responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : BOK29724 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 70
وقتى پيامبر(ص) به يارى وحى از وضعيت دوزخ آگاهى يافت، در اندوه فراوان فرو رفت. سلمان نزد فاطمه(عليها السلام) شتافت تا از او بخواهد به ديدن پيامبر رفته و وى را از اندوه بيرون آورد. مى‌گويد هنگامى كه به منزل حضرت زهرا(عليها السلام) رسيدم منظره‌اى شگفت ديدم. فاطمه با لباسى پشمين كه دوازده جاى آن با ليف خرما وصله شده بود! چون وضع پيامبر را براى فاطمه تشريح كردم فاطمه از جا برخاست، همان عباى وصله‌دار را بر خود پيچيد. با خود گفتم: دريغا، دختران كسرى و قيصر ابريشم و حرير مى‌پوشند و دختر محمد عباى پشمين با دوازده وصله از ليف خرما! فاطمه بر پدر وارد شد و پس از سلام گفت: پدر جان، سلمان از لباس من در تعجب فرو رفته، درحالى كه به خدايى كه تو را به حق برانگيخت سوگند كه پنج سال است كه من و على جز پوست گوسفندى كه روزها علوفه‌دان شتر و شب‌ها بستر ما مى‌باشد و بالشى كه پوستِ آكنده از ليف خرماست، از لوازم و اثاث زندگى، هيچ نداريم. پدر، مقام و عظمت روحى دخت خويش را برايم بر گفت و فرمود: اى سلمان! دخترم در گروه پيشگامانِ به سوى خداست‌«يا سلمان! ان ابنتى لفى الخيل السوابق».[1]

[1] - بحار الانوار/ج 43 /ص 87. P

نام کتاب : BOK29724 نویسنده : 0    جلد : 1  صفحه : 70
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست