12/ 17 گفتند اى پدر ما هر آئينه ما شروع كرديم در مسابقت و گذاشتيم يوسف ع را نزديك رخت خويش پس بخورد او را گرگ و نيستى تو باوردارنده ما را و اگر چه هستيم راستگوى (17) 12/ 18 و آوردند بالائى قميص او خون دروغ را يعقوب گفت (نى) بلكه آراسته است پيش شما نفس شما تدبيرى را پس كار من صبر نيك است و خدا مدد طلب كرده مىشود از وى بر آنچه شما بيان مىكنيد (18) 12/ 19 و آمد كاروانى پس فرستادند سقّاى خود را پس انداخت دلو خود گفت اى مژده اين نوجوانى است و (اهل قافله) پنهان ساختند او را سرمايه دانسته و خدا داناست به آنچه مىكردند (19)