نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 531
1- ارزش هر موجودي، به تربيت آن است 2- ميوهي علم، عبوديّت و بندگي خدا 3- تربيت، يعني خدايي شدن 4- تربيت، يعني خروج از ظلمات 5- خداوند، ربّ العالمين است 6- نقش مشكلات و سختيها در تربيت انسان 7- آفات و آسيبهاي دوري از تربيت
موضوع: اهميت تربيت در رشد انسان
تاريخ پخش: 21/05/89
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
رمضان 89 بحث تربيت. همهي ما به اين مسئله نياز داريم. در بچگي، در بزرگي، همه نياز داريم. نه همهي انسانها، كل هستي نياز به تربيت دارد. بگذاريد قرآن بخوانم. اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. («رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ») (انعام/164) نه («قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ») (ناس/1)(«ناس») يعني چه؟ مردم مربي ميخواهند. («الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين») (فاتحه/2) عالمين، تمام جهانيان. («رَبُّ السَّماواتِ») (ص/66) («بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب») (معارج/40)(«رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ») (الرحمن/17) يعني كل هستي در حال رشد است.
1- ارزش هر موجودي، به تربيت آن است
بخش مهمي از ارزشها به خاطر كاري است كه روي آن ميشود. اين انگشتر بنده در كوه كه بود، مقداري ارزش داشت. هرچه روي آن كار ميشود، ارزشمند ميشود. اين سالن جماد است. خاك خيلي ارزش ندارد. اين خاك كه به آجر تبديل ميشود، سراميك ميشود، اين سنگي كه تراشيده ميشود، نصب ميشود، اين چوب كه تراشكاري ميشود، برش ميخورد، تركيب ميشود، رنگآميزي ميشود، ارزش پيدا ميكند. اين لباس، پنبه، نخ ميشود. نخ بافته ميشود. دوخته ميشود. يعني كار كه روي پنبه شد. كار كه روي چوب شد. كار كه روي سنگ شد. كار كه روي انگشتر شد. حتي تربيت روي حيوان اثر ميگذارد. يك اسب تربيت شده، خيلي قيمتش از اسب تربيت نشده بيشتر است. گاهي وقت ها يك سگ به خاطر اينكه تربيتش كردند، از آنطرف دنيا، از غرب سگ را ميآورند، بو ميكشد ميفهمند مثلاً كه در چهل متري يك آدم زنده است. اين به خاطر تربيتي است كه شده است. يعني هر موجودي تربيت شود، ارزشش بيشتر ميشود. انسانهاي بيتربيت ارزش ندارند. هويت ما، ارزش ما به تربيت است. حالا تربيت چيست؟ بحث خوبي است. يك دعا ميكنم آمين بگوييد. خدايا اين بحثها را وسيلهي تربيت همهي ما قرار بده.
بحث اول اينكه تربيت چيست؟ بعد اهداف تربيت، بعد مباني تربيت، بعد ابعاد تربيت، بعد شيوههاي تربيت، بعد موانع تربيت. تا آخر ماه رمضان 89 اين خط را دنبال ميكنيم. شايد هم بعد به صورت يك سيدي در اختيار افرادي قرار بگيرد. سعي هم ميكنيم همهي حرفها، يعني انشاءالله نيّت من اين است كه طوري بحث كنيم كه هر يك دقيقه يك نكته در آن باشد. يعني دو دقيقه انشاءالله تلف نشود.
2- ميوهي علم، عبوديّت و بندگي خدا
تربيت معنا دارد. اما معناي تربيت: 1- تربيت يعني چه؟ يعني رسيدن و رساندن به كمال، به صورت تدريجي. حالا تدريجي را هم برداريم. چه كسي گفته تدريجي؟ چون يك وقت ميبيني انسان در يك لحظه به كمال ميرسد. مثل حر. يك مرتبه تصميم گرفت، طرفدار امام حسين(ع) باشد، لازم نيست تدريجي باشد. تربيت يعني چه؟ تربيت يعني شكوفايي استعدادها. تربيت يعني به ثمر رساندن. ممكن است كسي خيلي هم باسواد باشد، مدرك بسيار بالايي داشته باشد، ولي بيتربيت باشد. چون اميرالمؤمنين ميفرمايد: «ثمرة العلم العبوديه» ثمرهي تحصيل اين است كه آدم متواضع باشد. دست مادرش را ببوسد. به خواهر كوچكش، برادرش احترام بگذارد. عارش نشود با نوكرش غذا بخورد. با رانندهاش غذا بخورد. عارش نشود، يك چيزي را بلد نيست، با اينكه دانشمند هستم، اما اين را بلد نيستم. تو به من ياد بده! من دانشمند هستم، اما اين را بلد نيستم. تو به من ياد بده. اگر يك بچهي كوچك با آدم حرف زد، برو! اين به من ميگويد. تربيت يعني غرور نداشته باش. تكبّر نداشته باش. چرا مسجد نميروي؟ تحصيلات شما چقدر است؟ مثلاً صد تا كتاب، دويست تا كتاب، پانصد تا كتاب، هزار تا كتاب خواندي؟ آخر با هزار تا كتاب آدم ديگر بايد از مسلمانها فاصله بگيرد؟! چه خبر است؟
به ثمر رساندن. «ثمرة العلم العبوديه» تربيت يعني در خط قرار گرفتن. در خط قرار گرفتن. تربيت يعني مهار غرايز. عصباني شد. خودش را نگه دارد. خوشش آمد. خود را نگه دار. پولدار شد، بد مستي نكند. فقر به او فشار آورد، نبرد. خودش را نگه دارد.
تربيت يعني نظارت بر خود. نظارت بر خود. شما ساختمان كه ميسازيد، دائم سر ميزنيد كه اين بنّا چه كرد؟ كارگر چه كرد؟ نميخواهي خودت نظر كني؟ امروز چه كرديم؟ در اين هفته چه كرديم؟
هدف بعثت: تربيت هدف بعثت انبياست، «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ» (بحارالانوار/ج67/ص372) اصلاً تربيت هدف آفرينش است. بالاتر از بعثت، هدف هستي! چون قرآن ميگويد: («خَلَقَ لَكُم»)(بقره/29)، («سَخَّرَ لَكُم»)(ابراهيم/32) («مَتاعاً لَكُمْ»)(مائده/96) («لَكُم، لَكُم») يعني ابر و باد به خاطر تو. به خاطر تو آسمان، به خاطر تو خورشيد، («سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر»)(ابراهيم/33) شمس و قمر كه ميدانيد چيست؟ («سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ») يعني، («سَخَّرَ لَكُمُ القَمَر»)، («سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ»)(ابراهيم/32) رودخانهها، دائم ميگويد: ابر و باد و مه و خورشيد براي تو است. اين براي چه؟ همه براي تو. مال انسان. هستي براي انسان! انسان براي چه؟ ميگويد: انسان را آفريدم تا رنگ الهي پيدا كند. («صِبْغَةَ اللَّه») (بقره/138) («وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ») (ذاريات/56) انسان را آفريدم تا رنگ الهي پيدا كند. عبادت يعني رنگ خدايي. يعني قصد قربت. هستي براي بشر، بشر براي چه؟ خدايي شود. هستي يعني خدايي شدن.
3- تربيت، يعني خدايي شدن
تربيت يعني خدايي شدن. تربيت يعني از خود آدمي بسازيم كه خدا خواسته است. البته اين تربيت به معناي ديني است. در ايران و كشورهاي اسلامي از دين كه بيرون ميروي، تربيت يعني اتو كشيده، منّظم، آرام! حالا ممكن است يك آقايي كه خيلي هم سوپر دولوكس است، لب چهارراده ميايستد و مؤدّب حرف ميزند و قوانين راهنمايي را هم دقت ميكند و مراعات بهداشت را ميكند، همهي كارها را ميكند، اما از درون پوك است. يعني يك حادثه به او برسد، خواب از سرش ميپرد. ايثار ندارد. اخلاص ندارد. خيلي آدم سوپردولوكسي است، هتل است. منتها از مقّوا! كاخ است، برج است، ولي از مقّوا است.
تربيت در بيرون از مكتب معناي ديگر دارد. يعني آسايش، نظم، مراعات بهداشت، حفظ مقررات، تربيت در دنياي ديگر را قبول داريم. ما يك چيز اضافه داريم. هنر ما هميشه اين است كه يك چيز اضافه داريم. رييس جمهور را كه همهي دنيا دارند. هنر ما اين است كه يك مجتهد عادل بالاي سر ما است، به نام ولايت فقيه! اين ارزش است. همهي كرهي زمين تقليد ميكنند. يعني از معمار، از مهندس تقليد ميكند. از دكتر تقليد ميكند. ميگويد: اين قرص را چهار ساعت، اين كپسول را 6 ساعت، اين شربت را 24 ساعت. ميگويد چشم! تقليد يعني از كارشناس بپرس، عمل كن. كل كرهي زمين از كارشناس پيروي ميكنند. اما هنر ما اين است كه ميگوييم: آن كارشناس بايد 1- مجتهد باشد. 2- اعلم باشد. يعني باسوادترين باشد. 3- عادل باشد. 4- هوس هم نداشته باشد. ما هر كارشناسي را قبول نداريم. يعني ما بر دنيا امتياز داريم. ما از همهي عاقلهاي كرهي زمين عاقلتر هستيم. چون عاقلها به كارشناس رجوع ميكنند. ما هم به كارشناس رجوع ميكنيم. منتها ما يك دقت اضافه هم داريم. همهي مسلمانها پشت سر هم نماز ميخوانند، اما شيعه ميگويد: بايد پيشنماز عادل باشد. اگر يك خلاف از او ببينيد حق نداريد پشت سرش نماز بخوانيد. يعني ما جماعت را قبول داريم، منتها مي گوييم: بايد عادل باشد. يك چيز اضافه!
خوب، امروز دنيا بمباران اطلاعات است. اما يك آدم هم هست، مثلاً در همهي جيبها تلفن همراه و موبايل هست، اما اين براي او اس ام اس مي فرستد. او براي اينجك ميفرستد. او براي او طنز ميفرستد. او براي او عكس ميفرستد. او براي او، چه ميگويند؟ بلوتوث رد و بدل ميكنند. يعني با جك با مسخره، اصلاً تلفن به هم ميكنند، فحش ميدهند. دروغ به هم ميگويند. اين آدم بهتر نشده است. ابزار ارتباطش زياد شده است. اما يك سؤال ميكنم شما جواب بدهيد. تعصّب هم نداشته باشيد. لازم نيست تعصّب داشته باشيد. تعصّب را كنار بگذاريد. آيا تلفن موبايل زياد شده است، دروغ هم كم شده است؟ غيبت كم شده؟ مسخره زياد نشده است؟ پس اين تكنولوژي پيشرفت كرده است ولي آدم تربيت نشده است. شما اگر در يك اتاق بنشيني پانصد تا، دو هزار تا كامپيوتر دورت باشد، آدم نميشوي. ولي اگر ده دقيقه نزد يك مرد خدا بنشيني، تربيت ميشوي. يعني تماس و اين نفس مرد خدا، آدم را تربيت ميكند. ولي دو هزار تا كامپيوتر آدم را درست نميكند. ميليونها موبايل است. ميليونها هم دروغ و فحش و غيبت است. نميگويم موبايل نباشد. ميخواهم بگويم: دنيا، تكنولوژي، انسان را پيشبرد صنعتي كرد، ولي آدم، آدم نشد!
يك چيزي ميخواهم بگويم وحشت نكنيد. هيچكس تا به حال نتوانسته اين را ثابت كند كه بگوييم: هر كشوري، تحصيلاتش، تحصيل كردههايش بيشتر هستند، آمار جنايتش كمتر است. هيچكس نتوانسته اين را بگويد. بگويد: هر كشوري تحصيل كردگانش بيشتر هستند، آمار فسادش كمتر است. اين پيداست كه علم از تربيت جداست. ممكن است، باسواد باشد. تحصيل كردهي بيادب! تحصيل كرده حرفهاي بدي ميزند. تحصيل كرده نميتواند خودش را نگه دارد. غذايش را داغ نكني، شيشه را ميشكند. انگار مادرش كلفتش است. انگار پدرش نوكرش است. حاضر نيست با پدرش راه برود. ميگويد: آخر من تحصيل كرده هستم. اين پدرم آدم عوامي است. من نزد رفيقهايم عارم ميشود. اِ… عارت ميشود! نان مفت به تو داد خوردي، باسواد شدي. حالا عارت ميشوي با او راه بروي؟ تحصيل كرده هست، اما نسبت به پدر و مادرش متكبّر است. ميگويد: تو كنار من راه نرو. اصلاً وقتي مهمان ميآيد، پدر و مادر را يك خانهي ديگر ميفرستد. ميگويد: خانهي خاله برو. اصلاً مادرش را سوار ميكند، خانهي خواهرش ميبرد. ميگويد: من يك مشت مهمان سوپردولوكس دارم. اين مادر من عوام است. اين را امشب نگه دار، مهمانهاي من بيايند. اين چه تحصيلي است كه آدم… چه كسي بعد از خدا به اندازهي پدر و مادر به آدم احترام ميكند؟ خدا را كنار ميگذارد. حالا روبروي مهمانها، حالا باشد نماز را بعد ميخوانيم. حالا آخر اينجا، حالا بگذار. يعني ما مشكل داريم.
4- تربيت، يعني خروج از ظلمات
تربيت يعني خروج از بديها. از چه خارج شويم. تربيت يعني خروج از شرك به توحيد. خروج از تفرقه به وحدت. خروج از كدورت به صفا. خروج از گناه به تقوا. خروج از جهل به علم. خروج از بخل به بخشش. خروج از غفلت به توجه. در يك كلمه تربيت يعني خروج از ظلمات… («يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور») (بقره/257) اين تربيت است. ظلمات جهل، ظلمات تفرقه، ظلمات بخل، ظلمات شرك، خروج از تنگنظري و سعهي صدر اين معناي تربيت است.
بعد از اينكه معناي تربيت را شنيديد، اهميتش را بگويم. يك صلوات ختم كنيد.
در قرآن بيشترين كلمه دربارهي خدا («الله») است. («الله») را ميگويند: اسمي است كه همهي كمالات در آن است. مثل كلمه مايع، مايع كه گفتيد، همهي مايعات در آن است. يعني شير هم جزء مايعات است. آب هم جزء مايعات است. نميدانم شربت هم جزء مايعات است. يعني همه ديگر، جزء مايعات ميشود. گلاب هم جزء مايعات است. عرق كاسني، عرق بيدمشك، وقتي مايعات گفتيم، همه ميشود. چطور كلمهي مايع شامل همه ميشود؟بلا تشبيه، بلاتشبيه، كلمهي («الله») هم شامل همه ميشود، وقتي گفتي: («الله») رحمان هم هست. رحيم هم هست. صمد هم هست. حي و قيوم و خالق و باري و همهي كمالات هست.
5- خداوند، ربّ العالمين است
بعد از كلمهي («الله») كه بالاي هزار تا است، به نظرم كلمهي («رب») در قرآن 900 بار يا بيش از 900 بار آمده است. خدا مربّي است. اصل تربيت كار خداست و كار انبيا است. و اگر تربيت نباشد كل هستي از بين ميرود. قرآن بخوانم. قرآن ميفرمايد: («وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ») (مؤمنون/71) («وَ لَوِ») يعني اگر، («اتَّبَعَ») تبعيت، يعني پيروي كنيد. («وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ») اگر حق دنبال هواها برود، («لَفَسَدَتِ السَّماوات») (مؤمنون/71) آسمانها و زمين فاسد ميشود. («لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْض») يعني اگر تربيت نشود، انسان حق را كنار ميگذارد و دنبال («اهواء») ميرود. («اهواء») يعني هوا و هوس.
اگر حق را كنار بگذاريم. حق دنبال هوس برود، يعني ديگر حق نباشد. ببيند هوسها چه ميگويد. خوشم ميآيد. اين را دوست دارم. اين را خوشم ميآيد. نميخواهم درس بخوانم. ميخواهم درس بخوانم. اين غذا خيلي هم خوب است، ميخواهم بخورم. ميخواهم او را بزنم. ميخواهم خراب كنم. من ميخواهم مثل صدام سردار قادسيه شوم. ميخواهم قهرمان عرب شوم. خوب حالا به چه قيمت؟ عراق را خراب كند. ايران را خراب كند. كويت را خراب كند. چرا؟ چون سردار است. يك مملكت را آتش بزند. چه خبر است؟ من ميخواهم رييس شوم. آبروي همه را بريزد، بگويد: من ميخواهم به فلان پست برسم. اگر حق پيرو هوس باشد، («لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْض») اگر تربيت نباشد، كل هستي فاسد ميشود…
خود شما هم همينطور هستي. شما اگر يك سفرهاي بچيني، زحمت بكشي، سوپها، غذاها، مرباها، نميدانم سبزيها، لبنيّات، نان، يك سفرهي مجلل، اما دو آدم بيتربيت در اين مهماني باشد، آن دو آدم بيتربيت مهماني شما را به هم ميزند. ميرود از بالاي پشت بام برق را خاموش مي كند، همه به هم ميريزد. در تاريكي همه چيز را ميشكنند، غذا ميريزد. صاحبخانه خجالت ميكشد. يعني يك آدم بيتربيت كه برق را خاموش كند كافي است كه كل مهماني شما را به هم بزند. اصلاً يك آدم بيتربيت در جلسهي من بيايد، راست من بنشيند، چنين كند. اصلاً من ديگر نميتوانم حرف بزنم. بابا من دارم براي ميليونها حرف ميزنم. يك آدم بيتربيت ميآيد همه را بر هم ميزند. مسئلهي تربيت خيلي مسئلهي مهمي است. دنيا به علم توجه دارد. به تربيت توجه ندارد.
به چه دليل آمريكا در افغانستان ميآيد؟ به چه دليل آمريكا در عراق آمده است؟ به چه دليل آنجا را بمباران ميكنند؟ به چه دليل حق و ناحق ميكنند؟ بيتربيتيها، بيتربيتيهاي فردي نيست. حكومتها بيتربيت هستند. رييس جمهورها بيتربيت هستند. بنابراين مسئلهي تربيت مسئلهي مهمي است. يك الّا بگويم براي اينكه بالاخره در شرق، در غرب، در هر صنفي يك آدم با تربيت، چند تا آدم باتربيت پيدا ميشود. ولي الآن مشكل كرهي زمين مشكل انرژي هستهاي نيست. مثلاً ميگويد: چرا ايران انرژي هستهاي داشته باشد؟ اسرائيل داشته باشد، ايران نداشته باشد. خوب اين عدالت است كه او داشته باشد و ما نداشته باشيم؟ نه، من از ايران بدم ميآيد، ميخواهم ايران… ميگوييم: خوب ايرانيها خودشان، ميگويد: نميخواهم، خودشان هم بفهمند. ميگوييم: بابا خودش فهميد. ميگويد: نميخواهم بفهمد.
آنوقت حالا حضرت عباسي اين ماهوارهها، اينترنتها، اين سيديها، اين تبليغات، اين تلويزيونهاي غربي، اينها در راه تربيت ما است، يا در راه بيتربيتي ما است؟ يعني بچههاي ما را غيرتمند ميكنند يا معتاد؟ عياش ميكنند يا فعّال؟ فعال ميكنند يا منفعل؟ يعني كسي نيست اين را بفهمد. چون اگر نسل بيتربيت باشد، نه كار به خدا دارد. نه كار به پدر دارد. نه كار به استاد دارد. دانشجو از كنار استاد رد ميشود، سلام نميكند. ميگوييم: ايشان استاد شما نبود؟ ميگويد: چرا. اين ترم با او درس ندارم! اِ… چون اين ترم با او درس ندارد، سلامش نميكند. آخر اين شد تربيت. ما الآن هيچ مشكلي نداريم. مشكل نفت و دلار و اينها همه فرعي است. مشكل اصلي مشكل اين است كه علم و تكنولوژي و سواد و ماهواره و اينترنت پيشرفته است. هرچه اينها پيش ميرود، تربيت خوب پيش نرفته است. مشكل ما همين است.
6- نقش مشكلات و سختيها در تربيت انسان
ماه رمضان ماه اين است كه انسان يك خرده خودش را ارزيابي كند. اصلاً بلاها باعث تربيت ما است. ديروز قم بودم. يكي از رفقاي فاضل يك چيز قشنگي گفت. گفت: بلاها هم آدم را تربيت ميكند. ما چند رقم بلا داريم. بلاي… بلاهاي گازي، بلاهاي ترمزي، بلاهاي كارواشي، بلاهاي تعميري، بلاهاي اسقاطي، بعضي بلاها نقش گاز را دارند. يعني يك مصيبتي پيش ميآيد، طرف ميگويد: اِ…! نكند ما بميريم. كاري نكردهام. نه فقيري، نه خمسي، نه زكاتي، نمازهايمان را نخوانديم. بابا همينطور كه من يك سكته ناقص كردم، ممكن است هفتهي ديگر سكتهي… چطور برادر من مرد؟ دامادم مرد. برادر خانم من مرد. خواهرم مرد. اين مرگ و ميرها، باعث ميشود كه انسان ميگويد: پس من خودم را آماده كنم. خيلي بلاها آدم را به فكر واميدارد، آدم را راه مياندازد. اين بلاهاي گازي است.
بعضي بلاها ترمزي است. خيلي عياش است. سرمست، يك نوار گرفته، در ماشينش گذاشته است. اوه… تا چهل متري صدايش ميرود. به يك نوار بند است. يك موتور خريده است، چرخش را بالا ميكند. حالا دو تا مو دارد، اين مو را در صورتش ميريزد. يعني مشكل دارد. يا موهاي سرش را، يا موهاي روي گيسش را، يا ريشش را، اينقدر ريش ميخواهي چه كني؟ دستش به يك چيزي ميرسد، بد مستي ميكند. اينها يك بلا كه پيش ميآيد، جا ميخورد. ميگويد: اِ… پس بعضي بلاها آدم را وادار ميكند كه انسان خلافهايش را كنار بگذارد. بعضي بلاها وادار ميكند كه آدم كارهاي خوب را انجام بدهد. آن مشكلاتي كه پيش ميآيد، آدم تصميم ميگيرد كار خوب انجام دهد، گازي است. آن سختيهايي كه باعث ميشود انسان دست از فساد بردارد، ترمزي است.
بعضي بلاها كارواشي است. ميدهند ماشينها را شيلنگ ميگيرند. يك سري سختيها به آدم شيلنگ ميگيرد. ادم را اصلاح ميكند. اصلاح ميكند. مثل كارواش!
بعضي جاها آدم ميفهمد كه اين كار غلط است، بلا پيش ميآيد ميفهمد كه مثلاً اين كار… بمباران كه ميشوند، مثلاً ميگويند: سنگر بسازيد. زلزله كه پيش ميآيد، ميگويد: خانههاي ضد زلزله بسازيد. يعني يك سري بلاها باعث ميشود كه انسان در ساخت ماشين و ساخت خانه، تجديد نظر كند.
بعضي بلاها هم اسقاطي است. مثل قوم لوط كه زير و رو شد. بلا كه آمد رفتند كه رفتند كه رفتند. فرعون غرق شد كه رفت كه رفت. قارون در گل فرو رفت كه رفت كه رفت. بلاها نقش تربيتي دارد. همين روزهي ماه رمضان نقش تربيتي دارد. گرسنگي را بچش. بداني گرسنههاي مملكت چه مشكلي دارند. تشنگي را بچش. همهي كارها نشان دارد. روزه تنها عبادتي است كه پيدا نيست. آدم نماز ميخواند، پيدا است. حج ميرود، پيدا است. خمس ميدهد، بالاخره يكي پول ميگيرد، پيداست. جبهه ميرود، پيداست. تنها عبادتي كه پيدا نيست، روزه است. پيدا نيست. ميخواهد يك عبادتي انجام دهد كه پيدا نباشد. قرآن كتاب تربيت است. من راجع به قرآن صحبت خواهم كرد. در ابزار تربيت.
7- آفات و آسيبهاي دوري از تربيت
بسيار خوب، اگر انسان تربيت نداشته باشد، چه ميشود؟ مغز او («لا يَعْقِلُون») (بقره/171) فكر نميكند. واقعاً بعضي انسانها از حيوان پستتر هستند. حيوان ميخواهد يك علفي را بخورد، پوزش را ميزند، اگر علف مسموم باشد، نميخورد. ولي انسان هر فيلمي را ميبيند. چه فيلم مسموم، چه فيلم غير مسموم. قرآن گفته: بعضي انسانها از چهارپا بدتر هستند. چون چهارپايان هر علفي را نميخورند. ولي انسان هر سيگاري، هر فيلمي، هر رفيقي، هر حرفي، هر كتابي، هر جايي، هر مكاني ميرود. هر تلفني را جواب ميدهد. بابا انتخاب كن. اين تلفن مضر است. اين عكس مضر است. اين فيلم مضر است. اين تو را به هم ميزند. اين ضرر علمي براي تو دارد. وقتي كتاب دست تو است و داري مطالعه ميكني، چشمچراني ميكني. خوب چشم تو تربيت ندارد. هرچه ميخواهي ميبيني. آن دختر هم تربيت ندارد، فكر ميكند اينجا سالن عروسي است. با انواع آرايشها ميآيد. حالا يا دانشگاه، يا مدرسه، يا خيابان، چشم ما چشم چران است، آن دختر هم، آن خانم هم اين رقمي است. وقتي اين به او نگاه كرد، ولو كتاب دستت است. همينطور نگاهش ميكند و … اوه… (خنده حضار) دوباره يكي از اين طرف ميرود. باز چشمچراني! يك خرده نگاهش ميكند. كتاب دستت است، اما مطالعه نميكني. اين بيحجابي، و اين بدحجابي و اين چشمچراني به مخ تو ضرر زد.
اصلاً كاري به حلال و حرام هم نداريم. گيرم نگاه حلال، گيرم بيحجابي حلال! حلال هم باشد، ببينم آيا اين چشمچرانيها و اين ولنگ و واريها، اينها ضربهي علمي به دانشجو ميزند يا نه؟ اگر كسي عقلش را دوست دارد بايد خودش را نگه دارد. مسئولين هم يك برنامهريزي بكنند. اگر انسان تربيت نشده باشد، چشم دارد، («لا يُبْصِرُونَ») (بقره/17) قلب دارد («كَالْحِجارَة»)(بقره/74) اينها كه ميگويم، همه قرآن است. («كَالْحِجارَة») عربيهايش قرآن است. («لا يَعْقِلُون») عقل دارد، از عقلش استفاده نميكند. چشم دارد، حق را نميبيند. قلب دارد، قساوت دارد. شكمش («كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ») (محمد/12) ميخورد! از كجاست و از چيست؟
علم دارد، قرآن ميگويد: علمي كه مفيد نباشد، مثل الاغي است كه كتاب بار كند. («كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً») (جمعه/5) دانشمندي كه علمش او را به جايي نرساند، نه به مدرك، به انسانيت نرساندش، ميگويد: («كَمَثَلِ الْحِمارِ») مثل الاغ است. («يَحْمِلُ أَسْفاراً») كه كتاب بار كرده است. كار ميكند، اما طغيان، كارهايش همه تجاوز است. عمر دارد، اما («إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ») (عصر/2) عمرش را هدر ميدهد. اميد دارد ولي اميدش اين است كه قارون شود. («يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما») (قصص/79) كاش ما هم مثل قارون بوديم. كي شود چنين ماشيني، كي شود چنين خانهاي؟ كي شود، مثل من كه من مثل او اينقدر خدمت كنم. خوشا به حال او! نميگويد: چه وقت ميشود خدمت كنم؟ چه وقت ميشود سواد من بيشتر شود؟ ميگويد: چه وقت ميشود خانه و ماشينم به او برسد؟ دلخوشي است، به مدركش دلخوش دارد. اينهايي كه به مدركشان دلخوش دارند، ميگويد: فارغالتحصيل شدم، قرآن ميگويد: «ِفَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم» (غافر/83) آيهي قرآن است. («فَرِحُوا») شاد هستند «ِبما عِنْدَهُمْ» به يك مدرك دلش خوش است. ميگويد: فارغالتحصيل شدم.
خدا در قرآن به پيغمبر ميگويد: فارغالتحصيل نيستي. («وَ قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً») (طه/114) تابستان است، مدرسه و دانشگاه تعطيل است. خود شما نميتواني مطالعه كني؟ انسان هيچوقت از تحصيل فارغ نيست. به خصوص مناطقي كه هوايش خنك است، مثل آذربايجان غربي، شرقي، اهواز، همدان، نميدانم سنندج، دماوند، خيلي از روستاها و شهرهايي كه هوايش خنك است، اينها بايد تحصيل كردهها بيشتر مطالعه كنند. خوب اگر بنا باشد، تحصيل كردههاي قم و اراك يكطور باشد. خوب پس هواي خوب اراك شكرش چيست؟ به شكرانهي اينكه اينجا هوايش تابستان خنكتر از قم است، پس بايد تحصيل كردههايش مطالعه بيشتري بكنند. اگر بنا باشد، همدان و بندرعباس يكطور باشد. بوشهر و ملاير يكطور باشد. به هر حال به اين قانع نشويم. انسان منهاي تربيت اينگونه است. پرواز نكند براي بمباران. كنفرانس دارد براي توطئه. انگور ميكارد براي شراب. عقل دارد براي حيله. ثروت دارد براي عياشي. قدرت دارد براي ظلم. علم دارد براي خودنمايي. اين انسان منهاي تربيت است.
خدايا به ما توفيق آنگونه تربيتي كه ما را به تو نزديك كند، مرحمت بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- كدام نام خداوند بر تربیت هستی و انسان دلالت دارد؟ 1) الله 2 ) ربّ 3) رحمن 2- آیه 56 سورهی ذاریات كمال نهایی انسان را در چه میداند؟ 1) تحصیل علم و دانش 2) خدمت به محرومان 3) بندگی خدا 3- نیاز امروز جامعه بشری چیست؟ 1) رشد صنعت و تكنولوژی 2) رشد اخلاق و تربیت 3) رشد سرمایه و ثروت 4- بر اساس قرآن، پیروی حق از هواهای نفسانی چه آسیبی را به دنبال دارد؟ 1) فساد زمین و آسمانها 2)هلاكت مفسدان و مجرمان 3) هلاكت اهل ایمان 5- چه چیزی به انسان ارزش میدهد؟ 1) فطرت 2) تربیت 3) عقل
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 531