18/ 60 و ياد كن چون گفت موسى نوجوان خود را هميشه راه مىروم تا آنكه برسم بمحل جمع شدن دو دريا يا بروم مدتهاى دراز (60) 18/ 61 پس چون رسيدند بمحل جمع شدن دو دريا فراموش كردند ماهى خود را پس راه خود گرفت در دريا مانند بفتى (61) 18/ 62 پس چون گذشتند گفت موسى نوجوان خود را بيار براى ما طعام چاشت ما را هر آئينه رنج يافتيم ازين سفر خود (62) 18/ 63 گفت آيا ديدى چون آرام گرفتيم تكيه كرده به سنگى پس من فراموش كردم ماهى را (يعنى آنجا) و فراموش نساخت مرا از آنكه ياد كنم قصّه آن مگر شيطان و راه خود گرفت در دريا بنهج عجيب (63)