15/ 67 و آمدند اهل شهر خوش وقتى كنان (67) 15/ 68 گفت لوط هر آئينه ايشان مهمان مناند پس رسوا مكنيد مرا (68) 15/ 69 و بترسيد از خدا و خوار مكنيد مرا (69) 15/ 70 گفتند آيا منع نكرده بوديم ترا از ميزبانى غريبان (70) 15/ 71 گفت اينها دختران مناند اگر هستيد كننده كارى (71) 15/ 72 قسم بر زندگانى تو كه اين كافران در گمراهى خويش سرگردان مىشوند (72) 15/ 73 پس دريافت ايشان را آواز هولناك چون بوقت شروق (73) 15/ 74 درآمدند پس ساختيم بالاى آن شهرها را زير آن و بارانيديم بر ايشان سنگ از قسم سنگ گل (74) 15/ 75 هر آئينه درين قصّه نشانهاست عبرتگيرندگان را (75)