نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 768
موضوع: سيره پيامبر اكرم(ص)، تشويق
تاريخ: 11/11/63
بسم الله الرحمن الرحيم
ابعاد زندگي پيغمبر(ص) را نقل ميكرديم، تحت عنوان سيره حضرت، بحث صداقت پيغمبر(ص) را گفتيم و بعد هم اينكه ما خيليها خودمان صداقت نداريم. حالا در اين هفته بحث تشويق و وعده و سود و در مورد اين زمينهها ميخواهم برايتان صحبت كنم. پس موضوع بحث ما 1- صداقت 2- تشويق. پيغمبر عزيز ما براي مردم سوز داشت، با اينكه خدا در آيات زيادي ميفرمود كه دل بِكَن، تو چقدر ميسوزي؟ شما وظيفهات اين است كه حرف را بگويي و ابلاغ كني. وقتي كه گفتي ديگر اينقدر حرس نزن. حالا در اين زمينه برايتان صحبت كنم.
1- عشق و سوز داشتن
(ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى) (طه /2) خيلي پيغمبر عبادت ميكرد و در عبادت خودش را به زحمت ميانداخت. آيه نازل شد «ما انزلنا» نازل كرديم به شما قرآن را. ما قرآن را به تو نازل نكرديم كه خودت را به مشقت بيندازي، خيلي به خودت فشار ميآوري (لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ) (شعراء /3) گويا تو «باخِعٌ نَفْسَكَ»: ميخوري خودت را چرا؟ «الا يكونوا مومنين» براي اينكه مردم ايمان نميآورند. به خاطر اينكه مردم ايمان نميآورند؟ مثل اينكه خودت را ميخوري. ببينيد چقدر سوز دارد، يك وقتي سوز دارد چون تعهد است «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ» داري خودت را ميخوري، دارد دلت ميسوزد (فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ) (فاطر /8) اينقدر روحت براي مردم حسرت نخورد، چه قدر آه ميكشي؟ چقدر حرص ميخوري؟ (حريص عليكم) (توبه /128) پيغمبر حرص ميخورد براي شما. «حريص» حرص ميخورد. «حَسَراتٍ» حسرت ميخورد. «باخِعٌ نَفْسَكَ» خودت را ميخوري. «لِتَشْقى» خودت را به مشقت مياندازي. پيغمبر چه شده؟ آيه قران كه نازل ميشد، تا جبرئيل مينوشت كه پيغمبر بخواند. . . ، مثلا آيه نازل ميشد كه(ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ) (نحل /110) تا آيه نازل ميشد، گيج بود يعني قبل از آن كه جبرئيل آيه را تمام كند. آيه نازل شد (لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ) (قيامت /16) «لا تُحَرِّكْ بِهِ» حركت در نياور، زبانت را بجنبان «لِتَعْجَلَ بِهِ» عجله ميكني، از بس پيغمبر ميترسيد آيه از دستش برود. خلاصه پيغمبر يك عجلهاي داشت براي گرفتن وحي! يك حرصي داشت، به نفع مردم ميسوخت و حسرت ميخورد كه چرا اينها ايمان نميآورند؟ خودش را ميخورد، كه چرا ايمان نميآورند، اين خود پيغمبر است، برويم سراغ عدهاي كه ميسوزند، عدهاي خودشان به خاطر اسلام سوختند مثل با هنر و رجائيها و هفتاد و دو تن. عدهاي سوختن آنها را ديدند و سوختند و عدهاي چند سال جنگ شده، همينطور انگار آجر هستند. فقط نگاه ميكنند. اصلا ميشود اسم اينها را امت پيغمبر گذاشت. پيغمبر ما سوز داشت. «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»(كافى، ج2، ص164) اگر كسي صداي مظلومي را بشنود و به فريادش نرسد، مسلمان نيست و سوز ندارد. خدا به موسي ميگويد: ميداني چرا تو را پيغمبر كردم؟ ميگويد: تو يك سوزي داشتي. يكي از صفات پيغمبر سوز و شور بود. پاي كرسي و بخاري نشستيم به ياد رزمندگاني باشيد كه در كردستان هستند و در سرما ميسوزند. لااقل شما پاي بخاري دلت به آنها بسوزد، يك سوزي بايد داشته باشيم و بي تفاوت كه نميشود. وقتي به ما ميگويند در آفريقا ميليونها گرسنه هستند دلت بايد بسوزد و كم مصرف كني. كاميون كاميون نان خشك از خانه ما بيرون ميرود و همينهايي كه براي امام حسين گريه ميكنيم و ميگوئيم حزت اللهي هستيم. اين نانوا دلش بسوزد و نان خمير بيرون نياورد. دلمان بايد بسوزد كه اگر پزشك دلش بسوزد نميگويد: من نود هزار تومان ميگيرم تا عمل ميكنم. براي مريض دلش بسوزد و اگر همه دلمان به حال هم بسوزد بي رحم از بين ميرود. آدم بايد سوز داشته باشد. اي امت پيغمبر! اي امت محمد(ص)! پيغمبرتان سوز داشت و ما بايد سوز داشته باشيم و سوز براي همه چيزها. آدم براي بچهاش دلش بسوزد، گرچه بچه منحرف است. در بهشت وقتي بهشتيان به هم ميرسند ميگويند كه چه طور شد كه شما آمديد بهشت؟ يكي از آيههاي قرآن اين است: (قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ) (طور /26) يعني ما نسبت به نسل نو دلمان ميسوخت، اينطور نبود كه بگوئيم همانا اين سوز…پيامبر از بس سوز داشت آيهها نازل شد. آيههايي كه يك مقدار جلوي سوز پيغمبر را بگيرد. اي پيامبر تو نه وكيلي نه حفيظي نه جباري. يك وقت هزار تومان ميدهم به شما ميگويم اين هزار توماني را بده به فلاني، وظيفه شما اين است كه اين هزار توماني را برساني دست فلاني، اگر آن فلاني هزار توماني را گرفت و پاره كرد شما كوتاهي كردي؟ اين هزار توماني را بخشيد يا آن را بد خرج كرد، شما كوتاهي كردي؟ خدا به پيغمبر ميگويد: اينقدر نسوز، تو وكيل مردم كه نيستي! بگذار هر كار كه ميخواهند بكنند، بكنند. آيههاي زيادي داريم كه تو وكيل نيستي، (تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلاً) (فرقان /43) تو خيال ميكني وكيل مردم هستي؟ بگو و ديگر كاري نداشته باش. (قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ) (انعام /66) تو وكيل مردم نيستي (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ) (انعام /107) تو وكيل مردم نيستي، چندين آيه داريم كه خدا به پيامبر ميگويد تو وكيل مردم نيستي.
2- انجام وظيفه نه ضامن نتيجه و نه اجبار
آيه ديگر ميفرمايد كه (وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ) (انعام /107) تو مسئوول حفاظت مردم هم نيست، ي نه وكيلي نه حفيظي. تو محافظ مردم نيستي. تو فقط مسئول اين هستي كه به آنها بگويي. اگر گفتي مسئوليت را انجام دادهاي. آيه ديگر ميفرمايد كه (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ) (غاشيه /22) تسلّط و سلطنت هم بر مردم نداري، حرفت را بزن. آيه ديگر (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ) (ق /45) تو جبار بر مردم هم نيستي. چرا بنده حرص ميخورم؟ چرا در جامعه ما افرادي حرص ميخورند؟ خيال ميكنند وكيل هستند؟ خيال ميكنند حفيظند؟ خيال ميكنند سيطره دارند؟ خيال ميكنند جبار هستند؟ خيال ميكند حالا مملكت را بايد او درست كند؟ بعد ميبيند درست نشد، عصباني ميشود. اعصابش داغون ميشود. اما پيغمبر ما اينگونه نميشود قرآن ميفرمايد: (أَنْزَلَ السَّكينَةَ) (فتح /4) خداوند با اين آيهها يك آرامشي به پيغمبر ميدهد. ميگويد پيغمبر (ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ) (مائده /99) وظيفهاي نداري پيغمبر مگر ابلاغ وحي، و مردم و همه اگر وكيل و… سرشان باشد، ديگر آزادي ندارند. مردم را بايد آزاد گذاشت و آزاد بگذار تا ببينيم هر كس چه ميكند. گاهي وقتها گفته ميشود كه در كشورهاي غير مسلمان بي سوادي را حل كردند چرا جمهوري اسلامي بي سوادي را حل نكرد؟ ميدانيد، چرا؟ چون در كشورهايي كه مساله بي سوادي را حل كردند يا بيسواد نيست، يا كم است. سلطه و سيطره و جبّار اجبار ميكنند و ميگويند ديپلم را نميدهيم، تا اينكه پنج نفر را با سواد كني! به دانشگاه راهت نميدهيم، تا اينكه پنج نفر را با سواد كني! گذرنامهي خروج از مرز نميدهيم، تا اينكه پنج نفر را با سواد كني! اجازه ازدواج نميدهيم، تا اينكه پنج نفر را باسواد كني! كارت معافيت نميدهيم، مگر اينكه پنج نفر را با سواد كني! يعني آنجا شرط ديپلم گرفتن، شرط ورود به دانشگاه، شرط جواز از كسب، گرفتن گذرنامه، و. . . وقتي اجبار كنند، وقتي اجبار شد بعد مردم با زور ميتوانند همديگر را با سواد كنند، اما منطق ما اينطور نيست. منطق ما اينطور است كه مردم آزاد باشند، بعد آن وقت در اينجا اگر يك نفر با سواد شود، اگر صد نفر با سواد شوند، در فضاي آزاد شرف دارد كه هزار نفر با سواد شوند در فضاي با زور. ! قران ميفرمايد: هر كس مستطيع است بايد برود حج، چه با سواد، چه بي سواد! اما حج مستحبي، عمره، سوريه كه واجب نيست. هر كس ميخواهد برود سوريه يا هر كس ميخواهد برود عمره بگوئيم شرطش اين است كه خواندن و نوشتن را بلد باشد و اگر خواندن و نوشتن را بلد نيست، مثلا گذرنامه به ايشان داده نشود الآن اين را دوست داريم اينطور بشود اما ميبينيم يك رقم سيطره است. تقاضا ميكنيم گاهي يك قدم جلو ميگذاريم كه اين كار را بكنيم يا مثلا بگوئيم كه حاجيهايي كه حج واجب دارند، هر كس كه ميخواهد برود حج واجب اگر سواد دارد ارز زياد به او بدهند و برود و هر كس سواد ندارد كه برود فقط پول گوسفندش را بدهند ديگر پول سوغاتي به او ندهد. يك جا ريششان را بگيرند و بگويند چرا بي سواد هستي؟ . باز ميبينيم مردم ناراضي ميشوند، خلاصه اينكه علت اينكه ما موفقيتمان نسبت به ديگران كم است، به خاطر اينكه ديگران ميترسند! چند روز پيش من اردبيل بودم، ديدم كه آموزشياران و معلمين نهضت بين آنها دو سه تا پسر 15- 16 ساله هستند. گفتم: شما آموزشيار هستيد؟ گفتند: بله. گفتم: شما چه كاره هستيد؟ گفت: من يك بچه دبيرستاني هستم. گفتم: چند تا شاگرد داري؟ گفت: 20 نفر مرد بيسواد را جمع كردم صبح تا شب ميروم دبيرستان شب هم درس ميدهم. بابات چه كاره است؟ بابام كبابي دارد. مگر تو كلاس چندم هستي؟ سوم دبيرستان. بابات چه كاره است؟ گندم فروش. اين دو تا پسر در اردبيل چرا بلند ميشوند، كلاس سواد آموزي ميگذارند؟ به دو دليل، به خاطر اينكه آن مقداري كه آموزش و پرورش خرج من ميكند من هم از استعدادهايم بايد خرج مردم كنم. زكات آن چيزي كه ميگيرم، اين است كه بپردازم. من صبح در دبيرستان درس ميگيرم، حقش اين است كه شبها هم خرج كنم. اين شرف انساني. از طرف ديگر من پدرم كاسب است و نهضت سوادآموزي هم ماهي هزار تومان حقوق ميدهد. لااقل براي پول سلماني، پول حمام، اگر يه وقت يك چيزي خواستم بخورم، ديگر دست گدايي جلوي بابام دراز نميكنم. كمكي به پدرم هم هست، هم كمك كردم به مردم و هم به خاطر اين پول، دست جلوي بابام دراز نكردم. علت اينكه نهضت سواد آموزي مثل كشورهاي ديگر كار نميكند، اين است كه كشورهاي ديگر اجبار است و هزار تا سلام اجباري ارزش ندارد. 16 تا سلام آزاد ارزش دارد، دوستش دارد، نگاه ميكند، ميگويد: سلام عليكم. دوستش ندارد، سلام نميكند. آزاد گذاشتن يك مسالهاي است! بالاخره نميدانيم وظيفهمان چيست؟ اگر وظيفهمان اين است، مقداري كه طاقت داريم كار بكنيم مثل اينكه خدا به پيغمبر ميگويد: پيغمبر خيلي سوز نزن «لِتَشْقى»: مشقت «باخِعٌ نَفْسَكَ»: خود خوري (حَريصٌ عَلَيْكُمْ) (توبه /128): اينقدر براي هدايت اينها حرص نخور، اگر ما بخواهيم حرص بخوريم و خودمان را به مشقت بيندازيم كه خوب. . . . . . . . . اما خدا به پيغمبرش ميگويد: «وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ» تو وكيل مردم نيستي، آزادشان بگذار (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ) (ق /45) تو جبار نيستي، آزاد بگذار مردم را (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ) (غاشيه /22) تو سيطره نداري آزادشان بگذار. (وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ) (انعام /107) تو حفيظ مردم نيستي، نه وكيلي، نه حفيظي، نه مسيطري، نه جبار، پس چه كاره هستيم؟ (ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ) (مائده /99) پارو كرد، خرج كرد، درست خرج كرد. گاهي وقتها دخترهاي حزت اللهي در خانههايي هستند كه حزب اللهي نيستند، پسرهاي حزب اللهي، در خانههاي هستند كه حزب اللهي نيستند. اينها دارند ميسوزند، آقازاده، دختر خانم، شما حزب اللهي خرفت را بزن. اين حرف غلط، اين حرف درست، منطقت را بگو. وقتي منطقت را گفتي، آن وقت نه وكيلي، نه حفيظي، نه مصيطري، نه جبار، آن وقت آدم وجدانش آرام ميشود. علت اينكه ما بي خودي ميسوزيم، چون خيال ميكنيم رئيس مردم هستيم. نه آقا رئيس نيستي حرفت را بزن.
3- پيامبر و هدايت و تربيت انسان، جهاني متحرك
پيغمبر آمده براي هدايت مردم. چون پيغمبر براي هدايت مردم آمده، هدايت وضع شخصي پيامبر است. برويم ابعاد زندگي پيغمبر را بررسي كنيم. تربيت انسان خيلي مهم است. چون انسان «سَخَّرَ لَكُمْ»، «خَلَقَ لَكُمْ» عصاره هستي، انسان است. هر چه در هستي است مشابهش در انسان هست. حالا نميگوييم «هر چي». بسياري از چيزها كه در عالم هست در انسان هم هست. بد نيست اين را بگويم تا بفهميم ارزش انسان چيست. انسان جسمي است كه چشمش مثل زمين و استخوانهاي انسان مثل كوه است. كوهها زمين را نگه ميدارند استخوانها انسان را نگه ميدارد، اشك دارد مثل اينكه در هستي باران است در انسان هم اشك است، انسان مو دارد در هستي گياه است در بدن مو، در زمين آب تلخ است آب شيرين اشك است آب شور. در عالم باد هست، در انسان نفس هست. در عالم رعد است، در انسان تكلم است. پستي و بلندي در عالم هست در انسان هم پستي و بلندي هست، كوه هست، دره هست، در بدن انسان هم پستي و بلندي هست. گرفتاريها، تلخيها، شيرينيها، زلزله، آتشنشاني، تابستان، زمستان، پاييز، كودكي، جواني. پاييزش پيري است. تابستانش جواني است. استعدادهائي در انسان هست مثل اينكه در طبيعت معدن است، معدنها بايد شكوفا بشوند و استخراج بشود. در انسان هم استعدادها بايد شكوفا بشود. حركتهاي مختلف زمين، حركتهاي مختلف بدن، جنگها كه در زمين ميشود، جنگهايي كه ميان گلبولها و ميكروبها در بدن ميشود. و علياي حال اين انسان به قول امير المومنين ميفرمايد كه«و تحسب أنك جرم صغير و فيك انطوى العالم الأكبر»(ديوان الإمام علي(ع)، ص175) هستي آفريده شد، آن وقت خصلتهايي كه انسان دارد. اگر انبياء به آن نرسد انسان خصلت گرگ دارد و در درندگي خصلت شير دارد، مثل شير ميغرد، مثل موش ميدزدد مثل مار كينه دارد، مثل گربه تواضع دارد، مثل شتر حوصله دارد، مثل خروس شهوت و مثل روباه حيله دارد. اين انساني كه اگر رهايش كنيم گرگ ميشود و اگر بسازيمش انسان ميشود. خصلتهايي در طبيعت درخت است. در طبيعت مو است، در طبيعت باران، در بدن اشك در طبيعت رعد در بدن انسان نعره و فرياد. در طبيعت كوه و در بدن پستي و بلندي است در طبيعت كوه است در بدن استخوان هر چه در طبيعت ميبيني نمونهاش را در انسان ميبيني. خصلتهاي حيوانات در انسان هست. و اين موجود ساختنش يكي با قرآن است و يكي با پيامبر و ساختن پيامبر با عمل است. با صداقتش با سوز شخصياش، تشويقاتش.
4- تربيت انسان با توجه به سيره و رفتار پيامبر
برخوردهاي پيامبر انسان را تربيت ميكرد. يك مقداري از وضع شخصي پيامبر به شما بگويم. از جلد 16 بحارالانوار تا جلد 26، 10 جلد بحار، در اين ده جلد هر چه از رسول الله در آن بود يادداشت شده، كه پيامبر چه بود، سيره پيغمبر، قيافه پيامبر چهره درخشان! پيغمبر بي خود حرف نميزد، دائم الفكر بود، «ليست له راحة» (بحار الانوار/ج16/ص148) پيغمبر راحت نبود، برادراني كه كارمند، كارگر، زنان خانه دار و. . ميگويي خسته شدم خوب پيغمبر هم خسته شد. ما الآن وقت خسته شدنمان است؟ وقت عجيبي زندگي ميكنيم. ما الان در دورهاي هستيم، انتقال از دوره طاغوت به دوره اسلام. البته مشكلات زياد است. خسته شدي؟ بله خسته شديم مگر امت پيامبر نيستي؟ اين حديث پيامبر است ميفرمايد كه: «ليست له راحة» پيغمبر راحتي نداشت. حديث داريم كه پيغمبر امين بود و حتي قبل از نبوت اين القاب را به او ميدادند. روي زمين مينشست، خودش بزغاله را ميدوشيد، يك برده اگر دعوتش ميكرد، قبول ميكرد. وقتي مينشست انگار يك برده مينشست، ديكتاتورانه و متكبّرانه نمينشست و وقتي مينشست ذليل وار مينشست. از عايشه پرسيدند پيغمبر در خانه چه كار ميكند؟ فرمود: در خانه لباس وصله ميكند. كفشش را كه پارده شده ميدوزد رسيدگي به وضع خانه ميكند. حديث داريم كه همين كه پيغمبر يك نفر را سه روز نميديد، ميپرسيد كجاست؟ سه روز است من فلاني را نديدم، اگر غائب بود دعا ميكرد و اگر غائب نبود ميگفت: برويم ديدنش. اگر مريض بود عيادت ميكرد پيغمبر وقتي از دنيا رفت لباس جنگياش گروگان بود. براي چند كيلو گندم و جو لباسش گروگان بود. پيغمبر چه جوري بود؟ وقتي ميخواست غذا بخورد بسم الله ميگفت. شكر ميكرد، غذاي داغ نميخورد با سه انگشت ميخورد مهمان كه داشت قبل از آنكه مهمانها شروع كند خودش شروع ميكرد تا مهمانها هم بخورند. پول عطرش زياد بود، هر شب سه مرتبه مسواك ميزد، روز و شبي هفتاد مرتبه استغفار ميكرد، نگاه به مردم ميكرد و همه را يك جور نگاه ميكرد. سحرها از رختخواب بلند ميشد، زار و زار مناجات و گريه ميكرد. يك شب عايشه گفت آخر تو كه گناه نداري، گفت: آيا تشكر از خدا نكنم؟ روزهاي عيد قربان دو تا گوسفند ميكشت، يكي براي خودش ميكشت و يكي هم براي كساني كه پول ندارند، شوخي ميكرد «كَانَ النَّبِيُّ ص يَمْزَحُ وَ لَا يَقُولُ إِلَّا حَقّاً»(المناقب، ج1، ص145) در شوخيهايش خلاف نداشت، مثلا ما كه شوخي ميكنيم، معمولا جسارت ميكنيم. مثلا كچل ميبينيم، كلاهش را بر ميداريم و ميگوييم آفتاب شد براي اينكه شوخي كنيم يك مسلمان را آبرويش را ميبريم. شوخيهاي ما گناه است، اما پيغمبر مزاح ميكرد ولي در مزاحهايش گناه نبود. حديث داريم اگر كسي سر به سر كسي ديگري بگذارد نميميرد مگر آنكه به مرض آن فرد مبتلا شود. تحقير نكنيد. پيغمبر چگونه بود؟ مشركين را نصيحت ميكرد، از بتهايشان انتقاد ميكرد، وقتي دستور حمله ميداد ميفرمود: به دشمن رسيديد، مردهها را كاري نداشته باشيد. زنها را كاري نداشته باشيد، بچهها را كاري نداشته باشيد، درخت دشمنان را قطع نكنيد، مگر اينكه مضطر شويد. و اگر هر كسي از شما اجازه خواست تحقيق كند، اجازه بدهيد، پيامبر مبلغ ميفرستاد براي اطراف و ميفرمود: برويد اطراف مكه مردم را نصيحت كنيد، تبليغ كنيد! نسبت به زنان جامعه سفارش ميكرد و خلاصه زندگي پيغمبر مو به مو براي ما درس بود زن دارياش در جبههاش. . . . اميرالمومنين ميفرمايد: در جبهه از همه نزدكيتر به دشمن شخص پيغمبر بود و گاهي از ما ميپرسند: آقا اين مديريت، آخر الآن ما بلد هم نيستيم چگونه مديريت كنيم، مديريت اسلامي، برخوردهاي اسلامي است. اصل در مديريت همان اخلاق است الآن آن استاد دانشگاهي كه در دانشگاه علوم اداري و آئين سرپرستي و مديريت درس ميدهد، همان استاد دانشگاه مديريتش به آن مقدار هست كه آن چاي ريز و. . . مثلا اگر به چاي ريز خبر دادند كه اين استاد دانشگاه مرده، چاي ريز ميگويد خوب شد. يعني آن استاد دانشگاه و مديريتش آنقدر ضعيف بوده كه در طي 16 سال نتوانسته در دل اين چاي ريز جا باز كند. اما ما اخلاق پيغمبرمان طوري است كه بعد از هزار و چهار صد سال به قربانش ميرويم و زن و مرد ما حاضر است، يك قران جمع كند در پيري قبر پيغمبر را زيارت كند. مديريت اسلامي اخلاق اسلامي است، و من معتقد هستم چند تا دانشگاه بايد مو به مو حديث بخواند؛ يكي تربيت معلم، تربيت معلم روش و اخلاقش با سيره و روش پيغمبر باشد. مديريت هم چنين است.
5- عبادت و نيايش پيامبر و تجليل خداوند
عبادتهاي پيغمبر را بگويم(آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ) (بقره /285) قرآن ميگويد: پيغمبر به آنچه به آن نازل ميشد، خودش به آن ايمان داشت. خودش معتقد به حرفش بود ايمان داشت (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدينَ) (حجر /98) آيات زيادي داريم كه خدا به پيغمبر ميفرمايد «فَسَبِّحْ» تسبيح كن خدا را (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً) (اسراء /79) پاشو سحرها نماز شب بخوان. تهجد داشته باش، بعد وقتي دستور ميآيد كه نماز شب بخوان! پيامبر به قدري نماز شب ميخواند، كه خدا ميگويد: نه! كمتر بخوان ما وقتي نماز شب ميخوانيم ميخواهيم چوب خط را رد كنيم. در نماز مستحبي اگر بين يك ركعت و دو ركعت شك كنيم اختيار با خودمان است هم ميتوانيم بر يك ركعت بگذاريم هم بر دو ركعت و ما بنا را به دو ركعت ميگذاريم، تا نماز زود تمام شود. (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَويلاً) (دهر /26) شبها سجده كن «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً» شبها تهجد داشته باش «و اعبد ربك» عبادت كن پروردگار را «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدينَ» نيايشها و مناجاتهاي پيغمبر يك بخش جالبي دارد، منتهي نيايشهاي پيغمبر را من خجالت ميكشم كه بگويم، چون من خودم اهل نيايش شب نيستم، مرحوم آيت الله مدني شهيد محراب وقتي ميآيد از مناجاتهاي پيغمبر ميگفت، بعد يك عده هم پاي تلويزيون كلافه ميشدند. چون كه اين بحث خيلي بالاست، معذورم و خدا از پيغمبرش چه تجليلهايي كرده. حالا تجليلها را بگويم (إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبيراً) (اسراء /87) «إِنَّ فَضْلَهُ» به درستيكه فضل خدا، «كانَ عَلَيْكَ كَبيراً» فضل خدا بر تو خيلي زياد است، يعني خدا بر تو نظر خصوصي دارد (ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى) (ضحى /3) چون يك چند روزي وحي قطع شد و جبرئيل آيه نازل نميكرد، دشمنان گفتند «ودع ربه» يعني خدا پيغمبر را رها كرده. آيه نازل شد؛ نخير! «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ» خدا تو را رها نكرده، (إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (زخرف /43) به درستي كه راه تو راه مستقيم است. خيلي دلداري ميدهد. انسان گاهي نميداند بالاخره كارش موفق ميشود، وظيفهاش چيست؟ ميگويد: «انك علي صراط مستقيم» آيه ديگر ميگويد: (إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ) (هود /56) خدا هم در راه مستقيم، وقتي اين آيه نازل ميشود (وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ) (قلم /3) «وَ إِنَّ لَكَ» بدرستيكه براي تو «لَأَجْراً» اجري است «غَيْرَ مَمْنُونٍ» بي نهايت اجري است، قطع نشدني، خيلي اجر بزرگي براي تو گذاشتيم. تو در راه حقي، خدا تو را رها نكرده، فضل خدا بر تو خيلي زياد است. از اين آيهها پيغمبر را در برابر مشكلات تجليل ميكرد.
6- همراهي تشويق و تهديد
(عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً) (اسراء /79) خدا يك مقام والايي و پسنديدهاي به تو ميدهد و مقام شفاعت را به تو ميدهد. روز قيامت به قدري به تو ميگوييم اختيار داري، شفاعت ميكني آن قدر شفاعت كن تا راضي شوي. (فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها) (بقره /144) ما يك قبلهاي به تو ميدهيم، تا تو راضي شوي. چون پيغمبر وقتي به طرف بيت المقدس ميايستاد ناراحت بود، چون يهوديها ميگفتند: بيت المقدس قبله ماست. تو به طرف قبله ما ميايستي! پس تو جيره خور ما هستي! پيغمبر ناراحت شد، كه چه كار كند؟ آيه نازل شد ما قبله را از بيت المقدس بر ميگردانيم، يك قبلهاي به تو ميدهيم. قبلهاي ميدهيم كه تو راضي شوي. مقام محمود به تو ميدهيم، مقام شفاعت به تو ميدهيم، آنقدر اختيار به تو ميدهيم، براي شفاعت تا راضي شوي. اينها تشويقها است. يكي دو هفته پيش اخطارها را گفتيم، پيغمبر! (اخطار) اگر يك حرف خلاف بزني رگ گردنت را قطع ميكنيم، در مقام اخطار و اينطور قاطع، (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ) (حاقه /44) خدا در قرآن ميگويد: اگر يك جمله كج بگويي، و يك جمله خلاف بر ما نسبت بدهي رگ خيانت را ميزنم، اين چنين اخطار ميدهد! اما اينجا تشويق ميكند فضل خدا بر تو زياد است و يك مربي اگر ميخواهد طبق قرآن تربيت كند، بايد اين چنين تربيت كند. يعني هم تشويق داشته باشد و هم تنبيه، متاسفانه در جمهوري اسلامي ما تهديد هست، تشويق خيلي نيست. يك شب جمعه كافي است ما يك چرت و پرتي در تلويزيون بگوئيم(اعدام بايد گردد) اخراج بايد گردد، يك كلمه كج برويم ببين چه كار ميكنند! ولي اگر درست حرف زديم تشويق كم است. الآن محرم و صفر دارد تمام ميشود، كدام تشكيلات در جمهوري اسلامي است كه مداحها را بياورد بگويد، ما تمام شعرها و دردهاي شما را چك كرديم؛ چون تو بهترين شعر را گفتي، اين دوربين عكاسي مال تو. يك عبا مال تو. نميگويم كه اصلا نيست گاهي هم تشويقاتي هست، ولي خيلي كم است. مثلا كشاورزي را خوب تشويق كردند كه هر كس فلان مبلغ گندم تهيه كند، مثلا يك تراكتور هديه ميدهيم. يا مثلا وزارت ارشاد تشويق كرده است. اما بايد همه وزارت خانهها اين گونه باشد. يك معلم را بايد بيش از اين تشويق كرد. ما روحاني داريم 10 سال 12 سال در يك روستاي دور افتاده انواع سختيها را كشيده و كسي از آن قدرداني نميكند. افراديي داريم گمنام گمنام. كساني كه در بنياد شهيد پرستار جانبازها هستند اينها را كسي ميشناسد؟ كسي نميشناسد. اين جانبازي كه قطع نخاعي است و نميتواند روي چرخ هم بنشيند، روزي چند مرتبه بايد اين را. . . ژاندارمري(كسي كه توي برفها جادهها را چك ميكند) كم تشويق ميشود، توي بيابانها جادهها را چك ميكند. از پليسهايي كه در چهارراه است و همهاش دود گازوئيل ميخورد، از معلم از روحاني، ما تشويق هايمان كم است. در جامعه ما كم تشويق ميشود، فقط گاهي وقتها رهبر كبير انقلاب تشويق ميكند، اسم ميبرد و تشويق ميكند. ولي تشويق معمولا كم است، اگر وزير كار وقتي ميرود در يك كارخانه، احوالپرسي كند. اين كارگر بي سوادي كه آمده سر كلاس نشسته تا خواندن و نوشتن را ياد بگيرد، وزير كار پيشاني اين بي سواد كه با سواد شده را ببوسد، كلي زحمت من كم ميشود و اگر من وقتي ميروم دست كارگر نمونه را ببوسم، كلي وزير كار، كارش كم ميشود. اگر همه تشويق كنيم كار همديگر را كم ميكنيم. ببين خدا چقدر تشويق كرده و فضل خدا بر تو بزرگ است. خدا يك لحظه هم تو را رها نميكند، تو راهت راه حق است، اينها خيلي تشويق است.
7- خواب تأثير گذار و مشوق گوينده
گاهي وقتها يك خواب آدم را تشويق ميكند. 16 سال پيش درس سطح ما تمام شد، شروع كردم درس خارج بخوانم. فكر اين بودم كه چه كار كنم، خيلي مانده بودم كه چه برنامهاي داشته باشم. بالاخره فكر كردم كه يك سري از بچههاي كوچه را درِ خانهها بفرستم و بگويم كه اين خانه من است، اگر پسر داري بفرست خانه من، اصول دين يادش بدهم. يكي يكي در خانههاي همسايه را زدم، گفتم بچه هايتان را بفرستيد و بعد هم گز و پرتقال و پاي تخته سياه بچهها مينشستند، برايشان قصه ميگفتم. اصول دين را ياد ميدادم، بعد هم پذيرائي كردم. بعد يك ذره ذره ديدم كار، كار خوبي است. ولي ديدم تمام دوستان طلبه ما همه درس ميخوانند من درس را گذاشتهام كنار. افتادم به اينكه براي بچهها اصول دين را بگويم. فكر ميكردم كار من درست است يا كار طلبهها؟ آخه بالاخره اين جوانهاي دبيرستاني دين ميخواهند يا نميخواهند؟ دينشان را از شاه كه نميتوانند ياد بگيرند. بالاخره ما بايد دو سه تا آخوند براي بچهها كلاس بگذاريم. يكي از دوستان ما كه امام جمعه يك منطقهاي بود از فضلا و از سادات محترم، يك روز ما را ديد و يك تشكري از ما كرد و گفت آقاي قرائتي خبر خوشحالي، گفتم: بگو! گفت: پريشب من خواب ديدم كه تو لباسهايت را ميپوشي تا خدمت امام زمان عليه السلام برسي، من هم لباسهايم را پوشيدم كه خدمت امام رسيدم ولي زبانم گرفت و زبانم گرفت هر چه خواستم حرف بزنم ديدم زبانم گرفته است. ديدم به من گفتند: خودت را آماده كن، من زبانم گرفته و ديدم حالا آقا ممكن است برود بيرون و من هيچ استفاده نكردم، بعد ناراحت شوم. زبانم باز شد تا زبانم باز شد گفتم اي امام زمان الآن اين زمان طاغوت ما طلبهها وظيفهمان چيست؟ ايشان فرمود: وظيفهتان اين است كه هر كدام جوانان محله و خويش و قومهايتان را جمع كنيد، صداي اسلام را به گوش اينها برسانيد. همين كه اين خواب را گفت، كلي من شارژ شدم. گاهي وقتها خواب به آدم آرامش ميدهد، البته به شرط اينكه كار درست باشد. گاهي وقتها آدم كارش غلط است و خواب هم ببيند درست نيست! زن با پيراهن بدون آستين ميرود روبروي سي نامحرم، يك سيد بزرگواري را خواب ميبيند! خوب اين سيد بزرگوار كه به خواب اين زن آمده، شيطان است. چون تو خودت ميبيني نمازت قضا شد! بازوهايت را هم نامحرم ديد، اين سيد بزرگوارها حساب نيست. يك وقت انسان كارش را يقين دارد كه حرام است، خوب اگر يقين داري حرام است و اگر صد تا خواب ببيني حساب نيست. ولي يك وقت يك كاري است كه ميتواند درست باشد(چون عرض كردم خواب حق و باطل دارد) خوابهاي حق يك هفتادم نبوت است و حديث داريم خواب درست يك هفتادم نبوت است. يعني ميتواند به انسان خط بدهد و خواب باطل هم داريم كه افكار روز است. شتر در خواب بيند پنبه دانه. . . . . . . . . . . .
8- تشويق و تهديد خداوند
خدا تهديد ميكند و تشويق ميكند و چه تشويقهاي جالبي! وعدههايي كه ميدهد (إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ) (حجر /95)اي پيغمبر نيش به تو ميزنند(هر كس روز عاشورا شمشير به امام حسين ميزد، امام حسين نفرين نميكرد، اما هر كس نيش به امام حسين ميزد، امام حسين فوري نفرينش ميكرد) زخم زبان خيلي مهم است، گاهي وقتها دو نفر با هم دعوا ميكنند و خوب همديگر را ميزنند. وسط كتك كاري يكي ميگويد: برو دزد! همديگر را ميزنند و خوب كه مردم ميآيند و جمع ميشود. جلسه ميگيرند و آشتي ميدهند. روي همديگر را ميبوسند او ميگويد: خوب كتكها هيچي، چاقوها هيچي ولي تو توي حرفها به من گفتي دزد! من چي دزديده بودم. جاي كتكها تمام شده ولي آن نيش اثر خودش را گذاشته است. امام حسين(ع) شب عاشورا دور خيمهها را آتش روشن كرد كه دشمن نيايد يكي از اين كنار گفت: قبل از جهنم آتش روشن كردي؟ نيش زد! امام حسين فوري با نفرين خواباندش، هر كس نيش ميزد، امام نفرين ميكرد. چون آدمي كه جنگ ميكند ممكن است گول خورده باشد و يك هزارم قابل هدايت هست اما آدمي كه نيش ميزند پيداست كه لجاجت است. «إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ» پيغمبر ما به تو نيش ميزنند؟ ما جلوي نيشهايشان را ميگيريم آيههاي وعده زياد است ولي وقت تمام شده است. پيغمبر ما سوز داشت، ميسوخت براي هدايت مردم و پيروانش بايد اهل سوز باشند. پيغمبر ما مردم را آزاد نگه ميداشت. خدا به او فرمود: بيش از وظيفه حرص نخور. تو وكيل نيستي، حفيظ نيستي، جبار نيستي، مسيطر نيستي، پيغمبر ما تهديد ميشد. (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ) (زمر /65) يك لحظه شرك بورزي عملت از بين ميرود! هم تهديد ميشد و هم تشويق ميشد. تهديدها را گفتيم، تشويقها را هم گفتيم، باز هم اگر خدا عمري بدهد، سيماي پيغمبر را درقرآن بررسي خواهيم كرد. خدايا فضل تو برابر اينان زياد است، امامي دادي به ايران كه به هيچ كشوري ندادي، روحيهاي دادي به ايرانيان كه به هيچ كشوري ندادي. خدايا اين فضل كبيري كه به ما دادي، اين الطافت را از ما كم نكن. خدايا در جبههها مدد غيبي ميفرستي، يك لحظه مدد غيبيات را از مسئولين ما رها مكن خدايا جوانان ما در راه فساد بودند، انقلاب شد، آمدند در راه مستقيم! عزيزاني كه در راه مستقيم هستند پايدار، آنهايي هم كه منحرف هستند را در راه مستقيم ترنشان بده. خدايا اجري پاياني كه براي شهداي ما در نظر گرفتي چندين برابر بفرما. مقام محمودي كه به پيامبر دادي، ما را مشمول شفاعتش قرار بده. خدايا همينطور كه به پيغمبر قبله دادي تا پيغمبر را راضي كني، انقلاب ما را به پيروزي برسان تا امام ما را راضي كني. انقلاب ما را به پيروزي برسان تا خانوادههاي شهدا، اسرا، مفقودين را راضي كني. نماز جمعه را شلوغ كنيد نماز جمعه ميزان الحرارة انقلاب است. نماز جمعه شلوغ شد يعني انقلاب پشتوانه دارد. نماز جمعه اگر كم شد، معنايش اين است كه حرارت انقلاب كم شده. بنا براين نماز جمعه ميزان الحرارة است نماز جمعه پرچم است. اگر پرچم افتاد معلوم ميشود علمدار افتاده چون نماز جمعه پرچم جمهوري اسلامي است. گرچه برف است و يخ برويد اگر طول ميكشد عمل كنيد. نماز جمعه نماز جمعه نماز جمعه نماز جمعه نماز جمعه خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 768