نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 741
موضوع: پناه بردن به خدا در زندگی (2)
تاريخ پخش: 11/03/1402
عناوين:
1- حالات انسان در برابر نعمتهای الهی
2- توجه به دیگران در مشکلات و سختیها
3- خطر غرور و خودبرتربینی در برابر دیگران
4- خطر دو به هم زنی میان زن و شوهر
5- خطر القائات شیطانی و فتنهانگیزی
6- مراقبت از فضای مجازی در انتشار اخبار نادرست
7- نسبی بودن خیر و شرّ نسبت به افراد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
گفتیم که در این بیست و پنج، شش دقیقه سورهی «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» را بگوییم، ولی تمام نشد، ادامه میدهیم. پایان جلسهی قبل خواندیم، حالا آغاز این جلسه هم با هم بخوانیم. معمولاً بحثها شب جمعه پخش میشود، یک هدیهای بدهیم به آنها که پیشینیان ما، انبیاء، اوصیاء، اولیاء، شهداء، مراجع، پدران، مادران، نیاکان، با هم بخوانیم، بعد بحث را شروع کنیم، شما هم بخوانید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (1) «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» (2) «وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ» (3) «وَ مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» (4) «وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ» (5) آخر قرآن به پیغمبر میگوید: پیغمبر هستی، به تو شد ولی باز هم به خدا پناه ببر، یعنی ممکن است با اینکه پیغمبر هستی، وحی هم بهت میشود، یک شروری پیدا بشود پیشبینی نشده، (مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا) (حشر /2)، (وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب) (طلاق /3)، از راههایی که پیشبینی نمیکردی، گرفتار بشوی. شما ممکن است از پلیسراه بپرسی، از اینترنت هم بپرسی جادّه چه جور است، ولی ممکن است در جادّه یک گودی، یک چاله پیدا بشود که دیگر فکر این را نمیکردی، «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ». به کسی پناه ببر که بتواند قفلها را باز کند، «فَلَق» یعنی شکافنده، نور است که میتواند دل سحر را بشکافد، آن خداست که میتواند دل دانه را زیر خاک بشکافد، گاهی وقتها یک محقّق یک مطلبی را میفهمد ساده، اما وقتی فکر میکند، از درونش یک چیزهایی میآید بیرون. علّامهی طباطبایی در تفسیر آیهی 100 سورهی بقره میفرماید: «این آیه یک میلیون و دویست هزار رقم معنا دارد» شما اگر بگویی پتروشیمی، نفت چه چیزی هست؟ میگویند: «نفت همین است که در چراغ است دیگر»، اما دست کارشناس که میدهی، میبینی از این پتروشیمی صدها مواد و فراورده تهیه میکند. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، رَبِّ فَلَق، خدایی که میتواند میتواند بشکافد، به ذهن ساده یک مسئلهی علمی برساند، هر چه عالم فکر میکند، به ذهنش نمیآید، یعنی گاهی فکر دانشمند را قفل میکند، فکر یک آدم عادی را باز میکند. 1- حالات انسان در برابر نعمتهای الهی حسد چه هست که میگوییم «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، آخرش میگوییم: «مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»؟ من حسد را یک دستهبندی دارم، برایتان بگویم، حالا دیگر از اینکه بلند نمیشوم، معذرت میخواهم. نه یک چیز ساده میخواهم بگویم، یعنی جوری حرف میزنم که در یک لحظه همهتان حفظ کنید. آدم وقتی نعمت را دست مردم دید، انسان وقتی نعمت را دست مردم دید، چهار حالت پیدا میکند، حالت پنجمی هم ندارد، چهار تا حالتش را من میگویم، با یک بار شنیدن، حفظ میشوید: – یک بار میگوید: خدایا او دارد، نوش جانش، مبارکش، به من هم بده، یعنی هم او، هم من، این را غبطه میگویند؛ – یک وقت میگوید: من که ندارم، انشاءالله او هم که دارد، خدا از او بگیرد، منفی است، میگوید من نه، پس او هم نه، من که ندارم، او هم نداشته باشد. هم او، هم من، غبطه خوب است. نه او، نه من، این حسد است، میگوید من که ندارم، او هم نداشته باشد؛ – یک وقت میگوید: من داشته باشم، او نداشته باشد، این را بخل میگویند، من دارم، او نداشته باشد؛ – یک وقت میگویم: من نداشته باشم، او داشته باشد، این را ایثار میگویند. خودش تشنهاش است، آب را ابالفضل داد، برای بچّهها حساب کرد. ببنید یک بار دیگر من میگویم، نصفش را من میگویم، شما لقبش را بگویید: اگر حالتی که پیدا کردی، گفتی هم او، هم من اسمش چی هست؟ غبطه. خانمی میرود بازار یک جنسی را میخرد، میآید به همسایهها و دوستان نشان میدهد، میگویند خب ما هم برویم بخریم، دیدیم بعضی خانمها میگویند: «این حسود است، تا دید ما خریدیم، او هم رفت خرید»، نه، حسود نیست، غبطه است، او بچّهاش دانشگاه رفت، من هم بروم، او بچّهاش طلبه شد، من هم بروم، اگر خوبی مردم را یاد گرفتی که اصلاً در خوبی مردم مسابقه بگذار، امیرالمؤمنین در دعای کمیل میگوید: خدایا من میخواهم بروم در میدان مسابقه، «فِى مَيادِينِ السَّابِقِينَ»، او به چند نفر سلام میکند، او چند تا گره را باز میکند، او چند تا مشکل را حل میکند. هم او، هم من: غبطه؛ نه او، نه من: حسد؛ من داشته باشم، او نداشته باشد: بخل؛ من نداشته باشم، مردم داشته باشند: ایثار. این حالات انسان است. خب دربارهی حسادت داشتیم حرفهایی میزدیم. – حسادت مرز نمیشناسد. در هر سنّی، گاهی پیرمرد است، حسادت میورزد. حسادت مرز نمیشناسد، در هر سنّی است، پیرزنها، پیرمردها، بچّهها به هم حسادت میورزند. در هر صنفی، مسگرها، طلافروشها، بزّازها، آخوندها، در هر صنفی حسود هست. در هر منطقهای، شرقی، غربی، شمالی، جنوبی. نسبت به هر نعمتی، نعمت مادّی، مدرک، تحصیلات، نعمت معنوی، خانه، زندگی، یعنی حسادت سیلی است که ویران کننده هست، همه چیز را میبرد، این هم یک مسئله. پس حسادت مرز ندارد، سن ندارد، سواد ندارد، مدرک ندارد، در خانهی پیر، در خانهی دشمن، در بچّه، در بزرگ، در دختر، در پسر. خب این هم یک مسئله.
2- توجه به دیگران در مشکلات و سختیها
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، وقتی هم پناه میبرید، نیّت جمع کنید، نگو دفع بلا از ماشین من، بگو از ماشینها، دفع بلا از جان من، از همهی مریضها، نگاهتان در کمک از خدا که میخواهید بگیرید، برای همه کمک بخواهید، «اَللَّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ، اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جائعٍ»، همه را ببینید، خودتان را نبینید. امام رضا علیه السلام برایش غذا که میآوردند، میگفت: یک طبقی بیاورید، به قول ما سینی، بروید از هر غذایی که در سفرهی خودش بود، مثلاً خرما بود، سبزی بود، هر چه بود، برنج بود، هر چه بود، یک مقداری امام رضا با دست خودش برمیداشت، میگذاشت در این طبق، میگفت: «این را بدهید به همسایهها، ما که میخوریم، همسایهها هم بخورند.» گاهی امام رضا ناهار را پهلوی بردگان بخوریم، آقا اینها برده هستند، کارگر جزئی هستند، فرمود: «حالا با بردهها با هم غذا بخوریم، طوری میشود؟!» این نگاه، نگاه خیلی کریمانه هست. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»، «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ». مخلوقات، خداوند هر چه آفریده، (أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ) (سجده /7)، آیه قرآن است، خدا هر چه آفریده، به نحو أحسن آفریده. «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» یعنی چه؟ یعنی گاهی وقتها آب باران لطیف است، تو زمین میآید، با خاک و چیزهایی که گرد و خاک و اینها قاطی میشود، آب گلآلود میشود، خدا درست آفریده، این استفادهی بد از آن میکند. در اسلام این استفادهها هم و این نیّتها هم اثر دارد، پهلوی امام رضا آمد، گفت: «دو تا برادر هستیم، از فلان منطقه آمدیم»، فرمود: «تو نمازت شکسته است، تو نمازت درست است.» گفت: «چرا؟!» گفت: «او آمده مأمون الرشید خلیفهی طاغوت را ملاقات کند، او به قصد دیدن شاه آمده، تو به قصد سؤال از من امام رضا آمدی، سفر تو حلال است، نمازت چهار رکعتی نیست، دو رکعتی است، سفر او سفرش حرام است، مسافر حرام نمازش شکسته نیست.»، یعنی این نیّتها، «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ».
3- خطر غرور و خودبرتربینی در برابر دیگران
گاهی وقتها یک چیزی غرور میگیرد. نقل شد یکی از اولیای خدا داشت میرفت، یک حیوان بسیار ریزی، قدّ دانهی شکر، خیلی خیلی ریز بود، دید، یک خورده نگاه به این حیوان کرد، گفت: «خدایا این دنیای بزرگ حالا این حیوان اگر نبود، چه میشد؟! این را برای چه خلق کردی؟! فکر کرد ما به درد میخوریم، اما این حیوان ریز به چه درد میخورد؟!» خطاب آمد که: «دفعهی اوّلت هست این سؤال را کردی، این حیوان ریز تا حالا ده بار از من پرسیده خدایا این به چه درد میخورد؟» یعنی گاهی وقتها آدم خودش را مفید میداند، باقیها را میگوید: «باقیها کاری نکردند، هر کاری بوده من کم کردم.» «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ». «شَرِّ ما خَلَقَ» چه هست؟ آفت علم، غرور هست که در جلسهی قبل گفتیم، آفت احسان، منّت است، آفت عبادت، عجب است. اگر انسان گناهی بکند، حتّی حدیث داریم گاهی وقتها انسان گرفتار یک غلطی میشود که یاد غلطش بیفتد، عذرخواهی کند از خدا، شرمنده بشود، «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُك» (نهج البلاغه، حکمت 46): اگر یک گناهی بکنی که شرمنده بشوی، این بهتر از این هست که عبادت کنی، باد تو را بگیرد.» من دیشب احیا گرفتم! من فلان مبلغ به کیه دادم! اگر کم بدهی که بگویی متأسّفانه بیشتر نداشتم، کم بدهی که عذرخواهی کنی، بهتر از این هست … سر سفرهی خودت اگر به مهمانت گفتی: «آقا من خیلی برای این غذا زحمت کشیدم»، منّت سرش بگذاری، مهمان خوشش نمیآید، اما اگر غذای خوب آوردی، بگویی: «اگر کم و زیاد است، ببخشید»، عذرخواهی کنی، غذا لذیذ میشود، غرور تو را بگیرد که غذای ما زحمت کشیدم، غذای خوبی تهیه کردم، این …، «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ …»، حدیث است، بدی که باد تو را خالی کند، بدی که تو را از غرور حفظ کند، این بهتر از عبادتی است که بادت کند. گاهی خداوند انسان را گرفتار میکند به چیزهای که تنظیم باد بشود، میگوید: «دیدی، تو که میگفتی فلانی را دیدم چی شد، تو که میگفتی فلان مقام من را حفظ میکند، دیدی آن مقام هم تو را حفظ نکرد»، اینها همهاش لطف خداست، «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ».
4- خطر دو به هم زنی میان زن و شوهر
(مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ) (فلق /4). «نَفّاثات» یعنی کسانی که در گرهها میدمند، زن و شوهری است زندگی میکنند، یک زن بداخلاقی میآید، میگوید: «این شوهر است که با او زندگی میکنی؟!» به زن میگوید: «این شوهر است؟!»، به مرد میگوید: «این خانم است که با او زندگی میکنی؟!» برای تو بهتر از این هست، بیش از این هست، یعنی یک جوری میکند زندگی را، (يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ) (بقره /102)، قرآن میگوید یک چیزهایی بلدند که با آن چیزها بین زن و شوهرها جاسوسی میکنند، «نَفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» یعنی هی، «نَفّاثات» هم گفته، «نافِس» نگفته، «نَفّاث» مثل بَقّال، حدّاد، دائماً میدمد، آخر یک وقت یک چیزی میگوید و میرود، یک وقت یک چیزی میگوید، هی پیگیری میکند، میگوید پناه میبرم از آدمهایی که با نفسشان، با سخنرانیشان، با نفسشان هی دو به هم میزنند، علاقهها را تبدیل به سردی میکنند، این را برایت روز زن آورد؟! این را برایت روز مرد، روز شوهر آورد؟! این که چیزی نیست؟! مهریهات اینقدر بود؟! تالار هم برای عروسی نگرفتید؟! از مادر شوهرت، پدر خانمت دعوت نکرد؟! برای آنها کارت نفرستید؟! یک چیزی میگوید که هی این را خرابش کند. هر کلمهای که تفرقه بین زن و شوهر بیندازد، تفرقه بین کشورها، انسانها، سیاسیون بندازد، اینها «نَفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» است، «عُقَد» جمع «عَقْد» است، «عَقْد» یعنی گره، یعنی گره خورده، اینها گره را هی فوتش میکنند، یعنی گره را باز میکند، کسانی که، معاملهای شده دیگر، این میآید، میگوید: «کلاه سرت رفت، زمینت بهتر میارزید، فرشت بهتر میارزید»، یک چیزی میگوید که دل خریدار، یا فروشنده را سرد کند. هر کاری که دلسردی به وجود بیاورد، آخر در قرآن دو تا وحی آمده:
5- خطر القائات شیطانی و فتنهانگیزی
یکی شیطان وحی میکند، (إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ) (انعام /121)، آیه قرآن است که شیطان میآید در گوش اولیایش یک چیزهایی میخواند، این یکی است، «يُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ»؛ یکی هم خداوند یک چیزی را الهام میکند: (وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى) (قصص /7)، پس «أوْحی»، «وَحْی» یعنی الهام، دو تا الهام داریم: الهام خیر توسّط خدا، الهام شر توسّط شیطان. حالا ما یک چیزی به ذهنمان آمد: «برو این کار را بکن، بگو، بخر، اقدام کن، اقدام نکن»، این چیزهایی که به ذهن ما میآید، از کجا میفهمیم این خیر است، این شر است؟ قرآن میفرماید راهش این است که اگر آن الهامی که به تو شد، تو را باز کرد، بابا حالا یک چیزی به تو گفته، ببخش، حالا اصرار نکن، اگر تو را باز کرد، این الهام، الهام الهی است، اما اگر تو را قفل کرد، برو بزنش، حالش را بگیر، بپیچ جلویش، حالش را بگیر در رانندگی، معامله را پس بده، اگر یک چیزی به شما الهام شد، بعد از الهام اگر باز شدی، معلوم میشود الهام الهی است، اگر گرفتار و قفل شدی، عصبانی شدی، بخل شدی، این الهام، الهام الهی نیست، «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ»، خدایا پناه میبرم از آن تفثهایی که دمیده میشود و علاقهها را کم میکند، فتنهها را توسعه میدهد. – جوسازیها. یک وقتی کمونیستها زمان شاه جزوههایی برای بچّهها چاپ میکردند، یکی از جزوههایش دست من رسید، دیدم نوشته که: «در شمال تهران خانهای است یازده هزار متر، یک زن و شوهر و یک سگ، در جنوب تهران خانهای است پنجاه متر، با هفت تا بچّه و فلان، اختلافات طبقاتی شمال شهر و …»، بعد میگفت: «کمونیست این را حل میکند.» بله، حرفت درست است، اما کمونیست حل نکرد، کمونیست الآن خودش هم حل نکرده، کشورهای سوسیالیستی هزار و یک مسئله دارند، یعنی اوّل طرح مسئله میدهد به عنوان قصّه، شمال تهران، جنوب تهران، بعد میگوید این مشکل را کمونیست حل میکند، گاهی وقتها میآید، میگوید که این مشکل را داری، این مشکل را داری، اگر همچین کنی، همچین میشود، اگر همچین کنی، همچین میشود. در خود جمهوری اسلامی بارها پول مردم را بانکها گرفتند، برای یک اسمهایی که شما یک مقدار بگذار، بعد از مدّتی این مقدار به فلان مقدار میرسد، «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ». میخواهد ازدواج کند، بابا مشکل داری ازدواج کنی، فردا دنبال اجاره خانه، دنبال چی، دنبال چی، اینقدر در گوش او میخواند که این را از ازدواج بازش میدارد، شوهر بهتر از این گیرت میآید، بله نگو به داماد، ازدواجی که نزدیک بود بگیرد … «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ».
6- مراقبت از فضای مجازی در انتشار اخبار نادرست
امروز فضای مجازی «نَفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» است، در خانهات نشستی، پیامک میآید، از شرق و غرب و شمال و جنوب پیامک برایت میآید، پیامکها «نَفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ» است، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ، … مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ، وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»، همهی شرور یک کفّه، حسادت یک کفّه. میگوید: «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ»، «ما خَلَقَ» یعنی آنچه خدا آفریده است، تمام شروری که در آفریدهها هست یک سمت، آخرش میگوید: «حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»، معلوم میشود خطر حسد خیلی مهم است، آخر آدم حسود نمیتواند ببیند شما را، میگوید: «چرا این دارد، من ندارم؟!»، این اوّل با خدا دعوا دارد، خدا اینطور نکرده که همهی لذّتها و خیرها را به یک نفر بدهد، به باقیها هیچی ندهد، ممکن است یک کسی طبع شعر ندارد اما خدا یک کمال دیگر به او داده، امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه میگوید: «نگاه نکن قدّت بلند است، ممکن است قدّت بلند باشد، ولی همّتت کوتاه باشد، ممکن است بیانت روان باشد، ولی سنگدل باشی.» (نهج البلاغه، کلام 234) در نهجالبلاغه هست. افرادی که ندارند، به ندارها نگاه نکنند که حسادتشان گل کند، نگاه کنند تو هم یک چیزهایی داری که او ندارد. خدا مطهّری را رحمت میکند، میگفت: «داروین در دو رشته شکست خورد، پدر داروین پزشک بود، میخواست پسرش هم پزشک بشود، در دانشکدهی پزشکی شکست خورد، یکی داروین آخوند هم بود، آخوند مسیحیها، کشیش بود، در آن رشته هم شکست خورد، در دو رشته که شکست خورد، رفت علوم طبیعی، شد داروین صاحب نظریه، حالا نظریهاش بماند یا رد شود، کار نداریم، ولی غرضمان این است که آن کسی که ما میگوییم دانشمند است، در دو رشته شکست خورده.» بینابغه ما نداریم، یا نداریم، یا بسیار کم داریم، ممکن است در یک رشته نبوغ نداشته باشد، در رشتهی دیگر نبوغ داشته باشد، در کنکور رد شدی، یکی دیگر، اینطور نیست که … یک وقت من به پاسدارم گفتم که، زمان ترور بود، گفتم: «من را ترور کنند، تو چه میکنی؟!» گفت: «تا بهشت زهرا میآیم، خاکت میکنم، میروم سراغ یکی دیگر» به این آسانی؟! گفت: «بله، به این آسانی» گفت: «تو چه میکنی؟» گفتم: «خب من هم کار دیگر میکنم، من هم میگویم آقا این پاسدارم ترور شد، یکی دیگر بیاید» نشد، یکی دیگر. یک آقایی سر نماز قرار شد به جای «قُلْ هُوَ اللَّه» سورهی نوح را بخواند، سورهی نوح یک صفحه و نیم صفحهی قرآن هست، گاهی به جای «قُلْ هُوَ اللَّه» میخوانند، اوّل سورهی نوح این آیه هست: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم، إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً»، ما نوح را برای پیغمبری فرستادیم، باقیاش را یادش رفت، هی گفت: (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ) (فاتحه /7)، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم ، إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً»، یادش نبود، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً»، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً»، هی گفت که بلکه یادش بیاید، یادش نیامد، یک نفر عقب گفت: «آقا نوح نمیرود، یک پیغمبر دیگر!» تو هی میخواهی نوح را بفرستی، نوح نمیرود، یک پیغمبر دیگر. حالا این طنزی بود میگفت. به هر حال، «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ … وَ مِن شَرّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»، «حاسِد»، حسادت را همه دارند، آدم وقتی دید مثلاً خربزهی او شیرین است، خربزهی من بیمزه است، یک چیزیاش میشود که بیمزه به ما افتاد، شانسمان را ببین! او خانم غذایش خوب میشود، او غذایش میسوزد، بالأخره حسادت در آدم هست، چهطور من اینطور شدم؟! چرا او اینطور شد؟! منتها این را نباید به کار بگیریم، «إِذا حَسَدَ»، «مِن شَرّ حاسِد» نگفته، «مِن شَرّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»، حسادتی بد است که به کار گرفته بشود، یعنی حالا که بد است، من این حق را از او کتمان میکنم، به او نمیگویم، یک جنس خوب ارزانی، یک جایی پیدا شده، به او نمیگوییم، اگر به او بگوییم، او میرود میخرد، کتمان میکند، تعریف کسی را نمیکند، تشکّر از کسی نمیکند، دلسوز کسی نیست، حسادت. حدیث داریم حسادت آتشی است که میسوزاند، همینطور که هیزم میسوزاند، تمام عبادتهای انسان با حسادت میسوزد. (الكافي، ج2، باب الحسد، ح 1 و 2، ص 306). «الْحَسُودُ لَا يَسُودُ» (غرر الحکم و درر الکلم، فصل اوّل، ح 1060)، ضمناً حسود با خدا طرف است، خدا به او داده، میگوییم: «خدایا چرا به او دادی؟!» به تو چه! به تو چه! خالق است میدهد، میگیرد، امروز میدهد، ممکن است او شکلش خوشگلتر باشد، ولی تو عمرت بیشتر باشد، آدم حسود با خدا درگیر است که چرا خدا به او داد، به من نداد، با پیغمبر هم درگیر است که چرا این پیغمبر شد؟! این همه عرب بودند، خب چرا …؟ عربیهایی که میخوانم، قرآن است، «أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا» (فرقان، 41)، این پیغمبر است، ما خودمان «عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم» (زخرف، 31)، در طائف و مکّه آدمهایی هستند دانهدرشتتر از پیغمبر، چرا آنها پیغمبر نشدند؟! آدم حسود با خدا طرف است، چرا خدا به او داد؟! با پیغمبر طرف است، چرا او پیغمبر شد؟!
7- نسبی بودن خیر و شرّ نسبت به افراد
بعد هم آن چیزی که شما شر میدانی، از کجا که شر باشد؟ مثنوی یک شعری دارد، من اینجا نوشتم: «زهر مار، آن مار را باشد حیات»، شما میگویی زهر مار بد است، نه، زهر مار در بدن مار نمرهاش بیست است، در بدن شما کشنده است، آب دهان هر کسی در دهانش نمرهاش بیست است، تف بشود، به کسی بیفتد، آره نمرهاش صفر است، حالا بگوییم خدا چرا تف خلق کرده؟ خدا آب دهان خلق کرده در جای خودش، زهر مار در بدن مار نمرهاش بیست است، «زهر مار آن مار را باشد حیات، لیک آن، مر آدمی را شد ممات»، آن آدم را میکشد، «پس بد مطلق نباشد در جهان» قضاوتهای ما ناقص است، حضرت عیسی نقل شد که با جمعی داشتند عبور میکردند، کنار جادّه سگی بود سیاه، بدبو، زشت، هر کسی راجع به این سگ یک چیزی گفت، یکی گفت: «سیاه است»، یکی گفت: «بدبو است»، یکی گفت: «زشت است»، حضرت عیسی علیه السلام نقل شد که فرمود که: «چه دندانهای سفیدی دارد.» (بحار الأنوار، ج 72، ص 222)، شما بدیهایش گفتی، خب خوبی خوبیهایش را هم بگو. امام سجّاد مریض که میشود یک دعایی میکند، میگوید: «خدایا نمیدانم این نعمت مریضی بهتر است، یا سلامتی؟» (صحیفهی سجّادیه، دعای پانزدهم) چون سلامتی یک نعمت است، مریضی هم یک نعمت است، آدم مریض میتواند بنشیند به گذشتههایش فکر کند، تجربه کند، رفیقهای واقعیاش را با رفیقهای مصنوعیاش را تشخیص بدهد، اصلاً مشکلات آدم را ترقّی میدهد، تمام ابتکارات و اختراعاتی که انسان کرده، در لابهلای حوادث تلخ کرده، بنابراین بد مطلق نداریم، نگو این شر بود، این خیر بود، ما نمیدانیم چی شر است، چی خیر است، گاهی وقتها شرّی برای ما خیر است، گاهی وقتها خیری برای ما شر است، بهتر این است که پناه به خدا ببریم، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ، وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إِذا وَقَبَ». «غاسِق» یعنی کسانی که هجوم میبرند در تاریکیها، چون بیشتر خلافها، جنایتها در تاریکی میشود، سرقتها، توطئهها، مسافرتها، از تاریکیها سوءاستفاده میشود، یا یک شبهاتی نقل میکنند، جامعه را تاریک میکنند، قضاوتهای ما برای اینکه چه چیزی خیر است، چه چیزی شر است، ناقص است، زود قضاوت نکنیم، «مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِي الْعُقَدِ»، افرادی را زیاد خوبشان ندانید، گاهی افرادی را که خیلی میدانی خوب است، دینتان را از افراد نگیرید، اگر شما دینت را از من بگیری، همین که دیدی قرائتی افتاد، میگویی: «خب این هم جمهوری اسلامی!»، چه کار به جمهوری اسلامی دارد؟! من افتادم. افراد را برای همیشه قضاوت نکنید، در قضاوتها زود نگویید این بد است، این خوب است، این خیر است، آن نحس است، باید همه را با هم دید، یوسف تلخیهایی داشت، در چاه افتاد، در زندان افتاد، تهمت به او زدند، اما آخرش ببینید به کجا کشیده شد. خدایا در فهم دین و در عمل به دین و در نشر دین به همه توفیق بده درست بفهمیم، درست عمل کنیم، درست به دیگران برسانیم، ما را در قضاوتها و داوریها حفظ کن، حب و بغضهای نداشته باشیم، گاهی یک چیزی را بد میدانیم و حال آنکه خیر است، قرآن میگوید: (عَسى أَنْ تُحِبُّوا) (بقره /216)، گاهی وقتها یک چیزی را خوب میدانیم، ولی شر است، گاهی وقتها یک چیزی را بد میدانیم ولی خیر تو هست، ما نمیدانیم، توکّل کنیم به خدا.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- این که انسان، نعمتهایی را که خدا به دیگران داده است، طلب کند، چه نام دارد؟
1) حسد 2) غبطه 3) بخل
2- آیه 7 سوره سجده به چه امری تأکید دارد؟
1) بهترین نظام آفرینش 2) وجود خیر و شر در آفرینش 3) برتری خیر بر شر در آفرینش
3- آیه 102 سوره بقره به چه خطری اشاره دارد؟
1) تفرقه و اختلاف در جامعه 2) اختلاف و جدایی میان همسران 3) اختلاف میان والدین و فرزندان
4- آیه 121 سوره انعام، به کدام نوع وحی اشاره دارد؟
1) وحی خدا به اولیائش 2) وحی فرشتگان به صالحان 3) وحی شیطان به پیروانش
5- آیه 216 سوره بقره به چه امری تأکید دارد؟
1) گاهی چیزی را شرّ میدانیم که خیر است. 2) گاهی چیزی را خیر میدانیم که شرّ است. 3) هر دو مورد
پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک نمایید.
گزینه صحیح سوالات هفته قبل، در هر سوال مشخص گردیده است.
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 741