نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 820
موضوع: تسلیم و رضا در برابر خدا
تاريخ پخش: 01/04/1402
عناوين:
1- عدم تفکیک و تبعیض میان دستورات الهی
2- تسلیم در برابر اوامر و نواهی الهی
3- دوری از هرگونه تغییر یا تحریف در احکام الهی
4- معنای درست آزادیهای فردی و اجتماعی
5- تحقیق در اصول عقاید، تسلیم در احکام دین
6- انواع درست و نادرست تقلید از دیگران
7- خطر وارد کردن سلیقه افراد در دستورات دینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چون بحث در ایّامی است که عید قربان است و عید غدیر است و … فکر کردم چه بگویم که هم به قربان بخورد، هم به غدیر بخورد، هم اصلاً کلّاً عید هم نباشد، بحث مفیدی باشد، فکر کردم بحث تسلیم و رضا باشد، یک جایی ما باید تسلیم بشویم، بگوییم چشم، راضی هستیم، ولو تلخ است، به بیمار میگویند باید یک عمل جرّاحی سنگین بکنی، تسلیمم، این قرص و این دوا را، تسلیمم. یک جاهایی هم میگویند تسلیم نشو، مثل که امام حسین فرمود: «هیهات من الذلّة»، من تسلیم یزید نمیشوم. امام خمینی در یکی از پیامهای حجّش فرمودند که: «اگر خمینی تنها هم بماند، لحظهای با آمریکا کنار نمیآید.» مقاومت. به حجر بن عدی که یکی از یاران امیرالمؤمنین بود، گفتند که: «کوتاه بیا، برو سمت معاویه»، جملهی حجر بن عدی این است: «إقطعوا»، قطع کنید، ببرید، «إقطعوا رأسی»، سر من را ببرید، «فوالله لا أتبرّئ من علی بن أبی طالب»، به خدا قسم دست از علی برنمیدارم. یک جا باید مقاومت کرد، مردم لبنان و فلسطین، هم مقاومت داریم، هم یک جاهایی باید کوتاه آمد، حالا من راجع به تسلیم صحبت میکنم. تسلیم هم باید عاشقانه باشد، تسلیمی که با اکراه باشد، تسلیم نیست، طاغوتها هم افراد را وادار میکنند که تسلیم بشوند، ولی خب با زور، فرعون به موسی گفت: دست از حرفهایت برنداری، زندانت میکنم، «سِجْن» یعنی زندان، (لَيُسْجَنَنَّ) (یوسف /32)، زندان میروی. اصحاب پیغمبر، اصحاب امیرالمؤمنین به هیچ قیمتی تسلیم نشدند، تسلیم باید آگاهانه باشد، نه از ترس و اجبار و پول و تهدید و تطمیع و تبلیغ و … با موج مردم را راه نیندازید، بفهمند، منطقی، با اراده تسلیم بشوند.
1- عدم تفکیک و تبعیض میان دستورات الهی
نسبت به همه چیز باید تسلیم باشیم، اینکه من نماز میخوانم، ولی خمس را قبول ندارم، خمس میدهم، ولی حجاب را قبول ندارم، حجاب دارم، ولی ربا را برای خودم حلال میدانم. یعنی این هم قرآن آیاتی داریم، از جمله میگوید: (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ) (نساء /150)، بعضی جاهایش را میگویند بله، بعضی جاهایش را میگویند نه. میگویند آقا برویم ببینیم قوّهی قضائیه، قاضی چه میگوید؟ برویم پهلوی عالم منطقه. قرآن میگوید: (إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ) (نور /49)، فکر میکند که اگر حق به نفعش است، میگوید برویم ببینیم آقا میگوید چه؟ مراجع تقلید چه میگویند؟ اما اگر علیهاش باشد، میگوید: «چه کار به آقا داریم؟ قانون داریم، قانون بینالملل!»، یک جا که احتمال میدهد، سودش است، قبول میکند، جبهه میشود، اگر راه نزدیک باشد، میآید، راه دور باشد، نمیآید، «لَوْ كانَ … سَفَراً قاصِداً»، اگر یک راه کمی باشد، قبول میکند، اگر مسافت داشته باشد، قبول نمیکند. خود ما هم همینطوریم. با پولدار یک جور برخورد میکنیم، با فقیر. امام رضا فرمود: «مَنْ لَقِيَ فَقِيراً مُسْلِماً فَسَلَّمَ عَلَيْهِ خِلَافَ سَلَامِهِ عَلَى الْغَنِيِّ»، اگر کسی فرق بگذارد در سلام و جواب سلام بین فقیر و غنی، « لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَان» (أمالی، صدوق، المجلس الثامن و الستون، ح 5، ص 442)، خدا را ملاقات میکند روز قیامت در حالی که خدا از او غضبناک است. فرق نباید باشد. تسلیم باید آگاهانه باشد، باید همیشگی باشد، نسبت به همه چیز باشد. من این پیغمبر را قبول دارم، آن یکی را قبول ندارم. تسلیم در برابر خدا. چرا باید در برابر خدا تسلیم باشیم؟
2- تسلیم در برابر اوامر و نواهی الهی
خدا ما را خلق کرده، خالق من گفته غذایت این باشد، «کُلُوا» (بقره/ 168 و 172 و …): این غذا را بخور، «لا تَأکُلُوا» (بقره/ 188، آل عمران/ 130 و …): این غذا را نخور، «قُولُوا» (بقره/ 83 و 136، عنکبوت/ 46 و …): این حرفها را بزن، «لا تَقُولُوا» (بقره/ 104، 154، نساء/ 94 و …): این حرفها را نزن. من که ستایش میکنم، میگویم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، حمد و ستایش مال خداست، مخصوص خداست، پشت سرش میگوید: میدانی چرا؟ برای اینکه: «رَبِّ الْعالَمينَ»، (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ) (فاتحه /1)، او من را تربیت کرده، تو چه حقّی به گردن من داری که به من میگویی دستور من را عمل کن؟ شبی، یا روزی که از مادر متولّد شدیم، وابسته به کسی نبودیم، هر انسانی مستقلاً به دنیا آمد، از مادرش مستقلاً به دنیا آمد، چهطور حالا بزرگ که شدیم، بلهقربانگوی این بشویم، بلهقربانگوی او بشویم؟ ما «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، بلهقربانگوی کسی میشویم که «رَبِّ الْعالَمينَ»، مرا در کنار هستی دارد رشد میدهد. نسبت به همهی …، تسلیم در برابر خدا. در برابر اولیای خدا. یک وقتی اولیای خدا دستوری میدهد که اولیای خدا ائمهی معصومین هستند، در زمان غیبتش هم مراجع تقلید هستند، اگر دستور صریحی داد، باید انجام بدهیم. من یکی را دوست ندارم، یکی را دوست دارم، از این بحث خوشم میآید، میخواهم گوش بدهم، این بحث را بدم میآید، نمیخواهم گوش بدهم، بنا نیست که ایمان ما قاطی داشته باشد. تسلیم باشیم، هر چه وحی گفته، آن که من را خلق کرده، میداند چه ساخته است، ما که چیزی نمیتوانیم خلق کنیم، یک پشه هم نمیتوانیم خلق کنیم، یک مگس هم نمیتوانیم خلق کنیم، باید تسلیم کسی باشیم که هستی را هم خلق کرد، (ثُمَّ هَدى) (طه /50)، هم هدایت کرد. امام سجّاد در دعای مکارم الأخلاق، یکی از دعاهایش این است، میگوید: «وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِي» (صحیفهی سجّادیه، فراز هشتم دعای مکارم الأخلاق)، خدایا یک توفیقی به من بده هر که نصیحتم میکند، قبول کنم، به تو چه ربطی دارد؟! مثلاً طرف امر به معروف میکند، میگوید: آقا این جنس حرام است، آن جنس حرام است، این رقم لباس اسلامی نیست، این اسلامی هست. میگوید آقا به شما ربطی ندارد! اما یک مؤمن واقعی کسی هست که اگر دید خیرش را میخواهد، بگوید چشم. طرف خیرخواه است، گوش بده. حضرت موسی را میخواستند بگیرند، بکشند، شورای نظامی در دربار فرعون تشکیل شد، یک نفر آنجا فهمید که توطئه در این اتاق کودتاست، میخواهند حضرت موسی علیه السلام را بگیرند، بکشند، با دو آمد، دو بار در قرآن آمده (قصص/ 20، یس/ 20)، با دو آمده، «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى»، از منطقهی دوری که کاخ فرعون بود، با دو آمد، خودش را به موسی رساند، گفت: «يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ»، عربیهایی که میخوانم قرآن است، «إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ»: شورای نظامی تشکیل دادند، «لِيَقْتُلُوكَ»: میخواهند تو را بکشند، هر جا تو را بگیرند، میکشند، «فَاخْرُجْ»: از این منطقه خارج شو، من ناصح، خیرخواه تو هستم. (قصص/ 20) یک مرد عادی به موسی نصیحت میکند، موسی میگوید چشم، موسی هم فرار کرد. یک بار میگوید: این به من میگوید؟! من استاد دانشگاهم! من آیت اللهام! من تاجرم! من پروفسورم! عارمان نشود.
3- دوری از هرگونه تغییر یا تحریف در احکام الهی
تسلیم در برابر خدا. ماههای حرام را شاید در جمهوری اسلامی شنیده باشید، در سال که دوازده ماه است، چهار ماهش جریمهی قتل، یعنی اگر کسی تصادف کند در این چهار ماه، کفّارهاش سنگین میشود، سه تایش پهلوی هم است: ذی القعده، ذی الحجّه، محرّم، این سه تا ماه به هم چسبیده است، یک ماهش جداست، ماه رجب. در صدر اسلام جنگی که شد، خونشان داغ شده بود وسط جنگ، رسیدند به ماه حرام، اسلام میگوید ماه حرام هیچ کسی شمشیر روی کسی نکشد، یک عدّه گفتند: «آقا حالا ما خونمان داغ بوده، تجهیزاتمان جاست، روحیه داریم، نشاط داریم، حالا برویم جنگ، مگر نمیخواهید یک ماه تعطیل کنید، یک ماه، یک ماه دیگر، یک ماه بعداً، فعلاً که خونمان جوش آمده است و داغ است، الآن بجنگیم، عوضش ده روز تعطیل، ده روز دیگر را تعطیل میکنیم.» آیه نازل شد: (إِنَّمَا النَّسيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ) (توبه /37)، «نَسیء»، نسیه یعنی بعداً پولش را میدهیم، میگویند فلان جنس را نسیه کرده، یعنی بعداً، «إِنَّمَا النَّسيءُ»، یعنی بعداً میجنگیم، حالا فعلاً خونمان داغ است، بعداً تعطیل میکنیم، اینها همه (زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ) (توبه /37)، اینها فرو رفتن در کفر است، همان ساعتی که گفتند، شما یک ثانیه قبل از افطار، افطار کنید با علم و عمد، روزهات باطل است. کلمهای اضافه بشود، حرکتی اضافه بشود، ما باید تسلیم باشیم، هر چه او گفت، منتها معنایش این نیست که کور شو، کر شو، وقتی میگوییم تقلید کن، میگوید: «من مگر خودم عقل ندارم؟! من با عقل خودم عمل میکنم!»، شما عقل داری، ولی به تعداد پشیمانیها پیداست عقلت ناقص است، چون اگر عقل کامل میگرفتی که هیچ وقت پشیمان نمیشدی. هر انسانی دهها و صدها بار پشیمان میشود، پشیمانی یعنی کاری که کردم، غلط است، یعنی تصمیمم، انتخابم غلط بود، اگر تصمیمات ما درست بود، این همه طلاق نبود، طلاق یعنی چه؟ یعنی این خانم و این مردی که، این برادر و خواهری که با هم ازدواج میکنند، یک زمانی قربان هم میرفتند، همدیگر را پسندیدند، کلّی با هم صحبت کردند، تا بنا شده ازدواج کنند، حالا بعد از مدّتی میگوید یک چیزهایی برای من کشف شده که قبلاً کشف نشده بود. طلاق یعنی عقلم نرسید. تمام کسانی که با هم قهر میکنند، غیر از زن و شوهرها، شرکت پیدا میکنند، شرکتشان به هم میخورد، تصمیم مسافرت دارند، مسافرتشان به هم میخورد، تمام …، استعفاء میدهد، اوّل مسئولیت قبول میکند، بعد استعفاء میدهد. استعفاء یعنی چه؟ یعنی اشتباه کردم معاون ایشان شدم، اشتباه کردم زن ایشان شدم، یا شوهر ایشان شدم، اشتباه کردم با این شرکت قرارداد بستم. تسلیم کسی بشویم که یا اصلاً اشتباه نکند مثل معصوم، یا اگر اشتباه میکند، ضریب اشتباهش کم باشد، من در صد تا کار، پنجاه تایش را اشتباه میکنم، یک مرجع تقلید در یک رسالهای که بیرون میدهد، چند هزار تا مسئله دارد، ممکن است پنج مرتبه نظرش عوض بشود، ضریب اشتباه کمتر است. کسی نگوید: «آقا من اشتباه میکنم، او هم اشتباه میکند.» بله، شما چند درصد اشتباهتان وارد است؟ یک وقت من از صدا و سیما پرسیدم که: «در بزرگان مملکت چه کسی هست که وقتی که حرف میزند، نمیگوید یک تکّهاش را پاک کنید، یا خود پخش تلویزیون نمیگوید یک تکّهاش را پاک کنید؟» گفتند: «تنها کسی که در عمرش حرف زده و یک کلمهاش را پاک نکردیم، امام خمینی بوده.» امام خمینی تمام نوارهایش هست، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نوارهایش هست، صدا و سیما میگویند ما نوار امام خمینی را قیچی نمیکنیم، غیر از امام خمینی حالا کم و زیاد دارد، من خودم که الآن چهل و دو سال هست در تلویزیون هستم، هر بحثی که، همین بحثی که شما گوش میدهید، قبلاً دیدند، بحث را میبینند، یک جاهاییاش را حذف میکنند، میگوید نه این را بردارید، این را بگذارید. تسلیم در مقابل معصوم، یا جانشین معصوم.
4- معنای درست آزادیهای فردی و اجتماعی
و انسان عوض نمیشود که بگوییم آقا آزادی است! معنای آزادی این نیست که هر کاری دلت بخواهد بکن. آقا آزادی است، معنای آزادی چه هست؟ یعنی کدام کشور شما حاضری با لباس شنا بروی سر کلاس فیزیک بنشینی؟ کدام کشور راه میدهد یک نفر با لباس شنا یا کُشتی برود سر کلاس شیمی بنشیند، بگوید آقا آزادی است، کجای کرهی زمین این آزادی را قبول میکند؟ آزادی که باعث حواسپرتی بشود، آزادی که باعث توسعهی فساد بشود، مقدّمهی توسعهی فساد بشود، آزادی معنا دارد. یک بنده خدایی همسایهی کفتربازی داشت. این همسایه پشتبام سراغ کفترهایش میرفت، همسایهی بغلی گفت: «آقا جان، تو میروی بالا یک یا الله بگو، آخر من زن و بچّهام در خانه آسایش ندارند، یکی، دو تا مرد همیشه بالای سرشان هست.» گفت: «آقا پشتبام خانهی خودمان است، پشتبام خانهی شما که نیست، کفترهای خودم است، پشتبام خودم است!» گفت: «خیلی خب، من تو را عملاً تو راه میآورم.» هر وقت کفترهای این جمع میشد، یک طبل با یک چوب برمیداشت، میرفت پشتبام، هی چوب را به طبل میزد، کفترهایش را پرواز میداد. گفت: «چه میکنی؟!» گفت: «آقا چوب خودم است، طبل خودم است، پشتبام خانهی خودم است.» معنای آزادی این نیست که بروی بالای سر زن مردم وایستی، معنای آزادی هم این نیست که حالا چوب خودم است، کفتر مردم را رم بدهی، آن هم خلاف است. ما بد معنا میکنیم، لغتها را خیلی وقتها بد معنا میکنیم، مثلاً معنای آزادی چه هست؟ قانون دارد هر جایی (18:25)، بنده که اینجا نشستم، سخنرانی میکنم، بگویم: «آزادی است، من عمّامهام را میخواهم یک خورده بگذارم جلوتر»، عمّامهام را از سرم برداشتم و اینجا گذاشتم، از مسجد بیرونم میکنند، دادگاه ویژهی روحانیت احضارم میکند، صدا و سیما هم برنامهام را قطع میکند. میگوید: «آقا کلاه خودم، عمّامهی خودم، سر خودم!» میگوید: «مال خودت است، ولی آزاد نیستی با هر لباسی بیرون بیایی.» منتها بین سلیقههایی که مد چه میگوید؟ همسایه چه میگوید؟ همشاگردیها چه میگویند؟ دبیرستان چه خبر است؟ دانشگاه؟ به جایی که این را بگوییم، بگوییم خدا میگوید چه؟ من را خدا خلق کرده، دستور را هم او باید بدهد. یک مَثَلی را من مکرّر گفتهام، یک بار دیگر بگویم. شما یک محصولی را از کارخانهای میخری، این کارخانه جعبهای دارد، کارتنی دارد، محصول را در کارتن میگذارد، یک دفترچه هم بغلش هست، مثلاً گفته از این بخاری چه جوری استفاده کن، چه جوری نفتش کن، چه جوری روشن کن، فتیلهاش را صاف کن، پاک کن. این دستورالعمل این بخاری را چه کسی نوشته؟ نجّارها؟ نه، حوزهی علمیه؟ نه، دانشگاه؟ نه، پس چه کسی نوشته این را؟ این را مهندسی نوشته که این را ساخته، چون کسی که این را ساخته میداند چه ساخته است، نحوهی بهرهبرداری از این را هم باید خودش بگوید، چون او ساخته، آن کسی که ساخته، میداند چه ساخته است، قرآن میگوید: (أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ) (ملک /14)، آن کسی که خلق کرده، نمیداند چه هست؟! از نوّاب صفوی رحمة الله علیه نقل شد که گفته بود: «من را خدا ساخته.» یک کلمهی خلاصه بگویم برای همهی آدمهایی که هر کسی که میگوید یک گوشهی اسلام را قبول دارم، یک گوشهاش را میگوید قبول ندارم، این جواب من است: چه کسی حق دارد برای ما قانونگذاری کند؟ تو آزاد متولّد شدی، من هم آزاد، وقتی از مادر آزاد متولّد شدیم، چرا من بلهقربانگوی شما باشم؟ یا شما بلهقربانگوی من؟ مگر روی معیار، بگویی: «یک، سوادش بیشتر است، که میگوییم مجتهد أعلم حتّی المقدور، یا بیانش بهتر است، یا زهدش، با سادهزیستیاش بهتر است، یا کمالاتی را شما دنبالش میگردید، میگویی من این کمالات را قبول دارم، هر عالمی به این کمالات خورد …» با بد شدن یک نفر و دو نفر هم نمیشود دست کشید، قرائتی بد شد، خب بد شد یکی دیگر. شما اگر رفتی دو تا نانوایی بسته بودند، نمیگویی امشب گرسنه میخوابیم، میروی نانوایی سوّم. اگر یک دارویی را خواستی بخری، رفتی پنج تا داروخانه بسته بود، نمیگویی خب امشب خانممان از بیماری بمیرد، میگویی پنج تا داروخانه بسته بود، داروخانهی ششم، داروخانهی شبانهروزی است. خیلیها هستند برای دارو در ایران آدم گیرشان نمیآید، میفرستند رفیق در خارج، میگویند از خارج این دارو را بگیر، بفرست. شما که دارویت را از کانادا و آمریکا و اروپا میگیری، چهطور پیدا کردن یک مجتهدِ عادلِ بدونِ هوس، نتوانستی در ایران پیدا کنی؟! نه، من هر جوری خودم میخواهم، دارو را هم حاضر هستی بگویی هر دارویی خودم خواستم میخورم؟! من از این دارو خوشم میآید، رنگش، شکلش، طعمش. ما باید تسلیم بشویم بعد از تعقّل، یعنی اوّل فکر کنیم، چرا؟ کمالش بیشتر است؟ اینهایی که دنبال منافقین رفتند و بدبخت شدند در دنیا، آواره شدند، کسی از اینها بپرسد که: «آقا دلیلی که رفتی دنبال مسعود رجوی چه بود؟ علمی داشت؟ سابقهای داشت؟» بله، شعارهای انقلابی دادند، سوابقی کم و زیاد دارند، اما چه کمالی داشت که من دستور از او بگیرم؟ چون دستور از او میگیری، گاهی هم پای دستور شهید میشوی، کشته میشوی، من که میخواهم جانم را بدهم، به چه کسی جانم را بدهم؟ تسلیم بعد از تعقّل، یعنی اوّل فکر کن، بعد که فکر کردی … 5- تحقیق در اصول عقاید، تسلیم در احکام دین به ما گفتند عقاید را فکر کن، خدا را از کجا بشناسیم؟ به ما گفتند اصول عقاید تقلیدی نیست، هر کسی با عقل خودش باید خدا را بشناسد. یادم نمیرود یک وقت یک کسی من را دید، گفت: «آقای قرائتی میشود خداشناسی را در یک دقیقه برای من بگویی، یک دقیقه؟!» گفتم که: «خودت هستی، حالا خدا را بگذاریم کنار، خودت هستی یا نیستی؟ کاری به خدا نداریم» گفت: «خب من هستم، دارم با شما صحبت میکنم، هستم.» گفتم: «حالا که هستی، خودت، خودت را ساختی؟ یا غیر خودت؟ اگر خودت، خودت را نساختی، چون اگر خودت، خودت را میساختی، جوان میساختی، پیر نشوی، مریض نشوی، نمیری، پس هستی، یک؛ خودت هم خودت را نساختی، دو؛ هر قدرتی شما را ساخته، همان قدرت خداست، هر قدرتی که تو را ساخته …» اوّل باید تدبّر کنیم. به پیرزنه گفتند: «خدا را چهطور شناختی؟» دستش را از روی چرخ، قدیمیها ماشین نبود، با چرخ نخ و پشم را نخ میکردند، دستش را برداشت، گفت: «این چرخ با دست من میچرخد، آیا این هستی بدون دست میچرخد؟!» اصلاً سال تحویل بهترین خداشناسی است، همه هم سال تحویل را قبول دارند، سال تحویل یعنی چه؟ یعنی در فلان روز و فلان ساعت و فلان دقیقه حرکت کرهی زمین به دور خورشید تمام میشود، حرکتش به دور خودش، حرکتش به دور خورشید اینها فرمول دارد، نظم دارد. خب این بسم الله، پس این کرهی زمین حرکتهای مختلفی دارد، پس از این حرکتها میفهمیم خدا دارد. ما یک مَثَل برای شما میزنیم. اگر بهترین جادّه، اتوبانش صددرصد، بهترین جادّه، بهترین ماشین، بهترین لاستیک، بهترین راننده، بهترین تخصّص را داشته باشد، همه بهترین، بهترین، بهترین، بهترین، به این آقای راننده بگوییم: «آقا شما از این منطقه بروی تا دویست کیلومتر آنطرفتر، ولی یک دقیقه تأخیر نداشته باشی، بدون یک دقیقه تأخیر از اینجا برو آنجا، صد و پنجاه کیلومتر، نگو ترافیک بود، مزاحم داشتم، بنزین نداشتم، ماشینم پنچر شده بود، نه، ماشین و راننده و بنزین تمامش بیست، بیست، بیست، بیست، اما شما پنج دقیقه، با یک دقیقه بگویی که میخواهم فلان دقیقه برسم.» میگوید: «نه، دقیقهاش را شما نگو، ما با چند دقیقه میرسیم انشاءالله.» من یک سؤال میکنم: «چرخ ماشین کوچکتر است یا کرهی زمین؟» چرخ ماشین را میگویی باید با راننده، چرخ ماشین با داشتن رانندهی عاقل قول نمیدهد، جادّه روشن، چشم روشن، بینایی، شنوایی همه خوب، ولی راننده قول نمیدهد، آن وقت چهطور کرهی زمین دور خودش میگردد، دور خورشید میگردد، حرکاتی که در کرات آسمان هست، (كُلٌّ في فَلَكٍ يَسْبَحُون) (یس /40)، هر کرهای در فضای خودش حرکت منظّم خودش را دارد، چهطور این نظام بدون حرکت؟ راننده برای حرکت چرخ ماشین جرأت نمیکند قول بدهد، میگوید: «میرویم، حالا با چند دقیقه کم و زیاد»، میگویم: «نه، بگو چه دقیقهای؟ چه ثانیهای؟» میگوید: «نه، من یک همچین قولی نمیدهم.» چرخ کوچک با داشتن راننده و همهی امتیازات قول نمیدهد، تو چهطور این چرخ فلک بزرگ را میگویی بدون راننده قول میدهی؟
6- انواع درست و نادرست تقلید از دیگران
ما اوّل باید تعقّل کنیم، وقتی عقلمان تشخیص داد، دیگر تعبّد. شما ببین پزشک حاذق چه کسی هست، وقتی گفت پزشک حاذق چه کسی هست، میگویی چشم، هر چه گفت، انجام میدهم. «آقا میخواهم جرّاحی کنم»، بسم الله، جانت را در اختیارش میگذاری، برای اینکه تخصّص دارد. مکانیک را ماشینت را به او میدهی، دل اندرون ماشین را بیرون میریزد، شما هیچ غصّه نمیخوری، میگویی مکانیک درجه یک است، اگر فهمیدی مکانیک درجه یک است، پزشک حاذق است، درجه یک هست، دیگر هم خودت را و هم ماشینت را در اختیارش میگذاری. برو اهلش را پیدا کن، بعد که فهمیدی درجه یک هست، تسلمیش باش. ما نمیگوییم تسلیم بی چون و چرا از هر کسی و در هر جا، بعضی جاها هم به ما گفتند تقلید نکن، ما چهار رقم تقلید داریم، چهار تا را یک جا بگویم که بتوانید حفظ بشوید: 1- عالم از عالم؛ 2- جاهل از جاهل تقلید کند؛ 3- عالم از جاهل؛ 4- جاهل از عالم. بیش از این چهار تا هم نمیشود، حصر عقلی است، عالم از عالم، جاهل از جاهل، عالم از جاهل، جاهل از عالم. سه تای این تقلیدها غلط است: – جاهل از جاهل غلط است، چون خودش هم نمیداند، نابینا از نابینا که نمیتواند بگوید که از کدام کوچه بروم، خودش هم نمیبیند، جاهل از جاهل غلط است، خلاف عقل است؛ – عالم از عالم، آن هم غلط است، تو که خودت میفهمی، به فهم خودت چرا عمل نمیکنی؟ چرا به خودت سوءظن داری؟ تو عالم هستی، خب او هم عالم است، عالم از عالم تقلید غلط است؛ جاهل از جاهل غلط، عالم از عالم غلط، چون یعنی سوءظن به خود داری، اعتماد به خودش ندارد. – عالم از جاهل، آن هم غلط است، مثل اینهایی که لباس مد میپوشند، میگویم: «تو نمیدانی چه کفشی پا کنی؟» میگوید: «آخه مد است!» تو قدّ پا را خودت تشخیص بده، این پای شما در این کفش اذیت نمیشوی؟! این لباس تنگت نیست؟! این هم که میفهمد، میگوید میخواهم مثل او باشم، مهمانیهایش را تقلید میکند، لباسهایش را، عروسیهایش را، خودش میداند سایز کفش و لباسش چهقدر است، ولی میگوید چون این مد است، آن تنگ را میپوشد، یا آن گشاد را میپوشد. سه تا غلط درآمد: جاهل از جاهل غلط، عالم از عالم غلط، عالم از جاهل غلط، فقط تقلیدی که درست است، جاهل از عالم است، جاهل از عالم درست است، به خاطر اینکه عقل میگوید، رجوع به کارشناس، تمام مردم کرهی زمین خانهشان را به معمار و مهندس میدهند، کارشناس است، مردم کرهی زمین لباسشان را به خیّاط میدهند، کارشناس است، همهی بیمارها میروند پهلوی پزشک متخصّص، کارشناس است، تنها تقلیدی که درست است، تقلیدی که ما در اسلام میگوییم شما قرآن را نمیدانی بفهمی، چون فهم قرآن یک مقدّماتی میخواهد و آن مقدّمات را چون طی نکردی، نمیتوانی به سراغ قرآن و حدیث بروی.
7- خطر وارد کردن سلیقه افراد در دستورات دینی
و بعد هم گاهی وقتها افراد را پرتش میکنند. چند روز پیش یک کسی به من رسید، گفت: «برای فلان بیماری فلانی، من یک نسخهای دارم.» به او گفتم: «چه هست؟» گفت: «مثلاً فلان دعا را سی و شش بار بخواند!» گفتم: «این سی و شش تا را از کجا آمد؟! دکتر دارو میدهد، اینکه شما میگویی سی و شش تا، این سی و شش تا تجربه هست؟ پیام وحی است؟ قرآن و حدیث هست؟ کارشناس گفته؟ متخصّصین و فوق تخصّصها گفتند؟» همینطور یک چیزی به سلیقهی خودش، آقا نذر کن برای فلان کار. پایش به جایی بند نیست. این دعا را شانزده بار بگو، چرا هفده بار نگویم؟ یک کسی در خیابان راه میرفت، هی میگفت: «شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده، شانزده!» به او گفتند: «چهقدر شانزده، شانزده میکنی؟!» گفت: «هفده، هفده، هفده، هفده»، گفت: «چه؟» گفت: «فضولها را میشمردم، دیدم یکی هم تو هستی، من میگویم شانزده، به تو چه که من میگویم شانزده یا هفده؟! فضولها را میشمردم!» اگر عقلت تشخیص داد تخصّص را، در اختیارشان باش، بگو: «آقا مرجع تقلید، مراجع تقلید، مقام معظّم رهبری، اینها اشتباه نمیکنند؟» بله، هر پزشک متخصّصی ممکن است یک آمپول اشتباه بزند، اما فرق میکند یک درصد اشتباه کند، یا هفتاد درصد اشتباه کند، سی درصد اشتباه کند. ما تقلید را قبول داریم، تقلید براساس عقل، عقلم میگوید این متخصّص است، به این رجوع کن، عقلم میگوید این باتقواترین است، سادهزیستترین است، عقلم میگوید این هوس ندارد. به هر حال، تسلیم بعد از تحقیق، تسلیم بعد از تخصّص، تسلیم معقول، یک جاهایی باید تسلیم باشیم، یک جاهایی هم باید مقاومت کنیم، ولو جانمان را بدهیم، مثل یاران امام حسین، زهیر گفت: «بارها کشته شوم، دست از تو برنمیدارم.» یک دعا میکنم، آمین بگویید: خدایا به آبروی آنهایی که تسلیم تو بودند، عید قربان چیه؟ خدا به حضرت ابراهیم میگوید بچّهی سیزده ساله را ذبحش کن، به بچّهاش میگوید: بابا، یک همچین مأموریتی دارم، فرمود: «يا أَبَتِ»، بابا جان، «افْعَلْ»: انجام بده، «ما تُؤْمَرُ»: هر چه خدا گفته گوش بده، (سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ) (صافّات /102): میبینی من صبر میکنم، این تسلیم است. به آبروی اینهایی که تسلیم خدا بودند و نق نزدند، امام حسین روز عاشورا یکی از کلماتش این بود: «رضاً برضائک»، من راضی هستم، امام حسین بچّگیاش را روی دوش پیغمبر بود، پیغمبر سوار دوش میکرد، آن روزی که روی دوش پیغمبر بودم، راضی هستم، حالا هم که زیر سم اسب هستم، راضی هستم. پیدا کن امام حسین را، پیدا کن یک کسی که به امام حسین و امامان ما و امام زمان علیه السلام نزدیک است، علمش، بیانش، اخلاقش، تفکّرش، نزدیکترین افراد به امامت را پیدا کن، تسلیمش باش، رانندهی درجه یک پیدا کن، برو سوار ماشینش بشو، او هر جا رفت، دیگر ما حق نداریم حرف بزنیم، چون قبلاً تشخیص دادیم که این تخصّص در رانندگی دارد، همین که تخصّص و ایمانش مطرح شد، دیگر تسلیم باشیم خدایا روحیهی تسلیم در برابر حق و عدم تسلیم در برابر باطل به همهی ما مرحمت کن.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- آیه 150 سوره نساء به کدام آفت و آسیب دینداری اشاره میکند؟
1) تحریف دستورات خدا 2) تبعیض میان دستورات خدا 3) تغییر دستورات خدا
2- بر اساس آیه 20 سوره قصص، علت خروج موسی از مصر چه بود؟
1) فرمان الهی به خروج 2) درخواست بنیاسرائیل 3) خبررسانی یکی از درباریان فرعون
3- بر اساس آیه 14 سوره مُلک، منشأ آگاهی خداوند از کارهای بندگان چیست؟