نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 576
1- گناه امروز، حسرت فردا 2- گناه، عامل از دست دادن سرمايههاي انساني 3- زدودن كينه و دشمني از دل 4- دوري از گنهكاران، سيره پيشوايان دين 5- خدا، يا خواستههاي نابجاي ديگران؟ 6- بيوفايي، ويژگي شيطان و شيطان صفتان 7- زيبا جلوه دادن زشتيها، شيوه شياطين 8- شناخت درست شفاعت و دوري از گناه
موضوع: آثار و پيامدهاي گناه(3)
تاريخ پخش: 02/05/91
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان 91 در مازندران بحث ضبط ميشود. موضوع بحثمان به بهانه و در سايهي يك كلامي كه اميرالمؤمنين از پيغمبر پرسيد: در ماه رمضان بهترين كار چيست، فرمود: ترك گناه. يك خرده راجع به گناه ميخواهيم صحبت كنيم. حدود شصت آفت من در گناه پيدا كردم. در دو سه، جلسه ده دوازده مورد را گفتم، در اين جلسه هم سه، چهار مورد را ميخواهم بگويم.
1- گناه امروز، حسرت فردا
10- گناه امروز، مايه حسرت فردا است. گناه امروز، حسرت فردا. قرآن ميفرمايد: (وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ) (آلعمران /30) سوء ميگويند: فلاني سوء سابقه دارد، سوء يعني بدي. «وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ» كارهاي خلافي كه انسان كرده، (تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيدا) (آلعمران /30) چون روز قيامت عمل مجسم ميشود. وقتي عمل مجسم ميشود، ميگويد: اي كاش مجسم نشده بودي، كاش نديده بودم. كاش رويت را نديده بودم. كاش من يك طرف دنيا بودم و تو يك طرف ديگر. اين يك اي كاش.
يا ميگويد: (يا لَيْتَني كُنْتُ تُراباً) (نباء /40) كاش خاك بودم، مجرم نبودم. يا آيهي ديگر ميگويد: (يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً) (فرقان /28) كاش با فلاني رفيق نميشدم. او مرا معتاد كرد. او چشم مرا آلوده كرد. او فكر مرا آلوده كرد. چرا مغزم را، فكرم را در اختيار او گذاشتم.
(يا لَيْتَني لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً) (كهف /42) كاش سراغ غير خدا نرفته بودم، سراغ كي رفتم؟ براي كي گفتم: زنده باد! براي كي گفتم مرده باد! به من چه او ميخواهد رئيس جمهور شود؟ هر ساعتي دور پاي كسي مثل لنگ تاب خوردم. امروز اين شوراي شهر شود. فردا او وكيل و وزير شود و سفير شود، كدخدا شود. اينهايي كه دنبال نااهل بروند يك چنين آههايي دارند. اما اگر كسي اهلش بود كه نه. خوشا به حالش! ميگويد: حق بود، من هم حق را تأييد كردم. اما گاهي وقتها حق نيست. همشهري ما است، هم لباس ما است. هم حزب ما است. اگر حق بود، رفتار حق كردي، رو سفيد هستيم. اگر حق نبود، به دلايل ديگر من دنبالش افتادم. پول خرج كردم.
(يَالَيْتهََا كاَنَتِ الْقَاضِيَةَ) (حاقه /27) كاش همه چيز تمام ميشد. پرونده ما مختومه ميشد. به قيامت نميرسيد. در قرآن «يا لَيْتَني كُنْتُ تُراباً»، «يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً»، «يا لَيْتَني لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً»، «يَالَيْتهََا كاَنَتِ الْقَاضِيَةَ» اين با «يا ليت» است. يك عبارتهاي ديگر هم هست كه حسرت مي خورند. من خواسته باشم اين را باز كنم ديگر طول ميكشد. خلاصه گناهكار شيريني امروز را نبيند. تلخي بعدش هم ببيند.
گفتم: در يكي از درسها كه ليموشيرين، شيرين است. اما بعد از چند ثانيه تلخ ميشود. نگاه به شيريني امروز نكنيد. جرقه بازي چهارشنبه سوري در يك لحظه شيرين است. اما فكر اين را بكنيد كه ما هر سال چقدر مجروح بدهيم.
جرقه بازي چهار شنبه سوري براي يك لحظه شيرين است. اما وقتي نگاه به تلفاتش ميكنيم، ميبيني كه ميارزيد ما همسايهمان را، همشهريمان را، هم وطنمان را، مثلاً اينطور لت و پار كنيم به خاطر اينكه حالا يك در يك لحظه من ميخواهم لذت ببرم. خوب اين يك نكته. گناه امروز حسرت فرداست.
