نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 745
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ» الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چون سال سال پیغمبر است، مقداری راجع به پیغمبر صحبت می کنیم. موضوع: الگو بودن پیامبر(ص): (;لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِیرًا) (الأحزاب/21) این آیه قرآن، ترجمهاش این است: رسول خدا الگوست برای شما، یعنی از پیغمبر یاد بگیرید که چطور باشید. این الگو بودن برای کسانی است که به خدا و قیامت امید و ایمان داشته باشند و یاد خدا باشند. این ترجمه ی تحت اللفظی است. اما لطیفه هایش. کلمه ی(لام) یعنی حتما کلمه ی«قَدْ» یعنی حتما. کلمه ی « كَانَ» یعنی حتما. «كَانَ» یعنی بود. یعنی شک نکن. « لَقَدْ كَانَ» یعنی حتما حتما حتما. یعنی به نفع شماست. می گویند فلانی به له فلانی است یا علیهش. «لـه» یعنی به نفعش است. (علیه) می گویند فلانی علیه فلانی است.(علی) یعنی ضدش(له) یعنی. . . « لَكُمْ» یعنی به نفعتان است. یعنی پیغمبر الگویتان نباشد می خواهید چه کسی الگویتان باشد؟ به نفع شماست. . اگر شیر مادر را بچه نخورد، باید سر شیشه بمکد، لاستیک بمکد. آمد پیش منصور دوانقی، گفت با پایم بیعت کن. یله کسی که با دست امام صادق(ع) بیعت نکند باید با پای منصور دوانقی بیعت کند. هر که برید است زخراجات شام – بارکش غول بیابان شود. یک بچه که از خانه پدر و مادرش فرار کند خب کجا می رود؟ پهلوی که میماند؟ که بیشتر از پدر و مادر تو را دوست دارد؟ که بیش از پدر تو را دوست دارد؟
1- پیامبر اکرم و امام علی، پدران امت
پیغمبر پدر ما است. امیرالمومنین پدر ماست.(انا و علی ابوا هذه الامه) اصلا ما که بندگی خدا را نمی کنیم. . . آقایانی که، خواهرانی که نماز نمی خوانند به چه کسی صحبت می کنند؟ آنها که با خدا رفیق نیستند با که رفیقند؟ رفیقان دیگر با یک بستنی می فروشندت. در دعای جوشن کبیر که ماه رمضان می خوانیم یکیش این است: (یا نعم الرفیق) خدایا تو خوب رفیقی هستی. باقی رفیقان شما را برای خودشان می خواهند خدا شما را برای خودتان می خواهد. فرق می کند کسی که شما را برای خودت می خواهد یا شما را برای خودش می خواهد. «لَكُمْ. . » به نفعتان است. « فِی رَسُولِ اللَّهِ » گفته. این « فِی» چیست؟ نگفته(لَقَدْ كَانَ رَسُولِ اللَّهِ لَکُم أُسْوَةٌ) اگر عبارت این بود: (رَسُولِ اللَّهِ لَکُم أُسْوَةٌ). این « فِی » نبود، می گفت(رَسُولِ اللَّهِ لَکُم أُسْوَةٌ) پدر ما در می آمد. یعنی مثل پیغمبر باشید. که می تواند مثل پیغمبر باشد؟ مثل پیغمبر که هیچ، مثل اصحاب پیغمبر هم نمی توانیم باشیم. مثلا به من بگویند قرائتی تو مثل بلال باش. من؟ بروم کتک بخورم؟ حالش نیست. من پلو می خورم حدیث می خوانم. کتک هایش را او بخورد. اگر به شما بگویند مثل ابی ذر باش. اگر می گفت پیغمبر برایتان الگو است امکان نداشت.
2- اقتدا به پیامبر، لااقل در بخشی از کارها
گفته « فِی رَسُولِ اللَّهِ» یعنی در زندگی پیغمبر یک تکهاش را بردار. یک گوشه کارت به پیغمبر بخورد. البته ما، می خورد. چون پیغمبر یک چرتی که می زد، ما خوابمان مثل پیغمبر است. یک کسی می گفت من در خط امام هستم. گفتند چطور؟ گفت شنیدهام امام بعد از ظهرها یک نیم ساعت می خوابید. در خط امام بود در یک نیم ساعت استراحت. هیچ کارش به امام نمی خورد. حالا ما هم در پیغمبر یک اسوه ای هست. گفته «فِی رَسُولِ اللَّهِ ». «فِی» را که می دانید که یعنی چه؟ «فِی»: در. در پیغمبر اسوه پیدا کنید. نگفته پیغمبر اسوه است. اگر می گفت رسول الله اسوه است یعنی همه کارهایتان مثل پیغمبر باشد. آخر یک وقت می گویند دیگ را بخور یک وقت می گویند از دیگ بخور. دیگ را بخور که نمی شود. از دیگ بخور. «فِی رَسُولِ اللَّهِ» در رسول الله اسوه خودتان را پیدا کنید. این هم از چیزهایی بود که من دیشب فهمیدم هان! این نکته ای که آمده: « فِی رَسُولِ اللَّهِ» اگر این «فِی» نبود چه می کردیم؟ قرآن گاهی وقتها می گوید: (; فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ) (الماعون/4) وای بر نماز خوانها. بعد می گوید کدام نماز خوانها بد بختند؟ می گوید: (;عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ) (الماعون/5) «سَاهُونَ» یعنی سهو می کنند. یعنی از نمازشان سهو می کنند. یعنی یادشان می رود نماز بخوانند. حالا اگر این « عَنْ صَلَاتِهِمْ» می شد(فِی صَلَاتِهِمْ) وای بر نماز خوانها، آنانی که در نمازشان سهو می کنند. خُب وای بر ما همهمان. چون ما همه در نمازمان حواسمان پرت است. اگر می گفت: (فِی صَلَاتِهِمْ) چه خاکی بر سرمان می کردیم؟ باز خوب است که خدا لطف کرده گفته: از نماز غافل می شوند. نمی گوید در نماز غافل می شوند. حالا اینجا گفته «فِی رَسُولِ اللَّهِ » نکته ادبیاش این است: لااقل در بخشی از کارها مثل رسول خدا باشید.
3- پیروی از الگوهای نیکوی جامعه
«حَسَنَةٌ» یعنی چه؟ «حَسَنَةٌ» یعنی نیکو. چون ما اسوه بد هم داریم. به خانم می گوئیم چرا اینقدر مهرت گران است؟ می گوید چیام از دختر خالهام کمتر است؟ دختر خالهاش برایش الگو است. می گوئیم بابا آخر تالار می گیری این دنگ و فنگ و این همه پول. . آخر داماد خانه ندارد زندگی ندارد، پول این زرق و برقها را بدهید یک جائی را رهن کنید این بدبختیتان را از. . . . اه! همه تالار می گیرند من نگیرم؟ همینطور روی حساب. . . البته اینها که می گویم خودم هم هستم هان! یعنی من هم گیرم، شما هم گیرید. یک کسی اسمش(محرم) بود می گفت من ماه محرم به عشق امام حسین دیوانه می شوم. آنوقت شعرش این بود می گفت: دیوانه شود محرم در ماه محرم. دوستش گفت در ماه صفر هم، ده ماه دگر هم. تو همیشه دیوانه هستی. حالا اینها که می گویم گیریم، بنده هم، . . . هم، او هم، . . . همه باهم. خب. « أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» یعنی اسوه نیکو. یعنی ببینی که چه کسی کار خوب کرد. ما باید از او یاد بگیریم یا او از ما یا بگیرد؟ شما یک راهی را برو که دیگران از شما یاد بگیرند. قرآن می گوید چرا همهاش نگاه می کنی ببینی که او چه لباسی پوشید، او چقدر مهر کرد، او چقدر مهمانی داد، تو چرا نگاه به او می کنی؟ تو یک راهی را خلق کن آنان مثل تو باشند. تو رهبر باش، چرا آنها رهبر باشند؟ آیهاش این است: (;وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا) (الفرقان/74) «وَاجْعَلْنَا» قرار بده برای اهل تقوا، امام. یعنی من برای متقین امام باشم. آقا. . . آخر این کارمندها یک نمره ای آخر سال می دهند که بالاترین نمرهاش سی است، آره؟ سی است دیگر. آخر سال ارزیابی که می کنند همکارانشان را، از دم سی میدهد. می گوئیم بابا اینها که یکجور نیستند، یکی منظم است یکی بی نظم است، یکی در نماز می آید یکی نمی آید، یکی کارش درست است یکی کارش پر از اشکال است، گفت بابا همه ادارهها از دم سی میدهند. اه، همه ادارهها بیخود می کنند، همه ادارهها غلط می کنند. یعنی هر اداره ای اینطوری است؟ یعنی کیلوئی نمره می دهد؟ این که درست نیست که. . . امیرالمومنین می فرماید در مدیریت چرا رودر بایستی می کنی؟ یگو آقا نمرهات شانزده است، خجالت هم نداریم. مدیریت این است. جملهاش این است: (لا یکونن) یعنی نباشد(المحسن) یعنی نیکوکار، (و المسیئ) یعنی بدکار(عندک) یعنی نزد تو(بمنزله سواء) حضرت امیر می فرماید مدیر خوب آن است که خوب و بد پهلویش یک جور نباشد. . . . . حالا می دانی این عیالوار است، این می رود در کارگزینی در پروندهاش می ماند، فردا حقوقش را کم می کنند، . . . بابا جان! شما وقتی نمره میدهی قاضی هستی. قاضی یعنی باید حق قضاوت کند. زن و بچهاش نان می خورند، آن ترحم بر زن و بچه غیر از. . . .
4- قضاوت بر اساس حق و عدالت، نه فقر و غنی
ما گاهی وقتها همه چیز را با هم قاطی می کنیم. پلیس ایستاده. یا غیر پلیس. اگر یک ژیان قراضه رد شد از چراغ قرمز، . . . ول کن بد بخت است بگذار برود. اما اگر یک ماشین قشنگ رد شد، بگیر بگیر پدر سوخته جریمهاش کن. بگیر. . . تو چکار داری چه کسی پدر سوخته است چه کسی پدر سوخته نیست؟ شما باید جلوی عبور از چراغ قرمز را بگیری. قرآن می گوید تو چکار داری که ژیان است یا بنز است؟ اینها که عربی می خوانم قرآن است: (;إِنْ یَكُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا) (النساء/135) اگر طرف فقیر بود یا غنی بود، تو در مقام داوری حق بگو. (ان یکن ژیانا او بنزا) اگر ژیان بود یا بنز بود، بتو ربطی ندارد. شما حق را بگو. « إِنْ یَكُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا» می خواهد بگوید که مسائل مالی در قضاوت اثر نکند. پیر و جوانی هم در قضاوت اث نکند. بابا حالا پیرمرد است، پیرزن است. بابا خلاف خلاف است، شهری و دهاتی، پیر و جوان، مرد و زن، . . . اسوه حسنه یعنی نیکو. بعضی اسوهها حسنه نیستند. قرآن می فرماید کسانی که رفیق بد می گیرند، روز قیامت. . . آخر آدمی که عصبانی می شود نوک انگشتش را گاز می گیرد، خیلی که عصبانی می شود همه انگشتانش را لوله می کند گاز می گیرد، خیلی که عصبانی می شود همه دستش را گاز می گیرد.
