نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 567
موضوع: آثار ايمان در دنيا
تاريخ پخش: 07/04/86
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بينندگان عزيز بحث را در هفتم تير 86 ميشنوند، کمي راجع به هفتاد و دو تن شهداي حزب جمهوري و به خصوص شهيد مظلوم آيت الله دکتر بهشتي صحبت خواهم کرد ولي بحثمان چون درسهايي از قرآن است، از اصل بحث عدول نکنيم. ايمان آثاري در آخرت دارد که بهشت و رضوان خدا است که ميگذريم وفقط اشاره به برکات ايمان در دنيا داشته باشيم.
1- نزول برکات الهي در گرو ايمان و تقوا
1) نزول برکات: قرآن ميفرمايد: («وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى») آيه نود و شش سوره اعراف ميفرمايد: اگر اهل قريهها ايمان داشته باشند و تقوا داشته باشند («لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض»)
خوب کلمه («لو» )مال جايي است که نميشود، مثل اينکه آدم ميگويد اگر عمه من مرد بود عمو بود ولي هيچ وقت عمه زن مرد نميشود. مردم همه ايمان نميآورند، ولي اگر ايمان آورند. و تقوا داشته باشند برکات نازل ميشود. اينکه ميگويند وقتي حضرت مهدي (ع) ظهور کند زمين برکاتش چهل برابر ميشود، اين به خاطر اينکه اگر ظهور کند مردم معجزه هايش را ميبينند و برکاتش را ميبينند عدالت را ميبينند. («يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً») (نصر/2) فوج فوج رفته رفته ايمان ميآورند. ايمان که آوردند دنبال ايمان برکات هم هست. روايات زيادي داريم که اگر مردم زکات ندهند باران کم ميشود. منتهي اين را من يک وقتي من در پاسخ به سوالي گفتم. يک کسي گفت ما کشورهايي داريم که باران ميآيد ايمان هم ندارند پس آنها چي؟ شما ميگوييد اگر از ايمان برکات ميآيد من کشوري سراغ دارم که ايمان ندارد برکات هم هست.
در قرآن سه رقم آيه داريم قبلاً جوابش را داده ام، ولي خوب حالا پاي تلويزيون همه مردم در يک آن نيستند. چون اين دفعه سوم من هفت سال تو تلويزيون هستيم نميتوانيم بگوييم که يک چيزي را شانزده سال پيش گفته ايم يا هفت سال پيش گفته ايم.
2- تسريع يا تأخير خداوند در کيفرهاي دنيوي
در قرآن سه رقم آيه داريم 1- سيليهاي فوري 2- سيليهاي دير 3 – سيليهاي ديرتر. مردم اگر ايمان داشته باشند و خلاف کنند و خلافکار باشند فوري سيلي ميخورند ببينيد مثالي که زدم يادم هست که مثالم چه بود گفتم اگر قطره چايي به عينک بچکد فوري پاک ميکنيد ولي اگر قطره ي چاي به لباس چکيد ديگر روبروي مردم دستمال کاغذي را برنمي داريد و اينچنين کنيد ميگوييد ميروم خانه شستشو ميدهم ميشود، اما اگر قطره ي چاي به فرش چکيد اصلاً بعداً هم کاري به آن نداريد ميگويند شب عيد که ميخواهم فرشها را بشوييم اصلا آخر آخر. اگر جاني باشند خيانتکار باشند وخلاف کنند اصلا ميگذاريم براي بعد بعد. پس قطره ي چاي به عينک فوري، به لباس بعد، به قالي آخر سال. خود شما اين کار را ميکنيد. سه تا آيه داريم يک آيه فوري، آيه فوري اين است («وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِير») (شورى/30) يعني بادست خودت يک خلافي کردي چون خوب بودي حالت را گرفت. آيهاي که بعداً قرآن ميگويد: («وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً») (كهف/59) موعدا يعني وعده يک موعدي برايش ميگذاريم عجله نميکنيم موعد دارد باشد براي بعد. آيهاي که ميگويد بعد بعد هيچکاري با او نداريم آيه اش اين است («إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا») (آلعمران/178) يعني فرصت کامل ميدهم تا خوب پيمانش پر شود. شاگرد خوب تا خلاف کرد دبير ميگويد آقا از تو توقع نداشتم شاگرد بد را تو امتحانها تذکر ميدهد. آن کسي که اصلا سر کلاس بازيگوش است از روز اول رذل است معلم ميگويد حالا اعصابمان را ناراحت نميکنم باشد آخر سال يک صفربه او ميدهم قد در قوري. پس ببينيد شاگرد خوب را فوري گوشمالي ميدهند شاگرد بد را گاهي تنبيهش ميکنند تذکرش ميدهند آنهايي که اصلش ديگر قابل هدايت نيستند ميگويد باشد تا بعد که ديگه پيمانش پر شود. دادگاهها همينطور است اگر يک کارمندي خوب بود يک خلاف کرد فقط به او تذکر ميدهند اگر يک خورده خلافش پررنگ بود تذکر کتبي به او ميدهند و اگر يک آدم جاسوسي بود وزارت اطلاعات دنبالش ميرود ببيند تا آخر به چي ميرسد. و فوري بخاطر يک مقدار ترياک نميگيرندش ميگويد: بگذار ببينيم اين آدم ترياکي چگونه است. اين معلوم ميشود يک کاميونهايي رد و بدل ميکنند اصلاً ممکن است کاميون سرويس رد و بدل بکند و اصلاً وزارت اطلاعات کاري، يا نيروي انتظامات کاري نداشته باشد، چون ميخواهد در يک جاي حساسي مچ بگيرد. قطره ي چايي فوري، لباس بعداً، قالي آخر سال. («وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ») (شوري/30) («وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً» «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْما») (آلعمران/178) منتهي هر چي آخر باشد خطرش بيشتر است خدا کند هر کي ميخواهد سيلي بخورد تو همين دنيا سيلي بخورد که حواسش جمع بشود و توبه بکند. اگر فوري باشد دستمال کاغذي اگر يک خورده عقب بيفتيم مثل لباس مشت ومال ميدهند در ماشين لباسشويي، اما اگر کاريش نداشته باشند معلوم ميشود با دست بيل ميرويم سراغش چون قالي را با دست بيل ميشورند يعني قالي را دمر ميکنند با مشت و پا، يعني هر چي به عقب بيفتد کيفرش بيشتر است بيشتر و سخت تر ميشود. اين يک.
3- هر ثروتي برکت نميآورد
دوم اينکه قرآن راجع به افراد پولدار ميگويد: بعضي پولدارها آدمهاي فاسدياند اما اينکه پولش را ميدهيم، برکت به او نميدهيم. قرآن ميگويد به مومنين برکات ميدهيم ولي به فاسقين اموال ميدهيم نگفته برکت ميدهيم يعني ممکن است کسي مال داشته باشد اما از مالش خير نبيند. آدم هست روي موکت است کلي آدم ميآيند خانه شان ميروند افطاري ميخورند روضه ميخوانند، جشن، عزا، مهماني، فلان صله رحم. آدم است در اتاق هايش قالي ابريشمي است سال ميآيد و ميرود يک گرسنه روي قالي هايش سير نميشود. يک آدم با دوچرخه قراضه ممکن است مرتب نماز جمعه برود يک آدم با بنز با بالاترين ماشين ممکن است سال ميآيد و ميرود يک نماز جمعه نميرود. فرق ميکند بين مال و برکت مال. فرق ميکند بين طول عمر و برکت عمر گاهي انسان عمرش طولاني است اما از اين عمر طولاني برکت… حاج احمد آقا ميگفت امام 200تا کتاب بيشتر نداشت اما هم مرجع شد هم رهبر انقلاب.
گاهي ممکن است انسان چند هزار کتاب داشته باشد اما سواد نداشته باشد خيلي خانهها مهرشان کوچک است نمازهاي با حالي ميخوانند خيلي خانهها مهرشان و سجاده شان قد يک بقچه حمام است ولي نمازشان خوانده نشده. برکت خيلي داشتند اين يک.
4- امنيت و آرامش در پرتو ايمان به خدا
2) مساله دوم ايمان آرامش قرآن ميگويد کساني که ايمان دارند («وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمْ الْأَمْنُ»)(انعام/82) اگر مومن آرام من با دلي آرام و نفسي مطمئن، مومن آرام ميگويد من با خدا معامله کردم براي خدا سلام کردم حالا جواب داد داد نداد نداد براي خدا رفتم ديدنش براي خدا به او تلفن کردم اصلاً براي خدا رفتم بازديد آمد يا نيامد مهم نيست او به من محلي گذاشت يا محل نگذاشت اصلا با کسي معامله نميکند چون او نيامده پس من هم نروم او کادو نياورده پس من هم نبرم مريض شدم عيادتم نيامد پس حالا که مريض شد عيادتش نروم. با کسي معامله نميکند. مسلمان مريض است من ميروم عيادتش چه او بيايد چه نيايد چه آمده باشد چه نيامده باشد من براي بچه هايش کادو آوردم او براي بچههاي من کادو نياورد بابا ول کن معامله نکن آدم مومن با خدا معامله ميکند. آدمهايي که از خدا جدا ميشوند هي محاسبه ميکنند من براي او قند دو کيلويي بردم او براي من قند يک کيلو و نيم آورد من براي او نيم سکه بردم او براي من ربع سکه آورد آدمهايي که با خدا نيستند دائماً دارند هي مثل شطرنج بازها هي فکر ميکنند کجا خوب شد کجا بد شد کجا خوب شد کجا بد شد ولي آدمي که با خدا معامله ميکند ميگويد من چه کار دارم براي خدا کمکش کردم حالا او قدرداني بکند نکند کار با کسي ندارد ولي خيالش راحت است چون با يک نفر سرو کار دارد. ببين يک آشپزي که يک غذا ميپزد خيالش راحت است با آرامش در آشپزخانه غذا ميپزد اما اگر سي و دوتا مهمان داشت و هر مهماني هم يک غذا خواست اين آشپز در آشپزخانه گيج ميشود يکي سرخ کردني ميخواهد يکي بي نمک ميخواهد يکي با نمک ميخواهد. اين آشپزي که ميخواهد چند نفر را غذا بدهد گيج ميشود اگر آدم خواسته باشد همه ي مردم را راضي کند گيج ميشود من در تلويزيون چه بگويم که همه خوششان بيايد هرچه بگويم يک عده ناراحت ميشوند خدا که رفت آدم مردم را نميتواند راضي کند اما اگر خدا آمد ديگر چه فرق ميکند من با خدا معامله کردم امن يک آرامشي دارد.
5- عدم سلطه شيطان بر مؤمنان
3) شيطان کار با مؤمنين ندارد هر وقت خواستيد بدانيد شما مومن هستيد يا ايمانتان لق است، هر وقت شيطان کارتان نداشت معلوم ميشود به درجه ايمان رسيدهايد چون شيطان گفت که («إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا») (نحل/99) من حريف مومنين درجه ي يک نميشوم آنهايي که اهل اللهاند شيطان نميتواند حريفشان شود. بله هولشان ميدهد اما در روحشان نفوذ نميکند ولي خوب هولشان ميدهد ببينيد شيطان چهار رقم برخورد ميکند. برخورد شيطان با انبياء در حد القاست («أَلْقَى الشَّيْطانُ»)(حج/52) مثل کسي که نميتواند برود نزديک ماشين، مثلا کسي را ميخواهي ناراحت کني ولي دورش پليس است نميتواني بروي نزديک ماشين از آنطرف گوجه پرت ميکني به ماشينش پرتقال پوسته پرت ميکني به ماشينش چون نميتواني بروي ترورش کني بالاخره بايد سنگي گوجهاي پرت بکني. شيطان نسبت به انبياء، قرآن ميگويد: («أَلْقَى الشَّيْطَانُ») (حج/52) القا پرتاب ميکند اين براي انبياء اما در انبيا ء نفوذ نميکنند اما يک چيزي پرت ميکند به او. نسبت به مومنين قرآن ميگويد («مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنْ الشَّيْطَانِ») (اعراف/201) مسّ يعني تماس ميگيرد با مومنين تماس ميگيرد يعني بغلشان يک تنه ميزند اما نميتواند برود تو. نسبت به آدمهاي عادي افراد عادي شيطان ميرود فرو («الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ») (ناس/5) في يعني در ميرود تو. نسبت به آدمهاي فاسق تو که هست ديگر بيرون هم نميآيد ميرود همانجا ميايستد قرآن ميگويد: («فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ») (زخرف/36) قرين يعني همنشين است همه ي اينها آيه قرآن است اين يک آيه بود، يک آيه ديگر قرآن ميگويد که(« إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ») (نحل/99) نسبت به مومنين سلطان نيست سلطنت ندارد وسوسشان ميکند گولشان ميزند ولي بالاخره («مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطان») (اعراف/201) وقتي شيطان دوره گرد ميآيد طايف يعني دوره گرد شيطانهاي دوره گرد يک هولش ميدهند اما متذکر ميشوند آخ اين حرف غيبت بود استغفرالله ربي واتوب اليه اين حرف دروغ بود استغفرالله ربي واتوب اليه ميگويد خدايا من را ببخش متذکر ميشود. افراد فاسق هم اصلاً ميروند فرو («الَّذي يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النَّاسِ») (ناس/5) آنهايي که خيلي بدند اصلا («فَهُوَ لَهُ قَرينٌ») (زخرف/36) اصلا شيطان ميشود. اصلا فکر شيطاني نگاهها شيطاني حرفها شيطاني است يعني مثل انگوري که هر جاش را سوراخ کنيد آب انگورش در ميآيد تمام وجودش ميشود شيطان اصلاً يک حرف براي خدا نميزندتمام هدفها هدفهاي شيطان است.
فايده اول برکات، دوم آرامش، سوم آدمهاي مومن اميد دارند قرآن يک آيه دارد ميگويد شما در جبهه تير خورديد دشمنان شما هم تير خوردند. شما مجروح شديد دشمنان شما مجروح شدند شما کشته داديد آنها هم کشته دادند منتهي شما يک چيزي داريد که آنها ندارند («تَرْجُونَ مِنْ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ») (نساء/104) شما يک اميد داريد که آنها ندارند بعثيها به ما حمله کردند طرفداران صدام به ما حمله کرد ما نرفتيم دفاع کرديم هم از منطقه شما شهيد شد هم از منطقه آنها شهيد شد منتهي شما خدا داريد آنها ندارند شما ميگوييد فرمان يک مجتهد عادل آنها ميگويند فرمان يک جنايتکار ظالم مردم به شاه ميگفتند بله قربان بله قربان به شاه ميگفتند به امام مقام معظم رهبري هم ميگفتند بله قربان هر دو ميگفتند بله قربان منتهي از شاه ميترسيدند امام را دوستش دارند بله قربان داريم تا بله قربان از ترس يا بله قربان از محبت. بله قربان به فاسق يا به عادل بله قربان به کسي که هدفش راضي کردن آمريکا است يا کسي که هدفش راضي کردن خداست بله قربانها به چه کسي فرق ميکند. قرآن ميخوانم («وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ») (اعراف/128) افراد با تقوا عاقبت دارند («الْعَاقِبَةُ لاهل التقوي») اينها وعدههاي خداست خدا وعده داده («وَمَنْ أَصْدَقُ مِنْ اللَّهِ حَدِيثًا»)(نساء/87) خدا وعده داده کي بهتر از خدا وعده هاش صادق تر(«وَلَقَدْ صَدَقَكُمْ اللَّهُ») (آلعمران/152) خدا وعده داده به وعده هاش وفا ميکند. خدا وعده داده اگر شما تقوا داشته باشيد حجابتان را حفظ کنيد زبان حفظ کنيد دينتان را حفظ کنيد کشورتان را حفظ کنيد عفتتان را حفظ کنيد چشمتان را حفظ کنيد عاقبت با شماست بالاخره در داماد ميگويند اين جوان چشمش پاک است اين جوان سالم با مهريه کم دختر ميدهند ميگويند والله ما اطمينان به اين جوان نداريم اين جوان هرزه است اين هزار تا سکه از او بگير ممکن در بره ميبيني يک جوان پاک با ده سکه دختر به او دادند جوان ناپاک را سيصد سکه چهارميخش ميکنند به جوان پاک همه به او نسيه ميدهند به جوان ناپاک همه از او ميترسند تو همين دنيا هم همين طور است خود آدمهاي فاسد اگر ناموسي داشته باشند بروند دخترشان را به چه کسي ميسپارند ميگويند بسپار. به فلاني فلاني آدم پاکي با اينکه خودش آدم ناپاک اگر خواست ناموسش را به کسي بسپارد دنبال آدم پاک ميگردد خوبي را بدها هم دوست دارند بدها هم خوبي را دوست دارند گاهي يک ماشين بر ميدارند چند تا دوست يک خانه را ميچاپند ميدزدند بعد ميگويند ببين بيا عادلانه تقسيم کنيم يعني با اينکه اين همه کارش ظلم آخر خط ميگويد بيا عادلانه تقسيم کنيم آن هم عدالت را دوست دارد او هم که فحش خواهر ميدهد فحش مادر ميدهد ميگوييم آقا جان بد است، زشت است اين کلمه از دهن شما زشت است. ميگويد: آقا حقش است ميگويد حق يعني اون هم حق را قبول دارد منتهي فکر ميکند حق همين فحش است حق را همه قبول دارند حتي آنهايي که نا حق ميگويند پاکي را قبول دارد آدم هرزهاي است وقتي ميخواهد دختر بگيرد ميگويد به مادرش ببين برو يک دختر پاک پيدا کن تو خودت چه چيزيت پاک است سر تا پاي او ناپاک است اما ته دلش سراغ يک همسر پاک ميگردد. پاکي را دوست دارند («وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى») (طه/132)
6- توفيق و هدايت ويژه الهي براي اهل ايمان
خروج از ظلمات يکي از امتيازات ايمان و برکات آن است. آدم مومن در بن بست نميماند («يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِم» )(يونس/9) خيلي آيه قشنگي است يهديهم يعني خدا هدايت ميکند اينها را پروردگار اينها را هدايت ميکند بايمانهم به خاطر اينکه ايمان دارند اينها را از بن بست بيرون ميآورد به درد چه کنم مبتلا نميشود از برکاتش است. به آدم مومن بالاخره اگر رگبار تهمت هم بزنند بعد ميفهمند که حق با اوست. چه قدر بهشتي را لطمه زدند ولي بالاخره آخرش معلوم شد که بهشتي پاک است بني صدر جنايتکار اين آيه قرآن است («إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنْ الَّذِينَ آمَنُوا») (حج/38) اين آيه قرآن است اين آيهها را حفظ کنيد دوتا کلمه بيشتر نيست اصلا هر کس فارسي بلد است اينها را ميفهمد بعضي آيههاي قرآني به قدري آسان است که هر کس پنج شش کلاس درس داشته باشد ميفهمد.
«إِنَّ اللَّهَ» بدرستي خدا «(يُدَافِعُ» )دفاع ميکند (« عَنْ الَّذِينَ آمَنُوا» )خدا از آمنوها دفاع ميکند چقدر براي امام حسين حرف زدهاند چقدر اصلا مگر گفتهاند علي نماز ميخواند علي تو مسجد چيز شده مگر علي نماز ميخوانده آنقدر در شام تبليغات کردند که گفتند علي نماز نميخوانده ولي بالاخره علي نماز خوان است يا عمروعاص حسين گفتند خروج کرده بالاخره امام حسين(ع) برنده شد.
7- ياد شهداي هفتاد و دو تن و مرحوم دکتر بهشتي
در طول تاريخ هميشه حق پيروز است يکي از برکات ايمان اين است خدا وعده داده («إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنْ الَّذِينَ آمَنُوا» )(حج/38) هفتادودوتن را شهيد کردند هفتادودوتن الذين آمنوا بودند وقتي هفتادودوتن شهيد شد تا مدتي کسي تسليت به مسئولين کشور نگفت گفتند کشوررفت چون هم قوه مقننه در آن بود نماينده گان مجلس هم قوه ي مجريه در آن بود وزيرها معاونهاي وزيرهم قوه ي قضاييه در آن بود گفتند ديگر مملکت رفت ولي خدا مملکت را نگه داشت («إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنْ الَّذِينَ آمَنُوا») (حج/38) من خدمت دکتر بهشتي بودم از چند کشور آمده بودند با ايشان صحبت کنند ايشان به چند زبان وارد بود هم آلماني چون چند سال آلمان بود تسلط داشت هم انگليسي هم عربي فارسي هم که زبان مادري اش بود اين چهار زبان را مسلط بود با افراد مختلف صحبت ميکرد يک مرتبه صداي اذان بلند شد پاشد يک حصير انداخت گفت الله اکبر همه خبرنگارها هم نشسته بودند. حاج احمد آقا هم ميگفت امام هم اينطور بود روزي که شاه فرار کرد چند صد خبرنگار از دنيا آمدند با امام صحبت ميکردند وسط سخنراني به احمد آقا گفت احمد ظهر شد گفتم آقا ظهر الان است گفتم الان ظهر است اصلا امام با اين چند صد خبر نگار خداحافظي نکرد با اين که روز فرار شاه سخنان امام را بعضي کشورها مستقيم پخش ميکردند گفتند آقا شما داريد با کره ي زمين صحبت ميکنيد فرمود ولش کن نماز اين نماز اول وقت دکتر بهشتي را من بودم در جلسهيک روز دکتر بهشتي گفت من با تو کار دارم زنگ زد آمد خانه ي من ايشان تهران بود قبل از انقلاب ايشان تهران بود من طلبه ي قم بودم گفت پنجاه وپنج دقيقه با شما کار دارم گفتم حالا بگوييد شصت دقيقه. گفت: نه. بعد ميخواهم بروم خانه ي شهيد حقاني امام جمعه بندر عباس که شهيد شد حساب کردم بين خانه ما تا خانه ي ايشان پنج دقيقه راه است پنجاه وپنج دقيقه خانه ي شما هستم منتهي کسي ديگر هم خانه ات نباشد ميخواهم تنها باشي آمد منزل ما. گفت تو يک خوبي داري يک بدي آمدم از خوبي ات تشکر کنم نسبت به بدي ات به تو هشدار بدهم. گفتم خيلي ممنون خوبي ما چي است گفت خوبي تو اين است در معلمي قوي هستي چون من خودم در دبيرستان و دانشگاه تدريس کردم تو در معلمي معلم قوي هستي من اين معلمي تو را تبريک ميگويم خطري که براي تو پيش ميآيد ميترسم تخته سياه را رها کني بروي سراغ پول. اين ايام محرم و عاشورا اين حسينيهها روضه ميخوانند دهگي دوتا هم پاکت پول بدهند به تو دهنت پراز آب بشود ديگر بچه و تخته سياه و گچ را رها کني بروي براي پيرمردها روضه بخواني چه خبر است پول دارند بروي براي تاجرها روضه بخواني نه اينکه روضه براي تاجرها بد است ميگفت تو که ميتواني معلم باشي آن کار را نکن ولي حالا کسي نميتواند معلم باشد آن هم حالا خيلي کار مقدسيه حالا خرجي شما چقدر است خوب زمان شاه بود گفتم خرجيام ماهي انقدر است گفت من ماه به ماه پول براي شما ميفرستم که شما از نظر زندگي تامين بشويد و سراغ هيئتها نروي همين تخته سياه و بچه ها. هيچ رنگ منطقهاي هم به خود نگير هر جاي ايران دعوتت کردند برو نگو من براي محله ي پايين هستم يا براي محله ي بالا گفتم چشم بعد که قبول کردم گفتم حاج آقا ببخشيد اين پول چه پولي است گفت پول سهم امام است گفتم سهم امام بايد با احتياط خرج کرد من هم ميترسم احتياط نداشته باشم ببين من الان خانه ام، وضعم خوب است سهم امام را بايد با دقت خرج کرد من آن دقت تقواي لازم ميترسم نداشته باشم ببين حالا که از تهران آمدي خانه ي من دلت ميسوزد که من دست از تخته ي سياه بردارم به شما قول شرف ميدهم که تا آخر عمر دست از تخته سياه بر ندارم افراد تاجري که افراد نابغهاي را تشخيص ميدهند در دانشگاه يا در حوزه اينها را آزاد کنند که اينها بروند کارهاي مهمي را بکنند. و بهشتي اين کار را نسبت به بنده کرد منتهي من نابغه نبودم يک طلبه عادي بودم ولي من را قلاب کرد از آنجا آورد اينجا وصل کرد همه هفتاد و دو تن همين طور هستند ولي وقت ندارم از آنها بگويم.
خدايا کساني که هفتاد دو تن را شهيد کردند به بدترين سرنوشت خودشان و يارانشان را مبتلا بفرما. روز به روز چهره نفاق رسواتر ميشود ما ديديم شاه صدام بني صدر منافقين خدايا اين آمريکا و اسرائيل را ذلّتشان را با چشم خودمان ببينيم. روز به روز به اسلام عزت بيشتري عنايت بفرما. نثار روح همه شهدا بخصوص هفتاد و دو تن يک صلوات ديگر بفرستيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 567