2- گناه، عامل از دست دادن سرمايههاي انساني
11- گناه درآمد نيست، از دست دادن است. خيليها كه گناه مي كنند، فكر ميكنند چيزي گيرشان آمد. گناه، درآمد نيست. از دست دادن است. اينهايي كه مينويسم هيچ كدام شعار نيست. هركدامش چند تا آيهي قرآن دارد. 95 درصد از بحثهاي من شايد بشود گفت از قرآن است. چطور؟ در سورهي (وَ الشَّمْسِ وَ ضحَُئهَا) (شمس /1)، (وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا) (شمس /10) «دسا»، يعني چه؟ در فارسي هم ميگوييم، دسيسه كاري ميكند. دسيسهكاري يعني ماست مالي ميكند. يعني يك چيزي را پنهان ميكند. (يَدُسُّهُ فِي التُّراب) (نحل /59) قرآن ميگويد: «يَدُسُّهُ» همان «دَسَّها» و «يَدُسُّه» يعني يواشكي زير خاك پنهانش كنيم. زنش كه دختر ميزاييد، ميگفتند: دختر ننگ است. زنده به گور ميكردند. آنوقت ميگفتند: «يَدُسُّهُ فِي التُّراب» يعني دختر زنده زير خاك، خيلي وقتها ميگويند: گناه كردي؟ يك طور ماست مالياش كن. ميگويد: اين بعد معلوم ميشود. كسي شربت ميخورد، بعد ميبيند سر شربت خالي است، آب درونش ميريزد.
دكتر بالاي سر بيمار ميآيد، ميگويد: اين شربت را بگير، مثلاً هر چند ساعت يك قاشق بخور. من فردا صبح ميآيم ميبينمت. بيمار هم نميخورد. بعد ميگويد: حالا امروز دكتر خواهد آمد و ميگويد: نخوردي؟ برميدارد يك خرده از شيشه شربت را در دستشويي ميريزد، آب هم رويش ميكند و ماست مالي ميكند، سر شيشه خالي ميشود. دكتر ميآيد ميگويد: شربت را خوردي، ميگويد: بله. مگر نميبيني؟ سرش خالي است. اين فكر ميكند سر دكتر كلاه گذاشت. كلاه سر خودش گذاشت. قرآن ميگويد: «وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا» فكر ميكنيم تيز بازي است. رزق هركسي حلال اندازهگيري شده است. آن كسي كه با حرام و تيزبازي و زرنگ بازي به حرام ميپرد، خدا سهم حلالش را كم ميكند.
(وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً) (طه /111) اگر صورت مسأله را پاك كردي و پنهان كردي، سعادتت را از دست دادي. شيشه شربت را نخوردي، سلامتت را عقب انداختي. خوب دو تا «خاب» داريم. «خيب» يعني از دست دادن.
«وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّئهَا» كسي كه دسيسه ميكند. سودي را از دست ميدهد، حاليش نيست. «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً» ميگويد اگر ظلم هم كردي در همين دنيا رفو كنيد. حالا عصباني شدي، يك فحش دادي. تلفن بزن بگو: ماه رمضان است. من عصباني شدم، حرف بدي زدم. من از شما معذرت ميخواهم. اين ظلم را تا قيامت نبريد.
3- زدودن كينه و دشمني از دل
من تعجب ميكنم بعضيها ميگويند: ميخواهم روز قيامت يقهاش را بگيرم. بابا تو اينقدر بد آدمي هستي. كه ميخواهي كينهي يك مسلمان را تا قيامت ببري. پس آيهي قرآن چيه؟ قرآن ميگويد: مسلمان، ميگويد: (وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا) (حشر /10) عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. يعني خدايا كينهي كسي در دلم نباشد. تو افتخار ميكني كه من كينهاش را در دلم نگه ميدارم، روز قيامت ميخواهم يقهاش را بگيرم. خيلي بد آدمي هستي. كه ميخواهي كينهاي كه خدا ميگويد، نبايد كينه در دلش باشد، اين كينه را هزارها سال در دلت نگه داري.
گناه، سبب تبري رسول خداست. با مؤمنين تواضع، از مشركين برائت. شعار ما است. با مؤمنين تواضع، قرآن بخوانم؟ (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَك) (شعرا /215) پيغمبر نسبت به مؤمنين بالت را باز كن. يعني تواضع كن. برائت چه؟ برائت ميگويد: (فَإِنْ عَصَوْكَ) (شعرا /216) اگر مردم معصيت كردند، «فَقُلْ إِنِّي بَريءٌ» بگو من از تو جدا هستم. خدا تعريف ميكند از ابراهيم و يارانش ميگويد: اينها مرد بودند. «إِنِّي بَريءٌ» نصفش را من ميگويم، نصفش را شما بگوييد. (لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ) (كافرون /6) تو سمت خودت، من هم سمت خودم. ما در اينجا ديگر كوتاه نميآييم.
4- دوري از گنهكاران، سيره پيشوايان دين
مادامي هستيم كه به گناه كشيده نشود. اگر گناه آمد ما از هم جدا ميشويم. حالا ميخواهيم رفاقت ما به هم نخورد. بايد به هم بخورد. چه كسي گفت شما با او رفيق باشي ولو گناهكار. آقا گناه كردي، فاصله باشد. (فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ) (توبه /114) حضرت ابراهيم با عمويش رفيق بود. گفت: من در حق تو دعا ميكنم. اما وقتي «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ» وقتي فهميد اين منحرف است، بابا اين بچهي شما منافق شده، نميدانم مرتد شده، ضروريات دين را ميگويد من قبول ندارم. «فَلَمَّا تَبَيَّنَ» براي دشمن خدا پول جمع ميكني، كه چه؟ اگر بچهي شما نااهل است، براي چه كسي جان ميكني خانه درست كني؟ به من چه كه جان بكنم يك نااهلي عياشي كند؟ اگر آدم در مرز است، (تَعاوَنُوا عَلَى الْبِر) (مائده /2) شما كمك كنيد. اما شما جو ميدهيد به اسب شمر. جو ميدهي، اين به شمر سواري ميدهد. هرچه پول ميدهي ميرود فساد ميكند. جو بده به اسبي كه سواري بدهد براي كار حقي. اگر راه حق بود، حيوانهايش هم ارزش دارد.
خدا به نفس اسب قسم ميخورد. ميگويد: (وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً) (عاديات /1)، «وَ الْعادِياتِ» جمع عاديه، عاديه اسبي كه ميدود. «ضَبْحاً» يعني اُه، اُه ميكند. «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً» به اوه اوه اسبي قسم، كه در راه خير است. زير پاي رزمنده است. حالا اُه اُه در سينه است، ميگويد: برو زير پايش. (فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا) (عاديات /2) «موريات» جمع موريه، موريه جرقه است. سم اسب كه به سنگ ميخورد، جرقه ميزند. ميگويد: به آن جرقهي اسبي كه زير پاي رزمنده است. اگر اين اسب به رزمنده سواري ميدهد، اُه اُهش هم ارزش دارد. جرقهي سمش هم ارزش دارد. اما اگر اين اسب سواري به شمر ميدهد، نبايد راضي شويم.
امام كاظم به يكي از اصحابش فرمود: تو همه خوبي داري. يك عيب داري. گفت: عيبم چيست؟ فرمود: شترهايت را به هارون الرشيد اجاره ميدهي. گفت: بابا براي مكه اجاره كرده. گفت: باشد، نظام نظام طاغوتي است. حكومت هارون الرشيد حكومت حق نيست. اگر حكومت حق نباشد، حكومت باطل مكه هم برود، اين به خاطر كلاهبرداري است. مثل شاه كه مكه رفته بود، لباس احرام پوشيده بود. شاه اگر مكه هم برود، باز هم شاه است. شما اگر روي چوب عمامه بگذاري كه آيت الله نميشود. مخاش بايد آيت الله شود. حالا يك مجرم لباس احرام پوشيد. لباس احرام كه باطل را حق نميكند. (َانَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكين) (توبه /3) (بَراءَةٌ مِنَ اللَّه) (توبه /1)، (إِنَّا بُرَآؤُا) (ممتحنه /4)، خلاصه اينكه بايد مواظب باشيم مرزها سر گناه به هم برخورد كنند. برخورد هم نه برخورد كتككاري. بگويد: نه، اگر شما ميخواهي اينطور باشي، شما اجازه بده كه خودت رفيق خودت را بگير، من هم رفيق خودم را ميگيرم. اين رقمي كه ما در گناه شريك شويم… قرآن يك آيه دارد، خيلي آيهي تندي است. خيلي تند است. من كه رفوزه هستم نسبت به اين آيه.
5- خدا، يا خواستههاي نابجاي ديگران؟
ميگويد: به مردم بگو. «إِنْ كانَ آباؤُكُمْ» آبا «أُب»، «أَب» يعني پدر. آيهي 23 توبه است. اجازه بدهيد از رويش بخوانم. يك صلوات بفرستيد. (صلوات حضار).
«قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُم» شما اين كلمهها را ميفهميد. «قُلْ» يعني بگو. «إِنْ كانَ» اگر باشد، «آباؤُكُم» پدرانتان «وَ أَبْناؤُكُمْ» اِبن، پسرانتان، «وَ إِخْوانُكُمْ» برادرانتان، «وَ أَزْواجُكُمْ» همسرانتان، «وَ عَشيرَتُكُمْ» فاميلهايتان «وَ أَمْوالٌ» اموالتان، «تِجارَةٌ» تجارتتان، اگر هريك از اينها را «أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اگر هريك از اينها را بيشتر از خدا و رسول و جهاد دوست داريد، منتظر قهر خدا باشيد. اين خيلي مهم است. بالاخره آدم به خدا كه رسيد نبايد بگويد: داداشم است، زن داداشم است. برادر خانم من است، شوهر، پسر عمهي من است، پسر دايي من است، به خلاف كه رسيد با هيچكس شوخي نميكند. مردم كاري دستشان نيست كه رفيق شوي. كاري دست مردم نيست كه رفيق شوند.
حالا بنده فرض كنيد كه 33 سال است تقريباً در تلويزيون هستم. الآن بگويند: قرائتي مرد! مردم ايران چه ميتوانند بكنند. يك معلم سي ساله، بگويند: قرائتي مرد اِ… بس است. البته شما مردم ساري چون الآن پاي حرف من هستيد. ميگوييد: قرائتي مرد؟! ماه رمضان، فيلمهاي ماه رمضان را ساري پر كرد. اِ اِ… ممكن است دو بار بگوييد. مردم ايران ميگويند: اِ… مازندرانيها ميگويند: اِ اِ… خويش و قومها ميگويند: اِ اِ اِ… سه بار ميگويند. اين خلاصهي مرگ يك آدم مشهور است. چيزي نيست كه حالا، اخر با هم رفيق هستيم. خوب با هم رفيق هستيد، اين كه آخر تو را منحرف ميكند. اگر مسألهي انحراف كه رسيد ديگر يا شما او را هدايت كن، يا نگذار لااقل او شما را منحرف كند.
گناه چيست؟ لذت امروز حسرت فردا. غذاي خوشمزهاي كه آدم ميخورد، اين يك ربعي كه ميخورد، بيست دقيقهاي كه ميخورد لذيذ است. اما آن بيماري كه پايش مينشيند، مشكل است. اولاد حرام زاده، در يك لحظهي آميزش جنسي ممكن است لذت هم ببرد. حتماً لذت ميبرد. اما خوب يك بچهي حرام زاده تحويل ميدهد. بعد اين چند سال به سمت انحراف كشيده ميشود. لذت امروز، حسرت فردا است. گناه درآمد نيست، از دست دادن است.
6- بيوفايي، ويژگي شيطان و شيطان صفتان
اينها تابلو است، تابلوهاي برخاسته از متن قرآن.
13- شيطان و شيطان صفتها بيوفا هستند. آنهايي كه شما را كج ميكنند، چه شيطان باشد چه نباشد اينها بيوفا هستند. راجع به بيوفايي قرآن ميگويد: شيطان به گروهي گفت: (إِنِّي جارٌ لَكُمْ) (انفال /48) جار يعني همسايه. الجار ثم الدار! شيطان گفت: «إِنِّي جارٌ لَكُمْ» من همسايهي تو هستم. من با تو هستم. اما همين كه دري به تخته خورد، ميگويد: نه، من كي با تو هستم؟ مگر آمريكا به شاه نگفت من با تو هستم؟ چرا شاه را راه نداد وقتي از ايران فرار كرد؟ مگر آمريكا به مبارك نگفت: من با تو هستم. چرا وقتي مبارك سرش به سنگ خورد، آمريكا راهش نداد؟ نامرد تو كه اين همه كاخ و باغ داري، لااقل به يكي از اين نوكرهايتان يك باغچه ميداديد، ميگفتيد: اين آخر عمري در اين باغچه بيايند. ميگويد: «إِنِّي جارٌ لَكُمْ».
اين كشورهايي كه خودشان را به آمريكا ميچسبانند، قرآن يك قصه دارد، ميگويد: نوح به پسرش گفت: ايمان بياور، سوار كشتي شو. دنيا زير آب ميرود و همه كفار غرق ميشوند. گفت: من زير آب نميروم. گفتند: چطور؟ «سَآوي»، «سَ» يعني در آينده، «سَآوي» يعني در آينده مأوي ميگيرم. كجا؟ «إِلَى الْجَبَل» جبل را شما معنا كنيد. (يَعْصِمُني) (هود /43) اين آيهي قرآن است. پسر نوح گفت: من نوك كوه ميروم، كوه مرا حفظ ميكند. ديگر آنجا غرق نميشوم. «سَآوي» روي قله ميروم. قرآن ميگويد: بر خدا توكل كن. اين به پرچم آمريكا توكل ميكند. فكر ميكند اگر پرچم آمريكا را روي كشتي بزند، بيمه است. به هرچه تكيه كنيم كه ما را حفظ كند، ما را حفظ نميكند. نوح فرمود: «لا عاصِم»، عاصم همان «يعصمني» يعني هيچكس تو را حفظ نميكند. (لا عاصِمَ الْيَوْم) (هود /43) قهر خدا آمد، براي هيچكس راه چاره نيست. حالا در اينجا يك چيزي بگويم.
قديم كه لولهكشي رسمي نبود، در محلهها چاه آب بود، هر چاه آبي يك منطقهاي را آب ميداد. اين خانهها كه نزديك چاه آب بودند آبشان زلال بود. آن خانههاي آخر آبشان كثيف. تهران يك كوچه به نام كوچه شتردارها داشت. اين آخر آب بود، آب به آن نميرسيد. در اين كوچه شتر داران يك روحاني واعظ بود، سالي يكبار خانهي ناصرالدين شاه منبر ميرفت. مردم جمع شدند گفتند: امروز كه ميروي روضه بخواني، به ناصرالدين شاه بگو: ما يك چاه اينجا بزنيم، كه آب نزديك داشته باشيم. آبهاي كثيف محلههاي ديگر اينجا نيايد. گفت باشد. اين واعظ بالاي منبر رفت و تفسير سورهي نوح را گفت. ناصرالدين شاه هم نشسته بود، گفت: نوح به پسرش گفت: ايمان بياور، سوار كشتي شو. كفار غرق ميشوند! گفت: ميروم آسيا! نوح گفت: آسيا هم غرق ميشود. آسيا هم زير آب ميرود. گفت: ميروم ايران. گفت: ايران هم زير آب ميرود. گفت: ميروم تهران. گفت: تهران هم زير آب ميرود.گفت: ميروم كوچهي شتردارها. ديگر نوح چيزي نگفت. فهميد كه اگر همهي دنيا آب بهش برسد، به كوچهي شتردارها آب نميرسد. (خنده حضار) اين را گفت و به ناصرالدين شاه گفت: محلهي ما محلهاي است كه اگر به همهي دنيا هم آب برسد، به محلهي ما نميرسد. دستور بده يك چاه آب بزنند. امان از آخوند كه اگر خواسته باشد يك كاري را بكند، بلد است چه كند. كجا را به كجا زد. اين زرنگي است.
به هرچه غير از خدا تكيه كنيم، پوك است. به مدرك تكيه كنيم اينقدر آدمهايي هستند، مدرك بالا دارند، هزار و يك مشكل در زندگيشان است. به پول تكيه كنيد، يك پولدارهايي يك غصههايي دارند. اين پولدارها يك غصههايي دارند كه فقيرها ندارند. شيطان بيوفا است. ميگويد: «جارٌ لَكُمْ».
7- زيبا جلوه دادن زشتيها، شيوه شياطين
شيطان سه چيز گفت. به اينهايي كه در جبهه بودند، هر سه را هم «لكم» گفت. «لكم» يعني براي شما. «لَكُم»، «لَكُم»، «لَكُم» گفت: «إِنِّي جارٌ لَكُمْ». من كنار شما هستم. بعد گفت: (لا غالِبَ لَكُم) (انفال /48) هيچ كس امروز بر شما غالب نميشود. به صدام گفتند: سه روزه ايران را ميگيري، ما هم با تو هستيم. بعد گفت: (زَيَّنَ لَهُم) (انعام /43) يعني زينتي است براي شما. من كنار شما هستم، امروز حتماً شما پيروز هستيد، زشتيها هم زيبا جلوه داد. يعني اين رقمي ميآيد تحريك ميكند. كيش كيش ميكند. بابا، حالا كيف كنيم خدا ارحم الراحمين است. خوب خدا ارحم الراحمين است اما در دعاي افتتاح ماه رمضانها، شب دعاي افتتاح داريم ميگويد: خدايا تو ارحم الراحمين هستي به جايش. مثل اينكه ميگوييم: بانك جايزه ميدهد، بله بانك جايزه ميدهد اما به كي؟ چقدر؟ كي؟ نميشود گفت: آقا به خدا بانك جايزه ميدهد. فرض كنيم بتواني بگويي به خدا بانك جايزه ميدهد. شما ميتواني به هواي اينكه بانك جايزه ميدهد، پيش خريد كني؟ در جايزهي بانك سه تا ابهام است. 1- به كي؟ 2- چقدر؟ 3- چه زماني؟
امامان ما شفاعت ميكنند. والله شفاعت ميكنند. اما شفاعت چه كسي را ميكنند؟خود امام صادق فرمود: كسي نماز را سبك بشمارد من شفاعتش را نميكنم. خوب خودش ميگويد: من شفاعت نميكنم. شفاعت ما نميرسد به كسي كه… شفاعت كي؟ تازه چقدر؟ ممكن است قيامت شفاعت كنند. اصلاً شفاعت براي قيامت است. برزخ شفاعت ندارد. از برزخ تا قيامت چند قرن است. آنجا چه ميكني؟ ميگويم: اگر تهران آمدي من به شما وام ميدهم. از شهرت تا تهران چه ميكني؟ برزخ چه؟
تازه چه زماني؟ ممكن است بعد از آنكه انسان مدتها در زندان بود، حالا به او عفو بخورد. از ساعت اول معلوم نيست. شفاعت حق است اما سه تا ابهام دارد. شفاعت چه كسي را؟ ممكن است بيايند بگويند: آقا دروغهايش را به خاطر من ببخشيد. اين عزادار بوده، روز عاشورا خرج داده، خيلي خوب دروغهايش را به خاطر من ببخشيد. غيبتهايش را چه؟ تهمتهايش را چه؟ نماز و روزههايش را چه؟ چقدر؟ يك كسي به كسي گفت: برو مكه، بخشي از خرجت را من ميدهم. خيلي خوشحال شد، گفت: «الْحَمْدُ لِلَّه»! گفت: چقدر؟ گفت: تاكسي تا فرودگاه! خوب چقدر؟ صرف اينكه ما همه غرق گناه هستيم و يك حسين داريم و يك شب قدر داريم و همه اينها درست است. اما نه آدمش معلوم است، نه چقدر از خلافكاريها…
گاهي وقتها مثلاً دو تا ساك داري خيلي كه دوستت دارند پاي قطار و اتوبوس ميگويد: آقا يك ساك را بده من بياورم. يك ساكش را. نميشود گفت: آقا خودم را هم كول كن. در همين حد است كه ميگويد: يك ساك را كمكت ميكنم. خودم را كول كن كه نيست!
8- شناخت درست شفاعت و دوري از گناه
اصلاً معناي شفاعت هم همين است. شفاعت از «شفع» است. كلمهي «شفع» را ميدانيد يعني چه؟ بارك الله بگوييد. «جفت»! «شفع» يعني جفت. شفاعت ميشود يعني جفت ميكند.چه چيزي را جفت ميكند؟ يعني اين آقا نمرهي نه دارد، منتها ده قبول ميشود. معلم هم يك چيزي به آن جفت ميكند، ارفاق ميكند، ميگويد: ده برو قبول شو. شفاعت يعني يك نفسي دارد، يك دكتر هم ميآيد دو تا آمپول ميزند او را راه مياندازد. وگرنه اگر يك مرده را به دكتر بدهي، هزار تا آمپول هم بزني زنده نميشود. اگر شما يك ميليون پول داري، رفتي يك فرش بخري، اين فرش يك ميليون و خردهاي شد، آن خردهاش را فرش فروش به تو مهلت ميدهد. ميگويد: باقياش را بعد بياور. اما اگر رفتي گفتي: آقا، باسمه تعالي بنده هيچي ندارم. يك فرش بده! ميگويد: برو دنبال كارت! شفاعت يعني بايد در مسير كوه باشيم، آنكه بالاتر است دست ما را بگيرد و بالا بكشد. اما پاي كوه بخوابي نميآيند تو را كول كنند و روي قله ببرند. «لا يَشْفَعُونَ» شفاعت خبري نيست. (إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى) (انبياء /28) يعني بايد يك كسي باشد در خط باشد، منتها عرض كردم نمرهي هشت و نه آورده و دو تا نمره باقي دارد.
خود شما اگر ديدي يك مسافري در جاده بنزينش تمام شده و يك دبه دست گرفته و هي چنين ميكند، اين پيداست در راه مانده. دو ليتر بنزين ميخواهد. پياده ميشوي و به او ميدهي. اما اگر بداني اين آقا از پمپ بنزين، بنزين نزد. گفت: ميرويم و از كسي ميگيريم، چشمش كور شود! بنزين بزن اگر در راه ماندي كمكت ميكنند. تو كنار پمپ بنزين بودي، عقل هم داشتي، تابلو هم زدند تا جايگاه بعدي چند كيلومتر، همه را ميداني مخصوصاً بنزين نميزني.
قرآن ميگويد: اگر هم كمك به فقرا كنيد، «للفقراء» كدام فقرا؟ نه اينهايي كه در كوچه ايستادند، (لِلْفُقَراءِ الَّذينَ أُحْصِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ) (بقره /273) فقيري كه در راه خدا، «احصروا» محصور شده، گير كرده. «لِلْفُقَراءِ الَّذينَ أُحْصِرُوا» با «ح» و «ص». محصور! بابا ايشان ميتوانسته در دانشگاه بالاترين مدرك را بگيرد، حقوق خوب هم بگيرد. رفته طلبه شده. حالا كه رفته طلبه شده، حقوقش دويست، سيصد تومان شده.ولي ميتوانست دو، سه ميليون بگيرد. تازه اگر دانشگاه ميرفت بعد از شش سال، هشت سال مدرك داشت. طلبگي هشت سال هم درس بخواند به او مُلاّ نميگويند. بايد سي سال درس بخواند تا بگويند: دانشمند. پس اين هوش دارد، عقل دارد، تيزهوش است، تمام فاميلهايش رفتند مدرك گرفتند يك چهارم اين درس نخواندند. مدرك گرفتند و حقوقشان هم پنج برابر اين است. پس اين ضعيف نيست. اين خودش اين رشته را انتخاب كرده است. ميتوانسته حرف نزند، با شاه كنار بياييد درآمد خوبي هم داشته باشد. يك منبر انقلابي رفته شاه هم اين را تبعيد كرده است. اين بيپول شده منتها «في سَبيلِ اللَّهِ»، رفته نهي از منكر كند با منكر اصلي، خود شاه وجودش منكر بود. اين رفته با يك منكر مبارزه كند زندانش كردند. اينكه رفته به خاطر تحصيلات گير كرده است. رفته درس بخواند، يك دانشجو است در رشتهي درسياش كتاب ندارد. پول ندارد، خوب كمكش كنيد اين درسش را بخواند. براي يك جوان كه ميتواند تمام… ميگويد: بده در راه رضاي خدا. به اين سفارش نشده، حالا اين را هم گفتند: (وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ) (ضحي /10) اما اگر بنا است پول بدهيم بدهيم به كسي كه ميتواند پول دار شود، فقر انتخابي. نه فقر عاجزي! ما چند رقم فقر داريم.يك وقت آدم فقر را انتخاب ميكند. فقر انتخابي!
آنوقت تازه وقتي شيطان گفت: «جارٌ لَكُمْ»، «لا غالِبَ لَكُم»، «زين لكم» همهي تحريكها را كه كرد، دم بزنگاه شيطان رها ميكند. يك اتاق به شاه ميدهيد نه! يك اتاق به مبارك ميدهيد؟ نه! بابا اينها چهل، پنجاه سال نوكر شما بودند، نه يك اتاق هم به آنها نميدهيم. رها ميكنند. شيطان و شيطان صفتها، پسر ميآيد چنان حرف ميزند به دختر كه آقا روي كرهي زمين هيچ كس را به اندازهي تو دوست ندارم. من تا به عكس تو نگاه نكنم، خوابم نميبرد. به قدري تملق ميكند كه دختر را گول ميزند. وقتي با دختر آشنا شد، دختر را خراب كرد، فرار ميكند و به مادرش ميگويد: اين را نميخواهم. گولتان ميزنند، اينها شيطان هستند. وفا ندارند. پسرهاي در پارك، در سينما، در خيابان، اگر خانواده دارند، اگر دين دارند وفا دارند. اما اگر دين و خانواده نداشته باشند، اين تخمه كدو است، ميشكند و پوستش را دور مياندازد. مثل انار، ديدي انار تا آب دارد دو دستي بلندش ميكنند و تا لبشان هم ميآورند. آبش را كه گرفتند پرتش ميكنند. گول نخوريد، هم پسرها و هم دخترها. شيطان و شيطان صفتها وفا ندارند. كلاه برداري ميكنند. گول لبخندها را نخوريم.
سياسيون هم همينطور هستند. سياسيون گاهي وقتها با يك تبريك، با يك چي، با يك چي، و لذا بعضيها ميگويند: خوب حالا كه مثلاً چراغ سبز شده، مثلاً ما يك ارتباطي، يك رابطهاي برقرار كنيم. يك وقتي از اين كارها ميكردند مقام معظم رهبري فرمود: دست آهني در دستكش مخملي! دست آهن است، اما در دستكش مخملي.
آدم غصهي خودش را ميخورد. يعني روز قيامت اگر بنده را نزد شيطان بياورند، خدا بگويد: اين شيطان بديها را «زَيَّنَ» زينت ميدهد. تو دين زيبا را زشت تحويل مردم دادي. آنوقت آنجا ما چه خاكي بر سرمان كنيم؟ دين زيبا را بد معرفي كرديد. ولي شيطان بديها را زيبا. يكبار ديگر ميگويم. ما زيباييها را بد بگوييم، بد معرفي كنيم، شيطان بديها را زيبا بگويد. دين ما زيباست. ماه رمضان زيباست، به شرطي كه بلندگوهاي مسجد مردم را بيخود از خواب بيدار نكند. بلندگوي مسجد بايد در مسجد باشد.
خدا رحمت كند يكي از مراجع را. رفتم خدمت ايشان، گفت: آقاي قرائتي ديشب تا صبح سوختم. ميتوانم اسم ايشان را ببرم. اما ميترسم اسمش را ببرم آن محله ضايع شود. براي حفظ آبروي محله چيزي نميگويم. گفت: آقاي قرائتي ديشب تا صبح سوختم. گفتم: مرضتان سخت شد؟ گفت: نه! گفت: اين بلندگوي مسجد هي گفت: «الْغَوْث الْغَوْث خَلِّصْنَا مِنَ النَّار» … بابا «الْغَوْث» را در مسجد بگو. چه كار داري؟ من ميخواهم بخوابم. تو چه حقي داري دعاي «الْغَوْث» را در بلندگو ميگذاري؟ دعاي جوشن زيباست. من از حالا بگويم. تمام دكترهاي ادبيات عرب و عجم و تمام آيت اللهها و علماي حوزهها در يك دهكدهاي جمع شوند، يك پنجم دعاي ابوحمزه را نميتوانند درست كنند. دعاي ابوحمزه موسيقي دارد، آهنگ دارد. من در نوار دارم هي ميخوانم و لذت ميبرم. «ب» بده! «ب» تحويل بگير. يا طبيب و يا حبيب و ميرود تا آخر. بعد ميگويد: «الْغَوْث الْغَوْث»! «ق» بده. يا رفيق و يا شفيق و… هزار تا اسم براي خدا ميگويد، هزار تا با قالب. استاندارد، دعاي ابوحمزه، آهنگش آدم را ميكشد، محتوايش آدم را ميكشد. ميكشد، ميكشد! آنوقت دين زيبا را ما پشت بلندگو ميگذاريم، مرجع تقليد بيمار پاي آن بال بال ميزند. شيطان زشت را زيبا نشان ميدهد، ما زيبا را زشت نشان ميدهيم.
حجاب اصل است ولي چه كسي گفته: خانم معلم سر كلاس لباس مشكي بپوشد؟ خوب اين كلاس همه دختر بچه هستند، لباس شاد بپوش. يك دختر ميخواهد چيز ياد بگيرد بايد روزي 5 ساعت سياه نگاه كند. كجاي قرآن نوشته؟ لباس سياه براي خيابان خوب است. چادر سياه براي خيابان خوب است. ما يكطور معرفي ميكنيم، كه مردم، از خوبهايمان هم دارند متنفر ميشوند. خود بنده خانه خواسته باشم بخرم كنار مسجد نميخرم. چون هركس مرد يك بار بايد براي فاتحهاش از خواب بپري، يكبار براي هفتهاش، يكبار براي چهلهاش و يكبار براي سالش. يعني براي هر مرگ و ميري چهار بايد مردم محله زجر بكشند. خدا رحمت كند مرده را. ولي صداي بلندگو فقط در مسجد. فقط يكجا حق داريم اذان بگوييم، بيرون مسجد براي اذان است آن هم آدم خوش صدا! يك اذان مختصر، خلاص! قبل از اذان و بعد از اذان ممنوع! نماز را حق نداري پشت بلندگو بگذاري. فقط اذان! ما زيباييها را زشت نشان ميدهيم، ولي شيطان زشتيها را زيبا نشان ميدهد.
خدايا كمكمان كن ما درست بفهميم، درست فكر كنيم، درست عمل كنيم، درست تبليغ كنيم، درست همسرداري كنيم، درست بچه داري كنيم، درست همسر داري كنيم. درست مسجد داري كنيم. توفيقمان بده كه همه كارهاي ما استاندارد و درست باشد. از همه انواع گناهها همه ما را حفظ بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 576