5- خطر دوست و رفیق بد در الگوپذیری
قرآن می گوید روز قیامت مجرم دو تا دستش را گاز می گیرد (;یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ) (الفرقان/27) « یَدَیْهِ» یعنی دوتا. یعنی هر دو تا دستش را گاز می گیرد یعنی بد ترین شرایط سختی می گوید (; یَا وَیْلَتِی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا) (الفرقان/28) کاش با فلانی رفیق نمی شدم. (; لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنْ) (الفرقان/29)، یک فیلم نشانم داد بد بختم کرد، یک مقاله بهم داد، یک مهمانی دعوتم کرد، . . . چون گاهی لقمه هایی که ما می خوریم سرنوشتمان عوض می شود. نقل شد که یک کسی را بردند در دربار خلیفه بنی عباس گفتند یا معلم بچه های خلیفه باش –معلم سر کلاس معلم خصوصی – یا قاضی باش یا یک مهمانی پیش ما بخور. گفت معلم بچه های تو باشم که – پهلوی خودش فکر کرد- گفت نه. چرا؟ برای اینکه گرگ زاده عاقبت گرگ شود گرچه با آدمی بزرگ شود. البته شعر هم درست نیست. و اما قاضی باشم، قاضی حکومت زور هم. . . . یک نهار می خوریم دیگر. گفت نهار می خوریم. نهار را که خورد گفت اعلا حضرت اجازه بده هم قاضی بشوم هم معلم سرخانه. این لقمه حرام کار خودش را کرد.(مال الحرام یبین فی الذریه) مال حرام در نسل اثر می کند. بسیار خوب. اسوه حسنه یعنی الگوی نیکو. حالا این « لِمَنْ كَانَ. . » چیست؟ « لِمَنْ كَانَ یَرجُوا ». . . «كَانَ» یعنی همیشه بود. من بد نیست یک چیزی بگویم. در قرآن جرقهها قابل بخشش است. روی جرقهها حساب نکنید روی جریانها حساب کنید. یک بحث قشنگی است، جرقه یا جریان. جرقه یعنی آدم خوبیه، یک بار تصادف کرد، یک دروغ گفت، از دهانش پرید یک فحش داد. (ان الجواد قد یکبوا) آدم سخاوتمند هم یکبار کنف می شود. این یک جرقه است. روی جرقهها حساب نکنیم. روی جریانها حساب کنیم. یک وقت جرقه است یک وقت جریان است. ولذا قرآن می گوید (;كَانُوا یَفْسُقُونَ) (البقرة/59) اینها کارشان فسق است. (;كَانُوا یَعْمَلُونَ) (البقرة/141) کارشان این عمل است. «كَانُوا یَصْنَعُونَ» المائدة/14. «كَانُ» یعنی این کاره است. یک وقت یک کسی یک لیوان چای خورده، چای را پرت می کند در کوچه، می پاشد روی لباس شما. خب این را می بخشید چون این جرقه بود. یک وقت می گوید که بیا بنشین، هر که می آید چای بریزیم رویش. . . بعضی بچهها تصادفا یک میخی به دیوار مردم می کوبند، خب کار گناهی است و باید عذر خواهی کنند اصلا بعضیها جنسشان جلب است. پاشنه کشی سیخی بر میدارد همینطور که از مدرسه می رود به دیوار مردم می کشد و می رود. اصلا این نژادش مردم آزاری است. بنا بر این فرق می کند بین جریان و جرقه. قرآن جریانها را می گوید «كَانَ». اینجا می گوید « کَانَ » یعنی اگر برنامهات این بود که امید به خدا و قیامت داشتی و یاد خدا بودی پیغمبر برای شما الگو است. خب. این هم یک خرده وارد است. پس دو رقم برای این آیه معنا کردیم. ترجمه روان: « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ. . . » می خواهید با هم بخوانیم؟ هر چیزی که من می گویم شما هم بخوانید «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» در پیغمبر الگوی خوبی است. خودتان را مثل پیغمبر وا دارید. این پوست آیه بود. مغزش هم گفتیم لام لقد یعنی حتما کلمه ی قد یعنی حتما کان یعنی حتما، یعنی جریان دارد. لکم یعنی به نفع شماست. « فِی رَسُولِ اللَّهِ» گفته، نگفته « رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ» گفته فی رسول الله، یعنی لااقل در پیغمبر یک گوشهاش. . آخر قرآن می گوید که: (;یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا) (الفرقان/27) «سَبِیلًا». سبیل یعنی راه. یعنی کاش من و پیغمبر یک راه باریکی لااقل داشتیم. من همه پلها را خراب کردم. هیچ یک از دستورات اسلام را. . . آقانماز خواندی؟ بسمه تعالی: نه. یک کسی به کسی سفارش می کرد می گفت ببین: نماز نمی خوانی نخوان، روزه هم می توانی بخور، فحش هم اگر میتوانی بده، ربا هم می توانی بگیر، فلان کار هم می توانی بکن، کم فروشی می توانی داشته باش، اما مسلمان باش. یعنی دیگه چیچی باش؟ دکتر به مریضی گفت پنیری که می خوری نمک نداشته باشد، گفت خب بگو شیر بخور، آخه پنیر بی نمک. . . آقا آب داغ می آوری بخار نداشته باشد. «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» حالا مگر ما الگو می خواهیم یا نه؟ بله.
6- نقش الگو، در عینی نمودن امور ذهنی و تئوری
اگر الگو نباشد حرفها همه فرضیه است، تئوری است. آخر یک وفت می گوئیم خوب درس بخوان، خوب مشق بنویس، خوب سر کلاس حاضر باش، هی می گوئیم خوب خوب خوب. . اینها همه امر و نهی است. بایدها و نبایدها. اما یک وقت می گوئیم ببین مثل فلانی. . . یک وقت تلقن می کنیم، آقای خیاط! قد فلان، آستین فلان، کمر فلان، هی چند سانتی متر به چند سانتی متر در تلفن می گوئی، یک وقت پیراهن می آوری می گوئی آقا مثل این، از روی این بدوز. یعنی وقتی الگو و مدل دادی، خیاط راه طولانی را با یک نگاه می فهمد. مثل این نمودارهائی که می کشند در ادارهها. یک نگاه می کنی تحصیلات، چند درصد ازدواج کردهاند، چند درصد خانه دارند، چند درصد ماشین دارند، با یک نگاه به نمودار می گوئی. . . الگو نمودار است. یعنی شدنی است. ما الگو می خواهیم. الگوها راهم باید مطرح کرد. اصلا این که می گویند بروید روضه، میدانید روضه یعنی چه؟ این روضه چیچی است؟ روضه یعنی برو بنشین آقا روی منبر می گوید امام حسین سر به نی داد، تن به ذلت نداد، یعنی تو هم یاد گیر. زیر سم اسب رفت زیر بار زور نرفت، یعنی تو هم یاد بگیر. زینب کبری دو تا از بچه هایش شهید شد اما دفاع از امام می کرد. در هیچیک از سخنرانی هایش نگفت من مادر دو شهیدم در کربلا. یک کلمه راجع به مادر شهید بودن نگفت. خواهر امام حسین هستم را گفت ولی مادر شهید را نگفت. یعنی چه؟ یعنی اصل رهبری و امامت است. این که می گویند برو روضه، یعنی ابوالفضل آب را آورد، (فذکر عطش الحسین) یادش افتاد که بچه های امام حسین تشنهشان است نخورد. یعنی اگر تو یاد این افتادی که مسلمانها کجا مظلومند، یک پولی به حسابشان بریز. این اصلا فلسفه روضه این است. « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»حالا. الگو تئوری را مجسم می کند. خیال را عینی می کند. شبهه را برطرف می کند. آخر آدم می گوید میشود، نمی شود؟ می گوید بله شد. راه را صاف می کند.
7- نقش الگو، در ایجاد تلاش و حرکت
الگو وسیله حرکت است. گاهی وقتها آدم حال مطالعه ندارد، می رود در کتابخانه می بیند اوه چقدر جوان مطالعه می کنند. همین که می بیند که دیگران دارند مطالعه می کنند می گوید پس من هم بی غیرت. . . تو بی غیرتی که نمی خواهی که مطالعه کنی. و الا اینها همه جوانند مثل تو. یعنی الگو عامل حرکت است. گاهی وقتها یک استخر است یک نفر می پرد تو، می بینی همه لخت شدند رفتند تو. یعنی دیگران جرات پیدا می کنند. پس الگو فایدهاش چیست؟ نقش الگو: 1: عامل حرکت است. شبهه را برطرف می کند. آخر آدم بعضی وقتها شک دارد، میشود یا نمی شود؟ می گویند بابا این است. این است. گاهی وقتها. . . . مردم شبهه داشتند. می گفتند بعد از مرگ دو مرتبه زنده می شویم؟ (;أَئِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ) (الرعد/5)، آیه قرآن است. یعنی خدا دو مرتبه بعد از مرگ زنده می کند؟ می گوید چرا شبهه داری؟ این. . . . همان کسی که اول درستت کرد بعد هم درستت می کند. بابا. یک سنجاق گرفته رفته پشت پرده یک هلی کوپتر زده. حالا می گوید من این هلی کوپتر را باز می کنم دو مرتبه متصل می کنم. اگر شک داشتی در اولش شک کن. هنرمندی که توانست یک سنجاق بگیرد یک هلی کوپتر بدهد، این خیلی مهمتر است از این که می گوید حالا من هلی کوپتر را باز می کنم و می بندم. خدا یک تک سلول گرفته در اسپرم، در رحم مادر پشت پرده، یک هلی کوپتر داد بیرون. یک بچه. حالا می گوید من این بچه را در قبر باز می کنم دو مرتبه روز قیامت بهم وصل می کنم. باز کردن و بستن که آسانتر از ساختن است. آن کسی که ساخت می تواند باز کند و ببندد. مونتاژش طوری نیست. یعنی الگو شبهه را بر طرف می کند. بسیاری از کارخانهها، یا پرده فروشیها و پارجه فروشیها یک دفتری دارند که پارچه هائی که دارند از باب نمونه. . . . مستوره می گویند. حالا. می گوید آقا این را بگیر مثلا می خواهد خانه را پرده بزند. می گوید که آقا تو کدام مدلش را دوست داری؟ ورق می زنی می گوئی هان، من این را دوست دارم. یعنی نمونه کارهایش را. . . . یا مهندسی که می خواهد یک ساختمانی بسازد، اول ماکتش را می سازد و یعد می گوید دیدی؟ الگو عامل حرکت است. الگو شبهه را برطرف می کند، راه را صاف می کند، خیال را عینی می کند. الگوی خوب انسان را از الگوی بد باز میدارد. خیلیها آمدهاند از من پرسیدهاند آقای قرائتی من شوهرم نماز نمی خواند، خانم نماز خوان است ولی شوهرش نماز نمی خواند. یا مثلا مادرزن است می آید می گوید دامادم نماز نمی خواند. ما راجع به اینهایی که نماز نمی خوانند چه می کنیم؟ بهشان می گویم ببین به کی علاقه دارد؟ بچه شما که نماز نمی خواند مثلا به فلان استاد دانشگاه، به فلان فوتبالیست، به فلان. . ببین که برایش الگو است؟ هر کس را دوست دارد باید او بهش بگوید. ممکن است حرف من اثر نکند اما حرف او اثر کند. امام(رض) می فرماید امر به معروف و نهی از منکر لباس خاص ندارد و بیان خاص هم ندارد. حرف هر کسی اثرش بیشتر است باید او بگوید. آقا در یک خلبان ممکن است یک خلبان اثر کند. بنده ممکن است حرفم در خلبان اثر نکند. ببین این آقا به کی عشق می ورزد به معشوقش بگوآقا این یک جوانی که به تو علاقمند است ولی این اشکال را دارد من هم پدرش هستم، پدر زنش هستم، . . . حرف ما اثر نمی کند و به وظیفه شرعی اینجا نقش شما هست. شما باید این نقش را ادا کنید. هر جور که خودت میدانی باهاش صحبت کن.
8- داستان های قرآن، بیانگر الگوهای خوب و بد
خب؛ بسیاری از قصه های قرآن برای الگو است. یک صلواتی بفرستید. حضرت موسی که آمد بنی اسرائیل را نجات داد بعد حضرت موسی از دنیا رفت و دو مرتبه یک طاغوت دیگر آمد و باز ظلم شروع شد. بجای فرعون یک فرعون دیگر. مردم آمدند پیش یک پیغمبر دیگری بعد از موسی. گفتند موسی امت را نجات داد. شما پیغمبرید و یک رهبری قرار بده که مابرویم با این طاغوت دوم هم بجنگیم. گفت خیلی خوب. جناب طالوت. طالوت هم یک جمعی را برداشت و گفت که می خواهیم برویم جبهه بجنگیم هان! رسیدند سر راه به یک نهرآب. منتهی یک امتحان شما باید بدهید، به آب رسیدید نخورید. یک محاصره اقتصادی، یک امتحان شکم. شکموها از ما نیستند. به آب رسیدید نخورید هان! (;مَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی) (البقرة/249) هر که بخورد از ما نیست. « وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ» هر کسی طعمش را نچشد « فَإِنَّهُ مِنِّی» از او ماست. هر که بخورد از ما نیست هرکه نخورد از ما هست. امتحان است. لشکر داریم می رویم جبهه بجنگیم. خدا می خواهد شما را امتحان کند ببیند راست می گویید یا دروغ می گوئید. امتحان هم امتحان شکمی و اقتصادی است، به نهر آب رسیدید نخورید. البته « إِلَّا مَنْ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ» با دست لبیتر کنید طوری نیست اما سر به آب نگذارید. لبیتر کنید اما سیراب نکنید خود را. بیت المال هم همینطور است. بیت المال در اختیار افراد نیست. هر کس « شَرِبَ مِنْهُ» هر که از بیت المال کامگیری کند، کامیابان از ما نیستند. هر کس کامیابی می کند، یعنی تا می شود از بیت المال استفاده کند، برای خودش یک ماشین، برای خانمش یک ماشین، برای بچهاش. . اگر به بیت المال رسید سوء استفاده کرد، «فَلَیْسَ مِنِّی». هر کس واقعا زاهد بود، زاهدان، اینها از ما هستند. اما کسی که نه بخور بخور راه انداخت نه آن رقم پرهیز کرد، به مقدار معمول است، این نه « مِنِّی» نه « فَلَیْسَ مِنِّی». بین بین است. قصه هائی که در قرآن می گوید می خواهد الگو تعیین کند. قصه می گوید ولی می گوید ببین یک عده خوردند. می گوید به آب که رسیدند، «فَشَرِبَ مِنْهُ»، از دم تا دم خوردند «إِلَّا قَلِیلًا» البقرة/249. این که قرآن می گوید (;سِیرُوا فِی الْأَرْضِ) (الأنعام/11)، پنج شش بار در قرآن می گوید «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ» کاخها را ببینید، الگو بگیرید. گاهی می گویند آقا حالا ما اینجا پرچم آمریکا را آتش زدیم، چه فایده ای دارد؟ فایدهاش این است که ای کشورها! اگر شما هم ستمگر باشید شما هم تحقیر می شوید. آقا می گویند ابولهب که نیستش، شما برای چه در قرآن می گویید (; تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ) (المسد/1) ابولهب که نیست! می گوئی بریده باد دست ابولهب، دستی ندارد، خودش هم نیست دستش هم نیست. می گوئید این « تَبَّتْ یَدَا» الگو است. یعنی هر کس. . . آخر ابولهب کارهای پیغمبر را خنثی می کرد. هر وقت پیغمبر می رفت یک کار مثبتی بکند این به هم می ریخت. مثل فیلمها هست که یک چیزی می اندازند تویش. پارازیت. این ابولهب پارازیت پیغمبر بود. هر وقت پیغمبر می خواست یک کار مثبتی بکند ابولهب جلسه را به هم می زد. می گوید بریده باد دست ابولهب، یعنی هر کس کارشکنی کند در راه حق، ابولهب است. این « تَبَّتْ یَدَا» به خاطر نقش الگوئیاش است، وگرنه ابولهبی نیست که می گوید بریده باد دست ابولهب، ابولهبی نیست. این که می گویند برو ساختمانها را ببین، به ابولهب لعنت کن، (;غَیْرِ الْمَغْضُوبِ) (الحمد/7) بگو، . . شما مثلا در مکه روز عید قربان به یک پایه سنگ بزنی، خب بابا این سنگ که دردش نمی آید، یک سنگی است قد سنگهائی که به نان سنگک چسبیده، این را بر میداری میزنی به آن، آن سنگ که دردش نمی آید. بحث الگو است. شاه که می رفت خارج، دانشجویان مسلمان گوجه پرتاب می کردند به ماشینش. سوال: آیا ماشین ضد گلوله از گوجه دردش می آید؟ دردش نمی آید. بحث درد نیست. بحث این است که به دنیا اعلام کنیم که شاه ما پهلو دانشجویان ما آبروئی ندارد. این تنفر است. وگر نه گوجه نه بنز را سوراخ می کند نه چیزیش به صورت شاه می ریزد. و حالا ریخت، شاه بر میدارد با دستمال کاغذی پاک می کند. این که چیزی نیست. بحث گوجه و ضد گلوله نیست. بحث این است که باید اعلام کنیم تنفر داریم. ولذا می گویند نهی از منکر رسیدی، اگر یک گناهی دیدی سرت را پایین انداز، وقتی لبخند زدی فکر می کند کار خوبی کرده، سرت را پائین بینداز، اینجا گناه است، این آقا گناه می کند، حداقل اگر هنر نداری با زبان یا قدرت جلویش را بگیری، حداقل اقل(وجوه مکفهره) عبوس کن. این که می گویند حضرت عباس، به حضرت ابوالفضل می گویندعباس، یعنی نسبت به دشمنان خدا عبوس بود. یعنی نمی گفت بابا ما خاکشیر مزاجیم، با همه. . . ما مثل هوا هستیم، در هر ظرفی بریزی. . خواهی نشوی رسوا همرنگ. . . عباس یعنی نسبت به آدمی که. . این گناه می کند. من به آدمی که گناه می کند نگاهش نمی کنم. عبوس. خدایا! به ما توفیق بده اسوه ما پیغمبر و اهل بیتش باشند. جوان ایرانی ما، عکس یک کسی را می گذارد پیش سینهاش، جلوی رویش، این کیه؟ حالا فرض کنیم یک هنری هم داشته. یعنی تمام شخصیت تو باید صرف این باشد که این را روی سینهات بچسبانی؟ آخر یک جوان که این عکس را می اندازد هان، می خواهد بگوید که از مخ تا کف پا من مرید این شدم. خب این چیه؟ یک هنر دارد. بابا پیغمبر، امیر المومنین، هفتاد کمال دارد که هیچ کس روی کره زمین ندارد. کسی که الگوی حق نداشته باشد، آنوقت پناه می برد به این عکسها. در بعضی مغازهها، سالنها آدم می رود، اصلا یک اسم هائی روی بچه هایشان می گذارند که آدم نمی فهمد چیچی هست اینها. خدایا از هر جهت به ما هشیاری بده تا الگویمان غیر از اولیای تو نباشد. والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 745