نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 573
1- حيات ويژهي شهيدان در عالم برزخ 2- هرچه اخلاص بيشتر، پاداش بيشتر 3- آخرين سخن امام حسين(عليهالسلام) با يارانش 4- دوري از اضطراب و رسيدن به آرامش، در سايهي اخلاص 5- كفايت امور دنيا و آخرت افراد مخلص 6- بيارزش بودن دنيا در نزد افراد مخلص 7- نقش مخالفان امام علي(عليهالسلام) در ماجراي كربلا 8- نقش متخصصان در حفظ نظامهاي طاغوتي
موضوع: آثار و بركات اخلاص
تاريخ پخش: 17/09/90
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثمان بحث اخلاص بود. بينندهها بعد از عاشوراي سال 90 گوش ميدهند. چند جلسه راجع به اخلاص صحبت كرديم كه آدم هدفش از كارها چيست؟ ما معتقد به هدف هستيم. يعني لاشهي كار را نميبينيم. فيزيك كار، لاشهي كار، بلكه نيت كار را ميبينيم. شما كه ميخواهي هندوانه بخري، هيكل هندوانه را نميبيني. ميخواهي ببيني اين هندوانه رسيده است يا نارس؟ لاشهي خربزه را نميبيني، ميخواهي مزهاش را ببيني. گاهي وقتها لاشه بزرگ است. مثل بعضي از ميوهها، سيب بزرگ است، پرتقال بزرگ است ولي آب ندارد. لاشه مهم نيست آن… گاهي وقت ها لامپ بزرگ است، اما سيمش سوخته است، به سرپيچ ميزني با اينكه لامپ بزرگ است، روشن نميشود. گاهي لامپ كوچك است، اما همين لامپ كوچك سيم دارد. ولذا به برق وصل ميكني روشن ميشود.
كسي از من پرسيد چند سفر به مكه رفتي؟ گفتم: شما بگو روشن شدي يا نه؟ ممكن است كسي صد بار مكه برود روشن نشود مثل لامپ سوخته. هي به سرپيچ ميزنند روشن نميشود. ممكن است كسي سفر اولش باشد، روشن شود. كار اگر كم باشد خالص باشد قبول ميشود.
1- حيات ويژهي شهيدان در عالم برزخ
اثر اخلاص چند تا را گفتيم. بركات اخلاص و اثر اخلاص. يكي اثر اخلاص در برزخ است. قرآن ميفرمايد:(«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ» )(آلعمران/169) حالا چون بعد از عاشورا بحث را گوش ميدهيد، فكر نكنيد آنهايي كه شهيد شدند، مردهاند. («بَلْ أَحْياءٌ») منتهي اين («حي») را ممكن است بعضي فكر كنند نامش به نيكي بردن است.
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز *** مرده آن است كه نامش به نكويي نبرند
اين برداشت سعدي است كه البته نام خوب هم مهم است. يك ارزش است. حضرت ابراهيم از خداوند خواست كه نامش را به نيكي ببرند. موضوع بحث: ادامهي بحث اخلاص.
1- شمارههاي زيادي داشتيم. ميگوييم كه اثر اخلاص بعد از مرگ. («وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا») كساني كه («قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ»)، («في سَبيلِ اللَّهِ») يعني اخلاص. («وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياء»)، («أَحْياءٌ») نه اينكه يك خيابان به اسمش ميكنيم، نامش به نيكي كه سعدي گفته است. («يُرْزَقُونَ») اصلاً رزق داده ميشود. در يك آيهي ديگر ميگويد: («يُرزَقون») جاي ديگر ميگويد: («يَسْتَبْشِرُون») (آلعمران/170) در جاي ديگر، يعني به هم خوش و بش ميكنند، («فَرِحين»)(آلعمران/170) فرح، شاد هستند.
نام نيكو بله، ممكن است بنده بميرم، دو تا كوچه را هم به اسم من بكنند. اما كوچه كه رزق نيست. كوچه كه گپ زدن نيست. كوچه را به اسم من كنند كه شادي ندارد. وارثها خوشحال ميشوند كه بله اين كوچه به اسم پدربزرگ ما است. نه، ميگويد: خود شهيد شاد است. شما صد تا كوچه هم به اسم يك كسي بكني آن طرف شاد نميشود. فاميلهايش خوشحال ميشوند. ميگويند: خوب مردم قدرداني كردند. («أَحْياءٌ»)،(«يُرْزَقُونَ»)،(«يَسْتَبْشِرُون»)،(«فَرِحين» )به همين خاطر ما به امام حسين سلام ميدهيم. امام حسين صدا را ميشنود. زنده است. يك سلام به امام حسين بدهيم. «السلام عليك يا ابا عبدالله، السلام عليك و رحمة الله و بركاته»
اين وهابيهاي احمق، امام در عمرش به احدي نگفت: احمق، به وهابيها گفت: احمق! ميگويند: سلامي كه شما ميكنيد به مرده است. چرا ميگوييد: «السلام عليك يا رسول الله»؟ ميگوييم: اگر مرده است، پس چرا خدا سلام ميكند؟! («سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ» )(صافات/79) آيهي قرآن است. خدا به نوح سلام ميكند. به خدا بگوييد: براي چه به نوح سلام ميكني مرد تمام شد رفت! («سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ») (صافات/120) آيه قرآن است. («سَلامٌ عَلى إِبْراهيمَ» )(صافات/109) آيه قرآن است. اول كسي كه زيارتنامه ميخواند و سلام ميكند خداست. سلام كردن به زنده است. منتهي به شرطي زنده هستند كه («قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ») در راه خدا باشد.
2- هرچه اخلاص بيشتر، پاداش بيشتر
منتهي مسألهي اخلاص مشكل است، خيلي مشكل است. واقعاً مشكل است. هرچه اخلاص بيشتر باشد پاداش بيشتر است. چون بحث را بعد از عاشورا عزيزان ما پاي تلويزيون ميبينند، يك خاطره برايتان بگويم.
در كربلا سه چهار فرسخي يك منطقهاي است به نام طويريج. من يك مدت كمي طلبهي نجف بودم، يكي دو تا عاشورا من كربلا بودم. ديدم كه همه ميروند استقبال هيأت طويريج. گفتم: چيه؟ گفتند: اين هيأت ريشه دارد. من خودم با همين دو تا چشم ديدم مجتهديني كه عمامهشان را برميدارند، مجتهد پيرمرد، عمامهاش را برميدارد، پابرهنه ميشود، پيراهنش را هم دكمههايش را باز ميكند، به سرش ميزند و عقب هيأت ميرود. از آنهايي كه الآن به خوبي يادم است، آيتالله شهيد محراب آيت الله مدني است. لخت ميشد و سينه ميزد. گفتم: مگر اين چه هيأتي است كه آيتاللهها لخت ميشوند سينه ميزنند. گفتند: اينها مخلص هستند. گفتيم: مثلاً از كجا اخلاصش را فهميديد؟ دنگ و فنگ ندارد. هيچ شرطي نميكند.
يك خاطره من از يك زن مخلصه سراغ دارم. يا نگفتم بشنويد خيلي مهم است يا اگر هم گفتم دو بار بشنويد. پيرزني است وقتي ميخواهد بخوابد دو ركعت نماز ميخواند و ميخوابد. به او گفتند: اين دو ركعت نماز چه نمازي است؟ نماز شب يازده ركعت است. پنج تا دو ركعتي، يك يك ركعتي. اين دو ركعت چيست كه ميخواني و ميخوابي؟ گفت: نميدانم، فقط ميدانم امروز روز خدا بوده يك عده مردند. گفتند: خوب بميرند. گفت: آخر شب اول قبر سخت است. گفتيم: خوب سخت باشد. گفت: من نميدانم چه كسي كجا مرده، دو ركعت نماز ميخوانم ميگويم: خدايا، هركه امروز مرده، امشب، شب اول قبرش است، شب اول قبر سخت است. خدايا رحمش كن. ببينيد اين اضافهكار است؟ نه. ميشناسد طرف را؟ نه، فاميلش است؟ نه. مأموريت دارد؟ نه. نذر كرده؟ نه. همسايهاش است؟ نه. شرق است يا غرب؟ نميدانم. پير بوده يا جوان؟ نميدانم. همشهري بوده، هم لهجهاي بوده، اين را ميگويند مخلص. فقط دلش ميسوزد براي شب اول قبري كسي كه مرده است. اصلاً كار به لهجه ندارد. ترك است، فارس است، عرب است، عجم است، محلهي پايين است، محلهي بالا است، به نام او است، به نام او است، اصلاً كار به هيچ كدام از اينها ندارد.
از توفيقاتي كه خدا به ما داد بنياد مهدويت را درست كرديم. با كمك عزيزان ديگر. در همهي استانها داريم شعبه ميزنيم، در شيراز يك بنده خدا نزد يكي از علما رفت گفت: من يك ميليارد تومان براي ساختمان اينجا ميدهم، كه يك دانشگاه بسازيم. دانشگاهي كه فارغالتحصيلش متخصص مهدويت باشد. الآن چي شناسي، چي شناسي، چي شناسي، هر چيزي شناسي دانشگاه دارد، امام شناسي دانشگاه ندارد. آن هم مهدويت! يك ميليارد داد و به آن روحاني گفت: راضي نيستم احدي بفهمد. آدم هم هست كه يك چيزي كه ميدهد اگر اسمش را ننويسي قهر ميكند. ميگويد: چرا اسم مرا ننوشتي؟ اخلاص هنوز هم هست. تك و تايي آدم هم داريم كه مخلص هستند.
3- آخرين سخن امام حسين(عليهالسلام) با يارانش
آنچه در كربلا مهم بود اخلاص بود. ولذا امام حسين شب عاشورا كه چراغها را خاموش كرد فرمود: اينها براي من آمدند. من بيعتم را برداشتم هركس ميخواهد برود، برود. در رودروايسي گير نكنيد. چراغها را هم خاموش كنيد تا كسي كه ميخواهد برود از من خجالت نكشد. هركس ميخواهد بيايد صد در صد خالص باشد. پست نيست، پول نيست، رودروايسي نيست، پشت دوربين نيستيد. كسي شما را نميبيند. تاريكي است، استفاده كنيد و برويد. ولي نرفتند. يك چيزهايي هم گفتند كه در تاريخ ثبت شد. هزار بار جانمان فداي تو! تو را رها كنيم. تو را رها كنيم جواب جدت را چه بدهيم؟ من بروم كه زنده بمانم؟ دو سه ليتر ديگر آب بخورم؟ دو سه كيلو سيب زميني و برنج ديگر بخورم؟ اين زندگي است؟ حسين را رها كنم؟ آدمهاي مخلص… يك جايي كه لازم است پول خرج كنيد. محلهي ما نيست. نباشد! او را نميشناسم. نشناس! اخلاص. اثر اخلاص در برزخ، اگر كسي في سبيل الله باشد در برزخ هم («أَحْياءٌ»،«يُرْزَقُونَ»،«يَسْتَبْشِرُون»،«فَرِحين»).
اثر اخلاص در خلود. حديث داريم كه چرا بهشتيها هميشه در بهشت ميمانند. خوب پنجاه سال كار كرده، خوب پنجاه سال بهشت برود. چرا قرآن گفته: («خالِدينَ فيها»)؟ امام ميفرمايد: چون اينها نيتشان اين بود تا زنده باشند كار خير بكنند. ولذا گرچه عمرشان محدود بود اما خدا تا آخر تاريخ به اينها مزد ميدهد. چون نيتشان اين بود.
شما اگر ميخواهي ببيني اخلاص داري يا نه يك روز سلامها را كنترل كن. مثلاً از صبح تا شب به چند نفر سلام ميكني؟ به 42 نفر. خوب اين هفت تا كه مدير كل بودند. او هم كه تاجر بود. اين هم كه آيتالله محله بود. اين هم كه پدربزرگت بود. اصلاً به يك رفتگر شهرداري سلام كردي؟ سال ميآيد و ميرود به يك رفتگر سلام كن. هر روز پشت خانهي ما را جارو مي كند. نميدانيم چه كسي است. به يك كارگر گمنام سلام كرديم؟
ما گاهي وقتها در عزاداريهايمان اگر يك آدم سرشناس آمد يك غذاي خوب به او ميدهيم. اما اگر يك آدم گمنام بود، برو بيرون بايست. بعد هم ميگوييم: غذا تمام شد، برو! اخلاص. هيچكس براي ما فرق نميكند. بزرگ و كوچك نزدش يك طور باشد. آدم خوب است مثل چشم باشد. چشم ميخ را ميبيند و كوه را هم ميبيند. يعني براي چشم ميخ و كوه فرق نميكند. اينطور نيست كه كوه را چنين كند، ميخ را چنين كند. فرق نميكند. اخلاص! صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
4- دوري از اضطراب و رسيدن به آرامش، در سايهي اخلاص
يكي از بركات اخلاص اين است كه آدم تمركز دارد. استرس و اضطراب ندارد. ببين به يك خانم بگويند: يك مهمان داريم، اين هم سوپ ميخورد. ميگويد: قدمش روي چشم! اما اگر گفتند: 32 تا مهمان داريم. 32 رقم غذا ميخواهند. اين اصلاً گيج ميشود چه كند. اصلاً نمي شود. خدا هم يكي است. («قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ») (اخلاص/1) يعني خدا يكتا است. هم زود راضي ميشود. «يا سريع الرضا». يكي است زود راضي ميشود، ميگويد: خدا را زود ميشود راضي كرد، آدم مخلص! آنهايي كه اخلاص ندارند، هم ميخواهند او را راضي كنند، هم او را راضي كنند، ميخواهند افراد مختلف را راضي كنند، همه هم يكجا راضي نميشوند. ولذا استرس دارند.
حديث داريم اگر تو مخلص باشي از ديگران بينياز هستي. «اعمل لوجه الواحد» همان («قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم») (انعام/91) «اعمل لوجه الواحد» تو براي يك نفر كار بكن. «يكفيك الوجوه كلها» بگو: خدايا من چون اين كار را تو قبول داري، من براي رضاي تو اين كار را ميكنم. منتهي يك مشت مخالف دارم. خودت مخالفان را درست كن. اين خيلي مهم است.
عزيز همهي ما سيد حسن نصر الله به ايران آمد و خدمت امام رفت. گفت: آقا ما چند تا شيعه بيشتر نيستيم. بمباران ميكنند ما را. امام يك لحظه فكر كرد فرمود: مقاومت كنيد. شعار مقاومت شد شعار سيد حسن نصر الله! وقتي رفت يك عده جوانهاي جمعي از جوانهاي لبنان را جمع كرد. حزب مقاومت را درست كرد ميدانيد به آن چه ميگفتند؟ امروز از يكي از علما شنيدم. به آن ميگفتند: حزب ديوانهها! شما در مقابل قدرت آمريكا و اسرائيل، پنجاه تا بچه ميخواهيد چه كنيد؟ صد تا بچه، هزار تا، ده هزار تا، صد هزار تا بچه ميخواهيد در مقابل قدرت آمريكا چه كنيد؟ اصلاً ميگفتند: ديوانه! اما الآن تا ميگويي: شيعه، آرم شيعه مقاومت است.
بخواهند يا نخواهند سيد حسن نصر الله از امام اينها را الهام گرفت. امام هم از امام حسين الهام گرفت. گفت: زير سم اسب ميروم، زير بار زور نميروم. سر من روي ني ميرود، اما اين سر جلوي ناكس خم نميشود. بدن من را سوراخ سوراخ كنيد. نميگذارم عزت من سوراخ شود. بچهي شيرخوارهي مرا روي دست گلويش را پاره كنيد، به شما بله نميگويم. الله اكبر از اين مقاومت! خواهرش هم همينطور بود. خيلي مقاومت بود. امام حسين روز عاشورا از نمازش كه نگذشت هيچ، از مستحباتش هم نگذشت. بابا اذان مستحب است، حالا نميخواهد اذان بگويي. اقامه مستحب است. حالا نميخواهد جماعت بخواني. بابا برو در خيمه بخوان. هم بايد اذان باشد، هم اقامه باشد. هم جلوي شمشير باشد. هم بيرون از خيمه باشد تا بگويد: «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ» (كافي/ج4/ص570) نماز را به پا داشت. عزادار حسيني هم بايد اينطور باشد. تكه تكه هم شوند از نماز شبش نگذرد.
مقاومت، آرم شيعه الآن در جهان مقاومت است. البته دشمنان از اين آرمها استفادههاي بدي ميكنند. يك صحنههاي دلخراشي از قمهزنها برميدارند، در سايتها ميزنند. شيعه يعني خودش را خوني كند. حالا آن كسي هم كه قمه ميزند به عشق امام حسين قمه ميزند. اما آن احمق اروپايي و آمريكايي، او براي اينكه شيعه را بشكند از همهي كارهاي شيعه همين كار را… آيا شيعه نماز جمعه ندارد. شيعه به سيل زدهها كمك نميكند. شيعه رشد علمي ندارد. آن سوء استفاده ميكند.
5- كفايت امور دنيا و آخرت افراد مخلص
از بركات اخلاص اين است كه ميگويد: اگر براي خدا كار كني خدا كارهاي آخرت و دنياي تو را حل ميكند. اين هم مهم است. يك حديث داريم اينهايي كه نماز ميخوانند سريع ميروند خدا به فرشتهها ميگويد به اين بگو: كجا ميروي؟ دو دقيقه دعا نميكني ميدوي در صف ترافيك ميايستي. بابا زندگي دست من است. كجا ميروي؟ حديث اين است. «حَقُّ اللَّهِ الْأَكْبَرُ عَلَيْكَ أَنْ تَعْبُدَهُ وَ لَا تُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً» (وسايلالشيعه/ج15/ص172) حق خدا اين است كه مخلص باشي. كنار خدا چيزي ندارد. «فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ بِإِخْلَاص» اگر در بست بندهي خالص خدا شدي، «جَعَلَ لَكَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» خدا دنيا و آخرتت را تأمين ميكند. دنيا و آخرتت را تأمين ميكند.
در موقوفات داريم كه اين منطقه وقف، درآمدش را بدهيد به آدمهايي كه بيمارستان بروند و آنهايي كه عيادت كننده ندارند و همينطور چشمشان به راه است منتهي غريب هستند كسي عيادت از اينها نميكند. از اين درآمد وقف ميوه و شيريني بخريد و عيادت كساني كه عيادت كننده، بيماري كه عيادت كننده ندارد برويد. اين خيلي مهم است.
شاه عباس هركاري كرده قيامت خودش را جواب ميدهد. اما كاروانسرايي كه شاه عباس ساخت، شاه عباس نميدانست چه كسي در آن ميرود. ما لازم نيست بفهميم چه كسي است. به مسلمان رسيدي سلام كن. چه كسي بود؟ هركس ميخواهد باشد. ما تا كسي را نشناسيم، برايش يك پرونده در ذهنمان نباشد، به او سلام نميكنيم.
سنگيني ميزان، اخلاص «مَا يَثْقُلُ فِي الْمِيزَانِ إِلَّا النِّيَّةُ الصَّادِقَة» (بحارالانوار/ج92/ص414) ميزان عمل در قرآن آيات زيادي داريم («فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُه» )(اعراف/8)(«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُه» )(اعراف/9) ميزان بعضيها سنگين است. ميزان بعضيها سبك است. هيچ چيزي ميزان انسان را سنگينتر از اخلاص نميكند. وقتي كار خالص باشد ارزش دارد.
6- بيارزش بودن دنيا در نزد افراد مخلص
آدم مخلص دنيا نزد او كوچك است. «زَهَّدَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَثْبَتَ الحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَه» (بحارالانوار/ج67/ص240)كسي اگر مخلص باشد براي خدا كار بكند دنيا نزد او ارزش ندارد. خدا دنيا را برايش كوچك ميكند. چيزي نيست.
فرعون متخصصين را آورد. افرادي هستند خيلي هم باسواد هستند. متخصص، مبتكر اما ابتكار و تخصصشان را به طاغوتها ميفروشند. اينها نخبه نيستند. نخبه كسي است كه بفهمد با چه كسي معامله كند. اما اگر تخصص و ابتكاري داري كه تخصصت را به طاغوت فروختي، شمشير چه كسي را تيز كردي؟ نخبه آن كسي است كه آدم بفهمد جانش را، تخصصاش را، سوادش را، زحماتش را، ابتكارش را، در اختيار چه كسي ميگذارد؟ ما خيلي نخبهي خود فروش در دنيا داريم. مگر در آمريكا نخبه و مبتكر كم است؟ مگر در ژاپن كم است؟ مگر در اروپا كم است؟ كانادا مگر كم دارد؟ همهي كشورها نخبه دارند. منتهي تخصصشان را با چه كسي معامله كردند؟ باختند.
يك نفر خيلي در سرش ميزد و ميگفت: باختم، باختم، باختم، باختم. جلويش را گرفتند و گفتند: چه شده؟ گفت: به من گفتند: برو كربلا امام حسين را بكش جايزه ميگيري. من هم در اسب سواري و شمشير زدن نخبه هستم. به عشق جايزه گرفتن از يزيد رفتم امام حسين را كشتم و برگشتم، حالا شش درهم به من دادند. ده درهم خرج اسبم كردم. ده درهم خرج اسب و شمشيرم كرده بودم، اما جايزهي من شش درهم است. هم امام حسين را كشتم و هم آخرت من… خيليها باختند.
دختراني كه خودشان را آرايش ميكنند و به پسرها نشان ميدهند، اين دخترها فكر نكنند دختر روشنفكري هستند. اين دخترها خودشان را به چه چيزي ميفروشند؟ اين حجاب دل چه كسي را خوش ميكند؟ دل چه كسي را خوش ميكند؟ اين رقم پوشش، خودت را با چه كسي معامله ميكني؟ چشم جواني را جذب كردي اين جوان اگر محل تو نگذاشت كه («خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَة») (حج/11). آخرتت را از دست دادي و جوان محل تو نگذاشت. اگر جواني به شما محبت كرد و با تو يك لبخندي زد و يك دو بار ديگر هم از كنار هم رفتيد و يك اس ام اس و موبايل و نميدانم بالاخره حالا اگر يك رابطه هم پيدا كردي، باز اين جوان گولت ميزند. بعد در سرت ميزني و ميگويي: باختم، باختم! عفت من در معرض خطر قرار گرفت. دينم در معرض خطر قرار گرفت و جوان هم رفت و يك نفر ديگر را گرفت. قولهايي كه به من داده بود همه دروغ بود. خودتان را براي هرزهها آرايش نكنيد. لشكر يزيد فقط كسي نيست كه خودش را به يزيد بفروشد. يك چيزي براي شما بگويم.
