قبايل جنوبى اوس و خزرج كه در شهرك يثرب اقامت داشتند و از تطاول يهودان اطراف بجان آمده بودند، مقدم پيغمبر را كه پيوسته بشارت ظهور قريب الوقوع او را از احبار يهود ميشنيدند، گرامى داشتند و انصار دين جديد شدند مهاجران مكى و انصار مدنى ببركت اسلام برادران شدند و هر چه داشتند، بقسمت نهادند و هنگام آن رسيد كه اتباع دين جديد براى بسط دعوت خدا قوت را بقوت پاسخ دهند و از جانب خدا «به آنها كه چون ستم ديده بودند قصد كارزار داشتند، همانها كه بناحق، فقط باين گناه كه مىگفتند پروردگار ما خداى يكتاست از ديارشان بيرون شده بودند اجازه داده شد.» تصادم نخستين، ميان نظم موجود و دين جديد، سال دوم هجرت بر سر چاه بدر در جنوب مدينه رخ داد، نخبه مردان قريش كه براى حمايت كاروان خويش آمده بودند وقتى كاروان از خطر جست و گروه سيصد و چند نفرى مسلمانان بظاهر حقير را نزديك خويش ميديدند، مصمم شدند، با يك يورش فتحى نمايان كنند و شتر بكشند و مى بنوشند و دف بزنند و هيبت و صولت قريش را تجديد كنند و آن سيصد و چند مهاجر مكى و انصار مدنى كه بيشترشان جز اطمينان كامل از يارى خدا، سلاحى براى جنگ نداشتند در گرماگرم معركه، شجاعانه كوشيدند و فتحى بزرگ، چون ايمان خويش كردند، جبروت مكيان در سراشيب سقوط افتاد و هفتاد و چند تن از معاريف رجال كه همه سرى و كلاهى و فر و جاهى داشتند، به تيغ جنگاوران بدر كه قهرمان بىرقيبشان على پسر ابو طالب بود، لاش بيجان شدند و ابو جهل متعصب، شيخ طائفه زورمند مخزوم كه صبحگاه بدر، در آن لحظه آخر كه كفه صلح سنگينى ميكرد، با نيرنگى ماهرانه آتش جنگ بيفروخت، بدست يك چوپان مدنى سزاى خويش بديد: سرش چون گوسفند بريده شد. تصادم بدر از فواصل تاريخ بود، كه ورق برگشت و مستضعفان ديروز، بنيروى اسلام، فاتحان امروزى شدند نسيمى كه از بدر برخاست، طوفانى عظيم شد و تا يكقرن بعد بقلب اروپا و پشت ديوار چين رسيد. جنگ انتقامى مكيان سال بعد در دامنه كوه احد، در شمال مدينه، رخ داد، سه هزار مرد از مكيان و قبايل معاهدشان آمده بودند شكست بدر را جبران كنند، در نخستين ساعات تصادم، تفرقه در صف قرشيان افتاد و آن گروه كماندار پنجاه نفرى كه در حقيقت عقبدار نيروى اسلام بود بر خلاف دستور صريح پيغمبر كه فرموده بود هر چه پيش آمد جاى خود را رها نكنيد، بطمع غنيمت از محل خود سرازير شد و خالد بن وليد مخزومى، نيروى شكست خورده را فراهم آورده از پشت سر از همانجا كه كمانداران مأمور دفاع آن بودند، ناگهان به نيروى فاتح كه به غنيمت بردن و اسير گرفتن سرگرم بود و آرايش جنگى نداشت و آماده دفاع نبود حمله برد، مصيبتى رخ داد، فتح افتخارآميز، بشكستى هول انگيز بدل شد، گروهى از مسلمانان از جمله حمزه عموى شجاع پيغمبر كه قوتش مايه عزت اسلام بود، جان باختند و هند مادر معاويه، همانكه چهل سال بعد قباى خلافت اسلام به تن كرد، بانتقام كشتگان بدر، طبق يك رسم بدوى جگر حمزه قاتل عزيزان خويش را بدندان كشيد و شايد پارهاى از آن را بخورد و اگر على شهسوار اسلام كه هيچوقت پشت بدشمن نكرد و تنى چند جانبازان ديگر سر شكست را متوقف نميكردند و در مقابل هجوم آخرين كه هدف آن كشف نهانگاه محمد در دل كوه و قتل وى بود بدفاع صميمانه نميپرداختند خدا ميداند دنباله اين شكست تا كجا ميكشيد. و دو سال بعد بار ديگر قرشيان كه در بدر، زخم خورده و در احد زخم زده بودند نيروئى بتقريب بيش از ده هزار از مكه و اطراف و از قبايل همدل فراهم آوردند كه بپندار خويش كار را يكسره كنند و از تهديد دائم مسلمانان كه نفوذ و تجارتشان را بخطر داشت بياسايند و سپاه معروف احزاب، يثرب شهر كوچك بىحفاظ را كه فقط در روزهاى قبل از هجوم، بتلقين سلمان، نخستين ايرانى مسلمان، گودالى آنقدر عريض كه اسب و مرد عادى از روى آن جستن نتواند، در شمال آن بشكل نيم دايره و طول چند صد ذرع كنده بودند، در محاصره گرفت. وضعى دقيق و