نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 698
1- معرفي خداوند در حد توان فكري فرزندان 2- با وجود عقل، چه نيازي به وحي؟ 3- پاداش و كيفر در دنيا يا آخرت؟ 4- ارزش عمل به اختيار، نه اجبار 5- تفاوت خمس با ماليات 6- نقش ارتداد در تضعيف جامعه اسلامي 7- خاطرهاي از يك دختر نوجوان نمازگزار 8- توطئه دانشمندان يهود براي تضعيف مسلمانان
موضوع: پاسخ به پرسشهاي جوانان در خانواده
تاريخ پخش: 15/05/92
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
هفده، هجده شب مسائل خانواده گفته شد و يك سري مسائل. امشب ميخواهم سؤالهايي كه بچهها از پدر و مادرشان ميكنند و پدر و مادر نميداند چطور جواب بدهد، بگويم. چون همهي ما تقريباً بچه داريم. و بچهها اين سؤالها را ميكنند و پدر و مادرها گير ميكنند. نميدانند چطور جواب بدهند. من چند تا از اين سؤالهايي را كه در بورس است بگويم.
1- معرفي خداوند در حد توان فكري فرزندان
گاهي بچهها ميپرسند: خدا كجاست؟ خدا را كه ما نميبينيم. اين پدر و مادر نميدانند چه كنند. اگر كوچولو باشد ميگوييم: دروغ خوب است يا بد؟ ميگويد: نه، دروغ بد است. خوب اگر دروغ بد است، همه جا بد است. پشت بام يا زير زمين؟ در دريا يا در صحرا، در آسمان يا در زمين؟ بدي دروغ يك حقيقتي است و مكان هم ندارد. راست گفتن خوب است يا بد؟ ميگويند: راست گفتن خوب است. كجا خوب است؟ مگر هرچيزي بايد مكان و زمان داشته باشد؟ ما چيزهايي داريم حقيقت است، نه زمان دارد، نه مكان. اگر يك خرده بزرگتر بود به او ميگوييم: جاذبهي زمين را قبول داري؟ ميگويد: بله. ميگويم: نشان بده. چيزي روي زمين ريخته، مثل سيريش، مثل گرده گچ، مثل گرده زغال، مثل آرد نخودچي؟ چيزي روي زمين ميبيني كه بگويي: هان، اين جاذبه است. شما با هر عينك و دوربيني به زمين نگاه كني، چيزي به نام جاذبه پيدا نيست. اما وقتي سيب از درخت پايين ميافتد، ميگويي: زمين جاذبه دارد. يعني از افتادن سيب پي ميبريم كه زمين جاذبه دارد. يعني از اثر به مؤثر پي ميبريم.
به او ميگوييم: آقا، اين كتاب را قبول داري؟ ميگويد: بله اين را قبول دارم چون ميبينم. ميگويم: چه چيزياش را ميبيني؟ ميگويد: خوب وزن دارد. ميگويم: وزن از آثار اين كتاب است. رنگ دارد، رنگ از آثارش است. حجم دارد، حجم از آثارش است. يعني آن چيزهايي را هم كه ما فكر ميكنيم ميبينيم، در واقع از اثر به مؤثر پي ميبريم. يعني از رنگش، حجمش، شكلش، خاصيتش، ميگوييم: اين چيه. يك چيزي را ميچشيم نميدانيم چيه. از مزهاش، يا با آزمايشگاه، از… به هر حال ما در ديدنيها هم از اثر به مؤثر پي ميبريم. بنابراين بچهجون اگر پنج، شش ساله است، ميگوييم: دروغ بد است و زمان و مكان هم ندارد. لازم نيست هر حقيقتي زمان و مكان داشته باشد. بزرگتر بود، ميگوييم: همهي مردم جاذبهي زمين را قبول دارند، چيز ديدني هم نيست. از افتادن سيب پي ميبريم.
2- با وجود عقل، چه نيازي به وحي؟
يك سؤال ديگر، گاهي ميپرسند: مگر ما عقل نداريم؟ ميگوييم: چرا. ميگويد: آدمي كه عقل دارد بايد به عقل خودش عمل كند. نيازي به دستور دين چه؟ چه نيازي به انبياء داريم؟ به وحي داريم؟ خودمان عقل داريم، هرطور عقل ما برسد انجام ميدهيم. من خودم تشخيص ميدهم. جوابش را بارها گفتم. عقل ما مثل ترازوي زرگري است، ترازوي زرگري ترازو هست، اما نميشود همه چيز را با آن كشيد. عقل ما محدود است. دليل اينكه عقل ما كم است و ناقص است اين است كه پشيمان ميشويم. ميلياردها آدم روي كرهي زمين است، هركدام صدها بار پشيمان ميشود. يعني صدها ميليارد پشيماني روي كرهي زمين است. پشيماني يعني چه؟ يعني عقل من نرسيد. پشيماني يعني چه؟ يعني تشخيص من درست نبود. ميليونها طلاق است. طلاق يعني چه؟ يعني عقلم نرسيد. فكر كردم اين همسر براي من همسر خوبي است. حالا فهميدم كه بد است و به درد من نميخورد. حالا چه شوهر بد، چه زن بد فرقي نميكند. اگر عقل انسان كامل بود، هيچ انساني پشيمان نميشد و هيچ طلاقي صورت نميگرفت. آمار پشيمانيها و طلاقها نشان دهندهي اين است كه عقل ما كافي نيست.
عقل ما نميرسد چون علم ما كم است. از علامه طباطبايي (ره) نقل شد: تفسير قرآن بايد دو سال به دو سال عوض شود. ببين اگر پنجاه سال پيش كسي خانهي پدر شما، پدربزرگ شما ميآمد و ميگفت: من بيرون غذا خوردم. غذاي بيرون پنجاه سال پيش چه بود؟ حليم بود و عدسي بود و كله پاچه، كبابي، ديزي. پنجاه سال پيش پيتزا نبود. ولذا اگر ميگفت: بيرون غذا خوردم، كسي نميگويد: لابد پيتزا خورده است. چون بيرون پيتزا نبود، ذهن شما هم به سمت پيتزا نميرفت.
يكي از مراجع تقليد كتابي به نام «سفرنامهي حج» نوشته است. ايشان ميفرمايد كه: من سوار هواپيما شدم، هواپيما از درون ابرها رد شد و بالاي ابرها رفت. از بالاي ابرها نگاه كردم، ديدم ابرها مثل كوه قُپّه قُپّه، ديدم اين آيه را تا به حال ما جور ديگر فهميديم. آيه اين است. (وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ)(يوسف/105) اين آيهاي كه ايشان خواند، كلماتش را بلد هستيد. (آية) يعني چه؟ شما بگوييد. (آية) يعني چه؟ نشانه. سماوات يعني چه؟ (وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ) نشانه در آسمانها است. (يَمُرُّونَ) را هم ترجمهاش را بلد هستيد. (يَمُرُّ) يعني مرور، آيه، نشانههايي در آسمانهاست، كه اين انسان زميني، (يَمُرُّ) از كنار اين، (يَمُرُّ) يعني مرور ميكند. ولي در حال غفلت و اعراض است.
قديم كه هواپيما نبود، علما وقتي به اين آيه ميرسيدند، ميگفتند: (آيَةٍ فِي السَّماواتِ) نشانه آنجاست؟ (يَمُرُّونَ) من ميروم آنجا عبور ميكنم؟ چطور من در آسمانها ميروم؟ نميشود. ميگفتند: پس اين آيه چه ميگويد؟ ميگفت: (يَمُرُّونَ) يعني نظر ميكنم. مثل اينكه شما ميگويي: كتاب را مرور كردم، مرور كردم يعني نگاه كردم. (يَمُرُّونَ) يعني در همين زمين هستي، منتهي (يَمُرُّونَ) يعني با نگاه، نگاه ميكني. مثل اينكه ميگويي: كتاب را مرور كردم، يعني نگاه كردم، (يَمُرُّونَ) يعني در زمين هستي منتهي… هواپيما كه درست ميشود بالا ميروي، از كنار ابرها ميروي و ميگويي: نخير، (يَمُرُّونَ) يعني (يَمُرُّونَ). منتهي تا هواپيما ساخته نشود، ذهن آدم متوجه اين نميشود. مثل اينكه تا پيتزا نباشد، شما نميگويي: غذاي بيرون پيتزا است. علم ما هم كم است، چون علم ما كم است، دنبال علم، تعقلات ما هم براساس علم است.
3- پاداش و كيفر در دنيا يا آخرت؟
سؤال سوم؛ ميگويند: چرا خدا نقدي معامله نميكند؟ خوبها را همين دنيا جزا بدهد. بدها را هم همين دنيا، كلك را بكند. آخر معاملهي نسيه براي كسي است كه پول نقد ندارد. خدا كه ميتواند، جواب خوبها را همين دنيا بدهد. جواب بدها را هم همين دنيا بدهد. چرا ميگويد: قيامت؟ اين هم يك سؤال است گاهي ميپرسند. جواب اين سؤال هشت مورد است. يعني هشت تا از جوابهايش را من بلد هستم. يكي دو موردش را براي شما بگويم.
اگر در دنيا جزا بود، ظلم بود. چطور؟ من در گوش يك مظلوم ميزنم. خيلي خوب! خدا در دنيا مرا جزا بدهد. دستم فلج شود. با دست فلج خانه ميروم همهي بستگان ما غصه ميخورند. در صورتي كه بستگان من گناهي نكردند. اگر خدا در دنيا جزا بدهد، چون دنيا دار سرايت است، تلخي زندگي من به ديگران هم سرايت ميكند. آنها چه گناهي كردند كه بايد پا سوز شوند؟ اين يك مورد.
دوم اينكه دنيا ظرفيت جزا ندارد. مثلاً شما در دنيا جزاي صدام را چه ميدهي؟ فوقش يك گلوله در كلهاش ميزنيم. جزاي صدام يك گلوله است. اين همه جوانهاي ما را پرپر كرد. خوب اين براي بد. جزاي خوب بده. پيغمبر را جزاي خوب بده، چه ميدهي؟ صبحانه عسل! خوب ديگر… قالي ابريشمي. ديگر؟ هواپيماي شخصي. خوب اينها گير يك قمار باز هم ميآيد. دنيا نه براي صدام چيزي دارد نه براي پيغمبر. دنيا تنگ است، دنيا چيزي نيست.
از همه گذشته يك كاري كه كرديم بايد ببينيم اين كار آخرش كجاست؟ يك كسي كه هروئين ساخت بايد صبر كنيم تا آخر عمر دنيا ببينيم چند تا جوان را نابود كرد؟ يك كسي كه لامپ را خاموش كرد و فرار كرد نميتوانيم بگوييم: آقا بيا ببينم، در دنيا جزا بدهم. در گوشش بزني، لامپ را خاموش كردي؟ يك سيلي! سيلي حقش نيست. او را نگه دار. صبر كنيم ببينيم در اين تاريكي چه حادثهاي رخ داد؟ چند نفر از پله افتادند؟ چند تا كفش گم شد؟ چند تا جيب زدند؟ چند تا بشقاب شكست؟ آتش قليان قالي را سوزاند. چقدر صاحبخانه در مهماني خجالت كشيد. وقت مردم تلف شد، همهي اينها را بايد حساب كرد، بعد بگوييم: بيا، تو يك دقيقه كار كردي، ولي آثار اين يك دقيقه ميداني چه شد؟ بايد تا آخر عمر دنيا صبر كنيم ببينيم اين كار خير چقدر بركات داشت؟ اين كار شر چقدر آثار داشت؟ در دنيا نبايد جزا بدهيم. بايد صبر كنيم تا آخر عمر دنيا ببينيم…
نميشود به علامه اميني جزا داد. ممكن است الغدير صد سال ديگر ميليونها اهل تسنن الغدير را بخوانند، راهشان را عوض كنند. بايد تا آخر عمر دنيا صبر كنيم. در دنيا نبايد جزا باشد.
4- ارزش عمل به اختيار، نه اجبار
تازه اگر در دنيا جزا باشد، همه از ترس خوب ميشوند. بگوييم: آقايان امشب هركس نماز شب بخواند، فردا صبح پنج تا سكه، امشب همهي مردم كرهي زمين نماز شب ميخوانند! يا بگويم: اگر دروغ بگويي لال ميشوي. خوب همه ساكت ميشويم و ميترسيم. در دنيا اگر نقدي باشد مردم از ترس آدم خوبي ميشوند. يا از طمع پنج سكه، يا از ترس لال شدن. خوب شدن از سر ترس و طمع ارزش ندارد. بايد بگوييم: حالا تا بعد، كه اين گيج نشود، هول نشود. البته گاهي يك نمونههايي از كيفر خدا را در دنيا ميدهد. «اخذناهم بذنوبهم»، (فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ) (حاقه/5) هلاك شدند، (فَأُهْلِكُوا) يعني هلاك شدند. (بِالطَّاغِيَةِ) به خاطر طغيان. گاهي خدا يك نمونههايي را نشان ميدهد كه طرف مست مست هم نشود. «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُم» (شوري/30) يك مصيبت به خاطر اينكه خلاف كردي، حال تو را گرفت. اين هم يك سؤال. يك سؤال ديگر، ميپرسند: چرا ما بايد تقليد كنيم؟ كجاي كرهي زمين تقليد نميكنند؟ تقليد يعني رجوع به كارشناس. يكجا روي كرهي زمين يك آدم به من نشان بده، بگو: اين آدم به كارشناس رجوع نميكند. تمام پروفسورهاي درجه يك در ساختمان به مهندس رجوع ميكنند. در لباس به خياط رجوع ميكنند. اصلاً يك نفر روي كرهي زمين نيست كه به كارشناس رجوع نكند. منتهي زنده باد شيعه! شيعه ميگويد: دينت را از كسي بگير كه كارشناس اعلم باشد. باسوادترين، با تقوا ترين، بصير ترين، بنابراين تقليد يعني رجوع به كارشناس. رجوع به كارشناس هم يك اصلي است كه تمام مردم كرهي زمين به كارشناس رجوع ميكنند. شيعه ميگويد: كارشناساش بايد خيلي دقيق باشد. اگر هوس داشته باشد به درد نميخورد. اعلم نباشد گير دارد. تقليد همه جاي دنيا هست. اين هم يك سؤال.
5- تفاوت خمس با ماليات
يك سؤال ديگر، ميگويند: ما در جمهوري اسلامي به دولت ماليات ميدهيم، ديگر چرا خمس بدهيم؟ چند تا پول شما آخوندها از ما ميخواهيد؟ اين هم جوابش اين است كه كدش فرق ميكند. يك كسي گوشش درد ميكرد، گفت: رو بكش! گفت: چرا؟ گفت: من دندانم درد ميكرد، كشيدم. گفت: بابا آخر دندان با گوش فرق ميكند. شما دست راستت را بشويي، دست چپت كثيف است. خمس و ماليات خيلي فرق دارد. ماليات ميدهم براي اينكه زندگي من تأمين شود. كوچه ميخواهم آسفالت شود. ميخواهم بيرون پارك شود. ميخواهم بيرون آتشنشاني باشد. ميخواهم بيرون درمانگاه باشد. ميخواهم بيرون پليس باشد. ميگويم: دولت اين پول را بگير، نيازهاي بيرون كوچه را تأمين كن. در خانه براي خودم، در خانه خودم باغچه يا گلدون دارم. اين پول را بگير بيرون پارك درست كن. حياط خانهي خودم را سنگ ميكنم يا موزاييك، اين پول را بگير، بيرون خانه را آسفالت كن. در خانه يك كمكهاي اوليه و يك قرص و آمپول دارم. اين پول را بگير، بيرون خانه يك درمانگاه. در خانه يك كپسول آتشنشاني دارم. اين پول را بگير بيرون خانه ماشين آتش نشاني. يك مشكلاتي در خانه با دست خودم، يك مشكلات هم بيرون خانه، تو دولت هستي، پول را بگير و مشكلات مرا حل كن. خلاص! اما به مرجع تقليد ميگوييم: مرجع تقليد اين پول را بگير، دين را آباد كن. از دين دفاع كن. فرق ميكند زندگي مرا تأمين كن يا تبليغ دين كن.
در ماليات لازم نيست دولت عادل باشد. عادل هم نباشد به زور از تو ميگيرند. مرجع تقليد با پاي خودت ميروي به آيت الله، به مرجع عادل ميدهي. گيرندهي او عادل است، گيرندهي آن لازم نيست عادل باشد. پس مصرفش فرق ميكند، او براي نياز است و او براي دين است. گيرندهي او حتماً بايد عادل باشد، گيرندهي آن…
ماليات را از تو ميگيرند، خمس را ميروي ميدهي. فرق ميكند كسي را كه هُول ميدهند با كسي كه ميپرد. اگر كسي را هول دادند برايش كف نميزنند. اين را هول دادند. اگر خودت پريدي برايت كف ميزنند. خمس را با پاي خودت، با پاي خودت ميروي ميگويي: بدهي من چقدر است. درآمد من چقدر است.
چرا بايد سيدها خمس بگيرند؟ كسي نگفته خمس را به سيد بدهيد. خمس براي مصارفي است، يكي از آنها سيد است. آن هم به خاطر اينكه سيد نميتواند زكات بگيرد. چون سيدها از گرفتن زكات، سيد فقير از گرفتن زكات، محروم است، ميگويند: حالا اگر سيدي گرسنه بود، ميگويد: از خمس بگيرد. امتيازي نيست.
خدا براي نزديكترين افراد پيغمبر ميگويد: امتيازي نيست. به نوح ميگويد: (قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِك)(هود/46) به نوح ميگويد: پسر تو جزء تو نيست، بايد غرق شود. به لوط ميگويد: زن تو هم بايد، (إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرينَ)(نمل/57) زن لوط نابود ميشود. پسر نوح نابود ميشود.
يك زن مشهوري خلافي كرده بود، دزدي كرده بود، خواستند دستش را قطع كنند، گفتند: آقا اين از شخصيتهاي معروف عرب است. شما دست اين را قطع كنيد فتنه ميشود. حضرت فرمود: دخترم فاطمه هم دزدي كند، دستش را قطع ميكنم.
خدا به زنهاي پيغمبر ميگويد: (يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساء)(احزاب/32) اي زنان پيغمبر! شما حسابتان با زنان ديگر فرق ميكند. اگر زن پيغمبر خلاف كند، عذابش دو برابر است. (يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْن)(احزاب/30) اگر زن پيغمبر خلاف كند، عذابش دو برابر است. مثل گناه عالم، عالم اگر گناه كند، هفتاد گناه جاهل را ميبخشند و يك گناه عالم را نميبخشند. پدر اگر خلاف كند، مادر اگر خلاف كند، بچه نگاهش كند، اين پدر و مادر خلافش دو برابر حساب ميشود. چون نگاه سمت بچه شما هم ميآيد.
داريم اگر زن و شوهر آميزش جنسي كنند، بچه در قنداق نگاه كند، دختر باشد فاحشه ميشود. پسر باشد زناكار ميشود. روبروي بچه، اگر اختلافي هم داريد نبايد روبروي بچه حرف بزنيد. بگذاريد بچه نباشد بعد بگوييد: اين كار شما غلط است. پدر و مادر روبروي بچه به هم ميپرند. يا با هم بد دهاني ميكنند. يا جسارت ميكنند، يا خلافي…
شقراني بود، ظاهراً از بستگان امام صادق(ع). شراب خورده بود يا ميخواست بخورد، يك خلافي، گفت: شقراني، خلاف از هركسي خلاف است، اما خلافش براي تو بيشتر است. كسي ماه رمضان شراب خورده بود، فرمود: هشتاد تا براي شراب به او بزنيد، بيست تا هم براي اينكه ماه رمضان خورده است.
زمان و مكان كارها را پايين و بالا ميبرد. خبرنگار عراقي لنگه كفش را به صورت بوش پرت كرد. اين لنگه كفش به اندازهي صد تا حج من ارزش دارد. حالا اگر شما هم بروي يك لنگه كفش بزني و بگويي: قرائتي در سخنرانياش گفت: هركس لنگه كفش بزند، صد تا ثواب دارد. نه بابا! آن لنگه كفشي كه روبروي دوربينها بود. تحقير آمريكا بود. تحقير طاغوت بود. آن لنگه كفش فرق ميكند كه شما در خانه هم لنگه كفش بزني.
آدمها فرق ميكنند. «ضربة علي» نه ضربت كسي ديگر، آن هم «يوم الخندق» نه «يوم الخيبر» يعني چه آدمي، چه زماني، چه مكاني. اينها همه شرايطش فرق ميكند. سيدها از زكات محروم هستند، فقرايشان ميتوانند گوشهاي از خمس را مصرف كنند. نه همه خمس را.
6- نقش ارتداد در تضعيف جامعه اسلامي
مسألهي ديگر ميگويند: چرا مرتد را ميكشند؟ كسي تا به حال مسلمان بوده، الآن ميخواهد مسلمان نباشد. خوب نباشد كسي او را نميكشد. اما اگر اعلام كرد: من از اسلام رفتم بايد كشته شود. براي اينكه هميشه… يك سؤال ميكنم همه با هم جواب بدهيد. آيا حق فرد مهمتر است يا حق جامعه؟ با هم بگوييد… محكم بگوييد… جامعه! يك كسي كه بيدين ميشود، از اسلام برميگردد، وقتي اعلام ميكند، در جامعه تزلزل به وجود ميآيد. تو بيدين باش. بگو: آقا من قبول ندارم. خوش آمديد! اما اگر آمدي در جامعه گفتي، پيداست ميخواهي تضعيف كني. تضعيف جامعه كتك دارد. شما ميتواني منبر من نيايي. پاي سخنراني من نيا. الآن ميليونها آدم هستند پاي سخنراني من نيستند. طوري هم نيست. اما اگر پاي منبر من آمدي و هي چنين كردي، پيداست آمدي منبر مرا بر هم بزني. آقا سير خوردن فوايدي دارد. ولي اسلام ميگويد: ميخواهي مسجد بروي، حق نداري سير بخوري. سير فايدهي شخصي دارد، اما بوي سير از دهانت بيايد، در جامعه، در مسجد، اذيت ميشوند.
آقا خانهي من خراب ميشود، باسمه تعالي، به درك! شهر، خيابان ميخواهد كه بتواند آمبولانس در آن برود. ماشين آتش نشاني در آن برود. وقتي تصميم نظام بر اين شد كه چهار تا خيابان بزنيم براي اينكه مشكلات مردم را حل كنند، يك وقت كسي نگويد: آقا اين خانهي من است، شرعاً راضي نيستم. خوب بيخود راضي نيستي. بايد خانهي تو خراب شود. چون اگر خانهات خراب نشود، اينجا مردم گير ميكنند. گاهي وقتها خرابي يك خانه، براي يك منطقه تنفس است. راه تنفس اينها… ترافيك است، مشكلات است، هميشه حق جامعه بر حق فرد مقدم است.
اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه به مالك اشتر ميگويد: «وليكن نظرك للعامة» در تصميمگيريها هدفت جامعه باشد نه فرد. ميآيد از خانه بيرون ميگويد: آقا من راضي نيستم، پشت ديوار من مرگ بر شاه نوشتيد. چون اين ديوار براي من است، آجرهايش هم براي من است، شرعاً راضي نيستم. ميگوييم: آقا ببين. فرار شاه به نفع جامعه است. تمام آجرها را بايد مرگ بر شاه بنويسيم، شاه ول كند برود. ما براي فرار دادن شاه به آجرهاي تو كار نداريم. ما خواسته باشيم آجرهاي تو را حفظ كنيم، اگر يك زماني گندم نبود، يك كسي گندمها را انبار كرده بود، اميرالمؤمنين ميفرمايد: سه روز به او مهلت بده. اگر روز سوم در انبار را باز نكرد، قفلش را بكش. براي اينكه گرسنگي و قحطي جامعه مهمتر از مالكيت اين فرد است. درست است اين آقا مالك است. اما مالك است به شرطي كه مردم در قحطي نيفتند. حق جامعه مهمتر است.
قبل از اذان ميخواهيم مناجات بگذاريم، قرآن بگذاريم، شعر بخوانيم. ميشود؟ شما حق داري اذان را بلند بگويي، قبل از اذان به چه دليل مثلاً، ولو سينه زني امام حسين. ميخواهي براي امام حسين عزاداري كني برو در حسينيه در را هم ببند، صدايش بيرون نيايد. من بيرون از حسينيه شب ميخواهم بخوابم. اصلاً بعضي جاها عددي نيست، حقي است.
اگردر يك اتاق شش نفر هستند، پنج نفر سيگار ميكشند. حق با آن يك نفر است. آن پنج نفر بيرون بروند، سيگار بكشند. نميشود گفت: ما پنج نفر هستيم و تو يك نفر! اينجا كيلويي نيست. عددي نيست، اين حقي است. حق با هواي سالم است. آن پنج نفر خلاف ميكنند كه دود ميكشند. يا شب در يك اتاق پنج نفر هستند، در يك هتلي، مسافرخانهاي، نميدانم مهمانپذيري، پنج نفر هستند، يك نفر ميخواهد بخوابد. چهار تا با هم حرف بزنند. آن چهار نفر بايد بيرون بروند. چون شب براي خوابيدن است. نبايد بگويي: آقا تو يك نفر هستي و ما چهار تا. من يكي هستم، ولي حق با خوابيدن است. شب براي خواب است. شما كه ميخواهيد شب زندهداري كنيد، شما بيرون برويد، پشت بام برويد. هرجا ميخواهيد برويد. بايد ببينيم حق چيست؟ اينكه قرآن گفته: (اَكثَرُهُم)، به خاطر اين است كه همهجا اكثريت ارزش ندارد. اين خواهي نشوي رسوا، بسيار شعر غلطي است. اگر يك كشتي صد تا مسافر دارد، نقص فني پيدا كرد، غرق شد، نود و هشت مسافر غرق شدند، دو نفر شنا بلد بودند غرق نشدند. آن نود و هشت نفر شنا بلد نبودند غرق شدند. اين دو نفر بگويند: ببين داداش ما صد نفر بوديم. نود و هشت نفر غرق شدند. خواهي نشوي رسوا، بيا ما دو تا هم غرق شويم! ببينيد چقدر حرف مسخره است. «خواهي نشوي رسوا، همرنگ جماعت شو»
آقا اين فاميل همه نشستند، حالا من بلند شوم نماز بخوانم؟ اين دخترهاي فاميل همه وضع حجابشان خوب نيست، حالا من تنهايي وسط… بله اينجا حق با شماست. در قرآن سه رقم آدم داريم. آدمهايي كه در جامعهي فاسد آب ميشوند. (وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضينَ)(مدثر/45) يعني تا همه غيبت ميكنند، اين هم يك غيبت ميكند. تا همه فحش ميدهند اين هم فحش ميدهد تا از آنها عقب نماند. تا همه جُوك ميگويند، اين هم فكر ميكند يك جُوك بگويد. مثل آب است. اين آب چون شل است، در هر ظرفي شكل همان ظرف در ميآيد. مثل هوا، هوا چون شل است، در هر ظرفي شكل همان ظرف درميآيد. قرآن ميگويد: ميپرسند چطور شما دوزخي شديد؟ ميگويند: ما از خودمان اراده نداشتيم. جامعه اينطور بود، همه دروغ گفتند، ما هم دروغ گفتيم. ميگفت: داشت پشت ديوار خانه ام شعار مينوشت. آمدم بيرون گفتم: ننويس. گفت: ديگران نوشتند، خوب ما هم مينويسيم. گفت: ديگران به گور پدرشان خنديدند. گفت: من هم گور پدرم ميخندم. پگذار بنويسم! اگر جامعه غلط كرد، ما كه نميتوانيم غلط كنيم.
7- خاطرهاي از يك دختر نوجوان نمازگزار
حديث داريم وقتي همه نشستند، يك نفر بلند شد نماز خواند، حديث داريم اين آدمي كه نماز ميخواند، مثل درخت سبزي است در كوير، تشبيه شده است. شما نگو: آقا حالا همه نشستند. بنشينند، تو بلند شو كارت را بكن. من به صدا وسيما پيشنهاد كردم همين حرفي را كه ميزنم فيلم كنيد. اين يك سناريو است. اين سناريوها هركدامش طبيعي است، جاذبه دارد. هركدامش مصنوعي است، جاذبه ندارد. ما يكوقت در ستاد اقامه نماز گفتيم: شيرينترين نمازي كه در عمرتان خوانديد براي ما بنويسيد. به بچهها گفتيم. چند گوني نامه آمد. يك كوه نامه تقريباً، جمعي از فرهنگيان عزيز را دعوت كرديم و گفتيم: نامهها را بخوانيد. شيرينترين نمازي كه بچهها خواندند. بعضي از اين نامهها را هرچه آدم ميخواند سير نميشود. يك دختر يازده ساله، هنرنمايي كرده بود. خانمها ياد بگيريد، برادرها ياد بگيريد. نوشته بود: باسمه تعالي! ستاد اقامه نماز، شيرينترين نماز من اين است. با پدر و مادرم در اتوبوس مسافر بوديم. نگاه ميكردم، ديدم خورشيد دارد غروب ميكند، يادم آمد نماز نخواندم. گفتم: بابا، گفت: بله، گفتم: نماز نخواندم. گفت: خوب بايد بخواني. ديگر اينجا بيابان است، در بيابان هستيم. گفت: برو به راننده بگو: نگهدار. گفت: راننده به خاطر من و يك دختر بچه نگه نميدارد. گفت: خودم ميروم ميگويم. گفت: به خاطر يك بچه نگه نميدارد. گفت: پول بده. بگو: اين پول را بگير و پنج دقيقه بايست. گفت: تو بايد نمازت را قبلاً بخواني. حالا من براي نماز تو پول بدهم. گفت: آقاجون! با هم برويم بلكه گوش بدهد. آخرش گفت: پدرم عصباني شد، گفت: چشمت كور بايد بخواني، حالا نخواندي بنشين، بعداً قضا كن. دختر يازده ساله ميگويد: گفتم بابا جون، ميشود امروز من تصميم بگيرم. تو هيچي نگو، بگذار من تصميم بگيرم. گفت: خوب، تصميم بگير، ميخواهي چه كني؟ گفت: هيچي نگويي. گفت: باشد. زيپ ساك پدر را كشيد. در ساك بابا يك شيشهي آب بود. بيرون آورد، زير صندلي اتوبوس هم يك سطل بود. اين سطل هم بيرون آورد. سطل كوچولو، شيشه كوچولو، دستهاي كوچولو، آستينهايش را بالا كرد، در اتوبوس در همين سطل وضو گرفت. در قرآن يك داريم، ميگويد: هركس براي خدا قيام كند، مهرش را در دلها مينشانيم. كساني كه براي خدا قيام كنند، علاقهاش در دل مردم جا ميگيرد. «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم/96) ترجمهاش را هم بلد هستيد. (إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا)را ميفهميد. يعني ايمان دارند. (وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) را هم ميفهميد. كساني كه اهل ايمان و عمل صالح باشند، كارشان خوب باشد، ايمان هم داشته باشند، (سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا)، (وُد) يعني مودت، مودت يعني علاقه. كساني كه اهل ايمان و عمل صالح باشند، مهرش در دلها مينشيند. امام با پنج ميليون استقبال شد، در تشييع جنازهاش حدود ده ميليون بودند. چون امام براي خدا قيام كرد.
اين امام رضا چون كارهايش خدايي بود، شايد بيش از نصف مشهد زمينهايش وقف امام رضا است. غير از مزرعهها و اوه… اين دختر براي خدا قيام كرد. شاگرد شوفر نگاهش كرد و گفت: دختر چه ميكني؟ گفت: آقا يادم رفته نماز بخوانم. من در اين سطل وضو ميگيرم، سعي ميكنم آب هم به اتوبوس نريزد. همينطور كه نشستم نماز ميخوانم. نشسته نماز ميخوانم. مهر اين دختر در دل شاگرد شوفر رفت. يك نگاهي كرد و رفت گفت: آقاي راننده ببين اين دختر دارد وضو ميگيرد. راننده هم همينطور كه فرمان دستش بود، از درون شيشه دختر را ميديد. يك خرده جاده را ميديد، يك خرده هم… مهر دختر در دل شوفر هم نشست. گفت: دختر عزيزم ميخواهي نماز بخواني؟ گفت: بله، به شما كار ندارم. روي صندلي ميخوانم. گفت: چرا به من كار نداري؟ من ميايستم تو برو نماز بخوان. ماشين را كنار كشيد و گفت: عزيز، پياده شو نماز بخوان. دختر گفت: وقتي پياده شدم نماز بخوانم، مردها به هم نگاه كردند و گفتند: ما هم نماز نخوانديم. گفت: چه غيرتي! چه همتي! گفت: چه ارادهاي! همين دختر روز قيامت خواهد گفت: خاك بر سر شما كند. شما نود كيلو بوديد نماز نخوانديد. من 22 كيلو بودم، نماز خواندم. همين روز قيامت حجت است. ميگفت: مردها به غيرتشان برخورد. به زنها گفت: تو خواندي؟ گفت: نه! گفت: تو خواندي؟ گفت: نه. ميگفت: يكي يكي زنها پياده شدند، نمازم كه تمام شد ديدم هفده نفر دارند پشت سر من نماز ميخوانند. اين معناي اين است كه سورهي فرقان ميگويد: مؤمن بايد سعي كند امام باشد. يعني تو يك راهي برو ديگران… نگو: چون او حجابش اين است، من هم اينطور شوم. چون او نماز نميخواند پس من هم نخوانم. تو بخوان كه او هم خجالت بكشد.
يك كسي گفت: انگشترت را به من بده. گفتم: ميخواهي چه كني؟ گفت: ميخواهم تا ديدم ياد تو بيفتم. گفتم: به تو نميدهم، ديدي نيست ياد من بيفتي. تو مگر نميخواهي ياد من بيفتي، ميگويد: ديدم ياد تو ميافتم، هروقت ديدي نيست، بگو: اين قرائتي انگشترش را به ما نداد. از بس كه انگشتر از ما گرفتند، آخر سر اين آقاي آخري گفتم: به تو ميدهم به شرطي كه به كسي نبخشي، طمع نكنيد. اينها… (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً)(فرقان/74) ما نبايد در جامعه هضم شويم. در فاميلها، در همسايهها، در همشاگرديها، قرآن ميگويد: (لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ)(كافرون/6) تو راه خودت را برو، من هم راه خودم را ميروم.
8- توطئه دانشمندان يهود براي تضعيف مسلمانان
قرآن گفته: (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ) (بقره/256) اما (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ)يعني چه؟ يعني در قلبت نميشود بگويم: قلباً مرا دوست داشته باش. قلباً خدا را قبول داشته باش. قلب دست من نيست. ممكن است يك كسي را دوست ندارم، قبولش ندارم. ولي اينكه ميآيي در جامعه اعلام ميكني، من مسلمان بودم و كافر شدم. اين پيداست ميخواهي لطمه بزني. اين مسألهي مهمي است.
يهوديها يك طراحي كردند براي تهاجم فرهنگي. چه گفتند؟ گفتند: بزرگان يهود، صبح برويم به پيغمبر اسلام ايمان بياوريم. غروب همه برگرديم و بگوييم: نه اسلام حرف حسابي نداشت. دو تا فايده دارد. يكي مسلمانها دلشان خالي ميشود، ميگويند: بزرگان يهود كه صبح آمدند، غروب برگشتند. پيداست دين ما مايه ندارد. يكي مسلمانها شل ميشوند در دلشان… يكي يهوديها ديگر هوس مسلمان شدن نميكنند. ميگويند: علماي ما هم كه رفتند، برگشتند. ببخشيد من براي اينكه تمركز شود، نصفش را ميگويم، نصفش را هم شما بگوييد. صبح بزرگان يهود ميآيند مسلمان ميشوند، گفتند: غروب برگرديم. دو فايده دارد. 1- مسلمانها ميگويند: دين ما مايه نداشت. علمايي هم كه صبح آمدند، بگوييد… غروب برگشتند. اين براي مسلمانها. يهوديها هم در يهودي بودنشان سفت ميشوند. يعني ميگويند: در دين خودمان باشيم. علمايي كه صبح رفتند هم شب برگشتند. هم يهوديها در يهودي بودن سفت ميشوند، هم مسلمانها در مسلمان بودن شل ميشوند. تا اين طراحي را كردند، خدا به پيغمبر خطاب كرد: گفت: پيغمبر به مسلمان بگو: امروز صبح يك عده از دانشمندان يهود ميآيند مسلمان شوند، از آمدنشان خوشحال نشويد. اينها برنامه است. توطئه است. ميآيند… مثل اينكه ميگويند: برويم جلسهي قرائتي را خراب كنيم. چه ميگويند؟ ميگويند: ميرويم مينشينيم تا «بِسْمِ اللَّهِ» گفت، بلند ميشويم ميآييم. من ميآيم ميگويم: مردم عزيز من سخنرانيام را شروع ميكنم، وسط سخنراني من بيست نفر ميآيند مينشينند، همهي آن بيست نفر هم بلند ميشوند ميروند. نه از آمدنشان خوشحال شويد، نه از رفتنشان. اين برنامهريزي است. (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ)(آل عمران/72)، (وَجْهَ النَّهارِ) يعني طرف صبح، «آمَنُوا» ايمان بياوريد، (وَجْهَ النَّهارِ) طرف صبح، (وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون). (آمَنُوا)، (وَجْهَ النَّهارِ)، (وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ) يعني صبح ايمان بياوريد، غروب برگرديد. يهوديها را در يهودي بودن سفت ميشوند، مي گويند: صبح هم كه علما رفتند، غروب برگشتند. مسلمانها متزلزل ميشوند. توطئه است. اين براي تضعيف است. اگر يك كسي مسلمان است، كافر ميشود، اعلام نكند، او را نميكشند. اما وقتي اعلام ميكند، پيداست ميخواهد، مثلاً سير خورده در مسجد ميآيد. پيداست ميخواهد حالگيري كند. اين را حق دارند مسجديها بگيرند و او را از مسجد بيرون اندازند. تو كه ميداني سير بو ميدهد و همه مردم از سير خوششان نميآيد. چرا سير ميخوري و مسجد ميآيي؟ برو خانهات سه كيلو سير بخور، كسي كاري ندارد. اينكه از اسلام برميگردد و ميگويد، اين را بايد حالش را گرفت. چرا؟ براي اينكه تو آزادي، اما جامعه حق دارد. حق جامعه بر فرد مقدم است.
خيلي خوب، به چند سؤال امشب جواب داديم. «إِنْ شاءَ اللَّه» عبادتهاي شما قبول باشد. دعاهايتان مستجاب باشد. «نسئلك و ندعوك بسمك العظيم الاعظم الاعز العجل الكرم، بحق محمدٍ و عليٍ و فاطمه، و الحسن و الحسين و تسعة المعصومين ذرية الحسين» ده مرتبه يا رب… «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
خدايا، تمام دعاها را مستجاب بفرما. آرزومندان اين مكانها را نصيب همه بفرما. اموات ما را بيامرز و مرضي را همه شفا عنايت بفرما. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضي بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 698