responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 236


[پدر] گفت: اى پسرك من! خواب خود را براى برادرانت مگو كه نقشه‌اى خطرناك بر ضد تو به كار مى‌بندند، بدون شك شيطان براى انسان دشمنى آشكار است. (5)
و اين چنين پروردگارت تو را برمى‌گزيند و از تفسير خواب‌ها به تو مى‌آموزد، و نعمتش را بر تو و بر آل يعقوب تمام مى‌كند، چنانكه پيش از اين بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرد؛ يقيناً پروردگارت دانا و حكيم است. (6)
بى‌ترديد [در داستان‌] يوسف و برادرانش نشانه‌هايى [از ربوبيّت، رحمت و لطف خدا] براى مردم كنجكاو است. (7)
[ياد كن‌] هنگامى را كه برادران گفتند: با اينكه ما گروهى نيرومنديم، يوسف و برادرش نزد پدرمان از ما محبوب‌ترند، و قطعاً پدرمان در اشتباه روشن و آشكارى است. (8)
[يكى گفت:] يوسف را بكشيد و يا او را در سرزمين نامعلومى بيندازيد، تا توجه و محبت پدرتان فقط معطوف به شما شود. و پس از اين گناه [با بازگشت به خدا و عذرخواهى از پدر] مردمى شايسته خواهيد شد. (9)
يكى از آنان گفت: يوسف را نكشيد، اگر مى‌خواهيد كارى بر ضد او انجام دهيد، وى را در مخفى‌گاه آن چاه اندازيد، كه برخى رهگذران او را برگيرند [و با خود ببرند!!] (10)
گفتند: اى پدر! تو را چه شده كه ما را نسبت به يوسف امين نمى‌دانى با اينكه ما بدون ترديد خيرخواه اوييم. (11)
فردا او را با ما روانه كن تا [در دشت و صحرا] بگردد و بازى كند، قطعاً ما حافظ ونگهبان او خواهيم بود. (12)
گفت: بردن او مرا سخت اندوهگين مى‌كند، ومى‌ترسم شما از او غفلت كنيد و گرگ، او را بخورد. (13)
گفتند: اگر با بودن ما كه گروهى نيرومنديم، گرگ او را بخورد، يقيناً ما در اين صورت زيانكار و بى‌مقداريم. (14)

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 236
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست