دستور دادند كه دستهاى او را هم ببندند و درب صندوق را باز كنند. پس از آن، پولها را بيرون آورده و در مقابل چشمان صاحبش شمارش كردند و يك پنجم آن را كنار گذارده و مابقى آن را در صندوق گذاشتند و درب صندوق را بستند و كليد را به آن مرد بازگرداندند. آن شخص برخاست و دست آقا را بوسيد و با چشمانى اشكبار گفت: «حضرت آيت الله! اگر اين عمل را انجام نمى داديد، من به هيچ وجه نمى توانستم خود را راضى به اين مبارزه با نفس كرده و بدهى خود را بپردازم. از شما تشكّر مى كنم و تا آخر عمر دعاگوى شما هستم؛ مرا از جهنم نجات داديد».
{Sسفر آن نيست كه از مصر به بغداد روى#از سر جان سوى جانان، سفر مردان است#ظفر آن نيست كه در معركه غالب گردى#از سر نفس گذشتن، ظفر مردان استS}