37/ 102 پس چون رسيد آن طفل بآن سن كه سعى تواند كرد همراه والد خود ابراهيم گفت اى پسرك من هر آئينه من مىبينم در خواب كه من ذبح مىكنم ترا پس درنگر تا چه چيز بخاطر تو مىرسد گفت اى پدر من بكن آنچه فرموده مىشود ترا خواهى يافت مرا اگر خدا خواسته است از شكيبائىكنندگان (102) 37/ 103 پس چون منقاد شدند هر دو و پدر بيفگند فرزند را بجانب پيشانى (103) 37/ 104 و آواز داديم ابراهيم را كه اى ابراهيم (104) 37/ 105 هر آئينه راست كردى خواب را هر آئينه ما همچنين جزا مىدهيم نيكوكاران را (105) 37/ 106 هر آئينه اين ماجرا امتحان ظاهر است (106) 37/ 107 و عوض او داديم گوسپندى مهيا براى ذبح بزرگ جثّه (107) 37/ 108 و گذاشتيم بر وى ثناء نيك در پسينيان (108)