آخرين سورهي قرآن كدام است؟ ناس. ناس يعني چه؟ آخرين كلمهي قرآن كدام است؟ («مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ») (ناس/6) پس كلمه آخر قرآن ناس است. حرف آخر ناس است. يعني از زمين و آسمان و قيامت و برزخ و اخلاق و علم و عقل و تقوا و دستور و احكام همه كلمهي آخرش اين است كه ميگويد: من پناه ميبرم («قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ،مَلِكِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ، مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ، الَّذِى يُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاسِ») آخرش هم ميگويد: («مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»). همهي قرآن همه حرفهايش را كه ميزند، كلمهي آخرش ميگويد: پناه ميبرم. اين هم سه تا طناب. يك طناب («قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ») اين سه طناب به هم وصل ميشود، ميگويد: («مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»). از شر مردم. يعني («قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِكِ النَّاسِ، إِلَهِ النَّاسِ») با سه تا از صفات خدا ميگويد: دستت را بگير و از شر مردم بيا بيرون. («مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»)! حرف آخر قرآن اين است كه خطر رفيق بد، خطر رفيق بد، آمريكا اگر ما را دوست دارد چرا فيلم انرژي هستهاي را براي ما نگذاشت؟ چرا هواپيماي اف 16 را نشان ما نميدهد؟ چرا عكس سكس نشان ما ميدهد؟ كافي نيست يك بچه و دختر و پسر بفهمد آمريكا دشمن اول ما است. تازه اگر خود شما هم انرژي هستهاي را كشف كنيد، هواپيما ساختيد، او جيغ ميزند چرا فهميدي؟ خودش كه به ما نميدهد، هيچ. خودمان هم بسازيم او ناراحت است. دشمن شماره يك ما آمريكا است. بايد مواظب باشيم. خودشان را با تبليغات فروختند. بعضيها به خاطر سياست گول خوردند.
ميخواهيد به شما بگويم اينهايي كه كربلا جمع شدند چه كسي بودند؟
7- نقش مخالفان امام علي(عليهالسلام) در ماجراي كربلا
خدا يكي از علماي محقق را رحمت كند. يعني مجتهد تاريخ، بايد مجتهد تاريخ بگويم. ايشان مرحوم ميرزا خليل كمرهاي بود. آيت الله بود. محقق بود يعني مجتهد تاريخ بود. يك كتابي نوشته، كتابهاي زيادي نوشته، در يكي از كتابها مطلب مهمي نوشته، من اين را جاي ديگر نديدم. نوشته است اينهايي كه كربلا جمع شدند و امام حسين را كشتند. اينها آن كساني بودند كه زمان اميرالمؤمنين استاندار بودند. مسئول مملكتي بودند. دسته گل آب دادند. مثل همين ماجراي بانكهايي كه الآن هست. جنايتي كردند، بعضي و غفلتي كردند بعضي ديگر. اميرالمؤمنين ديد اين آقاي استاندار سوء استفاده كرده، ناشيانه، يا عمدي اين كار را كرده اميرالمؤمنين اين را از استانداري برميداشت. از استانداري كه او را برميداشت ايشان از اميرالمؤمنين ناراحت ميشد. كه چرا از من پست را گرفتند؟
اينها ميآمدند در كوفه دفتر سياسي ميزدند. وقتي امام حسين كربلا رفت جمعيت را با هر امكاناتي بود جمع كردند و كربلا فرستادند و لذا به امام حسين گفتند: حسين جان ما با تو مسألهاي نداريم. «بغضاً لابيك» يعني كينهي پدرت را داريم. چرا پدرت علي، پدر من را از استانداري حذف كرد؟ چرا پدر تو مرا از اينكه رئيس دفتر بودم، وزير بودم، وكيل بودم، مدير كل بودم برداشت؟ چرا مرا از امام جمعهگي، نميدانم… حالا كه پدرت، پدر مرا عزل كرد من انتقام پدرت را از تو ميگيرم. يعني ببينيد پست سياسي اين است.
آدم اگر به دنيا بچسبد مشكل ميشود. شما گاهي دستتان خون ميشود، اگر پشت دست خون شد يك چسب ميزنيد. كف دست هم خون شد يك چسب هم اينجا ميزنيد. بعد از مدتي وقتي ميخواهي چسب را بكني، چسب از پشت دست با مشكل بلند ميشود، چون به مو چسبيده. آدم وقتي به دنيا بچسبد وقتي او را بكنند جيز و ويز ميكند. ولي كف دست چون مو ندارد. ولذا قرآن ميگويد: («تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ»)، («تُؤتي» )يعني ميدهي، («تُؤْتِي الْمُلْكَ») يعني حكومت را ميدهي، («تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ») به هركس ميخواهي حكومت ميدهي. بعد نميگويد: («و تأخذ») عوض اينكه بگويد: («و تأخذ الملك ممَنْ تَشاءُ») ميگويد: («وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ») (آلعمران/26) آخر ببينيد در مقابل دادن چيست؟ بگوييد… گرفتن است. بايد بگويد: ميدهي، ميگيري. بايد بگويد: («تأخذ»). («تُؤْتِي الْمُلْكَ»)، («تأخذ الملك»). ميدهي، ميگيري. ميگويد: ميدهي، پوست ميكني. به جاي ميگير، ميگويد: ميكني. چرا؟ براي اينكه پوست گوسفند را كه ميخواهي از گوشت جدا كني، چون چسبيده ميگويند: «نزع» نزع يعني پوست كندن. ميگويد: خدايا حكومت را به هركس بخواهي، ميدهي. و هركس را بخواهي پوست ميكني. يعني پس گرفتن خيلي مشكل است. خيلي مشكل است.
يك برنامهاي را از كسي ميگيرند. يك شغلي را از كسي ميگيرند. اوه… كودتا ميكند. آقا رأي نياوردي، خوب نياوردي كه نياوردي. مگر راه خدا همين يكي است؟ نمايندهي مجلس نشدم. نشدي كه نشدي. رئيس جمهور نشدم، نشدي كه نشدي. قران ميگويد: طوري خودتان را تربيت كنيد («لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم») (حديد/23) اگر… [مكث طولاني] صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
قرآن ميفرمايد: اين طور خودتان را تربيت كنيد. («لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم») دادند، شاد نشويد. مردم با من هستند. باسمه تعالي نخير مردم با تو نيستند. يك خرده كج بروي از تو جدا ميشوند. مست نشويد اگر دنيا رو به شما كرد. سكته هم نكنيد اگر دنيا… با هم بگوييد… به شما پشت كرد. مثل كارمند بانك، كارمند بانك يك روز يك قسمت ميايستد، پول ميگيرد. يك روز يك قسمت ميايستد و پول ميدهد. نه آن روزي كه ميگيرد شاد ميشود و نه آن روزي كه ميدهد سكته ميكند. زهد در همين كلمه است. آدم مخلص فرقي برايش نميكند. شد، شد نشد نشد. خيلي مهم است. دنيا نزدش كوچك است.
8- نقش متخصصان در حفظ نظامهاي طاغوتي
فرعون وقتي ديد موسي ادعاي پيغمبري ميكند گفت: («بِكُلِّ سَحَّارٍ عَليمٍ») (شعرا/37) متخصصين و نوابغ سحر را بياوريد. همهي نوابغ جمع شدند. الله اكبر! گفت: ميخواهم شما با نبوغتان، با سحرتان، سحر و جادو كنيد، آبروي موسي را بريزيد. اينها گفتند كه («أَ ئنَّ لَنَا لَأَجْرًا» )(شعرا/41)(«لاجرا») آيا به ما اجر ميدهي؟ به ما مزد ميدهي؟ اگر ما با سحر و جادو آبروي موسي را بريزيم، سكه و پول به ما ميدهي؟ («قَالَ نَعَمْ» )(شعرا/42) گفت: بله. پول چيه؟ مزد چيه؟ («إِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ»)(شعرا/42) شما جز مقربين ميشويد. اصلاً كارت سبز ميدهم صاف در كاخ بياييد. پول چيه؟ اينها كي دنبال پول بودند؟ مثلاً ساعت 8. بعد ساحرها در ميدان جمع شدند.
در ميدان جمع شدند. گفتند: ما اول يا موسي اول؟ گفت: هركدام ميخواهيد. اينها اول طناب و عصايشان را انداختند، سحرو جادويشان را انجام دادند. بعد موسي عصا را انداخت، اژدها شد همهي اين ابزار سحر را قورت داد. زبانش مثل جارو همه را قورت داد. تا قورت داد همه سجده كردند. گفت: چه؟ گفت: هيچي. معجزه است. گفت: من شما نابغهها را جمع كردم كه طرفدار من باشيد. گفتند: ما نابغه هستيم اما خودفروش نيستيم. تخصصمان را در اختيار طاغوت نميگذاريم. پيام به نابغهها دارد. نابغه هستي مثلاً ميروي براي يك كشور بيگانه كار ميكني؟ چه خبر است آنجا دلارش بيشتر است؟ تو چه نبوغي داري؟ كسي كه خودش را بفروشد، تخصصاش را بفروشد، براي خاطر حالا يا يك خرده زندگي مرفهتر. فرعون گفت: تكه تكهتان ميكنم. به شاخهي درخت خرما آويزانتان ميكنم. («لَأُقَطِّعَن») (شعرا/49) قطعهقطعهتان ميكنم. («أَيْدِيَكُمْ» )دستهايتان را، («وَ أَرْجُلَكمُ» )پايتان را. پا و دستتان را قطع ميكنم اما اين رقمي. دو تا پا را قطع نميكنم كه سينه خيز برويد. دو تا دست را قطع نميكنم كه راه برويد. دست راست با پاي چپ، دست چپ با پاي راست. ضربدري ميكشم تا فلج فلج شويد. گفتند: («فَاقْض») (طه/72) يعني قضاوت كن. دستور بده ما را تكه تكه كنند. تو كسي نيستي. («إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا») (طه/72) تو فقط در اين دنيا زور داري، دنيا هم كه چيزي نيست. ببينيد ساعت 8 منتظر اجر و سكه بود، ساعت 9 گفت: دنيا چيزي نيست. («إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا») انسان كيست؟
حسينيها رفتند و يزيديها هم رفتند. رو سياهي به زغال ماند. صبح تا شام ما در… يك دروغ ميگويي پول گيرت ميآيد. راست ميگويي درآمدت كم است. يك اختلاس كني، كم فروشي كني، كلاهبرداري كني، پول گيرت ميآيد. تقوا داشته باشي پول گيرت نميآيد. ولي خدا ضامن رزق است. آن كسي هم كه با حرام پول جمع ميكند، زندگياش را آتش ميزند. ولي گفته اگر تقوا داشته باشيد اگر درآمدتان هم كم است، جبران ميكنم. اسم خدا جبار است. جبار يعني جبران ميكنم. اخلاص! ما براي خدا كار كرديم، حالا ايشان گفت باش، باش. افرادي نزد من آمدند گفتند: آقا من ديگر با ايشان نميتوانم كار بكنم. ميگويم: چرا؟ ميگويد: آخر من پستم نميدانم سرهنگي بوده. اين آقا كه آمده گفته: سرگرد باش. من نميدانم فلانجا پستم بزرگ بود، حالا مثلاً… اخلاص يعني امام حسين، روي دوش پيغمبر گفت راضي هستم. زير سم اسب هم گفت: «رضاً برضاك» يعني دوش پيغمبر و سم اسب در روح امام حسين اثر نكرد. اما ما وقتي خواستگاري ميرويم، اگر مادر عروس و مادر داماد احترام كرد، ميگوييم: دختر خوبي است خيلي با معرفت است. خيلي! حالا يك كم شربتش كمرنگ بود، نخير، اينها به درد نميخورند. دختر در خانه ميماند به خاطر اينكه مثلاً حالا مادر دختر خوب مادر پسر را تحويل نگرفته است. يعني با يك شربت زندگيها را آتش ميزنيم. اخلاص يعني از اينها برو بيرون. رودهي روح ما كوچك است هستهي انار در آن گير كرده است.
خدايا آنگونه كه ما ميخواهيم تو هستي، تو هم آنگونه ما را قرار بده كه دوست داري. يكبار ديگر ميگويم: «الهي أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ» يعني خدايا تو آن هستي كه من دوستت دارم. «فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِب» (بحارالانوار/ج74/ص403) همانطوري كه تو آن خدايي هستي كه من ميخواهم. من را هم آن بندهاي قرار بده كه تو ميخواهي. خدايا آنگونه كه رضاي تو هست، ما را به راه مستقيم كه هيچ انحرافي تا آخر عمر در آن نباشد آنگونه ما را قرار بده. زيارت كربلا را با معرفت نصيب همهي آرزومندان و امنيت كامل بر كشورهاي اسلامي به خصوص حاكم بفرما. قلب امام زمان را از ما راضي بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
«سؤالات مسابقه»
1- از نظر قرآن، چه كسانی در برزخ از حیات ویژه برخوردارند؟ 1) عالمان 2) شهیدان 3) مجاهدان 2- در سوره صافات، چه كسی به پیامبران پیشین سلام میكند؟ 1) خداوند 2) پیامبر اسلام 3) فرشتگان 3- عامل خلود و ماندگاری بهشتیان در بهشت چیست؟ 1) كارهای ماندگار 2) خیرات بسیار 3) نیتهای خالص 4- آخرین آیهی قرآن، به چه امری هشدار میدهد؟ 1) خطر مردمان بد 2) خطر كارهای بد 3) خطر حاكمان بد 5- ساحران فرعون با دیدن معجزات حضرت موسی چه كردند؟ 1) انكار و تكذیب 2) سكوت و تردید 3) ایمان و تأیید
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 573