نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 738
موضوع: پرورش استعدادها
تاريخ پخش: 75/10/13
بسم الله الرحمن الرحيم
انسان احساساتي دارد که اين احساسات بايد پرورش پيدا کند. پرورش حس علم جويي، پرورش روح اجتماعي، پرورش اراده، پرورش عواطف و مردم دوستي، پرورش حس پرستش و شکر گزاري وظيفه علما و طلاب اساتيد دانشگاه، معلم و مربي، برادران وخواهران بزرگتر، پدران و مادران است. وظيفه همه ما اينست که اين حسهايي که در جامعه هست را پرورش بدهيم کور نکنيم، توي ذوق نزنيم بلکه رشد بدهيم و اسلام هم براي همه اينها برنامه دارد.
1- پرورش حس علمجويي
براي پرورش حس علم جويي چکار کنيم: اگر کسي سؤال کرد نبايد بگوئيم بچه حرف نميزند فضولي موقوف، خفه شو، به تو چه! آنکه ميپرسد بابا چرا اينطور است؟ مامان چرا اينطور است؟ استاد چرا اينطور است؟ اينکه ميپرسد چرا اينطور است سؤال دارد و اين سؤالش نشان دهنده اينست که اين حسي دارد بنام حس علم جويي، اين دنبال حقيقت و تحقيق است ميخواهد بفهمد شما چرا توي ذوق او ميزنيد؟ داريم سؤال کنيد «القلوب أقفال و مفاتحها السؤال» (غررالحكم/ص60) (قلب) دل = دلها قفل شد کليد اين قفلها سؤال است. روح انسان قفل است کليد قفلش سؤال است اصلاً آدمي که سؤال ندارد بي سواد است مثلاً به يک آدم بي سواد بگويي تو راجع به آسمان چه سؤال داري؟ چون هيچي خبر ندارد هيچي هم سؤال ندارد اما اگر از يک ستاره شناس بپرسند چه سؤالي داري؟ ميگويد هزارها سؤال دارم. هر کس سؤالش بيشتر است پيداست دانشمندتر است. ما داريم گاهي وقتها عالمي در يک منطقه است هيچکس از او سؤال نميکند پيداست مردم اين منطقه خيلي بي خيالاند، چون ميدانند اين آقا سالها تحصيل کرده از او سؤال نميکنند.
2- تغيير قبله از بيتالمقدس به مكه
عمري رو به قبله نماز ميخواند يکبار نميپرسد چرا رو به قبله نماز ميخوانيم؟ مگر خدا اينطرف است؟ نه خداوند که جهت خاصي ندارد (فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ) (بقره /115) منتهي چون يهوديها اينطرف ايستادند جزو حزب يهوديها هستيم و طرف ديگر ايستادند جزو حزب مسيحيها هستيم ما در غير اين دو طرف ميايستيم که جزو حزب کسي نباشيم. اين رمز استقلال است. قرآن هم ميفرمايد (لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ) (بقره /150) رو به قبله بايستيد تا ناس بر شما حجتي نداشته باشند تا يهوديها و مسيحيها نگويند شما دنباله رو ما هستيد. ما اول که رو به بيت المقدس نماز ميخوانديم يهوديها به ما ميگفتند شما دنباله رو ما هستيد. قبله اول ما بيت المقدس بود و ما 15 سال از اينجا نماز خوانديم بعد يهوديها هوي هوي ميکردند پيغمبر(ص) فرمود چه مرضي داريد؟ گفتند شما که قبلهات دنباله رو ما است، معلوم ميشود باقي کارهايت هم دنباله رو ما است پس شما فتوکپي هستيد نسخه اصلي ما هستيم. پيغمبر(ص) آمد زير آسمان(صحرا) و هي به آسمان نگاه ميکرد. قرآن ميفرمايد (قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها) (بقره /144) پيغمبر(ص) چرا که همچين ميکني يهوديها به تو نيش ميزنند؟ «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها» يک قبلهاي ميدهيم که تو راضي بشوي. خداوند خيلي دوست داشت پيغمبر(صلي الله عليه و آله) خوشحال باشد دو تا آيه داريم يکجا ميفرمايد من دوست دارم تو از من راضي باشي يکجا ميفرمايد دوست دارم در قيامت تو از من راضي باشي. مي فرمايد قبلهاي به تو ميدهم که «تَرْضاها» تو راضي باشي و يهوديها به تو منت نگذارند «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى» ضحى/5 پيغمبر(ص) در آيند. مقامي به تو ميدهم(مقام شفاعت) آنقدر از امت گناهکار شفاعت بکني تا راضي بشوي. يعني يک رضايت توي دنيا و يک رضايت در آخرت چقدر خاطر خواه است که گل روي پيامبر(ص) براي او عزيز است پيغمبر(ص) هم انصافاً براي اسلام جان داد و فرمود بقدري زجر کشيدم که توي 124 هزار پيغمبر هيچکس به اندازه من زجر نکشيد و ما اسمش را ميبريم صلوات ميفرستيم. اين شعار نيست بلکه عشقي است که ظهور پيدا ميکند اگر او جان نميکند معلوم نبود ما چه ميشديم.
3- گاوپرستي هندوها
ما چند ميليون گاو پرست داريم؟ يک مشت دکتر از يک کشوري زمان شاه آمده بودند اينجا اين دکترها گاو پرست بودند گاو نداشتند در خانه يکي از دوستان که گاو داشت آمدند و گفتند آقا شما سالي يک شب گاوت را به ما بده آقايان پزشک اين گاوها را ميگرفتند شب تا صبح راست اين گاو… تا گاو ادرار ميکرد آقايان پزشک با دست ادرار را به صورتشان ميماليدند شما باور نميکنيد که چقدر… يک عقائد خرافي… ساختمانهايي هست که مشابهاش در ايران بي نظير يا کم نظير است. معبدهايي محل عبادت صدها ميليون فيل پرستاند. مجسمه فيل را… بنده خودم رفتم کشوري در دانشگاهش که 40 هزار دانشجو بود پرفسورهاي آن دانشگاه ميآمدند راست بت تعظيم ميکردند و ميرفتند. واقعاً پيغمبر(ص) ما را از گمراهي نجات داد.
4- امام ايرانيان را از شر طاغوت نجات داد
امام(ره) نسبت به پيغمبر(ص) مثل شمع نسبت به خورشيد يکي از بچه هايش آمد در ايران و ما را از شر طاغوت نجات داد. ما در اين چند سال با اينکه جنگ داشتيم، گروه منافقين گروه فرقان، ليبرال و صدام و شرق و غرب و بمباران، همه مشکلات داشتيم در عين حال اين استعدادهايي که توي اين چند سال پرورش پيدا کرد خيلي بيش از زمان شاه بود ما کي زمان شاه ورزشکارانمان اينقدر مدال گرفتند؟ کي زمان شاه بچه دبيرستانيهاي ما اينقدر مدال ميگرفتند؟ ما 15 سال است که در دنيا مسابقه قرائت قرآن داشتيم، 9 سالش ايران نفر اول و دوم شده 40 تا کشور اسلامي است ايران از همه جلوتر است در حفط قرآن در مسائل رياضي در مسائل کامپيوتر، شيمي، فيزيک، کشتي، فوتبال، اختراع، جهاد دانشگاهي، نيروهاي مسلح اين پرورش استعداد مال انقلاب است انقلاب مال امام(ره) است و امام(ره) يکي از بچههاي پيغمبر(ص) است. 5- مقدس دانستن درخت سوخته در يك كشور كمونيستي رفتم يک کشور کمونيست ما جزو هيئت ايراني بوديم رفتيم بازديد که آمريکا به اينجا حمله کرده اينجا موزه جنگ است خوب با ترجمه يک چيزهايي را به ما ميفهماندند. رسيديم به يک تنه درخت سوخته يک تنه درختي بود که زغال شده بود گفتيم اين چيه؟ گفتند اين درخت مقدس است کمونيستها که عقيده به هيچي ندارند ميگويند اصول دين سه تا است خوراک پوشاک مسکن هيچ خبري نيست بعد و قبل از مرگ هيچ خبري نيست. کمونيستها ميگويند کتاب ما يک ورق است نه اينطرفش جلدي دارد و نه آنطرفش. يعني قبل از ما هيچي بعدش هم هيچي. ما همينطور درست شدهايم و بعد از مردن هم خلاص. مثل بادکنک بادش ميکنند آنرا بهم ميزنند ترق و تمام. يعني ديدشان به هستي ديد يک بادکنک است و ما از آنطرف معتقد به عالم و حکمت خدا و از طرف ديگر به معاد و قبر و قيامت و حساب و کتاب هستيم. ميگوئيم اين خانه صاحب دارد اين خانه حساب دارد. آنها ميگويند اين خانه نه صاحب دارد و نه حساب. من گفتم درخت مقدس چيست؟ گفتند زماني که بمباران ميشد يک ماشين نيروهاي مسلح ما زير اين درخت بودهاند بمب شيميايي که ريختهاند اين درخت سوخته اما جان سربازها سالم مانده و ما اين درخت را به اينجا آوردهايم بنام درخت مقدس من همانجا ياد امام حسين(ع) افتادم و گفتم يک درختي که بسوزد و جان عدهاي را نجات بدهد ميگويند درخت مقدس پس اگر امام حسين(ع) سوخت و جان ما را نجات داد امام حسين(ع) مقدس نيست؟ اگر ميبينيد ما براي امام جواد(ع) عاشقانه با پاي پياده ميرويم کربلا حتي بچهها ميگويند اين امامزاده نوه امام جواد(ع) است فوري ميرويم در حرماش را ميبوسيم کفش هايمان را در ميآوريم بي وضو نميرويم بخاطر اينکه اينها سوختند تا ما را آزاد کنند.
6- مردم در مقابل ارزش، ارزش قائلند
روز انتخابات يک خربزه فروش يک بلندگو روي وانتش گذاشته بود ما مردم قهرمان و شهيد پرور… به آقاي… رأي ميدهيم دور او را گرفتند و گفتند آقا تو ميوه فروشي خربزهات را بفروش روز انتخابات هم برو رأي بده. چکار داري به به اينکه زنده باد مرده باد ميگويي. کسي از توست؟ کاري وعدهاي؟ کاسهاي زير نيم کاسهاي است؟ گفت نه راستش اينست که پسر من بسيجي است رفته جبهه ترکش خورده آمده خانه خوابيده از روزي که اين بچه توي خانه من خوابيده اين معلمي که خودش را کانديدا کرده هفتهاي دو روز مجاني ميآيد به بچهام درس ميدهد پول هم نميگيرد و ميگويد حالا که بچه تو سوز ترکش دارد غصه عقب ماندگي درسي نداشته باشد من هم ديدهام که آن معلم از وقت شخصياش خرج بچه من ميکند من هم گفتهام وانت خربزهام را ميفروشم و خرج انتخابات تو ميکنم. ببينم يک ميوه فروش وقتي فهميد يک معلم فضليت دارد… معاون اول رئيس جمهور ما دکتر حبيبي دست يک معلم را ميبوسد مردم در مقابل ارزش، ارزش قائلند. بچه سؤال ميکند توي ذوقشان نزنيد شماره تلفن يک اسلام شناس توي دفترتان باشد. گاهي وقتها ما به يک چيز عقيده داريم پايش به هيچ بند نيست مثلاً ميگويند زن يک دنده از مرد کمتر دارد هيچ کسي هم تا بحال عمهاش را نخوابانده دنده هايش را بشمارد. همينطور که چيزي ميگويند پدران ما ميروند مسجد. ميگوييم الهي آمين يعني چه؟ ميگويد نميدانم يعني 60 سال است آمين گفته و متأسفانه سؤال نکرده دهها هزار طلبه ماه رمضان توي شهرها و روستاها پخش ميشوند جوانها دور اين طلبه را بگيرند و بگويند شما يک منبر براي مردم برو شبها هم نيم ساعت براي ما يک جلسه خصوصي داشته باش. چون هر کسي که يک جوري است، هر کسي يک رقم سؤالي دارد.
7- تبليغ نبايد براي قشرهاي گوناگون متفاوت باشد
دو سه روز ديگر ماه رمضان است همه قشرها هستند نوجوان، جوان، بزرگسال هيئت امناء مسجد بايد فکر کنند هر کدام از اينها يک رقم خوراک ميخواهند ما همه را مينشانيم و ميگوئيم يا الله «الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ» بابا جان يکي بايد برود زير دوش يکي رفته زير دوش وتر شده بايد کيسهاش را کشيد يک کيسهاش را کشيده بايد صابونش زد ما از دم هر کس ميآيد صابونش ميزنيم اين برنامه تبليغات ما درست نيست. يکي از طلبههاي هر بخش براي بچهها قصه بگويد قرآن 268 قصه دارد و پيغمبر(ص) با همين قصهها سلمان و ابي ذر درست کرد. بنده اين آقا زادهها را جمع کنم و بگويم بسم الله، قصه امروز ما اينست داستانهاي قرآن شبيه داستان راستان، ما کتابهايي داريم داستانهاي خوب و قصهها هم جالب است. آقا اسلام چرا گفته دست دزد را ببريم خوب اگر دست هر دزدي را ببريم توي هر شهري خيليها بي دستاند يا بعضيها بي دستاند، خوب اين خشن است. اين آقايي که دزدي کرده لابد گرسنهاش بوده. مشکل اقتصادي داشته رفته دزدي کرده ما مشکلات اقتصادي مردم را حل کنيم که دزدي نکنند. حل کردن مشکل اقتصادي هنر است دست قطع کردن که هنر نيست. خوب اين سؤال ايشان است ميگويم داداش اسلام هر دو را گفته هم گفته مشکل اقتصادي را حل کن و… و نميگويد دست هر دزدي را قطع کن دست دزدي را قطع ميکنند که 26 شرط داشته باشد آن دزدهاي خاص هستند که اگر يکي از آنها در هر شهري پيدا شود خواب از سر همه مردم ميپرد. بله يک کسي آمده توي مسجد کفشش تا به تا شده يک چيزي از مسجدي، قهوه خانهاي اين دله دزدها اگر يک دزد مسلحي بود که قفل را کشيد ديوار را خراب کرد دزدي باشد که ناامني است. بعضي دزدها بقدري حرفهاي اند که اگر در هر شهري باشند خواب از سر مردم ميپرد و مردم خوابشان نميبرد دست آنها را قطع ميکنيم اين گرهاي که رفته توي مغز ايشان سؤالکننده را بيرون بياوريم. اما اين آقايي که مغازه دارد يا کارمند است ميگوئيم ما کتابي داريم بنام وسائل الشيعه کتاب تجارتش دو سه هزار حديث دارد. مشتري بايد اينطور باشد فروشنده بايد اينطور باشد اگر سه تا مسجد يکجا هستند يک مسجد را بگو مسجد بچهها مسجد جوانها مسجد بزرگ سالها تازه خانمها يک مسجد ديگر داشته باشند.
8- مبلغ بايد باسواد و متخصص دين باشد
اگر يکوقت چيزي گفته شد با عقل جور در نميآيد اينها را ما مطرح کنيم و بگوئيم آقا تا اين حرف درست نيست اگر حرفي شنيديد که منطقي نبود اينرا از آقا توضيح بخواهيد بسياري از حرفهايي که زده ميشود بي منطق است گوينده بايد باسوادباشد اگر کسي سواد ندارد به او اجازه ندهيد تبليغ کند خراب ميکند. يک آدم بي سوادي داشت روضه امام حسن(ع) را ميخواند گفت اين زهري را که امام حسن(ع) نوشيد اگر بر کوهها اين زهر را ميريختند کوهها قطعه قطعه ميشد. يک جوان گفت آقا چطور کوه تکه تکه نشده؟ ! ما الآن هر چه ميگوئيم ماهواره ميتواند پخش کند. دنيا، دنياي کامپيوتر است الآن بنده ميتوانم توي خانهام کامپيوتري داشته باشم که با يك دکمه اطلاعات آنطرف دنيا را بگيرم. حرفهاي ما زمان ناصرالدين شاه نيست که هر که هر چه خواست بگويد، بگويد و بسياري از خانهها که در جلسات مذهبي سخنراني ميکنند دولت بايد جلوي اينها را بگيرد. بابا کباب پزي تخصص ميخواهد وگرنه گوسفند را داخل آتش مياندازند سلماني تخصص ميخواهد وگرنه سرت را خراب ميکند دين که به اندازه موي زلفشم ميارزد چطور زلفت را به هر کس نميدهي اما دينت را به هر کسي ميدهي؟ خانمهاي سخنران بايد دانشمند باشند بايد کارتي داشته باشند از طرف يک کسي و اگر من فردا بيايم اينجا و يک درجه سرتيپي روي شانهام بزنم ارتش به من نميگويد آقا اين کيه؟ ميگويم: والله گفتم کي به کيه زدم، ميگويند: غلط کردي زدي. الآن بعضي شکسته بندها که کارشان فني نيست وزارت بهداشت و درمان اينها را ميگيرد اما بعضي از آنها فنياند درس خوانده يا نخوانده باشنداما کارشان تجربي است دقيق است. يعني دکترهايي که درس خواندهاند تأييد ميکنند. معرفي دين خدا سواد ميخواهد، تبليغ حساب دارد.
9- هيئت امنا و خادمين بايد عوض شوند
من که ميگويم هيئت امنا بايد عوض بشود براي همين است بسياري از جاها مشکل ما هيئت امناي مساجداند 4 نفر آمدهاند يک فکر دارند حالا يا آدم خوبي هستند يا آدم متوسط. يکي از مشکلات مساجد، خادمين مساجد هستند يک جوان 13 ساله گفت آقا قرائتي ديگر مسجد نميروم گفتم عزيزم چرا؟ گفت شما توي تلويزيون گفتيد با لباس شيک به مسجد برويد من هم لباس شيک پوشيدم و رفتم مسجد خادم مسجد گفت اين قرتي بازيها چيه مگر اينجا عروسي عمه تو است، برو گم شو! ! خوب ببينيد من با حديث توي تلويزيون اينرا پاس ميدهم درست مثل بازيکني که خوب پاس ميدهد او هنر ندارد آبشار بزند همه پاسهاي ما هدر رفته مشکل ما اينست. سخنرانيهاي ماه رمضان در مساجد نبايد طول بکشد بعضي سخنرانيهايي که طول ميکشد بعضي بچهها ميآيند تجديد ميشوند آخر سال ميگويد ديدي! ! چشمت هم کور شود رفتي مسجد تا ساعت 11 شب تجديد شدي خاک توي سرت کند چرا بايد مسجد را طوري معرفي کنيم که هر کسي آمد توي مسجد از درساش بيفتد. با 20 دقيقه هيچکس تجديد نميشود، برنامهها را بايد درست کنيم بايد اجازه بدهيم مردم سؤال کنند و وقتي هم سؤال کردند بگو بلد نيست.
10- اگر پاسخ سؤالي را ندانستيم بگوييم بلد نيستيم
رفتيم يک جايي پاسخ به سؤالات درست کرديم طلبه نويي بودم ريش هايم سياه بود 23-22 سال پيش رفتم در يک شهري به جوانها گفتم پاسخ به سؤالات هر سؤالي بکنيد من انشاالله جواب ميدهم يک عده از دانشجوها هم آمدند شخصي سؤال کردند گفتم بلد نيستم. زک هم بگويد همچنين که جگر طرف حال بيايد من من نکنيد. هم استاد فيزيک وشيمي و هم طلبه وقتي بلد نيستيم راحت بگوئيم بلد نيستيم. دکتر آقا مرض تو را تشخيص ندادم ميگويد فعلاً اين قرص را بگير سه چهار سال ديگر بيا ببينم زندهاي يا مردي! ! يکي ديگر سؤال کرد ديدم اين راهم بلد نيستم گفتم آقا بلد نيستم آقا 20 تا سؤال کردند هيچکدام را بلد نبودم! گفتم آقا بنده چون 10-12 سال قم درس خوانده بودم فکر کردم باسوادم آخر ما طلبهها دير باسواد ميشويم خوشا بحال دانشجوها 4 سال بخوانند مهندس ميشوند. ما طلبهاي که 4 سال درس بخواند هيچکس نميگويد طلبه باسواد، بي سوادترين طلبههاي ما آن کسي است که 4 سال درس خوانده باشد. درخت ما دير ميوه ميدهد عوضاش اگر ميوه بدهد يک امام خميني(ره) ميهد که به اندازه دنيا ميارزد دير رسيديم در عوض يک مطهري خيلي ارزش دارد مثلاً الان بنده 32 سال است که آخوندم الان هم که با شما صبحت ميکنم تقريباً از صبح تا حالا مطالعه کردهام اما هيچ يک از روحانيون و علماي قم نميگويند قرائتي ملاست ميگويند طلبه بدي نيست. يعني بعد از 32 سال درس خواندن ميگويند هي! ولي اگر بنده ميرفتم مهندس ميشدم حالا دوره بازنشستگيام بود آنها و طلبه هر دو عزيزند يک طلبه که ميآيد توي روستا قدرش را داشته باشيد تحقيرش نکنيد. بعد گفتند آقاي قرائتي چه جلسه پرسش و پاسخي است. که تو همه را گفتي نه گفتم من 12-10 سال درس خواندهام توي قم فکر ميکردم باسوادم حالا فهميدم که 30 تا قرون باقي دارم تا سه تومان يعني هيچي ندارم خداحافظي کرديم و رفتيم خيابان. گفتم خدايا چقدر آبرويمان را امروز ريختي يکي از اين سؤال ها را ما بلد نبوديم، خيلي خراب شديم من که ديگر نميتوانم توي اين شهر آخوندي کنم داشتم با خودم فکر ميکردم که اينجا من چقدر خراب کردم يک مرتبه ديدم جوانها صدايم ميزنند آمدند و گفتند آقاي قرائتي ميشود ما شما را ببوسيم؟ گفتم ببوس اينکه ديگر… يکي يکي ما را بوسيدند گفتيم حالا فلسفه بوسيدن چي بود؟ گفتند تو که رفتي بيرون گفتيم اين آخوند چقدر آخوند خوبي است صاف گفت سرم نميشود. من ديدم آن عزتي که خدا ميخواهد از پاسخ به سؤالات علمي قسمتم کند از جواب بلد نيستم خدا همان عزت را به من داد. خداوند اگر خواسته باشد شما را عزيز کند بگو بلد نيستم عزيز ميشوي. ما خيال ميکنيم اگر بگوئيم بلد نيستم اين براي من سبک است نه آقا بگو بلد نيستم.
11- پيروي ناآگاهانه از نياكان و اكثريت غلط است
براي پرورش روح اجتماعي مثلاً گفتهاند از نياکان تقليد نکن همه چيزها آثار باستانياش خوب نيست بله بعضي چيزها آثار باستانياش هنر است ابتکار است بايد آنرا حفظ کرد. گاهي پدران ما بيخود کردند. امام صادق(ع) ميهمان يک کسي شد فرمود آقا خيلي خانهات تنگ است(حالا چون خانه گران است همه خانهها تنگ است آن زمان بيابان بوده و جمعيت کم) گفت والله اين خانه آثار باستاني است مال مرحوم پدر بزرگ هايمان است فرمود غلط کردي حالا اگر پدر بزرگت توي خانه تنگ زندگي کرد تو که زمين داري پول هم داري يعني چه بشکن اينرا. پيروي از اکثريت: ما خيلي وقتها ميگوئيم چون همه مردم اين کار ميکنند پس ما هم انجام دهيم يک شعر ميخوانيم خواهي نشوي رسوا اين شعر غلطي است. قرآن حدود 80 مرتبه فرموده از اکثريت تقليد نکن از أکابر آقا اين بزرگ است خوب ممکن است بزرگ غلط بکند. آقا خواهرها همه از 22 سالگي ازدواج کردهاند باسمه تعالي خواهرهاي شما اشتباه کردهاند شما 16 سالگي ازدواج کن. داداشم مهندس است هنوز ازدواج نکرده باسمه تعالي داداش شما اشتباه کرده شما دوره دبيرستاني يا سال اول دانشگاه ازدواج کن يعني چه؟ به يک دختر دبيرستاني که با من محرم بود گفتم چرا ازدواج نميکني؟ گفت خانم معلم من هنوز ازدواج نکرده، مثل اينکه ميگويم تشنهاي آب بخور ميگويي اين پيرمرد آب نخورده خوب به من چه که آب نخورد ممکن است روزه گرفته، ممکن است دکتر گفته باشد که آب نخور ممکن است آب نميخواهد من چه ميدانم چه مرضي دارد ممکن مريض باشد با يک عذر واقعي داشته باشد. آن کسي که دختر و پسرش بزرگ هستند خانه هم دارد و ميداند که اين 20 سالش است و ميخواهد ازدواج کند خوب ازدواج کند.
12- انتقاد و تحقيق و مطالعه با مشورت باعث رشد ميشود
سؤال کنيم و مطالعه، تحصيل، تاريخ، مشورت، نقادي، انتقاد به ما رشد ميدهد يک چيزي ميگويم آنها نقادي ميکنند و ميگويند حرف شما به اين دليل غلط است. در قديم چند طلبه جوان جمع ميشدند يکي از آنها منبر ميرفت وقتي پايين ميآمد همه به او انتقاد ميکردند تا اين رشد کند اگر از کسي اشکال نگيرنداين هيچوقت رشد نميکند. عدهاي از کفار آمدند و گفتند يا رسول الله(ص) اجازه بده ما تحقيق کنيم آيه نازل شد (فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ) (توبه /6) به او امان بده تا تحقيق کند. يک نفر از کفار به پيغمبر(ص) گفت 2 ماه به من اجازه بده که درباره اسلام تحقيق کنم فرمود چرا 2 ماه 4 ماه شما که حالا دنبال علم هستي 2 ماه کم است 4 ماه تحقيق کن و حرفهاي خوب ديگران را قبول کنيم گاهي وقتها ما حرفهاي خوب ديگران را قبول نداريم. ديديد تعزيه خوانها بچه بوديم پردههايي کنار ديوار وصل ميکردند مرشد يک چوبي دست ميگرفت و ميرفت روي پرده روضه سمعي بصري ميخواند تاريخ کربلا را ميگفت عکس يزيد را که کشيده بود يک جوري لبهايش و دماغش هر کدام يک جوري بود دندانهايش در آمده بود گفتيم آقا يزيد آدم بدي بود ولي خوشگل بود، حالا خيال ميکنيم يزيد بد است پس شکلاش هم بد است. ما با يک چيزي که بد ميشويم ميگوئيم همه چيزش بد است. مثلاً ميخواهيم افطاري بدهيم ميگوئيم ايشان نبايد بيايد چون اعضاي فلان روزنامه خط سياسياش با ما نميخورد. بابا مسلمان است روزه گرفته بگذار بيايد يک خرما و شله زردي بخورد. ميگويد نه حالا که از نظر سياسي با ما نميخورد توي افطاري ما هم شرکت نکند اينها رودههاي تنگي است که هسته اينها توي آن گير ميکند. پيغمبر(ص) فرمود من تورات و انجيل را قبول دارم به تحريفهايي توي آن شد. اصل آنرا قبول دارم آب را قبول دارم حالا دو تا هم مگس توي آن افتاده (وَ مُصَدِّقاً) (آلعمران /50) يعني کسي که طرفدار علم است خورده حساب تسويه نميکند. در يکي از جبههها عمر به امام علي(ع) گفت من ميخواهم خودم بروم توي جبهه، فرمود: نرو براي اينکه اگر تو به جبهه بروي دشمنان تو را هدف ميکنند ميگويند اينها هر چه بودهاند همه آمدهاند تو بعنوان اينکه هنوز خليفه هستي توي مرکز باش که اگر يکبار جبهه شکست خورد بگويند: ريشه توي مرکز است، باز براي ما نيروي تازه نفس ميفرستند. اما اگر تو رفتي ميگويند اصل و فرع آمدند، هميناند که هستند ديگر تهاش چيزي نيست. حالا حضرت علي(ع) از عمر ناراحت است. 25 سال حقاش را خوردند و توي خانه نشست و در نهج البلاغه ميفرمايد 25 سال نشستم مثل آدمي که تيغ توي چشمش است و استخوان توي گلويش، سوختم حقم بود در غدير هم من خليفه بودم اميرالمومنين(ع) در يکجا ناله ميکند و خطبه ميخواند که حقم غصب شد، اما در مقام رهبري ميفرمايد فعلاً که تو خليفه هستي وظيفه خليفه اين نيست که خودش به جبهه برود. امام(ره) اگر جماران باشد جبههها را پر ميکند اما اگر به جبهه برود همه هواپيماها سعي ميکنند با يک بمباران. . امام(ره) هم نباشد بچهها ديگر اميدي ندارند. ببينيد حقيقت را از يک جهت دلش خون است و از يک جهت دارد راهنمايي ميکند يعني اگر در مصالح کلي با يک کسي بد هستي آن بديها را اعمال نکن. من ممکن است با يک کسي بد باشم سر يک مسئلهاي ولي در مسائل کلي بايد جدي باشيم.
13- تذكري درباره مساجد، نماز جماعت و اذان و افطاري دادن
در نزديکيهاي ماه رمضان هستيم مسجدها را مثل عروس درست کنيد خداوند ميهمان نو دارد. يکي از کارهاي تربيتي اينست سرود و نقاشي و طراحي و کامپيوتر اينها پر کردن ايام فراغت است. بچههايي که به مسجد ميآيند احترام بگذاريد برنامههاي مسجد طولاني نشود بين دو نماز حديث نخوانيد آقا توجه توجه من گير فقهي دارم خود بنده ميخواهم بين دو نماز حديث بخوانم شبهه شرعي ميکنم، چون بين نماز که حديث ميخوانم نماز طول ميکشد يک عدهاي ميخواهند بيايند نماز چون طول ميکشد از نماز جماعت عقب ميافتند نماز را تند بخوانيد. بين نماز دعا نخوانيد ممکن است يک کسي حال دعا ندارد چون مستحب است اما عشق به نماز دارد. اينطور نکنيم هر کس ميخواهد نان بخرد بايد 2 کيلو شکر بخرد. بابا من فعلاً نان ميخواهم آمادگي شکر ندارم يا پول ندارم يا وقت ندارم يا قند دارم در واجبات خيز بگيريم اصل نماز و مستحبات را بگذاريم براي بعد. گويندهها هر حرفي را نزنند آقا از رو بخوانيد چه اشکالي دارد، من خودم توي تلويزيون 17 سال است که من را ديدهايد اگر حاج خانمي جلسه دارد و سوادش هم کم است از رو بخواند. من بخاطر اينکه گاهي از حفظ ميخوانم غلط ميخوانم. آنروز رفته بودم نماز جمعه قم يک روحاني آمد و گفت آقا بعد از 17 سال توي تلويزيون باز هم غلط گفتي؟ گفت قرآن ميگويد (وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ) (مائده /6) تو گفتي «فَامْسَحُوا» من اگر عوض «إن» بخوانم «أن» اينها با هم فرق ميکند. صداي بلندگو بيرون نباشد خادم مسجد خوش اخلاق باشد. پريشب توي يکي از مساجد تهران دعوا شده وقتي هم دعوا ميشود دو تا (فحش) حواله ما ميدهند گفتيم يک نامه از عربستان سعودي آمد، متلکي گفتند من حوصله تحمل متلک عربستان را ندارم چون ما اسلام ناب هستيم آنها اسلام آمريکايي، نوشته بود در همه روستاهاي عربستان سعودي اذان از حلقوم است حق در امامزادهها و مسجد اعظم قم در مسجدهاي بزرگتان اذان حلقومي نيست از راديو است. آخر متلک سعودي سنگين است ما اينهمه بچه خوش صدا داريم که اذان بگويند. ما گفتيم آدمهاي خوش صدا اذان بگويند يک آدم پير بد صدا رفته راديوي داخل مسجد را خاموش کرد. «حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ» گفته قرائتي گفته اذان بايد حلقومي باشد. گفتند قرائتي گفته حلقومي ولي نگفت تو! حديث داريم خوش صداترين آدمها اذان بگويند در هر محلهاي آدم خوش صدا داريم چطور تواشيح راه افتاد؟ همان دستي که توانست تواشيح را راه بيندازد ميتواند اذان را هم راه بيندازد. پدرهايي که ميخواهند افطاري بدهند پول را به پسرشان بدهند و بگويند تو امسال هم شاگردي هايت را دعوت کن بگذار پسرت هم افطاري دادن را ياد بگيرد. حديث داريم پول را ميخواهيد به فقير بدهيد به پسرتان بدهيد که به فقير بدهد ضمن اينکه شکم فقير سير ميشود کمک به فقير ياد بچهات هم بدهي. افطاري که ميدهيد همهاش به آدمهاي درون گروهي ندهيد وکيل به وکيل، وزير به وزير، آيت الله به آيت الله همينطور مثل آب استخر خودش توي خودش ميگردد. بنده اگر به فوتباليستها افطاري دادم بعد ميگويم توي زمين چمن نماز بخوانيد ميگويند چشم در افطاري 4 غريبه را هم دعوت کنيد. اگر آنطوري که اسلام گفت عمل کنيم مسجدها پر از جوان ميشود و داريم شهرهايي که مسجدهايشان پر از جوان است بخاطرهيئت امناي عاقل پيش نماز باسواد خادم خوش اخلاق اما اگر هيئت امنا متحجر پيش نماز بي سواد خادم بداخلاق خوب مگر خل است بيايد به چه دليل بيايد ما بايد يک تغييراتي بدهيم تا مسجدها عزيز باشد. ديگر نگويند مسجدهاي سنيها از شيعهها بهتر است البته سنيها دو کار خوب دارند که شيعهها ندارند يکي احترام به قرآن را بيشتر از ما ميگيرند قرآن را هيچوقت زمين نميگذارند ميگويند قرآن بايد بالا باشد ما قرآن را پهلوي پايمان ميگذاريم گاهي نماز ميخوانيم پشت سرمان قرآن است احترام قرآن و مسجد را بگيريم. توي مسجد نبايد سيگار بکشيم گناه است توي مسجد سيگار بکشيد هواي مسجد مال همه است ماه رمضان حالا که ميرويم استقبال نماز مسجدها را رونق بدهيم. زشت است به ما بگويند يک هروئيني سالي 10 تا هروئيني درست ميکند يک ترياکي سالي 5 نفر را ترياکي ميکند اما اين آقاي مسجدي هنوز دو تا جوان را مسجدي نکرده يعني به ما بگويند هروئينيها از شما بهترند حاج خانم مسجدي هنوز دو تا دختر دبيرستاني را جذب مسجد نکرده اين براي ما بد است ما ميتوانيم. اميدوارم با شادي به استقبال ماه رمضان برويم. من نيم ساعت که توي راديو تا تلويزيون حرف ميزنم تقريباً براي اين نيم ساعت 30 ساعت کار ميکنم شما بنشينيد و با عنايت گوش بدهيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 738