responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : تشكرى آرانى، شهاب    جلد : 1  صفحه : 237


چون ببردند يوسف و يك رأى ***** خواستندش به قعر چاهى جاى‌

وحى كرديم سوى او كه خدا ***** زين خبردار سازد آنان را

آن نفهمان [به حيله و ترفند] (15)


***** شب به نزد پدر به گريه شدند (16)


سبقتى بود بين ما بابا ***** ترك كرديم يوسف و كالا

گرگ او را بخورد و حال پدر ***** حرف ما را نمى‌كنى باور

گر چه باشيم راستگويى چند (17)


و لباسش به رنگ خون بردند ***** گفت آراسته‌ست بهر شما

كارها را فريب نفس و هوى ***** صبر زيبا و هم اعانت را

خواهم از حق در اين بيان شما (18)


كاروانى رسيد و ساقى آن ***** [به سوى چاه آب گشت روان‌]

پس بيفكند دلو و مژده بداد ***** كه جوانى [درون دلو افتاد]

و ان متاع از همه نهان كردند ***** حق شد آگاه كانچنان كردند (19)

نيز بفروختند و ز آنان بود ***** ثمنى بخس و درهمى معدود

و به رغبت نبوده‌اند او را (20)


بود از مصرى مشترى آنجا ***** چون خريدش بگفت با همسر

كه مقامش عزيز دار ايدر ***** بهره شايد از او كنيم وصول‌

يا به فرزنديش كنيم قبول ***** قدر داديمش آنچنان در خاك‌

علم تعبير خواب كرد ادراك ***** هست غالب خدا به كار جهان‌

اكثر الناس جاهلند از آن (21)


چون به نيرو رسيد در آنجا ***** پس بداديم حكم و علم او را

آنچنان مزد مى‌دهيم به كار ***** بهر آن كس كه شد نكو كردار (22)


نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : تشكرى آرانى، شهاب    جلد : 1  صفحه : 237
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست