تفسیر سوره قصص را میگفتیم رسیدیم به آیه 25 موضوع تفسیر سوره قصص آیه 25 فرعون میخواست موسی را بگیرد موسی از منطقه در رفت و وارد شهر مدین شد دید جمعیت چوپان میش و بز و گوسفندشان را آب میدهند دو تا دختر هم کنار ایستاده است با اینکه خودش گرسنه بود و جوان غربی بود و فراری اما رفت پهلوی دو تا دختر به آنها گفت خانمها چرا اینجا ایستادهاید «ما خطبکما» مشکل شما چیه گفتند ما پدر پیری داریم نمیتواند چوپانی کند ما دو تا دختر چوپانی میکنیم آمدهایم بزهایمان را آب بدهیم لب چشمه شلوغ است برای اینکه تنه ما به تنه مردها نخورد کنار ایستادهایم مردها که تمام شد ما میرویم بزغالههایمان را آب بدهیم موسی بزهای اینها میشها و گوسفندهای این دوتا دخترها را گرفت آمد میش و گوسفند را آب داد و تحویل دخترها داد و رفت کنار درخت گفت خدایا میدانی گرسنهام و فراری جوان انقلابی فراری حکومت میخواهد من را بگیرد از منطقه در رفتهام حالا به کمکی که به دخترها کردیم نمیدانم دخترها کی هستید یک تکه نان باشد ما بخوریم حضرت شعیب که پدر دخترها بود دید دخترها زودتر از هر روز آمدهاند به خانه پرسید امروز چرا زود آمدهاید به خانه گفت ما کنار ایستاده بودیم که مردها خلوت بشوند بعد نوبت زنها بشود یک جوانی آمد کمکمان کرد و لذا چون کمکمان کرد امروز زودتر آمدهایم به خانه پدر اسم پدرچی بود حضرت شعیب به دختر گفت برو به آن جوان بگو بیابد مهمانمان شود حالا تا اینجا قصه «فجاءَتة جاءَ» بلد هستید یعنی چه «جاءَته» دختر آمد پهلوی موسی «فجاءتهُ احدنهما» یکی از این دخترها آمدند «تمشی»، «مشی» حرکت میکرد «علی استحیاء» روی حیا یکی از این دخترها خیلی با عفت و حیا آمد پهلوی این جوان «قالت» گفت «أنّ ابی» به درستی که پدرم «یدعوک» دعوت میکند تو را «ییجزیک» جزا بدهد میخواهد پولت بدهد چی «أجر» اجر و پاداش «ماسقیت» آن که سقایی برای ما کردی تو برای ما سقایی کردی چون برای ما سقایی کردی میشها را آب دادی بابایم میگوید بیا خانه پولت بدهیم «فَلما جاءَه» پس همین که «جاءَه» موسی آمد پهلوی شعیب «وقَص علیه القصص» قصه خودش را نقل کرد گفت من تحت تعقیب هستم «قال لاتخف» شعیب پیغمبر پیرمرد گفت «لاتخف» خوف نداشته باش «نجوت من القوم الظلمین»، «نجوت» نجات پیدا کردیم «من القوم الظلمین» از قوم ظالم نجات پیدا کردیم آدم فکر میکند این تاریخ است اما ببینید چقدر نکته در این است…
حیا در رفتار و حرکات
1-اول درس به دخترها میدهد دخترهای توی خیابان توی کوچه حیا با حیا راه بروند «تمشی»، «مشی» یعنی راه رفتن «استحیاء» یعنی حیا درس اول درسها. 1-حرکت زنان و دختران با حیا باشد حیا چیز خوبی است البته بعضی از حیا، حیای عقل است خوب است بعضی از حیاها احمقی، حدیث داریم «الحباءُ حیاءان» حدیث داریم حیا دو جور است «الحیاء حیاء ان» یعنی حیا دو رقم است «حیاءُ عقلٍ» بعضی از حیاها مال عقل است «حیاءُ حمقٍ» بعضی حیاها از احمقی است حیای احمقی یعنی چه یعنی میگوییم برو بپرس میگوید خجالت میکشم چرا خجالت میکشی کسی که چیزی را بلد نیست خجالت میکشد بپرسد این حیا احمقی است خیلی با شهامت بگو «بسم اللّه الرحمن الرحیم» اینجانب محسن قرائتی سرم نمیشود بلد نیستم همچین بگو بلد نیستم که جگر طرف حال بیاید راحت بگو بلد نیستم «قل» به پیغمبر بگو «ان ادری» بگو من بلد نیستم «لااعلم الغیب» من بلد نیستم بلد نیستم خیلی جاها بلد نبودن ارزش است خیلی از جاها نداشتن ارزش است حضرت علی (علیه السلام) جای پیغمبر خوابید و نمیدانست میکشنش یا نمیکشنش همین نداشتن برای علی (علیه السلام) ارزش است اگر حضرت علی بداند که جای پیغمبر بخوابد که کاری بهش ندارد ممکن آقا اجازه بده من هم میخوابم تو قول بده که کاری به من ندارد خوب من هم میخوابم اینجا هنر به این است که آدم بخوابد و نداد بعضی جاها ندانستن ارزش است اینجا از حالی که نمیدانم ارزش است درس اول زن توی خیابان باید با حیا باشد به نفع خودش است هر چی پرده حیا کنار برود در دسترس گول خوردن بیشتری است.
رعایت آداب شرعی در دعوت
بدون دعوت خود را مهمان نکنیم «ان ابی یدعوک»، «ان ابی» اول از «ان ابی» بابام دعوتت کرده است یعنی دعوت مردها از مردها، زنها از زنها دختر نمیگفت این بیاید منزل ما گفت بابایم میگوید بیا مرد را مرد باید دعوت کند، زن را زن باید دعوت کند در مهمانیها درست نیست مرد به زن مردم بگوید تشریف بیاورید به خانه ما یا زن مردم به مرد بگوید بیایید تشریف بیاورید به خانه ما زن از زن دعوت کند مرد از مرد اینجا موسی مرد است مرد از آن میگوید «ان ابی یدعوک» بابایم میگوید بیا پس درس دوم مرد از مرد دعوت کند زن از زن دعوت کند از کجا در آوردی میگوید «ابی»، «ابی یدعوک» بابایم دعوتت کرد. 3-بیدعوت به جایی نرویم بدون دعوت نرویم قرآن میگوید «یدعوک» دعوتت میکند حدیث داریم 8 جا بزن توی سر خودت محکم بکوب توی سر خودت یک جوری که بیدعوت جایی رفتی و به شما توهین شد «لایلو من الانفسه» یعنی خودت را ملامت یعنی کسی را جز خودش ملامت نکند چرا بیدعوت رفتی یک جا گوش میایستی میگویند آقا گوش وای نایستا گوشی را بگذار زمین بروید کنار از اتاق بروید بیرون مگر در اسلام سانسور داریم «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بله قرآن میگوید بله ما اینجا سانسور داریم کدام آیه، آیه این است «لاتسئلو عن اشیاء ان تبدلکم تسئوکم» خیلی از چیزها است که «ان تبدلکم» اگر روشن بشود «تسؤکم» خیلی چیزها است که اگر روشن بشود برای جامعه مضّر است بعضی جاها باید مسئولین سانسور کنند مثلاً مسئول سیلوها میآید توی تلویزیون میگوید توجه توجه ما در سیلوها بیش از هفت روز گندم بیشتر نداریم اگر این خبر را نقل کند همین امروز نان و ابیها بزن به کشت میشود این جا هم حتی یک روز گندم توی سیلو هست کسی نباید لازم نیست همه اخبار را همه مردم بدانند اگر دکتر به مریض بگوید آقا شما 2 روز بیشتر زنده نیستی حالا سکته میکند قرآن میگوید چیزهایی که اگر مردم بدانند فساد است اینها نقلاش جایز نیست عکسبرداری از این منطقه ممنوع است درست است به خصوص در مسائل نظامی رازداری اصل است قوّههای مسلح حتی آن وقتی که کم هستند باید وانمود کنند که زیاد هستند حضرت در جبهه به آشپز گفت 10 تا دیگ بار بگذار آشپز میگوید آقا یک دیگ کافی است فرمود 10 تا دیگ بار بگذار در فاصلههای مختلف 9 تای از آن را آب خالی بریزد در آن ولی زیر آن را روشن کن تا آب خالی جوش بیاید 1 تای آن آبگوشت 9 تای آن آب جوش گفت آقا میخواهیم چه کنیم 10 تا دیگ آب فرمود تاریکی دیدبان دشمن ما را میبیند اگر یک دیگ بار بگذاریم میگویند جمعیت اینها کم است جرأت پیدا میکنند، باید آرایش نظامیمان جوری باشد که دشمن از دیگ خالی ما هم حساب ببرد لازم نیست آدم همه چیزها را بگوید دروغ گفتن حرام است راست گفتن واجب است نیست که آدم هر چیزی را راست بگوید بدون دعوت جایی نرویم مسئله دیگر.
فرار از حرام، زمینه رزق الهی
4-کسی که از طاغوت فرار کند مهمان پیامبر میشود موسی از فرعون فرار کرد اینجا حضرت شعیب دعوتش کرد میگوید غصه نخور که یک گناهی را فرار کردی اگر جلسه گناهی است شما گفتهاید چون جلسه گناه است من نمیروم خداوند بخاطر اینکه اینجا دست به گناه نزدی یک دختر خوب قسمت تو میکند حدیث داریم که اگر کسی نگاهش به حرام خورد برای رضای خدا خودش را نگه داشت خدا از طریق ازدواج کامیاباش میکند حدیث داریم رزق همه حلال اندازهگیری شده است کسانی که گیج میشوند میپرند به حرام خدا از حلال کمش میگذارد و روز قیامت هم گوش مالیاش میدهد که تو چرا صبر نکردی صبر میکردی من از حلال قسمتت میکردم دست پاچه شدی هول کردی پریدی به حرام فکر کردی مثلاً کلاهبرداری 2 میلیون 10 میلیون کمتر بیشتر اگر این کلاهبرداری نمیکردی من از یک مسیر دیگر جبران میکردم اسم خدا جبّار است جبّار است یعنی جبران میکند اینطور نیست که حیف شکار خوبی بود از دستمان دَرّ رفت مشتری ناشی صحنه شیرین میشود ما کام بگیریم اما نگرفتیم حدیث داریم که برای رضای خدا از حرام فرار کردی حلال قسمت نو میشود کسی که از طاغوت فرار کرد مهمان پیغمبر شد درسی دیگر پدر باید از رفتار بچهاش آگاه باشد والدین از رفت و آمد فرزندان آگاه باشند چون حضرت شعیب دید دختر زود آمده است پرسید چه طور شد که تو زود آمدید زود آمدی با تاکسی آمدید با ماشین آمدی پشت موتور نشستی کی تو را آورده است باید بفهمم چه طور شد زود آمدهای این پولها از کجا است حالا جوان آزاد باشد آخه آزاد باشد که باید آدما، یکی از علما بچهاش را سحر میبرد نماز شب بخواند تو حرم نجف حضرت علی (علیه السلام) یک جوانی داماد شد دیگر حال نداشت از پهلوی عروس برود نماز شب در نماز شب میشود نماز شب را آدم 11 رکعت بخواند بدون قل هواللّه یعنی نماز شب 7 دقیقهای هم ما داریم 11 رکعت نماز بدون قل هواللّه نماز شب قیمت تعاونی است نماز شب آزاد هم داریم که 300 تا العفو دارد که آن خواب مال اولیاء خداست وقتی که داماد شد نمیخواست از پهلوی عروس برود پدر آمد در را زد گفت پاشو برویم داماد حال نداشت پا شود به عروس گفت من میگویم العفو العفو العفو بگو حاج آقا ایشان دارد نماز شب میخواند و این شروع کرد گفتن و گفت آقا ایشان توی اطاق نماز شب میخواند شما بروید حرم یک چند شبی نماز شب میخواند شما بروید حرم یک چند شبی سر آقا را شیره مالیدند بعد عروس و داماد با هم دعوایشان شد گفت میگویم به بابات به باباش گفت آقا این هیچ وقت نماز شب نمیخواند شما در میزنید این حال ندارد پا شود میگوید بگو من میگویم العفو بگو این دارد نماز شب میخواند این دروغ میگوید بعد باباش در را زد گفت نه باید پاشوی و بیایی بردش گفت فقیر برای اینکه مقداری پول جمع کند از سحر پا میشود چرا برای الطاف خدا سحرخیز نیستی این برای دوفلوس سحرخیز است این حال پدر باید به خصوص در زمانیکه میگوید آقا من میخواهم بروم مدرسه البته سوءظن درست نیست اما خیلی هم نباید حسنظّن بود نه سوءظن داشته باشیم که بدآموزی دارد نه خیلی چشممان را هم بگذاریم که بعد نگاه کنیم عجب بچهمان فکر میکردیم سیگاری است بعد فهمیدیم تریاک و هروئین هم میکشد والدین از رفتار و پدر و بچه با خبر بشوند گفت چرا امروز زود آمدهای غریبنوازی غریبنوازی از صفات انبیاء است حضرت موسی غریب بود از منطقه فرعون فرار کرده بود به مدین آمده بود پیغمبر گفت برو بگو بیا غریبنوازی است ما کارگرها که از یک شهری آمدهاند از کرمانشاه آمدهاند از سنندج آمدهاند از افغانستان آمدهاند از تهران آمدهاند از هر شهری از تبریز آمدهاند از مشهد آمدهاند چه از هر جا آمدهاند چه غریبنوازی کنیم فکر نکنیم حالا چون بچهای این وطن هستیم و این غریب است یا به شکلش یا به زبانش بابا حالا زبانش همینی که هست کی گفته است زبان تهران اصل که من به کرد بخندم یا کردی اصل است که به لُر بخندم لُر اصل است که به کرد بخندم کی ترک است که به عرب بخندم هیچ زبانی اصل نیست و هیچ زبانی فرع نیست هر کس زبانش میان خودش چی یزد دلیل ندارد این یزدیها اصفهانیها حرف بزنند این کاشانیها اصفهانی هیچ کسی هر کسی «و من آیاته اختلاف السنتکم» از نشانههای قدرت خدا این است که هر کسی یک جوری حرف بزند مگه لازم است که اگر شما شِکلت را عوض میکنی زبانت را هم عوض کن هر کسی مال خودش باشد گاهی به ما میگویند آقای قرائتی شما توی کاشان توی تلویزیون گاهی یک حرفهایی میزنی که کاشانی است میگویم خوب من افتخار میکنم کاشانی هستم مگر کاشانی بد است همینطور که هستید باشید. و هیچ کس هم حق ندارد زبان کسی را ادا دربیاورد تحقیر کند روایت داریم «من حقّر مؤمناً» اگر کسی سر به سر مؤمنی گذاشت خطرناک غریبنوازی کنیم برای خدمات مردم ارزش قائل بشویم.
قدردانی از خدمات مردم
7-برای خدمات مردم ارزش قائل شویم حضرت موسی اینجا خدمت کرد به دخترها بزغالهها را رفت گرفت آب به آنها داد نگفت خیلی خوب دستش درد نکند دعوتش کن «اجر ماسقیت» ما فکر میکنیم که اگر کسی برای خدا کار میکند نباید پولش بدهیم بابا موسی برای خدا بزغالهها را آب داد اما شما هم پولش بده او برای خدا کرد معنای اخلاص میدانید چی است معنای اخلاص اینکه میگوید «لااسئلکم» «لااسئلکم علیه اجراً»«لااسئلکم علیه اجراً» این آیه قرآن زیاد تکرار شده یعنی پیغمبرها میگفتند به خاطر نبوت اجری از شما سؤال نمیکنم «لااسئل» من به شما نمیگویم معنایش این نیست که شما هم به من بگویید ندهید آقا بنده اینجا سخنرانی میکنم نمیگویم پول بدهید اما اگر دادید به حضرت عباس برمیداریم نمیخواهید امتحان کنید معنای اخلاص نمیگویند «لااَءخُذ منکم» آخه ما بعضی وقتها میگوییم اخلاص این است «لااَءخذ منکم اجراً» قرآن میگوید من نمیگویم من مزد از شما نمیگیرم میگوید من از شما مزد من میگویم بدهید نه نمیگویم بده ولی خوب طرف خودش عاقل است هر آدم عاقلی میفهمد که خواب طرف زحمت کشیده است باید پولش بدهیم گرچه او نمیگوید بده ولی با خودمان باید انجام بدهیم یک آقایی میگفت دود روزه را باطل نمیکند آمد منزل مریدش دید ماه رمضان هم قلیون میکشد هم چای میخورد گفت مگر روزه نیستی گفت چرا من روزه هستم ولی مقلد شما هستم گفت چای میخوری گفت من مقلد شما هستم گفتم من گفتهام دود روزه را باطل نمیکند گفت تو غیر از قلیان چای هم میخوری گفت هر مرجعی عاقلی میداند که قلیان بیچای شود (خنده حضار) درست من میگویم نمیگویم گفت پول بده ولی این را هر مخاطب عاقلی میفهمد که بالاخره این که آمده است اینجا ولو به شما نمیگوید بدهید اما شما خودتان فکر کنید بدهید او برای پول کار نکند اما شما وظیفهات را انجام بده «لا اسئل» نمیگوید «لا اَءخذ» اینجا حضرت موسی اتفاقاً خیلی هم گرسنهاش بودها اما به زنها نگفت بروید خانه یک تکه نان بیاورید من بخورم بزغالههایتان را آب میدهم یا بگوید که حالا که بزغالههایتان را آب دادم بروید برای من یک تکه نان بیاورید قرآن میگوید «تولّی الی الظّل» رفت سایه درخت گفت «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیرٌ» خدایا من به خاطر یک تکه یک چیزی که نازل کنی من بخورم فقیرم حدیث داریم یک تکه نان میخواست یعنی همان وقتی که فراری بود و گرسنه بود دست از حمایت مظلوم آخه به جوان میگوییم پول بده میگوید برو بابا خودم هم هشتم گروی نه است بابا هشت تو گروی نه است اما باز هم یک مقدار کمی هم کرد پول بنداز توی صندوق کمیته امداد نگو ندارم حتی داریم «ومن قدر علیه رزقه» حتی اگر رزقت تنگ است باز انفاق کن «استنزل الرزق بالصدقه» حدیث داریم گاهی که وضعت بد است صدقه بده جوان داماد نمیشد گفت چرا داماد نمیشوی گفت پول ندارم گفت زن بگیر گفت بَه ندارم بخورم حالا ایشان میگوید که برو داماد بشو لابد بچهدار هم بشویم یک خیابان گدا راه بیافتد حضرت فرمود گفت برو داماد شو وضعت خوب میشود تمام افراد بعد از ازدواج وضعشان بهتر شده است شاید یک نفر پیدا نکنی که، من قبل از ازدواج وضعم بهتر بود همه افراد بعد از ازدواج وضعشان خوب میشود چون گاهی وقتها رزق بعد از ازدواج است رزق عروس و داماد با داشتن بچه است یعنی وقتی که بچهدار میشوند وضعشان خوب میشود شما پیدا کنید بگویید آقا یک آدم دارم که ایشان قبل از ازدواج وضعشان خوب بود بعد از ازدواج معمولاً آدم خانهدار میشوم ماشیندار میشود آدم غرب چیزی ندارد اکثراً برای خدمات مردم حضرت شعیب درست موسی برای پول نون کار نکرده بود اما حضرت شعیب به خدمات موسی اجر نهاد قصد قربت منافاتی با قدردانی ندارد موسی برای خدا انجام داد ولی شما هم قدردانی کن حوادث را برای خبرگان به اهل تفسیر و تدبیر بگویید گاهی آدم حادثهای که هست میگوید دانشمند باید بگوید «قصَّ علیه القصص» «قص علیه القصص» یعنی قصهاش را برای حضرت شعیب نقل کرد که ای شعیب نبودی که ببینی در منطقه چی گذشت تمام دربار فرعون نشستهاند جلسه شورا تشکیل دادهاند که مرا دستگیر کنند حکومت بسیج شده برای تو حکومت فرعونی برای اینکه موسی را بگیرد «قص علیه القصص» خاطرات را برای اهلش بگوید دعای انبیاء مستجاب است چون پیغمبر حضرت موسی در آیات قبل داشتهایم «رب نجنی» گفت خدایا نجاتم بده اینجا میگوید «نجوت» «نجنی» «نجوت» گفت خدایا نجاتم بده نجاتش داد این نکاتی بود که از این آیه فهمیدیم آقایانی که دیر تلویزیون را روشن کردهاند ماجرا چی است «بسم اللّه الرحمن الرحیم» شخصی از دربار فرعون دوید آمد پیش موسی گفت موسی دّرُ. گفت چه خبر است گفت کاخ فرعون با مشاورین نشستهاند طرح دستگیری تو را میکشند زودتر دّرُ که همه شهر و منطقه بسیج میشوند که تو را بگیرند موسی پا به فرار گذاشت از منطقه فرعوننشین رفت مدین یک منطقه دیگر لب دروازه چشمه آبی دید قنات جوب آبی دید دید دوتا دختر کنار هستند آدم گرسنه و فراری و تحت تعقیب رفت پهلوی دخترها از این معلوم میشود وقتی که فراری هستی برو سراغ مظلومین از این معلوم میشود که بیغیرت نباش یکجا دیدی یک حادثهای است توقف کن ببین چی چی است قصه نکند که به تو نیاز دارند رفت گفت خانمها چرا شما کنار ایستادهاید گفت برای اینکه تنه ما به تنه مردها نخورد چرا شما چوپانی میکنید «ان لنا اباً شیحاً کبیراً» بابایمان پیر است دیگر نمیتواند چوپانی کند درسهایی داریم که دختر تنهایی بیرون نرود دوتایی رفتند دوتا این معلوم میشود که تا پدر میتواند کار کند دختر کار نمیکند بابایمان نمیتواند کار کند ما کار میکنیم جوان توی خانه نشسته است دراز میکشد روزنامه میخواند آن وقت خواهر کوچکش میافتد در صف نانوایی خوب این کم غیرتی است تو باید نوکر خواهرت باشی نه اینکه خواهرت کلفت شما خیلی جاها مردهایشان مینشینند زنهایشان کار میکنند امیرالمؤمنین میفرماید زن قهرمان نیست زن ریحانه است زن قهرمان نیست کار خشن و سختافزار را باید مرد انجام بدهد الان که ما دوتا دختر را چوپان میکنیم چون بابایمان پیر است نمیتواند وگرنه حالا هم که نمی تواند تنهایی بیرون نمیآییم پس دخترها تنهایی بیرون نیایند. 1-تا میشود کارهای سختافزار را بدهند به مردها 2-با این که خودش فراری است مظلومیاب است آمد سراغ مظلومان 3-کمک مستضعفین کردن. 4-پدر و مادرها خبر داشته باشد که چه طور شد دخترها زود آمدهاند از رفت و آمد. 5-موسی برای خدا آب داد اما شعیب دعوتش کرد مرد از مرد دعوت کند زن از زن کسی که از فرعون فرار کرد مهمان پیغمبر میشود این نکاتی است که در این آیه بود برویم سراغ آیه بعد نمیدانم چقدر وقت داریم صلوات ختم کنید «اللهم صلّ علی محمد و ال محمد» خوب 2 دقیقه وقت داریم باشد 2 دقیقه هم این آیه را میگوییم دیگر حالا نمینویسم «قالت» یکی از دخترها گفت «قالت اِحدیهما» یکی از این دخترها گفت این که میگویند نمیگوید دختر دومی اولی به حرف کن نگاه به گوینده نکن هر که هست «قالت اِحدیهما» گفت کارداری حرف حرف خوبی است «قالت اِحدیهما» یکی از این دخترها گفت «بأبت» یا «أَبَ» یعنی بابا جان «استَئجرهُ» اجیرش کن بیاید کارگرت باشد تو که پیر شدی ما هم که دختر هستیم نمیتوانیم چوپانی این بیاید کارگر ما باشد «استَئجرهُ» استیجار اجاره کن «اِن خیر مَنِ استئجره» این آدم خوبی است اگر اجیرش کنیم «القوی الامین» زور دارد هم امین هم آدم درستی است
رعایت احکام در برخورد با نامحرم
سؤال میکند از امام رضا که چه طور دخترها فهمیدند که این امین است گفت برای اینکه وقتی گفت به من گفت بابام میگوید بیا موسی رفت تا خانه شعیب موسیی غرب بالاخره یک عذب میخواهد دلش میخواهد یک دختر را ببیند به دختر گفت دختر جلوی من راه نرو من قد و بالایت را میبینم ممکن است که تحریک شوم یک خورده عقبتر باش. به من بگو دست راست است یا چپ جلوی روی من بنشین چقدر مراعات میکنند که نگاهشان به دختر نخورد من رفتم یک اِدارهای دیدم یک مدیر مسئول یک رئیس دفتر دارد تا در را باز کردم یک زنی بود خیلی جوان خیلی هم زیبا بود آن زن بالاخره نگاهم به او خورد دیگر گفتم آقا تشریف دارند؟ گفت بله رفتیم و رفتیم توی دفتر رئیس گفتیم این خانم محرم است با شما گفت نه این رئیس دفتر من است یا تلفن چی گفت آخه محرمت نیست شوهر دارد گفت ببین آقای قرائتی برای من اثری نمیکند گفتم بر پدر دروغگو صلوات مگر میشود اثر نکند حضرت علی (علیه السلام) به زنهای جوان سلام نمیکرد گفت یاعلی پیغمبر سلام میکند تو چراسلام نمیکنی گفت پیغمبر 30 سال از من بزرگتر بود چیزی اش نمیشد من جوانم میترسم سلام کنم چیزیام شود حضرت علی (علیه السلام) میترسد چیزی اش بشود گفتم معلوم میشود دینت از حضرت علی (علیه السلام) هم البته حالا این خودش نگفت ولی یک کسی میگفت میگفت من شجاعتم از علی (علیه السلام) بیشتر است میگوید چطور گفت چون علی (علیه السلام) از خر نمیترسید ولی من از خدا هم نمیترسم گناه میکنید بعد گفت زهد ما هم از علی (علیه السلام) بیشتر است برای اینکه حضرت علی از دنیا گذشت ولی من هم از آخرت هم میگذرم هر غلطی میخواهی بکن امام سجاد (علیه السلام) میگوید «اللهم اجعلنی من حزبک» خدایا من را حزب اللهی قرار بده بعضیها میگویند ما از قدیم حزب اللهی بودیم یعنی آنی که امام سجاد (علیه السلام) میخواهد باشد ایشان از قدیم بوده این معناش این است که ما به حزب اللهی و نمیدانم فلان به هر حال مشکل است انسان، انسان است شیطان هم قوی شیطان گفت هر کجا که مرد و زن نامحرمی باشد هرکجا بود سومیاش خودم هستم سومیاش خودم هستم چانه هم ندارد اول فکرش را ببر توی ذهنت دود است دود هم اگر در را باز نکنی که برود دود میایستد تا سیاه بشود و لذا اگر داریم فکر بد به ذهنتان رسید پابشید و بدوید خدا رحمت کند شهید عزیز نیروی هوایی بابائی شهید عزیز بابایی بابایی در خاطراتش نوشته بود در آمریکا درس میخواند شب رفته بود بخوابد فکرش گرفته بود میگفت پا شد در پارک دوید استادش گفت چرا میدوی این وقت شب گفت میدوم که شیطان از ذهنم برود بیرون آن وقت استادش گفته بود که مسلمانها وقتی که فکر میگیردشان پا میشود برای اینکه از فکر بروند بیرون پا میشوند یک جایی که نشستهاید حدیث هم داریم که اگر غیظ کردید و عصبانی شدید راه بروید عصبانی شدی فوری بنشین یعنی حالاتت را تغییر بده پاشو از خانه برو بیرون پاشو همینطور که هی مینشینی و نشستی فکر ماند درها را میبندی دود میماند دود بماند به همین خاطر گفتهاند که اگر نگاه کردی «قل للمؤمنین» به مؤمنین بگو «یغضوا من ابصارهم» نگاهت به دختر خورد چشمت را پیش بکش اگر نگاهش کردی نگاهش کردی حالا تو میماند در ذهنت نگاه کردی جشمت را پیش کش ما این آیات مال آیات موسی و فرعون است هر کلمهاش یک نکته در آن است درسش به درس زندگی شما یک کلمه در این آیه پیدا نمیکنی هیچ جای قرآن هیچ کلمهای پیدا نمیکنی که بگویی تاریخ مصرف تمام شد بله سخنرانیها تاریخ مذهبی است مرگ بر شاه میگویند برو دنبال کارت هر چیزی تاریخ مصرفش طریق مصرفش است آیات قرآن «فجائته» یعنی برو سراغش ببین این کسی که مظلومیها بوده این کمکش «احدیهما» فرق نمیکند «و تمشی علی استحیاء» راه رفتن دختر روی حیاء باشد حتی آیاتی دیگر داریم «و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن» پای کوبی نکنید تا معلوم نشود که زینت شما چی است و هرچی جامعه حیا بیشتر باشد بهتر است و خیلی هم کار به برنامههای بین الملل نداشته باشیم در جلسه قبل گفتم در این جلسه هم عنایت دارم که تکرار کنم گاهی وقتها مثلاً میگویی این لباس بین المللی لباس برای حیا است ما بد است امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) کوچک بودند با شلوار رفتند توی آب یعنی با لباس بلند یک کسی گفت بابا این لباستان میترسم خراب شود فرمود لباستان خراب شود ولی نباید حیایمان خراب شود گاهی وقتها فکر میکنیم که اگر پاچه شلوار بلند باشد برای 100 متر شنا 90 متر شنا میکنیم 10 متر شنا کمتر میکنیم این لباس شنا برای حیا بد است ما باید کارهایمان همراه با حیا باشد ساختمانمان معماریمان درسمان کلماتی که بکار میبریم الفاظ مان کاریکاتورهایمان، آهنگهایمان شعرهایمان تعبیرات ما باید همراه با حیا باشد. خدایا! تو را به حق محمّد و آل محمّد دختر و پسر ما دین و دنیای ما دولت و ملت ما رهبر و امت ما نسل و ناموس ما عقاید و افکار ما مرز و بوم ما را از هر رقم انحراف، از هر رقم لغزش از هر رقم خطر و آسیب حفظ بفرما. آمین. هرچه به عمر ما اضافه میکنی بر ایمان و عقل و علم و اخلاص و با برکت ما بیفزا. (آمین) «والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی جلد : 1 صفحه : 947