پس، از اين عبارت دو حالت مشخّص مىشود: يكى محبّت و دوستى نسبت به كسى داشته باشد و ديگرى اينكه راستگو باشد يعنى چه بسا ممكن است كسى اظهار محبّت كند ولى صداقت نداشته باشد، جايى كه صداقت ندارد فايده ندارد. از آن طرف، اگر خداى ناخواسته بغض داشته باشد و لو تظاهر به صدق هم بكند، اثرى ندارد؛ پس معلوم مىشود كه هر دو لازم است هم بايد قلباً دوست داشته باشد و محبّت، قلبى باشد و هم اينكه در بيان زبانى بايد مطابق با اعتقادش بيان كند؛ پس جايى كه قلب يك چيز بگويد و زبان چيز ديگرى بگويد، درست نيست مثلاً بگويد: آقا من ارادتمند شما هستم، حاج آقا من شما را خيلى دوست دارم امّا به دلش كه مراجعه شود، مىگويد: من بى خود مىگويم، مىخواهم خودم را جلوى آقا نمايش بدهم، اين چه ارزشى دارد؟
روايت دارد كه هيچ مؤمنى نيست كه خدا برايش منافق نگذاشته باشد. لا اله الّا الله يعنى افرادى كه با او دوگانه صحبت مىكنند. اينها چيزهايى است كه ائمّه(عليهما السلام) ما گفته اند؛ پس بدانيد امروز به اين فكر نباشيد كه در كنار مردم كه هستيد كسى اذيتتان نكند. فكر نكنيد كه جايى مىرويد، حتماً آقا باشيد و راحت و آسوده از هر ضررى بمانيد. مىفرمايند هر مؤمنى اگر قله كوه هم برود كسانى هستند كه او را اذيت كنند، به نماز، منبر و... ايراد بگيرند. خب با اين اوصاف سؤال مىشود كه تكليف چيست؟ بايد استقامت و صبر كنيم؛ البتّه اين عرض حقير است، شايد تمام اين مسائل را خدا براى من و شما مىگذارد كه آزمايش شويم. ببيند ما تا چه اندازه اعتقاد داريم. بله، اگر انسان در جايى باشد و سر سفره راحت بنشيند و بخورد و بخوابد، اين كه هنر نيست؛ اگر در مقابل جسارت ها، بى حرمتى ها، فحش ها استقامت نشان داديم خيلى هنر كرده ايم. اجر و مقام آنجايى است كه همراه با صبر و حوصله باشد.