نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 926
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»
سوره فلق را که خیلیها هم حفظند، با هم بخوانیم. این ماه رمضان در تفسیر این سوره طی شده تقریباً. «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5 گفتیم فلق شکافتن سیاهی شب به سپیدی صبح یا شکافتن دانه در دل خاک یا شکافتن سنگ و خروج آب است، به خدایی که میشکافد قسم، به پروردگار قسم، بگو پناه میبرم « مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»، آشنایی با آسیبها و آفات شرور، در هر جلسهای بعضی از این شرور را گفتیم. توی این جلسه هم چند تا دیگر از شرور را میگوییم، به این مناسبت رجوع کردیم به اعوذها و چون اینجا میگوییم «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» وقتی ببینیم کجای دیگر اعوذ هست. از موارد دیگر اعوذ، میتوانیم این اعوذ را هم بفهمیم. حدود300 تا اعوذ در قرآن و روایات داریم، در دعاها داریم، یکیش هم این است.
1- رضای خدا یا رضای مردم
امام صادق(ع) فرمود: (اللهم انی اعوذ بک من ان اطلع عملی فی ما بینی و بین الناس). پناه میبرم از مردم پرستی، پناه میبرم به تو، از چی؟ ان اصلح، اینکه اصلاح کنم، ان اصلح، عملی، ان اصلح عملی، فی ما بینی و بین الناس، پناه میبرم که اصلاح کنم عملم را، کار خوب انجام بدهم، منتهی نه کار خوبی که خدا میخواهد، کار خوبی که مردم بگویند خوب است، یعنی کاری به خدا ندارم، پناه میبرم از اینکه به جای رضای خدا به فکر رضای مردم باشم. این هم یک خطر است. اگر رئیس جمهوری همش گفت که مردم راضی باشند، مردم راضی باشند، مردم راضی باشند، اگر مردم گرایی باشد مردم سالاری باشد ارزش است، مردم سالاری قبوله، احترام مردم قبوله، مشورت با مردم قبوله، افکار عمومی قبوله، اما اگر رسید به جایی که مردم پرستی شد، یعنی انسان دیگر خدا را فراموش کرد، خدا دیگر از میدان رفته بیرون همهاش اینکه ببینم مردم چی میگویند، حالا، گاهی وقتها یک کاری هم هست مردم دوست دارند ولی رضای خدا در آن نیست خوب این جا باید معامله کنیم بالاخره خدا یا مردم. این قصه هم برای مسئولین هم برای خود ما، بنده میروم منبر، به من میگویند درباره این صحبت کن، به خصوص گاهی بانی میگوید، میگوید این مسئله را بگو، من خودم در زمان طاغوت طلبه جوانی بودم، رفتم در یک منطقهای بانی میگفت آقا من تو را آوردم منبر بروی امشب راجع به شجاعت اباالفضل بگو، من هم چیز دیگری میگفتم، هی حرص میخورد، میگفت آقا من بانی ام، گفتم ببین آقا من هرچی تشخیص دادم باید بگویم. شما هم دو تا کار بکن، یکی به ما پول نده، دوم سال دیگه هم دعوتم نکن، ولی من که نمیتوانم فتیله چراغ باشم در دست تو. مثل این کشورهای اروپایی که فتیله چراغند توی دست آمریکا، من میبینم که این به خانمش کتک میزند، این به خانمش به بچهاش کتک میزند، این نمیدانم فرض کنید در آبیاری، آب مردم را میدزدد، این نمیدانم سر هر چیزی قسم میخورد، به خدا. والله، بعضیها سرِ یک توپ، والله داخل بود، خارج بود، زد، نزد، همین طور لحظه به لحظه میگوید والله بالله به خدا، همینطور هی میگوید به جدم، به جدم، غذا خوردی؟ به جدم نخوردم، چای خوردی؟ به جدم تازه دم کردم، درست است که سیدی، ما قربون جدت میرویم، اما نه به معنای اینکه تو روزی دو هزار بار هی بگویی به جدم آخه پیغمبر هی لحظه به لحظه، خوب سید هستی مخلصتیم. اما هی جدش رو توی کله ما میزند. ما الله را قبول داریم، خداپرستیم، ولی در هر مناسبتی که میگوید والله، والله، این گاهی وقتها افراد، حالا، پناه میبرم به اینکه، من به جای احترام مردم اصلا محورم مردم باشد. در اینجا مقداری صحبت کنم، دانشجو میگوید درست را بخوان که فردا در جامعه مدرک داشته باشی، بگن فوق لیسانسه، لیسانسه، اصلا کار نداره درسه چی چی هست؟ میخواهد لیسانس بگیرد حالا اگر بهش گفتند لیسانس سگ شناسی باز هم ثبت نام میکند، این فقط، اصلش، کار ندارد، دلش میخواهد لیسانس بگیرد، آدم باید در درس خواندن هدف داشته باشد. هدف مدرک، من میخواهم مردم خوششان بیاید. این مداح میخواهد مردم را بگریاند ولو به شعرهای دروغ، بابا این روضهای که خواندی دروغ است، میگوید امام حسن مجتبی زهری خورد که اگر این زهر به کوهها ریخته میشد، تکه تکه میشد. خوب میگه آقا این زهره قبلا توی کوزه بود چرا کوزه تکه تکه نشد؟ ارزش آن نیست که مردم گریه کنند، من یک ذکر مصیبت میکنم، گریه کردند کردند، نکردند نکردند، حالا من به هر قیمتی هست، به هر دروغی باید گریه کنم، به هر مناسبتی و الله به هر مناسبتی به جدم به هر مناسبتی دروغ،
2- حفظ خانواده در چارچوب دین خدا
این فقط میخواهد خانم راضی باشد. میگوییم آقا این روشی که شما داری، این گناه است، مثلا میگوییم که این حلقه طلا برای مرد حرام است، میگویند، عروس گفته، خوب کسی که با گناه میخواهد عروس را راضی کند، خدا به هم میزند زندگیش را، تو بنده خدا هستی اول، بعد شوهر زنت هستی، ما در درجه اول بنده خدائیم، امت پیغمبریم، مرید و محب اهل بیتیم، مقلد مرجع تقلیدیم، در جامعه اسلامی نفس میکشیم، ضمن این هم پدر بچه هایم هستم. شوهر زنم هستم. اینکه همه را قیچی کنیم، درو کنیم، خانم گفته، شوهرم گفته، شوهر دلش میخواهد تریاک بیاورد و ببرد، حالا زن هم هیچی نمیگوید، بابا تو که میدانی شوهرت خلاف کار است، بعضی وقت ها، گناه میکنیم هیچی نمیگوییم و سکوت میکنیم، فقط به خاطر اینکه زندگیمان به هم نخورد. میفهمد تو ادراه، تو وزارتخانه تو گمرک، میفهمد یک کارهای میشود می گوید: هیس! مگه نمیخواهی نون بخوریم، هیچی نگو، امام صادق میگوید: پناه میبرم از اینکه خدا را فراموش کنم، فقط به فکر خودم باشم، حالا یک حدیث بخوانم، حدیث داریم اگر بین خود و خدا کار را درست کردی، به مردم هم برخورد. بعدا خوششان میآید. امروز ممکنه توی ذوقشون بخوره بعداً خدا دلها، یا مقلب القلوب، یعنی دلها دست خداست.
3- محبّت همسران، به دست خداست
بگذار دو تا سه تا آیه بخوانم، از خودم حرف نزنم، بسم الله الرحمن الرحیم، دل دست خداست. ما فکر میکنیم اگر خیلی وقتها خدا اراده میکند. افرادی هم که خوشگل نیستند همدیگر را دوست دارند، گاهی وقتها هرچی فکر حرف این جذب دل میکنند، آخر هم دلها جذب نمیشد. آخر هم دلها جدب نمیشد، قصهای را از یکی از علمای قم بگم. یکی از علمای بزرگوار قم، صاحب فتوا و مجتهد و پیرمرد، من دیده بودمش، قصه از ایشان، حالا مربوط به خودش بود یا مربوط به کی نمیدانم ولی ناقل این آیت الله عادل، است عروسی بود یک خورده صورتش مشکل داشت، خواستگار برایش نمیآمد تا بالاخره یکی پیدا شد ایشون را بگیرد. به اون خانمهایی که آریشگری میکنند، قدیمها میگفتن(مشاته) نمیدانم حالا دیگه چی میگن، آرایشگاهی، مردها که عوض شد پیرایشگاهی شد، حالا زنها هم، یعنی زنها آرایشگر موندن، مردا پیرایش شدن، خیلی خوب، یکی از این خانمها را آوردند عروس رو بسازه، این خانم هی وررفت و گفت نمیشود، به عروس گفت من دیگه نمی توانم، ممکنه داماد نپسندد چون اینجات گیر دارد، عروس گریشهاش گرفت، گفت خیلی خوب شما پاشو برو من دیگه حالا خودم با خودمم. گریشهاش گرفت و پاشد رفت توی یک اتاق و در را قفل کرد و یک سجاده بود باز کرد و توی سجاده یک مهر کربلا بود گفت حسین جون، خواستگار برای من نمییاد، حالا این یکی که اومده اینم ممکنه نپسندد، این هم بره دیگه من بی شوهر میمونم. حسین جون کار دستت باسم الله، دست رو مالید به مهر کربلا، مالید روی همان نقطه گفته من میروم پهلوی داماد مینشینم، رفت پهلوی داماد نشست، داماد نگاهش کرد، قرآن بخوانم، (;جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً) (الروم/21)، قلاب انداخت، بین این عروس و داماد قلاب انداخت اینها عاشق و معشوق شدند. این آیت الله بزرگوار میگفت 80 سال است که اینها با هم زندگی میکنند هنوز این پیره زن وقتی میخواهد برود بیرون مرد میدود از زیر قرآن ردش میکند میگوید میترسم چشمت کنند از بس که تو خوشگلی. گاهی وقت ها، قرآن بخوانم چرا از خودم حرف بزنم، (;فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ) (إبراهیم/37)، ابراهیم چند تا سنگ سیاه رو هم گذاشت گفت خدایا این دلها را قلاب کن، مردم پول میخوابانند چند سال هم توی نوبت میمانند که برن این سنگهای سیاه را ببینند. با آنکه دور مکه بهترین کاخها است کسی نگاهش نمیکند. خدایا دلها را هول بده به همین سنگ سیاه، قرآن بخوانم، «مَحَبَّةً مِنِّی» طه/39. وقتی فرعون جعبهای را گرفت دیدند نوزادی توش به نام موسی که مادر موسی هم موسی را زائیده و شیرش داد و خدا بهش گفت توی جعبه بگذار تو دریا رها کن، (انا رادهم) برمی گردانیم، تا نگاهش به این نوزاد خورد با اینکه تمام نوزادهای پسر را میکشت، قرآن میگوید محبه منی، محبه منی یعنی این مهر ایشان را، مهر این بچه را تو دل این فرعون کاشتم. خداوند مهر دشمن را در دل دشمن میکارد. خداوند میلیونها دل را به سنگ سیاه قلاب میزند.
4- دوری از تملق و چاپلوسی و زیاده گویی
خیلی نخواسته باش مردم را راضی کنی، افرادی هستند به مناسبت تبریک میگویند، تسلیت میگویند، تملق میگویند، بله قربان، مخلصم، چاکرتم، اصلا گاهی وقتها این زبانها بدتر میکند، یکی از مهرههای درشت منافقین زمانی که هنوز مشتشان باز نشده بود که اینها منافقند، رفته بود نجف از علمای تهران هم گفتند به امام پیغام بدهند که ایشان که میآید محضر شما از آن مهرههای کذا و کذا خیلی دانه درشتها، امام فرمود اینقدر برای من نهج البلاغه خواند که من شک کردم، بعضیها از بس که زبان بازی میکنند آدم شک میکند. میگوید این یک چیزی توش است، بعضی از مقدسین، آدم ازش میترسد، این اینقدر مقدس نیست این یک چیزی توش است، یکی همه لباس هایش را سبز کرد، ریش هایش را هم سبز کرد، گفت آقا جوراب و پیراهن را سبز کردی، ریشت را چرا سبز کردی؟ گفت من یک سره میخواهم چهارده معصوم بشوم. گاهی وقتها طرف از بس که تملق میگوید پیداست که یک چیزی است. از تملقها بپرهیزیم، واقعیت را بگوییم، آقا این مشتری، جنس این است، خریدش این است، سودش هم این است، اختیار با شماست، خدا بده برکت، دیگه خیلی، آقا من واقعاً خیلی دلتنگ تو شده بودم، خوب بفرمایید آقا یک چای بیاور، رزق دست خداست. فقط ما تملق میگوییم. بعضیها مثل لنگ هر ساعتی دور پای یکی اند. بله قربان، بله قربان، ول کن. میگفت برویم آن اتاق، اینها رو آن اتاق میکرد، در را میبست میگفت خدایا یک دقیقه عقل این دو تا را بگیر ما به یک نانی برسیم. میگفت یک دقیقه عقل این دو تا را بگیر ما به یک نانی برسیم. به هیچی گول نخوریم، بسم الله الرحمن الرحیم، به اشک گول نخورید. اشک قلابی هم داریم، توی قرآن میگوید اشک قلابی تو قرآن، یوسف رو توی چاه انداختند شبانه آمدند پهلوی پدر زارزار گریه کردند. «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْكُونَ» یوسف/16. یبکون یعنی گریه میکردند، پس قرآن میگوید اشک قلابی هم داریم. به هر اشکی نمیشود اطمینان کرد. به هر سخنرانی نمیشود اطمینان کرد. قرآن بخوانم: (;وَمِنْ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُكَ) (البقرة/204) حرف میزند مثل بلبل، قرآن میگوید (;وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ) (البقرة/204)، از او ناکس هاست. قسم چیه، قسم قلابی هم داریم. (;اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً) (المجادلة/16)، یعنی قسم میخورند ولی قسمشان سپر جنایتکاریشان است، پناه میبرم از اینکه خدا را فراموش کنم، من خواسته باشم روابطم همهاش روابط، به امام گفتند فتوایی که شما دادهای برای اعدام سلمان رشتی با قوانین بین المللی و با مسائل دیپلماتیک، سازگار نیست. امام فرمود: به درک، رسول الله را توهین کرد. هر مسلمان با غیرتی باید سلمان رشتی را اگر میتواند بکشد. ای کاش جوان بودم خودم میرفتم میکشتم نیازی به فتوا نبود. قوانین بین الملل، ما گاهی وقتها میگوییم این لباس شنا، این لباس ورزش، چون بدن توش تنگ میافتد، دخترها میبینند، پسرها میبینند، بدن او نچسبد، لباس این چنینی است، یک خورده لباس یک جور دیگه باشد. مسئول ورزش میگوید آخر این لباس بین المللی، میگویم بابا این اسرائیلی تا حالا صدها قانون بین المللی را شکستند، خم به ابرو نیاوردند، تو برای حیای دختر ایران، دو سانت لباس را میخواهی گشاد کنی زهرت رفته. یعنی ما از اسرائیل قانونهای مصوبات بین المللی را میشکند باکش نیست آنوقت شما از هر سانت لباس،
5- قوانین بین الملل، یا قوانین الهی
نه خودمان گیریم، خودمان گیریم، همهاش بین الملل، بین الملل، ما مراعات بین الملل را میکنیم اما نه به قیمتی که گناه بکنیم. امام صادق میگوید خدایا جوری نکن که من تو را فراموش کنم همهاش بین الملل، بین الملل راه بیاندازم. به چه قیمتی، به چه قیمتی، یک وقتی یک چند نفر هیئت بلندپایه، رفتند یکی از کشورها توی فرودگاه از آن هیأت آمدند جلوی این بلندپایه اینها گفتند نماز نخواندیم گفتند: آقا هیئت بلندپایه، اینها هیئت بلندپایه، خوب بعد قضا میخوانیم. بعضی از اینها مرد بودند گفتند گور پدر بلند پایه و بلندپا. ایستادند و گفتند(الله اکبر) بعضی از این بلندپایهها هم نمازشان را قضا خواندند. که من شکایتشان را به رئیس جمهور کردم. در آن زمان، گفتم کسانی که از طرف جمهوری اسلامی به عنوان هیأت بلندپایه میآیند نماز صبح را قربانی میکنند به خاطر چهار تا آدم، بلندپایه آمده، بلندپایه چی چیه؟ الله اکبر، خدا رحمت کند سید جمال الدین اسدآبادی را، رفته بود اروپا با دستهایش غذا خورد، تا رفت با دست هایش غذا بخورد عکاسها پریدند، گفت چتون شد؟ چه خبر شد؟ گفتند، امّلی با دست غذا میخوری، امّل، امّل، امّل، گفت نه آقا من روشنفکرم چون این دستم تا حالا توی حلق کسی نرفته، این قاشق شما هر دقیقهای توی حلق کس و ناکسی است. من اطمینان به شما ندارم. من میدونم دستم را چطور شستم. قاشق را نمیدانم چطور شستند. من به دلیل مسائل روشن فکری و بهداشتی با دست میخورم همهتان امّلید. اینطور نیست که حالا ما یک رقم خودباختگی داشته باشیم و به هر حال. پناه میبرم به تو از اینکه خدا را فراموش کنم. خدا رحمت کند تیمسار شهید خلبان بابایی، در آمریکا درس میخواند. در خاطراتش، کتاب خاطراتش چیزهایی نوشته که یک دانشجو در مرکز آن مسائل کذائی، چنان مواظبت میکرد. از دین خودش، ما داریم آدمهایی که در قلب کفر دینشان را حفظ میکنند.
6- دوری از خودباختگی در مراسم ازدواج
آدمهایی داریم که چهار تا دختر عمو و دختر عمه میبینند، چهار تا پسرعمو و پسرعمه میبینند، دیگه میگوید بسم الله، بگوییم خانوم گفت، همچین خودباختگی، عروس میگوید که درست حالا ما مذهبی هستیم ولی میشود من از شما تقاضا کنم به داماد یک ساعتی که میخواهی بیای پهلوی من بشینی یک کراوات سرخی بزنی، خودباختگی، مثلا اگر این داما کراوات سرخ بزند، چه مشکلی از ایشان حل میشود؟ چه مشکلی از جامعه حل میشود؟ این کراوات علامت چی چیه؟ آخه گاهی لباس علامت، مثلا عمامه علامت اینکه من حدیث بلدم، لباس خلبانی علامت اینکه این خلبان است، لباس نمیدانم پزشکی، لباس بهداشت، هر لباسی علامت چیزیه، این کراوات علامت چی چیه؟ چون هم پیر گردن میکند هم جوان، هم بچه هم بزرگ، هم باسواد هم بی سواد، هم فقیر هم گدا، هم تاجر، این کراوات علامت هیچی نیست. چطور خودت را باختی، نه دختر عموهام تو عروسیشان داماد که اومد نشست یک کراوات، من میخواهم از آنها عقب نمانم. این خودباختگی، امام کاظم فرمود هرکس رنگ کسی را میگیرد پیداست خودش هویت، چی، ندارد، پوک است، چون خودش هویت ندارد مثل آب است، آب توی هر ظرفی، شکل همان در میآید. بنده همینم که هستم. نه لهجهتان را عوض کنید، نه آداب و سنت را عوض کنید، فقط اگر میخواهید تغییر بدهید، به دلیل عقل بگویید عقل میگوید این بهتر است، چشم. حدیث داریم چشم اگر یک چیزی استدلال دارد، عوض کنید، اما اگر چیزی استدلال ندارد هیچوقت خودت را نباز. کی گفت زنده باد زبان یزدی یا اصفهانی یا ترک یا لر یا عرب یا عجم، هرکسی زنده باد زبان خودش، هر کسی زنده باد لباس خودش. هر کسی زنده باد آداب و رسوم خودش. این خودباختگی مهم است، چهار تا جوجه مشتی ها، فوکلیها میآیند خانه به مادرش میگوید مادرجون نمیشود بری خانه خواهرت آخر این دوستهای من میآیند تو لباست قدیم است، لهجت قدیمی، اصلا وبالوالدین احسانا، یادش میرود به خاطر اینکه حالا چهار تا آدم آمده، بگو آقا این مادر من است، افتخار میکنم از این مادر من هرچی دارم از این مادر دارم. میخواهید شما بیایید قدمتان روی چشم، نمیخواهید. من مادرم را رها نمیکنم بخاطرتان، مقاومت کنید. اگر واقعا اینطور اسیریم که دامادی شرطش کراوات سرخ است، مهمانی شرطش اینکه مادر را بفرستیم خانه خواهرش که دوستانم چون مادرم لهجه دارد قدیمی مثلا. که چی اصالتها را نابود کنیم، امام صادق میگوید: قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق، یکی از شروری که امام صادق میگوید شر این است که من خدا را فراموش کنم همهاش دنبال این باشم که مردم خوششان بیاید. مردم خوششان بیاید. میگوید زندگیمان را میکنیم، چهارصد سکه میگوید، ندارم، میگوید خیلی خوب یواشکی میگوییم چهل سکه ولی بگذار پشت در اتاق عروس خانم که آقا میآید بخواند چهار صد سکه. قرار میگذارند که آغاز زندگیشان بر اساس دروغ باشد، آخر آغاز زندگی بر اساس دروغ میخواهی چه کنی؟ حالا خواهند گفت آقا دختر مهرش چهل سکه است، چهارده سکه، پناه میبرم از اینکه دروغ بگویم، غضب خدا را بخرم بخاطر اینکه مردم دلشان خوش شود.
7- خاطره نماز یک دختر یازده ساله
مقاومت کنید، حق حق است. از یک دختر یازده ساله یاد بگیرید. خاطرهاش را تکرار کنم. دختری یازده ساله برای من نوشته بود توی اتوبوس میرفتیم متوجه شدم نماز نخواندم، گفتم بابا نماز نخواندم. گفت خوب باید بخوانی دیگه حالا توی بیابان است. گفتم میروم به راننده میگویم نگه دارد، گفت راننده بخاطر یک بچه نگه نمیدارد، گفت من میروم بهش میگویم شاید نگه دارد، گفت بشین! گفت بابا جون میشود تو مخالفت نکن شما هیچی نگو، گفت خوب هیچی نمیگم، میخواهی چه کنی؟ میگفت ساک بابا را زیپش را کشید، شیشه آب کوچک بود، درآورد، سطل زیر اتوبوس را هم باز کرد، شیشه کوچولو سطل کوچولو، شروع کرد وضو گرفتن. قرآن یک آیه داریم، قرآن میگوید هرکه برای خدا قیام کند، خدا مهرش را به دلها مینشاند. شاگرد شوفر نگاه کرد گفت دختر چه کار میکنی؟ گفت میخواهم وضو بگیرم ولی آب نمیگذارم کف اتوبوس بریزد که بگی آهن میپوسد. گفت خوب بگیر، شاگرد شوفر خوشش آمد به راننده گفت آقای راننده نگاه کن از توی آینه دختر وضو میگیرد. راننده هم همینطور از توی آینه نگاه کرد گفت دختر عزیزم چیه؟ گفت میخواهم وضو بگیرم توی همین اتوبوس میخواهم نماز بخوانم، کاری به شما ندارم. گفت من به احترام تو می استم. ماشین را کشید کنار، دختره وضو گرفت و آمد پیاده شد و یک دختر یازده ساله توی بیابان گفت الله اکبر. مردهای صد و بیست کیلویی به هم نگاه کردند یکی گفت منم نخواندم دیگری گفت منم نخواندم زنهای نود و پنج کیلویی گفت منم نخواندم اون گفت منم نخواندم، این گفت چه همتی، چه غیرتی، خلاصه یکی یکی پیاده شدند نماز خواندند. دختره میگفت شیرین ترین نمازی که خواندم این بود که اگر یک نفر اراده کند میتواند جامعه را عقب خودش بکشاند. (;وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا) (الفرقان/74)، میتواند یک پسر سیزده ساله خانه را عوض کند، میتواند یک طلبه شهر را عوض کند، فقط باید اراده داشته باشیم.
8- اقدام مردم با حفظ رضای الهی
مرحوم مطهری یک چیزی از من پرسید من یک جوابی دادم گفت این را بنویس چاپ کن، گفتم نه، به این دلیل نه. مرحوم مطهری یک آدرسی داد رفتم پیدا کردم. امیرالمؤمنین فرمود یک کاری که حق است ولو روی کره زمین احدی طرفدار ندارد، اگر حق است تو تنهایی انجام بده، در آینده افرادی طرفدار شما پیدا خواهند شد. خیلی جامعه، دنبال جامعه نرو. ما احترام مردم میگیریم، با مردم مشورت میکنیم، احترام میگیریم، حتی احترام غیر مسلمانها را گفتم، قولوا للناس حسنا، نمیگوید (;قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا) (البقرة/83)، به همه مردم باید خوب حرف زد، احترام مردم باید گرفت، تحقیر مردم گناه است، روایت داریم من حقّر مؤمنا، اگر کسی مؤمنی را تحقیر کند چنین و چنان، اما نه به قیمتی که من همه همّمم رضای مردم باشد. مردم راضی باشند، مردم راضی باشند. امروز متأسفانه رضای مردم بیش از رضای خداست. امیدواریم از طریق رضای مردم خدا را راضی کنیم، خدا یادمان نرود. حدیث داریم هرکه یک کلمه از دهنش بیاد بیرون مشرک است. واقعا اگر فلانی نبود ما گشنگی میخوردیم، اگر فلانی به ما وام نمیداد که ما گشنگی میخوردیم، اگر فلانی به فریادم نمیرسید فلان وام، فلان تاجر، اگر بگویی فلانی مرا نجاتم داد، امام میفرماید این شرک است، باید بگویی خدا مشکل مرا حل کرد از طریق باران، خدا مشکل مرا حل کرد از طریق این وامی که ایشان داد، یعنی خدا را فراموش نکنیم، خدا حل کرد از این طریق، نگو نان خوردم سیر شدم، اگر خدا اراده نکند هرچی نان بخوری سیر نمیشود، خدایش ما را سیر میکند اما از طریق نان، یعنی یادمان نرود نگوییم ماشین لباسشویی، واقعا ماشین لباسشویی لباسم را شست، بله، برق ماشین شما را شست از طریق چرخش این ماشین، شما هی نگاه به این ماشین نکن از برق غفلت کنی، حرف اصلی را آن برق میزند، این برق، وصل به برق نباشد، تمام این لامپها، دست خداست، بنده یک چیزی را یک جایی گفتم گریه کردند، عجب، حرف چقدر اثر کرد، توی مجلس دیگر گفتم دیدم مردم میخندند، گفتم اه، لب همان لب، آدم همان آدم، مطالب، کلمات، همان است، خدا میخواست به من حالی کند قرائتی، خنده مربوط به من است گریه هم، (;وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى) (النجم/43)، گاهی وقتها آدم یک جکی را میشنود قهقه میخندند، نقل میکند میبیند هیچ کس نمیخندد، اه، ما باید خدا را در نظر بگیریم، اگر این شغل حرام است انجام ندهید، بچه هایم دوست دارند، خانم دوست دارد، شوهر دوست دارد، هر کاری که خدا راضی نیست مقاومت کنیم روی حرف خدا، (;قُلْ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ) (الأنعام/91)، بگو خدا،
9- خطر یأس و ناامیدی در زندگی
واعوذ بک من الیأس، پناه میبرم از اینکه مأیوس بشوم، هر کس هر گناهی کرده دیگر نگوید من آب از سرم گذشت، من دیگر قابل نیستم، این پایی که یک همچین جایی رفت دیگر نباید برود مسجد، خجالت بکش، هرکس هر گناهی کرد مأیوس نشود. خوب خدا همه گناهان را میتواند ببخشد، کسی کنار کعبه گفتای خدا مرا ببخش، بعد گفت میدانم نمیبخشی، امام سجاد گفت این چه کلمهای است که میگویی؟ گفت آخر تو نمیدانی من چه گناهی کرده ام، نمیشود خدا من را ببخشد، گفت من از آنهایی بودم که رفتم کربلا امام حسین را بکشم، امام فرمود یأس تو گناهش از کشتن امام حسین بیشتر است، هیچ کس در هیچ گناهی مأیوس نشود، مأیوس نشویم. پناه میبرم از یأس. پناه میبرم از اسراف، اسراف در عمر، چقدر دقیقههای عمر ما حرام شد، اسراف آب، اسراف مال، اسراف وقت، اسراف، اسراف، اسراف، پناه میبرم از اسراف، اسراف قلم، اسراف کاغذ، اسراف ماشین، اسراف بنزین، چقدر ما اسرافها داریم، توی ادارهها چقدر اسراف داریم، پرده را میکشیم بعد میبینیم تاریک است لامپ روشن میکنیم، نه آقا لامپ را خاموش کن پرده را باز کن، وسیله گرمکن را روشن میکنیم میبینیم خیلی گرم است، بعد میگوییم پنجره را باز کن، چرا همچین میکنی؟ آن را خاموش کن آن را باز کن. چقدر لباسهایی که هنوز میشود پوشید دور میاندازیم، کفش، لباس، چقدر اسراف کردیم؟ توی هر خانهای یک ساک لباس زیادی هست تا یک کامیون. یعنی خانه فقیر فقیرها یک چمدان لباس زیادی هست تا خانه اشراف که کامیون کامیون. یعنی فکر میکنم اگر لباسهای زیادی که هنوز هم قابل مصرفند از خانهها بیایند بیرون، شاید چند تا کوه لباس و ظروف باشد. اسراف میکنیم، از همه مهمتر اسراف عمر، پناه میبرم از اسراف، اسراف گناه کبیره است. گناه کبیره آدم را فاسق میکند. برویم سراغ جمله، بسم الله الرحمن الرحیم، با هم بخوانیم، قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، که شر ما خلق در این جلسه یکی شر این بود که مردم را راضی کنم به قیمت اینکه خدا راضی، به قیمت اینکه خدا راضی نباشد، این خیلی خطر است، یکی هم پناه میبرم از تو از یأس که فکر کنم من دیگر قابل اصلاح نیستم، یأس هم بسیار شر است، پناه میبرم از یأس، پناه میبرم از اسراف، پناه میبرم از اینکه خدا را فراموش کنم، همهاش به فکر رضای مردم باشم، من شر ما خلق، و من شر غاسق اذا وقب، و من شر نفاسات فی العقد، و من شر حاسد اذا حسد، در دو سه جلسه دیگر باقی شرور را خواهیم گفت که این سوره فلق ماه رمضان انشاءالله تمام شود. خدایا اینها حرف بود که زدم، ما نمیتوانیم خودمان را حفظ کنیم، خدایا به مقام محمد و آل محمد، ما را از همه شرور و همه آفات حفظ بفرما(الهی آمین) ما را از همه خطرها و همه آفاتی که و از همه آسیبهایی که اولیاء تو از آن آسیبها به تو پناه میبردند همه ما را از همه آن آسیبها حفظ بفرما(الهی آمین) نسل ما را و امت ما را و کشور ما را و کشور اسلامی را حفظ بفرما(الهی آمین) شر اشرار به خودشان برگردان(الهی آمین) بدیهای ما را، خدا جوری است که بدیها را خوبی میکند، مثل آب زباله میرود توی باغچه گل میشود، خدا میتواند آب کثیف را تبدیل کند، آب اینجا فرو میرود کثیف است، از آن طرف آب زلال میآید، زباله میرود زلال میآید، خدا میتواند سیئات را تبدیل به حسنه کند، یعنی بدیها را تبدیل به خوبی کند، خدایا بدیهای ما را تبدیل به خوبی بفرما(الهی آمین) والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 926