responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 89


1- کار فرهنگی در سطح مدارس کشور
2- تجربه جمع آوری معارف دینی در قالب موضوعات روز
3- سوگند خداوند به قلم در قرآن
4- نقش کتاب در توسعه و پیشرفت
5- بهره گیری از تجربه گذشتگان
6- دروی از بخل علمی در حوزه و دانشگاه
7- نگاه بلند در انجام کارهای نیک

موضوع: ارزش قلم در اسلام

تاريخ پخش: 18/07/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

مهر 92، بيست و دومين سال تأسيس دفتر ترويج است، كه برگزار كننده مسابقاتي است كه پس از بحث‌هاي تلويزيون بنده مطرح مي‌شود.

اين كار از يك كلاس به مدرسه، از مدرسه به منطقه، به شهر و استان و تقريباً به همه شهرستان‌ها سرايت كرده است. چند ميليون ما نسل نو داريم. كه اينها درسي را كه پاي تلويزيون گوش مي‌دهند، دل مي‌دهند. دل كه دادي بيشتر چيز ياد مي‌گيري، اگر كسي سي ساعت دل بدهد راننده مي‌شود. اما اگر چند هزار ساعت در ماشين بنشيني و دل ندهي راننده نمي‌شوي. اين تبديل مخاطبين ساده به مخاطبين جدي. اين كار، كار دفتر ترويج است كه 22 سال است از صفر شروع كرده و الآن مبارك شده است. نهادهايي هم كمك مي‌كنند. آموزش و پرورش كمك مي‌كند. صدا و سيما، شهرداري، افراد خير، خيلي از افراد ديگر هم هستند. بنده هم اصلاً نقشي ندارم. حتي سالي يك مهماني هم كه هست، من در آن مهماني نمي‌روم چون مربوط به من است.

1- کار فرهنگی در سطح مدارس کشور

يك معلم به پا خاسته باقي معلم‌ها هم كمك كردند، يك كار فرهنگي است. وكيل و وزير هم در آن درنمي‌آيد. يعني ستاد انتخاباتي هيچ‌كس نيست، پول هم در آن نيست. مأموريتي، ابلاغي، پستي، چون پول و پست و اقتصاد و سياست در آن نبوده است، كار رشد كرده است. يك كار چند ميليوني و من فكر مي‌كنم، اگر كساني خواسته باشند در مملكت كارهاي فرهنگي ارزان قيمت كنند، ارزان‌ترين كار فرهنگي و مبارك‌ترين كار فرهنگي اين است.

1- همه‌ي خانه‌هاي ايران كلاس مي‌شود. چند ميليون نسل نو شاگرد مي‌شود. نه اياب دارد، نه ذهاب دارد، نه رفت و آمد و دلهره دارد. اولاد نزد پدرش، نزد مادرش، نشسته، خواست مي‌نشيند، خواست مي‌خوابد، خواست لم مي‌دهد. محور بحث هم قرآن است. اگر ما صد ميليون، دويست ميليوني را كه در طول سال خرج مي‌شود، تقسيم كنيم بر چند ميليون آدم، هر انساني نمي‌دانم چقدر مي‌شود، بيايند ببينند كه از اين كار ارزان‌تر هم مي‌شود. علتش هم اين است كه دست ما در كار نبوده است. خود خدا به او داده است. هرچه دست خدا گذاشت رويش، به تار عنكبوت هم دست بگذارد، محافظ پيغمبر در غار مي‌شود. اگر دست خدا روي كار بيايد، بركت دارد. كار ندارد كه تار عنكبوت است يا سنگ مرمر فلان… اين كار دست خدا باشد. خودجوش رشد مي‌كند.

بنده هم به مناسبت بيست و دومين سالگرد، ضمن اينكه تشكر مي‌كنم از شما كه منتخب شدگان هستيد، مي‌خواهم بحث را جدي بگيرم. و به درد دانشجو، استاد دانشگاه، معلم، طلبه‌ها بخورد، بحث امروز بحث قلم است. برايم سنگين بود بگويم. ولي استخاره كردم بگويم، خوب، نگويم بد. مي‌خواهم امروز بحث قلم خودم را هم بگويم. حالا قبل از بحث مي‌گويم.

2- تجربه جمع آوری معارف دینی در قالب موضوعات روز

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‌»، 34 سال است انقلاب شده، من تقريباً چهل سال پيش زندان شاه رفتم، ديدن يكي از علمايي كه در زندان بود. خودمان كه بخاري نداشتيم كه برويم. ولي آيت اللهي زندان بود. ما ديدنش رفتيم. پشت ميله‌ها گفتيم: آقا نصيحت كن. چيزي يادش نيامد. دوباره گفتيم. گفت: همين كه چيزي ياد من نمي‌آيد، بهترين نصيحت است. برو چند تا دفتر بخر. بنويس دفتر حقوق، دفتر امام زمان، دفتر توحيد، دفتر حق زن، دفتر مسائل سياسي، دفتر مسائل اقتصادي، دفتر طنز، دفتر شعر، يك مشت دفتر بخر، روي طاقچه بگذار، همينطور در راه و نيمه راه، هرچه به گوشت خورد كه ديدي چيز خوبي است در همان دفتر مربوط بنويس. ما هم رفتيم، البته خيلي از اينها هست، منتهي من نمونه آوردم. اينها دفترهايي است كه ما روزهاي اول خريديم. دفترهاي چهل سال پيش! يك دفتر براي امام زمان است.

يك روز ديديم كه نوشتند در اقيانوس اطلس مثلاً ماهي پيدا شده كه سه ميليون سال عمرش است. ديدم چيز مهمي است، سه ميليون سال عمر يك ماهي، گفتم: من، دفتر ماهي كه ندارم. دفتر اقيانوس هم ندارم. گفتم: در دفتر امام زمان بنويس كه اگر گفتند: امام زمان چطور 1200 ساله است؟ بگو: خدايي كه به يك ماهي سه ميليون سال عمر مي‌دهد، به يك… هرچه كه آمد نوشتيم، اين دفترها پر شد، يك طاقچه شد. به زونكن تبديل كرديم. زونكن‌ها پر شد، ديگر ذره ذره آمديم اينها را حروف بندي كرديم، در اين راهنما، دفتر راهنما… از حرف الف مثلاً حرف الف چيه؟ بحث استعاذه، استضعاف، امر به معروف، اينها همه اولش الف است. اصلاح ذات البين، انفاق، اسراف، اهل كتاب، احتكار، آرامش، امانت، اربعين، ايام الله، همينطور، حرف الف تا حرف سين، صاد،

الآن سه هزار تا بحث داريم. اينها تبديل به تفسير نور شد. قسمت‌هاي قرآني‌اش، پنجاه تا از اينها را، چهل و هشت تا از اين دفترها را دارم. اين يكي از آن چهل و هشت مورد است. تمام تفسير نور، آيه هست، ترجمه‌اش هست، نكاتي كه از ده، دوازده تفسير گير ما آمده، اين تفسير نور شد كه خطي‌اش چهل تا از اينهاست.

مثلاً بحث استعاذه، پناه بردن به خدا، چه چيزهايي ما را به خدا پناه مي‌برد، چطوري پناه ببريم، معناي پناه بردن چيه. اين يك بحث است، بعضي‌ها هم پنج تا بحث است. اين بحث‌هايي كه ما كرديم چند هزار تا بحث‌هاي تلويزيوني كرديم، هر سال به صورت يك كتاب درآمده است. پنجاه تا از اين كتاب‌ها تقريباً هست. اين يك جلدش است. يعني هرچه در تلويزيون گفتيم اينجا ثبت شده است. اينها را براي چه مي‌گويم؟ نمي‌خواهم پز بدهم. مي‌خواهم بگويم هرچه شنيديد ضبط كنيد. اگر هركس يك دفتر داشته باشد، چيزهاي خنده‌دار را بنويسد، پير كه شد يك كتاب خنده به جامعه تحويل مي‌دهد. خاطراتي كه شنيده ضبط كند، منتهي چكيده‌اش را، خواسته باشيد هرچه شنيديد بنويسيد كه بايد صبح تا شب بنويسيد. چكيده‌، مثلاً يك خاطره مي‌شنويد در يك سطر، خلاصه‌اش را بنويسيد.

بعداً اين تبديل به تفسير موضوعي شد. قرآن و فرهنگ، قرآن و امنيت، قرآن و سياست، قرآن و حقوق، همه هم زير نظر يكي از اين اساتيد درجه يك ايران نوشته شده است. مثلاً قرآن و حقوق زير نظر بالاترين مغز حقوقي دانشگاه، قرآن و سياست زير نظر بالاترين دكتراي سياست در ايران، چون آيات و روايت هست، منتهي من در دانشگاه كه نرفتم. بعد اين كتاب حقوق هم كتاب درسي دانشگاه شده است. البته نه به اين ضخامت، چكيده‌اش، حدود 150، 160 صفحه. اين بركت است. من سوادي ندارم. اما به دليل اينكه آن آيت الله چهل سال پيش در زندان به من گفت: هر چيزي را بنويس، از آن دفترها به فايل و نمي‌دانم چه تبديل شد. الآن هم همه‌ي اينها جمع شده در يك سي‌دي به نام مجموعه آثار، اين مجموعه آثار قفل هم ندارد متن كامل تفسير هست، چهل عنوان ديگر كتاب هست غير از تفسير، فيش‌هاي تبليغي هست 550 عنوان. از سال 58 تا سال 89 هم حدود دو هزار عنوان سخنراني هست. ارتباط منطقي و جاي جستجو، دستيابي سريع و آسان به متون، عصاره‌ي چهل سال من در يك سي‌دي بي قفل است. اين بركت يك موعظه، يك آيت الله در زمان شاه و در زندان شاه است. خدا رحمت كند آن آيت الله را و خدا لعنت كند شاه را.

اين دو، سه دقيقه با كمال شرمندگي گزارش كارم را دادم. براي اينكه بخواهم بحثم را بگويم. الكي ننشينيد همينطور نگاه كنيد. حتي اگر يك دفترچه باشد. گاهي پشت كاميون‌ها، پشت وانت‌ها يك كلمه نوشته، كلمه‌ي خوبي است. كلمه‌ي حكمت است. ديشب تلويزيون يك كلمه‌ي قشنگي گفت. گفت: ممكن است ما از آمريكا بگذريم. اما ممكن نيست جنايات آمريكا را فراموش كنيم. ببينيد چه حرف قشنگي است! ممكن است انسان يك كسي را ببخشد ولي جنايات فراموش نمي‌شود. خوب اين يك كلمه‌اي است كه ممكن است شما يك ساعت هم فكر كني به ذهنت نيايد. گاهي شاعر يك چيزي مي‌گويد. يك شاعر يك شعر گفت، چنان در استخوان‌هاي من فرو رفت.

تكلف گر نباشد، خوش توان زيست *** تعلق گر نباشد خوش توان مُرد

يعني زندگي شيرين براي كسي است كه تكلف را كنار بگذارد.

ديروز كنار ما در دانشگاه علم و صنعت يك استادي بود. كه اين استاد سالها هم وزير مخابرات بود و الآن هم نماينده مجلس است. ايشان گفت: من سه تا بچه داشتم. هر سه با چهارده سكه رد شدند. هم پسرم و هم دخترم و در عقد و عروسي دو ميليون بيشتر خرج نكردم. با دو ميليون بچه داماد كرده است. نمي‌شود… چرا نمي‌شود؟ «تكلف گر نباشد، خوش توان زيست» زندگي راحت مي‌شود. «تعلق گر نباشد، خوش توان مرد» راحت مي‌شود زندگي كرد.

يك خاطره از مرحوم شهيد مطهري بگويم. ايشان سخنراني مي‌كرد، داد مي‌زد، حلقش خشك مي‌شد. هي چنين مي‌كرد، گفتم: آقا آب بخور. گفت: زشت است! گفتم: چرا زشت است. خوب وقتي آدم حلقش خشك مي‌شود آب مي‌خورد. گفت: آخر روبروي مردم است. گفتم: من روي منبر، روبروي مردم نان و پنير و سبزي هم خوردم. گفت: چطوري؟ گفتم: يك روز تابستان بود از صبح تا غروب كلاس داشتم. نرسيدم ناهار بخورم. دم غروب جلسه‌ي‌ آخر ضعف مرا گرفت. گفتم: مرا ضعف گرفته است. يا همين مقدار پنج دقيقه بس است يا بايد يك چيزي بخورم. گفتند: آقا مي‌نشينيم بخور. به صاحبخانه گفتم: هرچه در يخچال است در يك سيني بگذار و روي منبر بياور. رفت يك طبق چيز آورد، ما روي منبر خورديم، چاي خورديم و آب خورديم و آنها هم نشستند نگاه كردند، بعد هم گفتم: و اما دنباله‌ي بحث. (خنده حضار) يكبار ديگر… نصفش را من مي‌گويم، نصفش را شما بگوييد.

تكلف گر نباشد، خوش توان زيست *** تعلق گر نباشد، خوش توان مرد

قلم و كاغذ دستت باشد.

3- سوگند خداوند به قلم در قرآن

بحث امروز ما بحث قلم است. اما قلم… ما چند تا چيز داريم. قلم، بيان، شمشير، اولاد، مال، پست و مقام. خدا به هيچ كدامش قسم نخورده است. به بيان قسم نخورده است. به اولاد قسم نخورده است. به شهرت و پست و مقام قسم نخورده است. ولي به بيان قسم خورده است. گفته: (ن وَ الْقَلَمِ ) (قلم /1) نه قلم، به علم آينده هم قسم خورده است. نگفته: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما سَطَر» مي‌گويد: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ». «يَسْطُرُونَ» فعل مضارع است. يعني قسم به سطرهاي آينده، پيداست علم در آينده شكوفايي‌‌اش بيشتر مي‌شود. يعني قسم به ابزار نوشتن و قسم به سطرهاي آينده. بزرگ‌ترين آيات قرآن آيه‌ي حقوقي است كه از اول صفحه تا آخر قرآن يك آيه است. در قرآن آيه به اين بزرگي نيست. چند مرتبه مي‌گويد: (وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْل‌) (بقره /282) اگر داد و ستد مي‌كنيد، بنويسيد. اگر بلد نيستي بنويسي، به كاتب بگو بنويسد. كاتب ناز نكند. «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّه‌» كاتب ناز نكند. در زمان جاهليت كه در مكه يك باسواد بود، كل جزيرة العرب هفده باسواد داشت. در يك آيه هي گفته: «كاتب، وليكتب، يعلمه الله» بزرگ‌ترين آيات قرآن راجع به نوشتن هست.

قلم چه مي‌كند؟ نقش قلم، اتصال قرن‌ها، براي قلم است. اتصال تجربه‌ها براي قلم است. قلم خواب را بيدار مي‌كند. قلم بيدار را، خواب مي‌كند. اگر قلم، قلم باشد خواب را بيدار مي‌كند. قلم اگر خائن باشد، بيدار را خواب مي‌كند. با قلم مي‌شود افكار عمومي را به هم ريخت. يك كلمه چطور افكار عمومي را به هم مي‌ريزد. اسرائيل به لبنان حمله كرد! حالا يك كلمه، اسرائيل متقابلاً به لبنان حمله كرد. يك كلمه بيشتر اضافه نشده ولي با يك كلمه تمام تحليل‌هاي سياسي را عوض مي‌كند. يعني اول لبنان حمله كرده است. با يك كلمه زير و رو مي‌شود. قلم سند رسمي است. تكيه بر قلم يعني تكيه بر استدلال.

4- نقش کتاب در توسعه و پیشرفت

در همه صداها خدا سه صدا را خيلي دوست دارد. صداي چرخ پيرزن را خدا دوست دارد. چون قديم پشم و پنبه را با چرخ دستي نخ مي‌كردند. خدا صداي آن چرخ را دوست دارد. قلم دانشمند، قديم دانشمندان با ني مي‌نوشتند. ني به كاغذ مي‌خورد تق تق مي‌كرد. صداي پاي سرباز را هم خدا دوست دارد. حالا امروز به جاي صداي قلم بنويسيم صداي چاپخانه، به جاي چرخ پيرزن بنويسيم كارخانه، توپ خانه، يعني در همه صداها خدا سه صدا را دوست دارد. چاپخانه، كارخانه، توپ‌خانه، چاپخانه، يعني فرهنگ در حال توسعه است. توپ‌خانه يعني قواي مسلح در حال توسعه است. كارخانه يعني اقتصاد در راه است. يعني توسعه در اقتصاد، توسعه در قواي مسلح، توسعه در دانشگاه.

بحث به چه مناسبت است؟ بيست و دومين سالگرد كساني است كه پاي تلويزيون قلم دست گرفتند. در رختخواب‌تان هم يعني زير متكا يك قلم و كاغذ باشد. اگر خواب‌تان نمي‌برد يك چيزي يادتان مي‌آيد، مي‌گوييد: عجب! صبح مي‌نويسم. صبح يادت مي‌رود. همان در رختخواب بلند شو بنويس. از پاره وقت‌ها استفاده كنيد.

«قيد العلم بالكتابه» هركسي آخر عمرش يك كتابي بيرون بدهد. عرض كردم كتاب چكيده، يعني كتابي كه آدم هر يك دقيقه يك چيزي گيرش بيايد. يك دقيقه بخواند يك چيزي گيرش بيايد. چون هي لفظ بافي است. مي‌شود آدم يك سخنراني كند، يك ساعت طول بكشد، مردم هم چيزي ياد نگيرند. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‌»، بشر اول يك نفر بود. بعد دو نفر شد. از اين دو نفر سه نفر شدند. از اين سه نفر، چهار نفر شدند. هيچي دو ساعت حرف زد، هيچي درونش نيست. گاهي يك مقاله‌هايي همه آب است. يك كسي سخنراني كرد، از من پرسيد سخنراني چطور بود؟ گفت: تو بايد رئيس سازمان آب مي‌شدي. گفت: چرا؟ گفت: همه حرف‌هايت آب بود. مثل گوشت خانه‌ي فقرا را ديدي؟ همه سيب‌زميني و زردچوبه است. گوشت در آن نيست. حرف چكيده، حرف مايه دار، طنزهايي كه مي‌شنويد… قيد العلم بالكتاب

استمرار داشته باشد. يك كتابي داريم به نام اَمالي، اَمالي يعني من املاء مي‌كنم، تو بنويس. من مي‌گويم و شما بنويس. امالي شيخ طوسي، امالي شيخ مفيد، امالي سيد مرتضي، يعني علماي قديم مي‌گفتند و شاگردانشان مي‌نوشتند. امام رضا كه مي‌خواست مرو برود، در نيشابور، نوشتند 50 هزار نيشابوري با قلم و كاغذ آمدند پاي كاروان امام رضا و گفتند: يك حديث بگو بنويسيم. يعني هزار و چهارصد سال پيش نيشابور پنجاه هزار نفر باسواد داشته است. اينكه مي‌گوييم: ايران يك فرهنگ كهن دارد، ما يك سابقه‌ي فرهنگي داريم براي خاطر اين است. يك چيزي هم از اروپا بگويم.

كلمه‌ي حمام در دايرة‌المعارف‌ها، من اين را آلمان رفتم شنيدم. به من گفتند: در دايرة‌المعارف آلمان كلمه‌ي حمام 200 ساله است. يعني شما 250 سال پيش چيزي در اروپا به نام حمام نداشتيد. اما در حديث ما از امام صادق مي‌گويد: إِذَا خَرَجْتَ مِنَ الْحَمَّام‌(كافي/ج6/ص500) يعني كلمه‌ي حمام، ما خيلي تمدن داريم. حالا خودمان را باخته‌ايم، فكر مي‌كنيم جايي خبري است. خبري نيست! جايي خبري نيست!

دو، سه ميليون بچه پاي تلويزيون مي‌نشيند و مي‌نويسد، حالا اگر پدر بچه هم بنويسد. اين بچه همه حرف‌هايش را بنويسد. منتهي كتاب‌ها بايد كتاب‌هاي مفيدي باشد. عمر تلف نشود.

بعضي‌ها كه مطالعه مي‌كنند، مثل آجيل خوردن است. آجيل خوردن را ديديد؟ تخمه كدود را ديديد، دو ساعت كه شكستي هيچي به هيچي. يعني دستت حركت مي‌كند، لبت هم حركت مي‌كند. آخرش سير نمي‌شوي. قرآن مي‌گويد: (لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْني‌ مِنْ جُوعٍ) (غاشيه /7) يعني از آن وقت تا حالا خورده ولي هيچي به هيچي. هر روزنامه‌اي، هر مجله‌اي، مطالعه بايد هدف داشته باشد. مبنا داشته باشد. بنده اگر نمي‌خواهم فقيه شوم براي چه كتاب‌هاي فقهي را در كتاب‌خانه‌ام جمع مي‌كنم. الآن خيلي چيزها از هويت اصلي‌اش افتاده است. يكي اين منارها است. منار يعني برو پشت بام اذان بگو تا همسايه‌ها بفهمند، نه منار بلندي كه كسي بالاي آن نمي‌رود و بالا هم داد بزني، پايين‌ترها نمي‌فهمند. بنويس اينجا قبله است كه كسي مسجد مي‌آيد گيج نشود. قبله اين طرف است. نه اينكه يك محرابي درست كنيم، اصلاً كارهاي ما، حقيقتش را ول كرديم. كارهاي ما مثل انگورهاي پلاستيكي شوفرهاي تاكسي شده است. ديديد كنار آينه يك شاخه انگور است؟ اين انگورنما است، نه آب دارد و نه خاصيت. هيكلش، و دوره‌ي آخرالزمان داريم، مساجد شيك هست آدم در آن نيست. گاهي ممكن است يك مسجد ميلياردها خرجش شود ولي بعد نگاه كنيم ببينيم در اين مسجد چند نفر مي‌آيند، بودجه را تقسيم بر آدم‌ها كنيم، مي‌بينيم اوه هر نمازي چقدر تمام مي‌شود.

سفرنامه‌هايي مي‌نويسند، مي‌شود چكيده‌اش كرد. يك بروشور، آقا شيخ مفيد، علامه مجلسي، زكرياي رازي، بوعلي سينا، چه و چه و چه… مي‌شود عصاره‌ي عمرش را در چهار صفحه نوشت. ايشان در روستايي متولد شد. حالا يا روستا يا شهر، اين روستا در چند كيلومتري همدان است. حالا يا بيست كيلومتر يا سي كيلومتر. مادر ايشان اسمش چه بود؟ چه كار به مادرش داري؟ ايشان دو خواهر داشت، من چه خاكي بر سرم كنم دو خواهر داشت. حالا سه تا خواهر داشت من چه مي‌كردم. اين براي قديمي‌ها.

امروزي‌ها، وارد اتريش شديم. دو بعد از ظهر بود. حالا يا دو يا سه. من چه كنم. در آنجا قهوه خورديم. حالا يا قهوه خوردي يا چاي خوردي. من چه كنم؟ خدا مي‌داند اينقدر كاغذ آتش مي‌گيرد. قلم آتش مي‌گيرد. عمر نويسنده آتش مي‌گيرد. نويسنده عمرش را آتش مي‌زند. خواننده عمرش را آتش مي‌زند. ما خيلي كه وقت نداريم. آرم كميته امداد را ديديد؟ آرم كميته امداد، صندوق اينطوري است. بچه بوديم كه چيزي بلد نبوديم. آن طرف هم ديگر كمر خم و صورت چروك و پير و سمعك و عينك و عصا و… ما فقط از ده سالگي تا سي سالگي، تا چهل سالگي، بعد سي سالگي هم كه ديگر سه تا قسط ماشين و نمي‌دانم شير خشك و… آدم فرصت مطالعه‌اش كم است. خيز مي‌گيريم حرف مفت ياد نگيريم. به من چه پاكستان چند تا رودخانه‌ دارد؟ ننه‌ام رفته، كوه هيماليا چند متر است؟ باباي من رفته، ننه‌‌ي من روي آن رفته است؟ خودم روي آن رفتم؟ نماز در قطب شمالي؟ ننه‌ام رفته، باباي من رفته؟ تو مي‌خواهي بروي؟ آخر چه كسي قطب شمالي رفته است؟ من اين را به بعضي از آخوندها مي‌گويم. من ديدم يك روحاني كه دارد بحث خارج مي‌گويد، نماز در قطبين. هرچه فكر كردم خدايا اين تا آخر عمرش كه نرفته، اين شاگردها هم كه هيچ‌كدام نمي‌خواهند بروند. آخر اين چه بحثي است تو مي‌كني؟ حوزه‌ها و دانشگاه‌ها و آموزش و پرورشي‌ها و نويسنده‌ها، ضامن عمر مردم هستند. من بارها گفتم و بارها هم خواهم گفت. بايد اين يك فرهنگ در ايران بشود. هرچه مي‌خوانيم و هرچه ياد مي‌گيريم بايد چهار شرط داشته باشد. يا بايد واجب باشد. يا بايد مستحب باشد. يا بايد مشكل فرد را حل كند، يا مشكل جامعه را، نمي‌دانم اينجا بود گفتم يا جاي ديگر.

از من پرسيد كه تبري كه حضرت ابراهيم بت‌ها را شكسته است، كجاست؟ گفتم: آهنش را اگر پيدا كنم بر سر تو مي‌زنم. (خنده حضار) جاي چوبش را هم خودت معين كن. آهنش را من بر سر تو مي‌زنم. آخر واقعاً مشكل ما اين است كه ابراهيم چه كرد؟ هنر ابراهيم چه بود؟

5- بهره گیری از تجربه گذشتگان

بنويسيد، حرف مفيد بنويسيد. از هيچي رد نشويد. گاهي يك مثل ساده مشكل را حل مي‌كند. گاهي يك تجربه، پيرمردهايي داريم، نوه‌ها نزدش مي‌روند مي‌گويند: آقاجون عصاره‌ي عمرت را براي من بگو. عصاره‌ي عمرت را براي من بگو. چه تجربه‌ي شيريني داري؟ بعضي از علماي پيرمرد پر از تجربه هستند. اين طلبه‌هاي جوان بايد بنشينند بگويند: آقا شما يك عمري آيت الله هستي چكيده‌ي عمرت را بگو. اگر برگردي به جواني چه مي‌كني؟ تا الآن مثلاً كسي به من بگويد، من جزء علما نيستم ولي جزء طلبه‌ها هستم، بگويد: آقاي قرائتي اگر برگردي 15 ساله شوي چه مي‌كني؟ من «الْحَمْدُ لِلَّه‌» فكر مي‌كنم اينطور باشم. به پانزده سالگي برگردم، همان كاري را مي‌كنم كه 15 سالگي كردم. من براي يك دقيقه هم پشيمان نيستم.

6- دروی از بخل علمی در حوزه و دانشگاه

علم را باز كنيد. قفل نكنيد. چرا سي‌دي‌هاي ما قفل دارد؟ چرا از آن طرف دنيا سكس‌شان را مفت براي بچه‌هاي مي‌فرستند، آنوقت شما قال الصادق و يك بحث علمي را قفل مي‌كنيد؟ حتي مؤسسات مذهبي قفل مي‌كنند. حالا من از مذهبي‌ها هم گله دارم. مؤسسات مذهبي يك تحقيقي كرده، قال الصادق را قفل مي‌كند. دانشگاه ما بخل مي‌كند. يعني پايان نامه را اجازه نمي‌دهد پخش شود. مي‌گويد: يك نسخه‌اش بايد وزارت علوم باشد، يك نسخه‌اش هم با آقايي كه پژوهش كرده است. مي‌گوييم: خوب اين پژوهش را مي‌خواهيد كجا كنيد؟ مي‌گويد: در انبار. ما دهها هزار پايان نامه داريم كه مردم مي‌توانند از آن استفاده كنند، قفل است. قانون‌هاي غلط، مي‌گويند: از آن برمي‌دارند رو نويسي مي‌كنند. جلوي رونويسي و سو استفاده را بگيريد. اما نه اينكه قفل كنيد. علم بايد باز باشد.

امام صادق كه سخنراني مي‌كرد، حتي مخالفين هم مي‌آمدند همان‌هايي كه بعداً مكتب هم تعيين كردند، مي‌آمدند و پاي درسش مي‌نشستند. نوشتن، جدي گرفتن، هرچه شنيديد نقل كنيد. اي كاش دانشگاه و حوزه درس‌هايش طوري باشد كه بنده اين حرف را شنيدم، شب بتوانم براي مادرم بگويم. براي خانواده و بچه‌هايم بگويم. بچه‌ها يك چيزي را كه ياد گرفتيد فردا براي باقي بچه‌ها بگوييد. تمرين كنيد آنچه گرفتيد براي ديگران نقل كنيد.

كتاب امانت بدهيد. آيت الله سبحاني مي‌گفت: حضرت امام مي‌خواست الغدير مطالعه كند نداشت. يك جلد يك جلد از آيت الله شبيري قرض مي‌كرد، مطالعه مي‌كرد و پس مي‌داد. كتاب به همديگر قرض بدهيم. افتخار كنيم يك چيزي را كس ديگر از ما مي‌گيرد. نخير، اين از روي كتاب‌هاي من نوشته است. اين سرقت علمي است. سرقت علمي يعني چه؟ اتفاقاً بگذاريد افراد از شما ياد بگيرند و بگويند. چون آنچه را من خودم در تلويزيون گفتم، ممكن است براي خدا نباشد. بگويند: براي شهرت بود. دوربين بود، پلو بود. پول، پز بود. ممكن است در قيامت دست من خالي باشد. من بگويم: سي، چهل سال در تلويزيون بودم، بگويند: خدا در كارت نبود، قبول نيست. اما اگر كسي رفت حرف مرا نقل كرد، او حديث امام صادق را نقل كرده است. مردم هم با امام صادق و سخن امام صادق(ع) آشنا شدند. مرا هم نمي‌شناسند. آن كه تو را نشناسند ذخيره‌ي قيامت است. آنكه خودت مي‌گويي شايد ريا باشد، غرور باشد، عجب باشد. چون كارهاي ما به قول شهيد محراب آيت الله مدني، مي‌گفت: كارهاي ما يا اولش با ريا خراب است. يا اول براي خدا شروع مي‌كنيم وسط كار عجب و غرور ما را مي‌گيرد. يا اول خداست، وسطش هم خداست، آخرش يك گناه مي‌كنيم حبط مي‌شود. ولذا قرآن نگفته: هركس كار خير كند ده برابر. مي‌گويد: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ) (انعام /160) نمي‌گويد: «مَنْ عَمِلَ بِالْحَسَنَةِ»، «جاءَ» يعني اگر توانستي حسنه را تا قيامت ببري، ثواب داري. خيلي‌ها كار خوب مي‌كنند نمي‌توانند تا قيامت ببرند. وسط كار… ترياك فروش‌ها را ديدي چه مي‌كنند؟ مي‌گويد: ترياك ميدان شوش چند؟ چون ممكن است در راه تو را بگيرند. اگر آوردي در خانه تحويل دادي، آن ارزش دارد. آن ترياكي كه بياورند در خانه تحويل بدهند گران‌تر است تا بياورند لب مرز. خوب لب مرز بيست تا پل جلويش است. اگر توانستي كار خوبت را تا قيامت ببري، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ» يعني توانستي حسنه‌ات را سالم تا خط ببري، چون خيلي‌ها آدم خوبي هستند ولي آخر كار خراب مي‌شود. (تَوَفَّني‌ مُسْلِماً) (يوسف /101) (وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ) (آل‌عمران /193) خوب مردن مهم است. تا آخر خط بودن مهم است.

تبليغ را همگاني كنيم. كتاب امانت بدهيم. علم بي‌خاصيت فايده ندارد. 350 تا اعوذُ داريم، يكي اين است: أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع‌(بحارالانوار/ج2/ص63) پناه مي‌برم از اطلاعات بي‌خاصيت.

7- نگاه بلند در انجام کارهای نیک

دقيقه‌ي آخر حرفم است. بحثم اين است كه جدي بگيريم. (أُمَّةٌ قائِمَةٌ) (آل‌عمران /113) قيام، ببينيد بايد عاشق درس باشيم. براي نمره درس خواندن ارزش ندارد. بياييم به كارهايمان رنگ الهي بدهيم. ميلياردي‌اش كنيم. من يك ليوان آب را پنج رقم مي‌خورم، شما ببينيد چطور است؟ تشنه هستم مي‌خورم، هان! اين هنر نيست، گربه هم تشنه باشد آب مي‌خورد. اين آب خوردن بي‌ارزش است. دوم، يك بار ديگر آب مي‌خورم. مي‌گويم: سلام بر حسين! اين ارزش دارد. چون عطش من با عطش امام حسين گره خورد، ياد امامت و عصمت و شهادت افتادم. از آب خوردن به امام حسين وصل شدم. آب سوم، مي‌گويم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‌»، وصل شدم به خداي حسين كه آب را در اختيار من گذاشت و من سيراب شدم. چهارمين آب، خدايا هر تشنه‌اي كه سيراب شده، به عدد هر تشنه‌اي كه سيراب شده «الْحَمْدُ لِلَّه‌»! يعني انسان تشنه، حيوان تشنه، درخت تشنه، هر موجود تشنه‌اي كه سيراب شده «الْحَمْدُ لِلَّه‌»! اين ميلياردي مي‌شود. ببينيد اين آب خوردن است، آب خوردن تنهايي، گربه، گنجشك، آب خوردن با امام حسين، با امامت و شهادت و عصمت. آب خوردن با شكر خدا، آب خوردن با شكر خدا براي هر تشنه‌اي كه سيراب شده است. يعني آب خوردن از فرد شروع مي‌شود تا ميليارد. ما تا به حال اشتباه كرده‌ايم.

حالا براي آب نخوردن، براي آب نخوردن هم چند تا راه داريم. من مي‌گويم: بفرماييد! نمي‌خواهم. چرا نمي‌خوري؟ من از تو بدم آمده و با تو قهر هستم. چون از تو بدم آمده از دست تو آب نمي‌گيرم. خوب اين آقا نمي‌خورد و قهر كرده است. شما؟ من هم نمي‌خواهم. تو ديگر چرا؟ من تشنه نيستم. ميل ندارم! سوم، شما؟ من هم نمي‌خواهم. شما ديگر چرا؟! آخر چهارمي تشنه‌تر است. ببين سه نفر نمي‌خورند. يك نفر نمي‌خورد قهر كرده است. يك نفر نمي‌خورد تشنه نيست. يك نفر نمي‌خورد، مي‌گويد: چهارمي تشنه‌تر است. زنده باد يك يا دو يا سه؟ بگوييد. سه! پس ببينيد آب خوردن چهار مرحله كمال دارد، آب نخوردن هم چند مرحله دارد. هنر ما اين است كه كارهايمان را ميلياردي كنيم. كار زير ميلياردي ممنوع! زشت است بگويم ولي بگذاريد بگويم.

ديروز مسافرت بودم، براي سفر يك صدقه كنار گذاشتيم. وقتي فقير هم نيست تا مي‌كنم و در يك كيسه جدا مي‌گذارم. وقتي اين را تا كردم مي‌خواستم در جيبم بگذارم. گفتم: چرا براي سلامتي تو مگر باقي‌ها آدم نيستند؟ آخر ما به هم وصل هستيم. اين توپولف‌ها كه بود، خلبانش روسي بود. من براي خلبان هم آيت الكرسي مي‌خواندم. گفتند: بابا اين كمونيست است. گفتم: كمونيست باشد، او بيفتد من هم مي‌افتم. (خنده حضار) شد؟ اين پول را كه كنار مي‌گذارم مي‌گويم: براي سلامتي و دفع بلا از همه موجودات هستي. يعني نهنگ هم در دريا به كشتي نخورد. خوب او هم موجود است. چرا شكمش در دريا پاره شود؟ مي‌توانيم از اين به بعد كارهايمان را ميلياردي كنيم. بنويسيد كه از ذهنمان نپرد، وقتي نوشتيد چاپ كنيد. چكيده‌اش را چاپ كنيد. قفل رويش نگذاريد. گير در خودمان است. راه علم را باز كنيم همه با هم رشد مي‌كنيم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


«سؤالات مسابقه»

1- خداوند در قرآن به كدام يك از ابزار تعليم و تربيت سوگند خورده است؟

 

1) قلم

 

2) كتاب

 

3) بيان

 

2- در بزرگترين آيه قرآن چه كاري بيش‌تر سفارش شده است؟

 

1) خواندن

 

2) نوشتن

 

3) گفتن

 

3- آيه 160 سوره انعام به چه امري تأكيد دارد؟

 

1) انجام عمل صالح در دنيا

 

2) آوردن عمل صالح به قيامت

 

3) انجام عمل صالح در قيامت

 

4- بر اساس روايات چه چيزي حافظ علم و دانش است؟

 

1) نوشتن

 

2) حفظ كردن

 

3) گفتن

 

5- راه گسترش علم و دانش در عصر حاضر چيست؟

 

1) در دسترس گذاردن پايان نامه‌هاي علمي

 

2) تلخيص كتب مفيد علمي

 

3) هر دو مورد

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 89
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست