نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 917
بسم الله الرّحمن الرّحیم الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
رمضان امسال گفتیم سورههای کوچک را بحث کنیم. گاهی سورهها کوچک است اما یک دریا، بلکه چندتا اقیانوس حرف دارد. در سوره فلق را ماندیم. هر چه میخواهیم رد شویم میبینیم هنوز حرفهایی هست. حالا چون ماه رمضان هم ماه قرآن است باهم این سوره را همه بینندگان عزیز بخوانیم همه معمولا حفظند. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5 راجع به اصل پناهندگی گفتیم که تمام موجودات زنده به طور طبیعی وقت خطر پناهگاه میخواهند. یعنی هر موجود زندهای از خزنده، درنده، هر موجودی که باشه وقتی خطر دید میخواهد یک جایی پناهنده شود. بشر هم همین طور است موجود زندهای است که وقت خطر به پناهگاه میرود. پناه به اسلحه پناه به قرص خواب پناه به خود کشی پناه به شراب پناه به سحرو جادو پناه به ابر قدرتها، باج دادنها رشوه دادنها. بالاخره وقت خطر باج دادن، اسلحه، شراب، خودش را میخواهد آزاد کند یک جایی. خطرات هم، هم خطرات مادی هست که بشر میفهمد مثل بمباران، مرض، هم خطرات اخلاقی، اجتماعی، رای نیاورده، خطرات سیاسی است، خطرات اجتماعی است آبرویش را میریزند. خطرات آخرتی است. خطرات هم زیاد است یعنی دنیای خطر. دنیای پناه، عرض کنم به حضور جناب عالی که خطرات را ما دسته بندی کردهایم: خطرات درونی یا خطرات بیرونی. بیرونی هم دسته بندی کردیم: خطرات آدمها، همسایه بد، همسر بد، بچه بد، رییس بد، خطرات آدمها، یا خطرات طبیعت؛ سیل، زلزله، طوفان، حیوانها، خطرات طبیعت، خطرات آدمها، خطرات خود، خطرات دیدنی، ندیدنی، خطرات لحظهای، خطرات دائمی، خطرات فردی، خطرات اجتماعی. آقا این «مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ» شرش ما را گرفت یا تعبیر زشتی شاید باشد، خیرش ما را گرفت. ماندیم این خطر چیست؟ عرض کنم که چند جلسه صحبت کردیم. حالا یکی از خطرات خود این است: امیر المومنین میفرماید که؛ (الهی أعوذ بک) آن وقت از کامپیوتر هم دیدیم که صدها أعوذ داریم که اولیائ خدا پناه میبردند از این خطرات. واگر انسان غافل باشد تو دام یکی از این خطرات میافتد. گاهی انسان تو دام یک نامه میافتد. تو دام یک تلفن میافتد. تو دام یک تلفن میافتد. چند وقت پیش نقل شده بود تو تلویزیون که یکی با همسرش شوخی کرده گفته بله تو هواپیما، هواپیما ربا هست و هواپیما را دارند میدزدند. میخواسته شوخی کند. این صدا را دیگران شنیدهاند و بالاخره فکر کردهاند که این شوخی جدی است. هیچی اصلا پرواز تاخیر افتاده یک علم شنگهای و. . . یک حادثه رخ میدهد برای این که یک کسی شوخی میکند. بسیاری از خانوادهها که روی شوخی با یک کلمه به هم ریخته همه چیز. یک زنی خواب دیده که شوهرش رفته یک زن دیگر گرفته. شش ماه این زن و شوهر با هم بدند که میگوید من خواب دیدم که تو یک ازدواج دیگری کردی. مرد آمده بود میگفت آقای قرائتی من چه کنم زنم خواب دیده. باید گفت از شر خواب همسر، خود همسر که هیچی، گاهی خوابش هم. . . . یک کسی خواب میبیند آدم بدی است. . هیچی اصلا باهاش بد میشود. میگوید من خواب دیدم این آدم بدی است. یعنی انسان واقعا خیلی ضعیف است و خطر هم خیلی زیاد است. این است که خدا آخر قرآن به پیغمبر میگوید، پیغمبر با اینکه معصومی وما مواظب تو هم هستیم. . . . اصلا 242 بار در قرآن ربّک هست. یعنی من پروردگار تو هستم، نه رب السماوات والارض، نه رب المشارق والمغارب، بلکه ربّک. با اینکه میگوید من لحظه به لحظه مواظب تو هستم آخر قرآن میگوید «قُلْ أَعُوذُ»، تو هم به خدا پناه ببر. آن وقت پیغمبری که آن به آن زیر نظر وزیر عنایت خاص خداوند است، اوهم باید پناه ببرد ما که دیگر.
1- پناه بردن به خدا از غضب الهی
حالا یکی از خطرها این است(أعوذ بک من غضبک وحلول سختک) پناه میبرم به تو از این که تو غضب کنی بر من. ازغضب خدا پناه میبرم. میگویند فلانی از دست تو ناراحت شد. فلانی کیه چه قدر زور داره چه کار میتواند بکند؟ کاری نمیتواند بکند. فرعون به ساحرها گفت تکه تکهتان میکنم گفتند حالا جانمان را میخواهی بگیری تو زورت بیش از این دنیا نیست که. اگر شاه به کسی غضب میکرد طرف رنگش را میباخت. حالا کوشاه؟ کونخست وزیر؟ . . همه چیزی میپرد ولی غضب خدا همیشه هست. پناه میبرم به تو از غضب خدا که از اثر گناهان به وجود میآید. پناه میبرم به تو از این که ظاهرم خوب باشه، باطنم بد باشه مثل مار. مار پوستش نرم است ولی توش زهر است. مثل آب دریا آدم قایق میاندازد روش کشتی میاندازد. اما اگر آب دریا برود تو قایق و تو کشتی. . . . دنیا مثل آب دریا است. آب دریا اگر بیرون کشتی باشد. . . یعنی دنیا اگر تو دل نرود آدم از زندگی استفاده میکند. اما اگر عشق دنیا رفت تو دل، مثل آب دریا که میرود در کشتی میکشد. مثل نور خورشید از نور خورشید میشود استفاده کرد اما به نور خورشید نگاه کنی کور میشوی. دنیا مثل مار است ظاهرش قشنگ است توش مشکل دارد. مثل آب دریاست ازآن میشود استفاده کرد اما این آب دریا برای تو کشتی. . . مثل نور خورشید است از نور خورشید میشود استفاده کرد، به نور خورشید نمیشود. . . پناه میبرم از این که ظاهرم زیبا باشد همه مردم گویند التماس دعا، مردم میگویند آقا تو نماز شب یک دعایی به ما بکن من نماز صبحم قضا میشود. مردم میگویند ایشان دانشمند است در حالی که من صد تا کتاب بیشتر نخواندهام دویست تا کتاب بیشتر نخواندم. حالا گرچه ممکن است لقب حجت الاسلام. . . مردم میگویند صل علی محمد یار امام خوش آمد بنده احساس میکنم یک رکعت نماز با توجه نخواندهام حالا مردم هرچه میخواهند بگویند. 2- عنوان و شهرت، بی ارزش است دنیا موج است. یکی میگوید قرائتی خوشا به حالت که همه ایران میشناسندت. دلش میخواهد مشهور شود. حالا بنده که مشهور شدم چه خاصیتی دارد؟ کوه هیمالیا شهرتش از من بیشتر است. راه میروی نگاهت میکنند، یک فیل هم راه میرود همه نگاهش میکنند. تلویزیون نشانت میدهد؛ آن کانال راز بقا هم نشان میدهد. البته حالا آن کانال نزنیدها! گوش به حرف من دهید. چون تا میگویند راز بقا میگویند اه بزنیم آن کانال ببینیم چه هست. تلویزیون تو راز بقا شغال هم نشان میدهد. مشهور شوید، میشوید هیمالیا. نگاهمان کردند، میشویم فیل. تلویزیون نشان داد، می شویم مثل حیوانها. بالا رفتی، مگر دود هم بالا نمیرود ولی روسیاه است. نه هر بالا رفتنی ارزش است نه هر شهرتی ارزش است نه هر نگاهی ارزش است. قرائتی صحبت میکند هزار نفر جمع میشود دو هزار نفر جمع میشود بگو ده هزار تا جمع میشوند بگو صد هزارتا جمع میشوند اما اگر بگویند فردا قرائتی را در این جا اعدام میکنند دویست هزار نفر جمع میشوند. یعنی برای سخنرانی من اگر هزار نفر بیایند برای اعدام من. . . دو هزار نفر میآیند. پس نگاه مردم، جمع شدن مردم، اینها خیلی خطر است، اینها خیلی خطر است پناه میبرم به تو از این که ظاهرم قشنگ باشد باطنم خراب باشد
3- پناه بردن به خدا از خواب آلودگی عقل
خوب یکی این است. . .(أعوذ بک من سبات العقل) پناه میبرم ازاینکه عقلم خوابش ببرد. سبات با سین وت دونقطه، سبت. سبت یعنی تعطیلی، یوم السبت یعنی روز شنبه چون از قدیم یهودیها شنبه تعطیل میکردند شنبه دست از کار میکشیدند. (وجعلنا نومکم سباتا) قرآن میگوید خوابتان وسیله این است که یک خورده استراحت کنید. سبات یعنی تعطیلی. خواب باعث میشود که انسان عقل خوابش ببرد. این خیلی مهم است اصلا عقل چی چی است؟ ما تو جامعهمان اگر یک کسی یک چیزی بخرد میگوییم ماشاءالله عاقل است. فهمید چه کند. خانهاش را این جا فروخت و رفت آنجا خرید و الان خانهاش اینجا مثلا باید ده میلیون بیشتر اما بیست میلیون با آن قطعه زمین که خریده شده صد میلیون. عجب آدم عاقلی است. عاقل بود با فلان فامیل وصلت کرد، عاقل بود، عاقل بود. . ما عاقل را به کسانی میگوییم که اصول دینش سه تا باشد؛ خوراک، پوشاک، مسکن. خانه، ماشین، تلفن. پول، پلو، مقام. عقل چیست؟ به امیر المومنین گفتند معاویه خیلی عقل دارد فرمود آن شیطنت است. عقل این است که انسان با چی معامله کند. حالا مثلا آنهایی که دوره شاه بودندو یک چیزی هم گرفتند از شاه یک قطعه زمینی، نمیدونم مزرعهای یا بیابانها را به اسم خودشان ثبت کردند قرار دادی، گاو بندی کردند یک چیزی گرفتند مثلا آنهایی که یک چیزی از شاه گیرشان آمد اینها عاقلند؟
4- رابطه عقل با بندگی خداوند
بالاخره معاویه عاقل است یا امیر المومنین؟ چه اثر علمی از معاویه مانده؟ چه اثر علمی از. . عقل چیست؟ حدیث داریم. . . . پناه میبرم از شر ما خلق. یکی از شر ما خلق این است که(أعوذ بک من سبات العقل) پناه میبرم از خواب رفتگی عقل. حدیث داریم(العقل ما عبد به الرحمن) عقل این است که انسان بنده خدا باشد. ببین آقا بی رودر بایستی ما توی بازار هستیم، به چه دلیل؟ (الدنیا سوق) سوق یعنی بازار چون سوق از سوق است. فلانی سوق پیدا میکند یعنی کشیده میشود. چون آدم به بازار کشیده میشود. منتها اگر طلا باشد زنها میایستند اگر چیز دیگری باشد مردها. . . هرکسی هرجایی. . کتاب باشد آخوندها میایستند دانشجوها میایستند.
5- دنیا، بازار فروش سرمایه عمر
دنیا بازار است. تو هر بازاری چهارتا چیز داریم: 1 -فروشنده داریم، 2-خریدار داریم جنس هم داریم، نرخ هم داریم. تو بازار چهار عنصر است: فروشنده، خریدار، جنس، مبلغ. ما توی این بازاری که فروشنده انسان است ما فروشنده هستیم جنسمان را به خدا بفروشیم یا به خلق یا به غیر خدا. یعنی برای خدا کار کنیم یا برای غیر خدا. برای چه کسی کار میکنی؟ برای خدا جنسمان چیست؟ جان، مال، آبرو، هر چی که خدا به ما داده اینها را داریم میفروشیم. نرخ چیست؟ این نرخ مربوط به این است که به خدا بفروشیم یک قیمت است به خلق بفروشی یک قیمت. تو بازار ما میتوانیم جنسمان را نفروشیم یعنی اگر کسی قالی داشته باشه میتواند قالیاش را نفروشد زمین و خانهاش را نفروشد اما شما تو این دنیا نمیتوانی بگویی جوانیام مصرف نمیشود. بخواهیم یا نخواهیم باید عمرمان دقیقه به دقیقه. . . یعنی ما فروشنده اجباری هستیم. فروش اجباری است ولی خریدار اختیاری. . . جنس هم اجباری است همین که داریم دیگر، جان است یا پول است. فقط یک چیز اختیاری است، انتخاب خریدار، ما جنسمان را به کی بفروشیم؟ پس ما مشکل اصلیمان خریدار است. انتخاب خریدار، ما فقط نقشمان این است که به کی بفروشیم. اصل فروش. . . ببینید دنیا که دست ما نیست. ابر و باد و مه و خورشید و فلک بدون اختیار شما آفریده شدند. دنیا که در اختیار شما نیست. دنیا اجباری است یعنی آسمان بدون اختیار آمده اید. . . اصلا شما هم بدون اختیار. . . کسی از شما نپرسید میخواهی بیایی میخواهی نیایی. کی میخواهی متولد شوی، دختر شوی پسر شوی میخواهی چه قدر عمر کنی. پس این دنیا اجباری است فروش هم اجباری است. جنس هم همین جانی که داریم اجباری است فقط انتخاب خریدار. . . لوله کشی اجباری است آبهای تو لوله اجباری است فقط شیر خانه اختیاری است که شما شیر را باز کنی یا شیر را ببندی یعنی وقتی شما از خواب بیدار میشوی نمیتوانی بگویی لولهها کجا بود. بخواهیم یا نخواهیم لولهها کشیده شده آب هم توش است هنر شما این است که شیر را باز کنی یا نه از این شیر آب برداری بریزی به مردم، مردم آزاری کنی یا بروی وضو بگیری. یعنی سر شیر و انتخاب نیت با شماست. این انتخاب خریدار. اگر به خدا بفروشیم، اگر خریدار خداوند بود امتیازاتی دارد. امتیازاتش این است.
6- امتیازات خداوند بر دیگر خریداران عمر
1- او جنس کم را نیز میخرد. خلق جنس کم نمیخرد یعنی اگر خانم به شوهرش بگوید برو دو کیلو انگور بگیر یک کیلو انگور بگیر این برود یک سیر انگور بگیرد خانم میگوید. . . . . اگر من به شما بگویم یک استکان چای بیاور شما یک استکان بیاوری دوتا قطره چای توش بود ناراحت میشوم. به مهمان اگر یک قاشق ماست بدهی عصبانی میشود. خلق جنس کم را نمیخرد ولی خدا جنس کم هم میخرد. آیه را من نصفش را میخوانم شما نصفش را: (;فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ) (الزلزلة/7) یعنی خدا به اندازه یک ذره را هم میخرد. پس این یک امتیاز، خدا جنس کم را میخرد خلق جنس کم را. . . . . شما اگر بچهات، همسرت گفت پول بده کم پولش دهی ناراحت میشود اما اگر برای خدا تو صندوق کمیته امداد یک نیم ریالی هم بیاندازی نیم ریالی هم خدا میپذیرد. 2- او جنس معیوب را نیز میخرد. اگر به شما گفتند برو یک میوه بگیر میوه فاسد بود پرت میکنی اما خدا جنس معیوب میخرد. چه طور؟ امام نماز که میخواند می گفت خدایا این نمازم را. . . . . (ان کان فی رکوعها او سجودها خلل او نقص) اگر در رکوعش و سجودش عیبی داشت شتر دیدی ندیدی. 3- او جنس را گران میخرد. خدا میخرد به بهشت، خلق میخرد به سوت کشیدن یا کف زدن یا صلوات فرستادن. مردم که خوشششان آمد چه میکنند؟ یک کاری که برای مردم کردی یک کف برایت میزنند یک سوت برایت میکشند ولی خدا (;إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى) (التوبة/111) خدا میخرد به «أَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ» به بهشت میخرد. 4- خداوند رسوا نمیکند. مردم که جنسی را میخرند گاهی رسواهم میکنند. مثلا دست میکند زیر جنس آن عیب را در میآورد، میگوید. . . مرد غذا خورده حالا یک شن تو عدس هست، شن را در میآورد به خانمش میگوید. . . . یک بار حالا گوشت را سوزانده مرد میآید در خانه هنوز تو نمیتوانی یکاش بپزی؟ حالا مرد همه چیز تو خانه آورده حالا یک قلم جنس را نیاورده؛ تو هم شدی مرد؟ یعنی یک خاطره تلخ را بر میدارند نشان میدهند ولی خدا این طور نیست صبح تا شام از ما عیب میبیند. . . دعای بعد از نماز جعفر میگوید(تخلف سکان ارضک) دائما سکنه زمین خلاف میکنند اما(فکنت علیهم عطوفا) اصلا تو به روی خودت. . . (یا من اظهر الجمیل وستر القبیح) ازهمه گذشته، سرمایه از خداست اگر یک پدری پول بدهد به بچهاش بگوید این پول را بگیر این هم زمین این هم آجر این هم آهک این هم پول بنّا، یعنی خود پسر مال پدراست زمینش را هم بابا داده تمام مصالحش را بابا داده تمام پول بنّا را هم بابا داده بعد حالا پسر یک خانه میخرد مشتری میگوید به ما بفروش بابا میگوید به خودم بفروش ده برابر اگر این پسر به غیر پدر بفروشد همه توبیخش میکنند. تو خیلی پسر پستی هستی خودت از بابات بودی زمین هم از بابات بود همه مصالح و پول و بنّا ازبابات بود آن وقت باباتم ده برابر گرانتر میخرید به غریبهها فروختی؟ خیلی بی معرفتی. ما خودمان از خداییم نگاهی که میکنیم از اوست حرفی که میزنیم از اوست، زورمان، فکرمان، عقلمان، هرچه داریم از اوست. حالا گفته شما این کار را بکن به خودم بفروش. یک کاری میکنی بیا بنده من باش. کار به دیگران. . . . «قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» الأنعام/91چه آیه قشنگی است. خیلی آیه قشنگی است بعضی آیهها را آدم باید فوری حفظ کند. «قُلْ اللَّهُ» بگو خدا «ثُمَّ ذَرْهُمْ» باقیاش را ول کن. «قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» بگو خدا باقی را رها کن. . .
7- کسب رضایت خدا یا مردم؟
روایت داریم اگر بین خودت و خدا قصه را صاف کردی خدا همان دلهایی که بدشان آمد همان دلها را، خدا مثل فرمانی که راننده میچرخاند دلهایی را که از تو نا راضیاند خدا جوری میکند که دلها ازتو راضی باشند. اما اگر خدارا گذاشتی کنار خواستی مردم را راضی کنی مردم در یک لحظه راضی میشوند اما همان مردمی که راضیشان کردی خداوند کاری میکند که همانهایی که برای دوستی آنها این کار را کردی همان دوستها. . . دشمنت شوند. حدیث داریم اگر تو برای خدا کار کردی، کار به حرف مردم نداشتی، خدا راضی است من این کار را بکنم. . . . . مثلا تو یک مجلس عروسی یک خانمی میخواهد نماز بخواند میگوید حالا عروسی است و چی میشود و. . . . بابا نماز قضا میشود. اگر پاشدیم یک کاری را کردیم همانهایی که فکر میکنیم تو را ه نیستند همانها علاقه هایشان جذب میشود. روزهای اول که امام قیام کرد، خوب بخشی مردم سنگین بودندو بخشی مردم هم عاشق. یک ذره یک ذره چون قیام امام خمینی برای رضای خدا بود کم کم همه ایران شدند عاشق. (من اصلح بینه و بین الله) اگر خودت با خدا مسئله را صاف کنی، بنده مخلص شدی خداوند(ذام) یعنی آن کسی هم که مذمت میکند ستایشگر میکند. دلها دست خداست. دلها دست خداست. عقل چیست؟ عقل این است که آدم بفهمد خواستگار برای دخترش میآید. . . با کی ازدواج کردی؟ یک آدم فقیر گمنام. . . با کی ازدواج کردی؟ میگوید من عاقل بودم. دخترم را دادم به کسی که. . . از این فامیل گرفتی؟ بله گمنامند ولی صدها کمال دارد این خانواده گمنام که این کمالات را آن خانوادههای مشهور ممکن است بعضی هایشان نداشته باشند. عقل چیست؟ دخترها نگویید پسرها نگویید فلانی عاقل بود آنجا گفت بله آن جا گفت نه، این جنس را خرید عاقل بود. یک حدیث بخوانم(الغنا) این هم حدیث حفظ کردنی است(الغنا والفقر بعدالعرض علی الله) کی میخواهید بدانید خوب است کی بد؟ غنا و فقر بعد از آنکه انسان از پل صراط رد شد. دنیا سی سال چهل سال پنجاه سال شصت سال، دنیا کم است. عاقل کسی است که ابدیت را ببیند(العقل ما عبد به الرحمن). در ماه رجب یک دعاست. دعا این است(خاب) خاب یعنی باختند(خاب الوافدون علی غیرک) باختند آنهایی که برای غیر خدا کار کردند. (وخسر المتعرضون الا لک) خسارت کردند آنهایی که متعرض غیر خدا شدند. تو یک جلسه خوشمان میآید میتوانیم کف بزنیم خوب تشویق بشود میتوانیم بگوییم برای سلامتی این آقا صلوات بفرستید. صلوات فرستادن تشویق است برای سلامتی ایشان. کف زدن هم تشویق اشت منتها کف زدن صدایی است که ذکر خدا توش نیست ولی صلوات هم تشویق است هم ذکرخدا توش است هم درود بر پیغمبر و اهل بیتش توش است. حالا کدامها مثلا بهتر است؟ امام صادق رد شد دید یکی آشپزخانهاش را سوراخ میکند. گفت چرا سوراخ میکنی؟ گفت میخواهم دودها برود بیرون. گفت خب این یک نیت است بگوسوراخ میکنم که دودها برود بیرون یا سوراخ میکنم که نور بیاید تو که طلوع و غروب و نمازم جمع باشد. هردو پنجره باز میکنیم منتها هدف این پنجره برای خروج دود باشد یا برای. . . من گوشواره برای دخترم میخرم میتوانم گوشواره برای دخترم بخرم که مثلا یک سرودی حفظ کرده میتوانم گوشواره برای دخترم بخرم برای این که نمازش را بی غلط خواند. هردو گوشواره میخرند منتها عاقل آن کسی است که , عاقلتر آن کسی است که بگوید من با این گوشواره دخترم را نمازخوان هم کردم. یک چادر میتوانیم بخریم برای خانم میتوانیم تولد زهرا روز زن بخریم روز مادر بخریم میتوانیم عید نوروز بخریم. عید نوروز هم خوب است آدم چادر بخرد اما دیگر رنگ الهی ندارد. اما تولد حضرت زهرا آدم یک منتی هم سرحضرت زهرا میگذاردکه بالاخره زهرا جان من اسم دخترم را گذاشتم زهراوبه احترام روز تو به خانمم احترام کردم. یعنی هم چادر به خانم میدهیم هم با حضرت زهرا ارتباطمان را گره میزنیم. عقل این است. صدقه میدهم برای سلامتی خودم یا برای سلامتی همه مسلمانها. اگر صدقه میاندازید تو صندوقهای کمیته امداد برای سلامتی امام زمان وهمه مسلمانها، خوب این، این عقل است. آب رو صورتت میریزی برای اینکه خنک شوی یا وضو بگیری. . . شیرجه میروی، قصد غسل جمعه هم بکن. امام غذا که میخورد نمیگفت بفرما. میگفت بسم الله بفرما و بسم الله یعنی بیا غذا بخور منتها بسم الله یک الله هم توش هست. من غصه میخورم این کاشی کاریهای امام زادهها را میبینم. ما میتوانیم هر چه حدیث حضرت عبدالعظیم دارد ,البته این کار شده الحمد لله ,تمام حدیثهای حضرت عبدالعظیم را تو صحن حضرت عبدالعظیم. . . یعنی یک کسی که تو صحن امام رضا نشسته جای این که گل ببیند، همچنان امام رضا باشد. سخنان به درو دیوار باشه که آدم نشسته، خوب حالا بناست که کاشی کاری شود این کاشی یک چیزی توش باشد. برای اصحاب کهف گفتند یک منار ببریم بالا، بعضی جاها یک چیزی مثل منار میبرند بالا، قرآن میگوید که برای اصحاب کهف که یک پایه ببریم بالا، «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدًا» الكهف/21. یک فلکه مثلا میخواهیم درست کنیم به نام فلکه جهاد میتواند جهاد سازندگی بیاید این فلکه را یک علامت درست کند که هر چه آدم نگاهش میکند چیزی نمیفهمد. میتواند همین پول را کنار فلکه مسجد بسازد. ما که بناست آجررو هم بگذاریم، ما که بناست گوشواره بخریم ما که بناست آب به صورتمان بزنیم ما که بناست صدقه بدهیم ما که بناست چادر بخریم. . . . عقل چیه؟ عقل این است که انسان در هر کاری مواظب باشد کارهایش را رنگ الهی کند. برای خدا کار کند(العقل ما عبد به الرحمن) این را میگویند عقل. آن وقت کار خدایی دیگر میماند. مثل دم طاووسی که خدا رنگ کرده دم طاووس را خدارنگ کرده هرچی هم آب بریزید پاک نمیشود. کارهای مردمی میپرد مثل تخم مرغی که ما رنگ کنیم با یک آب دهان پاک میشود. چیزی که ما رنگ کنیم پاک میشود. جاوید شاه پاک شد زنده بادها پاک شد همه چیزها پاک شد. حزبهای سیاسی. . . امروز بهار است و فردا پاییز. فردا دو مرتبه این حزب پاییزمی شود هی بهار میشود هی پاییز میشود. اما حزب خدا هیچ وقت پاییز. . . چی؟ ندارد. پناه میبرم از این که عقلم خواب رود نفهمم که عمرم را به کی فروختم. یک کسی میگفت باختم باختم باختم باختم بهش گفتند چته؟ گفت به من گفتهاند برو کربلا امام حسین را بکش جایزه بگیر. ده درهم خرج خودم و اسبم و شمشیرم کردم رفتم کربلا امام حسین را کشتم و برگشتم شش درهم بهم دادهاند. هم پول کم دادهاند هم جزءجنایتکارهای تاریخ شدم. بعضیها نمیدانند چه میکنند فکر میکنند با یک امضا یک چیزی گرفتند اما نمیداند این لقمه حرام نسلش را چه میکند. . . . یک مشتری خری بود. . . . نرخ هم دستش نبود. . . . تعزیرات حکومتی هم بلد نبود قانون هم نمیدانست کلاه گذاشتم تا نافش. خوب این لقمه را به چه کسی میدهی؟ این لقمه حرام را میدهی به بچهات. . . بعضیها هم فکر میکنند زرنگند خمس نمیدهند سهم امام نمیدهند زکات نمیدهند، نه خیر اینها زرنگی نیست اینها زرنگی نیست این لقمهها بعد نتیجهاش در تاریخ معلوم میشود. عقل آن است که آدم بنده خدا شود و به غیر خدا خودش را نفروشد خدایا به آبروی آنهایی که عاقل بودند ومفت خودشان را نفروختند، تا حالا هر چی مفت فروختیم، ما را ببخش. از الان تا ابد ایمانی به ما بده جز با تو با کس دیگری معامله نکنیم. والسلام علیكم ورحمة الله و بركاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 917