responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : تشكرى آرانى، شهاب    جلد : 1  صفحه : 239


چون زليخا شنيد مكر زنان ***** بفرستاد كس سوى ايشان‌

متّكاها و كاردها بنهاد ***** و سپس بر غلام فرمان داد

چون در آمد غلام جمع نسا ***** يافتندش بزرگ [و بس زيبا]

ببريدند دست خود نسوان ***** پس بگفتند حاش للّه از آن‌

اين بشر نيست [نزد عقل سليم‌] ***** به يقين او فرشته‌اى است عظيم (31)

گفت آرى غلام باشد اين ***** كه نكوهش مرا كنيد چنين‌

خواستم زو چو كام كرد ابا ***** گر كه اجرا نكرد حكم مرا

زودش آرم به بند با خوارى ***** [كو ز حكمم نمود خوددارى‌] (32)

گفت يوسف خداى من زندان ***** هست به ز آنچه خواندم بر آن‌

گر كه مكرش ز من نگردانى ***** پس گرايش كنم به نادانى (33)

پس اجابت شد آنچه او برخواند ***** كيد زن را خدا از او گرداند

شنود او دعاى خلق جهان ***** [و بداند حديث فاش و نهان‌] (34)

و پس از رؤيت نشان به عيان ***** باز چندى بماند در زندان (35)

دو جوان نيز حبس گشت آنجا ***** يكى از دو جوان بگفت او را

ديده‌ام كار خويش را در خواب ***** كه فشارم عنب براى شراب‌

ديگرى گفت خواب ديدم نان ***** بر سرم بود و خورد طير از آن‌

پس تو تأويل را بگو از آن ***** ز انكه بينيمت از نكوكاران (36)

گفت قبل از وصول وقت غذا ***** من شما را خبر كنم ز انها

ذات پروردگار بى‌همتا ***** علم تأويل ياد داد مرا

كرده‌ام كيش آن گروه رها ***** كه به حق كافرند و روز جزا (37)


نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : تشكرى آرانى، شهاب    جلد : 1  صفحه : 239
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست