18/ 88 و اما آنكه ايمان آورد و كار شايسته كرد پس او را حالت خوش است از روى پاداش و خواهيم گفت در باب او از مقدمه خويش سخن آسانى (88) 18/ 89 باز در پى سامانى افتاد (89) 18/ 90 تا وقتى كه رسيد بمحل بر آمدن آفتاب يافت كه آن برمىآيد بر گروهى كه نساختهايم براى ايشان اين طرف از آفتاب هيچ پرده (90) 18/ 91 چنين بود قصّه و هر آئينه در گرفتهايم به آنچه نزديك وى بود از روى خبردارى (91) 18/ 92 باز در پى سامانى افتاد (92) 18/ 93 تا وقتى كه رسيد در ميان سدين يافت اين جانب سدين گروهى را كه نزديك نيستند از آنكه بفهمند سخنى (93)