مىبينيد خداوند متعال راجع به اوصاف بهشت مىفرمايد: {/(رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).[1]/} چرا خدا(رَضِيَ اللَّهُ) را آورده است در حالى كه بهشت را به آنها داده و بهشتى شدهاند و فرموده است: (جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ) بعد از آن مىفرمايد: (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ) چرا؟ زيرا مىخواهد به ما بفهماند كه نه تنها من به شما مزد مىدهم بلكه علاوه بر اين مزد و مهمتر از آن رضايت خود را مىدهم{/(وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ)[2]/} اين خيلى مهم است كه خدا مىفرمايد من از شما راضى هستم. اين رضا و خشنودى حضرت حق، خيلى مهم است.
اينجا هم پيغمبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد: تو راضى هستى كه اينها برادران تو خوانده شوند. حالا برادرانت چه كسانى هستند؟ همين شيعه ها و دوستان تو برادرانت هستند. آنها هم راضى هستند كه تو امامشان باشى.
در يكى از مناجاتهاى اميرالمؤمنين(ع) سه كلمه آمده است كه نه قبلاً كسى اين را گفته است و نه بعداً كسى مىتواند اين حرف را بگويد. در مناجات آمده است: «إِلَهِي، كَفَى بِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً»[3] اين عزّت براى من بس است كه بنده و عبد تو باشم. «وَ كَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً» اين افتخار براى من بس است كه خدايى مثل تو دارم. «أَنْتَ كَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِي كَمَا تُحِبُّ» خدايا، تو همان خدايى هستى كه من مىخواستم و من را آن بنده اى قرار بده كه تو