نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 901
موضوع: تفسیر سوره عبس
تاریخ پخش: 76/06/06
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به نام خداوند بخشنده مهربان. دیگران کاری دستشان نیست. به نام نامی کی؟ بتها؟ ابرقدرتها؟ به نام کی؟ به کسی تکیه کنیم که خودش باشد. الآن همین جا که شما تشریف دارید کاخ مثلا ناصرالدین شاه بود، کو ناصر الدین شاه؟ الآن اردوگاه شهید عزیز باهنر است. کو کارتر؟ کو ریگان؟ به چه کسی تکیه کنیم؟
1- تكيه بر خدا و توجه به ارزشها
«بِسْمِ اللَّهِ»: به نام او «الله» توکل براو. عشق او، حب او، که رحمان و رحیم است. هم میدهد و هم به همه میدهد. لطفش از روی مهربانی است، بخشنده مهربان است نه بخشنده محاسبهگر. دیگران یا نمی بخشند و یا اگر میبخشند محاسبه میکنند. میگوید: فندق مياندازم تا گردو برگردد، علف بدهم تا شیر بدوشم. خدا بخشنده محاسبهگر نیست، بخشنده مهربان است. ما میگوییم: کاسه جایی رود که قدح باز آید. (عَبَسَ وَ تَوَلَّى) (عبس /1) عبوس کرد؟! و پشت کرد؟! چهره در هم کشید؟! روی برتافت؟ چرا؟! (أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى) (عبس /2) این قصهای دارد. مؤذن پیامبر(ص) بلال بود. یک مؤذن دیگر هم بود. به نام عبدالله بن مکتوم منتهی چون او نابینا بود گاهی اوقات اذان را اشتباه ميگفت. گاهی زود و گاهی دیر ميگفت. و لذا سفارش کردند که با اذان بلال نماز بخوانید نه با اذان ابن مکتوم. منتهی جلوی اذان گفتن او را هم نمی گرفتند. او دقت بلال را نداشت اما به هر حال اذان ميگفت. سوره عبس و تولی درباره اوست. قبر ایشان در باب الصغیر سوریه است. از اصحاب پیغمبر(ص) و نابینا بود. (نابینا شده بود) یکروز وارد مجلسی شد. پیغمبر اسلام(ص) با افرادی مشغول صحبت بودند. در آن جلسه افراد معروف و سرشناسی حضور داشتند. تا این مکتوم وارد شد شروع کرد و رسول خدا را صدا زد: یا رسول الله، یا محمد. یکنفر در جلسه عبوس كرد. چرا؟! که این چه کسی است که آمده؟ نابینا چرا به جلسه اشراف آمده است؟ او که به كلاس ما نمی خورد. عبوس کرد. تو چرا عبوس کردی؟ به خاطر لباس کهنهاش؟!
2- عبس و تولي فراتر از زمان و مكان
این عبوس کردن در جامعه ما هست. عبوسها وقتی ميخواهند به پارک بروند مادرشان را نميبرند؟! وقتی ميگوید: کجا ميروید؟ ميگوید: ميرویم دکتر!!؟ یعنی نمی خواهند آن پیرزن را با خود ببرند. حتی در مکه هم همینطور است. جوانها سریع جیم ميشوند، حاجیها جیم ميشوند. پولدارها جیم ميشوند. برخی از کسانی که ماشین دارند، تا چشمشان به آشنایی ميافتد سریع سرشان را پایین مياندازند تا مبادا آن شخص او را ببیند و او مجبور شود او را نیز سوار کند؟! خیال نکنید عبس و تولی مال آن زمان است. تمام ما گیر این آیه هستیم. خیلی هم حالگیری دارد. یکی از وزرا به نام علی بن یقطین، به یک چوپان راه نداد. رفت مکه، در آنجا امام کاظم(ع) به او راه نداد. گفت: آقا من وزیر هستم!؟ فرمود: باش. من شیعه هستم، عامل نفوذی شما در دربار عباس هستم!؟ چرا اجازه نمیدهید؟ فرمود: خوب باش. چرا به آن چوپان راه ندادی؟ حالا خدا ميداند که من آخوند اگر یک فقیر بیاید ميگویم: کی است؟ حالا بنشیند. ولی اگر یک ثروتمند آمده، ميگویم: سلام علیکم اوامری باشد!؟! من خودم گرفتار این آیه هستم. اگر روز قیامت بیاید که چه افرادی به من مراجعه کردند، اگریک پولدار از من استخاره خواست، چنان ابروی راستم رفته شمال شرقی، ابروی چپم رفته جنوب غربی، یا حمید به حق محمد!؟ چه خبره! پولدار از من استخاره ميخواهد! اما یک فقیر وقتی استخاره ميخواهد، خیلی خوب، با تسبیح ميکنم!؟ خوب است برو دنبال کارت!؟ خدا ميداند که از من چه حالی خواهد گرفت. بنده خودم گیر هستم. اما این حرفها بوده است. طرز رفتار معلم در مدارس عادی و غیرانتفاعی با هم فرق دارد. آن پیرکور (ابن مکتوم) هنوز هم هست، آن عبوسها هنوز هم هستند. اینکه ميگویند: در قرآن تدبیر کنید، به این معناست که قرآن را بخوانید و فتوکپی آن را در زندگی حالا پیاده کنید.
3- توجه به باطن و بصيرت داشتن
(وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّىأَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى) (عبس /4-3) پیغمبر! اصلا تو چه ميدانی شاید همین شخص عامل تزکیه شد!؟ شاید همین صف اولیها نمازشان قبول نباشد! ولذا حدیث داریم وقتی انسان از خواب بیدار ميشود و ميبیند نمازش قضا شده است و ناراحت ميشود، خدا این ناراحتی را بیشتر از این دوست دارد که نصف شب بلند شوی، نماز شب بخوانی (یک لیتر هم گریه کنی) و بگویی: مرا ميبینی دیشب عجب شبی بود! حدیث داریم: نماز قضایی که انسان به واسطه آن خود را تحقیر کند، خداوند بیشتر از نماز شبی دوست دارد که انسان به واسطه آن مغرور شود. شاید همین متذکر شد، شاید همین بنزینی بود و روشن شد. شاید تذکر به درد همین بخورد. (أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى) (عبس /7-5) اما آن کسی که غنی است، (غنی بودن خوب است) «اسْتَغْنى» بودن بد است. فرق است بین غنی و «اسْتَغْنى». غنی یعنی کسی که چیزی دارد. «اسْتَغْنى» یعنی من کاری به فلانی ندارم. (كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى) (علق /7-6) چپیها ميگویند: سرمایه داری عامل طغیان است. یعنی انسانی که شکم سیری دارد، دست به تجاوز میزند. قرآن نمی گوید: «أَنْ اسْتَغْنى»: اگر پول دار باشد طغیان ميکند، ميفرماید: «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى». «رَآهُ» یعنی خودش را ببیند. امام خمینی (ره) عزیز بود اما خودش خودش را عزیز نمی دانست. ميفرمود: به من رهبر نگویید، رهبر ما حسین فهمیده است. پول داشتن بد نیست، بلکه به پول گره خوردن بد است. خدا از یک پولدار (قارون) انتقاد ميکند. و از یک پولدار (سلیمان) تعریف ميکند. در آخر سوره قصص قصه قارون را بيان فرموده، خیلی عجیب است. (إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ) (قصص /76) قارون فامیل موسی(ع) بود. بر مردم شورید. اینقدر به قارون گنج دادیم که یک گروه قوی نمیتوانستند دسته کلید او را بکشند! بستگانش به او گفتند: بد مستی نکن، خدا بد مستها را دوست ندارد. (وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ) (قصص /77) خدا به تو داده، از این پولها به نفع آخرتت استفاده کن. لذتهای حلال دنیا را هم استفاده کن. همینطور که خدا به تو داده تو هم به فقرا بده. این حرفها را مردم به قارون گفتند. با این پولها فساد نکن، خدا مفسد را دوست ندارد. قارون چی گفت؟ (قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ) (قصص /78) قارون گفت: «عَلى عِلْمٍ عِنْدي»: یعنی یک علم اقتصادی من دارم، یک مخی دارم. تمام این پولها را بر اساس علم خودم به دست آوردهام! (من فوق لیسانس هستم!؟). سلیمان هم یک پولدار دیگر بود. هرچه ميگفتند، ميفرمود: (هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي) (نمل /40) گیر در پول نیست. گیر در این است که اگر پول مست کند ميگوید: «عِنْدي»، اگر مست نکند ميگوید: «رَبِّي».
4- پيامبر مأمور ابلاغ نه اجبار
اما کسی که غنی است، تو متصدی او شدی؟! افراد را از روی صلاحیت انتخاب کنید. در ازدواج هم همینطور است. اصلا اگر او تزکیه نشود تو مقصر نیستی. خدا به پیغمبر(ص) ميفرماید: تو فقط پیغمبری، نه جباری. (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ) (غاشيه /22) بر مردم سیطره نداری. نمیتوانی مردم را با زور اصلاح کنی. تو وکیل مردم نیستی. تو حق نداری مردم را مجبور کنی. (أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ) (يونس /99) تو ميخواهی مردم با اکراه مسلمان شوند؟ حق اکراه نداری. حق اجبار نداری، وکیل مردم نیستی، سیطره هم نداری. مردم آزادند. (وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى) (عبس /7). اگر هم ایمان نیاورد، نیاورده، تو وکیل نیستی، سیطره هم نداری. چه ميدانید؟ شاید همین بچه یتیم، رجایی شد. حدیث داریم: هیچ گناهی را کوچک نشمار، شاید همان گناه پاپیچد شد و تو را زمین زد. حدیث داریم: هیچ عبادتی را کوچک نشمار. شاید همان عبادت تو را نجات داد. گاهی اوقات یک پشه یک ساعت چند میلیونی را از کار مياندازد. اصلا حدیث داریم: خدا گناهان کوچک را نمی بخشد. چون گناهان بزرگ آدم ميفهمد چه کرده، مثل طلب زیاد: فلانی دو میلیون ميخواهد. اما فلانی 10 تومان ميخواهد! انسان قرضهای کوچک را فراموش ميکند، در حالی که همانها هم حق الناس هست. و لذا انسان فراموش ميکند. حدیث داریم: قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع): «أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ» (نهجالبلاغه/حكمت 348) بدترین گناه آن است که انسان بگوید: چیزی نیست. یک قصه برایتان بگویم: کسی ميگفت: من دیگر مسجد نمیروم، نمیروم نمیروم. گفتم: چرا نمیروی؟ گفت: پدر من به مسجد رفت با کلاه نمدی. کلاه را برداشتند و کلاه دیگری سر او گذاشتند همان کلاه با نمد وبیشتر. منتهی ما را تحقیر کردند و…
5- اخلاق براي اخلاق
(وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى وَ هُوَ يَخْشى فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ) (عبس /11-8) آن فقیری که ميآید (ابن مکتوم) و با تلاش هم ميآید، خشیت خدا در دلش است. با چشمی نابینا آمده و خوف خدا دارد، تو نسبت به او بی اعتناعی ميکنی؟! خدا مگر ول ميکند؟! اخلاق در دنیا با اخلاق در قرآن فرق ميکند. در دنیا اخلاق برای جذب مشتری، پیشرفت اقتصاد، فرهنگ، روابط خانوادگی، برخوردهای دیپلوماسی و سیاسی، رأی بالا و… است. اما در اسلام اخلاق برای خود اخلاق است. این برکاتی را هم در پی دارد. معلم خوش اخلاق موفقتر است. کارفرمای خوش اخلاق موفقتر است، اخلاق این برکات را دارد. اما خود اخلاق هم یک ارزش است. چه طور؟ این آقای نابینا که وارد جلسه شد، آن بنده خدا عبوس کرد، نابینا او را در آن حالت دید یا نه؟ ندید. نابینا که عبوس را ندید پس ندید تا ناراحت شود. و اصلاً نفهمید. خدا میفرماید: من کاری ندارم که او دید یا نه، فهمید یا نفهمید، اصلا من کاری به خوشایند یا بد آیند او ندارم، خود اخلاق به عنوان اخلاق یک ارزش است. شما نباید برای نابینا به خاطر اینکه نابینا و فقیر است عبوس کنید. دنیا از برکات اخلاق ميگوید، ما که ميگوییم: اخلاق، علاوه بر اخلاق خود اخلاق هم برایمان مهم است. اخلاق به خاطر خود اخلاق. فرق است بین کسی که نظم را به خاطر نظم دوست دارد و کسی که نظم را به خاطر پلیس رعایت ميکند. اخلاق قرآنی بر اساس ارزشها است.
6- جايگاه قرآن و توجه به خدا و قيامت
(كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ) (عبس /12-11) تا حواستان جمع باشد. یک وقت به خاطر اینکه ماشین و کفش و کلاهش کهنه است، خواستگار فقیر است، تحقیر نکنید. این تذکر بود. هرکه ميخواهد بسم الله، متذکر بشود. (في صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ) (عبس /14-13) این قرآن در میان صحیفه هایی پر ارج است. بلندمرتبه و پاکیزه است. (بِأَيْدي سَفَرَةٍ كِرامٍ بَرَرَةٍ) (عبس /16-15) بدست سفیرانی بزرگوار و نیکوکار. این قرآن، قرآن پاک، از خدای پاک، جبرییل پاک، رسول پاک که (لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ) (واقعه /79) این آیات نورانی را فرستادیم برای تذکر. اما: (قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ) (عبس /17). مرگ بر انسان، چقدر انسان کفور است! چقدر ناسپاس است! ناسپاسی ميکنی؟ ميدانی سن تو چقدر است؟! گردنت را در برابر خدا خم نمی کنی؟! بشنو: (مِنْاي شَيْءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ) (عبس /19-18) انسان، نمی دانی خدا ترا از چه آفریده است؟! از یک تک سلول، از یک اسپرم. یک «سُبْحَانَ رَبِّيَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» نمی گویی! تو از چی آفریده شده ای که اینقدر متکبری؟! از نطفه، نطفهای که اندازه گیری شده است. (ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ) (عبس /22-20) ميفرماید: یک تک سلول بودی، (فَقَدَّرَهُ) (عبس /19). راه را برایت باز کرد. واقعا خدا چقدر راه را باز کرده! راه به دنیا آمدن، راه تغذیه، راه زندگی، از طریق عقل، فطرت، انبیا. راه را نشانت داد. چه کسی است که بگوید: نمیدانم! خوب و بد را در نهاد هر دلی کاشت. بچه خردسالي كه سيبي را به شما امانت داده و رفته است وقتی برگشت و دید شما سیب را خوردهاید، با گریهاش به شما ميگوید: که: تو خیانت کرده ای. یعنی او هم ميفهمد خیانت را. بچه خردسال هم خوب و بد را ميداند. گردن کلفتی نکن. هرچه را انکار کنی قبرت را نمیتوانی انکار کنی. هستند افرادی که در مقابل خدا، گردن خم نمی کنند. از خدا نمیترسند، ولی از پشه ميترسند. من این حدیث را از امام رضا(ع) نقل کردهام، دوباره نقل ميکنم: امام رضا(ع) فرمود: با انسانهای خیره سر اینگونه صحبت کنید: بگویید: برادر، خواهر بنشین تا یک جمله برایت بگویم: یا قیامت هست و یا نیست. اگر قیامت نبود مذهبی چه ضرری کرده است؟! فوقش این است که در ماه رمضان ناهارش را چند ساعت دیرتر خورده است. روزی چند رکعت نماز خوانده است. وقتی هم از خانه بیرون ميآمد (خانم) یک روسری سرکرده است. اگر قیامت نبود مذهبی چه ضرری کرده است. حق اگر قیامت نبود اما اگر قیامت بود که به هزار و يك دلیل هست. آن لاابالی چه خواهد کرد؟! بنابراین عقل اقتضا ميکند که ما باید مذهبی باشیم.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 901