنوت نمازشان هم اين آيه را ميخوانند. آيهي قرآن است و دعاي مهمي است. در اصول كافي امام صادق(ع) ميگويد: افراد خوب و با تقوا اين دعا را زياد ميخوانند. «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا» بعد از آن كه ما را هدايت كردي و در خط قرار دادي، قلب ما را منحرف نكن. خدايا دل ما را بدبين نكن. بعد از آن كه انقلابي هستم، ضد انقلابي نشوم. بعد از آن كه باور كردم، شك نكنم. بعد از اسلام، به كفر گرايش پيدا نكنم. اين خيلي مهم است. حضرت يوسف را در چاه انداختند، در زندان انداختند، درها را به رويش بستند، توطئهاي براي به فساد كشاندن او راه انداختند. از همهي اين خطرات حضرت يوسف به سلامت خارج شد. اما اين كه حكومت را در اختيار گرفت، چون حكومت آدم را مست ميكند، گفت: خدايا، حالا كه مرا رئيس حكومتم كردي، خدايا وقتي جان مرا ميگيري، من مسلمان باشم. اين درس بزرگي است، براي كساني كه مسئوليت ميپذيرند. خيلي انسانها هستند كه از رشوه انتقاد ميكنند. خيلي انسانها هستند كه از عدالت دم ميزنند. امتحان كه پيش ميآيد، مشكل ميشود. كسي بود كه دائم ميگفت: اي امام حسين كاش من در كربلا بودم و تو را ياري ميكردم. شبي صحراي كربلا را خواب ديد و امام حسين را در مقابل ارتش يزيد ديد. امام گفت: خيلي وقتها ميگفتي، اگر بودم تو را ياري ميكردم. الآن جنگ است، ميگفت: يك اسب از امام حسين گرفت و در رفت و چنين نمونههايي زياد است. خدايا! بعد از اين كه ما را هدايت كردي، دل ما را كج نكن. حتي وقتي حضرت محمد(ص) نماز ميخواند، بايد در نمازش بگويد: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ) (فاتحه /6) خدايا من را هم كه محمد هستم، در راه مستقيم قرار بده! چون هر لحظه ممكن است منحرف شود. آخر وقتي تخم گل بنفشه به سمت گل بنفشه شدن ميرود، جوجه وقتي به سمت مرغ شدن ميرود، هر موجودي كه در مسير حركت ميكند، وقتي گل بنفشه شد، وقتي مرغ شد، وقتي ميوه شد، بيمه هست. اين انسان است كه در يك چشم به هم زدن ممكن است، منحرف شود. حديثي برايتان بخوانم. «الهي لا تكلني الي نفسي طرفة عين ابداً» خدايا به اندازهي يك چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار و به حال خودم رها نكن. امام در روايتي ميگويد: بعضي از انسانها بايد اينطور بگويند: (رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ) (كافى، ج2، ص581) كمتر از يك چشم به هم زدن كافي است تا انسان سقوط كند. امام ميگويد: اين هم بايد به اين دعا اضافه شود. خلاصه آدم شدن مثل رانندگي است، كسي كه ممكن است چهل سال راننده باشد و با لحظهاي چرت زدن به دره بيفتد. نميشود گفت: آقا او چهل سال سابقهي رانندگي دارد. انسان ممكن است با يك جمله منحرف شود. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: شيطان هزار سال عبادت كرد، ولي در يك چشم به هم زدن در برابر خدا لجبازي كرد. گفت: سجده نميكنم. با يك لحظه لجبازي هزار سال عبادتش از بين رفت. قرآن ميگويد: (إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ) (حج /47) يك روز از روزهاي قيامت، با هزارسال شما برابري ميكند. يك روز قيامت با هزار سال ما برابر است. آن وقت اميرالمؤمنين ميگويد: شيطان هزار سال عبادت كرد و يك مرتبه لغزيد. اينها درس است. يعني مواظب باشيد. بسياري كه دم از آزادي ميزنند، به قدرت كه برسند، طاغوتي ميشوند. خيلي از مستضعفين به خانهي مستكبرين ميروند و جزء مستكبرين ميشوند. خيلي از آزادي خواهان ابتدا ديكتاتور هستند، خيلي از زاهدان ابتدا دنياپرست هستند. گاهي وقتها انسان مجبور است، زاهد شود. مثل اين كه بنده به خانهي شما براي مهماني ميآيم. قبل از نهار اگر باقلبا ميدهي، من باقلبا نميخورم. خوب آن را نميخورم تا بتوانم غذاي بيشتري بخورم. اين نخوردن دليل نيست. بايد ديد دليل نخوردن و هدف از نخوردن چيست؟ قرآن ميگويد: نشانهي آدم خوب اين است كه: (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ) (حديد /23) اگر دنيا را به تو دادند، يا اگر از تو گرفتند، باكت نباشد. يك مثال زنده ميزنم به شرط اين كه خوب گوش كنيد. قرآن ميگويد: نشانهي آدم خوب اين است كه اگر دنيا را به او دادند يا از او گرفتند، تعادل روحيش را ازدست ندهد. مگر ميشود كه به آدم دنيا را بدهند ولي او كيف نكند و از او پس بگيرند و او ناراحت نشود. مأموران بانك به بانك ميآيند. رئيس بانك ميگويد: امروز تو در اين باجه بايست. پشت باجه ميايستد. امروز كه اين جاست، فقط مسئول دريافت وجوهات است. ميبيني صبح تا ظهر 10 ميليون پول دريافت ميكند، ولي هيچ كيف نميكند. فردا به بانك ميآيد، رئيس بانك ميگويد: به آن جا برو و مبالغ چكها را بپرداز. فردا 10 ميليون پول پرداخت ميكند. از او ميپرسند، يكشنبه بيشتر كيف كردي يا دوشنبه؟ جواب ميدهد براي ما فرقي نداشت. اصلاً تعادلش را از دست نميدهد. اگر به اين مرحله رسيديم، نشانهي خوبي ماست. قرآن ميگويد: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ» اگر دنيا را از تو گرفتند، ناراحت نشو و خودكشي نكن. وقتي هم دنيا را به ما دادند، جفتك نزنيم و خوشحال نشويم. خبري نيست. علي بن ابيطالب(ع) ميگويد: اگر همهي مردم بگويند درود بر علي، من خوشحال نميشوم. سالها روي منبرها به اميرالمؤمنين ناسزا گفتند و برايش مسئلهاي نبود. «والله لا يكون لنا ولياً» حديث داريم: به خدا به درجهي ولايت نميرسد، مگر كسي كه اگر همهي مردم بگويند: مرگ بر تو! غصه نخورد و اگر همهي مردم گفتند: زنده باد، كيف نكند. نه اين كه بي تفاوت شوي. نه! نميخواهد بگويد كه آجر شو و بي تفاوت باش. احساس داشته باش. منتها احساست را صرف اين زنده باد و مرده بادها نكن. خودت را به بالاتر بفروش. وقتي به آن بالا رسيدي ديگر اين مدارج پايينتر، برايت مهم نيستند. پول خورد نباش كه تا تكانت دادند به صدا در بيايي. اسكناس هزار توماني باش كه با هيچ تكاني، صدايي از آن در نميآيد. نشانهي قلب اين است كه گاهي منحرف ميشود. انسانهاي خوب ميترسند. اولياء خدا ميگويند: خدايا بعد از آن كه ما را هدايت كردي، دل ما را منحرف نكن. حالا شما ريگي به كفش داريد يا نه؟ مريضي يا سالم هستي؟ نشانهي سلامت يا مرض اين است. قرآن ميگويد: (فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ) (آل عمران /7) آنهايي كه ريگي به كفش دارند، سعي ميكنند تا ببينند فلان مصاحبه و فلان سخنران چه سوژهاي دارد تا او يا آن مصاحبه را بكوبند. فردا در روزنامه تبديل به يك تيتر بزرگ ميشود. اينها مريض هستند. قرآن ميگويد: اينهايي كه ريگي به كفش دارند، قرآن ميخوانند و تا به آيههايي ميرسند كه دوپهلوست، آن معنا را به نفع خودشان برداشت ميكنند. (فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه ابْتِغاءَ الْفِتْنَة) (آل عمران /7) آنهايي كه دردلشان انحراف است، از متشابهات پيروي ميكند. آيات محكم را متشابه ميگيرد. شوهر بد، شوهري است كه بارها دست پخت همسرش را خورده است، بارها آب گوشت همسرش را خورده است، اما تا يك بار دو تا ريگ زير دندان هايش ميرود، اين ريگها را در ميآورد و به همسرش نشان ميدهد و ميگويد: ببين اين وضع پاك كردن نخود است.
5- انسانهاي مريض سراغ آيههاي دوپهلو ميروند
مصاحبه و روزنامهها را ميخواند، پاي صحبتها مينشيند، پاي منبرها مينشيند. اگر يك جا، يك سوژه پيدا كند، اين را پشت ذره بين بزرگ ميكند و فردا در تيتر روزنامه ميآورد. اين نشانهي مريضي است. قرآن ميگويد: ما قرآن را فرستاديم، بعضي آيهها محكم و بعضي آيهها متشابه و دو پهلو هستند. انسانهاي مريض به سراغ آيههاي دو پهلو ميروند. آدمهاي سالم در برابر آيههاي دو پهلو صبر ميكنند و ميگويند: علم اين آيهها نزد ائمه است. صبر كنيم تا روشن شود. قضاوت عجولانه نميكنند و روي آيههاي محكم، تأمل ميكنند. به ما گفتهاند: اگر آيهاي يا حديثي را خواندي و ندانستي و معنايش را نفهميدي، زود قضاوت نكن. نه حمله كن و نه دفاع كن، نه حمايت كن و صبر كن تا روشن شود. روي آيهها و احاديث محكم تكيه كنيد. مثل زماني كه انسان به مشهد براي زيارت امام رضا(ع) ميرود. در كوچهها وپس كوچهها كه گم ميشود، به لب سقاخانه ميآيد. هر جا كه گم شديد صاف به سراغ سقاخانه بياييد. از بلندگو ميگويد: خانم فلاني، شوهر شما آمده و منتظر شماست. يا بچهي شما گم شده است و در فلان جا منتظر شماست. آدم وقتي دركوچه و پس كوچهها منحرف شد، بايد به جايي بيايد كه منحرف نيست. آقا شما تابع چه كسي هستي؟ فرض كنيم سه دولت مرد با هم اختلاف دارند، ما چه كنيم؟ معيار داريم كه كدامشان حق ميگويند و كدامشان باطل ميگويند؟ ما چند معيار داريم. نميدانم اينها را ميدانيد يا نه؟ اگر وقتي خواستيد ببينيد، در ميان سران مملكت، كدام حق و كدام باطل است، نگاه كن و ببين، آمريكا از حرف كدامشان خوشش ميآيد. اگر روزنامهاي تيتر نوشت و آمريكا آن تيتر را تحليل و تفسير كرد، روشن ميشود كه آن روزنامه بخواهد و نخواهد به آمريكا كمك ميكند و هر مصاحبهاي شد و ديديم خوشايند اسرائيل و عراق است، مشخص ميشود كه اين در خط آمريكاست. قرآن ميگويد: قلب مريض چند مرض دارد. يكي از امراض قلب انحراف است. اين آيهي قرآن است كه مردان خدا ميگويند: خدايا، دل ما را منحرف نكن. حضرت يوسف بعد از رسيدن به حكومت ميگويد: خدايا با دين بميرم. علي بن ابيطالب(ع) پاي سخنراني پيغمبر بود. فهميد او را ميكشند، پيغمبر در سخنراني اعلام كرد: يا علي! تو را خواهند كشت. حضرت علي نترسيد و هيچ سؤالي نكرد كه چه كسي، چرا، چه زماني و چگونه ميكشد؟ فقط پرسيد: يا رسول خدا! وقتي مرا ميكشند «أَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي»(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4، ص107) دين خواهم داشت يا بي دين خواهم بود؟ و نكند منحرف شده باشم. علي(ع) به فكر انحراف است. يوسف به فكر انحراف است. ما اصلاً معناي انحراف را نميفهميم تا به فكرش باشيم. انحراف يكي از امراض قلبي است و نشانهي آن اين است كه قرآن ميگويد: «فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» نشانهي انسانهاي منحرف اين است كه «فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه» دنبال حرفهاي دو پهلو ميروند. «ابْتِغاءَ الْفِتْنَة» ميخواهند فتنه به وجود بياورند. ميخواهند مردم را گمراه كنند. علي(ع) ميفرمايند: (الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاق) (نهج البلاغه، حكمت31) كفر، چهار پايه دارد. يكي ازپايههاي كفر انحراف است. عرض ميشود كه دربارهي انحراف آيات ديگري هم هست. «مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ»(توبه /117)
6- بعضي از انحراف باز ميگردند و بعضي بعد از عمري منحرف ميشوند
قصهاي برايتان بگويم: پيغمبر با مسلمانان به جنگ رفتند. آدمي ترسو در جنگ شركت نكرد. آدمي كه ترسو بود، به منزل آمد در كنار همسر و بچه هايش و غذاي خوب و گرم فرش انداخت و نشست. مشغول گفت و گو و تفريح و غذاخوردن شد. يك مرتبه به فكرش رسيد: برادران ما در جبهه ميجنگند و ما در سيزده بدر آب جو ميخوريم يا ترياك ميكشيم؟ يك مرتبه تكان خورد و به همسرش گفت: خداحافظ. رفت و خودش را به جبهه رساند. آيه نازل شد: اي محمد برايت مهمان ميآيد. (لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصار) (توبه /117) خدا افرادي را كه (الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في ساعَةِ الْعُسْرَةِ) (توبه /117) در ساعت ساعت سخت جنبيدند و دويدند و به تو رسيدند، بخشيد. (مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ) (توبه /117) از آن كه منحرف شده بود، يعني نزديك بود چپه شود. فرار كرد و به جنگ نرفت و مشغول استراحت شد، ولي يك مرتبه جرقه زد و خودش را به ارتش اسلام ملحق كرد. خدايا، به آبروي محمد و آل محمد، زمانهايي كه نزديك است منحرف شويم، خودت به ما كمك كن. گاهي انسان عمري در خط است و ناگهان منحرف ميشود. ميداني عيب كار كجاست؟ وقتي انسان باسواد شد، انحراف خود را توجيه ميكند. آخر يك دروغ گو و يك دروغ پرداز داريم. دروغ پرداز از دروغگو بدتر است. چون دروغي ميگويد و آن را تفسير ميكند.
7- رين يكي از امراض قلبي
يكي از امراض قلبي رين است. رين در قرآن چيست؟ با فرهنگ اسلام آشنا شويم. رين به معني زنگ است. دل آدم زنگ ميزند. گاهي دل زنگ ميزند. حديث داريم كه انسان وقتي گناه ميكند، اثري در روحش باقي ميماند. اگر توبه كرد، اثر پاك ميشود. اما اگر توبه نكرد، گناه پشت گناه ايجاد ميشود. طوري ميشود كه گناه كردن برايش عادي ميشود. مثل كشيدن سيگار است. دفعهي اول كه آدم سيگار ميكشد، پشت سر هم سرفه ميكند. يعني ساختمان بدنش دود را پس ميزند. بعد آن قدر ميكشد كه وقتي سيگار را به دست ميگيرد، مثل كليد فتح هندوستان، يك ابرويش را به شمال شرقي و ديگري را به جنوب غربي مياندازد. آن چنان سيگار ميكشد كه كيف ميكند. رين در مفردات معنا شده است به زنگي كه آهن ميزند. يعني دلشان زنگ زده است. نه حال انابه و نه حال توبه دارد. نه حال گريه دارد. گناه كردن برايش مسئلهاي نيست. وقتي گناه ميكند غصه نميخورد. اگر ديد زماني كسي كفشي، كلاهي، جنسي خريده است. مثلاً فرض كنيد بنده جنسي ميخرم و كلاه سرم ميرود، غصه ميخورم. اما نمازم را كه بي توجه ميخوانم، هيچ غصهاي نميخورم. تا حالا چه كسي نشسته و گفته است: يكي از غصههاي من اين است كه تا به حال نماز با توجه نخواندهام. اما تا به حال براي مال دنيا زياد غصه خوردهايد. كاش فلاني نقشهي خانهام را كشيده بود. كاش فلان لوستر را خريده بودم. كاش فلان پارچه، فلان كفش، فلان ساعت، فلان دكور و بسياري چيزهاي ديگر را خريده بودم. براي دنيا تا حالا صد هزار بار غصه خوردهايم، اما تا حالا هيچ كدام غصه نخوردهايم كه چرا دلمان سفت است؟ چرا رحممان كم است؟ چرا قساوت داريم؟ چرا در عمرمان دو ركعت نماز با توجه نخواندهايم؟ يكي از امراض قلبي رين است. در جلسهي بعد دنبالهي امراض قلبي را خواهيم گفت. تا ببينيم چقدر ما امراض قلبي داريم و متوجه آنها نيستيم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 53