responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 659
عناوين:
1- خطر انحراف در امور فرهنگي
2-جايگاه آموزش و پرورش در تربيت نسل نو
3-برنامه‌ريزي فرهنگي بر اساس نيازهاي جامعه
4-پيشگيري از شبهات و انحرافات
5-شناخت درست مفاهيم ديني و فرهنگي
6-بررسي مشكلات در حوزه فرهنگ جامعه
7-تلاش‌هاي مرحوم مطهري در هدايت ديني جامعه
8-توجه به عوامل مؤثر در تربيت در برنامه‌ريزي فرهنگي

موضوع: برنامه‌ريزي در امور فرهنگي

تاريخ پخش: 12/02/87

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث را در ارديبهشت 87 بينندگان عزيز مي‌بينند و به مناسبت روز معلم … روز معلم و روز كارگر، دو قشر عزيز! بيش‌ترين كار انبياء كار فرهنگي است. («يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُم‏») (آل‌عمران/164) مقدس‌ترين كتاب‌ها كه قرآن است و كتب آسماني، كارشان كار فرهنگي است. يعني اشرف بشر انبياء، كار فرهنگي مي‌كند. اشرف كتب آسماني كار فرهنگي مي‌كند. كار فرهنگي، اگر خوب انجام شود، بالاترين كار است و اگر بد انجام شود، بيش‌ترين خطر را دارد. در مورد انحراف اقتصادي خداوند يك مرتبه گفته است: واي!!! («وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ») (مطففين/1) واي بر كم فروش‌ها! انحراف اقتصادي يك ويلٌ دارد. انحراف اجتماعي يك ويلٌ دارد. («وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ») (همزه/1) («هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ») يعني كسي كه نيش مي‌زند. واي به كساني كه به مردم نيش مي‌زنند و متلك مي‌گويند و جك درست مي‌كنند. كاريكاتور درست مي‌كنند. يعني ضربه اجتماعي و نيش زدن به جامعه، يك ويلٌ دارد. ضربه اقتصادي، كم فروشي يك ويلٌ دارد. اما راجع به انحراف فرهنگي چند ويلٌ داريم و اين مهم است. خيلي هم مهم است. در سوره بقره يك آيه هست، براي شما مي‌نويسم. در يك آيه سه مرتبه ويلٌ گفته است به خاطر انحراف فرهنگي!

بحث: امور فرهنگي به مناسبت روز معلم.

1- خطر انحراف در امور فرهنگي

قرآن مي‌فرمايد كه: («فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً») خوب اين يك مرتبه! بعد دو مرتبه در همين آيه مي‌گويد: («فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ») دو مرتبه مي‌گويد: («وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ») (بقره/79) در يك آيه هست. ترجمه كنم. ويل يعني واي. واي به كساني كه كتاب مي‌نويسند، نظرات شخصي‌شان را مي‌نويسند، منتها به مردم («يَقُولُونَ») مي‌گويند، («هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ») يعني خودش مي‌نويسند و نسبتش را به خدا مي‌دهد. براي چه؟ براي يك لقمه نان! («لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً» )براي اينكه بفروشند به يك («ثَمَناً قَليلاً») براي اينكه دو فلس پول گير بياورد، يك چيزي مي‌گويد كه … دو مرتبه مي‌گويد: واي بر آن‌ها، با اين چيزي كه با دستشان مي‌نويسند، دو مرتبه مي‌گويد واي بر آن‌ها از اين لقمه حرام! «الله‌ اكبر»! اين خيلي مهم است. انحراف اقتصادي («وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ»). انحراف اجتماعي («وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ») در مورد انحراف فرهنگي در يك آيه سه بار مي‌گويد: ويلٌ! خيلي مهم است. اين بچه‌ها امانت هستند و معلم بايد در اين امانت‌ها دقت كند. ما مواظب باشيم و گاهي يك كمي خودمان را ارزيابي كنيم و ببينيم مثلاً وضع ما چطوري است. هميشه و هر سال آموزش و پرورش مشكلاتي دارد. خدا كند سالي بر جمهوري اسلامي بگذرد كه آموزش و پرورش مشكلي نداشته باشد. همش مشكل دارد. وزارتخانه‌هاي ديگر اينطور نيست. البته چون كار آموزش و پرورش سنگين است. بنده يك عقيده‌ام دارم كه حالا عقيده‌ام براي خودم ممكن است محترم باشد، ممكن است محترم نباشد. ولي عقيده‌ي من اين است كه بايد بسيج شويم براي كمك به آموزش و پرورش! در اين ايامي كه از اول انقلاب من در نهضت سوادآموزي بودم، افرادي نزد من آمده‌اند و مي‌خواستند پولي خرج كنند، گفتم بدهيد به آموزش و پرورش. حتي بعضي از همكاران ما در نهضت مي‌گفتند نفهميديم تو نماينده امام در نهضت سوادآموزي هستي، يا نماينده امام در آموزش و پرورش؟ گفتم بنده عمامه كه سر گرفتم، گفتند حجة الاسلام! حجة الاسلام يعني نه بنده كاشان هستم، نه بنده آموزش و پرورش، نه بنده نمي‌دانم شهرم، نه بنده لباس هستم. بايد ببينم اسلام چه مي‌گويد. الان دين من به من مي‌گويد آموزش و پرورش از نهضت سوادآموزي مهم‌تر است. چون ما بزرگسالان را درس مي‌دهيم، آن‌ها نسل نو را. بايد بسيج شويم و همه كمك كنيم. واقعاً اگر كسي مي‌خواهد مسجد بسازد، يك جايي مسجد بسازد كه يك در آن در دبيرستان باشد و يك درش در خيابان! اگر بناست روزنامه‌ها و مجله‌ها كاغذ چاپ كنند، اول بايد كاغذ آموزش و پرورش تأمين شود، بعد هر چه زياد آمد براي مجله صرف شود. كشور ما صد رقم مجله دارد، آن وقت كتاب آموزش و پرورش معطل بماند؟

2-جايگاه آموزش و پرورش در تربيت نسل نو

اولويت را بايد به نسل نو بدهيم. و اين مسئله مهمي است. يك وقت امام حيات داشتند، من در تلويزيون … اين قصه نمي‌دانم براي بيست و چند سال پيش است، گفتم وزير آموزش و پرورش بايد امام باشد. از دفتر امام زنگ زدند و گفتند: آقا! شما براي امام تعيين تكليف مي‌كنيد كه وزير آموزش و پرورش امام خميني باشد؟ گفتم چون دستم به پيغمبر نرسيد، وگرنه مي‌گفتم وزير آموزش و پرورش بايد پيغمبر باشد. چون مسئله («يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُم‏») تربيت يك نسل يك وزارتخانه عادي نيست، مثل وزارت نفت و دخانيات و مخابرات و نمي‌دانم آب و برق و اينها! آن‌ها وزارت‌هاي خدماتي است. اين يك وزارتي است كه مي‌خواهد نيروي انساني و نسل آينده توليد كند. توليد نسل غير از توليد انرژي هسته‌اي و توليد نمي دانم آب و برق و گاز و سد است. آن‌ها همه خوب است. هيچ كدام از اين‌ها را تحقير نمي‌كنم. به همه‌ي اينها نياز داريم. اما نسل مهم‌تر است. اشرف بشر براي كار فرهنگي است. انبياء! اشرف كتب، كتب آسماني براي كار فرهنگي است. و لذا بايد تمام … در وزارت آموزش و پرورش بايد تمام مغزهاي فرهنگي يك دفتر داشته باشند. تمام اين‌هايي كه وزير بوده‌اند و معاون وزير بوده‌اند، بايد آنجا بيايند و تجربه‌هاي قبلي‌شان را بگويند. حالا اگر امروز كس ديگري وزير است، باشد. ولي وزراي قبل و معاونينشان بايد فكرهايشان را ارائه بدهند. يك حزب سياسي نيست كه يك گروه مي‌رود و يك گروه مي‌آيد و يك گروه مي‌رود و يك گروه مي‌آيد. البته تا به حال خيلي از آمد و رفت‌ها سياسي بوده است. اما اين ظلمش به بچه‌ها مي‌شود. فرهنگ فوق سياست است. يك اصولي هم بايد داشته باشيم كه اين مربوط به دانشگاه و حوزه و آموزش و پرورش است. من اين اصول را مي‌گويم. عقيده‌ام را مي‌گويم ديگر حالا هر چه را به آن رسيده‌ام. ناشي هم نيستم. چون از اول انقلاب من معاون وزير آموزش و پرورش بودم، از اول انقلاب تا حالا تقريباً آخوندي هستم كه سخنراني من در حوزه و دانشگاه يك جور است. يعني به من بگويند سالي صد سخنراني در حوزه مي‌كني، براي حوزه‌هاي علميه ايران، همان صد تا را هم براي دانشگاه مي‌كنم. يعني هر چه فكر كردم كه سخنراني من در دانشگاه بيش‌تر است يا در حوزه، نتوانستم تشخيص بدهم. يعني حوزه و دانشگاه را با يك چشم مي‌بينم. ولي امور فرهنگي ما فشل‌هايي دارد، كه اين فشل‌ها بايد حل بشود.

3-برنامه‌ريزي فرهنگي بر اساس نيازهاي جامعه

يكي اينكه يك برنامه‌ريزي‌هايي بايد بشود كه مثلاً ما در حوزه چند فقيه مي‌خواهيم، چند مفسر مي‌خواهيم، چند قصه‌گو … يك وقت مثلاً مي‌بيني يك درسي هشتاد تا است و يك درسي يكي! بايد اين را حساب كنيم. مثلاً چند تا حفاري چاه نفت مي‌خواهيم؟ چند تا مهندس مي‌خواهيم؟ چند تا ليسانس كامپيوتر مي‌خواهيم؟ نياز كشور را بايد ارائه بدهيم. به دانشجو نگوييم برو هر كدام را خواستي، ضربدر بكش. بعد يك وقت نگاه مي‌كني، يك چيزي را كه نمي‌خواهيم، داريم. يك چيزي را كه مي‌خواهيم، نداريم. خوب اين جابجا مي‌شود. خيلي كارهاي غلط مشاهده مي‌شود. مثل اينكه كراوات‌ها را بياورند و در حوزه‌ي علميه قم بفروشند. پارچه‌هاي عمامه‌اي را ببرند و در اتريش بفروشند. نگاه كنيم كه كجا چه پارچه‌اي مي‌خواهد. پوستين بدرد بندرعباس نمي‌خورد. من رفتم يك جايي، در دانشكده حفاري نفت سخنراني كنم، ديدم همه‌ي خانم‌ها با چادر سياه نشسته‌اند. گفتم: شما حفاري چاه نفت مي‌خواهيد بكنيد؟ هر چه نگاه كردم اين خانم با اين چادرش، چطور مي‌خواهد حفاري نفت بكند، در آخر گفتند كه آقا ما ليسانس مي‌خواهيم. مدرك باشد، حالا هر جا باشد. اين فكر، فكر درستي نيست. يك برنامه‌ريزي باشد كه مثلاً ما در مملكت چند تا مطهري مي‌خواهيم. چند طلبه مثل من مي‌خواهيم. چند تا مرجع مي‌خواهيم. يك وقت نگاه مي‌كنيم و مثلاً مي‌بينيم، يك كتاب را پنجاه شرح در اين پنجاه سال برايش نوشته‌اند ولي تفسير قرآن در اين پنجاه سال 9 تا تفسير نوشته شده است. يعني سهم قرآن مثلاً مي‌بيني داده نشده است. سهم نهج‌البلاغه داده نشده است. اين برنامه‌ريزي بايد بشود. بعد در برنامه‌ها چند اصل را … مثلاً نگاه مي‌كنيم و اداي همديگر را در‌مي‌آوريم. مثلاً كسي گوشش درد مي‌كرد، گفت برو بكش، گفت: چرا؟ گفت من دندانم درد مي‌كرد، كشيدم. گفت: اِه! آخر دندان را مي‌شود كشيد، ولي گوش را كه نمي‌شود كشيد. ما مثلاً مي‌گوييم آقا تيزهوشان، نمي‌دانم المپياد داريم، تيزهوش داريم، مدرسه‌ي تيزهوشان … مي‌آييم و مي‌گوييم خيلي خوب شما معدلت چند است؟ اگر معدلت بالاي 18 است بيا و طلبه شو، اصلاً طلبگي معدل 18 نمي‌خواهد. طلبه بايد گزينشي شود كه: آقا طلبه مي‌خواهي بشوي؟ بسيار خوب! ظهر بلند شو و يك اذان بگو! اگر جرأت كرد اذان بگويد، بدرد آخوندي مي‌خورد. حالا اگر نمره 20 داشته باشد، حتي زير لحاف هم خجالت بكشد كه بگويد: «الله اكبر» خوب اين بدرد آخوندي نمي‌خورد. معدلي نيست. طلبه اگر مي‌خواهد مبلغ باشد، بايد رويش خوب باشد، جسور باشد، شجاع باشد، خجالتي نباشد، يك جايي بايد مغزش، يك جايي بايد زبانش، يك جايي بايد بازويش، يك جايي بايد بدود، يك جايي بايد سياسي باشد، يك جاهايي خلاصه بايد ببنيم چه كسي به درد اينجا مي‌خورد. و لذا گاهي نگاه مي‌كنيم آدم‌هايي در يك رشته‌هايي در دانشگاه، يا در حوزه در يك رشته‌هايي عمرشان را داده‌اند، اما هيچ كارآيي ندارند. كارآيي ندارند. مثل اين منارهايي كه مي‌سازيم. هشتاد متر است، اما يك اذان روي آن نمي‌گويند. همينطور ساخته‌ايم. بايد حساب كنيم و نياز را در نظر بگيريم. اصل نياز!

4-پيشگيري از شبهات و انحرافات

پيشگيري! الان مملكت ما را چه خطراتي تهديد مي‌كند؟ پاسخگويي مثلاً به شبهات … اگر وهابي‌ها شبهه‌اي دارند، بايد در مقابل آن‌ها خيز بگيريم. اگر نمي‌دانم يك فرقه‌هاي ضاله‌اي و فرقه‌هاي … الان ببينيم چه خطري پيش مي‌آيد، در مقابل خطرها آماده باشيم. يعني آنجايي كه از پنجره‌اي گربه مي‌آيد، بايد در را ببنديم. ما از اين طرف گربه مي‌آيد، از اين طرف در خانه را مي‌بنديم. خوب در خانه را مي‌بندي، گربه از سر پشت بام مي‌آيد. ورود خطر از كجاست، برنامه بريزيم.

نيازشناسي! چه علمي و چه رشته‌اي الان مي تواند توطئه‌ها را خنثي كند؟

هماهنگي با امكانات! چه امكاناتي هست؟ استفاده از امكانات! آرزوي ما اين است. حالا آرزو طوري نيست. شايد هم مرديم و بعداً عملي شد. در زمان ما كه عملي نشد. آرزوي ما اين بود كه بتوانند («رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ») (قريش/2) يعني حركت زمستانه و تابستانه راه بيافتد. در يك قسمت‌هايي كه هوا داغ است، مثلاً از بندرعباس بروند ملاير. از خوزستان بروند به همدان. با دو تا چهارتا صدتا اتوبوس جابجا شويم، و درس را تعطيل نكنيم. سه ماه تعطيل؟! نمي‌گويم هواي داغ مي‌شود درس خواند. اصلاً مي‌شود شب و روزي‌اش كرد. آنجايي كه داغ است برنامه را شب‌ها بگذاريم. مثلاً بحث ما از ساعت 12 شب باشد تا ساعت 4 بعد از نصف شب. روزها بخوابند. مگر خميرگيرها چه كار مي‌كنند؟ خميرگيرها سحر مي‌آيند تا ساعت 7 و كارشان را مي‌كنند و 7 مي‌روند و مي‌گيرند مي‌خوابند. جاي خوابمان را عوض كنيم. مگر كشيك‌ها چه مي‌كنند؟ يك مقدار جاها را جابجا كنيم. زمان را جابجا كنيم. مكان را جابجا كنيم. كتاب‌ها را جابجا كنيم. يك چيزهايي يك آدم‌هاي جسوري مي‌خواهد و اين جسورها متأسفانه كم هستند. در برنامه‌ريزي‌ها بايد نگاه كنيم: 1- اصل نياز. 2- اصل پيشگيري از توطئه‌ها 3- اصل جمعيت! چند ميليون بچه داريم؟ هز ده هزارتا بچه‌اي يك طلبه مي‌خواهيم يا نه؟ تعداد بچه‌ها را تقسيم كنيم، ببينيم چند طلبه مي‌خواهيم كه قصه بگويد. قصه را كم نگيريد. قرآن حدوداً 268 تا، 260 تا تقريباً قصه دارد. با همين قصه‌ها سلمان و ابي‌ذر مي‌شود درست كرد. ما الان قصه‌گوي خوب نداريم.

خدا برادرمان آقاي راستگو را حفظش كند. خوب يك جمعي را … دفتر تبليغات و قم و آقاي راستگو و همكارانشان، جمعي را تربيت كردند، ولي كم است. چندتا مفسر در كشور است؟ ما نداي تفسير سر زديم، از همه‌ي … از همه كه نه! از بسياري از دانشگاه‌ها به من زنگ مي‌زنند كه آقا يك مفسر بفرست كه ما مفسر نداريم. يعني مثلاً نگاه مي‌كنيم، كفايه را 17 هزار نفر خوانده است، ولي مثلاً يك دور تفسير را بايد دنبالش بگرديم كه چه كسي خوانده است. تازه بعضي‌ها خوانده‌اند و نمي‌توانند بگويند. ممكن است يك كسي 10 سال، 20 سال پاي درس تفسير بنشيند، مثل اينهايي كه پاي منبر مي‌نشينند…

يك آقايي مي‌گفت بروم مسجد، گفتم آقا اين كار مهم‌تر از نماز جماعت است. تلفن كه يك نفر ديگر برود.گفت كسي نيست كه نماز بخواند. گفتم چند سال است كه پيش نماز يك مسجد هستي؟ گفت من 25 سال است كه پيشنماز اين مسجد هستم. گفتم در اين 25 ساله يك نفر مسجدي درست نكردي كه اگر يك شب شما نيامدي بتواند برود و جاي شما نماز بخواند. يعني 25 سال است كه يك نفر را تربيت نكردي كه حمد و سوره‌اش درست باشد و مردم هم قبولش داشته باشند، خوب پس بايد در پيشنمازي خودت تجديد نظر كني. ما هم بايد حساب كنيم كه در برنامه‌ريزي‌هايمان آفت خيلي داريم.

5-شناخت درست مفاهيم ديني و فرهنگي

لغت‌ها را قاطي مي‌كنيم. يك نهضتي بايد درست شود به اسم لغت شناسي. يكي از كارهاي قرآن همين لغت‌شناسي است. بر چيست؟ ليس البر … اين! لكن البر … آن! ليس السخي … اين! سخي اين است. ليس الشجاع …اين! بل الشجاع اين است. ليس العلم … اين! بل العلم اين! اصلاً يكي از كارهايي كه در روايات آمده است، اين است كه فرهنگ مردم را عوض مي‌كند. مثلاً متمدن چه كسي است؟ مثلاً اين فكر مي‌كند كه اگر پشت چشم‌هايش را آبي كند و بگويد مرسي متمدن است. كجاي مرسي تمدن است؟ مثلاً اگر پشت چشمت را آبي كردي و گفتي مرسي خيلي روشنفكر هستي؟ كجاي اين به روشنفكري مي‌خورد؟ اصلاً معناي روشنفكري چيست؟ حزب‌اللهي كيست؟ اين فكر مي‌كند كه مثلاً اگر اين قيافه را درست كند، حزب اللهي است. اصلاً معناي حزب‌اللهي چيست؟ معناي متمدن چيست؟ روشن فكر چه كسي است؟ فكر مي‌كند اگر نق بزند روشن‌فكر است. ما گاهي وقت‌ها معناي روشن‌فكر را هم نمي‌دانيم يعني چه. معناي حزب اللهي، معناي… مي‌گويند: فلاني آدم با تقوايي است. خيلي آدم خوب، اصلا‌ً آدم خوب يعني چه؟ چه كسي را بايد گفت خوب است؟ قرآن مي‌گويد: («أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» )(حجرات/15) («اولئك» )يعني بايد من تعيين كنم اين خوب است. بسياري از آدم‌ها هستند كه مثلاً مي‌گويند: آقاي قرائتي، اين را به من خيلي گفتند. گفتند: آقاي قرائتي، ما تو را دوست داريم. براي اينكه در هيچ خط سياسي نيستي. خوب اين ممكن است بدي من باشد. يك جايي بايد ممكن است من موضع بگيرم. خودم را كنار كشيدم كار بدي كردم. اصلاً اگر كسي كنار كشيد آدم خوبي است؟ مثلاً گاهي وقت‌ها به كسي مي‌گويند: آقا التماس دعا! مثلاً اين از اولياي خداست كه مي‌گويد: التماس دعا؟ شايد دعاي او مستجاب شود و دعاي اين مستجاب نشود. اصلاً دعاي چه كساني مستجاب مي‌‌شود؟ ما خيلي سطحي نگاه مي‌كنيم. همينطور كيلويي، حزب اللهي، روشن‌فكر، التماس دعا، متقي… اينقدر بريز و بپاش مي‌كند، ولي خمس نمي‌دهد. محرم كه مي‌شود چك ده ميليوني مي‌دهد. ماه رمضان مي‌شود، دو ميليون، ده ميليون افطاري مي‌دهد. روضه خواني مي‌كند. به فاميل‌ها، به فقرا، مرتب پول خرج مي‌كند. مي‌گوييم: ببخشيد! شما اين همه پول خرج مي‌كني، خمس هم مي‌دهي؟ مي‌گويد: نه من خمس نمي‌دهم. پول‌ها به جاي خمس. اِ…! مثل يك آدمي كه در اقيانوس اطلس شيرجه مي‌رود، بعد هم مي‌گويد: الله اكبر! مي‌گوييم: آقا ببخشيد، وضو گرفتيد. مي‌گويد: خوب، اين شيرجه به جاي وضو! مثلاً شيرجه مي‌رود، بعد بي‌وضو مي‌گويد: الله اكبر! مي‌گوييم: وضو نداري. مي‌گويد: خوب، شيرجه به جاي وضو. مگر شيرچه به جاي وضو است؟ هرچيزي جاي خودش. من اگر دستم خون شد، مي‌گويم: باند بياور بپيچم. شما دو تا لحاف كرسي هم بياوري من نمي‌خواهم. لحاف كرسي مي‌خواهم چه كنم؟ من يك پارچه مي‌خواهم اين را ببندم. گاهي وقت‌ها پول خرد براي تلفن خوب است. حالا شما از چك تِراول بده. نمي‌خواهم! من پول خرد مي‌خواهم براي تلفن.

گاهي وقت‌ها خدا وضو مي‌خواهد شيرجه نمي‌خواهد. خمس مي‌خواهد. شما يك ميليون خمس مي‌دهي به بهشت مي‌روي. اما چهل ميليون به اين و آن بدهي، بله ما وام مي‌داديم، بعد هم نتوانست بدهد به او بخشيديم. براي فلاني هم يك خانه خريديم و به جهازيه‌ي فلاني هم كمك كرديم. خوب دستت درد نكند. اما اينها هيچ كدام خمس … بگوييد: نيست!

من گاهي به بعضي تلفن مي‌كنم. سلام عليكم! سلام با بنده، مخلص حاج آقا هستم. حال شما؟ مي‌گويم: ببخشيد، سلام عليكم كه گفتم، تو هم بايد جواب بدهي، بگويي: سلام عليكم! سلام كه گفتم جوابش واجب است. سلام با بنده، يا با بنده يا با تو، فعلاً جواب من را بده. مخلص شما! مخلصي هم جواب سلام نيست. صد تا كلمه مي‌گويد ولي آخرش هم جواب من را نمي‌دهد. بابا سلام عليكم بگو: سلام عليكم. جواب سلام واجب است. دائم مي‌گويد: سلام با بنده، قربان شما، مخلص شما هستم. كجا بودي؟ مشتاق ديدار. چقدر دلتنگت هستم. تبريك عرض مي‌كنم. مي‌گويم: بابا همه‌ي حرف‌ها را كنار بگذار. بگو، بگو چه؟ سلام عليكم! جواب سلام من را بده.

خيلي روز قيامت خبر است. در سوره‌ي غاشيه يك آيه داريم، مي‌گويد: («عامِلَةٌ ناصِبَةٌ») (غاشيه/3) («تَصْلى‏ ناراً حامِيَةً» )(غاشيه/4) آخ… آخ … آخ… چه آيه‌ي داغي! چه آيه‌ي داغي! چه آيه‌ي داغي! («عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلى‏ ناراً حامِيَةً») يعني اين بنده خدا خيلي عمل كرده است. پول خرج كرده است. سينه زده است. قَمه زده است كه نبايد بزند. يك كسي در حرم كربلا آمد. توفيقي داشتيم يك هفته‌اي زيارت رفتيم. كنار حرم، گفت: شما نظرت راجع به قَمه، گفتم: ببين آقا جان! گفت: آقا فلان مرجع، فلان مرجع، فلان مرجع، فلان… گفتم: ببين! هيچ مرجعي كه واجب نكرده است. خودت را بكشي، از يك مراجعي بروي حرف بزني، خودت هم بكشي، مستحب است. مستحب چه روز؟ عاشورا! قمه زدن چند دقيقه طول مي‌كشد؟ يك دقيقه، يك تيغ مي‌كشيد دو، سه دقيقه خون مي‌آيد. من گفتم: براي مستحبي كه در سال يك روز هست، اين هم اگر، اگر، اگر با يك ميليون هم اگر… با يك ميليون اگر، با يك ميليون اگر، شما اگر اين كار را مستحب كردي، يك دقيقه طول مي‌كشد. آن وقت شما راجع به زكاتي كه 32 آيه دارد چقدر جان كندي؟ يكبار پهلوي مراجع رفتي، فتوا… فتاويه مراجع… گندم‌ها كه در شكم ما است از اين نانوا‌ها هست. اين نانوا‌ها از اين سيلو‌ها است. سيلو‌ها… خيلي‌ها زكات نمي‌دهند. يك درصد مردم مملكت ما يا دو درصد، يا كمتر يا بيشتر حالا تعيين نكنم. بعضي مردم بسياري‌شان زكات نمي‌دهند. روايت داريم، زكات ندهيد خدا بركت را حتي از معدنتان كم مي‌كند. يعني نفتتان 200 دلار هم بشود، باز هم به جايي نمي‌رسيد. چون زكات نمي‌دهيد. حديث داريم. اگر زكات ندهيد، خدا بركت را از عمرتان، از مالتان و از معادنتان… ما چرا دائم نفتمان گران مي‌شود. دلار هم بيشتر مي‌شود باز هم هميشه هشتمان گرو نه است. حديث داريم بركت را خدا برمي‌دارد. تا دلار و نفتت گران مي‌شود، يك جايي زلزله، يك… يك… تلخي در زندگي‌ات مي‌آيد، كه آن پول‌ها را آنجا بدهي. گفتم: شما براي زكات هيچ وقت تلاش كردي؟ چند سخنراني براي زكات كردي؟ چقدر آدم داريم راجع به نماز تارك يا كاهل هستند. يا ضايع مي‌كنند. راجع به نماز سه تعبير داريم. «اهان بالصلاة» يعني به نماز اهانت مي‌كند. «اضاع بالصلاة» يعني نماز را ضايع مي‌كند. «استخف بالصلاة» يعني نماز را خفيف مي‌كند. اهانت، ضايع، خفت! چقدر آدم داريم كه راجع به نماز مشكل دارند؟ نمازش غلط است. آنوقت شما براي نماز چقدر جان مي‌كني كه حالا براي قمه جان مي‌كني؟

بعضي‌ها من نمي‌دانم. كارشان برنامه‌‌ريزي ندارد. حالا يك مستحبي كه حالا حضرت امام فرمود: مصلحت نيست. مقام معظم رهبري فرمود: مصلحت نيست. حالا اين آقا خودش را بالا مي‌برد. پايين مي‌برد. بالا مي‌برد، پايين مي‌برد. بالا مي‌برد، پايين مي‌برد، كه مستحب است سالي يك روز در يك دقيقه، آنوقت نسلش، فاميلش. از همان آقا مي‌پرسي در فاميل شما چند تارك الصلاة است؟ در منطقه‌اي كه شما قمه مي‌زنيد، چند آدم هست كه زكات نمي‌دهد؟ در نماز جمعه چطور؟ ببين حاج آقا اندازه‌گيري كنيم. مستحب اندازه مستحب، واجب اندازه‌ي واجب، ما گاهي وقت‌ها به يك واجب به اندازه مستحب هم عنايت نمي‌كنيم. گاهي يك مستحب را به اندازه صد واجب برايش احساسات نشان مي‌دهيم. نكنيم. اينها جز دين نيست. هيچ كدام از اينها جز دين نيست. دين آن است كه واجب را به مقدار واجب، مستحب را به مقدار مستحب، تازه اگر مستحب باشد. وگرنه بگو: آقا ببين، بنده دَنگم گرفته اينها هم،…

يك كسي آمد نمي‌دانم اين را در تلويزيون گفتم يا نه؟ حالا اگر هم گفتم دوبار بشنويد. گفت: آقاي قرائتي يك عمره را به من بده. يك كار ابتكاري كردم، روي كره زمين منحصر به فرد است. گفتم: چه كردي؟ گفت: من قرآن را از اين طرفي حفظ كردم. مثلاً مي‌گفت: («والضالين»)، («مستقيم»)، («نستعين») از اين طرف مي‌آمد. وسط قرآن را باز كردم ديدم بله از اين طرف مي‌خواند. نگاه كردم ديدم چقدر اين زحمت كشيده است. به جاي اينكه قرآن را از اين طرف بخواند، گفتم: به نظر من شما بايد ديوانه خانه بروي. (خنده حضار) تو اصلاً خُل هستي! گفت: چرا؟ گفتم: نه قرآن گفته اينطور بخواني، نه پيغمبر قرآن، نه اولياي قرآن، نه هيچ مراجعي، آخر اين چه ديني است تو داري؟

آخر اصلاً غلط است. كار غلط است. مثل هندي‌ها هستند كه بعضي‌هايشان مثلاً يك مغز بادام مي‌خورند، چهل روز چيز نمي‌خورند. خوب اين چيزها هستند، اسمش را مي‌گويند: مرتاض! چهل شب نمي‌خوابد. اينها كه جز دين نيست. بگو: آقا سليقه‌ي من است. جزء… ببين، («يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ») اين خيلي خطرناك است كه آدم روي چيزي سليقه‌ي خودش را پاي اسلام و دين حساب كند. تازه دين هم حساب كنيم كه كجاي دين؟ مثلاً قرآن مي‌گويد: از هر گروهي عده‌اي فقيه شوند. («لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّين‏») (توبه/122) در دين فقيه شوند. در دين فقيه شوند يعني در كجاي دين؟ در همه‌ي دين يا در بعضي آيات فقيه شوند؟

6-بررسي مشكلات در حوزه فرهنگ جامعه

مشكل فرهنگ ما اين است. 1- نيازها حساب نمي‌شود. چند تا قصه‌گو مي‌‌خواهيم؟ چند تا فقيه مي‌خواهيم؟ چند تا مفسر مي‌خواهيم؟ چند تا حفاري چاه مي‌خواهيم؟ چند تا دكتر مي‌خواهيم؟ چند تا نمي‌دانم… در دكترها چند تا چشم پزشك، چند تا دندان پزشك، بايد برنامه‌ريزي شود. از همه‌ي امكانات استفاده نمي‌كنيم. تابستان در بسياري از مدارس مناطق سردسير باد مي‌رود. طلبه و دانشجويش هم در بندرعباس و خوزستان و جاهاي گرمسير، بال بال مي‌زند. اگر («رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ») راه بيافتد اين حل مي‌شود. خوب، لغت‌ها را قاطي مي‌كنيم. به او مي‌گوييم: حزب اللهي، به او مي‌گوييم: روشن فكر، اين القاب را به چه كسي مي‌دهيم؟ لغت شناسي مهم است.

اول انقلاب بود، به خانه‌ي بزرگواري رفتيم. سوپ آوردند. ما خورديم و بعد بزرگوار وارد شد، ما گفتيم: سلام عليكم، گفت: غذا خورديد. گفتم: يك سوپ سركشيدم. گفت: خوب غذاي ما همان است. گفتم: خوب مي‌گفتيد با نان مي‌خورديم. ما فكر كرديم اين سوپ قبل از غذا است. گفت: ما انقلاب كرديم كه زهد را پياده كنيم. گفتم: زهد يعني خودت نخور نه به مهمانت نده. اين بخل است. روايت داريم حضرت امير خودش نان خالي مي‌خورد. نداريم كه حضرت امير به مهمانش نان خالي مي‌داد. من ديدم آن بزرگوار زهد و بخل را قاطي كرده است. هستند دو شاخ تلفن را به برق مي‌زنند. دو شاخ برق را در تلفن مي‌زنند. اصلاً قاطي كرده است.

گاهي وقت‌ها دين فروشي مي‌كنيم. منتها اسمش را سياسي مي‌گذاريم. نه خير دين فروشي بود. دين فروشي بود. آخر جز حزب ما است پس به اين رأي بده. آقاجان، اگر نمره 16 سراغ داري به نمره 5/15 حزب خودت رأي دادي دين فروشي است. قرآن بخوانم. حديث بخوانم. در الغدير جلد هشت، حديث داريم. اگر كسي نمره‌ي 16 سراغ دارد، منتها جز باند و رفيق‌هاي خودش نيست. به نمره‌ي 5/15 خودش رأي مي‌دهد. اين به خدا و رسول و مومنين خيانت كرده است. «من تقدم علي قوم و هو يري فيهم من هو افضل» كسي كه به يك كسي مسئوليت مي‌دهد مي‌داند از او قوي‌تر هست، خيانت كرده است. «خان الله» يعني خيانت كرده است. «خان الله و رسوله المؤمنون» اسمش را كار سياسي مي‌گذاريد. دين فروشي است. اسمش را كار اقتصادي نگذاريد. كلاهبرداري است. كجاي اين اقتصاد بود؟ كلاهبرداري است. لغت‌ها را بايد معنا كنيم.

7-تلاش‌هاي مرحوم مطهري در هدايت ديني جامعه

مرحوم مطهري ويژگي‌هاي خاصي داشت. سالگرد مطهري صحبت مي‌كنيم. يك مرتبه حوزه را، آقاي بروجردي را، و مراجع بزرگ آن زمان، حضرت امام درس همه را رها كرد و تهران آمد. در دانشگاه رفت. يك زماني كه همه‌ي مجله‌ها، بعضي مجله‌ها اصلاً زشت بود، يك عالم مقاله دارد در آن زمان مقاله مي‌داد. كتاب‌هايش معمولاً پاسخ به سوالات است. يكوقت ديد دائم مي‌گويند: ايراني، ايراني، يعني مثلاً مي‌گويند: ما ايراني هستيم. عرب‌ها به ما تحميل شدند. اسلام به ايران تحميل شده است. يعني ديد دارد زمزمه مي‌شود كه اسلام تحميلي به ايران. فوري يك كتابي نوشت خدمات متقابل اسلام و ايران. ايران به اسلام خدمت كرد قبول است. اسلام به ايران خدمت كرد. مثل دو تا دست كه همديگر را مي‌شويند. يعني كتاب‌هاي مرحوم مطهري بحث حجاب و بي‌حجابي كه آمد كتاب حجاب را نوشت. نظام حقوقي زن، يعني هنر مطهري اين نبود كه علم خودش را مي‌نوشت. نياز جامعه را مي‌نوشت. علم خودش را مي‌نوشت. نياز جامعه را مي‌نوشت. ما گاهي وقت‌ها مثلاً مي‌گوييم كه اصلاً اين كتاب‌هاي آموزش و پرورش اين بلا را دارد. بچه‌هاي كاشان، حالا من چون شهر خودم را مي‌گويم. بچه‌هاي كاشان بايد زندگي فيض كاشاني را بفهمند. فيض كاشاني كه بود؟ فيض كاشاني كه بود؟ محتشم كاشاني كه بود؟ علماي كاشان را بايد بچه‌هاي كاشان بدانند. آنوقت بچه‌هاي كاشان سر تعارف نشستند كوه هيماليا چند متر است؟ مادرت رفته يا پدرت؟آنوقت فيض كاشاني كوه هيماليا را نمي‌شناسد؟ مي‌شناسد. ما برنامه‌ريزي‌مان گير دارد. دخترها بايد چه بدانند؟ روانشناسي كودك. چه عواملي باعث مي‌شود كه بچه ترسو شود؟ چه عواملي باعث مي‌شود بچه شجاع شود؟ اصلاً جنسيت فرق مي‌كند. نيروي هواي با نيروي زميني و نيروي دريايي بايد آخوندهاي عقيده سياسي‌شان فرق بگذارد. ما يك كتاب مي‌نويسيم مي‌گوييم: همه بخوانند. مثل اينكه يك صابون دست مي‌گيريم به همه مي‌زنيم. مي‌گوييم: بابا هنوز كت و شلوار تنش است. مي‌گويد: به من چه؟ مي‌گوييم: بابا هنوز زير دوش نرفته است. به من ربطي ندارد. بابا يكي بايد زير دوش برود. يكي بايد صابون بزند. يكي بايد حنا ببندد. يكي بايد از دوش بيرون بيايد. هركسي را نگاهش كنيم،… دانشكده حقوق آيات و روايات حقوقي، دانشكده‌ي پزشكي آيات و روايات تغذيه، دانشكده سياسي آيات و روايات سياسي، براي هركسي… ما با ناخن انگشتانمان را مي‌گيريم. ما قيچي دستمان را مي‌گيريم. با اره لباسمان را قيچي مي‌كنيم. قاطي كرديم. در برنامه‌ريزي‌ها خيلي ناشي‌گري است. من يك مناجات درست كردم، زشت است بگويم ولي بگذاريد بگويم. «يا من متخصصينه ناشي» بعضي از كارشناس‌هاي ما ناشي هستند. اصلاً به اسم كارشناس نشسته مي‌گوييم: آقا اين بچه‌ي 13 ساله بايد چه بخواند؟ مثلاً جبهه و جنگ را، در كتاب بچه‌ي 13 ساله آورده است. آخر اين مي‌خواهد جنگ برود. حفاري را براي دخترهاي دانشجو آورده است. اصلاً قاطي شده است.

8-توجه به عوامل مؤثر در تربيت در برنامه‌ريزي فرهنگي

برنامه‌ريزي‌ها براساس منطقه نيست. براساس سن نيست. براساس جنسيت نيست. ولذا فارغ التحصيل‌هاي ما هم، بعضي‌هايشان كارايي‌شان خيلي كم است. كم كردن تعليمات، در نظر گرفتن منطقه، سن، جنسيت، دوري از مدرك گرايي، سرگرم شدن به پژوهش‌هاي بي‌فايده، مقدمات خيالي، گاهي وقت‌ها هم همينطور سر افراد را بند مي‌كنند. من به يك طلبه گفتم: چرا تفسير نمي‌خواني؟ تو كه اينقدر درس مي‌خواني تفسير هم بخوان. گفت: استادمان گفته است كه هركس يك دور فقه و يك دور اصول نخواند قرآن را نمي‌فهمد. خانه استادشان رفتم و گفتم: سلام عليكم! شما آيت الله هستي روي چشم ما. شما گفتي: هركس يك دور فقه و اصول نخواند، قرآن را نمي‌فهمد. گفت: بله، گفتم: پس سلمان و ابي‌ذر قرآن را نفهميدند. چون اينها هيچ كدام يك دور فقه و اصول… چه مي‌گويي؟ چه مي‌گويي؟ نه اگر ليسانس نگيرد، داماد قبول نكند. چه مي‌گويي؟ مثل اينكه يك دختري به پسري بگويد: تشنه‌ام است، بگويد: تشنه‌ هستيد؟ ببخشيد ليسانس داريد؟ مي‌گويم: نه، مي‌گويد: پس به تو آب نمي‌دهم. آدم تشنه آب مي‌خواهد. چه كار به ليسانس او داري؟ اشتباه مي‌كنند آنهايي كه ازدواج را عقب مي‌اندازند براي اينكه دخترمان ليسانس بگيرد. يا پسرمان فوق ليسانس بگيرد. اشتباه مي‌كنيد. كتاب‌هاي درسي خيلي‌هايش اشتباه است. كتاب‌هاي دانشگاه، درس‌هاي حوزه، اينها را من هم در حوزه بودم. هم بالاترين مدرك حوزه را دارم. در دانشگاه بيشترين سخنراني را مي‌كنم. والله به حضرت عباس اشتباه زياد است. نمي‌گويم همه‌ي كارها اشتباه است. نمي‌گويم هم مغرض هستند. اما چون چند تا كارشناس در را مي‌بندند، به خودشان كارشناس مي‌گويند. اجازه مشورت به كسي نمي‌كند. اجازه مشورت به كسي نمي‌كنند. در دنياي تبليغات هست ولي مثلاً مي‌بيني خودشان مي‌نشينند تصميم مي‌گيرند. خدا به پيغمبرش مي‌گويد: «وشاورهم» اين هم به عرب‌هاي عادي برمي‌گردد. اگر يك خرده مشورت شود، از اين لقب‌هاي كارشناسي اين سد را بشكنيم، احتمال بدهيم ممكن است يك آدمي هم كارشناس شود ولو فوق ليسانس نباشد، مرد عادي است ولي راه را بلد است. خيلي زن‌هاي خانه‌دار از خيلي از دخترهاي تحصيل كرده مديريتشان بيشتر است. بنابراين اين قالب‌ها را نشكنيم. درس چيز خوبي است به شرطي كه درس براي ما بت نشود. خدا مطهري را رحمت كند. گاهي از من مي‌پرسيد، بحثم چطور بود؟ مي‌گفتم: آقا من شاگرد شما هستم. مي‌گفت: نه! مي‌خواهم نظر بدهي. چند بار مرحوم مطهري از مني كه شاگرد شاگردش حساب مي‌شوم، بارها از من مشورت كرد. ولي الآن ديگر فوق ليسانس برايش سنگين است كه با ليسانس مشورت كند. اينها را بايد بشكنيم.

سلام و صلوات بر مطهري و مطهري‌ها، سلام و صلوات بر كارگران عزيز، كه هم شهيد دادند هم پشت جبهه، هم باعث عزت اسلام و جمهوري اسلامي شدند، كشور را به خودكفايي رساندند و سلام و صلوات خدا بر امامي كه اين بستر را براي ما فراهم كرد و شهدايي كه اين بستر را براي ما فراهم كردند.

خدايا ناشي‌گري‌هاي گذشته‌ي ما را ببخش، از اين به بعد ما را از كارهاي ناشي‌گري نجات بده. (الهي آمين) مغز هست. پول هست. كتاب هست. كاغذ هم هست، اما چون ناشي‌گري هست، به حضور جنابعالي عرض كنم كه نتيجه كم مي‌گيريم. حرف من را در كتاب‌هاي دانشگاه و درسي بايد سن طرف، ذوق طرف، منطقه‌ي طرف، جنسيت زن و مردي طرف كتاب شود، البته 50 درصد علوم پايه را كه بايد همه بخوانند. آن 50 درصدش باز شود. ضمناً از همه‌ي شما كه گفتم آموزش و پرورش خيلي كمك نهضت كرده است. تشكر مي‌كنيم. باز هم در ثبت نام كمك كنيد. انشاالله ما مي‌خواهيم برسيم به جايي كه الآن تا حالا چند صد تا روستا جشن گرفتيم. جشن محو بي‌سوادي. يعني ديگر در اين روستا بي‌سواد زير 50 سال يا نيست يا 5 درصد است. 3 درصد است. 2 در صد است. ديگر گفتيم ما دو درصد را معطلش نمي‌شويم. نمي‌توانيم به خاطر نيم كيلو آرد يك نانوايي باز كنيم. ديگر نيم كيلو آرد كه هست نانوايي را مي‌بنديم. ما بعضي‌ جاها به ما مي‌گويند: آقاي قرائتي، ديگر بي‌سواد نيست. مي‌گوييم: چرا؟ نمي‌ارزد براي يك مو يك قيچي معطل كنيم. ولي الحمدلله دارد كم كم بساط بي‌سوادي برچيده مي‌شود. اميدوارم كه يك زماني در كشور امام زمان يك بي‌سواد هم نباشد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 659
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست