responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 669

موضوع بحث: بني اسرائيل – 2

تاريخ پخش: 07/02/60

بسم اللّه الّرحمن الّرحيم

«الحمدللّه رب العالمين و صلّي اللّه علي سيّدنا ونبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»

عرض مي‌شود كه داشتيم سرگذشت بني اسرائيل را مي‌گفتيم. چون ما و بني اسرائيل يكي هستيم، خداپرست، هر دوامت‌هاي خداپرست، هر دو امت‌هاي تحت ستم و هر دو به رهبري آسماني. يكي به رهبري پيامبر عظيم الشأن، پيغمبر بزرگوار، حضرت موسي، ما هم به رهبري رهبر انقلاب. آن‌ها تحت ستم فرعون، ما هم تحت ستم رژيم سلطنتي. اوضاع امت ما و امت بني اسرائيل شباهت‌هاي بسيار زيادي به هم دارند. خط‌هايي را آن‌ها رفتند و نتيجه‌هايي را گرفتند كه ما بايد با آن خط‌ها و عملكردها و نتيجه‌ها آشنا شويم. چون حديث هم داريم. برنامه‌هايي كه خاص آن امت بوده، مو به مو براي شما پياده خواهد شد. تا اين جا رسيده بوديم كه يك امت چگونه و چطور گوساله پرست شدند؟ آخر كسي خدا را رها كرده و سراغ گوساله مي‌آيد؟ چگونه خدا پرستان به سراغ گوساله رفتند؟ دو دليل از دلايل گوساله پرستيشان را در هفته‌ي قبل گفتيم.

1- ايمان سطحي و محيط دو عامل انحراف از انقلاب

دليل اول: به خاطر ايمان سطحي. ايشان مانند ساحران ايمان نياورده بودند كه به فرعون بگويند: اگر ما را تكه تكه كني، دست از خداي موسي بر نمي‌داريم. يك عده ايمانشان سطحي بود. البته كسي كه ايمانش سطحي باشد، زود بر مي‌گردد. اگر انسان ايمان عميق به انقلاب داشته باشد، پاي كار مي‌ايستد و لذا مي‌بينيم خانواده‌هاي شهدا، هنوز هم پاي كار ايستاده‌اند. بيش ترين شهيد را مي‌دهند، مساجد را هم پر مي‌كنند، به نماز جمعه هم مي‌روند. خلاصه، با انقلاب بوده‌اند و هستند و خواهند بود. چون انقلاب را آن‌ها بوجود آورده‌اند. اما كساني كه فقط روزهاي آخر راهپيمايي، چند قدمي پشت سر مردم راه رفتند، حالا نق زدنشان هم بيش‌تر است. كسي مي‌گفت: كاش اين همه راهپيمايي نكرده بوديم. گفتم: شما در چند راهپيمايي شركت كرده‌ايد؟ گفت: من تقريباً در 20 راهپيمايي شركت كرده بودم. گفتم: فرض كنيد در هر راه پيمايي شما 5 ساعت راه رفته‌اي. 5 تا 20 ساعت، 100 ساعت مي‌شود. فرض كنيم، ساعتي 30 تومان، مي‌شود3000 تومان. اگر خدمت تو رانقدي حساب كنيم 3000 تومان مي‌شود. ما در اين انقلاب زني را داريم كه يازده شهيد داده است. الآن هم يك ساعت مانده به ظهر در نماز جمعه حاضر مي‌شود و هيچ شكايتي ندارد. ولي تو دو سه قدم راه رفته‌اي و صد برابر شکايت مي‌کني. البته گفتم انتقاد مانعي ندارد. كما اين كه انتقاد فراوان است و مورد انتقاد هم خيلي زياد است. هم ضعف و هم كم كاري و هم بد كاري و نقطه ضعف هست. توجيه نمي‌كنم. اما اين بحث زماني است كه انسان ضربه مي‌زند و دلسرد و مأيوس مي‌كند. ايمانشان سطحي بود و چون ايمانشان سطحي بود از انقلاب به ضد انقلاب تبديل شدند و خدا را رها كرده، سراغ گوساله رفتند.
و اما دليل دوم: محيط بت پرستي اثر گذاشت. وقتي حضرت موسي و امت بني اسرائيل از رود نيل عبور كردند و به آن طرف رفتند و ديدند كه آن طرف همه بت پرستند، هم رنگ آنها شدند و به سراغ بت رفتند.

2- همه مردم با خير يا شر آزمايش مي‌شوند

دليل سوم كه به اين جلسه مربوط است. آزمايش الهي است. خداوند از ابتدا بنا داشت تا حضرت موسي را چهل روزنگه دارد. اما براي اينكه مردم را امتحان كند، فرمود: (وَ واعَدْنا مُوسى‌ ثَلاثينَ لَيْلَةً) (اعراف /142) گفتيم: سي روز موسي نزد ما خواهد آمد تا در كوه طور عبادت كند. ولي 30 روز 40 روز شد. همين كه 10 روز اضافه شد، مردم گفتند: به قولش وفا نكرد. حالا ازاول چرا به مردم نگفت، چهل روز؟ از امام باقر روايت هست كه: از ابتدا نگفت چهل روز، بلكه گفت سي روز تاحوصله‌ي مردم سر برود، و اين‌ها آزمايش شوند. خدا اين‌ها را آزمايش مي‌كند. داريم كسي را كه به مسجد مي‌رود، امااگر يك روز امام جماعت دير كند، شروع مي‌كند به بد و بيراه گفتن.
گاهي در برنامه‌ها نقطه ضعفي وجود دارد و بعضي افراد هستند كه مانند مگس فقط نقطه ضعف را مي‌گيرند ولي اين يك نقطه ضعف نبود. برنامه اين بود كه چهل روز شود. اين كه ابتدا گفتيم 30 روز و سپس 10 روز تمديد كرديم. اين تمديد 10 روز، يك آزمايش بود. چون خداوند همه را امتحان مي‌كند. خدا در قرآن مي‌فرمايد: «نبلوكم» يعني همه‌ي شما را امتحان مي‌كنيم (و نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ) (انبياء /35) هم شما را به شر آزمايش مي‌كنيم و هم به خير. هوا باراني است و باران مي‌آيد. دوستان هم مي‌گذرند و شما را سوار نمي‌كنند. همين يك آزمايش است كه چقدر تحمل مي‌كني. اگر كسي تو را سوار ماشين نكرد، چقدر فحش و بد و بي راه مي‌گويي. «نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ»
گاهي هم «نَبْلُوكُمْ بالْخَيْر» است. يك، دو سه روزي دور دستت مي‌آيد تا ببينيم چقدر دور بر مي‌داري. قرآن مي‌گويد: (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات) (بقره /155) همه‌ي شما را آزمايش مي‌كنم «بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ» با ترس آزمايشتان مي‌كنيم، با گرسنگي آزمايشتان مي‌كنيم. «وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ» مالتان كم مي‌شود «وَ الْأَنْفُسِ» در جان دادن «وَ الثَّمَرات» با كمبود ميوه و محصولات، با كمبود مواد غذايي، آزمايش مي‌كنيم. دو سه روز چايي، كره، روغن، گوشت كمياب مي‌شود. ‌اي بازاري ببينيم كه تو چه مي‌كني؟ تا گفتند: اجناس كوپني شد، كيسه‌ي شكر را كجا مي‌گذاري؟ تا گفتند: چطوري است، كجا احتكار كردي! اگر ما امتحان شويم مشخص مي‌شود كه وضعمان خيلي خراب است. آن‌ها را با10 روز تمديد غيبت حضرت موسي آزمايش كرديم. مسئله‌ي تمديد اين ده روز هم وسيله‌اي براي بهانه گيري شد. وقتي حضرت موسي بازگشت و امتش را در حال ارتجاع و بت پرستي ديد، وقتي ديد از خداپرستي به سراغ بت رفته‌اند، بسيار ناراحت شد و با يك حركت انقلابي، عمل کرد. چون رفته بود تا عبادت كند.

3- برخورد شديد و قاطعانه حضرت موسي

حال چرا مي‌گويند: (وَ واعَدْنا مُوسى‌ ثَلاثينَ لَيْلَةً) (اعراف /142) چرا نمي‌گويد: «ثلاثين يوماً» چون بيش‌تر مناجات‌ها در شب است. حضرت موسي چهل شب رفت و با خدا راز و نياز كرد و دستورالعمل و كارنامه را از طرف خدا گرفت و آورد. وقتي ديد مردم و امت اكثراً به سراغ گوساله پرستي رفته‌اند، ورقه‌ها را به زمين زد. ورقه‌ها را به زمين زد و ريش برادرش را گرفت و كشيد. حالا ممكن است سؤالي بوجود بيايد كه چرا اين كار را كرد. پيغمبر اولوالعزم چرا حوصله نكرد. گاهي بايد چنين باشد كه اگر انسان برخورد شديد نكند عكس العمل ضعيف خواهد بود. مثلاً اگر حضرت موسي كتاب تورات را آورده است فرضاً، چهل روز رفته است و عبادت كرده است و اكنون قانون و كارنامه را آورده است ولي مي‌بيند كه مردم به سراغ گوساله رفته‌اند، اين تورات را كنار گذاشت و گفت: بنده گوساله پرستي شما را محكوم مي‌كنم. اين نمي‌توانست در روح گوساله پرستان اثر كند. لذاتا اين لايحه را به زمين زد و ريش برادرش را گرفت و كشيد، اين‌ها يك دفعه جا خوردند. خلاصه حضرت موسي شروع به انتقاد كرد. اين قوم از نظر رواني ضربه فني شدند. قرآن مي‌گويد: اين‌ها توبه كردند و خدا مي‌گويد: ما هم توبه‌ي اين‌ها را پذيرفتيم. گاهي انسان بايد قاطع باشد و محكم حرف بزند.
در بحث جهاد لطيفه‌اي برايتان گفتم، حضرت علي بن ابيطالب(ع) يك مرتبه فرمود: «وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِيَةَ»(كافى، ج‌7، ص‌460) به خدا معاويه را مي‌كشم، بعد فرمود: ان شاءالله. ان شاءالله را آهسته گفت. يكي از سربازان پرسيد: چرا ان شاءالله را آهسته گفتي؟ گفت: من رهبر انقلاب هستم. اگر بگويم ان شاءالله، يعني شايد بكشيم و شايد هم نكشيم. در اين صورت اين سربازان روحيه پيدا نمي‌كنند. من به عنوان يك فرمانده‌ي كل قوا بايد محكم حرف بزنم تا قاطعيت حرف من در روح او اثر بگذارد والا رهبر انقلاب از پاريس به بهشت زهرا بيايد و بگويد: شايد من در دهن اين دولت بزنم، شايد هم نزنم. اين را محكم بايد بگويد. اصلاً فرمولش محكم گفتن است. هر كاري فرمولي براي خود دارد. تربيت بچه فرمول دارد. خيلي ازپدرها جايي كه بايد تشكر كنند، غيظ مي‌كنند. جايي كه بايد غيظ كنند، تشكر مي‌كنند. پريز تلفن و برق را قاطي مي‌كنند و بچه‌شان را خوب تربيت نمي‌كنند. حضرت موسي هنگامي كه آمد، اين امت خواب رفته را با يك حركت انقلابي به فكر انداخت. چون قرآن مي‌فرمايد: گاهي تا تبر برنداريم و بت‌ها را نشكنيم، اين‌ها به فكر نمي‌افتند. كسي نزد من آمد و پرسيد، خدا چرا ما را آفريده؟ ابتدا پاسخ نگفتم. گفت: آقاي قرائتي با شما هستم، خدا چرا ما را آفريده؟ هي پرسيد. آقا خدا براي چه ما را آفريده؟ اين قدر جواب ندادم تا خوب سوخت و بسيار ناراحت شد. گفتم: ناراحت شدي؟ گفت: بله، خوب چرا جواب نمي‌دهي؟ گفتم: تو مي‌گويي: تو كه مي‌تواني جواب بدهي، چرا جواب نمي‌دهي؟ خدا كه مي‌تواند از خاك سيب زميني درست كند، چرا درست نكند؟ خدا كه مي‌تواند از سيب زميني اسپرم و از اسپرم آدم درست كند، چرا درست نكند؟ كسي كه مي‌تواند كاري را انجام دهد، اگر انجام ندهد، بخل است. چراخدا ما را آفريد؟ چون اگر ما را نمي‌آفريد، بخيل بود و نسبت به هم تكاملي نداشت. نبايد فيض خداي حكيم و فياض قطع شود. شما به من مي‌گويي: چرا مي‌تواني جواب بدهي ولي جواب نمي‌دهي؟ همين اشكال در اين مسئله مطرح است. خدا كه توانايي انجام كاري را دارد، چرا نكند.
اين برنامه‌ي حضرت موسي بود. البته تصنعي هم نبود، زيرا حضرت موسي جداً از اين ارتجاع امت سوخت. بعد كار به جايي رسيد كه گفت: (رَبِّ إِنِّي لا أَمْلِكُ إِلاَّ نَفْسي‌ وَ أَخي‌ فَافْرُقْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ) (مائده /25) اميرالمؤمنين درباره‌ي امت بني اسرائيل خاطره‌اي نقل كرده‌اند.

4- درسي از علي (ع) براي تمام زمان‌ها

در نهج البلاغه مي‌فرمايد: (اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِيداً) (نهج ‌البلاغه، خطبه 192) نظام فرعوني بني اسرائيل را عبد خود قرار داده بود. اين‌ها را عذاب مي‌داد. «وَ جَرَّعُوهُمُ الْمُرَار» تلخي را به اين‌ها جرعه جرعه مي‌چشاند. آخر گاهي وقت‌ها يك سختي پيش مي‌آيد و تمام مي‌شود. مانند آمپول. آمپول گاهي به سختي درد مي‌آورد و آدم يكي دو ناله مي‌كند و تمام مي‌شود. اما گاهي وقت‌ها درد مانند سرم است. همينطور قطره قطره مي‌آيد و اين جان آدم را بالا مي‌آورد. قرآن مي‌گويد: در جهنم بعضي از عذابش اين است كه «يتجرعه» است. يعني مثل سرم، جرعه جرعه (يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسيغُهُ) (ابراهيم /17) «لَا يَجِدُونَ حِيلَةً فِي امْتِنَاعٍ وَ لَا سَبِيلًا إِلَى دِفَاعٍ»‌اي بني اسرائيل! زير شكنجه بوديد! يادتان رفته است. «حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ» چون شما را امتي مظلوم و امتي پشتكار دار ديد، چه كرد؟ «جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً» فرجي برايتان رساندند. رهبري برايتان معين كرد و حضرت موسي شما را از شر فرعون نجات داد.
«فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّلِّ وَ الْأَمْنَ مَكَانَ الْخَوْفِ» شما عزت پيدا كرديد، بعد از زماني كه ذليل بوديد. اگر سگ آمريكايي به شما حمله مي‌كرد، حق شكايت نداشتيد. كارتان به جايي رسيد كه رئيس دولتتان رفت آمريكا و كارتر به او اجازه ملاقات نداد. «فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّلِّ» عزت را به جاي ذلت به شما داد. «وَ الْأَمْنَ مَكَانَ الْخَوْفِ» مي‌خواستيد جلسه در خانه‌تان بگيريد، اگر 5 نفر بوديد، مي‌ترسيديد. در اداره مي‌خواستيد نماز بخوانيد، خجالت مي‌كشيديد. حالا وسط خيابان نماز جمعه مي‌خوانيد. «َصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً وَ أَئِمَّةً أَعْلَاماً» شما ملوك شديد، قدرتمند شديد، حاكم شديد. اما «فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانُوا» ببينيد چطور شديد؟ شما امت انقلابي بني اسرائيل ذليل بوديد، خداوند از شما پشتكار ديد، عزيزتان كرد. به شما قدرت داد. اما مي‌دانيد چطور شديد؟ «وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ وَ تَشَتَّتَتِ الْأُلْفَةُ» بعد كم كم افتراق بين شما افتاد. تفرقه بين شما افتاد. الفت‌هايي كه با هم داشتيد، متشتت شد. رفاقت هايتان به هم خورد. «تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِين» وحدت كلمه بود، اختلاف كلمه شد. گروه گروه شديد و به يكديگر حمله كرديد. با نيش قلم و زبان و دست، چون چنين كرديد، بعد از پيروزي انقلاب، قدر آزادي را ندانستيد، اميرالمؤمنين مي‌گويد: «وَ قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ» لباس كرامتش را خدا از شما گرفت. خرمي نعمت را گرفت. «وَ بَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ» شمارا امتي ذليل كرد تا عبرت براي ديگران باشيد. حضرت علي چقدر قشنگ مي‌گويد: امت ذليل بوديد، متحد شديد. منم به شما لطف كردم، آزاد شديد. دوباره متفرق شديد، من هم لباسي را كه بر شما پوشانده بودم، گرفتم. اين هم سخني از علي بن ابيطالب(ع) در هشدار به ملت‌ها است.

5- درسهايي از دستاوردهاي انقلاب موسي از قرآن

و اما دستاوردهاي انقلاب:
دست آوردهاي انقلاب زياد است. چند مورد از اين دستاوردها را قرآن بيان مي‌كند كه بني اسرائيل! اين انقلابي كه شما كرديد، اين دستاوردها دارد. اين دست آوردها را فشرده مي‌گويم. چون قصد دارم آخر بحث مطلب ديگري راهم بگويم.
1 – (نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْن) (بقره /49) نعمت و دستاورد آزادي! (فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْر) (بقره /50)
2- دريا را براي شما گشوديم. شما گوساله پرستي كرديد، اما من در عوض (عَفَوْنا عَنْكُم) (بقره /52)
3- شما را بخشيدم.
4 – به شما مكتب دادم (آتَيْنا مُوسَى الْكِتاب) (بقره /53) و كتاب آسماني به شما دادم.
5- دوباره شما را زنده كردم، چون اين‌ها خواستند خدا را ببينند، خدا فرمود: من كه ديدني نيستم. بعد تجلي بر روي كوهي شد، اين‌ها كوه را كه ديدند مردند. قرآن مي‌گويد: (ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ) (بقره /56) بعد از مردن دوباره شما را زنده كردم.
6- غذاي آسماني (أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‌) (بقره /57) «مَنَّ وَ السَّلْوى‌» برايتان فرستادم و خلاصه به شما عزت دادم.
اين‌ها دست آوردهاي انقلاب است كه خداوند به بني اسرائيل گوشزد مي‌کند. يعني مسلمان‌ها در اين دست آوردها دقت كنيد. بين تاريخ بني اسرائيل و ما هماهنگي زيادي وجود دارد. تا اين جا گوشه‌اي از ماجراي بني اسرائيل را گفتيم. اين مقدار كافي است. حالا خدا مي‌گويد: گوساله پرستي كرديد، من شما را بخشيدم. غذاي آسماني برايتان فرستادم، دريا را برايتان خشك كردم. همه‌ي اين كارها را كردم اما يك كلمه من به شما گفتم: (ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةً) (بقره /58) وارد بيت المقدس بشويد هر چيزي هم دلتان مي‌خواهد بخوريد و استغفار كنيد.

6- تبديل كردن شعارها و عبارت‌ها

حِطَّةً: يعني خدايا ما را بيامرز. شما وارد اين شهر بشويد، يك استغفار هم بكنيد. اين‌ها عوض استغفار هنگامي كه خواستند وارد شهر شوند، به جاي حطه گفتند: حنطه. حنطه يعني گندم. به جاي عفواً گفتند: شكم! خدا مي‌گويد: عجب آدم‌هايي هستند. چقدر اينها بدجنس هستند؟ «فبدل» يعني تبديل كردند. ما گفتيم بگوييد: «استغفرالله» و سجده كنيد! پشتك زدند. گفتيم: حالا كه از نعمت آزادي برخورداريد در مدرسه‌ها درستان را بخوانيد. اين‌ها جو درسي در مدرسه‌ها را به هم زدند.
بحث آزاديعني چه؟ يعني هر شاگردي در مدرسه با ديگران بحث كند؟ اين معنايش اين است كه مدرسه‌ها عملاً از كاربيفتد. آقاجان هر گروهي در مدرسه هست، رئيس گروه نزد رئيس دبيرستان برود و بگويد: بنده حاضر به بحث آزادهستم. يك نفر اسلام شناس را در روزي كه درس‌ها عقب نيفتد را دعوت كنند و در غير ساعت درسي به بحث بنشينند. او بيايد، با هم بحث كنند، بچه‌ها هم گوش كنند، بعد هم سراغ درس بروند. اگر هم به نتيجه‌اي نرسند وقت درسي‌شان را فداي حرف‌هاي جر و بحث دار نكنند. نمي‌دانم شما چه مقدار با حوزه‌ي علميه آشنا هستيد؟ حوزه‌ي علميه چند امتيازدارد كه دانشگاه‌ها و دبيرستان‌ها ندارند. يكي اين كه انتخاب استاد در حوزه‌ي علميه به عهده‌ي شاگرد است. اين سيستم حوزه‌ي ماست، كه انتخاب معلم و استاد به عهده‌ي شاگرد است. يكي ديگر اينكه در حوزه‌ي علميه پول بر اساس مدرك نيست. اينطور نيست كه اگر تو مثلاً فلان كتاب را بخواني به جايي مي‌رسي. يعني درس خواندن به عشق نمره نيست. سوم اين كه جر و بحث مي‌كنند، با هم رفيق و دوست هم هستند.
خود من در حوزه‌ي قم ده سال يك همشاگردي داشتم، هم همشاگردي من بود، و هم با هم مباحثه مي‌كرديم، هم در يك خانه و در يك اتاق زندگي مي‌كرديم و بعد از ازدواج هم در يك خانه بوديم. ده سال با هم زندگي كرديم و در اين سال يك كار حرام كه هيچ، يك مكروه هم از ايشان نديدم. من مي‌خواستم لباس بشويم، لباس‌هاي او را مي‌شستم. او مي‌خواست لباس بشويد، لباس‌هاي مرا مي‌شست. اصلاً چنين مسائلي مطرح نبود كه غذاي مرا تو پختي. هيچ گونه از اين مسائل بين ما مطرح نبود و ده سال شبانه روز با ايشان بودم. يك كار حرام كه هيچ، يك كار مكروه هم انجام نداد و خدا رحمتش كند. هيچ مانعي ندارد كه مدارس ما اينطور باشد. تقوا باشد، خلاف شرع نباشد. برادران! اگر بنا باشد ما در مدرسه گناه كنيم، خدا خيلي چيزها را از ما مي‌گيرد. يك خلاف شرعي كه شما، دختر يا پسر، خداي نكرده با زبانت، با چشمت انجام بدهي، با انجام اين گناه، اگر خدا طرحي برايت داشته باشد، آن طرح را از شما مي‌گيرد. اين مطلبي كه مي‌گويم از حديث است.
حديث داريم خداوند به ملائكه مي‌گويد: من اين بنده را برايش مقدر كرده‌ام كه بهترين سعادت‌ها را داشته باشد. اما اين چون خلاف كرد، خودش را از قابليت انداخت. در مدرسه‌ها مواظب باشيد. به دختر نگاه نكنيم، دختران نگاه شهوتي نكنند. يادم نمي‌رود، من وقتي با ايشان هم شاگردي بودم، البته اگر من اين را بگويم، شايد شما كه پاي تلويزيون هستي بخندي. اما من مي‌گويم شما هم بخند. چون بعضي حرف‌ها شنيدنش براي بعضي مزاج‌ها سنگين است. بايد با كانادا و كوكا هضم شود. حالا من مي‌گويم و شما خودت با كانادا و كوكا هضمش كن، ولي بنده اينرا لمس كردم. اين دوستي كه ده سال با او بودم بسيار مواظب زبانش بود. نگوييد مسئله‌ي جزئي را پشت تلويزيون مي‌گويي؟ مي‌خواهم بگويم تا بدانيد چه افراد با تقوايي هستند، آدم هم هست كه دهانش را باز مي‌كند و هر چه مي‌خواهد مي‌گويد. يك بار ايشان چاي ريخت و نزد من گذاشت. گفتم برادر، اين چايي را خيلي با شكر شيرينش كردي! گفت: تو بنا بود با دقت حرف بزني. اين جا مواظب زبانت نبودي. گفتم: با شكر خيلي شيرينش كردي ديگر. گفت: شما حق داري بگويي: اين خيلي شيرين است. چون من اين را با شكر شيرين نكردم، با خاك قند شيرين كردم. ايشان به قدري دقيق بود كه وقتي مي‌ديد چيز شيريني را، قضاوت قبلي نمي‌كرد.
كسي رفته است عيادت بيماري و در آن جا چهار نوع شيريني ديده است. مي‌گويد: بله، ايشان كه بيمار شده است، چهار نوع شيريني در خانه داشته است در حالي كه مردم دو سه عدد تخم مرغ هم ندارند. اينرا نمي‌گويد: چند نفر به ديدنش آمدند و هركدام يك رقم شيريني هم آوردند. مي‌آيد و چند نوع شيريني را مي‌بيند، بيرون مي‌رود و آبرويش را مي‌برد. مي‌گويد: به حضرت عباس خودم ديدم ايام وفات حضرت زهرا بود و مردم محتاج دو سه عدد تخم مرغ بودند و ايشان چهار نوع شيريني در خانه داشت. آقا صبر كن! عجله نكن! آبرو دير پيدا مي‌شود. مي‌داني چرا قرآن مي‌گويد: غيبت مانند خوردن گوشت مرده است؟ چون گوشت مرده را اگر از بدنش جدا كردي، ديگر در بدنش نمي‌رويد. آبروي كسي را هم اگر ريختي ديگر برنمي گردد. گفتيم بگوييد: «حّطه» گفتند: «حنطه». گفتيم بگوييد: «استغفرالله» بازي در آوردند، قرآن مي‌گويد: چه كرديد؟ (فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ) (بقره /59) افراد ظالم کلمه را تبديل كردند. گفته بوديم چيزي را بگوييد، ولي آن‌ها چيز ديگري گفتند. شعارها را عوض كردند. گاهي وقت‌ها ممكن است دست‌هايي براي توطئه در كار باشد.

7- بايد مراقب حركت‌ها و راهپيمايي باشيم، گاهي حرام است

يك خاطره برايتان بگويم: قبر 4 تن از امامان ما در مدينه هست. امام حسن مجتبي(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع). قبر را حدود 60 تا 70 سال پيش خراب كردند، رضا شاه مي‌خواست در ايران به حكومت برسد، براي اين كه يك راهپيمايي راه بيندازد كه امت مرا مي‌خواهند، مهره‌هايي كه داشت جمع كرد و به ايشان گفت: ملت راجمع كنيد يه هواداري از اعتراض به اين كه چرا قبر امامان ما را خراب كرديد. ملت هم بازار را بستند و راه افتادند كه چرا قبر امامان ما خراب شد. يك عكس از اين جا برداشتند و به كشورهاي خارج فرستادند كه اين ملت جمع شده‌اند و مي‌گويند: ما رضاشاه مي‌خواهيم. گوش داديد؟ نكند وقتي به اسم چيزي ما را جمع كنند و بعد در قطع نامه ببينيم چيز ديگري گفته‌اند. اصلاً ما را به جايي برده‌اند كه از حضورمان سوء استفاده مي‌شود. بنابراين در دعوت‌ها، در حركت‌ها، خيلي بايد مراقب بود. من اين را مكرر گفته‌ام كه تقليد در نماز و روزه و شك بين ركعت و 3 و 4 نيست. هر كسي خواست راهپيمايي كند، بايد تقليد كند. چون گاهي راهپيمايي واجب است و گاهي واجب نيست. ما رهبر انقلاب را ديديم كه گاهي وقت‌ها، يا سخنراني رئيس جمهور يا نخست وزير را يا دادستان كل كشور را تحريم مي‌كند. همين سخنراني، گاهي مي‌تواند در جو متشنج حرام باشد، و گاهي هم مي‌تواند واجب باشد، پس اگر سخنراني يا راهپيمايي يا اعتصاب گاهي واجبند و گاهي حرام. انسان اگر مقلد امام است، بايد در همه‌ي كارهايش تقليد كند. اين كه بگويد من در غسل وتيمم از امام تقليد مي‌كنم غلط است. اما در اين كه اين جا شلوغ كنيم يا داد بزنيم، بنشينيم يا ننشينيم، راهپيمايي وتحصن، ببينيم كدام گروه چه مي‌گويد؟ ما كه مسلمانيم، بايد مواظب باشيم،

8- گاهي با عوض كردن يك حركت يا يك تلفظ معني تغيير مي‌كند

بسيار خوب! گفتيم بگوييد: «حّطه» گفتند: «حنطه» «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَيْرَ الَّذي قيلَ لَهُمْ» عبارت را تغيير دادند. حالا من اين را هم بگويم. گاهي نمازهايي كه ما مي‌خوانيم، اگر درست ادا نكنيم، غلط است. نمي‌دانيد اگر (اللَّهُ الصَّمَدُ) (اخلاص /2) با صاد را، الله السمد با سين بگويي، چقدر معنايش تفاوت مي‌كند. صمد با صاد به اين معناست كه خدا بي نياز است. صمد با سين به معناي توهين به خداست. فحش زشتي است كه گاهي اگر انسان مواظب نمازش نباشد، ممکن است مرتکب اين اشتباه بشود. البته در فارسي هم همينطور است، مثلاً عالم با عين يا آلم را با الف معناي کاملا متفاوتي دارد. عالم با عين يعني با سواد. الم با الف يعني مريض چون اين از الَم است. آن از علم است. اين علم دارد و ديگري مرض دارد. شما در فارسي كلمه‌ي لنگ را اگر با فتح لام بخواني(لَنگ) اگر با ضم لام بخواني(لُنگ) و اگر با كسر لام بخواني(لِنگ). با عوض شدن يك حركت معني تفاوت مي‌كند. نامه‌هاي زيادي نوشته‌اند كه اگر مي‌شود دو سه كلمه راجع به تعليم نماز صحبت كن!
به من اشاره مي‌كنند كه دو تا سه دقيقه وقت داري! من اين دو سه دقيقه‌ي آخر وقت را در اين باره صحبت مي‌كنم. درمورد كلمه‌ي صراط، اگر صاد بود يا اگر سين بود. صاد بايد نظير صداي سوت باشد. براي اداي لفظ صاد لب كمي جمع مي‌شود و نظير صداي سوت مي‌شود. اگر سعي كني مشكل نيست. يك پيرزن مي‌گفت: من كه نمي‌توانم نمازم را درست بخوانم. گفتم اگر 2000 تومان به تو بدهم، مي‌تواني درست بخواني؟ گفت: شايد بتوانم. گفتم: پس مي‌تواني. صاد را بايد مثل سوت گفت. بين عين و همزه بايد فرق گذاشت. عين را هم كمي سفت مي‌گوييم. بين قاف و غين هم بايد فرق گذاشت. مثلاً قالي با قاف يعني فرش، غالي با غين يعني چاپلوس، و لذا غين را بايد كمي نازك گفت. بايد بين حاء جيمي و هاء دو چشم هم فرق بگذاريد. براي اداء حاء جيمي دقت كنيد. گاهي وقت‌ها كه هوا خيلي سرد است يا برف مي‌آيد بچه‌ها براي گرم كردن دستانشان حاء مي‌كنند. اين حاء جيمي است و بايد سفت گفت. به اين‌ها گفتيم بگوييد حّطه، استغفار كنيد و وارد بيت المقدس بشويد. اين‌ها شعار را كج دادند. عبارت را غلط خواندند و چون چنين شد (فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذينَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ) (بقره /59) ما از آسمان رجز و ذلت و بدبختي را براي اين‌ها فرستاديم. آن امت كج رفتند و خدا به ايشان پس گردني زد. اين‌ها هشدار است. ‌اي ملت اسلامي! شما مواظب باشيد. گاهي آزمايش مي‌شويد. شما مواظب باشيد كه در همه‌ي مسائل در خط خدا باشيد. اگر تقليد مي‌كنيد، يك بعدي نباشد. در اين جلسه بحث بني اسرائيل را تمام كرديم. ان شاءالله در جلسه‌ي بعد بحث هدايت وضلالت را مطرح خواهيم كرد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 669
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست