نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 326
سرانجام جز بزرگترين بت همه را قطعه قطعه كرد تا به سراغ او بيايند. (58) گفتند: «كسى كه با خدايان ما چنين كرد مسلما ستمكار است.» (59) گفتند: «شنيديم جوانى به نام ابراهيم از آنها ياد مىكرد.» (60) گفتند: «او را به حضور مردم بياوريد تا گواهى دهند.» (61) گفتند: «اى ابراهيم تو با خدايان ما چنين كردهاى؟» (62) گفت: «شايد بزرگ آنها اين كار را كرده باشد. اگر سخن مىگويند از خودشان بپرسيد!» (63) آنها به خود آمدند و گفتند: «به يقين شما ستمكاريد.» (64) آن گاه سر به زير انداختند كه «مسلما تو مىدانى اينها سخن نمىگويند.» (65) گفت: «چرا غير از خدا چيزى را مىپرستيد كه سود و زيانى براى شما ندارد؟ (66) از شما و از چيزهايى كه غير خدا مىپرستيد بيزارم، چرا نمىانديشيد؟» (67) گفتند: «كارى كه از شما ساخته است اين است كه او را بسوزانيد و يارى دهنده خدايان خود باشيد.» (68) گفتيم: «اى آتش بر ابراهيم سرد و سلامت باش.» (69) آنها قصد نيرنگى به او داشتند و ما زيانكارشان كرديم. (70) او و لوط را به سرزمينى برديم كه در آن براى جهانيان بركت دادهايم. (71) اسحاق و فرزند زادهاش يعقوب را به او بخشيديم و همه آنها را از شايستگان قرار داديم، (72)
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : پورجوادى، كاظم جلد : 1 صفحه : 326