responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 239


پس هنگامى كه بانوى كاخ گفتارِ مكرآميز آنان را شنيد [براى آنكه به آنان ثابت كند كه در اين رابطه، سخنى نابجا دارند] به مهمانى دعوتشان كرد، و براى آنان تكيه‌گاه آماده نمود و به هر يك از آنان [براى خوردن ميوه‌] كاردى داد و به يوسف گفت: به مجلس آنان در آى. هنگامى كه او را ديدند به حقيقت در نظرشان بزرگ [و بسيار زيبا] يافتندش و [از شدت شگفتى و حيرت به جاى ميوه‌] دست‌هايشان را بريدند و گفتند: حاشا كه اين بشر باشد! او جز فرشته‌اى بزرگوار نيست. (31)
بانوى كاخ گفت: اين همان كسى است كه مرا درباره عشق او سرزنش كرديد. به راستى من از او خواستار كام جويى شدم، ولى او در برابر خواست من به شدت خوددارى كرد، و اگر فرمانم را اجرا نكند يقيناً خوار و حقير به زندان خواهد رفت. (32)
يوسف گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوب‌تر است از عملى كه مرا به آن مى‌خوانند، و اگر نيرنگشان را از من نگردانى به آنان رغبت مى‌كنم و از نادانان مى‌شوم. (33)
پس پروردگارش خواسته‌اش را اجابت كرد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد؛ زيرا خدا شنوا و داناست. (34)
آن گاه آنان پس از آنكه نشانه‌ها [ىِ پاكى و پاكدامنى يوسف‌] را ديده بودند، عزمشان بر اين جزم شد كه تا مدتى او را به زندان اندازند. (35)
و دو غلام [پادشاه مصر] با يوسف به زندان افتادند. يكى از آن دو نفر گفت: من پى در پى خواب مى‌بينم كه [براى‌] شراب، [انگور] مى‌فشارم، و ديگرى گفت: من خواب مى‌بينم كه بر سر خود نان حمل مى‌كنم [و] پرندگان از آن مى‌خورند، از تعبير آن ما را خبر ده؛ زيرا ما تو را از نيكوكاران مى‌دانيم. (36)
گفت: هيچ جيره غذايى براى شما نمى‌آيد مگر آنكه من شما را پيش از آمدنش از تعبير آن خواب آگاه مى‌كنم، اين از حقايقى است كه خدا به من آموخته است؛ زيرا من آيين مردمى را كه به خدا ايمان ندارند و به سراى آخرت كافرند، رها كرده‌ام. (37)

نام کتاب : ترجمه قرآن نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 239
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست