responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : BOK29724 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 14
و در نزد آن بزرگوار يادگارى ارزشمند محسوب مى‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابى فرمود: اين را بگير و بفروش؛ اميد است كه خداوند بهتر از آن را نصيب تو نمايد. اعرابى گردن‌بند را گرفت و به نزد پيامبر اكرم(ص) بازگشت و شرح‌حال را گفت. رسول خدا(ص) از شنيدن ماجرا، متأثر گشت و اشك از چشمان مباركش فرور ريخت و به حال اعرابى دعا فرمود. عمار ياسر (از اصحاب پيامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطاى غذا، لباس، مركب و هزينه سفر به اعرابى، آن گردن‌بند را از او خريدارى نمود. پيامبر اسلام(ص) از اعرابى پرسيد: آيا راضى شدى؟ او در مقابل، اظهار شرمندگى و تشكر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه‌اى يمانى و پيچيده و آن‌را معطر نمود و به همراه غلامش به پيامبر هديه داد. غلام به نزد پيامبر(ص) آمد و جريان را باز گفت. حضرت رسول(ص) غلام و گردن‌بند را به فاطمه(عليها السلام) بخشيد. غلام به خانه‌ى صديقه اطهر آمد. زهرا(عليها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود. گويند غلام در اين هنگام تبسم نمود. هنگامى كه علت را جويا شدند، گفت: چه گردن‌بند با بركتى بود، گرسنه‌اى را سير كرد و برهنه‌اى را پوشانيد، پياده‌اى را صاحب مركب و فقيرى را بى‌نياز كرد و غلامى را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خويش بازگشت.
نام کتاب : BOK29724 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 14
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست